Telegram Web
بابا این کار خیلی سخته (ظرف شستن)

ـ بله بابا کار خونه سخته

حالا می‌دونم مامان کارش واقعا سخته


این یک گفتگوی ساده و واقعی بود که نشان می‌دهد فرزند ما اگر کمی سختی نکشد به ارزش زحمت دیگران پی نخواهد برد. یعنی در واقع ما با بزرگ کردن فرزندانمان در ناز و نعمت و مسئولیت ندادن به آنها داریم از ارزش تلاش خودمان کم می‌کنیم و همین است که بچه‌های نازپرورده کمتر قدردان می‌شوند. مسئله هم فقط قدردانی نیست؛ زندگی با نازپرورده‌ها خیلی مهربان نیست.

www.tgoop.com/akseMahtab
1
افق که سبز باشد، راه آسان می‌شود...
وزارت‌های اوقاف در همهٔ کشورهای اسلامی برای غارت اوقاف و کنترل آن توسط دولت تاسیس شدند. اوقاف نماد قدرت جامعه و استقلال آن از حکومت‌ها بود، اما دولت جدید چنین چیزی را تحمل نمی‌کند. حتی پادشاهان قدیم هم گاه دوست داشتند به اوقاف ناخنک بزنند اما قدرت جامعه و استقلال علما مانع از این کار می‌شد. (یک بار در دوران امام نووی رحمه الله مملوکیان قصد داشتند برای تامین هزینه‌های جهاد از اوقاف بردارند اما ایشان مخالفت کردند و مملوکیان با وجود قدرتشان نتوانستند چنین کاری کنند) نخستین کسی که به طور جدی اوقاف را بالا کشید، محمد علی حاکم آلبانیایی‌تبار مصر بود. این داستان در پی تسلط دولت مسلط در همهٔ کشورهای اسلامی پیاده شد. ضد اسلامی‌ترین وزارت در همهٔ کشورهای اسلامی همین وزرات اوقاف است. ولی چیز جالب این است که در همین مصر، اوقاف و املاک مذهبی مسیحی‌ها در تسلط خود کلیساست نه دولت.
عبدالله محمد
وزارت‌های اوقاف در همهٔ کشورهای اسلامی برای غارت اوقاف و کنترل آن توسط دولت تاسیس شدند. اوقاف نماد قدرت جامعه و استقلال آن از حکومت‌ها بود، اما دولت جدید چنین چیزی را تحمل نمی‌کند. حتی پادشاهان قدیم هم گاه دوست داشتند به اوقاف ناخنک بزنند اما قدرت جامعه و…
نمی‌دانم راهش چیست اما در هر صورت باید راهی اندیشید که اوقاف هیچ‌گاه به تسلط دولت‌ها درنیاید. دولت‌ها نماد فساد و کاغذبازی و هزینه‌های بالا با بازدهی کم هستند. اگر بشود وقف‌ها را به شکلی در کنترل خود خانوادهٔ واقف نگه داشت قطعا بهتر از این است که به کنترل دولت درآید.
دولت‌ها دزدان محترمی هستند. برای خرید آیفون تعرفه ۹۶ درصدی گذاشته‌اند. یعنی شما هم قیمت آیفونی که خریده‌ای یکی هم به دولت می‌دهی. نگویید که دولت خرج مردم می‌کند که... هر چه پول بیشتری در حلق دولت ریخته شود بیشتر ریخت و پاش خواهد کرد. مثلا همایش تجلیل از خدمات فلان مسئول برگزار خواهد کرد همراه با آیین قاشق‌زنی. با بقیه‌اش هم آقازاده‌ها در سواحل هاوایی تگری خواهند زد.
عبدالله محمد
دولت‌ها دزدان محترمی هستند. برای خرید آیفون تعرفه ۹۶ درصدی گذاشته‌اند. یعنی شما هم قیمت آیفونی که خریده‌ای یکی هم به دولت می‌دهی. نگویید که دولت خرج مردم می‌کند که... هر چه پول بیشتری در حلق دولت ریخته شود بیشتر ریخت و پاش خواهد کرد. مثلا همایش تجلیل از خدمات…
بعضی می‌گویند بگذار کسانی که آیفون می‌خرند و اینقدر پول دارند به بیت المال هم پولی بدهند. مشکل همین است. حرام، حرام است. مالیات را مذاهب معتبر به جز در موارد محدود جایز ندانسته‌اند. اموال مردم محترم است حتی اموال ثروتمندان و نباید از کسی پولی را بدون وجه حق گرفت. وقتی حق ثروتمند محترم نباشد حق تو هم محترم نیست. بعدش این ناعدالتی که می‌بینید عامل اصلی‌اش خود دولت است. دولت فقر ایجاد می‌کند بعد با ایجاد دوگانه فقیر و غنی نوک حمله را به سمت ثروتمندان می‌گیرد، حتی ثروتمندانی که برای جامعه مفیده بوده‌اند.
در ضمن فرار از مالیات کاملا جایز است. به هر شکلی که برایتان امکان دارد مالیات ندهید.
عبدالله محمد
در ضمن فرار از مالیات کاملا جایز است. به هر شکلی که برایتان امکان دارد مالیات ندهید.
حالا به این عبارت که فکر می‌کنم جالب است. ترجمه می‌کنم: فرار از دست دزد جایز است.
نِبراس | سطور اندیشه
جسارته برادر اما حقیر تصور می‌کنم که پذیرش زندگی در یک چارچوب حکومتی و سیستم اجتماعی، پذیرش مبانی شهروندی آن جامعه را در پی دارد؛ البته به شرطی که این مبانی در تضاد آشکار با اصول قطعی دین نباشند. قوانین مالیاتی و مالی نیز بخشی از این مبانی شهروندی‌اند و اجرای…
ندادن مالیاتی که دولت بدون رضایت شهروندان هر وقت بخواهد و به هر شکل بخواهد تصویب و اضافه می‌کند از نظر فقهی کاملا جایز است. البته توجه داشته باشید که زیانی به خود شما نرسد. دولت جدید خودش بت است. اسلامی و غیر اسلامی هم ندارد. اشتباه خیلی از جریانهای اسلامی هم همین است که می‌خواهند به این هیولای هابزی رنگ اسلامی بدهند. تهش هم شکست می‌خورند چون این دولت اسلامی بشو نیست. خلاصه اینکه ندادن پول زور اصلا غیر اخلاقی نیست. گرفتنش دزدی است.

(خلاصه گفتم چون مباحث دیگری که برادرم مطرح کرده بود ارتباطی به این موضوع نداشت)
عبدالله محمد
ندادن مالیاتی که دولت بدون رضایت شهروندان هر وقت بخواهد و به هر شکل بخواهد تصویب و اضافه می‌کند از نظر فقهی کاملا جایز است. البته توجه داشته باشید که زیانی به خود شما نرسد. دولت جدید خودش بت است. اسلامی و غیر اسلامی هم ندارد. اشتباه خیلی از جریانهای اسلامی…
فقط دوستانم در این زمینه باید مراقب بود که ضرر بدتری رخ ندهد. یعنی مثلا زندان یا جریمهٔ بدتر. اما اینکه شما مسئولیتی اخلاقی در قبال دولت داشته باشید هرگز چنین چیزی نیست. دولت‌ها هم با کلمات قشنگی مثل وظیفهٔ شهروندی و این دست حرف‌ها کار خودشان را توجیه می‌کنند. اما این پول شماست، می‌توانید به هر شکلی که می‌خواهید آن را با رضایت خودتان بدهید یا ندهید مگر آنکه شرع چیزی را واجب کرده باشد مانند زکات یا دیگر حقوق مالی. همین. سعی می‌کنم از نظر شرعی هم فتوای علما را در این زمینه بیاورم.
دربارهٔ غریب و رهگذر

در سیر به سوی آخرت، انسان عاقل یا رهگذر است یا حداقل غریب. حداقل غریب است یعنی آنکه بالاخره اولویت‌های او و دیگران یکی نیست. غربت و رهگذر بودن هر دو اشاره به سرزمینی دیگر دارند اما با شدتی متفاوت. هر دو می‌گویند که جای تو اینجا نیست با این تفاوت که در غربت شما با دل خود سفر کرده‌اید و احساس «این‌جایی» بودن نمی‌کنید اما برای رهگذر دل و بدن در حال حرکت هستند.

در غربت شما توشه‌ای دارید، شاید خانه‌ای هم داشته باشد ولی نمی‌توانید خود را صاحب آن جا بدانید و دل به زمین بیگانه ببندید. اما نگاه رهگذر جدی‌تر است. هر رهگذری غریب است اما هر غریبی رهگذر نیست و همه نمی‌توانند رهگذر شوند. آنان توشه‌ای در حد نیاز دارند و نیاز یعنی صرفا برای عبور، در یک کوله پشتی. برای یک رهگذر، کفش مهم‌تر از مبل است و چاقوی سوییسی حیاتی‌تر از قهوه‌ساز. برای رهگذر آب گوارا نعمت است و برای یکجانشین بدیهی. خانهٔ رهگذر راه است و زندگی‌اش رفتن.

با این حال چه غریب باشی و چه رهگذر، در هر دو حالت وطن، بهشت است. غریب هم آمادهٔ رفتن است و در خاک بیگانه ریشه نمی‌دواند. غریب در غربتش توشهٔ رفتن گردآوری می‌کند و دلی رهگذر دارد.

بیچاره اما کسی است که پی می‌برد اینجا خانهٔ او نیست، اما وطن اصلی را هم انکار می‌کند. بی‌باوری برای آنان معنایی ندارد جز تحمل غم غربت بی‌آنکه شوق وطن در میان باشد.

«در دنیا چنان باش که گویا غریب یا رهگذری» (بخاری). وقتی منتظر ویزا هستی، فرایند دل کندن هم آغاز شده است؛ غربت همین است.

#بهشت_اندیشی

www.tgoop.com/akseMahtab
2
عبدالله محمد
فقط دوستانم در این زمینه باید مراقب بود که ضرر بدتری رخ ندهد. یعنی مثلا زندان یا جریمهٔ بدتر. اما اینکه شما مسئولیتی اخلاقی در قبال دولت داشته باشید هرگز چنین چیزی نیست. دولت‌ها هم با کلمات قشنگی مثل وظیفهٔ شهروندی و این دست حرف‌ها کار خودشان را توجیه می‌کنند.…
از نشانه‌های غربت شریعت همین بس که یک حکم واضح را که فقها در گذر زمان درباره‌اش سخن گفته‌اند اگر بیان کنی حتی اهل دین هم تعجب می‌کنند! فرق است بین اینکه تو اصل این کار را ناجایز بدانی سپس با شروط سفت و سختی برخی از انواع آن را برای گروهی از مردم و موقتا جایز بدانی با اینکه بر اساس دولت اروپایی مالیات را «حق» دولت بدانی. اگر قرار است با این ذهنیت دولت «اسلامی» تشکیل دهیم همان بهتر که تشکیل ندهیم. حداقل اصلش سالم بماند برای آیندگان که توفیقش را بیابند اما تحریف و رنگ کردن کلاغ به جای قناری باعث فتنهٔ بدتری می‌شود.

فقیه بزرگ شافعی، نووی رحمه الله در این باره می‌گوید:

«آنچه نهی از آن بیشتر مورد تاکید و تحذیر است چیزی است که عوام و اشباه عوام درباره مُکوس (مالیات) می‌گویند که از کسانی که خرید و فروش می‌کنند و مانند آنها گرفته می‌شود. آنها می‌گویند: این حق سلطان است، یا حق سلطان بر عهدهٔ توست و دیگر عباراتی که آن را حق یا لازم و مانند آن می‌داند.

اما این از شدیدترین منکرات و زشت‌ترین بدعت‌هاست تا جایی که برخی از علما کسی که این را حق می‌داند کافر و خارج از دین دانسته‌اند. اما صحیح آن است که کافر نمی‌شود مگر آنکه با علم به ظلم بودنش معتقد باشد که این حق است.

پس درست آن است که گفته شود: این مَکس است یا مالیات سلطان است یا دیگر عبارات [نه حق سلطان] وبالله التوفیق» (به نقل از معجم المناهی اللفظية).
5
عبدالله محمد
از نشانه‌های غربت شریعت همین بس که یک حکم واضح را که فقها در گذر زمان درباره‌اش سخن گفته‌اند اگر بیان کنی حتی اهل دین هم تعجب می‌کنند! فرق است بین اینکه تو اصل این کار را ناجایز بدانی سپس با شروط سفت و سختی برخی از انواع آن را برای گروهی از مردم و موقتا جایز…
با تشکر از دوستانی که به بحث من در حرمت اصل مالیات اشاره کرده‌اند و آن را برای شرایط ما مضر دانسته‌اند.

ببینید دوستان گرامی، وقتی حرفی اصلا گفته نشده باشد باید اصل آن یادآوری شود به هر شکلی تا فراموش نشود. یکی از این امور هم همین مالیات‌های رنگارنگ ظالمانه‌ای است که دولت‌ها می‌گیرند، مخصوصا دولت‌های ما که نه ما در تصمیم‌هایشان نقشی داریم و نه هم می‌دانیم پولی که از ما می‌گیرند به شکل شفاف کجا خرج می‌شود. این اصل را شاید یکی نتواند بگوید چون برایش خطراتی دارد و این هم قابل فهم است، ولی اگر یکی دیگر گفت لازم نیست نفی کنید. اگر معذور هستید از گفتن این حرف‌ها قابل درک است و اصلا ایرادی نیست ولی بگذارید بقیه بگویند. من اصلا اینجا کسی را به عدم شجاعت و این حرف‌ها متهم نکردم. هر کسی می‌تواند بگوید، بگوید.

در ثانی، وقتی من می‌گویم اگر مالیات ندهید این هیچ مشکلی شرعی ندارد، ایراد حرف من کجاست؟ مگر من گفته‌ام بروید مامور مالیات را کتک بزنید؟ یا بروید شعار بدهید؟ یا اعلام کنید ما مالیات نمی‌دهیم؟ نه. بحث تحایل در ندادن مالیات است. شما به روشی که خطری برایتان نداشته باشد و فتنه‌ای حاصل نشود از دادن پول زور خودداری می‌کنید. همین! بگذاریم حداقل این‌ها فراموش نشود تا جایی که مردم فکر کنند دولت حق دارد هر وقت دلش خواست عوارض و مالیات و کلی پول زور دیگر به گرده مردم ببندد و ما فکر کنیم «حق» دارد. شوخی نمی‌کنم خیلی از مردم فکر می‌کنند این «حق» دولت است. حق فرق است تا ضرورت و اجبار.

وقتی کسی آمد و این را گفت اگر هم مردم از روی ناچاری این پول را دادند آن وقت حداقلش این است که می‌دانند این حق نیست و نوعی اضطرار است.
عبدالله محمد
با تشکر از دوستانی که به بحث من در حرمت اصل مالیات اشاره کرده‌اند و آن را برای شرایط ما مضر دانسته‌اند. ببینید دوستان گرامی، وقتی حرفی اصلا گفته نشده باشد باید اصل آن یادآوری شود به هر شکلی تا فراموش نشود. یکی از این امور هم همین مالیات‌های رنگارنگ ظالمانه‌ای…
قص الحق (الطبعة الثانية).pdf
13.6 MB
یک بحث دیگر هم که در آن ضعف وجود داردَ، بحث تفاوت دولت جدید اروپایی و دولت در اسلام است. بسیاری از بحث‌هایی که بر سر مالیات می‌شود از همین است. توصیهٔ من به دوستان طالب علم این است که نظریه‌های دیگر را هم مطالعه کنند تا تصور حتمی بودن دولت کنونی حداقل کمی کمرنگ‌تر شود. حتی در نظریه پردازان اروپایی هم مکاتب دیگری داریم که دولتشان اینقدر بزرگ و مداخله‌گر نیست. من کتاب «قص الحق» اثر دکتر جمیل اکبر را توصیه می‌کنم چون گمان می‌کنم تصور ما از دولت محدود به همین چیزی است که الان می‌بینیم. خب این دولت عریض و طویل و ورم کرده واقعا مخارجش بالاست و باید از جیب مردم بردارد. اما آیا نمونهٔ دولت اسلامی هم باید همین باشد؟ این‌ها سوال است دوستان. نمی‌گویم این کتاب هم کاملا موضوع را حل کرده اما شروع خوبی است. انداختن سنگ در آب‌های راکد ضروری است.
دربارهٔ صبر و شجاعت

منظور از شجاعت، آن شجاعت رمانتیک سینمایی نیست. شجاعتی که در یک لحظهٔ باشکوه با فریاد «آزادی» قهرمان داستان و پایین آمدن تبر جلاد به اوج خود می‌رسد. شجاعت زمینی چیز ساده‌تری است و ممکن است شکل‌های خیلی زیادی داشته باشد. شجاعت این نیست که ذاتا ضد ضربه باشی یا دلت نلرزد بلکه پذیرش عواقب کاری است که درستش می‌دانی. چه بسا هنگام انجام آن کار، با دلهره و بیم امید، دعای ثبات کنی.

کسی که می‌خواهد به شکل جدی حقی کمتر گفته شده را یادآوری کند هرچقدر هم با شرایط راه بیاید و رعایت کند آخرش ناگزیر هزینه‌اش را باید بدهد. پذیرش آن هزینه همان شجاعت است. شاید این هزینه را یکجا همان اول بدهد، یا در میان راه یا در پایان. شاید این هزینه تنگناهای مالی باشد، یا دوری از وطن، یا تحمل آزار مردم و حکومت‌ها و...

حتی می‌شود این شجاعت را در مفهوم «صبر» داخل دانست که واقعی‌تر هم است و کمتر رنگ و بوی حماسه دارد. مثلا در آیات قتال، صحابه امر به صبر و ثبات و ذکر شدند. صبر در اینجا یعنی کنترل نفس در برابر وسوسهٔ ترس. این به تواضع هم نزدیکتر است. ثانیا، گاه همین تاکید بیش از حد بر شجاعت و سلحشوری نیت را خراب می‌کند. شجاعت بیشتر دغدغهٔ شعراست، اما صبر عامل ثبات است که هر دو - یعنی صبر و پایداری - واژه‌هایی قرآنی‌ هستند. چون شجاعتی که بشر بیشتر نیازمند آن است همین شجاعت‌های فرسایشی طولانی است. همین دغدغه‌های روزانه که با توکل و دعا آرام می‌شود.

www.tgoop.com/akseMahtab
2
دربارهٔ آرزوها

آرزوها، عمر مفید ما را کوتاه می‌کنند. چگونه؟ فرض کن تو ده سال فرصت داشته باشی اما آرزویی داشته باشی که تهش ناپیدا باشد. یعنی مشخص نباشد که کی برآورده می‌شود. در طول این ده سال، تو وقت خود را نخواهی دید و همهٔ این روزها سریع و بیهوده می‌گذرند، چون تو زندگی خودت را بر این آرزوها بنا کرده‌ای و روزهای بینش پلهٔ رسیدن به آن آرزو هستند و بی‌آن ارزشی ندارند.

گفتگوی عاشقانه‌ای را تصور کن که در آن عاشق به معشوق می‌گوید:‌ «روزهای بی تو را گم کرده‌ام». این شاعرانه است اما ته رنگی از واقعیت هم دارد. معشوق، روزها را تا رسیدن به آرزویش شمرده، زندگی نکرده.

پای آرزو بلند است، آرزو از همهٔ روزهای تو می‌گذرد و گام بر آن سوی اجل می‌گذارد. حسرت لحظه‌های پیش از مرگ، حسرت نرسیدن به آرزوها نیست، سوگ فرصتی است که از دستش داده‌ایم. خط ممتدِ آرزو را خط عرضیِ اجل قطع می‌کند...

www.tgoop.com/akseMahtab
3
این فقط دایرهٔ ممنوعیت‌های دولت‌ها نیست که ما را محدود می‌کند. دایرهٔ آزادی‌های آنها هم محدود کننده است. فرار از محدودیت‌ها با کمترین آسیب، مهارت مهم زندگی در دوران «خدادولت»هاست.
ضربات پیش‌بینی شده بهتر دفع می‌شوند اما ضربه اگر به صورت شوک وارد شود آثار بدی به جا می‌گذارد. از این رو خواندن زندگی‌نامهٔ علما و دعوتگران ضروری است چون افراد مشابه، تجربه‌های مشابهی را خواهند داشت. ضربهٔ پیش‌بینی شده، شوک نمی‌شود.

مثلا آغاز راه داعی و عالم شاید آسان و پر از استقبال و «حمایت» مردم باشد اما همان فرد وقتی دچار «محنت» شود تنها شده و مردم از گرد او پراکنده می‌شوند. مردم به شدت تابع سود و زیان و ترس‌های خود هستند و اینطور جاها غیبشان می‌زند و چه بسا دوستانت هم مانند جذامی‌ها از تو دوری کنند. دیدن این ویدیوی احمد سبیع که اولین ویدیوی او پس از آزادی از زندان است را اگر عربی می‌دانید توصیه می‌کنم:

https://youtu.be/ul1Lfx6jiA8?si=sYOauCffAlXy5niA
شغل «زندگی کردن» خیلی سخت است... خداوندا حال دل هر مظلوم و خسته و به تبعید رفته را خوب کن، خدایا گشایشت را خواهانم برای همهٔ پرنده‌های مهاجر، که از دیدن قبر پدر و نگاه آخر به مادر و دیدن بزرگ شدن فرزندان برادر و خواهر محرومند. خدایا گشایشت برای هر گریخته از ستم. برای دل‌های تنها و محروم از خانواده و عزیزان... برای طرد شدگان از بهشت کاغذهای دولتی...

- محمد عبدالعزیز
#ترجمه

کارتون: محسن ظریفیان
1
2025/08/28 20:27:10
Back to Top
HTML Embed Code: