tgoop.com/Truestoiclife/342
Last Update:
سفر به ناسوت
احمد شهدادی
به روایت مولانا، ما پیش از اینکه به دنیای ناسوت بیاییم، جایی در ناکجاآبادی، در کنار محبوب ازلی و ابدی، در عالم وحدت، نشسته بودیم و شراب محبت از دست یار میگرفتیم.
روزی معشوق به ما گفت: آماده سفر به عالم جسمانی شوید. گفتیم: آنجا دیگر کجاست؟ ما همینجا خوشیم. کجا برویم بهتر از اینجا؟ از اوج عرش به حضیض فرش برویم؟
معشوق با لطف و مهربانی لبخندی زد و گفت: نترسید. این همه هراس برای چیست؟ من مراقب شما هستم. مگر نظر خود را از شما دریغ میکنم؟ درست است که آنجا دیار غربت است، اما وقتی من با شما باشم هیچ غریبی نمیکشید و نمیبینید، هیچ خطری هم برای شما ندارد. شما بزرگتر از این حرفها هستید. تازه این سفر، از اول تا آخرش، برای شما نعمت است. اصلاً تفریح و تفرجی است برای خودش. میروید به عالم ناسوت، و آنجا سیر میکنید و ترقی میکنید. این سفر شما را پخته میکند. باور کنید تا به این سفر نروید به کمال لایق خود نمیرسید. بعد هم تا چشم به هم بزنید سفرتان تمام میشود و پیش خودم میآیید. آن وقت کمالیافته و به مقصد رسیده و سرشار و لبریز از کشف و شهودهای تام و تمام، به وطن برمیگردید. دلم میخواهد همه جهانهای هستی را سیر و سفر کرده باشید و تا آخر مرز هستی رفته باشید.
پیش ز زندانِ جهان با تو بُدم من همگی
کاش برین دامگهم هیچ نبودی گذری
چند بگفتم که: خوشم، هیچ سفر مینروم
این سفرِ صعب نگر ره ز عُلی تا به ثَری
لطفِ تو بفْریفت مرا، گفت: برو هیچ مَرَم
بدرقه باشد کرمم، بر تو نباشد خطری
چون به غریبی بروی، فُرجه کنی، پخته شوی
باز بیایی به وطن، باخبری، پرهنری
@Truestoiclife
BY زندگی رواقی
Share with your friend now:
tgoop.com/Truestoiclife/342