Telegram Web
تا رستگاری سوسک یا کافکا
بخش سوم

اکنون کمی درنگ کنیم و به چیزی بنگریم که تحول پیدا کرده و از شکلی نابالغ خارج شده است تا بالغ شود اما علم و جهان مدرن نمی‌تواند این تحول را بفهمد. پس با ابزار محدودش سوسک را می‌بیند. این تحول در خود بیش از هرچیز فحوایی معنوی دارد. تو گویی اتفاقی مشابه آنچه که مس وجود را طلا می‌کند اما اینجا طلاشدگی در حدود فهم فهمنده‌ها نیست. نتیجه را بی‌ارزش‌ترین چیز می‌بینند و درک می‌کنند. کافکا تحت تأثیر آثار کوتاه اولیه‌ی توماس مان نوشته است که لازمه‌ی هنرمندشدن، دست شستن از لذایذ و غرایز و انزوای روحانی است. شما چیزی جز رهبانیت و عرفان می‌بیند در این نگاه و سخن؟ هنرمند این‌جا با راهبان دست از دنیا شسته این‌همان می‌شود. البته چنین سابقه‌ای در خانواده‌ی مادری کافکا وجود دارد: پدربزرگ مادری‌اش شخصیتی معنوی و قدیس بوده است. به‌جز این تقریباً در هر متنی که پیرامون عقاید او نوشته شده باشد، می‌توانید بخوانید که او به مکتب حسیدی یهودیت علاقه داشته است. مکتب حسیدی به تجارب روحانی و صوفیانه بسیار ارزش قائل است. با اینکه کاروبار کافکا از جنبه‌های اسطوره‌ای بسیار مورد توجه و تفسیر قرار گرفته به‌طور مثال تفسیر ادیپی با توجه و تمرکز روی ارتباط کافکا و پدرش اما باید هم‌صدا و هم‌قدم با توماس مان به لایه‌های معنوی کار او بیشتر توجه کنیم. این نگاه کمک می‌کند تا آن اسطوره‌ی منزوی را که شکل رایج و دیگری از فهم اوست، در نگاهی تازه بفهمیم. در این نگاه او نه مروج اندوهی بیهوده، بلکه کسی است که چون بیماری را فهمیده و نشان می‌دهد، طرد می‌شود. رانده می‌شود. فهمیده نمی‌شود.
همان‌طور که مارسل موس تذکر داده است پدیدارهای مادی در یک جامعه، همواره با روحانی‌ترین پدیدارها در ارتباطند. مسخ کافکا دو تحول را همزمان نشان می‌دهد: تحولی منفی را که جامعه و افراد بیمارش دچارش شده‌اند و از طرف دیگر حاکی و حکایت‌گر تحول مثبت سامسا/ راوی/ کافکاست.
تازه اگر همان فهم سوسک شدن را بپذیریم، سامسا در طریقتی تاریک، بار سنگین سلوکی را برعهده گرفته است تا رستگار شود.

پی‌نوشت: هانری کربن هم در شرح «تاریخ باطنی» می‌نویسد: هرگونه تاریخ ظاهری، فقط تمثیل، تقلید و بازگویی یک تاریخ درونی، سرگذشت نفس و عالم کلی است. مقاله‌ی فلسفه‌ی تطبیقی هنر... ـ مجله‌ی حکمت و فلسفه

#فریاد_ناصری


بخش اول این یادداشت
بخش دوم این یادداشت
Forwarded from نشر حکمت کلمه
قیمت تخمینی: ۹۵ میلیون دلار

قیمت فروش: ۱۲۱.۲ میلیون دلار

زمان و مکان فروش: کریستیز نیویورک، ۱۹ نوامبر ۲۰۲۴

«پادشاهی نور» (۱۹۵۴ میلادی) اثر «رنه ماگریت» یکی از مجموعه تابلوهای نقاشی است که آسمان روشن را بر فراز یک خیابان تاریک به تصویر کشیده است. این اثر در حراجی کریستیز نیویورک به قیمت ۱۲۱.۲ میلیون دلار فروخته شد و رکورد جدیدی را برای فروش آثار این نقاش سورئال بلژیکی به ثبت رساند.
#نشر_حکمت_کلمه
تن در میانه‌ی میدان ـ1
«به بهانه‌ی فهم برهنه‌گردی سرمد کاشی»



اگر بخواهیم غبار اندیشه‌های نادرست را از سنت برهنه‌گردی بزداییم باید تلاش کنیم از لایه‌های تلخ بیچارگی و تهیدستی و حتی اعتراضی ماجرا بتوانیم که رد شویم تا آن‌گاه بر ما روشن شود که اس و اساس برهنه‌گردی بیان این نکته است که اکنون من توانسته‌ام تنم را معبد کنم. به این شعر از باساوانا دقت کنید:

توانگران
معبد سازند برای شیوا

من بینوا
چه کنم برای او
پاهایم ستون
تن محراب
سر گنبدی از زر...


«... بنا بر سنت، معابد هند به شکل اندام انسانند. برای رعایت آداب، نخست زمین را حفر می‌کنند و جامی بذر در آن می‌کارند. هندوان بر این باورند که معبد از بذر کاشته شده به هیئت انسان می‌روید. بخش‌های گوناگون معبد چون اعضای بدن نام می‌گیرند. دو جانب آن را دست‌ها یا بال‌ها، ستون را پا و بالای معبد را، سر می‌نامند.
محراب، درونی‌ترین و تاریک‌ترین حریم معبد، زهدان نام دارد. به این طریق، معبد ساخته شده از آجر و سنگ، نقش ازلی‌تر تن انسان است... معبد تن است و تن معبد»
اگر نوشتم از لایه‌ی اعتراضی قصدم اشاره به نهضت ویراشائیویسم بود که به رهبری باساوانا تهی بودن معابد پرشکوه را نشان می‌دادند و غنای تن بینوایان را ـ البته که می‌دانیم به‌طور کلی آنجا که فقر هست از ایمان و معنویت خبری نیست ـ اما این نهضت را باید در بستر تاریخی‌اش درک کرد.
یعنی اگر معابد توانگران خالی از معنویت است لزومی ندارد که تن بینوایان حتما پر از معنویت باشد. اما هنوز ایده‌ی معبد کردن تن، پا برجاست. حتی اگر مادی هم نگاه کنیم: تن ما همان آگاهی است و آگاهی فرآورده‌ی جهان پیرامون و مادی ماست و در این شکی نیست. از این قرار تن ما تمام ارجاع است. تن ما به زمین و آنچه از آن برآمده و تن ما را ساخته است، ارجاع می‌دهد؛ ارجاعی مدام.
بیشینه‌ی باورهای معنوی در شکل درستشان بر این باورند که تن ما محل حضور امر قدسی است. همان که دمیده شدن روح الهی نامیده شده است. از این قرار این تن ارجاعی ما که به آنچه از آن ساخته شده است رجعت دارد، اصالتی قدسی نیز می‌یابد.

#فریاد_ناصری
Forwarded from نشر حکمت کلمه
قلب انسان چگونه با عشق پیوند خورده است و به شکلی که ما امروز درکش می‌کنیم درآمده است؟

ما این نماد را همه‌جا می‌بینیم، روی لباس‌ها، کیک‌ها، در پیام‌ها اما می‌دانیم که این علامت هیچ‌شباهتی به قلب واقعی ندارد. مریلین یالوم با نقب زدن در دل تاریخ به ما می‌گوید که این عضو جسمانیمان چگونه به این نماد تبدیل شده است...

#نشر_حکمت_کلمه
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بهرام شیردل از بزرگان معماری فولدینگ دنیا می‌گوید: معماری کنون جهان
و بخصوص معماری غرب، هنوز به معماری بعد از اسلام در ایران نرسیده است.
ویدیو را در دورهمی‌های هفتگی که داشتیم ضبط کردم.
پاییز ۹۸
ده‌ونک، آتلیه بهرام دبیری
دو بهرام، فریاد ناصری و سارا آبشاری.

دم وحید عزیز گرم که این لحظه را ثبت کرده است.
@andaromidvari
Forwarded from نشر حکمت کلمه
https://www.instagram.com/reel/DEy_uFbq6ss/?igsh=czVmcWNrcHQ1bTkw


ای عاشقان! ای عاشقان
دل را چراغانی کنید


یک ویدئو جذاب و خاص برایتان آماده کرده‌ایم، درباره‌ی کتابی که به زودی منتشر می‌کنیم.

#نماد #عشق #قلب
#نشر_حکمت_کلمه
#خواندنی_ها_کم_نیست
#با_سیمرغ_واژه_ها
می‌دانم ضرورتاً باید ادامه‌ی متنِ تن در میانه‌ی میدان را بنویسم، ولی خب این یادداشت برای شاعران و کسانی که به نقد شعر و هنر علاقه‌مندند می‌تواند کمک کند: زمانی که مباحث شعر ساده و پیچیده باب بود، تلاش‌هایی صورت گرفت که سادگی را به روستایی بودن و پیچیدگی را به شهری بودن نسبت دهند. در این تلاش‌ها چند صورت ارزش‌گذاری حاکم بود: گروهی که ارزش را به سادگی روستایی می‌دادند. گروهی که ارزش را به پیچیدگی منسوب به شهر می‌دادند و گروهی که این دو را هم‌ارز و هم‌اعتبار می‌دانستند. وَ البته که این نوعِ تبیین از بی‌مایگی و فقر فکر خبر می‌دهد.
حرف درست می‌تواند این‌گونه باشد که پیچیدگی می‌تواند یکی از ویژگی‌های کمال زیباشناختی باشد ـ البته پیچیدگی‌ای که حاصل غنا باشد ـ اما برای کمال زیباشناختی پیچیدگی ضرورتی ندارد.
#فریاد_ناصری
هر روز خودش را بلند می‌کند
می‌گوید بایست
نمی‌ایستد خود

خودش را می‌برد دشت
می‌گوید سبز شو
نمی‌شود خود

می‌برد خیابان به گشت
نمی‌گردد خود

خود سجده کرده در جهت امواجِ زمین به شکل فرادی
خودی رفته تا فنا

در راه‌های استخوانی سینه‌ام
سواری گفت:
حیوان زود باش
قلبم دوید
قلبم دوید و‌ آمد به دهانم

خود‌ می‌خواست که نظر کند
به قلم گفت مرا نگه دار

حرکت که کرد

دست افتاد
پا افتاد
سر افتاد


به علف سبز گفت مرا نگه دار

_ای محزون
سخت می‌گذرد باد

به شهر گفت نگهم دار
شهر در راه‌های بلندش برگشت و گفت: بیا
بیا بگردانمت

خود سرش را برداشت
دستش را برداشت
پایش را برداشت
و نظر کرد و دید
زمین موج برداشته می‌دود به شکل فرادی

پرسید: آنکه ایستاده با نامش در اول حیوان و ‌حیات
چگونه دوست ندارد انسان را؟

و زمین خطوط باریکی بود انگار رشته‌های نازک نخ
انگار گیس‌های زنی جوان
که می‌شود با آن‌ها در جهات زیادی خیال کرد.

#شعر
#فریاد_ناصری
شعر فارسی باید از حال و مود جدا می‌شد. این شعرها مود نیستند. حال نیستند. حتی اگر کسی به لحن و کلماتش تشبه بجوید، هنوز در حال و مود است.
Forwarded from نشر حکمت کلمه
فروش ویژه و اختصاصی
برای مخاطبان نشر حکمت کلمه
کادویی برای قلب‌های عاشق و اهل کلمه
قیمت 3300000

با ۲۰درصد تخفیف
2,640,000
هزینه‌ی ارسال 360000 ریال

مبلغ پرداختی 3000000 ریال


پیام بدهید
@HekmatKalameAdmin
Forwarded from نشر حکمت کلمه
نماد_عشق_در_نشیب_و_فراز_تاریخ_12صفحه_اول_کتاب.pdf
385.4 KB
12 صفحۀ نخست کتاب.
شناسنامه، فهرست و مقدمه

فروش ویژه و اختصاصی
برای مخاطبان نشر حکمت کلمه
کادویی برای قلب‌های عاشق و اهل کلمه
قیمت 3300000

با ۲۰درصد تخفیف
2,640,000
هزینه‌ی ارسال 360000 ریال

مبلغ پرداختی 3000000 ریال


پیام بدهید
@HekmatKalameAdmin
تن در میانه‌ی میدان ـ2
«به بهانه‌ی فهم برهنه‌گردی سرمد کاشی»


«...هنگامی‌که‌ اشدود به دست‌ آشور افتاد خداوند فرمود: خدمتگزار من‌ اشعیا مدت‌ سه‌ سال‌ عریان‌ و پابرهنه‌ راه‌رفته‌ است‌. این‌ نشانه‌ی‌ بلاهای‌ هولناکی‌ است‌ که‌ من‌ بر مصر و حبشه‌ خواهم‌ آورد. پادشاه‌ آشور مردم‌ مصر و حبشه‌ را اسیر خواهد کرد و کوچک‌ و بزرگ‌ را مجبور خواهد ساخت‌ عریان‌ و پابرهنه‌ راه‌ بروند تا مصر را رسوا کند.»[كتاب مقدس، اشعیا 20: 1-4]
در این تکه ازکتاب مقدس خبر از برهنه‌گردی و پابرهنه بودن اشعیا می‌خوانیم. پابرهنه بودن البته معناهای متفاوتی را افاده می‌کند: فقر، ساده‌زیستی، بی‌توجهی به آداب اجتماعی یا در فرهنگ امروز سبک زندگی‌های طبیعی و ارتباط با زمین. در ماجرای اشعیا برهنگی او خبری است که باید فهم شود: خبر از بلای در راه.
یکی دیگر از معناهای برهنه‌گردی، بیان ترک تعلقات است یا حتی بیان مراتب حضور. برای مثال در داستان لالایوگشاوی و در زندگی میرکبیر همدان، میرسیدعلی همدانی، ما با زنی شاعر و مجذوب و مقدس طرفیم که در شهر برهنه می‌گردد اما با ورود میرسیدعلی همدانی به کشمیر او ناگهان در تنور نانی می‌پرد. نجاتش که می‌دهند در پاسخ به اینکه چرا در آتش و تنور پریدی، می‌گوید: مردی درآمد و از او شرم داشتم.
در این داستان، لالایوگشاوی به‌طور ضمنی بر احکام و آداب اجتماعی و حتی دینی مهر تایید می‌زند اما عموم مردم را در سطحی نمی‌بیند که در پیش و حضورشان مقید به آداب باشد. آن‌ها نیستند و تنها کسی چون امیر کبیر همدان وجود دارد.

#فریاد_ناصری
Forwarded from لـــیـلـــے
زن هوای دریا داشت
کشتی‌ها یک شب
بی آن که سوتی بکشند
لنگر خود را
بر بازوان مردان جوان جا گذاشتند

و زن
هنوز در ادامۀ دست‌ها
با بلیطی تاخورده
به طناب تمام لنگرها
گرهی می‌اندازد و
در پشت سرش
پیرمردان
به پیشانی‌نوشت رودها می‌اندیشند
با لنگری سنگین بر سینه‌هایشان


📝 #فریاد_ناصری
📚 #اوراد_حاشا
@llleiliii
سخن آغاز رابطه است و قطع سخن بریدن آن.
نامیدن اماره‌ی عشق است.

#فریاد_ناصری
تن در میانه‌ی میدان ـ3
«فهم برهنگی، از ماهادوی تا سرمد»
ما‌هادوی ناخشنود و به ستوه آمده در جهان پرآزار مردانه پرسه می‌زند و از شیدایی نهانش به خدا پرده برمی‌دارد... به‌جانب کالیانا، کانون قدیسان و ویرا شائیوا، تالارهای تجربه می‌شتابد آنجا که علّامه و باساوانا مکتب روان‌های خویشاوند را بنا نهاده بودند. بین او و علّامه گفتگویی درمی‌گیرد.
علامه پرسید: همسرت کیست؟
پاسخ داد: با سنا ملک آرجوناتا جاودان پیمان بسته‌ام.
علامه پرسید: چرا جامه از تن به در کرده‌ای؟ می‌پنداری جامه‌ی اوهام دور افکنده‌ای؟ و چرا گیسوان جامه کرده‌ای؟ اگر چنین آزاده و پاکدلی چرا گیسو جانشین ساری کرده‌ای؟
و ماهادوی چنین پاسخ می‌دهد:
پوست نیندازد
میوه خام
افشای راز تن می‌پنداشتم
رنجه‌ات می‌دارد
از چه بیهوده تسخر می‌زنی برادر
که هرچه هستم از اویم
از خدایم به سپیدی یاس

سرمد کاشی هم که به همین اتهام و اتهاماتی از این دست، سر سبز بر باد داد. در یک رباعی گویی به پرسش‌های علامه پاسخ می‌دهد:
خوش بالایی کرده چنین مست مرا
چشمی به دو جام برده از دست مرا
او در بغل من است و من در طلبش
دزد عجبی برهنه کرده است مرا
البته ین دو درس‌آموز عشق و مجذوب راه، دو بیان از ماجرا دارند. یکی می‌رسد و یکی غارت می‌شود. اما یک حرف است، رسیدن هم برهنگی دارد و خوش بالای در بغل هم، لخت می‌کند.
یا در یک رباعی دیگر می‌نویسد:
... پوشاند لباس، هر که را عیبی دید
بی‌عیبان را لباس عریانی داد.
در این بیت خبر از کمال و کامل بودن، همان رسیدگی غایی می‌دهد و پوشش و پوشاک را مخصوص آن‌ها که هنوز عیب و نقصی دارند و نرسیده و ناکاملند.

#فریاد_ناصری

بخش اول مطلب
بخش دوم
2025/01/31 02:17:17
Back to Top
HTML Embed Code: