Telegram Web
از مرگ ترسی ای زندهٔ جاوید؟
مرگ است صیدی تو در کمینی

جانی که بخشند دیگر نگیرند
آدم بمیرد از بی یقینی

- اقبال
آیا بخشش دیگران واجب است؟
عبدالله شیخ آبادی
آیا بخشش کسانی که در حقم بدی کرده‌اند واجب است؟ اگر نبخشم چه خواهد شد؟
MatinPdf72.pdf
803.9 KB
انسان‌گرایی ناممکن (۶) داروینیسم و پایان ویژه بودن انسان

📝 ابراهیم الرماح
🔸ترجمه: عبدالله شیخ آبادی

نسخهٔ پی‌دی‌اف (مناسب موبایل)
فرض کن تصمیم گرفته‌ای که زبان عربی یا انگلیسی یا برنامه‌نویسی یاد بگیری. کلاس و مربی خوب هم پیدا کردی و پولش را هم دادی و سر کلاس حاضر شدی. منطقی این است که از همان اول با دقت و با تلاش در کلاس‌ها حاضر شوی و همه چیز را به خوبی یادداشت کنی و حواست به معلم باشد و... به نظر اینطور است دیگر؟ خواسته‌ای، برایش پول هم داده‌ای و خودت را مقید به یک برنامه کرده‌ای. چه از این بالاتر؟ ولی واقعیت این است که بازیگوشی انسان از همان جلسهٔ نخست شروع می‌شود و معلم مجبور است برای کلاسی که خودت خواسته‌ای و برایش هزینه کرده‌ای هم قانون بگذارد، انگار موفق شدن من خواستهٔ اوست نه من! این بازیگوشی کمابیش هست و کمتر انسانی است که حتی برای هدف خودخواسته‌اش منظم باشد یا عهد نخست را در میانهٔ راه به شکل موقت فراموش نکند. همین فراموشی‌های موقت است که معلم دلسوز را وادار به مداخله می‌کند وگرنه چه کسی است که موفقیت نخواهد؟ مشکل انسان با تلاش مداوم و فراموشی‌های مقطعی است.

نیت قوی اول راه و عهد محکم نخست است که باعث می‌شود او رهایت نکند و هر بار تو این را سخت‌گیری دیدی. لذت‌ها، آرزوها و استراحت‌خواهی‌های زیاده از حدت را کنترل کرد تا وسط راه خوابت نبرد و میو‌های رسیدهٔ میانهٔ راه حواست را بیش از حد پرت نکند. همیشه روز نیست و راه نیز همیشه روشن نیست و تو هم برای رسیدن، وقت بی‌نهایت نداری. کنار درخت لذت سیم خاردار بود تا وسوسه پیاده شدن از ماشین سراغت نیاید و اسیر ببر پنهان پشت درخت لذت نشوی.

آه از این که ناکامی‌ها بیشتر ما را آگاه می‌کنند تا پیروزی‌ها، آنقدر که اثر پیروزی‌های پی در پی برای برخی از شکست هم بدتر است. و شکست، این شکست‌های مبارک است که برای برخی حتی طعم لذت را از بین می‌برد تا جای آن را حزم بگیرد. در پایان، روزی که من به هدفم از آن کلاس رسیدم هم برای تصمیم نخست شاد خواهم شد هم برای همهٔ لذت‌های نبرده. ناکامی‌ها، همان معلم جدی هستند که موبایل را از ما گرفت تا حواسمان به چیزی باشد که خودمان خواسته‌ایم.
الان داشتم ترجمه‌ای را بازبینی می‌کردم که به این حدیث رسیدم: «شخص همچنان و به استمرار دست [نیاز و گدایی] به سمت مردم دراز می‌کند تا اینکه روز قیامت در حالی حاضر می‌شود که در چهره‌اش تکه‌ای گوشت نیست» (بخاری و مسلم).

و این باعث شد به یاد خاطره‌ای از مسجد میناب و دوران امامت سید عبدالله قتالی (رحمه الله) بیفتم که یکی از دوستان خیلی نزدیکم تعریف می‌کرد. می‌گفت روزی سید بعد از نماز داشت طبق معمول برای مردم حدیث می‌خواند و آن روز نوبت این حدیث بود. می‌گفت بعد از اینکه سید این حدیث را خواند ناگهانی یکی وسط جمع شروع کرد به گریه. دیدند پیرمرد فقیری است که گاه بعد از نماز جلوی در مسجد می‌نشست و از مردم درخواست کمک می‌کرد و مردم هم به او چیزی می‌دادند. پیرمرد با شنیدن حدیث غمگین شده بود و می‌خواست توبه کند. مردم هم به او دلداری می‌دادند...

من آن روز البته نبودم و این خاطره را از ایشان شنیدم ولی به حال آن پیرمرد غبطه خوردم که اینگونه در برابر سخن پیامبر صلی الله علیه وسلم تسلیم بوده که به جای بهانه آوردن و ناراحت شدن از اینکه چرا این حدیث را خوانده‌اید فورا خودش را مورد خطاب قرار داده و برای کاری که کرده پشیمان است. چه بسا او واقعا نیازمند بوده و بهانه هم داشته اما چنین متواضعانه در برابر «قال الله و قال رسول الله» سر تسلیم فرو آورده بود. هیچ تکبری کشنده‌تر از تکبر در برابر وحی نیست.

پس نویس: خطاب شرع برحسب مخاطب متفاوت است. این حدیث از عادت کردن به درخواست نهی کرده و آیات و احادیث دیگری هم به این امر کرده که ثروتمندان و اهل خیر به دنبال نیازمندان واقعی باشند تا نیازمندی مجبور به درخواست نشود. این‌ها یکدیگر را کامل می‌کنند و اگر دسته‌ای از اوامر شرع ترک شود، اجرای دستهٔ دیگر هم دشوارتر می‌شود، هرچند باید در حد توان انجامش داد. با این حال اگر کسی به دلیل نیازش مجبور به درخواست شود گناهکار نیست.
عکس مناسب برای درس نواقض اسلام:

سرباز صهیونیست مسلمان‌زاده در حال ادای «نماز» در یکی از ورودی‌های مسجد الاقصی. ماموریت او جلوگیری از ورود برخی از مسلمانان به مسجد الاقصی است.
5
پیش نویس: توجه کنید که این متن برای مایوس کردن از توبه نیست، ولی یک واقعیت است که به نظرم گفتنش باعث می‌شود بیشتر مراقب خودمان باشیم.

به این فکر می‌کردم که توبه در گذشته راحت‌تر بود. نه فقط خود توبه، بلکه یک گناهکار سابق بهتر می‌توانست با گذشتهٔ خودش کنار بیاید.

گذشته از اینکه فراموش شدن در دوران ما سخت‌تر شده و بسیاری از کارهای گذشته بر روی اینترنت باقی می‌ماند، حتی برخی از تغییرات ایجاد شده در دوران عدم التزام بر روی گناهکاران سابق باقی می‌ماند. دیدن یک توبه‌کننده که به حج یا عمره آمده و رد تتوی پیشین بر روی بدنش مانده یکی از این آثار است که امروز بسیار دیده می‌شود. آن آیه به ذهنم رسید که در آن شیطان در برابر خداوند برای این قسم یاد می‌کند که انسان‌ها را وادار به تغییر خلقت خواهد کرد. تخریب فطرت و تغییر دائمی بدن. اینجا هرچند توبه صحیح است اما چیزی این وسط از گذشته باقی می‌ماند که شاید قابل تصحیح نباشد. من به آن می‌گویم زخم گناه، حتی گناهی که بخشیده شده، مانند آثار باقی مانده از یک جراحی موفق. چیزی که یک لحظه پیشینهٔ شما را در ذهن بیننده آشکار می‌کند و خب، انسان‌ها خیلی هم ملاحظه نمی‌کنند.

فضای دعوت - متاسفانه - به شکلی است که ما همهٔ توان خود را برای جذب دور شده‌ها به کار می‌گیریم و حتی گاه به کسانی که در راه نیستند بیشتر از آنانی که هستند توجه می‌کنیم. اما حفظ و تقویت آنان که هستند مهم‌تر است. حفظ کسب و کاری که داریم و رشد آن مهمتر از ایجاد کسب و کار جدیدی است که مشخص نیست نتیجه بدهد یا ندهد. اینجا خطاب متوجه کسانی است که با ما هستند: روی آثار ماندگار بیشتر حساس باشیم. گناهی که دیده نشود و اثرش نماند راحت‌تر قابل ترک است و این شما را از آثار تلخ بعد از توبه هم حفظ می‌کند. بازدارنده‌ای به نام طعنهٔ مردم. در زمینهٔ گناه هرگز حماسی فکر نکنید. گناه پنهان بهتر از گناه آشکار است و گناهی که اثری بر تو نگذارد خیلی راحت‌تر پاک می‌شود تا آنکه اثر می‌گذارد.

اینکه می‌گویم حماسی فکر نکنید یعنی اینکه تحت تاثیر این «رو راستی» رندانهٔ اهل شهوت قرار نگیرید. آنها از مؤمنان سابق استقبال می‌کنند اما به گناهکار پیشین که توبه کرده رحم نمی‌کنند و همهٔ تاریخش را در برابرش زیر آفتاب پهن خواهند کرد تا این شرم ایجاد شده موضع او را ضعیف کند. انسانی که در خلوت گناه می‌کند سپس پشیمان می‌شود و توبه می‌کند گناهش پاک شده اما آنکه به زعم روراستی گناهش را علنی می‌کند مرتکب گناه دوم شده که بدتر از گناه نخست است. در ضمن، کار خودش را هم سخت‌تر کرده است. فکرش را بکن؛ یکی می‌خواهد توبه کند اما صدایی در گوشش می‌گوید: «با حرف مردم چه می‌کنی؟ از تو دیگر گذشته... ادامه بده...» حتی گناهکارها هم مانند هم نیستند؛ برخی حداقل پل‌های پشت سرشان را ویران نمی‌کنند.
1
Forwarded from عبدالله محمد (abdollah Mohammad)
تو می‌توانی روی آدم‌های سرسخت حساب کنی و از آنها کمک بخواهی و آنها هم تو را نا امید نخواهند کرد. اما قانون دنیاست که هر مزیتی، از سوی دیگر محدودیت است. آنکه خیلی سرسخت است و حرفش حرف است و تنهایت نخواهد گذاشت جاهایی هم که نباید سرسختی می‌کند و کوتاه نمی‌آید. سختی الماس همیشه هست، نمی‌شود وقتی که تو نمی‌خواهی قطره شود و وقتی می‌خواهی الماس. راه حل چیست؟ اعتراف به طبیعت بشری. اینکه سرسختی آدم‌های سرسخت در برابر مرز تقوا کنترل شود و نرمش آدم‌های نرم هم مرز خود را داشته باشد. بر همین اساس ما راهی جز متقی شدن و دعوت به تقوا نداریم. تنها تقوا لجام طبع بشری است.
18
مواد فروش محله که بعضی وقت‌ها مست می‌کرد و عربده می‌کشید و دستش هم اتفاقا کج بود در ماه رمضان فروش مواد را به بعد از افطار موکول کرد؛ مردم هم به به و چه چه که ببین، شاید این نزد خدا از ما عزیزتر باشد. آن وقت اگر پسر پرهیزگار محله خطای کوچکی کند چه می‌شود؟
1
به نظرم اگر گرگ‌ها هم زبان داشتند و به مناسبات انسانی خو گرفته بودند حمله به گله و دریدن ده‌ها گوسفند را به شکلی توجیه می‌کردند. مثلا می‌گفتند: بالا رفتن جمعیت گوسفند‌ها باعث شده بود از کیفیت زندگی و رفاه آنها کم شود. ما هم مناسب دیدیم کمی تنظیم جمعیت اِعمال کنیم.

الان هم آن یارو گفته غزه جای خطرناکی است! بنابراین باید مردم آنجا را به جای امنی منتقل کرد. (🥹) اینقدر که این یارو دلسوز است آدم شک می‌کند نکند غزه خود به خود نا امن شده و اصلا آمریکا بمبی به بچه لوس منطقه نداده. وقاحت از حدی که بگذرد آدم به خودش هم شک می‌کند.

فریب زیبا نیست، آراسته است. خری است که تاج طلا بر سرش نهاده‌اند تا شکوه اسب را کم رنگ کند. مثلا این‌ها که دم حج نگران فقرا می‌شوند رویشان نمی‌شود بگویند مشکل ما با خود حج است. آن را با سخن زیبا از نیکوکاری می‌آرایند. آراستگی بد نیست و طلا هم اینجا بی‌ارزش نشده، اما خر همان است که بود.
2
قاره بزرگ سبز کهن، دغدغهٔ جزیره‌ای بود که می‌دانست او و چند خشکی کوچک، باقی ماندهٔ بخشی از آن شکوه گذشته‌اند.
2
برف می‌آید و این باعث شد تاملاتی دربارهٔ این پدیده داشته باشم. ما اهل جنوبیم و من تا حدود بیست سالگی اصلا برف ندیدم. شاید این باعث شده برخی تفاوت‌های برف و باران برایم پررنگ شود.

ـ ـ ـ ـ

برف واقعا ساکت است. اگر طوفانی در کار نباشد اصلا متوجه نمی‌شوی دارد برف می‌آید مگر اینکه پنجره را باز کنی. برعکس باران پرحرف، اما برف حرف‌هایش را برای بعد می‌گذارد. برف بر کوه و کوهپایه می‌بارد - در سکوت - اما حرف خود را در بهار می‌زند. سکوت زمستان تبدیل به صدای رود می‌شود.

این می‌دانید شبیه چیست؟ شبیه تلاش انسان‌های مخلص است. فرد یا افرادی در سکوت و به دور از نور صحنه کار می‌کنند، سپس بعد از سال‌ها مردم آثار تلاش آنان را می‌بینند.

هر تلاش مخلصانه‌ای بالاخره روزی - به وقتش - نمایان می‌شود و تلاشی مفید است که آثارش به وقتش نمایان شود. اما سر و صدایی که به وقتش نباشد مانند باران سیل آسایی است که برای بهار ذخیره نمی‌شود بلکه ناگهانی می‌آید و همه‌اش یکجا باعث ویرانی می‌شود و در پایان به دریای شور می‌ریزد. شبیه چه؟ شبیه شهرت زودهنگامی که رودها ظرفیتش را ندارند و بر پیکر شهر می‌گذرد و همه چیز را با خود می‌برد؛ شلوغ و بی‌فرجام.
2
امر اسلام، بدون تسلیم سامان نمی‌یابد. اما اگر فکر می‌کنی که همهٔ شعائر دین باید از همان آغاز با سلیقه و ذهنیت تو سازگار باشد یا حتما به آن «قانع» شوی، هیچ‌گاه آرام نخواهی گرفت. هر دورانی «تابو»های خودش را دارد و مردم هر دورانی بخشی از دین برایشان «قابل هضم» نبوده ولی از روی تسلیم و مسلمانی آن را پذیرفته‌اند یا در این زمینه کوتاهی داشته‌اند و به دین خود آسیب زده‌اند. تسلیم تو همان جایی محک می‌خورد که در پذیرش همین بخش در دلت مکث می‌کنی اما در پایان می‌گویی من مسلمان هستم.

اینجا دربارهٔ این بخش‌ها بسیار خواهم گفت. امیدوارم صبرت با من زیاد باشد.
2
آمریکا خدا نیست.

توجه: این یک حقیقت است، نه یک نظر.

(ترجمه لفظ به لفظ نیست)
12
عبدالله محمد
آمریکا خدا نیست. توجه: این یک حقیقت است، نه یک نظر. (ترجمه لفظ به لفظ نیست)
چه کسی می‌گوید بدیهیات نیاز به گفتن ندارند؟ بخش بزرگی از نوشته‌ها و گفته‌ها در حقیقت تاکید بر بدیهیات و بازگویی آنها به روش‌های گوناگون است. ملت همین بدیهیات را فراموش می‌کنند.
2025/08/26 12:41:01
Back to Top
HTML Embed Code: