Forwarded from موسیقی، خردِجان؛ شعر، جانِخرد! (Ali Tayefi)
عشقورزی اصلی حقوق بشری است
علی طایفی
بارها نوشتهام که نسبت عشق با استبداد، دمکراسی و آزادی در کجاست. اگر مفاهیم و مبانی انسانی فرهنگ معاصر در حقوق بشر را بویژه در موضوع عشقورزیدن به همپیوستگی و همسازی با یکدیگر نخوانیم هرگز به موفقیت در بنیانهای اساسی حقوق انسانی دست نخواهیم یافت. هیچ اصول و مبانی از فرهنگ دمکراتیک، آزادی و برابری نخواهد توانست جامه عمل بپوشاند تا زمانیکه عشق به انسان و انسانگرایی، عشق آزاد و برابر، عشق دمکراتیک و زمینی، عشق فارغ از گرایشها و قضاوتهای جنسی و جنسیتی، قومی و ملی، طبقاتی و قشری، سنی و جغرافیایی، دینی و باورمندی زمینه تحقق بیابد. از همین رو عشقورزی از نخستین مبانی و مقدمه ورود به مباحث حقوق بشری است.
بدون عشق، انسان، انسان نخواهد شد و جامعه انسانی، غیرانسانی باقی خواهد ماند.
درباره عشق بیشتر بخوانید
https://www.tgoop.com/alitayefi1/4497
https://www.tgoop.com/alitayefi1/3260
درصورت علاقمندی بازنشردهید
سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
https://www.tgoop.com/alitayefi1
علی طایفی
بارها نوشتهام که نسبت عشق با استبداد، دمکراسی و آزادی در کجاست. اگر مفاهیم و مبانی انسانی فرهنگ معاصر در حقوق بشر را بویژه در موضوع عشقورزیدن به همپیوستگی و همسازی با یکدیگر نخوانیم هرگز به موفقیت در بنیانهای اساسی حقوق انسانی دست نخواهیم یافت. هیچ اصول و مبانی از فرهنگ دمکراتیک، آزادی و برابری نخواهد توانست جامه عمل بپوشاند تا زمانیکه عشق به انسان و انسانگرایی، عشق آزاد و برابر، عشق دمکراتیک و زمینی، عشق فارغ از گرایشها و قضاوتهای جنسی و جنسیتی، قومی و ملی، طبقاتی و قشری، سنی و جغرافیایی، دینی و باورمندی زمینه تحقق بیابد. از همین رو عشقورزی از نخستین مبانی و مقدمه ورود به مباحث حقوق بشری است.
بدون عشق، انسان، انسان نخواهد شد و جامعه انسانی، غیرانسانی باقی خواهد ماند.
درباره عشق بیشتر بخوانید
https://www.tgoop.com/alitayefi1/4497
https://www.tgoop.com/alitayefi1/3260
سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
https://www.tgoop.com/alitayefi1
Forwarded from علی طایفی (سنجشگری مسايل اجتماعی ايران) (Ali Tayefi)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کتاب سنجشگری مسایل اجتماعی ایران:
جنبش زن زندگی آزادی؛ جلد ششم
علی طایفی
تحلیل تحولات سیاسی و اجتماعی در ساختار وضدساختار قدرت در جامعه گواه محکمی بر این است که عبای رهبران دینی و ردای نظامی صاحبان قدرت در کشور در معرض کشف حجاب گسترده ای است و جامعه ایران در روزها و سال های نزدیک شاهد تحولات جدی سیاسی برای پیریزی نظامهای دمکراتیک و مدنی در کشور خواهد بود. جنبش زن زندگی آزادی ناظر بر مطالبات برحق از زمره اعتراضهای اجتماعی سراسری و گسترده ای است که در سال گذشته لرزه بر بدنه پوشالی و فاسد قدرت سیاسی در ایران امروز انداخت.
همبستگی اقشار مختلف قومی و منطقهای از یکسو و یگپارچگی اقشار و طبقات اجتماعی مختلف کارگری تا طبقه متوسط شهری از سوی دیگر بسترهای اتحاد زنان و مردان از کودک تا بزرگسال را فراهم آورد تا بتوانند دست در دست هم شالودههای ستم و نابرابری در جامعه آسیبدیده ایران را از هم فروپاشاند.
مجموعه ششم را در این پیوند بخوانید و بازنشردهید!
https://www.tgoop.com/alitayefi1/4339
سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
https://www.tgoop.com/alitayefi1
جنبش زن زندگی آزادی؛ جلد ششم
علی طایفی
تحلیل تحولات سیاسی و اجتماعی در ساختار وضدساختار قدرت در جامعه گواه محکمی بر این است که عبای رهبران دینی و ردای نظامی صاحبان قدرت در کشور در معرض کشف حجاب گسترده ای است و جامعه ایران در روزها و سال های نزدیک شاهد تحولات جدی سیاسی برای پیریزی نظامهای دمکراتیک و مدنی در کشور خواهد بود. جنبش زن زندگی آزادی ناظر بر مطالبات برحق از زمره اعتراضهای اجتماعی سراسری و گسترده ای است که در سال گذشته لرزه بر بدنه پوشالی و فاسد قدرت سیاسی در ایران امروز انداخت.
همبستگی اقشار مختلف قومی و منطقهای از یکسو و یگپارچگی اقشار و طبقات اجتماعی مختلف کارگری تا طبقه متوسط شهری از سوی دیگر بسترهای اتحاد زنان و مردان از کودک تا بزرگسال را فراهم آورد تا بتوانند دست در دست هم شالودههای ستم و نابرابری در جامعه آسیبدیده ایران را از هم فروپاشاند.
مجموعه ششم را در این پیوند بخوانید و بازنشردهید!
https://www.tgoop.com/alitayefi1/4339
سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
https://www.tgoop.com/alitayefi1
Forwarded from علی طایفی (سنجشگری مسايل اجتماعی ايران) (Ali Tayefi)
شام آخر استبداددینی:
جنبشهای اجتماعی در راهند!
علی طایفی
پیشتر در باب تحلیل جنبشهای مدنی در کشور و سپس در تحلیل جامعه پساکرونایی نوشتم که افزایش رشد جنبشهای مدنی و خیزشهای سیاسی از پیامدهای شرایط زیستاجتماعی پساکرونایی خواهد بود. فقدان اعتماد به حکومت، گرایش روزافزون ماشین استبداد به تام و تمامگرایی سبب میگردد شکاف بین طبقه حاکم و محکوم بیش از پیش رشد کند. در چنین وضعیتی جامعه زمانی شکنندهتر میشود که ساختار و نظام اقتصادی و اجتماعی بسوی قطبیشدن توزیع قدرت و ثروت حرکت کند.
در این بستر دو طبقه عمده نقشهای اصلی را برعهده میگیرند و طبقه متوسط نیز میل به قطبیشدن در این دوگانه مییابد: از یکسو طبقه صاحبان قدرت و ثروتهای افسانهای فاسد پس از انقلاب و از سوی دیگر طبقه محروم، حاشیهنشین، بیکار، بیمار، مهاجران، آسیبدیدگان شهری و پناهندگان فاقد اقامت. تشدید چهره فقر و فلاکت، گسترش محرومیت بهداشتی و درمانی، افزایش بیماریها، اعتیاد و خیابانگردی روزافزون، شیوع گرسنگی ناشی از بیکاری، افزایش اعتیاد به الکل و قمار و رشد بیماریهای روانی از دیگر رخسارهای حیات اجتماعی پساکرونایی است.
هرج و مرج و آشفتگی در دولتهای ضعیف و احتمال عدم ماندگاری برخی رژیمها پس از کرونا، بنا بنظر اندریاس کریگ نیز از دیگر ابعاد جامعه پساکرونایی است. این هرج و مرج ناشی از تضعیف نهادهای دمکراتیک، تقویت قدرت حکومت مرکزی، افزایش شکاف طبقاتی و نابرابریهای گستردهای بوقوع میپیوندد که ثبات نظام سیاسی، درپی بیثباتی حیات نظام اجتماعی، بشدت سست و شکننده میگردد.
خیل عظیم بیکاران شهری، تعمیق فقر فقرای شهری، ناکامی حاشیهنشینان شهری از بهبود وضعیت، شکاف در درون ساختار قدرت، قطبی و افراطی شدن بدنه مسلط در حکومت، انشقاق در بخش نظامی و انتظامی در ماشین قدرت، تشدید فشارهای تحریم مردم از سوی حکومت با همسویی سایر دولتها، ناامیدی جوانان از ثبات در زندگی آتی و فساد روزافزون بدنه حکومت در کنار سایر دلایلی که در طی چهار دهه برهم انباشته شدهاند، بغض و خشم مردم گرسنه و بیکار را افزایش میدهد.
جامعه ایران بستر مهیایی است برای حرکتهای اعتراضی و خیزشهای مردمی علیه ساختار نابرابر قدرت و توزیع ثروت. بیماری کرونا و ناامنی مضاعف ناشی از آن و ناکفایتی تفکر دینی در درمان بیماری که نهاد دین در قدرت همواره در بوق و کرنا میکرد، بی اعتمادی مردم به حکومت دینی را تعمیق بیشتر میبخشد. این بار بجای تاکسی و فضاهای بسته، صدای اعتراض با مشتهای گرهکرده در خیابانهای شهر طنین خواهد افکند.
ماههای آتی شاهد گسترش اعتراضات سریالی و پیدرپی اجتماعی و سیاسی در فضاهای شهری خواهد بود که مهمترین موتور حرکت این اعتراضها، جنبش کارگری، زنان، خیل بیکاران، معلمان، کارگران خدمات شهری، مهاجران، دانشجویان و فقرای شهری و حاشیه نشینان خواهد بود که علیه متن ستم و نابرابری خواهند شورید.
مقاله جامعه پساکرونایی
https://www.tgoop.com/alitayefi1/3234
انقلاب علیه انقلاب
https://www.tgoop.com/alitayefi1/2962
سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
https://www.tgoop.com/alitayefi1
جنبشهای اجتماعی در راهند!
علی طایفی
پیشتر در باب تحلیل جنبشهای مدنی در کشور و سپس در تحلیل جامعه پساکرونایی نوشتم که افزایش رشد جنبشهای مدنی و خیزشهای سیاسی از پیامدهای شرایط زیستاجتماعی پساکرونایی خواهد بود. فقدان اعتماد به حکومت، گرایش روزافزون ماشین استبداد به تام و تمامگرایی سبب میگردد شکاف بین طبقه حاکم و محکوم بیش از پیش رشد کند. در چنین وضعیتی جامعه زمانی شکنندهتر میشود که ساختار و نظام اقتصادی و اجتماعی بسوی قطبیشدن توزیع قدرت و ثروت حرکت کند.
در این بستر دو طبقه عمده نقشهای اصلی را برعهده میگیرند و طبقه متوسط نیز میل به قطبیشدن در این دوگانه مییابد: از یکسو طبقه صاحبان قدرت و ثروتهای افسانهای فاسد پس از انقلاب و از سوی دیگر طبقه محروم، حاشیهنشین، بیکار، بیمار، مهاجران، آسیبدیدگان شهری و پناهندگان فاقد اقامت. تشدید چهره فقر و فلاکت، گسترش محرومیت بهداشتی و درمانی، افزایش بیماریها، اعتیاد و خیابانگردی روزافزون، شیوع گرسنگی ناشی از بیکاری، افزایش اعتیاد به الکل و قمار و رشد بیماریهای روانی از دیگر رخسارهای حیات اجتماعی پساکرونایی است.
هرج و مرج و آشفتگی در دولتهای ضعیف و احتمال عدم ماندگاری برخی رژیمها پس از کرونا، بنا بنظر اندریاس کریگ نیز از دیگر ابعاد جامعه پساکرونایی است. این هرج و مرج ناشی از تضعیف نهادهای دمکراتیک، تقویت قدرت حکومت مرکزی، افزایش شکاف طبقاتی و نابرابریهای گستردهای بوقوع میپیوندد که ثبات نظام سیاسی، درپی بیثباتی حیات نظام اجتماعی، بشدت سست و شکننده میگردد.
خیل عظیم بیکاران شهری، تعمیق فقر فقرای شهری، ناکامی حاشیهنشینان شهری از بهبود وضعیت، شکاف در درون ساختار قدرت، قطبی و افراطی شدن بدنه مسلط در حکومت، انشقاق در بخش نظامی و انتظامی در ماشین قدرت، تشدید فشارهای تحریم مردم از سوی حکومت با همسویی سایر دولتها، ناامیدی جوانان از ثبات در زندگی آتی و فساد روزافزون بدنه حکومت در کنار سایر دلایلی که در طی چهار دهه برهم انباشته شدهاند، بغض و خشم مردم گرسنه و بیکار را افزایش میدهد.
جامعه ایران بستر مهیایی است برای حرکتهای اعتراضی و خیزشهای مردمی علیه ساختار نابرابر قدرت و توزیع ثروت. بیماری کرونا و ناامنی مضاعف ناشی از آن و ناکفایتی تفکر دینی در درمان بیماری که نهاد دین در قدرت همواره در بوق و کرنا میکرد، بی اعتمادی مردم به حکومت دینی را تعمیق بیشتر میبخشد. این بار بجای تاکسی و فضاهای بسته، صدای اعتراض با مشتهای گرهکرده در خیابانهای شهر طنین خواهد افکند.
ماههای آتی شاهد گسترش اعتراضات سریالی و پیدرپی اجتماعی و سیاسی در فضاهای شهری خواهد بود که مهمترین موتور حرکت این اعتراضها، جنبش کارگری، زنان، خیل بیکاران، معلمان، کارگران خدمات شهری، مهاجران، دانشجویان و فقرای شهری و حاشیه نشینان خواهد بود که علیه متن ستم و نابرابری خواهند شورید.
مقاله جامعه پساکرونایی
https://www.tgoop.com/alitayefi1/3234
انقلاب علیه انقلاب
https://www.tgoop.com/alitayefi1/2962
سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
https://www.tgoop.com/alitayefi1
Telegram
علی طایفی (سنجشگری مسايل اجتماعی ايران)
جامعه پس از کرونا: رویکردی جامعه شناختی
علی طایفی
تحلیل حاضر برمبنای یک پرسش بنیان نهاده شده است: درصورت تداوم بیماری کرونا، مرگ و هراس گسترده ناشی از آن و استمرار قرنطینه یا فاصلهگذاری فیزیکی در جامعه چه تحولاتی در پیشروی انسان معاصر خواهد بود؟ در این…
علی طایفی
تحلیل حاضر برمبنای یک پرسش بنیان نهاده شده است: درصورت تداوم بیماری کرونا، مرگ و هراس گسترده ناشی از آن و استمرار قرنطینه یا فاصلهگذاری فیزیکی در جامعه چه تحولاتی در پیشروی انسان معاصر خواهد بود؟ در این…
آیا جامعه ایران مرده است؟! ۱
علی طایفی
روزگاری نیچه در نقدهای مسلسل از دین و الهیات در عصر روشنگری مدعی شد که خدا بویژه خدای مسیحیت مرده است. ناتوانی دین و فقر و فساد رهبران دینی سببساز سستی پایههای الهیاتی گردید که در طی چندصدسال مجال تنفس به سایر نهادها و نمادهای اجتماعی و اندیشگی نداده بود . تز اصلی من در تحلیل حاضر این است که جامعه ایران نیز مرده است!! اگرچه این تز بشدت مناقشهبرانگیز بنظر میرسد ولی برای توضیح این تز، از پروتزهایی بهره خواهم برد که بتوان قدری از این پروبلماتیکس یا مسیلهیابی را تصریح و روشن ساخت.
میدانیم که جامعه ایران در بستر تاریخ و فرهنگ دیرینه آن بخصوص پس از حاکمیت دینسیاسی بعد از انقلاب ۵۷، دارای جامعه پارالل یا موازی است. اگرچه این تعبیر توسط جامعهشناس آلمانی ویلهم هایتمایر در توصیف مهاجرت و همپیوستگی مطرح شده و بیانگر حیات اجتماعی موازی میان جامعه میزبان و مهاجران است ولی چنانکه پیشتر درباره جامعه در سایه نوشتهام، جامعه ایران دارای دو هویت دوگانه و تضادی بشدت آنتیگونیستی یا آشتیناپذیر است. این هویت در جامعه ایرانِ تاریخی و معاصر ناشی از رسوب ساختاری و سختجان استبداد و فرهنگ اختناقی است که سدههای طولانی به شکلگیری دو جامعه همزمان منجر شده است. به تعبیر دیگر جامعه ایران بجای جامعه موازی، دارای جامعه رسمی و غیررسمی است.
در ادبیات جامعهشناختی، فرهنگ رسمی دربرگیرنده ارزشها و هنجارهایی است که توسط حکومت یا قشرحاکم بصورت رسمی، آشکار و قانونی مشروعیت یافته و توسط نهادها و موسسات رسمی و قانونی تایید و بازتولید میشود. در چنین معنایی جامعه رسمی بر ساختار فرهنگی و اجتماعی استوار است که در آن مجموعه نهادها، نمادها، ارزشها و هنجارها، قوانین، سبک زندکی و سبک اندیشه و تمامیت یک جامعه مبتنی بر یک روایت ایدیولوژیک و استاندارد تعریف شده، مشروعیت حقوقی و قضایی یافته، تضمین قانونی داشته، و نظم و نظام بروکراتیک و سازمانی گرفته است. هر آنچه فراتر و بیرون از چنین چنبره و زنجیرهای از نهادها و نمادهای رسمی قرار بگیرد، در واقع جامعه غیررسمی بشمار میرود.
کرالوا جامعه شناس امریکایی در جایی در تعریف مرگ اجتماعی به سه شاخص تکیه میکند: نخست فقدان هویت اجتماعی، دوم فقدان پیوندهای اجتماعی و در نهایت گسستگی بدنها. در این خصوص میتوان مرگ جامعه را با مرگ اجتماعی در ساختارهای رسمی جامعه ایران نیز همسان و همسو دانست. میتوان فراتر از این به استناد لاکان گفت که جامعه در اساس، شکلی از ساختارهای اجتماعی است که مبتنی بر میل “دیگری” شکل یافته و در آن سوپراگوها به تعریف هویت اجتماعی میپردازند جاییکه در آن اگوها رو به زوال رفته و جامعه شکل میگیرد. چنین جامعهای از نظر لاکان اصولا فاقد اصالت است جایی که “دیگری بزرگ” جایگزین “دیگری خرد” شده است.
اصولا در معناشناس مفاهیم و پدیدهها میتوان گفت که مفهوم جامعه در اساسی، امری ذهنی است. جامعه اگرچه دارای مختصات عینی هم هست ولی در فضاهای اجتماعی بویژه در ساختارهای متصلب و ایدیولوژیک که منجر به تمایز اجتماعی اقشار اجتماعی میگردد میتوان به سوژه بزرگ و مسلطی بنام جامعه استناد کرد که فرد را در درون خود مستحیل و هضم میکند. چنین ساختاری برخلاف برخی دغدغههای تکنولوژیک افرادی چون سولیوان بنام “جامعه آیپدی” است. وی در هراس از انسانهای زامبی شده عصر معاصر، مدعی است که جامعه مرده است و افراد آن آدمکهای راهروندهای هستند که با گوشیهای هدفون بدون هرگونه ارتباطی، فقط از کنار هم عبور میکنند.
برخلاف سولیوان، معتقدم بدلیل بزرگی ابرسوژهای بنام جامعه، جامعه کنونی ایران چنانکه گفته شد پدیدهای بشدت ذهنی است و در واقع امر مجموعهای از انسانها در روابط میانفردی و میانگروهی است که دارای دو گونه مشروعیت رسمی و غیر رسمیاند. به بیان دیگر همین جامعه بمفهوم ذهنیاش دارای دو فرهنگ رسمی و غیررسمی است. در جامعه ایران تاریخی و عصری در پس از انقلاب ۵۷، جامعه رسمی و غیررسمی دو جهان اجتماعی متضادی هستند که سر آشتی با یکدیگر ندارند. اگرچه این دوگانگی در جامعه ایران امری تاریخی است که بسیاری از آن به شکاف بین دولت و مردم یاد کردهاند، ولی تضادهای دوگانه مذکور در دهههای اخیر شدت وگستره بیشتری یافته و سببساز مرگ جامعه رسمی شده است.
ادامه دارد
درصورت علاقمندی، بازنشر دهید
سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
https://www.tgoop.com/alitayefi1
علی طایفی
روزگاری نیچه در نقدهای مسلسل از دین و الهیات در عصر روشنگری مدعی شد که خدا بویژه خدای مسیحیت مرده است. ناتوانی دین و فقر و فساد رهبران دینی سببساز سستی پایههای الهیاتی گردید که در طی چندصدسال مجال تنفس به سایر نهادها و نمادهای اجتماعی و اندیشگی نداده بود . تز اصلی من در تحلیل حاضر این است که جامعه ایران نیز مرده است!! اگرچه این تز بشدت مناقشهبرانگیز بنظر میرسد ولی برای توضیح این تز، از پروتزهایی بهره خواهم برد که بتوان قدری از این پروبلماتیکس یا مسیلهیابی را تصریح و روشن ساخت.
میدانیم که جامعه ایران در بستر تاریخ و فرهنگ دیرینه آن بخصوص پس از حاکمیت دینسیاسی بعد از انقلاب ۵۷، دارای جامعه پارالل یا موازی است. اگرچه این تعبیر توسط جامعهشناس آلمانی ویلهم هایتمایر در توصیف مهاجرت و همپیوستگی مطرح شده و بیانگر حیات اجتماعی موازی میان جامعه میزبان و مهاجران است ولی چنانکه پیشتر درباره جامعه در سایه نوشتهام، جامعه ایران دارای دو هویت دوگانه و تضادی بشدت آنتیگونیستی یا آشتیناپذیر است. این هویت در جامعه ایرانِ تاریخی و معاصر ناشی از رسوب ساختاری و سختجان استبداد و فرهنگ اختناقی است که سدههای طولانی به شکلگیری دو جامعه همزمان منجر شده است. به تعبیر دیگر جامعه ایران بجای جامعه موازی، دارای جامعه رسمی و غیررسمی است.
در ادبیات جامعهشناختی، فرهنگ رسمی دربرگیرنده ارزشها و هنجارهایی است که توسط حکومت یا قشرحاکم بصورت رسمی، آشکار و قانونی مشروعیت یافته و توسط نهادها و موسسات رسمی و قانونی تایید و بازتولید میشود. در چنین معنایی جامعه رسمی بر ساختار فرهنگی و اجتماعی استوار است که در آن مجموعه نهادها، نمادها، ارزشها و هنجارها، قوانین، سبک زندکی و سبک اندیشه و تمامیت یک جامعه مبتنی بر یک روایت ایدیولوژیک و استاندارد تعریف شده، مشروعیت حقوقی و قضایی یافته، تضمین قانونی داشته، و نظم و نظام بروکراتیک و سازمانی گرفته است. هر آنچه فراتر و بیرون از چنین چنبره و زنجیرهای از نهادها و نمادهای رسمی قرار بگیرد، در واقع جامعه غیررسمی بشمار میرود.
کرالوا جامعه شناس امریکایی در جایی در تعریف مرگ اجتماعی به سه شاخص تکیه میکند: نخست فقدان هویت اجتماعی، دوم فقدان پیوندهای اجتماعی و در نهایت گسستگی بدنها. در این خصوص میتوان مرگ جامعه را با مرگ اجتماعی در ساختارهای رسمی جامعه ایران نیز همسان و همسو دانست. میتوان فراتر از این به استناد لاکان گفت که جامعه در اساس، شکلی از ساختارهای اجتماعی است که مبتنی بر میل “دیگری” شکل یافته و در آن سوپراگوها به تعریف هویت اجتماعی میپردازند جاییکه در آن اگوها رو به زوال رفته و جامعه شکل میگیرد. چنین جامعهای از نظر لاکان اصولا فاقد اصالت است جایی که “دیگری بزرگ” جایگزین “دیگری خرد” شده است.
اصولا در معناشناس مفاهیم و پدیدهها میتوان گفت که مفهوم جامعه در اساسی، امری ذهنی است. جامعه اگرچه دارای مختصات عینی هم هست ولی در فضاهای اجتماعی بویژه در ساختارهای متصلب و ایدیولوژیک که منجر به تمایز اجتماعی اقشار اجتماعی میگردد میتوان به سوژه بزرگ و مسلطی بنام جامعه استناد کرد که فرد را در درون خود مستحیل و هضم میکند. چنین ساختاری برخلاف برخی دغدغههای تکنولوژیک افرادی چون سولیوان بنام “جامعه آیپدی” است. وی در هراس از انسانهای زامبی شده عصر معاصر، مدعی است که جامعه مرده است و افراد آن آدمکهای راهروندهای هستند که با گوشیهای هدفون بدون هرگونه ارتباطی، فقط از کنار هم عبور میکنند.
برخلاف سولیوان، معتقدم بدلیل بزرگی ابرسوژهای بنام جامعه، جامعه کنونی ایران چنانکه گفته شد پدیدهای بشدت ذهنی است و در واقع امر مجموعهای از انسانها در روابط میانفردی و میانگروهی است که دارای دو گونه مشروعیت رسمی و غیر رسمیاند. به بیان دیگر همین جامعه بمفهوم ذهنیاش دارای دو فرهنگ رسمی و غیررسمی است. در جامعه ایران تاریخی و عصری در پس از انقلاب ۵۷، جامعه رسمی و غیررسمی دو جهان اجتماعی متضادی هستند که سر آشتی با یکدیگر ندارند. اگرچه این دوگانگی در جامعه ایران امری تاریخی است که بسیاری از آن به شکاف بین دولت و مردم یاد کردهاند، ولی تضادهای دوگانه مذکور در دهههای اخیر شدت وگستره بیشتری یافته و سببساز مرگ جامعه رسمی شده است.
ادامه دارد
سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
https://www.tgoop.com/alitayefi1
Telegram
علی طایفی (سنجشگری مسايل اجتماعی ايران)
تعهد یک جامعه شناس، پرسشگری از نهادهای قدرت، افشای نابرابری، ستم اجتماعی و جنسیتی، و سلطه طبقاتی است که آزادی و برابری حقوق اجتماعی انسان را تهدید میکند.
https://youtube.com/@sociologyofiran
https://www.tgoop.com/alitayefy
https://www.tgoop.com/Musikdelangiz
https://youtube.com/@sociologyofiran
https://www.tgoop.com/alitayefy
https://www.tgoop.com/Musikdelangiz
Forwarded from علی طایفی (سنجشگری مسايل اجتماعی ايران) (Ali Tayefi)
گونه شناسی رويكردهای روششناختی در مطالعه تغيير اجتماعی
نوشته كنيچی ميناگا
ترجمه علی طايفی
(منبع: فرهنگ توسعه، ۱۳۷۴ شماره ۱۷)
اين مطالعه طرحواره بسيار مطلوبي براي مطالعه تغييرات اجتماعی است و با رويكرد به مطالعه انقلاب فيجي در ژاپن مي پردازد كه در مطالعه تحولات اجتماعي ايران معاصر نير مي تواند مورد
استفاده قرار گيرد.
در بین جامعه شناسان این امر کاملاً شناخته شده است که هواداران نظریه تضاد مانند دارندورف، فقدان نظریه تغییر اجتماعی در جامعه شناسی را محکوم کردهاند. درحالیکه هواداران جامعهشناسی تاریخی نیز، نبود تاریخمندی در جامعه شناسی را محکوم نمودهاند. با وجود این واقعیت دارد که مطالعه تغییر اجتماعی از قبیل نوسازی و صنعتی شدن و تطور اجتماعی زمینه فعالیت بسیاری از آثار برجسته ای بوده که اخیراً پیرامون این مسئله تمرکز داشته اند. به خصوص جالب توجه این است که مرحله اخیر نظریه تغییر اجتماعی دیگر با تنظیم و صورت بندی گزارههایی پیرامون روندهای عام توسعه مشخص نمی شود؛ نظریه ای که مرحله کلاسیک تغییر اجتماعی بود.
درصورت علاقمندی، بازنشر دهید
ادامه را در فایل پیوست مطالعه کنید
https://ensani.ir/file/download/article/20120614181136-9164-151.pdf
سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
https://www.tgoop.com/alitayefi1
نوشته كنيچی ميناگا
ترجمه علی طايفی
(منبع: فرهنگ توسعه، ۱۳۷۴ شماره ۱۷)
اين مطالعه طرحواره بسيار مطلوبي براي مطالعه تغييرات اجتماعی است و با رويكرد به مطالعه انقلاب فيجي در ژاپن مي پردازد كه در مطالعه تحولات اجتماعي ايران معاصر نير مي تواند مورد
استفاده قرار گيرد.
در بین جامعه شناسان این امر کاملاً شناخته شده است که هواداران نظریه تضاد مانند دارندورف، فقدان نظریه تغییر اجتماعی در جامعه شناسی را محکوم کردهاند. درحالیکه هواداران جامعهشناسی تاریخی نیز، نبود تاریخمندی در جامعه شناسی را محکوم نمودهاند. با وجود این واقعیت دارد که مطالعه تغییر اجتماعی از قبیل نوسازی و صنعتی شدن و تطور اجتماعی زمینه فعالیت بسیاری از آثار برجسته ای بوده که اخیراً پیرامون این مسئله تمرکز داشته اند. به خصوص جالب توجه این است که مرحله اخیر نظریه تغییر اجتماعی دیگر با تنظیم و صورت بندی گزارههایی پیرامون روندهای عام توسعه مشخص نمی شود؛ نظریه ای که مرحله کلاسیک تغییر اجتماعی بود.
ادامه را در فایل پیوست مطالعه کنید
https://ensani.ir/file/download/article/20120614181136-9164-151.pdf
سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
https://www.tgoop.com/alitayefi1
آیا جامعه ایران مرده است؟! ۲
علی طایفی
در توصیف یک جامعه پویا و زنده بسیاری بر این باورند که جامعه زنده حاکی از ساختارهای اجتماعی است که در آن روابط پایداری میان نهادها و گروههای اجتماعی وجود دارد که در طول زمان نه تنها تغییر کرده و رو به رشد است بلکه دستخوش تحولات توسعهای میگردد. جامعهای که از چنین ویژگی برخوردار نباشد اصولا رو به مرگ مینهد. این ویژگی بطور خاص و مشخصی دارای ابعاد جمعیتی، فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، حقوقی و تنظیمات اجتماعی، و علمی است. از اینرو درتحلیل یک جامعه مرده باید خصایص یک جامعه پایدار و قابل تجدید بازتولیدشونده را نیز شناسایی کرد.
نظریه باومن و پترسون از مرگ اجتماعی و بهتعبیر من مرگ جامعه، مشتمل بر پارامترهای متعددی است که برخی از آنها عبارتند از
غیرخودی دانستن و محرومیت جنسیتی و نژادی/ژنتیکی، سرکوب، بردهداری و آپارتهاید؛
محرومیت افراد یا گروهها از جامعه توسط حکومت مانند برخی اقوام، گروههای مذهبی، روسپیان و مجرمان و مهاجران غیرقانونی؛
نهادینهسازی و جداسازی افرادی زیر برچسب بیماران روانی؛
و تغییر هویتهای فردی نظیر آنچه در عصر رنسانس بوقوع پیوست.
این خصایص میتواند بمنزله شاخصهایی برای شناسایی مرگ اجتماعی جامعه و جامعهکْشی بشمار رود.
هماهنگی و همزمانی در نهادها و نمادها یکی از ویژگیهای بارز یک جامعه با توسعه درونزاست. بدین معنا که هر جامعهای که نهادهای توسعه و رشد در آن در ابعاد مختلف اجتماعی بطور همزمان از نظر برشهای تاریخی، و هماهنگ از نظر کارکردهای همسو و درخدمتهم یا کارکردی باشد، چنین جامعهای پویا و روبه کمال و زنده است. جامعه ایران صرفنظر از بردارهای طولانیمدت تاریخیاش در تضادها و تعارضهای عمیق میان حاکمیت ولایتی و ایالتی با منویات و مطالبات مردم، دستخوش ناهمزمانی و ناهماهنگی جدیتری در طی صد سال اخیر شده است. اینهمه عمدتا ناشی از شکاف فرهنگ رسمی با فرهنگ غیررسمی بوده و هست که روزبروز از گسستگیهای جدیتری خبر میدهد.
چنانکه پیشتر اشاره شد جامعه یک موجود و هویت فرافردی و حتی فراگروهی و فراسازمانی است. بمعنای دیگر یک کلان مفهوم گیجکننده و پیچیدهای است که اغلب حتی بین جامعهشناسان کلاسیک تا معاصر در تعریف و تبیین مختصات آن اختلافنظرهای جدی وجود دارد. در این ساخت و ساحت فرافردی، فرد قربانی نهادهای اجتماعی است و قوانین فرافردی، بعنوان قانون دیگری، در پی به حناق کشاندن فرد در راستای منافع جامعهای است که همواره و لزوما منافع فرد در جامعه را دنبال و تامین نمیکند. از اینرو جامعه ماهیتی فرازمینی و ایدآل مییابد که توسط صاحبان قدرت دایما دستکاری و مدیریت میشود.
نظام بینظم کننده از دیگر دغدغهها و چالشهای تعریف جامعه و دستیابی به ثبات یا نظم در آن است. اگر مفهوم نظم در جامعه را بعنوان سلول حیاتی بقای شکلبندیهای اقتصادی و اجتماعی در یک سرزمین تعریف کنیم، امری که مارکس از آن نامبرده و از عبارت فرماسیون بجای جامعه بهره میگرفت، میتوان گفت نظم حاکم در جوامع معاصر و حتی مدرن در ممالک اروپایی و امریکای شمالی اصولا سراسر از بینظمی است. به عبارت دیگر نظم صوری در جوامع معاصر بدون نیروی نظامی و انتظامی، نظمی پایدار و تکرارشونده، پویا و پیشرونده نیست. چنین خصیصهای در جامعه مورد بحث من یعنی ایران بشدت جدیتر و بیشتر پروبلماتیک است.
به بیان دیگر میتوانم بگویم که نظم یکسویه در جامعه بطور عام، خواه در ساختارهای موسوم به دمکراتیک خواه غیردمکراتیک، معطوف به منافع گروه یا قشر خاصی از شهروندان یک سرزمین از نظر سیاسی و جغرافیایی است که همسو با منافع گروههای دیگر در همان قلمرو نیست. چنین تضادهای درونی، ساختاری، تاریخی و ماندگار در این جوامع بخصوص جامعه ایران مجال شکلگیری جامعه زنده و پویا را از ایرانیان گرفته و همواره یک فرد ایرانی را در کشاکش منافع فردی، گروهی، ایلی-قبیلهای، قومی-زبانی در برابر منافع موسوم به ملی درانداخته است. در چنین ساختاری جامعه ایران هویتی مجعول داشته و همادراکشده و سازگار با نیازها منافع فردی نیست.
ادامه دارد…
درصورت علاقمندی، بازنشر دهید
سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
https://www.tgoop.com/alitayefi1
علی طایفی
در توصیف یک جامعه پویا و زنده بسیاری بر این باورند که جامعه زنده حاکی از ساختارهای اجتماعی است که در آن روابط پایداری میان نهادها و گروههای اجتماعی وجود دارد که در طول زمان نه تنها تغییر کرده و رو به رشد است بلکه دستخوش تحولات توسعهای میگردد. جامعهای که از چنین ویژگی برخوردار نباشد اصولا رو به مرگ مینهد. این ویژگی بطور خاص و مشخصی دارای ابعاد جمعیتی، فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، حقوقی و تنظیمات اجتماعی، و علمی است. از اینرو درتحلیل یک جامعه مرده باید خصایص یک جامعه پایدار و قابل تجدید بازتولیدشونده را نیز شناسایی کرد.
نظریه باومن و پترسون از مرگ اجتماعی و بهتعبیر من مرگ جامعه، مشتمل بر پارامترهای متعددی است که برخی از آنها عبارتند از
غیرخودی دانستن و محرومیت جنسیتی و نژادی/ژنتیکی، سرکوب، بردهداری و آپارتهاید؛
محرومیت افراد یا گروهها از جامعه توسط حکومت مانند برخی اقوام، گروههای مذهبی، روسپیان و مجرمان و مهاجران غیرقانونی؛
نهادینهسازی و جداسازی افرادی زیر برچسب بیماران روانی؛
و تغییر هویتهای فردی نظیر آنچه در عصر رنسانس بوقوع پیوست.
این خصایص میتواند بمنزله شاخصهایی برای شناسایی مرگ اجتماعی جامعه و جامعهکْشی بشمار رود.
هماهنگی و همزمانی در نهادها و نمادها یکی از ویژگیهای بارز یک جامعه با توسعه درونزاست. بدین معنا که هر جامعهای که نهادهای توسعه و رشد در آن در ابعاد مختلف اجتماعی بطور همزمان از نظر برشهای تاریخی، و هماهنگ از نظر کارکردهای همسو و درخدمتهم یا کارکردی باشد، چنین جامعهای پویا و روبه کمال و زنده است. جامعه ایران صرفنظر از بردارهای طولانیمدت تاریخیاش در تضادها و تعارضهای عمیق میان حاکمیت ولایتی و ایالتی با منویات و مطالبات مردم، دستخوش ناهمزمانی و ناهماهنگی جدیتری در طی صد سال اخیر شده است. اینهمه عمدتا ناشی از شکاف فرهنگ رسمی با فرهنگ غیررسمی بوده و هست که روزبروز از گسستگیهای جدیتری خبر میدهد.
چنانکه پیشتر اشاره شد جامعه یک موجود و هویت فرافردی و حتی فراگروهی و فراسازمانی است. بمعنای دیگر یک کلان مفهوم گیجکننده و پیچیدهای است که اغلب حتی بین جامعهشناسان کلاسیک تا معاصر در تعریف و تبیین مختصات آن اختلافنظرهای جدی وجود دارد. در این ساخت و ساحت فرافردی، فرد قربانی نهادهای اجتماعی است و قوانین فرافردی، بعنوان قانون دیگری، در پی به حناق کشاندن فرد در راستای منافع جامعهای است که همواره و لزوما منافع فرد در جامعه را دنبال و تامین نمیکند. از اینرو جامعه ماهیتی فرازمینی و ایدآل مییابد که توسط صاحبان قدرت دایما دستکاری و مدیریت میشود.
نظام بینظم کننده از دیگر دغدغهها و چالشهای تعریف جامعه و دستیابی به ثبات یا نظم در آن است. اگر مفهوم نظم در جامعه را بعنوان سلول حیاتی بقای شکلبندیهای اقتصادی و اجتماعی در یک سرزمین تعریف کنیم، امری که مارکس از آن نامبرده و از عبارت فرماسیون بجای جامعه بهره میگرفت، میتوان گفت نظم حاکم در جوامع معاصر و حتی مدرن در ممالک اروپایی و امریکای شمالی اصولا سراسر از بینظمی است. به عبارت دیگر نظم صوری در جوامع معاصر بدون نیروی نظامی و انتظامی، نظمی پایدار و تکرارشونده، پویا و پیشرونده نیست. چنین خصیصهای در جامعه مورد بحث من یعنی ایران بشدت جدیتر و بیشتر پروبلماتیک است.
به بیان دیگر میتوانم بگویم که نظم یکسویه در جامعه بطور عام، خواه در ساختارهای موسوم به دمکراتیک خواه غیردمکراتیک، معطوف به منافع گروه یا قشر خاصی از شهروندان یک سرزمین از نظر سیاسی و جغرافیایی است که همسو با منافع گروههای دیگر در همان قلمرو نیست. چنین تضادهای درونی، ساختاری، تاریخی و ماندگار در این جوامع بخصوص جامعه ایران مجال شکلگیری جامعه زنده و پویا را از ایرانیان گرفته و همواره یک فرد ایرانی را در کشاکش منافع فردی، گروهی، ایلی-قبیلهای، قومی-زبانی در برابر منافع موسوم به ملی درانداخته است. در چنین ساختاری جامعه ایران هویتی مجعول داشته و همادراکشده و سازگار با نیازها منافع فردی نیست.
ادامه دارد…
سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
https://www.tgoop.com/alitayefi1
Telegram
علی طایفی (سنجشگری مسايل اجتماعی ايران)
تعهد یک جامعه شناس، پرسشگری از نهادهای قدرت، افشای نابرابری، ستم اجتماعی و جنسیتی، و سلطه طبقاتی است که آزادی و برابری حقوق اجتماعی انسان را تهدید میکند.
https://youtube.com/@sociologyofiran
https://www.tgoop.com/alitayefy
https://www.tgoop.com/Musikdelangiz
https://youtube.com/@sociologyofiran
https://www.tgoop.com/alitayefy
https://www.tgoop.com/Musikdelangiz
آیا جامعه ایران مرده است؟! ۳
علی طایفی
ژیژاک فیلسوف معاصر معتقد است که واقعیت، امری ایدیولوژیک است. به تعبیر او امر واقع در مناسبات اجتماعی فراتر از منِ انسان بر او مسلط است. در این معنا انسان در یک جامعه مفروض بویژه مشحون از سلطه ایدیولوژیک مانند ایران، دو راهکار بیشتر ندارد. او یا باید بخدمت ایدیولوژی مسلط و بردگی آن در بیاید یا از ساختار رسمی رانده شده و در جامعه غیررسمی به حیات و چالشگری خود علیه نظام مسلط بستیزد. به معنای دیگر به تعبیر هابسباوم، گلوبالیزم نیز در عصر کنونی در پی نابودی جامعه مستقل از جهانیشدن است. جامعهای که از تقسیم کار جهانی دور است در واقع به حاشیه ناامنی در میغلتد که در آن انسان منفرد و مستقل پایمال است. امری که محصول ایدیولوژیسازی ساختارهای یک جامعه رسمی است.
در چنین ساختاری در سطوح ملی و بینمللی، امپریالیسمِ جامعه چنان به غارت انسان در ساختارهای فرهنگ غیررسمی و در حاشیهمانده، میپردازد که همه منابع انسانی و حیاتی او را به تاراج میبرد. بردهداری نوین در نظامهای سرمایهداری در سطوح مختلف نشانههای گریزناپذیر این استعمار انسان در متن جامعه مدرن و بویژه سنتی و ایدیولوژیک است. امری که در جامعه ایران روزانه شاهد این چپاول و بردهداری منحط و مبتذل هستیم. چنین بستری مترادف با همان نظریه والرشتاین در خصوص مناسبات حاشیه و متن در جهان ایدیولوژیک و استعماری است.
امر شر در درون خیر است و به تعبیر ژیژک و شلینگ هیچ ماده تام و تمامی وجود ندارد و لذا جامعه پویای عصر حاضر حتی در صورت وجود تحمیلی خود در ساختار رسمی و سلطهگر، در درون خود جامعه ایستا و مرده را میپروراند. وجدان جمعی به تعبیر دورکهایم که عامل همیپیوستگی و همبستگی افراد جامعه و نهادهای اجتماعی است، در چنین ساختاری، در کما یا نقاه فرو میرود. بعبارتی دیگر روابط ارگانیک در مقابل مناسبات مکانیکی مستحیل شده و انسان به ابژه و ابزاری برای پیشبرد ماشین قدرت در جامعه رسمی مبدل میشود.
چنین وضعیتی گویای شکلی از توتالیتاریزم جامعه علیه جامعه است: جامعه رسمی با تنظیمات ضدانسانی خود علیه جامعه غیررسمی درصدد تمامیت خواهی و تسخیر انسان و تبدیل او به موجودی تکساحتی و ازخودبیگانه است. تعبیری که بسیاری از جمله مارکس تا مارکوزه بارها و در طی سده پیش بدان توجه داشتهاند. در جامعه ایران امروز در عصر اسلامیسازی آن، شاهد این اشغالگری، استعمار و استثمار، تحمیق و تالیف ایدیولوژیک در دفاع از جامعه درگذشته هستیم. در چنین جامعهای که ارزشها و سبک زندگی و اندیشهورزی خود را در گذشتههای چندصدسال پیش جستجو میکند، جامعه، مفهومی مرده است. بمعنای دقیقتر، جامعه ایدیولوژیک با پارادایم بازگشت به گذشته به قتل جامعه در هویت غیررسمی آن میپردازد.
در جامعه مرده، ایستا و روبه زوال، جامعه در آینده متولد نشده و نمیشود بلکه با گذشتهگرایی، استانداردسازی انسان مبتنی بر اصول ایدیولوژیک خاصه نوع دینی آن، به تعبیه نظام آموزشی میپردازد که نسل آتی در آن باید در خدمت صاحبان قدرت تبهکار، واپسگرا و دیسیپلین آهنینی باشد که با دستان مردم تحت ستم و ازخودبیگانه به بازتولید و تحکیم نظامی علیه جامعه رسمی میپردازد. جامعه اسلامی در زیر یوغ نظام ولایی و دینی در ایران، مانیفست فراگیر و تمامیتخواهی از پایان جامعه و خط بطلان کشیدن بر هویت مادی آن است.
ادامه دارد
درصورت علاقمندی، بازنشر دهید
سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
علی طایفی
ژیژاک فیلسوف معاصر معتقد است که واقعیت، امری ایدیولوژیک است. به تعبیر او امر واقع در مناسبات اجتماعی فراتر از منِ انسان بر او مسلط است. در این معنا انسان در یک جامعه مفروض بویژه مشحون از سلطه ایدیولوژیک مانند ایران، دو راهکار بیشتر ندارد. او یا باید بخدمت ایدیولوژی مسلط و بردگی آن در بیاید یا از ساختار رسمی رانده شده و در جامعه غیررسمی به حیات و چالشگری خود علیه نظام مسلط بستیزد. به معنای دیگر به تعبیر هابسباوم، گلوبالیزم نیز در عصر کنونی در پی نابودی جامعه مستقل از جهانیشدن است. جامعهای که از تقسیم کار جهانی دور است در واقع به حاشیه ناامنی در میغلتد که در آن انسان منفرد و مستقل پایمال است. امری که محصول ایدیولوژیسازی ساختارهای یک جامعه رسمی است.
در چنین ساختاری در سطوح ملی و بینمللی، امپریالیسمِ جامعه چنان به غارت انسان در ساختارهای فرهنگ غیررسمی و در حاشیهمانده، میپردازد که همه منابع انسانی و حیاتی او را به تاراج میبرد. بردهداری نوین در نظامهای سرمایهداری در سطوح مختلف نشانههای گریزناپذیر این استعمار انسان در متن جامعه مدرن و بویژه سنتی و ایدیولوژیک است. امری که در جامعه ایران روزانه شاهد این چپاول و بردهداری منحط و مبتذل هستیم. چنین بستری مترادف با همان نظریه والرشتاین در خصوص مناسبات حاشیه و متن در جهان ایدیولوژیک و استعماری است.
امر شر در درون خیر است و به تعبیر ژیژک و شلینگ هیچ ماده تام و تمامی وجود ندارد و لذا جامعه پویای عصر حاضر حتی در صورت وجود تحمیلی خود در ساختار رسمی و سلطهگر، در درون خود جامعه ایستا و مرده را میپروراند. وجدان جمعی به تعبیر دورکهایم که عامل همیپیوستگی و همبستگی افراد جامعه و نهادهای اجتماعی است، در چنین ساختاری، در کما یا نقاه فرو میرود. بعبارتی دیگر روابط ارگانیک در مقابل مناسبات مکانیکی مستحیل شده و انسان به ابژه و ابزاری برای پیشبرد ماشین قدرت در جامعه رسمی مبدل میشود.
چنین وضعیتی گویای شکلی از توتالیتاریزم جامعه علیه جامعه است: جامعه رسمی با تنظیمات ضدانسانی خود علیه جامعه غیررسمی درصدد تمامیت خواهی و تسخیر انسان و تبدیل او به موجودی تکساحتی و ازخودبیگانه است. تعبیری که بسیاری از جمله مارکس تا مارکوزه بارها و در طی سده پیش بدان توجه داشتهاند. در جامعه ایران امروز در عصر اسلامیسازی آن، شاهد این اشغالگری، استعمار و استثمار، تحمیق و تالیف ایدیولوژیک در دفاع از جامعه درگذشته هستیم. در چنین جامعهای که ارزشها و سبک زندگی و اندیشهورزی خود را در گذشتههای چندصدسال پیش جستجو میکند، جامعه، مفهومی مرده است. بمعنای دقیقتر، جامعه ایدیولوژیک با پارادایم بازگشت به گذشته به قتل جامعه در هویت غیررسمی آن میپردازد.
در جامعه مرده، ایستا و روبه زوال، جامعه در آینده متولد نشده و نمیشود بلکه با گذشتهگرایی، استانداردسازی انسان مبتنی بر اصول ایدیولوژیک خاصه نوع دینی آن، به تعبیه نظام آموزشی میپردازد که نسل آتی در آن باید در خدمت صاحبان قدرت تبهکار، واپسگرا و دیسیپلین آهنینی باشد که با دستان مردم تحت ستم و ازخودبیگانه به بازتولید و تحکیم نظامی علیه جامعه رسمی میپردازد. جامعه اسلامی در زیر یوغ نظام ولایی و دینی در ایران، مانیفست فراگیر و تمامیتخواهی از پایان جامعه و خط بطلان کشیدن بر هویت مادی آن است.
ادامه دارد
سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
file.pdf
6.6 MB
مفهومتوسعهوابسته؛ کلید اقتصاد سیاسی ایران عصر قاجار ۱
نوشته جان فوران
ترجمه علی طایفی
(منبع: اطلاعات سیاسی و اقتصادی ۱۳۷۱)
يك بحث اصلی در تاریخ اقتصادی ایران حول محور ماهیت تغییراتی میگردد که در قرن نوزدهم اتفاق افتاده است آیا در این دوره يك «رکود» اقتصادی وجود داشته است؟ آیا میتوان «مقدمات نوسازی» را در دوره طولانی حکومت خاندان قاجار در فاصله سالهای ۱۳۰۴ - ۱۱۷۹ش. مشاهده کرد؟ آیا سطح زندگی ارتقاء یافت یا تنزل پیدا کرد؟ آیا نوع و میزان مصرف اکثریت مردم جامعه بهتر شد یا بدتر؟ و آیا روندهای غالب در زیر بخشهای کشاورزی، روستایی، شبانی- ایلیاتی و تجارت و تولید شهری مثبت بود یا منفی؟
ادامه را در فایل پیوست مطالعه کنید
سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
https://www.tgoop.com/alitayefi1
نوشته جان فوران
ترجمه علی طایفی
(منبع: اطلاعات سیاسی و اقتصادی ۱۳۷۱)
يك بحث اصلی در تاریخ اقتصادی ایران حول محور ماهیت تغییراتی میگردد که در قرن نوزدهم اتفاق افتاده است آیا در این دوره يك «رکود» اقتصادی وجود داشته است؟ آیا میتوان «مقدمات نوسازی» را در دوره طولانی حکومت خاندان قاجار در فاصله سالهای ۱۳۰۴ - ۱۱۷۹ش. مشاهده کرد؟ آیا سطح زندگی ارتقاء یافت یا تنزل پیدا کرد؟ آیا نوع و میزان مصرف اکثریت مردم جامعه بهتر شد یا بدتر؟ و آیا روندهای غالب در زیر بخشهای کشاورزی، روستایی، شبانی- ایلیاتی و تجارت و تولید شهری مثبت بود یا منفی؟
ادامه را در فایل پیوست مطالعه کنید
سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
https://www.tgoop.com/alitayefi1
آیا جامعه ایران مرده است؟! ۴
علی طایفی
جامعه اسلامی شده مملو از اخلاق فربه و مجرّد، در بیرون از من و شما ست. ابرام رهبران جامعهستیز اسلامی بر تفکیک جنسیتی در مناسبات رسمی جامعه، و بیارزش دانستن جایگاه و نقش زن درجامعه، سببساز نابودی نیمی از جامعه بصورت علنی و عریان است. نرخ مشارکت ۱۴.۶ درصدی زنان در بازار کار و فقدان حضور رسمی و آزادانه آنان بدون پوشش و حجاب اجباری و تحدید اندیشه و عمل زن در جامعه، به تولید جامعه نرینهای اهتمام دارد که نیمه جان و سست بنیاد است. در چنین جامعه نابرابری، جامعه رسمی، بیمار بوده و روبه مرگ تدریجی است.
گستره انشقاق و گسستگی در جامعه رسمی در ایران امروز فراتر از تبعیض و محرومیتهای جنسیتی، دربرگیرنده فاصلههای طبقاتی نیز هست. فقرای شهری در هویتهایتحمیلی بنام معتادان، حاشیهنشینان، کودکان کار، روسپیان ، مهاجران و.. انسان در حیات اجتماعیاش را به ارگانهای کنده شده از جامعه تبدیل میکند. در جامعه رسمی امروز ایران بیش از ۲۵ میلیون نفر حاشیهنشیناند که معادل یک سوم افراد انسانی در جامعه اسلامی است. از سوی دیگر بیش از شصت درصد مردم ایران زیر خط فقر زندگی میکنند که موید پاکسازی نسلی انسان ایرانی از متن جامعه و حذف فیزیکی، اقتصادی، روانی و اجتماعی او در جامعه رسمی است.
از منظر مهاجرت نیز، عملکرد جامعه رسمی اسلامی چنین است که زمینه فرار مغزها و قرار پخمگان حاکم بر جامعه ایدیولوژیک میشود. قریب ده تا پانزده درصد شهروندان ایرانی در عصر حاکمیت اسلامی بر جامعه ایران، در بیرون از مرزهای سیاسی ایران زندکی کرده و جامعه از منظری دیگر مثله شده است. حضور میلیونها مهاجر از کشورهای همسایه نیز سببساز تحکیم موقعیت نظام اسلامی و ولایی شده و با بهرحاشیه راندن و عدم تامین حقوق شهروندی برای آنان به تضعیف جامعه پویا، سالم و زنده میپردازد.
در جامعه مرده در ایران امروز، آزادی نیز متاعی منسوخ شده و روبه موت است. در این ساختار در جامعه موسوم بهراسلامی، در فرهنگ و جامعه رسمی، قشر خاصی دارای همهگونه آزادی در چپاول و تحمیق و عوامفریبیاند. در این ساختار فقدان آزادی برای کثیری از مردم، امکان تنفس در جامعه رسمی را در به محاق میبرد. قتل عام نویسندگان و هنرمندان، اصحاب قلم و اندیشه، سانسور، حبس و تبعید متفکران همگی دلالتهای محکمی است برای سوگ مرگ جامعه رسمی در ایران امروز.
ایدیولوژی مدعای دین برتر و امت اسلامی، اساسا مفهوم ملت را برنمیتابد و با تخفیف درجه و تنبل ارزش و هویت آن، بدنبال تامین و تحکیم امت مسلمانی است که فراتر از مرزهای یک جامعه سالم به ماشینی شدن انسان سوق مییابد. تعبیر قفسهای آهنین در نظریه ماکس وبر در تبیین نظام بروکراسی مدرن، در جامعه رسمی اسلامی به قفسهای چوبی مبدل میشود که تابوت انسان ایرانی شده و در تلاش برای دفن هویت شهروندانی است که بدنبال حقوق و جایگاه آزادانه خود در مناسبات اجتماعیاند. جامعه یا امت اسلامی ، اعدام جامعه غیررسمی و نامشروعی است که اصول و مبانی تعلیمات دینی را برنمیتابد.
جامعه زامبی ها بقول اولریخ بک، جامعهشناس آلمانی ناظر بر همین است که جامعه رسمی با از درون تهیساختن انسان زیستمند در جامعه، در اینجا جامعه رسمی اسلامی، بدنبال مسخ او و تحمیل آرایی است که از انسان، نمادهای مصنوعی و دستکاریشدهای میسازد که خود او نیست بلکه نقاشی مضحک و دردآفرینی از الگوی انسانی است که بنده رهبر معظم شده و در قامت ادبیات دینی و سبک زندکی نبوی و اموی، هیچ هویت بیرونی مستقلی ندارد. “دیگری” قدرتمند اسلامی در این متن، هیچ شهروند و هیچ نهاد مدنی را مشروعیت نبخشیده و پای منبر امام و سوگ و سور رهبران تاجر دین و خدا، سر میبُرد.
ادامه دارد
درصورت علاقمندی، بازنشر دهید
سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
https://www.tgoop.com/alitayefi1
علی طایفی
جامعه اسلامی شده مملو از اخلاق فربه و مجرّد، در بیرون از من و شما ست. ابرام رهبران جامعهستیز اسلامی بر تفکیک جنسیتی در مناسبات رسمی جامعه، و بیارزش دانستن جایگاه و نقش زن درجامعه، سببساز نابودی نیمی از جامعه بصورت علنی و عریان است. نرخ مشارکت ۱۴.۶ درصدی زنان در بازار کار و فقدان حضور رسمی و آزادانه آنان بدون پوشش و حجاب اجباری و تحدید اندیشه و عمل زن در جامعه، به تولید جامعه نرینهای اهتمام دارد که نیمه جان و سست بنیاد است. در چنین جامعه نابرابری، جامعه رسمی، بیمار بوده و روبه مرگ تدریجی است.
گستره انشقاق و گسستگی در جامعه رسمی در ایران امروز فراتر از تبعیض و محرومیتهای جنسیتی، دربرگیرنده فاصلههای طبقاتی نیز هست. فقرای شهری در هویتهایتحمیلی بنام معتادان، حاشیهنشینان، کودکان کار، روسپیان ، مهاجران و.. انسان در حیات اجتماعیاش را به ارگانهای کنده شده از جامعه تبدیل میکند. در جامعه رسمی امروز ایران بیش از ۲۵ میلیون نفر حاشیهنشیناند که معادل یک سوم افراد انسانی در جامعه اسلامی است. از سوی دیگر بیش از شصت درصد مردم ایران زیر خط فقر زندگی میکنند که موید پاکسازی نسلی انسان ایرانی از متن جامعه و حذف فیزیکی، اقتصادی، روانی و اجتماعی او در جامعه رسمی است.
از منظر مهاجرت نیز، عملکرد جامعه رسمی اسلامی چنین است که زمینه فرار مغزها و قرار پخمگان حاکم بر جامعه ایدیولوژیک میشود. قریب ده تا پانزده درصد شهروندان ایرانی در عصر حاکمیت اسلامی بر جامعه ایران، در بیرون از مرزهای سیاسی ایران زندکی کرده و جامعه از منظری دیگر مثله شده است. حضور میلیونها مهاجر از کشورهای همسایه نیز سببساز تحکیم موقعیت نظام اسلامی و ولایی شده و با بهرحاشیه راندن و عدم تامین حقوق شهروندی برای آنان به تضعیف جامعه پویا، سالم و زنده میپردازد.
در جامعه مرده در ایران امروز، آزادی نیز متاعی منسوخ شده و روبه موت است. در این ساختار در جامعه موسوم بهراسلامی، در فرهنگ و جامعه رسمی، قشر خاصی دارای همهگونه آزادی در چپاول و تحمیق و عوامفریبیاند. در این ساختار فقدان آزادی برای کثیری از مردم، امکان تنفس در جامعه رسمی را در به محاق میبرد. قتل عام نویسندگان و هنرمندان، اصحاب قلم و اندیشه، سانسور، حبس و تبعید متفکران همگی دلالتهای محکمی است برای سوگ مرگ جامعه رسمی در ایران امروز.
ایدیولوژی مدعای دین برتر و امت اسلامی، اساسا مفهوم ملت را برنمیتابد و با تخفیف درجه و تنبل ارزش و هویت آن، بدنبال تامین و تحکیم امت مسلمانی است که فراتر از مرزهای یک جامعه سالم به ماشینی شدن انسان سوق مییابد. تعبیر قفسهای آهنین در نظریه ماکس وبر در تبیین نظام بروکراسی مدرن، در جامعه رسمی اسلامی به قفسهای چوبی مبدل میشود که تابوت انسان ایرانی شده و در تلاش برای دفن هویت شهروندانی است که بدنبال حقوق و جایگاه آزادانه خود در مناسبات اجتماعیاند. جامعه یا امت اسلامی ، اعدام جامعه غیررسمی و نامشروعی است که اصول و مبانی تعلیمات دینی را برنمیتابد.
جامعه زامبی ها بقول اولریخ بک، جامعهشناس آلمانی ناظر بر همین است که جامعه رسمی با از درون تهیساختن انسان زیستمند در جامعه، در اینجا جامعه رسمی اسلامی، بدنبال مسخ او و تحمیل آرایی است که از انسان، نمادهای مصنوعی و دستکاریشدهای میسازد که خود او نیست بلکه نقاشی مضحک و دردآفرینی از الگوی انسانی است که بنده رهبر معظم شده و در قامت ادبیات دینی و سبک زندکی نبوی و اموی، هیچ هویت بیرونی مستقلی ندارد. “دیگری” قدرتمند اسلامی در این متن، هیچ شهروند و هیچ نهاد مدنی را مشروعیت نبخشیده و پای منبر امام و سوگ و سور رهبران تاجر دین و خدا، سر میبُرد.
ادامه دارد
سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
https://www.tgoop.com/alitayefi1
Telegram
علی طایفی (سنجشگری مسايل اجتماعی ايران)
تعهد یک جامعه شناس، پرسشگری از نهادهای قدرت، افشای نابرابری، ستم اجتماعی و جنسیتی، و سلطه طبقاتی است که آزادی و برابری حقوق اجتماعی انسان را تهدید میکند.
https://youtube.com/@sociologyofiran
https://www.tgoop.com/alitayefy
https://www.tgoop.com/Musikdelangiz
https://youtube.com/@sociologyofiran
https://www.tgoop.com/alitayefy
https://www.tgoop.com/Musikdelangiz
file.pdf
6 MB
مفهومتوسعهوابسته؛ کلید اقتصاد سیاسی ایران عصر قاجار ۲
نوشته جان فوران
ترجمه علی طایفی
(منبع: اطلاعات سیاسی و اقتصادی ۱۳۷۱)
ایران اواخر دوره قاجار آشکارا با تعریف والرستاین» از «پیرامون» همخوانی دارد. پیرامون اقتصاد جهانی آن بخش جغرافیایی است که تولید در آن به طور عمده محدود به تولید کالاهای کم مرتبه - به این معنا که به نیروی کار تولید کننده این کالاها پاداش بالنسبه اندکی تعلق میگیرد - اما بخشی تفكيك ناپذیر از نظام کلی تقسیم کار است زیرا کالاهای مورد بحث برای کار روزانه ضروری است.
ادامه را در فایل پیوست مطالعه کنید
سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
https://www.tgoop.com/alitayefi1
نوشته جان فوران
ترجمه علی طایفی
(منبع: اطلاعات سیاسی و اقتصادی ۱۳۷۱)
ایران اواخر دوره قاجار آشکارا با تعریف والرستاین» از «پیرامون» همخوانی دارد. پیرامون اقتصاد جهانی آن بخش جغرافیایی است که تولید در آن به طور عمده محدود به تولید کالاهای کم مرتبه - به این معنا که به نیروی کار تولید کننده این کالاها پاداش بالنسبه اندکی تعلق میگیرد - اما بخشی تفكيك ناپذیر از نظام کلی تقسیم کار است زیرا کالاهای مورد بحث برای کار روزانه ضروری است.
ادامه را در فایل پیوست مطالعه کنید
سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
https://www.tgoop.com/alitayefi1
آیا جامعه ایران مرده است؟! ۵
علی طایفی
استعمار سایر نهادهای اجتماعی توسط یک نهاد زورمندتر بنام دین از مهمترین شاخصهای اشغالگری و تهیسازی جامعه از شالودههای خود است، پدیدهای که پس از انقلاب ۵۷ رخ داد. در این سلطهگری و هژمونی نهاد سیاست بر نهادهای اجتماعی دیگر بویژه در یکصدسال گذشته، نهاد حکومت/دولت همواره حاکم مطلق بر همه عرصههای زندگی اجتماعی بوده و همچنان هست. پیوند سیاست و دین زمینههای استبداد دین و سیاست و نابودی جامعه غیررسمی را صدچندان کرده است. جامعه مسلط و زورمدار یا رسمی با حکومت ولایی فربه و تخفیف نقش و اهمیت نهادهای دیگر در پی پایمال کردن و تضعیف تدریجی جامعه اشغالشده بوده و هست.
در کنار نهاد آموزش، قضا، بهداشت-درمان و خانواده، نهاد علم نیز مورد تهاجم نهاد دین و سیاست قرار گرفته و به ابرازی برای توجیه مرگ جامعه مبدل شده است. ساختار جامعه رسمی با تسلط بر تمامیت فضاهای عمومی و اجتماعی و با پرورش گروههای راهبردی موازی به تعبیر کسلر، و در راستای منافع ایدیولوژیک و قشری خود، نهادهای علمی و پژوهشی را نیز مملو از متخصصان رانتی کرده است که منویات نظام ولایی را پیش میبرند. از پزشکی تا روانپزشکی، از فیزیک تا شیمی و علوم مهندسی، از علوم سیاسی تا جامعهشناسی، دانشآموختگان حکومتی چنان نهاد علم و پژوهش را تسخیر کردهاند که همه رگههای حیاتی این نهاد دستخوش انسداد شریان شده است.
در جامعه رسمی تحت سیطره نظام ولایی و دین سیاسی، نسل آینده قربانی نسل پیشین میگردد. ریش سفیدسالاری در امتداد ساختار پدرتبار، چنان بازتولید و تحکیم شده است که نسل جوان در جامعه رسمی در تضادی عمیق با آن روبروست. چنین تضادهای نسلی و منفعتی که مبتنی بر تضاد در سبک زندگی و اندیشهورزی، مطالبهجویی و آرزومندی است، علاوه بر تضعیف جامعه غیررسمی، سببساز تضعیف جامعه رسمی نیز شده و شواهد حاکی از شیب تند سقوط و نابودی جامعه رسمی با ساختار تمامیتخواه آن است.
بافت و ساخت استبداد دینی و سلطانی در تاریخ بلند ایران و بخصوص تاریخ نیم قرن اخیر در حاکمیت اسلامی، زمینه تکثرزدایی و مرگ جامعه را بیش از پیش فراهم ساخته است. جامعه غیررسمی بمنزله ساختاری متکثر از فرهنگها، زبانها، ادیان و باورها، و اشکال متنوع همبستگی اجتماعی، چنان در ساختار سانترالیستی و مرکزگرایِ امتگرا هضم و حذف شده است که حقوق بسیاری از مردم با پیشزمینههای اتنیکی-قومیتی مختلف نقض و نادیده گرفته شده و میشود. در این ساختار اگرچه جامعه رسمی یک تمامیت پایدار بنظر میرسد، ولی در درون خود دارای چنان تکثری است که در تضاد با جامعه رسمی درحال رشد و چالشگریهای آشکار و پنهان است.
بنظر من مرگ جامعه اساسا پدیدهای مدرن است چنانکه تولد این مفهوم نیز در ادبیات جامعهشناختی، پدیدهای مدرن محسوب میشود. بدین معنا همه “اجتماعات” دیرپا در نقاط مختلف جهان براساس ایده مدرنیزاسیون، شبیهسازی و پیروی و تزریق نظامات مدرن از ممالک اروپایی به سایر نقاط جهان، و دستکاری و استانداردسازی نهادهای مدرن در کشورها بتدریج به ساختارهای پنهان و زیرزمینی یا غیررسمی مبدل شدند. در ایران نیز چنین فرایندی از یکصد سال پیش با تولد جامعه یکسان و همسان تزریق شده از بالا به پایین هرم قدرت، ایجاد شد و نهادها و نمادهای مردمی و غیررسمی را در مقابل رقبای خود در جامعه رسمی قرار داد.
همین روند ستیزهجویی و ناسازههای درونی و ساختاری میان دو شکل از ساختارهای مردمی در پایین هرم قدرت سیاسی و در بالای آن بنام جامعه رسمی، بتدریج چنان موانع ساختاری را برای توسعه اجتماعی بمفهوم عام آن فراهم ساخت که پس از یکصد سال تلاش برای برابری، آزادی، مشروطهگری در توزیع قدرت سیاسی، سکولاریزم در تفکیک نهادی دین و حکومت از سایر نهادهای اجتماعی و دیگر ملزومات توسعه و مدرنیزاسیون کشور، این پروسه همچنان سابوتاژ شده و روند تحولات را نفسگیر و ناموفق کرده است. سرانجام این تضادهای ساختاری بمثابه آنتیتز در برابر تز جامعه زمینههای مرگ جامعهای را فراهم ساخته است که ارزشها و هنجارهای آن (بعنوان روح و وجدان اجتماعی، تفکر و منتالیته، و عزم و اراده تحول و توسعه) مورد بیاعتنایی، قهر و ستیز و چالشگری کنشگران جامعه غیررسمی قرار گرفته است.
ادامه دارد
درصورت علاقمندی، بازنشر دهید
سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
https://www.tgoop.com/alitayefi1
علی طایفی
استعمار سایر نهادهای اجتماعی توسط یک نهاد زورمندتر بنام دین از مهمترین شاخصهای اشغالگری و تهیسازی جامعه از شالودههای خود است، پدیدهای که پس از انقلاب ۵۷ رخ داد. در این سلطهگری و هژمونی نهاد سیاست بر نهادهای اجتماعی دیگر بویژه در یکصدسال گذشته، نهاد حکومت/دولت همواره حاکم مطلق بر همه عرصههای زندگی اجتماعی بوده و همچنان هست. پیوند سیاست و دین زمینههای استبداد دین و سیاست و نابودی جامعه غیررسمی را صدچندان کرده است. جامعه مسلط و زورمدار یا رسمی با حکومت ولایی فربه و تخفیف نقش و اهمیت نهادهای دیگر در پی پایمال کردن و تضعیف تدریجی جامعه اشغالشده بوده و هست.
در کنار نهاد آموزش، قضا، بهداشت-درمان و خانواده، نهاد علم نیز مورد تهاجم نهاد دین و سیاست قرار گرفته و به ابرازی برای توجیه مرگ جامعه مبدل شده است. ساختار جامعه رسمی با تسلط بر تمامیت فضاهای عمومی و اجتماعی و با پرورش گروههای راهبردی موازی به تعبیر کسلر، و در راستای منافع ایدیولوژیک و قشری خود، نهادهای علمی و پژوهشی را نیز مملو از متخصصان رانتی کرده است که منویات نظام ولایی را پیش میبرند. از پزشکی تا روانپزشکی، از فیزیک تا شیمی و علوم مهندسی، از علوم سیاسی تا جامعهشناسی، دانشآموختگان حکومتی چنان نهاد علم و پژوهش را تسخیر کردهاند که همه رگههای حیاتی این نهاد دستخوش انسداد شریان شده است.
در جامعه رسمی تحت سیطره نظام ولایی و دین سیاسی، نسل آینده قربانی نسل پیشین میگردد. ریش سفیدسالاری در امتداد ساختار پدرتبار، چنان بازتولید و تحکیم شده است که نسل جوان در جامعه رسمی در تضادی عمیق با آن روبروست. چنین تضادهای نسلی و منفعتی که مبتنی بر تضاد در سبک زندگی و اندیشهورزی، مطالبهجویی و آرزومندی است، علاوه بر تضعیف جامعه غیررسمی، سببساز تضعیف جامعه رسمی نیز شده و شواهد حاکی از شیب تند سقوط و نابودی جامعه رسمی با ساختار تمامیتخواه آن است.
بافت و ساخت استبداد دینی و سلطانی در تاریخ بلند ایران و بخصوص تاریخ نیم قرن اخیر در حاکمیت اسلامی، زمینه تکثرزدایی و مرگ جامعه را بیش از پیش فراهم ساخته است. جامعه غیررسمی بمنزله ساختاری متکثر از فرهنگها، زبانها، ادیان و باورها، و اشکال متنوع همبستگی اجتماعی، چنان در ساختار سانترالیستی و مرکزگرایِ امتگرا هضم و حذف شده است که حقوق بسیاری از مردم با پیشزمینههای اتنیکی-قومیتی مختلف نقض و نادیده گرفته شده و میشود. در این ساختار اگرچه جامعه رسمی یک تمامیت پایدار بنظر میرسد، ولی در درون خود دارای چنان تکثری است که در تضاد با جامعه رسمی درحال رشد و چالشگریهای آشکار و پنهان است.
بنظر من مرگ جامعه اساسا پدیدهای مدرن است چنانکه تولد این مفهوم نیز در ادبیات جامعهشناختی، پدیدهای مدرن محسوب میشود. بدین معنا همه “اجتماعات” دیرپا در نقاط مختلف جهان براساس ایده مدرنیزاسیون، شبیهسازی و پیروی و تزریق نظامات مدرن از ممالک اروپایی به سایر نقاط جهان، و دستکاری و استانداردسازی نهادهای مدرن در کشورها بتدریج به ساختارهای پنهان و زیرزمینی یا غیررسمی مبدل شدند. در ایران نیز چنین فرایندی از یکصد سال پیش با تولد جامعه یکسان و همسان تزریق شده از بالا به پایین هرم قدرت، ایجاد شد و نهادها و نمادهای مردمی و غیررسمی را در مقابل رقبای خود در جامعه رسمی قرار داد.
همین روند ستیزهجویی و ناسازههای درونی و ساختاری میان دو شکل از ساختارهای مردمی در پایین هرم قدرت سیاسی و در بالای آن بنام جامعه رسمی، بتدریج چنان موانع ساختاری را برای توسعه اجتماعی بمفهوم عام آن فراهم ساخت که پس از یکصد سال تلاش برای برابری، آزادی، مشروطهگری در توزیع قدرت سیاسی، سکولاریزم در تفکیک نهادی دین و حکومت از سایر نهادهای اجتماعی و دیگر ملزومات توسعه و مدرنیزاسیون کشور، این پروسه همچنان سابوتاژ شده و روند تحولات را نفسگیر و ناموفق کرده است. سرانجام این تضادهای ساختاری بمثابه آنتیتز در برابر تز جامعه زمینههای مرگ جامعهای را فراهم ساخته است که ارزشها و هنجارهای آن (بعنوان روح و وجدان اجتماعی، تفکر و منتالیته، و عزم و اراده تحول و توسعه) مورد بیاعتنایی، قهر و ستیز و چالشگری کنشگران جامعه غیررسمی قرار گرفته است.
ادامه دارد
سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
https://www.tgoop.com/alitayefi1
Telegram
علی طایفی (سنجشگری مسايل اجتماعی ايران)
تعهد یک جامعه شناس، پرسشگری از نهادهای قدرت، افشای نابرابری، ستم اجتماعی و جنسیتی، و سلطه طبقاتی است که آزادی و برابری حقوق اجتماعی انسان را تهدید میکند.
https://youtube.com/@sociologyofiran
https://www.tgoop.com/alitayefy
https://www.tgoop.com/Musikdelangiz
https://youtube.com/@sociologyofiran
https://www.tgoop.com/alitayefy
https://www.tgoop.com/Musikdelangiz
file.pdf
4.3 MB
مفهومتوسعهوابسته؛ کلید اقتصاد سیاسی ایران عصر قاجار ۳
نوشته جان فوران
ترجمه علی طایفی
(منبع: اطلاعات سیاسی و اقتصادی ۱۳۷۱)
با فرا رسیدن سال ۱۹۱۴ دگرگونیهای کمی و کیفی در شکل بندی اجتماعی ایران پدیدار شده بود. از لحاظ کمی نسبت جمعیت عشایری به نحو قابل توجهی کاهش یافته و نسبت جمعیت شهری در گیر در تولید خرده کالایی و نیز سرمایه داری تقریبا دو برابر شده و جمعیت دهقانی به علت کاهش نسبت جمعیت عشایری اکثریت خود را کاملا تثبیت کرده بود. از لحاظ کیفی، بخش سرمایه داری کوچکی پدید آمده بود که در نتیجه حضور سرمایه داران خارجی رقیب و با توجه به عده کارگران ایران در روسیه طبقه کارگر در آن قابل توجه تر از طبقه سرمایه دار بود. نمودار شماره ۲ خطوط کلی ساختار طبقاتی ایران را در حدود سال ۱۹۱۴ نشان میدهد.
ادامه را در فایل پیوست مطالعه کنید
سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
https://www.tgoop.com/alitayefi1
نوشته جان فوران
ترجمه علی طایفی
(منبع: اطلاعات سیاسی و اقتصادی ۱۳۷۱)
با فرا رسیدن سال ۱۹۱۴ دگرگونیهای کمی و کیفی در شکل بندی اجتماعی ایران پدیدار شده بود. از لحاظ کمی نسبت جمعیت عشایری به نحو قابل توجهی کاهش یافته و نسبت جمعیت شهری در گیر در تولید خرده کالایی و نیز سرمایه داری تقریبا دو برابر شده و جمعیت دهقانی به علت کاهش نسبت جمعیت عشایری اکثریت خود را کاملا تثبیت کرده بود. از لحاظ کیفی، بخش سرمایه داری کوچکی پدید آمده بود که در نتیجه حضور سرمایه داران خارجی رقیب و با توجه به عده کارگران ایران در روسیه طبقه کارگر در آن قابل توجه تر از طبقه سرمایه دار بود. نمودار شماره ۲ خطوط کلی ساختار طبقاتی ایران را در حدود سال ۱۹۱۴ نشان میدهد.
ادامه را در فایل پیوست مطالعه کنید
سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
https://www.tgoop.com/alitayefi1
آیا جامعه ایران مرده است؟! ۶
علی طایفی
یکی دیگر از نشانههای مرگ جامعه رسمی در ابران امروز به حاشیه کشاندن ایران از جامعه جهانی است. رتبه ایران در جهان در زمینه شاخصهای توسعهای در پایین ترین مکان و در زمینه شاخصهای ناکارآمد نظیر فقدان دمکراسی، فقر، بیکاری، فساد، عدم شفافیت، علم، فرهنگ، تبعیض جنسیتی، سرکوب، اعدام، حبس دگراندیشان، اعتیاد، کودکان کار و خیابانی، طلاق و دیگر مسایل اجتماعی در بالاترین جایگاه قرار دارد. شواهد حاکی است که با تشدید و تداوم تحریمهای اقتصادی و سیاسی، ایران بعنوان جامعه رسمی در نظام تقسیمات کار و اقتصاد، فرهنگ و دانش درمحاق فرورفته است.
خودکشی فرد، مرگ بر اثر تصادفات، مرگ بر اثر بیماریهای سختدرمان، مرگبر اثر بلایای طبیعی، مرگ ناشی از سرکوب جنبشهای اجتماعی، مرگ ناشی از کرونا و دیگر بلایای اجتماعی چنان در ساختار رسمی دامنگیر و جانکاه شده است که جامعه رسمی مانند ویروسی کشنده علیه جامعه غیررسمی عمل میکند. بدین معنا، جامعه ضدساختار و غیررسمی، به قربانگاهی مبدل شده که در آن فرد و حقوق شهروندی، امنیت و حیات فردی و اجتماعیاش بیش از پیش در معرض آسیب و اضمحلال است. اینهمه نشانگر تشدید رابطه انتی گونیستی فرد در جامعه بوده و هر آنچه نظام اسلامی در جامعه رسمی ابلاغ و اعلام میکند با نافرمانی مدنی مردم در اجتماعات مختلف روبرو میشود.
بطور نظری، پستمدرنیزم راهکاری برای تجویز و نسخهپیچیهایی است که عصر مدرنیزم در جهان و ازسوی صاحبان قدرت برای اعمال ان در کشورهای دیگر بود. در واقع پستمدرنیزم یا نظریههای فرانوگرایی محملی است برای فرار از بنبستهای فلسفی، نگرشی و راهبردی که محتوم به مرگ جامعه شده و میشود. رویکرد حاکم بر کشور و نظام سیاسی ایران چنان است که علاوه بر ستیز با محتوا و پروسههای مدرنیزم با تاکید بر بازگشت به سنت بویژه سنتهای دینی خودساخته و اختراع شده توسط رهبران فاسد دینی، در چالش رویارویی با رویکردهای فرانوگرایی نیز هست.
تکدینمحوری از یکسو، تکسالاری در نظام سیاسی، نظامهای اجتماعی و فقر و فقدان سازوکارهای مشارکت آحاد مردم در کشور با پیشزمینههای متفاوت فرهنگی، دینی، زبانی و سبک زندگی از سوی دیگر نشانه دیگر مرگ جامعه است. در چنین ساختاری از فرهنگ رمه-شبانی به تعبیر محمد مختاری، یا سلطانیزم مورد تاکید ماکس وبر، سرنوشت میلیونها انسان شهروند توسط یک فرد قهار با مشروعیت دینی و کموبیش کاریزماتیک، دستکاری و مدیریت میشود. جامعه رسمی در ایران امروز با چنین رویکردی رو به نابودی و مرگ زودرس است. وقوع جنبشهای اجتماعی متعدد و سریالی نشانگر رو به نقاهت بودن جامعه رسمی است.
جنبشهای اجتماعی سریالی نشانه شکوفایی جامعه غیررسمی، رسمیت شناخته نشده، سرکوب و نادیدهگرفته شده علیه نظام و جامعه رسمی است که دو نهاد دین و سیاست در اتحادی نامقدس درصدد نابودسازی آن هستند. کارزار تضادهای روزانه و همهگیر و فراگیر در نقاط مختلف کشور نمایانگر ناکارآمدی کنشگران جامعه رسمی در محاق کشاندن کنشگران جامعه غیررسمی است که اکثریت مردم و نهادهای اجتماعی آنان را تشکیل میدهد. ادامه این جنبشهای سریالی، در نهایت تلاشی برای نجات جامعه غیررسمی است که بیش از چهاردهه قربانی شده است.
افسردگی فردی و اجتماعی چنان فراگیر شده است که طبق آمار رسمی قریب سی درصد از مردم بدان مبتلا هستند. در همین قامت میتوان گفت قریب یک سوم مردم و باشندگان کشور از صحنه حیات، نشاط، رفاه و امنیت فردی و اجتماعی محرومند. شیوع افسردگی اجتماعی در یک کشور از نشانههای بارز مرگ یک جامعه بشمار میرود که ریشه در عملکرد و مدیریت اجتماعی ساختار رسمی است که با پندار و توهمات فکری و عملکرد واپسگرایانهاش، بر سر شاخ، بْن میبْرد.
ادامه دارد
درصورت علاقمندی، بازنشر دهی
سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
https://www.tgoop.com/alitayefi1
علی طایفی
یکی دیگر از نشانههای مرگ جامعه رسمی در ابران امروز به حاشیه کشاندن ایران از جامعه جهانی است. رتبه ایران در جهان در زمینه شاخصهای توسعهای در پایین ترین مکان و در زمینه شاخصهای ناکارآمد نظیر فقدان دمکراسی، فقر، بیکاری، فساد، عدم شفافیت، علم، فرهنگ، تبعیض جنسیتی، سرکوب، اعدام، حبس دگراندیشان، اعتیاد، کودکان کار و خیابانی، طلاق و دیگر مسایل اجتماعی در بالاترین جایگاه قرار دارد. شواهد حاکی است که با تشدید و تداوم تحریمهای اقتصادی و سیاسی، ایران بعنوان جامعه رسمی در نظام تقسیمات کار و اقتصاد، فرهنگ و دانش درمحاق فرورفته است.
خودکشی فرد، مرگ بر اثر تصادفات، مرگ بر اثر بیماریهای سختدرمان، مرگبر اثر بلایای طبیعی، مرگ ناشی از سرکوب جنبشهای اجتماعی، مرگ ناشی از کرونا و دیگر بلایای اجتماعی چنان در ساختار رسمی دامنگیر و جانکاه شده است که جامعه رسمی مانند ویروسی کشنده علیه جامعه غیررسمی عمل میکند. بدین معنا، جامعه ضدساختار و غیررسمی، به قربانگاهی مبدل شده که در آن فرد و حقوق شهروندی، امنیت و حیات فردی و اجتماعیاش بیش از پیش در معرض آسیب و اضمحلال است. اینهمه نشانگر تشدید رابطه انتی گونیستی فرد در جامعه بوده و هر آنچه نظام اسلامی در جامعه رسمی ابلاغ و اعلام میکند با نافرمانی مدنی مردم در اجتماعات مختلف روبرو میشود.
بطور نظری، پستمدرنیزم راهکاری برای تجویز و نسخهپیچیهایی است که عصر مدرنیزم در جهان و ازسوی صاحبان قدرت برای اعمال ان در کشورهای دیگر بود. در واقع پستمدرنیزم یا نظریههای فرانوگرایی محملی است برای فرار از بنبستهای فلسفی، نگرشی و راهبردی که محتوم به مرگ جامعه شده و میشود. رویکرد حاکم بر کشور و نظام سیاسی ایران چنان است که علاوه بر ستیز با محتوا و پروسههای مدرنیزم با تاکید بر بازگشت به سنت بویژه سنتهای دینی خودساخته و اختراع شده توسط رهبران فاسد دینی، در چالش رویارویی با رویکردهای فرانوگرایی نیز هست.
تکدینمحوری از یکسو، تکسالاری در نظام سیاسی، نظامهای اجتماعی و فقر و فقدان سازوکارهای مشارکت آحاد مردم در کشور با پیشزمینههای متفاوت فرهنگی، دینی، زبانی و سبک زندگی از سوی دیگر نشانه دیگر مرگ جامعه است. در چنین ساختاری از فرهنگ رمه-شبانی به تعبیر محمد مختاری، یا سلطانیزم مورد تاکید ماکس وبر، سرنوشت میلیونها انسان شهروند توسط یک فرد قهار با مشروعیت دینی و کموبیش کاریزماتیک، دستکاری و مدیریت میشود. جامعه رسمی در ایران امروز با چنین رویکردی رو به نابودی و مرگ زودرس است. وقوع جنبشهای اجتماعی متعدد و سریالی نشانگر رو به نقاهت بودن جامعه رسمی است.
جنبشهای اجتماعی سریالی نشانه شکوفایی جامعه غیررسمی، رسمیت شناخته نشده، سرکوب و نادیدهگرفته شده علیه نظام و جامعه رسمی است که دو نهاد دین و سیاست در اتحادی نامقدس درصدد نابودسازی آن هستند. کارزار تضادهای روزانه و همهگیر و فراگیر در نقاط مختلف کشور نمایانگر ناکارآمدی کنشگران جامعه رسمی در محاق کشاندن کنشگران جامعه غیررسمی است که اکثریت مردم و نهادهای اجتماعی آنان را تشکیل میدهد. ادامه این جنبشهای سریالی، در نهایت تلاشی برای نجات جامعه غیررسمی است که بیش از چهاردهه قربانی شده است.
افسردگی فردی و اجتماعی چنان فراگیر شده است که طبق آمار رسمی قریب سی درصد از مردم بدان مبتلا هستند. در همین قامت میتوان گفت قریب یک سوم مردم و باشندگان کشور از صحنه حیات، نشاط، رفاه و امنیت فردی و اجتماعی محرومند. شیوع افسردگی اجتماعی در یک کشور از نشانههای بارز مرگ یک جامعه بشمار میرود که ریشه در عملکرد و مدیریت اجتماعی ساختار رسمی است که با پندار و توهمات فکری و عملکرد واپسگرایانهاش، بر سر شاخ، بْن میبْرد.
ادامه دارد
سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
https://www.tgoop.com/alitayefi1
Telegram
علی طایفی (سنجشگری مسايل اجتماعی ايران)
تعهد یک جامعه شناس، پرسشگری از نهادهای قدرت، افشای نابرابری، ستم اجتماعی و جنسیتی، و سلطه طبقاتی است که آزادی و برابری حقوق اجتماعی انسان را تهدید میکند.
https://youtube.com/@sociologyofiran
https://www.tgoop.com/alitayefy
https://www.tgoop.com/Musikdelangiz
https://youtube.com/@sociologyofiran
https://www.tgoop.com/alitayefy
https://www.tgoop.com/Musikdelangiz
Forwarded from موسیقی، خردِجان؛ شعر، جانِخرد! (Ali Tayefi)
داستان اجتماعی: مش غلام سحر خیز! ۱
علی طایفی
مشغلام آدم سخت کوشی بود. تحصیلات قدیم داشت. اهل شعر بود و روایتگری. در بین اعضای خانواده سری از سرها جدا بود. سر تاسی داشت و قامتی متوسط ولی قامت اعتبار و حرمت اجتماعیاش بلند بود. خودش هم همواره زیر زبانش تکرار میکرد: اعتبار آدم، سرمایه اوست.
اعتبار او هم به چند چیز مربوط بود. اولین آنها سابقه خانی و اربابی او بود. تا پیش از انقلاب سفید که طعم خون سرخ را زیر زبان اربابان چشاند، برای خودش خانی بود. زمینهای بزرگی از باغ و بستان داشت و از سود حاصل از باغبانی در آن زندگی آبرومندی داشت. او از جمله خانهایی بود که خوان زندگیاش برای همه باز بود.
بی دلیل نبود بعد تقسیم اراضی اربابان بزرگ و ورشکستگی برادر بزرگش حاج اکبر، داوطلبانه به یاری او شتافت. مهربانی او و دل بزرگش، چشم تنگ و کوچک برادرش را سیر نساخت و او زمینهای مشغلام را از چنگش در آورد. مش غلام نه تنها با اصلاحات ارضی ورشکسته شد بلکه با ناجوانمردی برادرش دلشکسته نیز شد.
او هیچگاه به گذشته نگاه نمیکرد. انگار زخم عمیقی بر دلش بود که سفره دل و خاطرش را بست و کوچ کرد. سالیان دور از این واقعه میگذشت ولی هرگاه از آن صحبتی میشد کوتاه خاطرهای میگفت و از آن میگذشت. ترومای ورشکستگی اجتماعی و مالیاش او را از گذشتهاش فراری میداد.
آدم زحمتکشی بود. بعد از کوچ به تهران و شروع زندگی جدید از خاک و خُلِ کوچه و خیابان راهی بازار شد. مغازه کوچکی دست و پا کرد. و از خانسالاری به کسب و کار روی آورد. ولی اعتبار پیشین او همواره در سر و دلش بود. کلاه شاپو بر سر میگذاشت و سینه سپر کرده راه میرفت.
تلخی روزگار، شیرینی چشمان عسلی او را گرفته بود. باور مذهبی او و ایمان به خدا و پیامبرش به او جان میداد و امید به زندگی. نمازش ترک نمیشد و دینداری او دومین اعتبار اجتماعیاش بود. هر وقت به مسجد محل میرفت به چشم خود میدید که چطور اهالی نمازخوان و مومن با دست بر سینه خود به او احترام و سلام و صلوات میگویند.
آدم با حرمتی بود. از نادر کاسبهایی بود که شرافت اخلاقی را بر صرافت مالی اولویت میداد. انقلاب ۵۷ که شد و همه جا در اعتصاب بود، کرکره مغازهاش نیمه باز بود. نیمی را می بست برای همراهی با انقلابیون و مردم خسته از ظلم و ستم شاهی! نیم دوم را باز میگذاشت برای تامین معاش خود و نیاز مردم. دایم میگفت مردم نباید در این اعتصاب آسیب ببینند.
ادامه دارد
درصورت علاقمندی، بازنشر دهید
موسیقی، خرد جان؛ شعر، جانِ خِرَد
https://www.tgoop.com/Musikdelangiz
علی طایفی
مشغلام آدم سخت کوشی بود. تحصیلات قدیم داشت. اهل شعر بود و روایتگری. در بین اعضای خانواده سری از سرها جدا بود. سر تاسی داشت و قامتی متوسط ولی قامت اعتبار و حرمت اجتماعیاش بلند بود. خودش هم همواره زیر زبانش تکرار میکرد: اعتبار آدم، سرمایه اوست.
اعتبار او هم به چند چیز مربوط بود. اولین آنها سابقه خانی و اربابی او بود. تا پیش از انقلاب سفید که طعم خون سرخ را زیر زبان اربابان چشاند، برای خودش خانی بود. زمینهای بزرگی از باغ و بستان داشت و از سود حاصل از باغبانی در آن زندگی آبرومندی داشت. او از جمله خانهایی بود که خوان زندگیاش برای همه باز بود.
بی دلیل نبود بعد تقسیم اراضی اربابان بزرگ و ورشکستگی برادر بزرگش حاج اکبر، داوطلبانه به یاری او شتافت. مهربانی او و دل بزرگش، چشم تنگ و کوچک برادرش را سیر نساخت و او زمینهای مشغلام را از چنگش در آورد. مش غلام نه تنها با اصلاحات ارضی ورشکسته شد بلکه با ناجوانمردی برادرش دلشکسته نیز شد.
او هیچگاه به گذشته نگاه نمیکرد. انگار زخم عمیقی بر دلش بود که سفره دل و خاطرش را بست و کوچ کرد. سالیان دور از این واقعه میگذشت ولی هرگاه از آن صحبتی میشد کوتاه خاطرهای میگفت و از آن میگذشت. ترومای ورشکستگی اجتماعی و مالیاش او را از گذشتهاش فراری میداد.
آدم زحمتکشی بود. بعد از کوچ به تهران و شروع زندگی جدید از خاک و خُلِ کوچه و خیابان راهی بازار شد. مغازه کوچکی دست و پا کرد. و از خانسالاری به کسب و کار روی آورد. ولی اعتبار پیشین او همواره در سر و دلش بود. کلاه شاپو بر سر میگذاشت و سینه سپر کرده راه میرفت.
تلخی روزگار، شیرینی چشمان عسلی او را گرفته بود. باور مذهبی او و ایمان به خدا و پیامبرش به او جان میداد و امید به زندگی. نمازش ترک نمیشد و دینداری او دومین اعتبار اجتماعیاش بود. هر وقت به مسجد محل میرفت به چشم خود میدید که چطور اهالی نمازخوان و مومن با دست بر سینه خود به او احترام و سلام و صلوات میگویند.
آدم با حرمتی بود. از نادر کاسبهایی بود که شرافت اخلاقی را بر صرافت مالی اولویت میداد. انقلاب ۵۷ که شد و همه جا در اعتصاب بود، کرکره مغازهاش نیمه باز بود. نیمی را می بست برای همراهی با انقلابیون و مردم خسته از ظلم و ستم شاهی! نیم دوم را باز میگذاشت برای تامین معاش خود و نیاز مردم. دایم میگفت مردم نباید در این اعتصاب آسیب ببینند.
ادامه دارد
درصورت علاقمندی، بازنشر دهید
موسیقی، خرد جان؛ شعر، جانِ خِرَد
https://www.tgoop.com/Musikdelangiz
Telegram
موسیقی، خردِجان؛ شعر، جانِخرد!
تماس با من
https://www.tgoop.com/alitayefy
مجموعه اشعار و داستان های کوتاه علی طایفی را در اینجا بخوانید.
بدون عشق می توان موسیقی نواخت اما بدون موسیقی نمی توان عاشق شد!
https://www.tgoop.com/alitayefy
مجموعه اشعار و داستان های کوتاه علی طایفی را در اینجا بخوانید.
بدون عشق می توان موسیقی نواخت اما بدون موسیقی نمی توان عاشق شد!
file.pdf
361.8 KB
الگوی رهبران فكری مردم :از خدمت تا خيانت
علی طایفی
(سال انتشار ۱۳۷۸)
در جامعه ایران بدلیل ماندگاری و دیرپایی سنن دیرین ساختارعقب مانده، بسته و استبدادی همواره نقش رهبری افکار عمومی درجامعه، نقش مسلط و تعیین کننده ای داشته است. غلبه الگوهای فرهنگی سلطه پذیری و تبعیت از یکسو و تقلید و لبیک گویی به انچه که زحمت تولید فکری و منطقی انرا دیگران کشیده اند از دیگر سو معلول شرایط اندیشه ستیزی است که همواره با انگاره مبارزه و خشونت علیه اجتماعات بیش از دو نفر، نه امکان اعتلای کار و تلاش گروهی و تشکیلاتی صحیح و معقول را فراهم ساخته و نه برای تفکر گروهی، بحث و تبادل نظر و تضارب آرا شرایط مناسب ایجاد کرده است. این امر بیش از همه ناشی از اوضاع و احوال سیاسی- اجتماعی جامعه ایران است که پیوسته بطور خواسته یا ناخواسته دارای یک فردتام گرا و تام اندیش یا توتالیتر بوده و در لباس پدری یکسویه، ملت را بزور سرنیزه به فرزند خواندگی درآورده است.
منبع: اندیشه جامعه 1378 شماره۵
http://www.ensani.ir/storage/Files/20120506074130-7010-48.pdf
سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
https://www.tgoop.com/alitayefi1
علی طایفی
(سال انتشار ۱۳۷۸)
در جامعه ایران بدلیل ماندگاری و دیرپایی سنن دیرین ساختارعقب مانده، بسته و استبدادی همواره نقش رهبری افکار عمومی درجامعه، نقش مسلط و تعیین کننده ای داشته است. غلبه الگوهای فرهنگی سلطه پذیری و تبعیت از یکسو و تقلید و لبیک گویی به انچه که زحمت تولید فکری و منطقی انرا دیگران کشیده اند از دیگر سو معلول شرایط اندیشه ستیزی است که همواره با انگاره مبارزه و خشونت علیه اجتماعات بیش از دو نفر، نه امکان اعتلای کار و تلاش گروهی و تشکیلاتی صحیح و معقول را فراهم ساخته و نه برای تفکر گروهی، بحث و تبادل نظر و تضارب آرا شرایط مناسب ایجاد کرده است. این امر بیش از همه ناشی از اوضاع و احوال سیاسی- اجتماعی جامعه ایران است که پیوسته بطور خواسته یا ناخواسته دارای یک فردتام گرا و تام اندیش یا توتالیتر بوده و در لباس پدری یکسویه، ملت را بزور سرنیزه به فرزند خواندگی درآورده است.
منبع: اندیشه جامعه 1378 شماره۵
http://www.ensani.ir/storage/Files/20120506074130-7010-48.pdf
سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
https://www.tgoop.com/alitayefi1
آیا جامعه ایران مرده است؟! ۷
علی طایفی
ریسک و تهدید وقوع جنگ توسط حاکمیت جبر، جنگ و تضادهای ملی قومی چنان است که به بهانه امنیت در جامعه رسمی که بسود حاکمان بر مردم است و نه مردم در جامعه غیررسمی، سببساز تضییع حقوق اتنیکها، قومیتها و مردمی است که در اجتماعات سنتی و زیستبوم طبیعی و فرهنگی خود از امکانات برابر برخوردار نیستند. جامعه رسمی از این حیث بخش بزرگی از قومیتها را از جامعه رسمی دور و به حاشیه رانده است و بدین ترتیب راه مرگ جامعه رسمی را از بدو تاسیس حاکمیت اسلامی در سال ۵۷ و سرکوب اقوام و نحل، آغاز کرده است.
اعتیاد به مواد مخدر و الکلیزم از دیگر مصایب اجتماعی است که پس از انقلاب شدت بیشتری بخود گرفت. زیرزمینی شدن استفاده از الکل خوراکی، گسترش مافیای مواد مخدر و مشوربات الکلی و دست داشتن ارکانی از درون حاکمیت قدرت در توزیع آن در کشور، جامعه رسمی را بسوی سیر نزولی آسیبهای اجتماعی هدایت میکند. طبق آمار حدود ده میلیون گرفتار مواد مخدر و چند میلیون مبتلا به اعتیاد به مشروبات الکلی هستند. این بخش بزرگ از جامعه رسمی در واقع از مدار حیات اجتماعی در ساختار رسمی دور افتادهاند. بخشی از این جمعیت یا در حاشیه یا در حبس و زندان یا در پای چوبههای دار از متن جامعه رسمی حذف شدهاند.
فرار مغزها و مهاجرت بینالمللی نشانه دیگری از مرگ جامعه رسمی است. قریب نه میلیون ایرانی به خارج از کشور گریخته و بسر میبرند. برخلاف تیوری شکارمغزها، جامعه ایران با پدیده فرار مغزها روبروست که پدیدهای است حاصل شرایط پس از انقلاب ۵۷. خروج نیروی دانش آموخته. صاحب تخصص در رشتههای مختلف، صاحبان سرمایه، نیروی کارآزموده و حتی نیروی انسانی جوان از کشور، بنیانهای سقوط جامعه رسمی را بیش از پیش فراهم ساخته و میسازد. بنظر میرسد جامعه رسمی با فرار نخبگان، به مجموعهای از پخمگان قدرت تبدیل شده است.
باهمنگری:
جوزف تینتر در توضیح عبارت فروپاشی اجتماعی معتقد است که فروپاشی اجتماعی فرایند شتابان از دست دادن بنیادین ساختار سیاسی اجتماعی است. با یک همنکری و مروری بر ویژگیهای جامعه رسمی، بنظر میرسد در آینده کوتاه مدت جامعه رسمی بدینشکل نمیتواند به حیات موازی و تحمیلی خود ادامه داده و بسوی فروپاشی حرکت خواهد کرد. در این فروپاشی مجموعه ساختار دینی-سیاسی حاکم بر کشور در قالب نظام ولایی-نظامی و امنیتی فرو خواهد ریخت. همزمان ساختار اجتماعی تعبیه شده در نظام فرمال و رسمی نظیر نهادهای انقلابی، اسلامی، و سازمانهای اسلامیشده روبه نابودی خواهند گذارد.
در چنین تحولی، مرگ جامعه رسمی حتمی است. همزمان با فروپاشی این ساختار سیاسی و اجتماعی، جامعه غیررسمی از سایه در آمده و به سازماندهی نهادها و نظامات خود روی خواهد آورد. در این میان مخاطرات یک فروپاشی دیگر اجتماعی نیز اگرچه بطور بالقوه میتواند وجود داشته باشد ولی عنصر همبستگی و همسرنوشتی برای تغییر نظام رسمی فاسد و ستمگر سبب رهایی از همه عوامل ازهمگسیختگی در جامعه میگردد. جایگزینی جامعه غیررسمی فرایندی است که در آن هرم وارونه قدرت دوباره بر قاعده حاکمیت مردم بازسازی میشود.
پیشتر نوشتهام که جامعه در سایه، آبستن تحولات فرهنگی، فلسفی، اجتماعی، اقتصادی، علمی و سازمانی متفاوت و مترقی عمیق و گسترده ای است. رنسانس اجتماعی درحال وقوع در مسیر حرکت خود، بسوی غیردینی شدن نظامات و نهادهای دیگر اجتماعی میرود. همزمان دمکراتیزه شدن نهادهای سیاسی نیز از دیگر دستاوردهای این تحول خواهد بود. و مهمتر ازهمه نهادها و مناسبات اجتماعی با رهاسازی جامعه غیررسمی از قید و زنجیر جامعه رسمی به تنظیمات نوین، برابرخواه و آزاد روابط و سازوکارهای مدیریت اجتماعی بدور از تبعیضهای جنسیتی، دینی، قومیتی طبقاتی، قشری و سنی خواهد پرداخت.
ادامه دارد
درصورت علاقمندی، بازنشر ده
سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
https://www.tgoop.com/alitayefi1
علی طایفی
ریسک و تهدید وقوع جنگ توسط حاکمیت جبر، جنگ و تضادهای ملی قومی چنان است که به بهانه امنیت در جامعه رسمی که بسود حاکمان بر مردم است و نه مردم در جامعه غیررسمی، سببساز تضییع حقوق اتنیکها، قومیتها و مردمی است که در اجتماعات سنتی و زیستبوم طبیعی و فرهنگی خود از امکانات برابر برخوردار نیستند. جامعه رسمی از این حیث بخش بزرگی از قومیتها را از جامعه رسمی دور و به حاشیه رانده است و بدین ترتیب راه مرگ جامعه رسمی را از بدو تاسیس حاکمیت اسلامی در سال ۵۷ و سرکوب اقوام و نحل، آغاز کرده است.
اعتیاد به مواد مخدر و الکلیزم از دیگر مصایب اجتماعی است که پس از انقلاب شدت بیشتری بخود گرفت. زیرزمینی شدن استفاده از الکل خوراکی، گسترش مافیای مواد مخدر و مشوربات الکلی و دست داشتن ارکانی از درون حاکمیت قدرت در توزیع آن در کشور، جامعه رسمی را بسوی سیر نزولی آسیبهای اجتماعی هدایت میکند. طبق آمار حدود ده میلیون گرفتار مواد مخدر و چند میلیون مبتلا به اعتیاد به مشروبات الکلی هستند. این بخش بزرگ از جامعه رسمی در واقع از مدار حیات اجتماعی در ساختار رسمی دور افتادهاند. بخشی از این جمعیت یا در حاشیه یا در حبس و زندان یا در پای چوبههای دار از متن جامعه رسمی حذف شدهاند.
فرار مغزها و مهاجرت بینالمللی نشانه دیگری از مرگ جامعه رسمی است. قریب نه میلیون ایرانی به خارج از کشور گریخته و بسر میبرند. برخلاف تیوری شکارمغزها، جامعه ایران با پدیده فرار مغزها روبروست که پدیدهای است حاصل شرایط پس از انقلاب ۵۷. خروج نیروی دانش آموخته. صاحب تخصص در رشتههای مختلف، صاحبان سرمایه، نیروی کارآزموده و حتی نیروی انسانی جوان از کشور، بنیانهای سقوط جامعه رسمی را بیش از پیش فراهم ساخته و میسازد. بنظر میرسد جامعه رسمی با فرار نخبگان، به مجموعهای از پخمگان قدرت تبدیل شده است.
باهمنگری:
جوزف تینتر در توضیح عبارت فروپاشی اجتماعی معتقد است که فروپاشی اجتماعی فرایند شتابان از دست دادن بنیادین ساختار سیاسی اجتماعی است. با یک همنکری و مروری بر ویژگیهای جامعه رسمی، بنظر میرسد در آینده کوتاه مدت جامعه رسمی بدینشکل نمیتواند به حیات موازی و تحمیلی خود ادامه داده و بسوی فروپاشی حرکت خواهد کرد. در این فروپاشی مجموعه ساختار دینی-سیاسی حاکم بر کشور در قالب نظام ولایی-نظامی و امنیتی فرو خواهد ریخت. همزمان ساختار اجتماعی تعبیه شده در نظام فرمال و رسمی نظیر نهادهای انقلابی، اسلامی، و سازمانهای اسلامیشده روبه نابودی خواهند گذارد.
در چنین تحولی، مرگ جامعه رسمی حتمی است. همزمان با فروپاشی این ساختار سیاسی و اجتماعی، جامعه غیررسمی از سایه در آمده و به سازماندهی نهادها و نظامات خود روی خواهد آورد. در این میان مخاطرات یک فروپاشی دیگر اجتماعی نیز اگرچه بطور بالقوه میتواند وجود داشته باشد ولی عنصر همبستگی و همسرنوشتی برای تغییر نظام رسمی فاسد و ستمگر سبب رهایی از همه عوامل ازهمگسیختگی در جامعه میگردد. جایگزینی جامعه غیررسمی فرایندی است که در آن هرم وارونه قدرت دوباره بر قاعده حاکمیت مردم بازسازی میشود.
پیشتر نوشتهام که جامعه در سایه، آبستن تحولات فرهنگی، فلسفی، اجتماعی، اقتصادی، علمی و سازمانی متفاوت و مترقی عمیق و گسترده ای است. رنسانس اجتماعی درحال وقوع در مسیر حرکت خود، بسوی غیردینی شدن نظامات و نهادهای دیگر اجتماعی میرود. همزمان دمکراتیزه شدن نهادهای سیاسی نیز از دیگر دستاوردهای این تحول خواهد بود. و مهمتر ازهمه نهادها و مناسبات اجتماعی با رهاسازی جامعه غیررسمی از قید و زنجیر جامعه رسمی به تنظیمات نوین، برابرخواه و آزاد روابط و سازوکارهای مدیریت اجتماعی بدور از تبعیضهای جنسیتی، دینی، قومیتی طبقاتی، قشری و سنی خواهد پرداخت.
ادامه دارد
سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
https://www.tgoop.com/alitayefi1
Telegram
علی طایفی (سنجشگری مسايل اجتماعی ايران)
تعهد یک جامعه شناس، پرسشگری از نهادهای قدرت، افشای نابرابری، ستم اجتماعی و جنسیتی، و سلطه طبقاتی است که آزادی و برابری حقوق اجتماعی انسان را تهدید میکند.
https://youtube.com/@sociologyofiran
https://www.tgoop.com/alitayefy
https://www.tgoop.com/Musikdelangiz
https://youtube.com/@sociologyofiran
https://www.tgoop.com/alitayefy
https://www.tgoop.com/Musikdelangiz
📛در پی خودکُشاندن کاووس سید امامی، در بین انواع خودکشی های تیوریزه شده توسط دورکهایم در جامعه شناسی، باید گونه "خودکشی حکومت خواه" را نیز افزود که حکومت دینی ایران مبدع آن است.
علی طایفی
سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
https://www.tgoop.com/alitayefi1
علی طایفی
سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
https://www.tgoop.com/alitayefi1