Telegram Web
🔰 يهاجر الناس لأسباب مختلفة؛ مثل الفرص الاقتصادية والتعليم والهروب من الصراع أو الاضطهاد. الهجرة هي انتقال الناس من مكان إلى آخر بحثا عن فرص أفضل. لقد كانت جزءًا من التاريخ البشري من قرون

🔰 مردم به دلایل مختلف مهاجرت می‌کنند؛ مانند فرصت‌های اقتصادی، تحصیل، فرار از درگیری یا آزار و اذیت. مهاجرت، انتقال افراد از مکانی به مکان دیگر برای جستجوی فرصت‌های بهتر است. این موضوع از قرن‌ها پیش جزء تاریخ بشری بوده است


👇🔷👇
@amuzesharabi
القلوب التي تشبهك تخاطب قلبك بلا كلمات...
وتحادث روحك بلا صوت ...
من يهتم بك يبقى ساكن أعماق قلبك ‌وحاضر في ثنايا روحك ..

قلب‌هایی که مثل تو هستند، بی‌نیاز از کلمات، با قلبت سخن می‌گویند…
و بدون صدا، روح تو را لمس می‌کنند…
کسی که واقعاً تو را دوست دارد، در اعماق قلبت می‌ماند و همیشه در گوشه‌ای از روح تو حضور دارد…

👇🔷👇
@amuzesharabi
مدل های مختلف یک ترجمه
هر مترجمی دارای یک سبک، الگو و سلیقه ای است که در ترجمه به نمایش گذاشته می شود


👇🔷👇
@amuzesharabi
الحياة تحتاج
‏إلى جرعات مكثفة من التجاهل
‏فإذا أردتَ العيش سعيدًا ومرتاحًا
‏فكن أعمى لكل شيء لا يعجبك
‏وأصمَّ لكل شيء يجرحك

👇🔷👇
@amuzesharabi
حوارّ بینَ السّائقِ والرَّاکب



الراكب: مَرْحَبًا، كَيْفَ حَالُكَ الْيَوْمَ؟

مسافر: سلام، حال شما چطور است؟


السائق: أَنَا بِخَيْرٍ، شُكْرًا. إِلَى أَيْنَ تُرِيدُ الذَّهابَ؟

راننده: من خوبم، ممنون. به کجا می‌خواهید بروید؟


الراكب: أُرِيدُ الذَّهابَ إِلَى السُّوقِ. هَلْ يُمْكِنُكَ أَنْ تَأْخُذَنِي هُنَاكَ؟

مسافر: می‌خواهم به بازار بروم. آیا می‌توانید مرا آنجا ببرید؟



السائق: بِالطَّبْعِ، السُّوقُ لَيْسَ بَعِيدًا. سَتَصِلُ هُنَاكَ فِي غُضُونَ عَشَرِ دَقَائِقَ.

راننده: البته، بازار دور نیست. شما در عرض ده دقیقه به آنجا خواهید رسید.



الراكب: شُكْرًا لَكَ! هَلْ يُمْكِنُكَ أَنْ تُخْبِرَنِي عَنْ الْأَسْعَارِ هُنَاكَ؟

مسافر: ممنونم ازت! آیا می‌توانید درباره قیمت‌ها در آنجا به من بگویید؟


السائق: نَعَمْ، الْأَسْعَارُ تَخْتَلِفُ حَسَبَ الْمَحَلَّاتِ، لَكِنْ يُمْكِنُكَ الْعُثُورُ عَلَى أَشْيَاءٍ جَيِّدَةٍ بِأَسْعَارٍ مُعْقُولَةٍ.

راننده: بله، قیمت‌ها بسته به فروشگاه‌ها متفاوت است، اما می‌توانید چیزهای خوبی را با قیمت‌های معقول پیدا کنید.


الراكب: هَذَا رَائِعٌ! أَنَا مُتَحَمِّسٌ لِلذَّهَابِ

مسافر: این عالی است! من برای رفتن هیجان‌زده‌ام.


السائق:حَسَنًا، دَعْنَا نَذْهَبْ.

راننده:خوب، بیایید برویم.



حتما حمایت کنید با تشکر از حمایت های خوبتون


👇👇🔷👇👇
@amuzesharabi
چه نکاتی باید مد نظر مترجم باشد

با یک مثال بررسی کنیم

"القلبُ بيتُ الربّ، فلا تُسكنْ فيه غيرَ حبيبه."

بُعد بلاغی:

"القلب بيت الربّ" استعاره از قلب به‌عنوان محل تجلی عشق الهی.

"غيرَ حبيبه" اشاره به طرد غیرخدا از دل.



ترجمه مفهومی:
"دل خانه خداست؛ پس جز محبوب او را در آن جای مده."



پی نوشت: ترجمه متون عرفانی باید همراه با انتقال حال و معنویت متن اصلی باشد.


👇🔷👇
@amuzesharabi
مکالمه امین و رادین راجع به سفر و کوهنوردی

🔷🔷

أَمِينُ: مَا أَجْمَلَ هَذَا الصَّبَاحَ يَا رَادِينُ! السَّمَاءُ صَافِيَةٌ وَالهَوَاءُ نَقِيٌّ.

چه صبح زیبایی است، رادین! آسمان صاف است و هوا پاک.


رَادِينُ: صَحِيحٌ، أَشْعُرُ بِالنَّشَاطِ. هَذِهِ أَفْضَلُ أَيَّامِ التَّسَلُّقِ.

درست است، احساس انرژی دارم. این بهترین روزها برای کوهنوردی است.


أَمِينُ: نَعَمْ، إِنَّهُ يَوْمٌ مِثَالِيٌّ. أَنظُرْ إِلَى تِلْكَ القِمَّةِ، هَلْ تَظُنُّ أَنَّنَا سَنَصِلُ إِلَيْهَا قَرِيبًا؟

بله، این یک روز ایده‌آل است. به آن قله نگاه کن، فکر می‌کنی زود به آن برسیم؟


رَادِينُ: أَعْتَقِدُ ذَلِكَ، لَكِنَّنَا سَنَحْتَاجُ إِلَى قَلِيلٍ مِنَ الصَّبْرِ. التَّسَلُّقُ يَحْتَاجُ إِلَى قُوَّةٍ وَعَزِيمَةٍ.

فکر می‌کنم، اما به کمی صبر نیاز داریم. کوهنوردی به قدرت و اراده نیاز دارد.


أَمِينُ: لَا قَلَقَ، أَنَا مُتَحَمِّسٌ وَمُسْتَعِدٌّ. بَيْنَمَا نَسِيرُ، هَلْ سَتُخْبِرُنِي بِحِكَايَةٍ أَوْ قِصَّةٍ؟

نگران نباش، من هیجان‌زده و آماده‌ام. در حین راه رفتن، داستان یا قصه‌ای برایم تعریف می‌کنی؟


رَادِينُ: طَبْعًا. هَلْ تَعْرِفُ عَنْ رَجُلٍ شُجَاعٍ كَانَ يَتَسَلَّقُ الْجِبَالَ لِيُنْقِذَ النَّاسَ؟

البته. آیا درباره مرد شجاعی شنیده‌ای که کوه‌ها را برای نجات مردم بالا می‌رفت؟


أَمِينُ: لَا، لَكِنْ أُحِبُّ أَنْ أَسْمَعَ. كُلِّي آذَانٌ صَاغِيَةٌ!
نه، اما دوست دارم بشنوم. سراپا گوشم!


رَادِينُ: كَانَ يُدْعَى جَمِيل، وَكَانَ مَعْرُوفًا بِشَجَاعَتِهِ وَقَلْبِهِ الطَّيِّبِ. يَوْمًا مَا، أُنْقِذَ عَائِلَةً عَلَى قِمَّةِ جَبَلٍ خَطِيرٍ...

جمیل صداش می کردند و به شجاعت و قلب مهربانش معروف بود. روزی، خانواده‌ای را در قله کوهی خطرناک نجات داد...

أَمِينُ: هَذِهِ قِصَّةٌ رَائِعَةٌ. لَكِنْ نَحْنُ أَيْضًا شُجْعَانٌ، أَلَيْسَ كَذَلِكَ؟
چه داستان زیبایی. ولی ما هم شجاعیم، این‌طور نیست؟


رَادِينُ: بِلَا شَكٍّ! نَحْنُ نَتَسَلَّقُ لِنَصِلَ إِلَى أَحْلَامِنَا.
بی‌شک! ما صعود می‌کنیم تا به رؤیاهایمان برسیم.


أَمِينُ: إِذَنْ، هَيَّا نُكْمِلُ الطَّرِيقَ!

پس بیا مسیر را ادامه دهیم!


رَادِينُ: هَيَّا! الرِّحْلَةُ تَزْدَادُ جَمَالًا مَعَ كُلِّ خُطْوَةٍ.

بیا! سفر با هر قدم زیباتر می‌شود.


👇🔷👇
@amuzesharabi
مَهَرَ بهِ
كار آزموده و كاردان شد


مَهَرَ فى العِلْم
دانشمند شد


مَهَرَ فى صناعتِه
در حرفه, ود ماهر شد


مَهَرَهُ
از او ماهرتر شد.


مَهَرَ المرأة
به زن مهريه داد و يا براى او مهريه تعيين كرد



مَهَرَ الكتابَ
آخر كتاب را مُهر زد


👇🔷👇
@amuzesharabi
♻️أرصادُ جوية،علم الأرصاد الجوية

♻️هواشناسی ، دانش نظارت هوایی

👇👇👇
@amuzesharabi
الأم:
يا قُرّةَ عَيني، هل استعدَدْتِ للخروجِ إلى الجامِعةِ اليوم؟

ای نور چشمم، آیا برای رفتن به دانشگاه امروز آماده شدی؟


البِنت:
نَعَم، يا أُمِّي الحَنونَة، سَأذهَبُ مَعَ صَديقاتي. لا تَقلَقي، سأكونُ بخيرٍ.

بله، مادر مهربانم، با دوستانم می‌روم. نگران نباش، حالم خوب خواهد بود.


الأم:
كيفَ لا أقلقُ وأنتِ أغلى ما أملكُ؟ الطَّريقُ طويلٌ والدُّنيا واسعةٌ، لكن قَلبَكِ يَحملُ نُوراً يُرشِدُكِ دائماً.

چطور می‌توانم نگران نباشم وقتی تو عزیزترینم هستی؟ راه طولانی است و دنیا بزرگ، اما قلبت نوری دارد که همیشه راهنمایت خواهد بود.


البِنت:
يا أمِّي، كُلُّ كَلِمَةٍ مِنكِ كالنُّورِ في طَريقِي. سأَكونُ حَذِرَةً وأعودُ إليكِ محمَّلَةً بالذِّكرياتِ الجميلةِ.

مادرم، هر کلمه‌ات مثل نوری است در مسیرم. مراقب خودم هستم و با خاطراتی زیبا به خانه بازمی‌گردم.


الأم:
اذهَبي يا طائِرَتي الصَّغيرة، اكتَشِفي العالَمَ، تعلَّمي، لكن لا تَنسَي أنَّ بيتَنا دائمًا يَنتَظِرُكِ.

برو، پرنده کوچک من، دنیا را کشف کن، یاد بگیر، اما یادت باشد که خانه ما همیشه منتظر توست.


البِنت:
أُحِبُّكِ يا أُمِّي. كَلماتُكِ تُحيطُني كَالأجْنِحَةِ، وتُشعِرُني بِالسَّلامِ.

دوستت دارم مادر. کلماتت مرا همچون بال‌ها در بر می‌گیرند و به من آرامش می‌دهند.


الأم:
وأنا أُحِبُّكِ يا عَزيزَتي. كوني أنتِ دائماً، ولا تَخافي مِن شيءٍ.

من هم دوستت دارم عزیزم. همیشه خودت باش و از چیزی نترس.


البِنت:
وداعاً يا أُمِّي، سأعودُ قريباً وأخبرُكِ كُلَّ ما حدَثَ.

خداحافظ مادر، زود برمی‌گردم و همه چیز را برایت تعریف می‌کنم.


الأم:
في أمانِ الله، يا نَجْمَتي. لا تَتأخَّري كثيراً.

در پناه خدا باش، ستاره من. زیاد دیر نکن.



👇🔷👇
@amuzesharabi
🔷إجازة دون راتبٍ

🔷مرخصی بدون حقوق




إجازة مدفوعة الأجر

مرخصی با حقوق


👇🔷👇
@amuzesharabi
🟢🟢🟢🟢🟢🟢🟢🟢🟢
ترجمه ، ترجمه

ترجمه انواع پایان نامه

ترجمه مقالات و تحقیق ها

ترجمه سایت ها وبلاگ ها

ترجمه کتب مختلف

ترجمه انواع متون عمومی و تخصصی


آموزش فنون ترجمه


اعراب گذاری و تجزیه و ترکیب



تدریس عربی متوسطه اول و دوم عربی

تدریس مباحث کنکوری


🪩🪩🪩🪩🪩🪩🪩🪩🪩

با ما همراه باشید.

@amuzesharabi
🌳آموزش ترجمه و اصطلاحات 🌳 pinned «🟢🟢🟢🟢🟢🟢🟢🟢🟢 ترجمه ، ترجمه ترجمه انواع پایان نامه ترجمه مقالات و تحقیق ها ترجمه سایت ها وبلاگ ها ترجمه کتب مختلف ترجمه انواع متون عمومی و تخصصی آموزش فنون ترجمه اعراب گذاری و تجزیه و ترکیب تدریس عربی متوسطه اول و دوم عربی تدریس مباحث…»
یکی دو جمله باهم ببینیم


👇🔷👇
@amuzeaharabi
أعرَبَ عن الرَّغبةِ

ابراز تمايل كرد




أَعْرَبَ عَنْ حاجَتِهِ

نياز خود را آشكار كرد




أعْرَبتِ عن شُعُورِكِ

احساساتت رو نشون دادی



با لطف و مرحمتتون حمایت بفرمایید🌹

👇🔷👇
@amuzesharabi
لا تتصنَّعْ ، طبيعتُك مُبهرةٌ لِمَن يُريدك.

نجيب محفوظ


تظاهر نکن.....
👇🔷👇
@amuzesharabi
داستان کوتاه از نجیب محفوظ با
عنوان: القلب الطيّب ( دل پاک)

"في أحدِ الأزقّةِ القديمةِ، كانَ يعيشُ رجلٌ مسنٌّ يُدعى عمّ أحمد.

در یکی از کوچه‌های قدیمی، پیرمردی زندگی می‌کرد که نامش عمو احمد بود.


كانَ يَجلسُ يوميًّا أمامَ بابِ بيتِه، يُراقبُ الأطفالَ وهم يَلعَبونَ ويُساعدُ كلَّ من يحتاجُ المساعدةَ.

او هر روز جلوی در خانه‌اش می‌نشست، بازی کودکان را تماشا می‌کرد و به هر کسی که نیاز به کمک داشت یاری می‌رساند.


وذاتَ يومٍ، رأى طفلاً صغيراً يَبكي، فاقتربَ منه وسألَه: ما بكَ يا صغيري؟

روزی، کودکی را دید که گریه می‌کرد. به او نزدیک شد و پرسید: «چه شده است، کوچولو؟


قالَ الطفلُ: «ضاعتْ نقودي، ولا أستطيعُ شراءَ
الخبزِ لأمي.

کودک گفت: «پول‌هایم گم شده و نمی‌توانم برای مادرم نان بخرم.


ابتسمَ عمُّ أحمد، وأخرجَ من جيبِه قطعةَ نقودٍ صغيرةً وقالَ: خذْ هذه، ولا تَبكِ، ولكن لا تُخبرْ أحداً.

عمو احمد لبخند زد، سکه‌ای کوچک از جیبش درآورد و گفت: این را بگیر، گریه نکن، اما به کسی نگو.



شكرَ الطفلُ عمَّ أحمد وعادَ سعيداً إلى بيتِه.

کودک از عمو احمد تشکر کرد و با خوشحالی به خانه بازگشت.



في مساءِ ذلك اليومِ، طرقَ أحدُ الجيرانِ بابَ عمِّ أحمد ليُعطيه سلّةً من الطعامِ، قائلاً: هذهِ هديّةٌ بسيطةٌ لمساعداتِكَ الدائمةِ لنا جميعًا.

در همان شب، یکی از همسایه‌ها به در خانه عمو احمد آمد و یک سبد غذا به او داد و گفت: این هدیه‌ای کوچک برای کمک‌های همیشگی‌ات به همه ماست.



ابتسمَ عمُّ أحمد وقالَ لنفسِه: ما يُعطيهِ الإنسانُ من خيرٍ يعودُ إليه أضعافًا.

عمو احمد لبخند زد و با خود گفت: آنچه انسان از خوبی به دیگران می‌بخشد، چند برابر به او بازمی‌گردد.


👇🔷👇
@amuzesharabi
2025/01/05 14:32:02
Back to Top
HTML Embed Code: