بیدل، از گردون نصیبِ من همان لبتشنگیست
گر همه مانندِ ساحل ساغر از دریا کنم
#بیدل_دهلوی
#شعرخوانی
بیدلخوانی • خوشهگاه
گر همه مانندِ ساحل ساغر از دریا کنم
#بیدل_دهلوی
#شعرخوانی
بیدلخوانی • خوشهگاه
Telegram
بیدلخوانی (دکلمه حسن حسینی)
وحشتی کو تا وداع اینهمه غوغا کنم
خوشهگاه
گفت که چون حسنک بیامد خواجه بر پای خاست. چون او این مَکرُمت بکرد، همه اگر خواستند یا نه بر پای خاستند. بوسهلِ زوزنی بر خشمِ خود طاقت نداشت، برخاست نه تمام¹، و بر خویشتن میژکید². خواجه احمد او را گفت: «در همه کارها ناتمامی.» وی نیک از جای بشد³.
و خواجه امیر حسنک را، هرچند خواست که پیشِ وی نشیند⁴، نگذاشت و بر دستِ راستِ من نشست⁵. و دستِ راستْ خواجه ابوالقاسمِ کثیر و بونصرِ مُشکان را بنشاند، هرچند بوالقاسمِ کثیر معزول بود، حرمتش سخت بزرگ بود؛ و بوسهل بر دستِ چپِ خواجه، از این نیز سخت بتابید⁶. و خواجهی بزرگ روی به حسنک کرد و گفت: «خواجه چون میباشد و روزگار چگونه میگذارد؟» گفت: «جای شکر است.»
خواجه گفت: «دل شکسته نباید داشت که چنین حالها مردان را پیش آید، فرمانبرداری باید نمود به هرچه خداوند⁷ فرماید، که تا جان در تن است امیدِ صدهزار راحت است و فرج است». بوسهل را طاقت برسید⁸، گفت: «خداوند را کِرا کند⁹ که با چنین سگِ قرمطی که بر دار خواهند کرد به فرمانِ امیرالمؤمنین چنین گفتن؟» خواجه به خشم در بوسهل نگریست. حسنک گفت: «سگ ندانم که بودهاست! خاندانِ من و آنچه مرا بودهاست از آلت و حشمت و نعمت جهانیان دانند. جهان خوردم و کارها راندم و عاقبتِ کارِ آدمی مرگ است. اگر امروز اجل رسیدهاست، کس باز نتواند داشت که بر دار کشند یا جز دار، که بزرگتر از حسینِ علی نیام. این خواجه که مرا این میگوید مرا شعر گفتهاست¹⁰ و بر درِ سرای من ایستادهاست. اما حدیثِ قرمطی بِهْ از این باید¹¹، که او را بازداشتند بدین تهمت نه مرا، و این معروف است¹². من چنین چیزها ندانم.» بوسهل را صفرا بجنبید و بانگ برداشت و فرا دشنام خواست شد¹³. خواجه بانگ بر او زد و گفت: «این مجلسِ سلطان را که اینجا نشستهایم هیچ حرمت نیست؟ ما کاری را گِرد شدهایم. چون از این فارغ شویم، این مرد پنج و شش ماه است تا در دستِ شماست، هرچه خواهی بکن». بوسهل خاموش شد و تا آخرِ مجلس سخن نگفت.
#ابوالفضل_بیهقی
(#محمد_دهقانی. حدیثِ خداوندی و بندگی: تحلیلِ تاریخِ بیهقی از دیدگاهِ ادبی، اجتماعی و روانشناسی همراه با شرح و توضیحِ مهمترین بخشهای متن. «ذکرِ بر دار کردنِ امیر حسنکِ وزیر». تهران: نی. ١۴٠٠. چاپِ ۵. صفحهی ۲۲۸-۲۲۹.)
شرحِ واژهها و عبارتها:
۱- برخاست نه تمام: کاملاً از جا برنخاست.
۲- بر خویشتن میژکید: (از شدتِ خشم) زیرِ لب با خود سخن میگفت.
۳- نیک از جای بشد: سخت ناراحت و عصبانی شد.
۴- پیشِ وی نشیند: مقابل و رو در روی او بنشیند. (رسم بر این بود که کهتران رو در رو و برابرِ بزرگان بنشینند نه پهلوی آنها.)
۵- بر دستِ… نشست: (حسنک) دستِ راستِ من (نصرِ خِلِف) نشست.
۶- بتابید: عصبانی شد.
۷- واژۀ «خداوند» در تاریخِ بیهقی همواره به معنیِ پادشاه، وزیر، یا هر فردِ بزرگِ دیگری است. لیکن در این جا ظاهراً مقصود آفریدگارِ عالم است نه پادشاه.
۸- برسید: تمام شد.
۹- کِرا کند: سزاوار است؛ درست است.
۱۰- مرا شعر گفتهاست: در ستایشِ من شعر گفتهاست.
۱۱- بِهْ از این باید: بهتر از این باید (گفت).
۱۲- بوسهلِ زوزنی را در زمانِ سلطان محمود به قرمطیگری متهم کردند و او ظاهراً مدتی به همین جرم در زندان به سر برد.
۱۳- فرا دشنام خواست شد: میخواست (به حسنک) دشنام دهد.
خوشهگاه
و خواجه امیر حسنک را، هرچند خواست که پیشِ وی نشیند⁴، نگذاشت و بر دستِ راستِ من نشست⁵. و دستِ راستْ خواجه ابوالقاسمِ کثیر و بونصرِ مُشکان را بنشاند، هرچند بوالقاسمِ کثیر معزول بود، حرمتش سخت بزرگ بود؛ و بوسهل بر دستِ چپِ خواجه، از این نیز سخت بتابید⁶. و خواجهی بزرگ روی به حسنک کرد و گفت: «خواجه چون میباشد و روزگار چگونه میگذارد؟» گفت: «جای شکر است.»
خواجه گفت: «دل شکسته نباید داشت که چنین حالها مردان را پیش آید، فرمانبرداری باید نمود به هرچه خداوند⁷ فرماید، که تا جان در تن است امیدِ صدهزار راحت است و فرج است». بوسهل را طاقت برسید⁸، گفت: «خداوند را کِرا کند⁹ که با چنین سگِ قرمطی که بر دار خواهند کرد به فرمانِ امیرالمؤمنین چنین گفتن؟» خواجه به خشم در بوسهل نگریست. حسنک گفت: «سگ ندانم که بودهاست! خاندانِ من و آنچه مرا بودهاست از آلت و حشمت و نعمت جهانیان دانند. جهان خوردم و کارها راندم و عاقبتِ کارِ آدمی مرگ است. اگر امروز اجل رسیدهاست، کس باز نتواند داشت که بر دار کشند یا جز دار، که بزرگتر از حسینِ علی نیام. این خواجه که مرا این میگوید مرا شعر گفتهاست¹⁰ و بر درِ سرای من ایستادهاست. اما حدیثِ قرمطی بِهْ از این باید¹¹، که او را بازداشتند بدین تهمت نه مرا، و این معروف است¹². من چنین چیزها ندانم.» بوسهل را صفرا بجنبید و بانگ برداشت و فرا دشنام خواست شد¹³. خواجه بانگ بر او زد و گفت: «این مجلسِ سلطان را که اینجا نشستهایم هیچ حرمت نیست؟ ما کاری را گِرد شدهایم. چون از این فارغ شویم، این مرد پنج و شش ماه است تا در دستِ شماست، هرچه خواهی بکن». بوسهل خاموش شد و تا آخرِ مجلس سخن نگفت.
#ابوالفضل_بیهقی
(#محمد_دهقانی. حدیثِ خداوندی و بندگی: تحلیلِ تاریخِ بیهقی از دیدگاهِ ادبی، اجتماعی و روانشناسی همراه با شرح و توضیحِ مهمترین بخشهای متن. «ذکرِ بر دار کردنِ امیر حسنکِ وزیر». تهران: نی. ١۴٠٠. چاپِ ۵. صفحهی ۲۲۸-۲۲۹.)
شرحِ واژهها و عبارتها:
۱- برخاست نه تمام: کاملاً از جا برنخاست.
۲- بر خویشتن میژکید: (از شدتِ خشم) زیرِ لب با خود سخن میگفت.
۳- نیک از جای بشد: سخت ناراحت و عصبانی شد.
۴- پیشِ وی نشیند: مقابل و رو در روی او بنشیند. (رسم بر این بود که کهتران رو در رو و برابرِ بزرگان بنشینند نه پهلوی آنها.)
۵- بر دستِ… نشست: (حسنک) دستِ راستِ من (نصرِ خِلِف) نشست.
۶- بتابید: عصبانی شد.
۷- واژۀ «خداوند» در تاریخِ بیهقی همواره به معنیِ پادشاه، وزیر، یا هر فردِ بزرگِ دیگری است. لیکن در این جا ظاهراً مقصود آفریدگارِ عالم است نه پادشاه.
۸- برسید: تمام شد.
۹- کِرا کند: سزاوار است؛ درست است.
۱۰- مرا شعر گفتهاست: در ستایشِ من شعر گفتهاست.
۱۱- بِهْ از این باید: بهتر از این باید (گفت).
۱۲- بوسهلِ زوزنی را در زمانِ سلطان محمود به قرمطیگری متهم کردند و او ظاهراً مدتی به همین جرم در زندان به سر برد.
۱۳- فرا دشنام خواست شد: میخواست (به حسنک) دشنام دهد.
خوشهگاه
[یدِ ظلم جایی که گردد دراز
نبینی لبِ مردم از خنده باز
#سعدی]
بدرود، آسمانِ آبی
#راجر_واترز
اصلاً وحشتزدگان را دیدی؟
صدای سقوطِ بمبها را شنیدی؟
هیچ از خودت پرسیدی چرا
باید به پناهگاه میگریختیم
آنگاه که وعدهی دنیای شگفتانگیزِ نو
بر پهنهی آسمان برافراشته بود؟
اصلاً وحشتزدگان را دیدی؟
صدای سقوطِ بمبها را شنیدی؟
دیرزمانی است که شعلهها فرومُردهاند،
اما درد همچنان باقی است.
بدرود، آسمانِ آبی
بدرود، آسمانِ آبی
بدرود
#موسیقی
گوشهها • خوشهگاه
نبینی لبِ مردم از خنده باز
#سعدی]
بدرود، آسمانِ آبی
#راجر_واترز
اصلاً وحشتزدگان را دیدی؟
صدای سقوطِ بمبها را شنیدی؟
هیچ از خودت پرسیدی چرا
باید به پناهگاه میگریختیم
آنگاه که وعدهی دنیای شگفتانگیزِ نو
بر پهنهی آسمان برافراشته بود؟
اصلاً وحشتزدگان را دیدی؟
صدای سقوطِ بمبها را شنیدی؟
دیرزمانی است که شعلهها فرومُردهاند،
اما درد همچنان باقی است.
بدرود، آسمانِ آبی
بدرود، آسمانِ آبی
بدرود
#موسیقی
گوشهها • خوشهگاه
Telegram
گوشهها
Artist: Pink Floyd
Track Title: Goodbye Blue Sky
Songwriter: Roger Waters
Album: The Wall (1979)
Genre: Progressive rock
Label: EMI
گوشهها
Track Title: Goodbye Blue Sky
Songwriter: Roger Waters
Album: The Wall (1979)
Genre: Progressive rock
Label: EMI
گوشهها
خوشهگاه
[یدِ ظلم جایی که گردد دراز نبینی لبِ مردم از خنده باز #سعدی] بدرود، آسمانِ آبی #راجر_واترز اصلاً وحشتزدگان را دیدی؟ صدای سقوطِ بمبها را شنیدی؟ هیچ از خودت پرسیدی چرا باید به پناهگاه میگریختیم آنگاه که وعدهی دنیای شگفتانگیزِ نو بر پهنهی آسمان برافراشته…
Telegram
گوشهها
Artist: Pink Floyd
Track Title: Is There Anybody Out There?
Songwriter: Roger Waters
Album: The Wall (1979)
Genre: Progressive rock
Label: EMI
گوشهها
Track Title: Is There Anybody Out There?
Songwriter: Roger Waters
Album: The Wall (1979)
Genre: Progressive rock
Label: EMI
گوشهها
[خدایْ شرِ تو از روی خلق دور کناد
که با وجودِ تو روی جهان به ویرانیست
#انوری]
سگانِ جنگ اهلِ مذاکره نیستند،
سگانِ جنگ تسلیم نمیشوند،
آنها میگیرند و تو میدهی
و تو باید بمیری تا آنها زنده بمانند.
#موسیقی
گوشهها • خوشهگاه
که با وجودِ تو روی جهان به ویرانیست
#انوری]
سگانِ جنگ اهلِ مذاکره نیستند،
سگانِ جنگ تسلیم نمیشوند،
آنها میگیرند و تو میدهی
و تو باید بمیری تا آنها زنده بمانند.
#موسیقی
گوشهها • خوشهگاه
Telegram
گوشهها
Artist: Pink Floyd
Track Title: The Dogs of War
Songwriters: David Gilmour and Anthony Moore
Album: A Momentary Lapse of Reason (1987)
Genre: Progressive rock
Label: EMI
گوشهها
Track Title: The Dogs of War
Songwriters: David Gilmour and Anthony Moore
Album: A Momentary Lapse of Reason (1987)
Genre: Progressive rock
Label: EMI
گوشهها
چنین شبهای بیپایان و من بر بسترِ اندوه
از آن پهلو بر این پهلو، وز این پهلو بر آن پهلو
#امیرخسرو_دهلوی
خوشهگاه
از آن پهلو بر این پهلو، وز این پهلو بر آن پهلو
#امیرخسرو_دهلوی
خوشهگاه
Forwarded from خوشهگاه