tgoop.com/Spcial_Love/13910
Last Update:
#پارت_2
#خـԋoイــانزاده ♥️
با چشمهای گریون بهش چشم دوختم و با التماس نالیدم :
_ فواد خان خواهش میکنم باهام کاری نداشته باشید من قرار بود زن داداش شما بشم شما به من محرم نیستید این کار اصلا درست ...
چشمهاش برق بدی زد ، با قدم های عصبانی به سمتم اومد و از روی زمین بلندم کرد خیره به چشمهام شد و با خشم غرید :
_ زنده زنده چالت میکنم پتیاره دروغ گو .
اشکام روی صورتم جاری شدند اصلا طاقت نداشتم بلایی سر من بیاره ، خیلی میترسیدم ازش اما من کاری انجام نداده بودم داداشش داشت بهش دروغ میگفت ، وقتی دید ساکت هستم من رو برد سمت اتاقم تخت پرتم کرد و بهم نزدیک شد
_ پس خودم لختت میکنم مثل اینکه از این کار خیلی خوشت میاد
با گریه نالیدم :
_ فواد خان خواهش میکنم .
دستش رو به سمت شلوارم اورد و با لحن ترسناکی گفت :
_ من گول اشکای تو رو نمیخورم باید بهم ثابت بشه دختری وگرنه واست گرون تموم میشه
_ شما نمیتونید با من همچین کاری بکنید
_ اتفاقا میتونم و خیلی خوب انجامش میدم هیچ غلطی نمیتونی بکنی
از شدت ترس مثل بید داشتم میلرزیدم این حق من نبود که باهام اینطوری رفتار بشه فواد خان بدون توجه به من کار خودش رو داشت انجام میداد و در کمال بی رحمی بهم تجاوز کرد
وقتی دید من باکره بودم و داداشش بهش دروغ گفته تو نامه بیشتر خشمگین شد وقتی از اتاق خارج شد ، زرین خانوم با عصبانیت اومده بود تا من و از عمارت پرت کنه بیرون اما وقتی چشمش به ملافه خونی و جسم داغون من افتاد ساکت شد
انگار اونم فهمید که فردین خان خودش مقصر بوده بابت دروغی که گفته و باعث شده زندگی من اینطوری نابود بشه ، به سختی بلند شدم و در حالی که سعی داشتم ملافه از دورم نیفته لباسام رو جمع کردم و بردم تو حمام داخل اتاق به هزار سختی پوشیدم و بیرون اومدم میخواستم برم ، زرین خانوم هنوزم داخل اتاق بود همین که نگاهش به من افتاد گفت :
_ تو باید استراحت کنی
حتی نای صحبت کردن هم نداشتم ، تا چند دقیقه پیش قصد داشت من رو بکشه و سر به تنم نباشه چون فکر میکرد هرزه هستم ولی حالا که پسرش به من تجاوز کرده بود و میدونست باکره هست مهربون شده بود چرا ؟
🍂🌹🌹🌹🌹🌹🍂
BY -𝐒𝐩𝐞𝐜𝐢𝐚𝐥 𝐋𝐨𝐯𝐞
Share with your friend now:
tgoop.com/Spcial_Love/13910