Telegram Web
من اخباری را که می‌شود با آن چیزی را توضیح داد دوست دارم. یک چیز کمتر گفته شده یا یک درس. خبر در سیاق خودش با ارزش است چون یک تصویر کلی‌تر را روشن می‌کند اما به صورت جدا یا در سیاق غلط بی‌ارزش و چه بسا گمراه کننده می‌شود.
یکی از بزرگترین آفت‌های تحلیل، اختزال (تقلیل) و ساده‌سازی بیش از حد است. تقلیل و ساده‌سازی برای ذهن آسان است و حالتی از آسایش می‌دهد برای همین با استقبال بیشتری روبرو می‌شود. پیدا کردن اشتراکات دشمنان لازم است، اما فهم تفاوت‌ها را هم نباید فراموش کرد. به نظر می‌آید دربارهٔ این دومی ضعف شدیدی وجود دارد.

(توجه: ساده‌سازی یکی از روش‌های بیان است و جاهایی کاربرد دارد و من منکر کامل آن نیستم. متن دربارهٔ تحلیل است).
روشن بمان دوست من، روشنی تو شادی دوست است و غم دشمن. روشن بمان، دنیای تاریک ما نور می‌خواهد و دل تاریک آنها آتش. تو نوری و نار. نورِ دوست و آتش دشمن.
در رابطه با نوشتن یک چیز خیلی مهم است. تو باید برای نوشتن خودت هدفی داشته باشی. من کاری به نوشتن تجاری ندارم که البته همان هم هدفی دارد که فروش بیشتر است.حرف من دربارهٔ کسانی مثل خودم است.

گاه دقیقا همان نوشته‌ای که بیشتر رویش کار کرده‌ای و بر اساس اهداف اصلی توست با استقبال کمتری مواجه می‌شود و نوشته‌ای که آن را عادی می‌بینی و خیلی هم رویش حساب نکرده‌ای با استقبال بیشتری مواجه می‌شود. اینجا مشکلی که پیش می‌آید این است که نویسنده اگر تحت تاثیر این استقبال قرار گیرد کم‌کم بنابر ذائقهٔ خوانندگان خواهد نوشت. در نظر گرفتن ذائقهٔ خواننده کاملا بد نیست و می‌شود از آن چیزهایی فهمید، مخصوصا دربارهٔ فرم نوشتن، اما تغییر کلی محتوا بنابر این استقبال چطور؟

نوشتن برای اثرگذاری بر خواننده است اما آمار بیشتر بر نویسنده اثر می‌گذارد. در گذشته تیراژ و فروش کتاب بود، الان بازدید و اشتراک‌گذاری و این دست آمارها هم به آن اضافه شده است. نویسندهٔ شبکه‌های اجتماعی چون ارتباطی نزدیکتر با خواننده دارد قطعا نباید با خواننده‌اش لج کند یا عمدا او را برای دیسلایک و لفت دادن از کانالش تحریک کند، اما با این حال باید به آرامی این را هم به او القا کند که خط کلی‌اش با فشار منفی و مثبت تغییر نمی‌کند. او باور خود را قبلا به دست آورده و نوشتارش بر زمین سخت باور استوار است نه آمار و اعداد. مشکل فروش و شمردن اعداد این است که دقیقا برعکس این است. تاثیر مثبت مانند بالا رفتن شیر و ویو و تاثیر منفی مانند لفت دادن از کانال در پی یک پست است. مراقب این تاثیرات باشید.

#نوشتن
و صبر بیش از آنکه نشان دهندهٔ قوی بودن صابر باشد، نشانگر با ارزش بودن آن خواسته در دل اوست. صبر کار دل است.
اگر در برابر پند اول مقاومت کنی، بار دوم همان پند قدرت کمتری خواهد داشت. تواضع هم فرصتی است که می‌تواند از دست برود. هر چه سن بالاتر می‌رود فرصت پذیرش هم کمتر می‌شود.دنیا پر شده از آدم‌های بی‌حوصله و دورو، بنابراین ناصحان را از خود نران. چه بسا در ادامهٔ زندگی، دلسوز دیگری نیابی.
Forwarded from Pezhvaak | پژواک
امام ابن قیم نوشته است: «إياك والكذب فإنه يفسد عليك تصور المعلومات على ما هي عليه»، یعنی: «از دروغ بپرهیز که امکان تصور درست معلومات را در تو تباه می‌کند». شنیده‌اید که می‌گویند «فلانی دروغ خودش را باور می‌کند»؟ چنین چیزی واقعاً می‌تواند اتفاق بیفتد و آدم‌های دروغگو به مرور زمان مرز بین راستی و دروغ را گم می‌کنند. چرا بعضی از گمراهان به هیچ دلیلی قانع نمی‌شوند؟ زیرا آن‌قدر حق را پوشانده‌اند که دیگر نمی‌توانند حق و باطل را از هم بشناسند. دیگر دست خودشان هم نیست! این همه ستایشِ راستی و راستگویی در اسلام تنها از باب اندرز اخلاقی نیست که مناسبات اجتماعی میان ما انسان‌ها اصلاح گردد، بلکه آثار آن به مباحث اعتقادی نیز کشیده می‌شود.
#story
ترس، عاقبت غفلت است. احساس ناامنی یک احساس خیلی جدی است اما ناشی از اهمال و جدی نگرفتن دنیاست. یک روز صبح بیدار می‌شوی و می‌بینی همه چیز آرام است و آرامش اول صبح، ترس نهفته در ادامه را از نگاهت می‌پوشاند. رسول الله صلی الله علیه وسلم این دعاها را هیچ صبح و شامی ترک نمی‌کردند:

«اللَّهُمَّ إنِّي أسْأَلُكَ العافيَةَ في ديني ودُنْيَايَ وأَهْلي ومَالي، اللَّهُمَّ اسْتُر عَوْراتي وآمِنْ رَوْعاتي، واحفَظْني مِنْ بين يديَّ ومِن خَلْفِي وعن يميني وعن شِمَالي ومِنْ فَوْقِي، وأَعُوذُ بِعَظمَتِك أَنْ أُغْتَالَ مِنْ تَحتي»

احساس امنیت می‌خواهی؟ برایش وقت بگذار.

معنای این دعا با شرح حدیث را به فارسی (همچنین کردی و پشتو و بیست و هشت زبان دیگر) در لینک زیر بخوانید:

https://hadeethenc.com/fa/browse/hadith/5485
Forwarded from عبدالله
خب این هم شبیه چیزهای خوب دیگر این زندگی است. اگر خواهان خوبی هستی، اول بدی را ترک کن. قاعدهٔ طلایی را به یاد داشته باش: قدم اول را باید خودت برداری. خواهان دوستان خوب هستی؟ دوستانی که بتوانی در کل زندگی‌ات به آنان تکیه دهی و نترسی؟ باید دوستان بد را ترک کنی. این قدم اولی است که تو باید برداری. اساسا خوشبختی «اِقدام» می‌خواهد. همین تفاوت‌هاست که باعث می‌شود دو شخص با یک نیرو به دو راه گوناگون بروند. حتی اگر از شرم دوست خوبت سیگار نکشی، این یک پیروزی است. این درونی کردن هر چیز خیلی اوقات شعار زده است.* اینکه بگویی من میان بدان خوب باشم بهتر است و این حرف‌ها، شعار است. مثل سوزاندن پرچم فلان کشور است. درون نیازمند کمک بیرون است. و قبلا گفتم که: تو به هر دلیلی گناه نکنی برد کرده‌ای.

*خیلی از ویژگی‌های ما توسط جامعه و دوستانمان درونی شده‌اند. انسان قابلیت تغییر دارد.
تذکرة
فرض کنیم من امروز قرار است بمیرم، چه خواهد شد؟
در دنیایی که جنس‌ها و بازارهایش روز به روز جذابتر می‌شوند، جای این موعظه‌ها خالی است. زمستان زمان فروش وسایل گرمازاست، اما وقتی با موج همراه شوی، تو هم بخشی از منظومهٔ سرما خواهی شد. دوره، دورهٔ اندرز است.

«قطع کنندهٔ لذت‌ها را بسیار یاد کنید؛ یعنی مرگ را» (ترمذی).
عبدالله محمد
در دنیایی که جنس‌ها و بازارهایش روز به روز جذابتر می‌شوند، جای این موعظه‌ها خالی است. زمستان زمان فروش وسایل گرمازاست، اما وقتی با موج همراه شوی، تو هم بخشی از منظومهٔ سرما خواهی شد. دوره، دورهٔ اندرز است. «قطع کنندهٔ لذت‌ها را بسیار یاد کنید؛ یعنی مرگ را»…
چرا تواضع‌هایمان و زاری‌هایمان به درگاه خداوند را به دوران ضعف و بیماری و نیازمندی‌مان موکول می‌کنیم؟ چرا فقط هنگامی که مشکلی پیش می‌آید به فکر دعا و نیایش می‌افتیم؟ ببینید این بد نیست که هنگام گرفتاری به یاد خداوند بیفتیم و چه بسا حکمت آن مشکل و گرفتاری همین باشد، اما این بد است که تا مشکلمان رفع شود به همان وضع پیشین بازگردیم. شما دوست بی‌وفایی که فقط وقت سختی به یادتان می‌افتد و سپس سراغی از شما نمی‌گیرد را تحمل می‌کنید؟ چرا برای خداوند دوست بی‌وفا می‌شویم؟ ضعف و بیماری و مشکلات نعمت است اگر باعث بیداری شود. حتی اگر ضعف هم برطرف نشود و بیماری شفا نیابد ولی من بیدار شوم باز من سود کرده‌ام. بدن فانی من شفا نیافت اما آخرت باقی‌ام نجات یافت. ضرر کرده‌ام؟ قطعا نه!
قتل یک دختر هشت ساله به نام «نارین گوران» ماه گذشته ترکیه را در شوک فرو برد. آنچه این پروندهٔ قتل را ترسناکتر کرد اعتراف عموی او به قتل این دختربچه بود. قضیه از این قرار است که عموی این کودک بی‌گناه با مادرش ارتباط نامشروع داشته و چون این دختر ناخواسته از رابطهٔ آن دو آگاه می‌شود عموی بی‌رحم او را می‌کشد و سپس پیکر بی‌جانش را به شخص دیگری می‌دهد تا در جایی دور دفنش کند.

روز محاکمهٔ عمو و مادر این دختر و همچنین دیگر متهمان و عاملان این قتل، صدها نیروی پلیس دادگاه را محاصره کرده بودند تا از حملهٔ مردم خشمگین به متهمان جلوگیری کنند. پدر دختر هم وسط دادگاه با شنیدن اعترافات متهمان از حال رفت و به بیمارستان منتقل شد...

نمی‌خواستم ناراحتتان بکنم و گفتن این چیزها هم دیگر نشر منکر نیست چون قضیه‌ای است عمومی که روزانه اخباری شبیه به این و بدتر هم در جاهای دیگر منتشر می‌شود و بلکه نگفتن بُعد شرعی در این حوادث بدتر است. با شنیدن این قضیه به یاد سخن پیامبر صلی الله علیه وسلم افتادم که فرمودند: «از رفتن به نزد زنان بپرهیزید» یعنی از خلوت کردن با زنان نامحرم برحذر باشید. مردی از انصار پرسید: نظرتان دربارهٔ خویشاوندان شوهر چیست؟ فرمود: «[فتنهٔ] خویشان شوهر، مرگ است» (متفق علیه).

زنان ممکن است دربارهٔ مردان غریبه احتیاط کنند اما دربارهٔ خویشان شوهر سهل‌انگاری کنند و در ضمن ارتباط بیشتری با آنها داشته باشند و همین خطر آنها را بیشتر می‌کند و گذر زمان و ارتباط زیاد به آن چیزی می‌انجامد که نباید. وگرنه چه کسی باور می‌کند که برادر به این شکل به برادر خودش خیانت کند و سپس برادرزادهٔ خودش را چنین سنگدلانه بکشد؟

در این موارد هرگز سهل‌انگاری نکنید. شریعت پروردگار به سود ماست.
یک حقیقت امیدوار کننده: انسان می‌تواند هر عادتی را ترک کند و عادتی جدید کسب کند.*

بیشترین چیزی که جلوی تغییر را می‌گیرد، ترس آغاز است. این حرف که: «من نمی‌توانم فلان چیزی را ترک کنم» واقعیت ندارد. تو می‌توانی هر عادتی را ترک کنی.

یک موضوع دیگر هم هست: در روانشناسی‌های زرد و دم دستی و اینستاگرامی، زدن برچسب معمول است. برچسب‌ها خیال ما را راحت می‌کنند. من درونگرا هستم پس من نمی‌توانم فلان کار را بکنم. من نمی‌دونم «چی چی دی» دارم پس نمی‌توانم اینطور شوم.

من منکر این نیستم که برخی از کارها برای بعضی از مردم دشوارتر است اما اینکه انسان را در قالب کلمات «علمی» محدود کنیم نافی اصل اختیار است. البته علم‌زدگی به نفی اختیار هم می‌انجامد و این عجیب نیست. پذیرش تفاوت‌ها تا جایی خوب است که در فرایند تغییر به سوی بهتر شدن، این تفاوت‌ها را در نظر بگیریم اما هرگز نباید بهانه‌ای برای عدم تغییر باشد.

مثلا اگر کسی به بهانهٔ درونگرایی یا «اختلال اضطراب فراگیر» از حضور در همهٔ جمع‌ها و حتی صلهٔ رحم خودداری کند نباید کار او را مطلقا تایید کرد. این حضور برای او دشوارتر است اما غیر ممکن و غیر قابل تغییر نیست. منظورم کسانی است که با این بهانه‌ها - حتی اگر واقعا دچار این مشکل باشند - کلا قید درمان و حضور در جامعه را می‌زنند.

* استثناها اصل را رد نمی‌کنند.

پ ن: این نوشته برای انکار وجود این اختلال‌ها نیست. اما بسیاری از کسانی که با این کلمات به خود برچسب می‌زنند از طریق پست‌های اینستاگرامی یا سرچ در گوگل تشخیص داده‌اند که فلان اختلال را دارند. بسیاری هم نزد پزشک رفته‌اند اما به خوردن دارو اکتفا می‌کنند و از درمان‌های غیر دارویی توصیه شده توسط پزشک اجتناب می‌کنند و صرفا به داشتن یک برچسب و یک بهانهٔ «شیک» اکتفا می‌کنند. ممکن است فردی که دارای یک اختلال است محدودیت‌هایی داشته باشد یا لازم باشد از برخی موقعیت‌ها دوری کند اما این هرگز به معنای دوری از تغییر یا تسلیم شدن نیست.
ذهن که به «جالب» بودن اطلاعات دریافتی عادت کرد دیگر نخواهد توانست اطلاعات مفید و درستی که در دل کتاب‌ها و منابع معرفتی خام موجود است را دریافت کند و آن را «خسته کننده» خواهد یافت.

مشکل دوران جدید این است که در ارائه‌ی هرچه باحال‌تر اطلاعات آنقدر زیاده‌روی می‌کنند که دانش‌آموزان با این حقیقت که علم در اصل نیازمند صبر است غریبه می‌شوند. سپس نسلی به بار می‌آیند که منابع معرفتی‌شان کلیپ‌های چند دقیقه‌ای و در بهترین حالت تکه‌های مختصر و کوتاه کتاب‌های عامه‌پسند است.

تربیت بر صبر بخش ناگزیر و ضروری برای علم‌آموزی و بلکه خود زندگی است. حتی اگر ارائه‌ی جالب و ابتکاری برای شروع لازم باشد باید کم‌کم زمینه را برای اطلاعات خام و بی‌آرایه آماده کند.
عبدالله محمد
ذهن که به «جالب» بودن اطلاعات دریافتی عادت کرد دیگر نخواهد توانست اطلاعات مفید و درستی که در دل کتاب‌ها و منابع معرفتی خام موجود است را دریافت کند و آن را «خسته کننده» خواهد یافت. مشکل دوران جدید این است که در ارائه‌ی هرچه باحال‌تر اطلاعات آنقدر زیاده‌روی…
البته می‌دانم که موضوع بی‌حوصلگی پیچیده‌تر از این است ولی تاکید من بر روی این افراط در «باحال‌»سازی آموزش است. چون شما هرچه هم یک موضوع جدی را باحال کنید بالاخره آن یک موضوع جدی است و ذهن این را می‌داند و از سوی دیگر این باحال‌سازی گاه به ساده‌سازی بیش از حد آن موضوع می‌انجامد و این ساده‌سازی و مختصرسازی باعث بدفهمی می‌شود. به بیان دیگر، یک سرگرمی خالص همواره برای ذهن سرگرمی‌زده اولویت بیشتری دارد تا یک موضوع جدی که باحال‌سازی شده است. وقتی سرگرم کردن به طور ضمنی فضیلت شود، هر موضوعی را باید در قالب سرگرم کننده عرضه کرد در حالی که در مراحل پیشرفتهٔ علم، چنین چیزی شدنی نیست. حتی اگر کتابی با نَفَس ادبی نوشته شده باشد باز یک کتاب است است و موضوعی در اصل جدی است. برای کسی که به کتاب‌های مطول و جدی عادت کرده، کتاب متوسط ادبی سرگرمی است، اما برای کسی که به محتوای کوتاه تصویری عادت کرده حتی خواندن یک کتاب کوتاه باحال هم دشوار است. این دشواری و آسانی برحسب عادات فرد تعیین می‌شود و موضوعی ثابت نیست.

سرگرمی زدگی کجایش خطرناک است؟ ببینید حرف من این نیست که انسان‌ها دیگر کارهای ملال‌آور را انجام نخواهند داد، بلکه مردم جاهایی که مجبورند از این کارها هم خواهند کرد و اینجا اجبار همان کسب درآمد است. یعنی افراد به هر ضرب و زوری برای کسب روزی کارهای طولانی انجام خواهند داد یا شاید سال‌ها تن به تحصیل دانشگاهی هم بدهند. ولی این در همان حد باقی خواهد ماند و حوصله‌شان در کسب معرفت همانطور سطحی باقی خواهد ماند. به پرسشمان برمی‌گردیم: پس این سرگرمی‌زدگی کجا خطرناک می‌شود؟ آنجا که اطلاعات سطحی و شعاری و جنجالی چون جذابترند خوانندهٔ بیشتری هم خواهند داشت. دنیای واقعی همواره پیچیدگی خودش را دارد. مثلا من اگر بخواهم نبرد دو طرف را توضیح دهم این وسط باید کلی دربارهٔ تاریخ این کشمکش و اطراف درگیر و هم‌پیمان‌های دو طرف را هم بگویم. بیشتر وقت‌ها این پیمان‌ها و دشمنی‌ها لایه‌لایه و پیچیده است و عمق تاریخی دارد اما ذهن تنبل، یک اطلاعات ساده می‌خواهد: به من بگو آدم خوب‌ها کدام هستند و آدم بدها کدامند! اینقدر برام داستان تعریف نکن!

من دربارهٔ آدم‌های خیلی ساده حرف نمی‌زنم؛ حتی گروهی از مثلا نخبه‌ها هم گرفتار این بی‌حوصلگی‌ها می‌شوند. سر همین می‌شود گفت دوران ما، دوران افرادی است که در تخصص خودشان عمیق و در دیگر امور سطحی هستند چون تخصص صرفا وسیلهٔ امرار معاش بوده و دیگر عرصه‌ها گرفتار ساده‌سازی و سرگرمی زدگی شده‌اند. در واقع سرگرمی‌خواهی و افراط در باحال‌سازی به این بی‌حوصلگی دامن زده است نه اینکه تنها عامل آن باشد.
دوستان عزیزی که صفحات دعوی دارید و در این راه مبارک فعالیت می‌کنید. نشر تصاویر زنان بی‌حجاب گناه است و اینکه شما دارید رد شبهه می‌کنید یا هر نیت خوب دیگری، این کار را توجیه نمی‌کند. اینکه مردم همه جا از این تصاویر می‌بینند هم توجیه خوبی نیست چون هر کس مسئول اعمال خودش است و تو برای نشر منکری که خودت انجام داده‌ای مسئول هستی. اگر دنیا پر از تصاویر زنان برهنه شود هم من اجازه ندارم این کار را انجام دهم چون قضیه فقط نتیجه نیست، بلکه مسئولیت فردی در برابر خداوند است. دفع زیان مقدم بر جلب نفع است و سهل‌انگاری دینداران در برابر این موضوع خیلی خطرناک است چون این پیام را به مردم می‌رساند که حتما نشر آن - و به تبع دیدنش - اشکالی ندارد چون خود فعالان مذهبی دارند نشرش می‌کنند. لطفا این تصاویر را یا شطرنجی و محو کنید یا از نشرش خودداری کنید.

(این مورد را حتی در صفحات خیلی خوب دیده‌ام که گاه خودم معرفی‌شان کرده‌ام و مناسب دیدم این نصیحت را به شکل عمومی منتشر کنم تا این عزیزان هم ببینند و رعایت کنند)
ویدیوهای استاد مترجم و محقق، ممدوح الشیخ را خیلی دوست دارم. با مطالعهٔ یکی از ترجمه‌های ایشان تحت عنوان «فضاء المقدس لا يعرف الفراغ: تاريخ الإلحاد السوفيتي» (فضای مقدس جای خالی را برنمی‌تابد؛ تاریخ الحاد شوروی) با ایشان آشنا شدم و بعدها ویدیوهای زیادی از ایشان را در شرح جنبش‌های باطنی، الحاد، تصوف فلسفی، فراماسونری و جنبش‌های مخفی و ستایش شیطان و نقد فروید و روشنفکران و جمال الدین افغانی (اسدآبادی) و محمد عبده و دیگران گوش دادم. وسعت اطلاع ایشان تحسین‌برانگیز است و مطالعهٔ نوشته‌ها و ترجمه‌ها و گوش دادن به دیدارهای این محقق را برای طلاب علم توصیه می‌کنم.

(قطعا این به معنای تایید همهٔ محتوای ارائه شده توسط ایشان نیست و برای همین این نوع محتوا را برای طلاب علم مناسب می‌بینم).

کانال ایشان در یوتیوب:
https://www.youtube.com/@mmshikh
خیلی مواظب خودت باش. این جان آنقدر با ارزش است که باید تا آخر به خوبی از آن استفاده کنی. مثل پولی است که می‌شود با آن آشغال خرید، یا به خود زیان زد، و می‌شود با آن سرمایه‌گذاری میلیاردی کرد.

جان چیزی است که همه دارند. سرمایه‌ای است که به همه رسیده. اما همه در مصرفِ آن به اندازهٔ کافی زرنگ نیستند.

پدرم همیشه می‌گفت: سرباز خوب سربازی است که بکشد و تا می‌تواند کشته نشود.

برای همین است شاید که تو حق نداری سیگار بکشی چون برای «جانت» ضرر دارد اما در همان حال باید تلاش کنی برای خرج کردن این جان در راه خداوند. تو حق نداری بی‌دلیل به این بدن سوزنی وارد کنی، اما اگر پاهایت در راه خدا خاکی شود، آتش دوزخ به آن نخواهد رسید. به تفاوت این دو فکر کرده‌ای؟ یکی بیهوده است و دیگری هدفدار.

خرج کردن جان می‌تواند گذاشتن وقت باشد چون من و تو همین فرصتی هستیم که داریم. این‌که کسی پولش را بریزد توی جوب با کسی که پولش را گذاشت در گاوصندوق و مرده و از آن استفاده‌ای نکرده، نتیجه‌اش برای هر دو یکی است. حفظ جان و وقت باید برای مصرف درست آن باشد نه برای گذاشتنش در گاوصندوق قبر. قبر صندوق وقت‌های تلف شده است و صاحبان قبور، پشیمان فرصت‌های از دست رفته.

مواظب سرمایه‌های خودت باش چون جز این چیزی نداری. حفظش کن تا درست خرجش کنی. زندگی وقت اضافه ندارد.

#خودنصیحتی
می‌دانی مشکل بسیاری از ما چیست؟

به دست آوردن را یاد می‌گیریم و حفظ کردن را نه. رسیدن را بلدیم و ماندن را نه. جنگیدن را تا جایی بلدیم که کلید شهر را تحویل ما دهند. بعدش چه؟ یک شهر فتح شده داریم که نمی‌دانیم با آن چه کنیم.

این می‌دانی مانند چیست؟ مانند ایمان بی‌پایداری است. شهرهایت را نشمار ای پادشاه پیروز. بگو با شهرهایت چه کردی؟ شهری که نگه داشته نشود، از آن پادشاه بعدی است.

به ما قول ماندن بده ای پادشاه. برس و بمان؛ پیروزی‌ات را کامل کن.

www.tgoop.com/akseMahtab
2025/08/27 13:55:33
Back to Top
HTML Embed Code: