باز من نیت کردم بیزنس مبتنی بر روشنایی اداییم (شمع) رو شروع کنم، یه معضل اقتصادی جدید پیش اومد (سری پیش جنگ شد).
فکر کنم اگه بیخیال بشم، یه ایرانو نجات دادم.
فکر کنم اگه بیخیال بشم، یه ایرانو نجات دادم.
😭1
فردا کله صبح رو خدا به خیر کنه که میخوام برم سر کلاس اندیشه. یعنی هر سختی و مشقتی رو میتونم تحمل کنم، به غیر از چرت و پرتای اساتید معارف.
فقط دلم میخواد یکی یه دفاعیه از اینا (همینا دیگه! چطوری بگم؟) صادر کنه تا منتالمو از دست بدم، بریک داونمو فرو بریزم بالا کلهش.
فقط دلم میخواد یکی یه دفاعیه از اینا (همینا دیگه! چطوری بگم؟) صادر کنه تا منتالمو از دست بدم، بریک داونمو فرو بریزم بالا کلهش.
😭1
به سلامتی، تو کمتر از ۲۴ ساعت آینده قراره تبدیل بشیم به یک "ناکجا"ی بزرگ روی نقشه.
اینم از زندگی جالبی که قرار بود داشته باشیم!
اینم از زندگی جالبی که قرار بود داشته باشیم!
😭1
مینویسم که نوشته باشم
هنوز تصمیم نگرفتم که آیا این سشوار صنعتی رو سفارش بدم یا خیر.
تصمیممو گرفتم. با پول همون میرم یک سری وسیله دیگه که جایگزین ندارن میگیرم.
اونم بعدا اگه به اندازه کافی پولدار شدم که با قیمت جدیدش بخرم، میگیرم.
اونم بعدا اگه به اندازه کافی پولدار شدم که با قیمت جدیدش بخرم، میگیرم.
😭1
رفتم چک کردم دیدم اصلا ناموجود شده. عکسش اینجوری بود که "میخواستی هم نمیتونستی منو بگیری بدبخت!"
ولی خب باز خدا رو شکر تصمیم گرفتم نخرمش وگرنه الان مینشستم گریه میکردم.
ولی خب باز خدا رو شکر تصمیم گرفتم نخرمش وگرنه الان مینشستم گریه میکردم.
😭1
خیلی از یکسره عجله کردن و تو عجله بودن بدم میادا ولی انگار تو خونم رسوخ کرده.
میام دو دیقه راه برم، به خودم میام میبینم یه کم سریعتر برم پرواز میکنم. آدمای جلوییم که کند راه میرن عصبی میشم. تو کلاس که میشینم هی ساعتو نگاه میکنم. تو خونه هی کلافه برای خودم میچرخم چون نمیتونم ده تا کارو تو یه ساعت تموم کنم. دلم میخواد همه چیز سریع تموم شه و بره ولی نمیشه. و کماکان هر شب به خودم میگم کاش انقدر همه چیز عجلهای نبود و با لذت کارامو انجام میدادم.
میام دو دیقه راه برم، به خودم میام میبینم یه کم سریعتر برم پرواز میکنم. آدمای جلوییم که کند راه میرن عصبی میشم. تو کلاس که میشینم هی ساعتو نگاه میکنم. تو خونه هی کلافه برای خودم میچرخم چون نمیتونم ده تا کارو تو یه ساعت تموم کنم. دلم میخواد همه چیز سریع تموم شه و بره ولی نمیشه. و کماکان هر شب به خودم میگم کاش انقدر همه چیز عجلهای نبود و با لذت کارامو انجام میدادم.
😭1
البته راه رفتن سریع رو دوست دارم. نه از سر عجله، از سر اینکه حس دوییدن میده بدون اینکه بدویی. مخصوصا اگه آهنگ مناسب هم گوش بدی خیلی جالب میشه. ولی خب خدا نکنه یکی جلوم راه رو بند آورده باشه و سرعتش کم باشه. از اعماق وجودم دلم میخواد بکوبم تو سرش که فرو بره تو زمین.
😭1
دلم میخواد بشینم با خیال راحت و بدون دغدغه طرحهامو بکشم، یا رو شیشه نقاشی کنم، یا همین شمعهامو درست کنم.
ولی خب انقدر کار رو هم ریخته دارم و میخوام همه رو همزمان جمع و جور کنم که فقط اعصابم خورد میشه.
ولی خب انقدر کار رو هم ریخته دارم و میخوام همه رو همزمان جمع و جور کنم که فقط اعصابم خورد میشه.
😭1
ترم پیش با خودم گفتم دیگه به هیچ عنوان مسئول جزوه هیچکلاسی نمیشم. باز امروز دوباره مسئول جزوه شدم.
❤1😭1
مینویسم که نوشته باشم
ترم پیش با خودم گفتم دیگه به هیچ عنوان مسئول جزوه هیچکلاسی نمیشم. باز امروز دوباره مسئول جزوه شدم.
استاده داشت میگفت یادمه ترم پیش همیشه خوب جزوه مینوشتی.
در همون حین جزوهای که من از جلسه پیش نوشته بودم :
در همون حین جزوهای که من از جلسه پیش نوشته بودم :
🤣1😭1
تو روز "پرسیدن سوال احمقانه" خواستم بگم لطفا این قضیه رو برای افراد فضول و کنجکاوی مثل من نرمالایز کنید. یه سری سوالات دارم که روم نمیشه بپرسم ولی نمیخوامم ندونسته از دنیا برم.
😭1
تو مسیر دانشگاه تا خونه و خونه تا دانشگاه، یه تیکه باید از جلو در دو تا مدرسه ابتدایی کنار هم رد بشم. تایم کلاسامم جوری شده که با اونا میرم سر کلاس، با اونا تعطیل میشم. بعد هر باری که از اون تیکه رد میشم احساس فیلی رو دارم که دورشو با جوجه پر کردن. همهش باید حواسم باشه اشتباهی شوتشون نکنم.
😭2👎1🤣1
از همین الان به خودم قول دادم شب که پام رسید خونه، فقط پتومو بغل بکنم و برم تو تراس بگیرم بخوابم.
😭1
استاد مدیریت استراتژیک (تو چارت برای ترم هفته) بدون اینکه خندهش بگیره برگشته گفته فکر کردم کلاس برای ورودیای جدیده نیومدم.
😭1
از ساعت ۶ بیدار شدم، بدو بدو اومدم دانشگاه، اونوقت خانوم میگه فکر نمیکردم بچهها باشن.
تمام منابع درسی بخوره به کمرت، این چه کاریه تو با ما میکنی؟
تمام منابع درسی بخوره به کمرت، این چه کاریه تو با ما میکنی؟
😭1