SOCIALMEDIARESEARCH Telegram 110
وقتی پوزیتیویسم فاجعه می آفریند
در نوشته ای که امروز در روزنامه شرق منتشر شده است، به اثرات زیانبار مواجهه با جامعه بر اساس منطق علوم تجربی پرداخته ام و توضیح داده ام که چگونه چنین امری به فاجعه منجر می شود. در نوشته های دیگری تلاش خواهم کرد منطق مطرح شده در این نوشته را بیشتر توضیح داده و واکاوی کنم. در ادامه می توانید این یادداشت را بخوانید.


منطق حاکم بر کشور ما در سطوح مختلف (اعم از سطح ماکروفیزیک و میکروفیزیک قدرت)، منطق علوم تجربی است و البته من از منطق علوم تجربی آنچه که زیربنای فلسفی این منطق با علوم پایه و مهندسی را نیز شکل می دهد مراد می کنم. منطق علوم تجربی بر پایه سنت پوزیتیویسم شکل گرفته است، سنتی که در آن همه چیز قابل اندازه گیری، سنجش، برنامه ریزی و مدیریت است. علوم تجربی به مثابه یک علم از ابتدا در پی شناخت علمی جهان به منظور تبیین تغییرات و حوادثی بود که در آن رخ می دهد تا از این طریق بتواند این حوادث را پیش بینی و مدیریت کند. اندیشمندان اولیه که علم جامعه شناسی را وضع کردند نیز در ابتدا تلاش کردند جامعه شناسی را بر مبنای علوم تجربی استوار ساخته تا بدینسان اعتباری بعنوان یک علم برای آن دست و پا کنند. به همین دلیل است که آگوست کنت در فعالیت های اولیه خود نام فیزیک اجتماع را بکار می برد که بعدا به جامعه شناسی تغییر پیدا می کند.
پوزیتیویسم به عنوان مبنای منطقی علوم تجربی هر چند قابل درک و حتی کاربردی است اما هنگامی که مبنای علوم اجتماعی قرار بگیرد فاجعه می آفریند. در علم جامعه شناسی بر مبنای پوزیتیویسم جامعه مجموعه ای از افراد است که می توان خواسته ها، علایق، نیازها، امیال و آرزوهای آنها را سنجید و برایشان برنامه ریزی کرد. در یک کلام می توان انسانها و به تبع آن جامعه را کنترل و مدیریت کرد. از طرف دیگر پوزیتیویسم ربط وثیقی با ایدئولوژی و مکاتبی که بر مبنای این مفهوم استوار شده اند دارد. پوزیتیویسم مبنای نظریاتی چون مارکسیسم و کمونیسم نیز هست و بنیان های فکری آنها بسیار شبیه یکدیگر است. بطور خلاصه، ایدئولوژی یک نمونه مثالی از انسان را تعریف کرده و ملاک قرار می دهد و مدعی است که می خواهد و می توان تمام انسان ها را به آن شکل درآورد تا به سرمنزل مقصود رهنمون شوند. تلاقی این ایده ها با یکدیگر به این نتیجه منجر می شود که نمونه ای مثالی از انسان وجود دارد که جامعه و انسان ها برای سعادتمند شدن همگی باید تبدیل به آن نمونه مثالی و آرمانی شوند. اینگونه است که حکومت هایی که بر مبنای پوزیتیویسم و در واقع منطق علوم تجربی حکومت می کنند تلاش می کنند انسان ها را بسازند و راه انجام اینکار نیز اندازه گیری و سنجش انسان هاست تا بدینگونه برای رسیدن به نمونه مثالی آنها را مدیریت کنند. همین راه است که در اداره جامعه به فاجعه ختم می شود.
هانا آرنت در نقد تاریخ فلسفه غرب، سه وضع بشر را شناسایی می کند: زحمت، کار و کنش. او توضیح میدهد که در زحمت و کار، انسان را می توان ساخت و مدیریت کرد. نظریه مارکس نیز بر پایه شناسایی این دو وضع بنا شده است. در این دیدگاه انسان ها همگی به مثابه پاره آجرهایی هستند که برای ساختن بنای جامعه می توان آنها را به طرق دلخواه مدیریت کرد اما وضع اساسی بشر، کنش است. وضع کنش به این معناست که انسان در عین اینکه شباهت و همانی خود با دیگران را درک می کند اما در عین حال درک می کند که دیگر انسان ها وجودی غیر از او هستند بنابراین انسان ها تکثر دارند. فهم تکثر انسان ها مبنای منطق علوم اجتماعی است چیزی که در پوزیتیویسم و منطق علوم تجربی انکار می شود. تکثر انسان ها به اینجا منجر می شود که باید هر انسان را و در نتیجه جامعه را فهم کرد. بدین طریق نه نمونه آرمانی از انسان وجود دارد و نه می توان انسان ها را برای رسیدن به آن نمونه آرمانی به شکل دلخواه ساخت و در سطح کلان مدیریت کرد.
این منطق علوم اجتماعی است که در کشور ما فراموش شده و منطق علوم تجربی است که در لایه های زیرین و زبرین جامعه رسوخ کرده است. منطقی که اساسا توان درک انسان را ندارد و وقتی بر جامعه اعمال می شود، خرابه ای به جا می گذارد؛ خرابه ای که آنچه از فاشیسم، نازیسم و کمونیسم به جا ماند گواه روشنی بر آن است. البته در اینجا باید از مفهوم عقلانیت ابزاری نیز صحبت کرد که در رابطه با سنت پوزیتیویسم و منطق علوم تجربی در جامعه چیرگی می یابد. من در نوشته ای دیگر به این مسئله خواهم پرداخت.



tgoop.com/SocialMediaResearch/110
Create:
Last Update:

وقتی پوزیتیویسم فاجعه می آفریند
در نوشته ای که امروز در روزنامه شرق منتشر شده است، به اثرات زیانبار مواجهه با جامعه بر اساس منطق علوم تجربی پرداخته ام و توضیح داده ام که چگونه چنین امری به فاجعه منجر می شود. در نوشته های دیگری تلاش خواهم کرد منطق مطرح شده در این نوشته را بیشتر توضیح داده و واکاوی کنم. در ادامه می توانید این یادداشت را بخوانید.


منطق حاکم بر کشور ما در سطوح مختلف (اعم از سطح ماکروفیزیک و میکروفیزیک قدرت)، منطق علوم تجربی است و البته من از منطق علوم تجربی آنچه که زیربنای فلسفی این منطق با علوم پایه و مهندسی را نیز شکل می دهد مراد می کنم. منطق علوم تجربی بر پایه سنت پوزیتیویسم شکل گرفته است، سنتی که در آن همه چیز قابل اندازه گیری، سنجش، برنامه ریزی و مدیریت است. علوم تجربی به مثابه یک علم از ابتدا در پی شناخت علمی جهان به منظور تبیین تغییرات و حوادثی بود که در آن رخ می دهد تا از این طریق بتواند این حوادث را پیش بینی و مدیریت کند. اندیشمندان اولیه که علم جامعه شناسی را وضع کردند نیز در ابتدا تلاش کردند جامعه شناسی را بر مبنای علوم تجربی استوار ساخته تا بدینسان اعتباری بعنوان یک علم برای آن دست و پا کنند. به همین دلیل است که آگوست کنت در فعالیت های اولیه خود نام فیزیک اجتماع را بکار می برد که بعدا به جامعه شناسی تغییر پیدا می کند.
پوزیتیویسم به عنوان مبنای منطقی علوم تجربی هر چند قابل درک و حتی کاربردی است اما هنگامی که مبنای علوم اجتماعی قرار بگیرد فاجعه می آفریند. در علم جامعه شناسی بر مبنای پوزیتیویسم جامعه مجموعه ای از افراد است که می توان خواسته ها، علایق، نیازها، امیال و آرزوهای آنها را سنجید و برایشان برنامه ریزی کرد. در یک کلام می توان انسانها و به تبع آن جامعه را کنترل و مدیریت کرد. از طرف دیگر پوزیتیویسم ربط وثیقی با ایدئولوژی و مکاتبی که بر مبنای این مفهوم استوار شده اند دارد. پوزیتیویسم مبنای نظریاتی چون مارکسیسم و کمونیسم نیز هست و بنیان های فکری آنها بسیار شبیه یکدیگر است. بطور خلاصه، ایدئولوژی یک نمونه مثالی از انسان را تعریف کرده و ملاک قرار می دهد و مدعی است که می خواهد و می توان تمام انسان ها را به آن شکل درآورد تا به سرمنزل مقصود رهنمون شوند. تلاقی این ایده ها با یکدیگر به این نتیجه منجر می شود که نمونه ای مثالی از انسان وجود دارد که جامعه و انسان ها برای سعادتمند شدن همگی باید تبدیل به آن نمونه مثالی و آرمانی شوند. اینگونه است که حکومت هایی که بر مبنای پوزیتیویسم و در واقع منطق علوم تجربی حکومت می کنند تلاش می کنند انسان ها را بسازند و راه انجام اینکار نیز اندازه گیری و سنجش انسان هاست تا بدینگونه برای رسیدن به نمونه مثالی آنها را مدیریت کنند. همین راه است که در اداره جامعه به فاجعه ختم می شود.
هانا آرنت در نقد تاریخ فلسفه غرب، سه وضع بشر را شناسایی می کند: زحمت، کار و کنش. او توضیح میدهد که در زحمت و کار، انسان را می توان ساخت و مدیریت کرد. نظریه مارکس نیز بر پایه شناسایی این دو وضع بنا شده است. در این دیدگاه انسان ها همگی به مثابه پاره آجرهایی هستند که برای ساختن بنای جامعه می توان آنها را به طرق دلخواه مدیریت کرد اما وضع اساسی بشر، کنش است. وضع کنش به این معناست که انسان در عین اینکه شباهت و همانی خود با دیگران را درک می کند اما در عین حال درک می کند که دیگر انسان ها وجودی غیر از او هستند بنابراین انسان ها تکثر دارند. فهم تکثر انسان ها مبنای منطق علوم اجتماعی است چیزی که در پوزیتیویسم و منطق علوم تجربی انکار می شود. تکثر انسان ها به اینجا منجر می شود که باید هر انسان را و در نتیجه جامعه را فهم کرد. بدین طریق نه نمونه آرمانی از انسان وجود دارد و نه می توان انسان ها را برای رسیدن به آن نمونه آرمانی به شکل دلخواه ساخت و در سطح کلان مدیریت کرد.
این منطق علوم اجتماعی است که در کشور ما فراموش شده و منطق علوم تجربی است که در لایه های زیرین و زبرین جامعه رسوخ کرده است. منطقی که اساسا توان درک انسان را ندارد و وقتی بر جامعه اعمال می شود، خرابه ای به جا می گذارد؛ خرابه ای که آنچه از فاشیسم، نازیسم و کمونیسم به جا ماند گواه روشنی بر آن است. البته در اینجا باید از مفهوم عقلانیت ابزاری نیز صحبت کرد که در رابطه با سنت پوزیتیویسم و منطق علوم تجربی در جامعه چیرگی می یابد. من در نوشته ای دیگر به این مسئله خواهم پرداخت.

BY تحقیقات رسانه های اجتماعی


Share with your friend now:
tgoop.com/SocialMediaResearch/110

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

Healing through screaming therapy It’s easy to create a Telegram channel via desktop app or mobile app (for Android and iOS): How to Create a Private or Public Channel on Telegram? In 2018, Telegram’s audience reached 200 million people, with 500,000 new users joining the messenger every day. It was launched for iOS on 14 August 2013 and Android on 20 October 2013. Channel login must contain 5-32 characters
from us


Telegram تحقیقات رسانه های اجتماعی
FROM American