tgoop.com/Truestoiclife/348
Last Update:
چیه این فلسفه؟ (۲)
یا
کاربردهای فلسفه
احمد شهدادی
یکی از آموزههای درخشان فیلسوفان این است که به جای تلاش برای یافتن معنای کلمات و اصطلاحات و بحث کردن و کلنجار رفتن درباره حدود آن معناها و تفاوت آنها، بهتر است به کاربرد آنها دقت کنیم و از همین کاربرد معنای آنها را بیرون بکشیم. «معنا در کاربرد است.»
فلسفه بیش از دوهزاره عمر دارد و در شرق و غرب عالم در ذیل موضوعاتی زیر این عنوان هزاران کتاب و رساله و مقاله نوشتهاند. پس سخت میتوان معنای اصطلاحی آن را فهمید و فلسفه را به دایره خاصی محدود کرد.
۱. در فلسفه انسان ذات و ماهیت از پیش تعیین شده ندارد. انسان میشود. با شدن، انسان میشود. از قبل چیزی نیست. خصلتهای مشترک در انسانها هست، اما تعریف ماهوی از انسان نمیتوان به دست داد.
۲. فلسفه تختهبند زمان و میل است. میل سوژه فلسفه نیچه را میپسندد و دام صید میکند. اما پس از فرونشست میل، به جنبههای عملی زندگی و درگیری در صحنه واقعی آن میاندیشد. یبوست مشکل عملی است و نیازمند داشتن راهکاری درست و کارآمد برای تخلیه روده. بدون آن، در مقام نظر و روی کاغذ فقط انسداد وجود خواهد داشت.
۳. آیا عرضیات یک انسان در راهبرد او به طلب حقیقت مؤثرند؟ برای فیلسوف یا عارف یا هنرمند بودن، موی بلند یا بافته، ریش انبوه و تا سر ناف، قیافه خاص و متفاوت و یا هر آکسسوار نمایشی دیگری ضرورت دارد؟ مویت را بلند میکنی، نشان از چه رخدادی در خود میدهی؟
۴. فلسفه با رمز ارتباط دارد. زبان بسیاری از فلسفهها بهخصوص فلسفههای باستانی رمزی است. تازه، فلسفه معرفت رمزگشایی از هستی است. علم ساختن مفهوم است. مفاهیم هم به رمزهایی پیچیده برای درک هستی مبدل میشوند. شناخت شبکه رمزها معرفتی خاص در پی میآورد.
۵. آدم برای بسیاری از کنشها فلسفه میتراشد. شرح ضرورت یک کنش، در هر عرصهای، یک فلسفه میسازد. مثلاً فلسفه دیزاین. درک بصری از حجم و سطح و خط، نسبی است و نسبت تام با سیاست و قدرت دارد. امر استتیک سیاسی است.
۶. جنونی در بیخوابی و تنهایی و حتی زمان هست که در بعضی وقتهای خاص طلوع میکند و سر میزند. در مرز خواب و بیداری، بیخودی و بیپروایی مجنونواری هست که سطح زبان را بالاتر میبرد و علاوه بر ظهور بخشیدن به تجربههای عمیق اما پنهان، زبان را پیچیدهتر هم میکند. برای بیان بسیاری از تجربهها زبان عرفی کافی نیست، زبان فلسفی لازم است.
۷. فلسفه بافتن است، مثل هنر، مثل سیاست، مثل حقوق. اما صدق گزاره های آن را از نتایجش میتوان آزمود. اگر نتایج مطلوب به دست نیامدند، یا اصلا نامطلوب بودند، خوب است برگردیم و در فلسفه خود با تحلیل مقدمات تجدیدنظر کنیم. فلسفه «بعضی کبوترها عینک میزنند»، اگر به مخزنی دوستدختر منجر شود، کار کرده و خوب بافته شده. معنا در کاربرد است.
۸. آیا دین و مناسک دینی میتوانند صورتبندی مفهومی پیدا کنند و در این صورت آیا بهتر فهمیده میشوند و عمل به آنها هم آسانتر میشود؟ اگر غسل تنزه از ناسوت با آب طهارت معنوی و نوعی غوطهوری نمادین در چشمه اطاعت باشد، جبران خستگی و دلزدگی ناشی از هماغوشی جسمانی نیست؟ وقتی همه خانههای لذت را در ذهن و تنت پر کردی، تجربه نمادین طهارت، ملال را نمیزداید؟
۹. فلسفه هیچوقت حرفهای پولساز نبوده. واقعیت را به چشم مردم فروکردن کاری نیست که به خاطرش پولی به کسی بدهند. اما البته تفلسف و فیلسوفنمایی یا همان سوفسطاییگری همیشه طالب داشته و حرفهای پرسود بوده.
۱۰. یکی از نشانههای شخصیت سالم، نبود تعارضها و گسستهای عمیق در اهداف، امیال و ابعاد مختلف روانی است. کسی که میخواهد خود را در فکر عمیق و در جسم قوی و در روان سالم نشان دهد، دارد حقهای سوار میکند تا سادهباوران را گول بزند. انسانی که در این سه بعد کامل باشد کمتر یافت میشود.
@Truestoiclife
BY زندگی رواقی
Share with your friend now:
tgoop.com/Truestoiclife/348