Notice: file_put_contents(): Write of 7976 bytes failed with errno=28 No space left on device in /var/www/tgoop/post.php on line 50

Warning: file_put_contents(): Only 8192 of 16168 bytes written, possibly out of free disk space in /var/www/tgoop/post.php on line 50
رازها و نمادها و آموزه‌های شاهنامه@ShahnamehToosi P.2101
SHAHNAMEHTOOSI Telegram 2101
#سوزنی_به_خویشتن
از جمشید تا ضحاک
دیدگاهی دیگر گون به شاهنامه
فراز ۵– سازوکار برتخت نشستن و فرمان راندن.


«این گفتمان ارزشی نیست! تنها برداشتی واکاوانه از تاریخ است!»

گفته آمد:
«شاه نامیدگان» آغازین شاهنامه استعاره‌ای از روزگارند. هسته راستین و تاریخی هر بخش با انبوهی از «پیرایه»ها پوشیده شده! «پیرایه»ها برآیند و بازتاب باورها و انگاشته‌های سدها زادمان است!(فرایند استوره‌پروری)

بازتاب باورهای نیاکان در شاهنامه چنین است که بر تخت‌ نشستن، نیازی به سازوکار و پشتیبانی مردمی ندارد! «شاه» برای به دست آوردن تاج ، تنها نیازمند پشتیبانی آسمان (فرّه ایزدی) است! در نبود این عامل، نیروی بیگانه و نیرنگ(توطئه!) پیش‌نیاز بر تخت نشستن است!

در این باور، یگانه خویشکاریِ نیروهای مردمی، یافتن و آوردن و بر تخت نشاندن کسی است که پشتگرم به آسمان و یا نیروی بیگانه است!

در شاهنامه، از کیومرث فرّ شاهنشهی می‌تابد؛ هوشنگ به فرمان(فر+مان) یزدان و به فرِّ کیی رنج کوتاه می‌کند؛ تهمورث فرّه‌ای دارد که دیوان برای پردخت کردنش انجمن می‌شوند و جمشید هم در آغاز پادشاهی:

«منم» گفت : «با فرّهِ ایزدی؛
همم شهریاری و هم موبدی»

باز می‌گوییم که پیرایه‌ها را باید از رویداد‌های راستین که هسته مهادین داستان‌هاست بازشناخت!

«پیرایه»ها، بازتاب باورهای مردمند!

این باورها، گاه به فراخور سامانه‌های اقتصاد و تولید روزگار، «پیش‌ران» هستند و گاهِ دگر می‌تواند «بازدارنده» باشد!

همین «باور» مردمان است که ویژه‌خواهی و خودکامگی و نیز کار اهریمنی‌دانسته‌یِ گوشت‌خواری را مایه‌ی جداشدن فرّ یزدان و پایان روزگار جمشید باز می‌نماید!
آنگاه چون این ویژه‌خواهی گسترده شد و «پدید آمد از هر سُوی خسروی!»؛ در نبود پشتیبانی آسمان، جهانجوی بیگانه‌ای را می‌جویند که «گاو دوشا» به فرمان‌بری دارد و با «هیونِ مَری»(=شتر شیرده) دوشندگانِ نیازمندِ شیر را بی‌نیاز می‌سازد! هرچند «دلیر و سبکسار و ناباک بود!» ولی باز «پر از هول، شاه اَژدهاپیکر» بود و بزرگیش آشکار:

شب و روز بودی دو بهره به زین،
ز راهِ بزرگی، نه از راهِ کین!

آنگاه که کار از کار می‌گذرد و آرزوها به سراب می‌رسد و از شوره‌زارِ «شاهِ بیگانهٔ پر از هول و اژدهاپیکر» جز خس نمی‌روید، آشکار می‌شود که نه تنها «گاو دوشا و هیونِ مَری» (کنایه از درآمد آسان و پایدار!) در میان نیست، دارایی و همسر و فرزند و آبرو و هستی مردم آسان‌جوی نیز به یغمای تازیان می‌رود! آنگاه پیرایه‌ای دیگر بر آن هستهٔ تاریخی می‌بندند تا آتش درون را با آب «حرامزاده» و «پدرکُش» شناختن و شناساندنِ «شاهِ پر از هول» فروبنشانند!

ولی آز و ولع بهره بردن و مال‌اندوزی هرچه بیشتر و هرچه زودتر، فرمانرواییِ «خودکامه» -که با فریبِ «بز و شیرورمیش و گاو دوشا» به فرمانروایی رسیده- را به «خوردن سیری ناپذیر» می‌کشاند! «شاه پر از هول» دست پشتیبانانش را نیز در «خوردن و بردن» باز می‌گذارد:

به سر برنِهاد افسرِ تازیان؛
بر ایشان ببخشید سودوزیان!

یادمان باشد که در شاهنامه «بخشیدن = تقسیم کردن!»!

این «سود و زیان» که شاهِ تازیان میان دور و بری‌ها بخش می‌کند!؟ جز هریک را پاره‌ای از دارایی مردم نیست!؟ و تاراج پرشتاب!

آنگاه... پیرایه‌های دیگر:

مردمی که گمان داشتند به پشتوانهٔ «گاو دوشا و بز و شیرورمیش و هَیونِ مَریِ» شاه بیگانه، بی‌نیاز و آسوده خواهند زیست، اکنون «ابلیس» (نماینده‌ی شیادان روزگار) را در «خورشخانه‌ی پادشا» می‌بینند که فرمان شاه را با بهره‌گیری از گرایش او به «خوردن»، در دست دارد و با «پروردن پادشا به خون» او را به سنگدلی می‌رساند:

به خونش بپرورد بر سان شیر؛
بدان تا کند پادشا را دِلیر!

هرآینه، این چاچولبازان خود نیز از «خورشخانه» بیشترین بهره را می‌برند! و چاپلوسانه، بالاترین خواستشان را بوسه‌زدن بر شانه‌ی شاه وانمود می‌سازند:

مرا دل سراسر پر از مهر توست!
همه توشه‌ی جانم از چهر توست!
یکی حاجت‌ستم به پیروزشاه،
اُ گرچی مرا نیست این پایگاه،
که فرمان دهد تا سرِ کِتفِ اوی،
ببوسم، بمالم بر او چشم و روی!

هم اینان، بر هست‌ونیست مردم چنگ می‌اندازند و گرایش به مردم‌کُشی و زهرِچشم‌گیری ضحاک را نیز با سفارش به برخی(قربانی) کردن جوانان، در راه فرونشاندنِ خروشِ آتشفشانها. آرام می‌سازند:

جز از مغز مردم مده‌شان خوَرِش؛
مگر خود بمیرند از این پرورش!

به هرروی، مردم ایران، ققنوس‌وار زندگی دوباره می‌آغازند و سرانجام با خردورزی و دلیری بی‌شتاب، روزِ سیاهِ چیرگیِ ضحاک را به سر می‌آورند!

راز این رهایی را در زنجیره‌گفتار دیگری در این درگاه زیر سرنام «#راز_رهایی_نیاکان_از_ساستار_ضحاک» بررسیدیم.

پی خواهیم گرفت!


بازنگری و بازنویسی : سیروس حامی
اسفند ۱۴۰۰
تالار «
رازها و نمادها و آموزه‌های شاهنامه»


یاری‌نامه : جامعه‌شناسی خودکامگی - علی رضاقلی


https://www.tgoop.com/ShahnamehToosi



tgoop.com/ShahnamehToosi/2101
Create:
Last Update:

#سوزنی_به_خویشتن
از جمشید تا ضحاک
دیدگاهی دیگر گون به شاهنامه
فراز ۵– سازوکار برتخت نشستن و فرمان راندن.


«این گفتمان ارزشی نیست! تنها برداشتی واکاوانه از تاریخ است!»

گفته آمد:
«شاه نامیدگان» آغازین شاهنامه استعاره‌ای از روزگارند. هسته راستین و تاریخی هر بخش با انبوهی از «پیرایه»ها پوشیده شده! «پیرایه»ها برآیند و بازتاب باورها و انگاشته‌های سدها زادمان است!(فرایند استوره‌پروری)

بازتاب باورهای نیاکان در شاهنامه چنین است که بر تخت‌ نشستن، نیازی به سازوکار و پشتیبانی مردمی ندارد! «شاه» برای به دست آوردن تاج ، تنها نیازمند پشتیبانی آسمان (فرّه ایزدی) است! در نبود این عامل، نیروی بیگانه و نیرنگ(توطئه!) پیش‌نیاز بر تخت نشستن است!

در این باور، یگانه خویشکاریِ نیروهای مردمی، یافتن و آوردن و بر تخت نشاندن کسی است که پشتگرم به آسمان و یا نیروی بیگانه است!

در شاهنامه، از کیومرث فرّ شاهنشهی می‌تابد؛ هوشنگ به فرمان(فر+مان) یزدان و به فرِّ کیی رنج کوتاه می‌کند؛ تهمورث فرّه‌ای دارد که دیوان برای پردخت کردنش انجمن می‌شوند و جمشید هم در آغاز پادشاهی:

«منم» گفت : «با فرّهِ ایزدی؛
همم شهریاری و هم موبدی»

باز می‌گوییم که پیرایه‌ها را باید از رویداد‌های راستین که هسته مهادین داستان‌هاست بازشناخت!

«پیرایه»ها، بازتاب باورهای مردمند!

این باورها، گاه به فراخور سامانه‌های اقتصاد و تولید روزگار، «پیش‌ران» هستند و گاهِ دگر می‌تواند «بازدارنده» باشد!

همین «باور» مردمان است که ویژه‌خواهی و خودکامگی و نیز کار اهریمنی‌دانسته‌یِ گوشت‌خواری را مایه‌ی جداشدن فرّ یزدان و پایان روزگار جمشید باز می‌نماید!
آنگاه چون این ویژه‌خواهی گسترده شد و «پدید آمد از هر سُوی خسروی!»؛ در نبود پشتیبانی آسمان، جهانجوی بیگانه‌ای را می‌جویند که «گاو دوشا» به فرمان‌بری دارد و با «هیونِ مَری»(=شتر شیرده) دوشندگانِ نیازمندِ شیر را بی‌نیاز می‌سازد! هرچند «دلیر و سبکسار و ناباک بود!» ولی باز «پر از هول، شاه اَژدهاپیکر» بود و بزرگیش آشکار:

شب و روز بودی دو بهره به زین،
ز راهِ بزرگی، نه از راهِ کین!

آنگاه که کار از کار می‌گذرد و آرزوها به سراب می‌رسد و از شوره‌زارِ «شاهِ بیگانهٔ پر از هول و اژدهاپیکر» جز خس نمی‌روید، آشکار می‌شود که نه تنها «گاو دوشا و هیونِ مَری» (کنایه از درآمد آسان و پایدار!) در میان نیست، دارایی و همسر و فرزند و آبرو و هستی مردم آسان‌جوی نیز به یغمای تازیان می‌رود! آنگاه پیرایه‌ای دیگر بر آن هستهٔ تاریخی می‌بندند تا آتش درون را با آب «حرامزاده» و «پدرکُش» شناختن و شناساندنِ «شاهِ پر از هول» فروبنشانند!

ولی آز و ولع بهره بردن و مال‌اندوزی هرچه بیشتر و هرچه زودتر، فرمانرواییِ «خودکامه» -که با فریبِ «بز و شیرورمیش و گاو دوشا» به فرمانروایی رسیده- را به «خوردن سیری ناپذیر» می‌کشاند! «شاه پر از هول» دست پشتیبانانش را نیز در «خوردن و بردن» باز می‌گذارد:

به سر برنِهاد افسرِ تازیان؛
بر ایشان ببخشید سودوزیان!

یادمان باشد که در شاهنامه «بخشیدن = تقسیم کردن!»!

این «سود و زیان» که شاهِ تازیان میان دور و بری‌ها بخش می‌کند!؟ جز هریک را پاره‌ای از دارایی مردم نیست!؟ و تاراج پرشتاب!

آنگاه... پیرایه‌های دیگر:

مردمی که گمان داشتند به پشتوانهٔ «گاو دوشا و بز و شیرورمیش و هَیونِ مَریِ» شاه بیگانه، بی‌نیاز و آسوده خواهند زیست، اکنون «ابلیس» (نماینده‌ی شیادان روزگار) را در «خورشخانه‌ی پادشا» می‌بینند که فرمان شاه را با بهره‌گیری از گرایش او به «خوردن»، در دست دارد و با «پروردن پادشا به خون» او را به سنگدلی می‌رساند:

به خونش بپرورد بر سان شیر؛
بدان تا کند پادشا را دِلیر!

هرآینه، این چاچولبازان خود نیز از «خورشخانه» بیشترین بهره را می‌برند! و چاپلوسانه، بالاترین خواستشان را بوسه‌زدن بر شانه‌ی شاه وانمود می‌سازند:

مرا دل سراسر پر از مهر توست!
همه توشه‌ی جانم از چهر توست!
یکی حاجت‌ستم به پیروزشاه،
اُ گرچی مرا نیست این پایگاه،
که فرمان دهد تا سرِ کِتفِ اوی،
ببوسم، بمالم بر او چشم و روی!

هم اینان، بر هست‌ونیست مردم چنگ می‌اندازند و گرایش به مردم‌کُشی و زهرِچشم‌گیری ضحاک را نیز با سفارش به برخی(قربانی) کردن جوانان، در راه فرونشاندنِ خروشِ آتشفشانها. آرام می‌سازند:

جز از مغز مردم مده‌شان خوَرِش؛
مگر خود بمیرند از این پرورش!

به هرروی، مردم ایران، ققنوس‌وار زندگی دوباره می‌آغازند و سرانجام با خردورزی و دلیری بی‌شتاب، روزِ سیاهِ چیرگیِ ضحاک را به سر می‌آورند!

راز این رهایی را در زنجیره‌گفتار دیگری در این درگاه زیر سرنام «#راز_رهایی_نیاکان_از_ساستار_ضحاک» بررسیدیم.

پی خواهیم گرفت!


بازنگری و بازنویسی : سیروس حامی
اسفند ۱۴۰۰
تالار «
رازها و نمادها و آموزه‌های شاهنامه»


یاری‌نامه : جامعه‌شناسی خودکامگی - علی رضاقلی


https://www.tgoop.com/ShahnamehToosi

BY رازها و نمادها و آموزه‌های شاهنامه




Share with your friend now:
tgoop.com/ShahnamehToosi/2101

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

Clear Step-by-step tutorial on desktop: How to Create a Private or Public Channel on Telegram? End-to-end encryption is an important feature in messaging, as it's the first step in protecting users from surveillance. “Hey degen, are you stressed? Just let it all out,” he wrote, along with a link to join the group.
from us


Telegram رازها و نمادها و آموزه‌های شاهنامه
FROM American