ABOUZAR_SHARIATI Telegram 20891
ماهیت زندگی بالذات دریغ‌آمیز و تراژیک است.

این سخن به چه معناست؟ برای فهم بهتر عبارت فوق بیایید به امکان غریبی که گاه‌به‌گاه در زندگی تجربه‌اش می‌کنیم برگردیم.

در طول روز گاه اوقاتی پیش می‌آید که ناگهان آشوبی غریب گریبانمان را می‌گیرد و بغضی سخت گلویمان را می‌فشارد و حس دلتنگی و خاطرات گذشته و سال‌ها و عمر رفته و عزیزان از دست داده و... امانمان را می‌بُرد و نهایتا منجر به آشنازدایی می‌شود یعنی حالتی که در آن باخود و جهان، احساس غریبی و بیگانگی می‌کنیم. تو گویی که از اساس اهل اینجا نبوده‌ایم و با اکنون و اینجایی و نفسِ بودنمان هیچ قرابت و آشنایی‌ای نداشته‌ایم.

نگاهی به خود می‌اندازیم... به دست‌ها و انگشتانمان... به پوست و گوشت و استخوانمان... به اشیای پیرامونمان... همه چیز به طرز خاصی، غریب و بیگانه می‌نماید. هیج چیز آشنایی وجود ندارد. و ما غرق در حیرت و هراس می‌پرسیم:

این انگشت‌ها چیست؟ این دست و این تن و بدن و این‌ "جا" و این زمانی که لحظه‌ای متوقف نمی‌شود و هر اکنونی را تبدیل به نه‌دیگراکنون می‌کند از کجا آمده، به کجا می‌رود؟ چرا و چطور آمده؟ و چرا می‌رود و نمی‌ماند؟ اساسا چرا تا پیش از این نبود؟ و از همه بدتر و زهرناک‌تر اینکه چرا این همه، روزی خواهد بود و من نخواهم بود؟ این من چیست که دفعتاً هست شده و هستی یافته و دمی دیگر نخواهد بود طوری که گویی هرگز نبوده است؟

براستی و به قول کی‌یرکه‌گور همان فیلسوف همیشه مردد و مذبذب، چرا هنگام پرت شدن به صحرای مشحون از خاک و خون و مملو از زخم، درد، تالّم، جنگ، جهل، جوع، بی‌عدالتی و تبعیض‌آمیزِ زندگی با ما مشورت نشد؟

شاید گفته شود که امکانش نبوده و نخواهد بود که مشورت شود بسیار خب اما حال که به این غریبستان هبوت کرده‌ایم چگونه باید با مصیبت‌ها و آشوب‌ها و آشفتگی‌های آن بسازیم و از همه مهم‌تر با خروارخروار قرمساق و نان‌به‌نرخ‌روزخور و آدم فروش و اخیرا هم یک مشت سایبریِ پفیوزِ عاری از وجدان اخلاقی و شرافت عقلانی و معرفت انسانی کنار بیاییم؟

حتی اگر هیچ یک از این امور یا بهتر است بگویم شرور انسانی نباشد، با شرور طبیعی (همچون بلایای طبیعی و نفله شدن موجودات انسانی و حیوانی و ‌‌‌...) و نهایتا جوهر پارادوکسیکال و متناقض خود هستی و زندگی چه کنیم؟

زیرا از طرفی همواره با این مساله درگیریم که نه آمدنمان دست خودمان بوده و نه رفتنمان دست خودمان خواهد بود. مدام دلهره‌ی مردن و بیمار شدن و نماندن و از بین رفتن و نابود شدن داریم که نکند با ویروس جدید بمیریم نکند با این سرماخوردگی از بین برویم نکند در جاده یا با یک تصادفی ناگهانی تمام رویاها و آرزوهایمان نابود شود و هر آنچه داشتیم و نداشتیم ویران گردد و در یک لحظه‌ی کاملا ناگهانی که حتی تصورش را نمی‌کردیم، مرگ گلویمان را بگیرد و رهایمان نکند؟

و از طرف دیگر اگر نمیریم و بمانیم و دچار بیماری لاعلاجی نشویم و شانس با بخت و اقبال یادمان باشد و هیچ حادثه‌ی ناگهانی هم جانمان را نگیرد باز با این‌حال با روند پیری و رو به زوال رفتن و ذره‌ذره سوختن و به مرگ نزدیک شدن، روبه‌رو خواهیم شد و این اندیشه هر سال در هر عید و تولد و یا با مرگ دیگری، جانمان را می‌گَزَد که یک گام دیگر به نیستی نزدیک شدی!

اما بدبختی به همین جا ختم نمی‌شود زیرا در ماندن یعنی یک زندگی طبیعیِ بدون حادثه را تجربه کردن نیز ما شاهد مرگ دیگری یعنی عزیزانمان نیز خواهیم بود که این از مرگ خود هم می‌تواند تلخ تر و جانسوزتر باشد.

دقت کردید چه شد؟ چه نمانیم و بمیریم و چه بمانیم و نمیریم در هر دو حالت با دریغی تالّم‌آمیز مواجه خواهیم شد.

اگر با بیماری و حادثه‌ی ناگهانی و... بمیریم که خود حاکی از بی‌ثبات بودن هستی و غیرقابل اعتماد بودن زندگی دارد اما حتی اگر بمانیم باز هم روند طبیعیِ دلهره‌آورِ خودِ زندگی و تجربه‌ی فرتوتی و پیری و از دست دادن عزیزان و ... هر لحظه چون خوره جانمان را خواهد خورد.

نتیجه آنکه پارادوکس زهرناک زندگی برای هیچ احدی، هیج راه گریزی نخواهد گذاشت چراکه به هر حال از این دو حالت خارج نخواهد بود:

الف): یا نگران خواهی بود که به هر دلیلی بمیری و نمانی و به رویاهایت نرسی

ب): اگر هم نمیری و به رویاهایت هم برسی باز نگران خواهی بود که نکند واقعا نمیری و بمانی و شاهد از دست رفتن تک‌تک عزیزانت باشی و آهسته‌آهسته بپوسی و آرام‌آرام در آغوش مرگ بروی که این از اولی نیز ناگوار است و البته در این صورت دیگر تفاوتی ندارد که رونالدو باشی یا دیکتاتور کره‌ی شمالی یا رییس جمهور آمریکا یا یک فرد کاملا عادی و معمولی، چون در هر حال از زهر زندگی که ذاتا متناقض و دریغ‌آمیز است در امان نخواهی بود!

#ابوذر_شریعتی
#ماهیت_زندگی



tgoop.com/abouzar_shariati/20891
Create:
Last Update:

ماهیت زندگی بالذات دریغ‌آمیز و تراژیک است.

این سخن به چه معناست؟ برای فهم بهتر عبارت فوق بیایید به امکان غریبی که گاه‌به‌گاه در زندگی تجربه‌اش می‌کنیم برگردیم.

در طول روز گاه اوقاتی پیش می‌آید که ناگهان آشوبی غریب گریبانمان را می‌گیرد و بغضی سخت گلویمان را می‌فشارد و حس دلتنگی و خاطرات گذشته و سال‌ها و عمر رفته و عزیزان از دست داده و... امانمان را می‌بُرد و نهایتا منجر به آشنازدایی می‌شود یعنی حالتی که در آن باخود و جهان، احساس غریبی و بیگانگی می‌کنیم. تو گویی که از اساس اهل اینجا نبوده‌ایم و با اکنون و اینجایی و نفسِ بودنمان هیچ قرابت و آشنایی‌ای نداشته‌ایم.

نگاهی به خود می‌اندازیم... به دست‌ها و انگشتانمان... به پوست و گوشت و استخوانمان... به اشیای پیرامونمان... همه چیز به طرز خاصی، غریب و بیگانه می‌نماید. هیج چیز آشنایی وجود ندارد. و ما غرق در حیرت و هراس می‌پرسیم:

این انگشت‌ها چیست؟ این دست و این تن و بدن و این‌ "جا" و این زمانی که لحظه‌ای متوقف نمی‌شود و هر اکنونی را تبدیل به نه‌دیگراکنون می‌کند از کجا آمده، به کجا می‌رود؟ چرا و چطور آمده؟ و چرا می‌رود و نمی‌ماند؟ اساسا چرا تا پیش از این نبود؟ و از همه بدتر و زهرناک‌تر اینکه چرا این همه، روزی خواهد بود و من نخواهم بود؟ این من چیست که دفعتاً هست شده و هستی یافته و دمی دیگر نخواهد بود طوری که گویی هرگز نبوده است؟

براستی و به قول کی‌یرکه‌گور همان فیلسوف همیشه مردد و مذبذب، چرا هنگام پرت شدن به صحرای مشحون از خاک و خون و مملو از زخم، درد، تالّم، جنگ، جهل، جوع، بی‌عدالتی و تبعیض‌آمیزِ زندگی با ما مشورت نشد؟

شاید گفته شود که امکانش نبوده و نخواهد بود که مشورت شود بسیار خب اما حال که به این غریبستان هبوت کرده‌ایم چگونه باید با مصیبت‌ها و آشوب‌ها و آشفتگی‌های آن بسازیم و از همه مهم‌تر با خروارخروار قرمساق و نان‌به‌نرخ‌روزخور و آدم فروش و اخیرا هم یک مشت سایبریِ پفیوزِ عاری از وجدان اخلاقی و شرافت عقلانی و معرفت انسانی کنار بیاییم؟

حتی اگر هیچ یک از این امور یا بهتر است بگویم شرور انسانی نباشد، با شرور طبیعی (همچون بلایای طبیعی و نفله شدن موجودات انسانی و حیوانی و ‌‌‌...) و نهایتا جوهر پارادوکسیکال و متناقض خود هستی و زندگی چه کنیم؟

زیرا از طرفی همواره با این مساله درگیریم که نه آمدنمان دست خودمان بوده و نه رفتنمان دست خودمان خواهد بود. مدام دلهره‌ی مردن و بیمار شدن و نماندن و از بین رفتن و نابود شدن داریم که نکند با ویروس جدید بمیریم نکند با این سرماخوردگی از بین برویم نکند در جاده یا با یک تصادفی ناگهانی تمام رویاها و آرزوهایمان نابود شود و هر آنچه داشتیم و نداشتیم ویران گردد و در یک لحظه‌ی کاملا ناگهانی که حتی تصورش را نمی‌کردیم، مرگ گلویمان را بگیرد و رهایمان نکند؟

و از طرف دیگر اگر نمیریم و بمانیم و دچار بیماری لاعلاجی نشویم و شانس با بخت و اقبال یادمان باشد و هیچ حادثه‌ی ناگهانی هم جانمان را نگیرد باز با این‌حال با روند پیری و رو به زوال رفتن و ذره‌ذره سوختن و به مرگ نزدیک شدن، روبه‌رو خواهیم شد و این اندیشه هر سال در هر عید و تولد و یا با مرگ دیگری، جانمان را می‌گَزَد که یک گام دیگر به نیستی نزدیک شدی!

اما بدبختی به همین جا ختم نمی‌شود زیرا در ماندن یعنی یک زندگی طبیعیِ بدون حادثه را تجربه کردن نیز ما شاهد مرگ دیگری یعنی عزیزانمان نیز خواهیم بود که این از مرگ خود هم می‌تواند تلخ تر و جانسوزتر باشد.

دقت کردید چه شد؟ چه نمانیم و بمیریم و چه بمانیم و نمیریم در هر دو حالت با دریغی تالّم‌آمیز مواجه خواهیم شد.

اگر با بیماری و حادثه‌ی ناگهانی و... بمیریم که خود حاکی از بی‌ثبات بودن هستی و غیرقابل اعتماد بودن زندگی دارد اما حتی اگر بمانیم باز هم روند طبیعیِ دلهره‌آورِ خودِ زندگی و تجربه‌ی فرتوتی و پیری و از دست دادن عزیزان و ... هر لحظه چون خوره جانمان را خواهد خورد.

نتیجه آنکه پارادوکس زهرناک زندگی برای هیچ احدی، هیج راه گریزی نخواهد گذاشت چراکه به هر حال از این دو حالت خارج نخواهد بود:

الف): یا نگران خواهی بود که به هر دلیلی بمیری و نمانی و به رویاهایت نرسی

ب): اگر هم نمیری و به رویاهایت هم برسی باز نگران خواهی بود که نکند واقعا نمیری و بمانی و شاهد از دست رفتن تک‌تک عزیزانت باشی و آهسته‌آهسته بپوسی و آرام‌آرام در آغوش مرگ بروی که این از اولی نیز ناگوار است و البته در این صورت دیگر تفاوتی ندارد که رونالدو باشی یا دیکتاتور کره‌ی شمالی یا رییس جمهور آمریکا یا یک فرد کاملا عادی و معمولی، چون در هر حال از زهر زندگی که ذاتا متناقض و دریغ‌آمیز است در امان نخواهی بود!

#ابوذر_شریعتی
#ماهیت_زندگی

BY تاریخ فلسفه از صفر


Share with your friend now:
tgoop.com/abouzar_shariati/20891

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

Some Telegram Channels content management tips Those being doxxed include outgoing Chief Executive Carrie Lam Cheng Yuet-ngor, Chung and police assistant commissioner Joe Chan Tung, who heads police's cyber security and technology crime bureau. How to Create a Private or Public Channel on Telegram? End-to-end encryption is an important feature in messaging, as it's the first step in protecting users from surveillance. Each account can create up to 10 public channels
from us


Telegram تاریخ فلسفه از صفر
FROM American