tgoop.com/Truestoiclife/318
Last Update:
آهوان چشمهایت
احمد شهدادی
از سلاست آن كلمهها متحيرم. از رنگ پالتو پدرت كه بر دوش توست. از كفشهای كتانیات كه دوستشان میداری، از گل سرخ كه با نان میخری، از بیخوابیهايت كه پايانناپذيرند، از سؤالهای سادهات، از ابديتی كه با تو خواهم داشت
تو زنی هستی كه عقيق را دوست دارد، و هوای ابری را. رشتههای باران را میشمارد، كفشهای پدر را برق میاندازد، در جامی نقرهای آب میخورد، شب را میپرستد و روزهای تعطيل به گورستان میرود. تو زنی از جنس بیمرز ابديتی.
از بس سادگی در لبانت ديدهام، شك نمیكنم كه از خود بهشت آمدهای و معنای دوزخ را نمیدانی، زيرا از آفتاب شكايت میکنی، به خورشيد تشر میزنی و خنكای درخت بيدی میتواند تو را غرق كند در اعماق ابديت الوهی و در پشت آبشارها و باغهای آسمان.
اي راز اطلس و سفر، ای باغ گيلاس و پرنده، در بوطيقای عشق و معنا. به دریا بينديش و به آب و باران، به شاهكليد همۀ درها، انسان، که اين شب هم تمام میشود، و صبح كه سر بزند، تو از شكوه شمعدانی و شکوفه انار هم زيباتری.
تو بلوغ روشن انسانی. نامت صدای زندگی است. صدايت با آن لرزش فروتنانه زيباست. چشمهايت آهوان بیشههای اساطيری، و تنهاییات خود تنهایی انسان. اين است كه چنين زندگی میكنی، سرشار رنجهای ناشناخته.
روزگار كم سویی است، و خورشيد در ميان ترانۀ تاریکی گم است. پرندهها باخود حرف میزنند و به جای تيمار جفت كز میكنند. كاجها به باد بیاحترامی میکنند و كفشدوزکها به مزارع گندم بیاعتنا میشوند.
در دور منحنی، شب بیاعتماد به تمام جهان، از زير ابروهای سياهش به شهر نگاه میكند، و راه آفتاب به روی كوچهها بسته است. فكر میكنم كه توفان شب میشکند نازكای شیشه اضطراب را.
#نوستالژی
@Truestoiclife
BY زندگی رواقی
Share with your friend now:
tgoop.com/Truestoiclife/318