This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کمکم بهتر هم میشوم، این هم کار هوش مصنوعی است الا صداش.
❤9👍4
Forwarded from فیلم و هُنر فاخر 2
دوستداران سینما، با توجه به ریپورت چنلها و گروههای سینمایی به دلیل انتشار فیلمهای جدید، مجموعه فیلم و هنر فاخر اقدام به راه اندازی چنل جدید (بدون تبلیغات) برای ارائه فیلم و سریالهای جدید خارجی و نمایش خانگی نموده است تا اعضای گرامی تنها با پرداخت مبلغ ۴۰ هزار تومان برای ۴ ماه (ماهیانه ۱۰ هزار تومن)، از آرشیو فیلمهای جدید به محض ریلیز بهره مند گردند.
مسیرهای زیر جهت پرداخت مالی شما با کف ۴۰ ت ایجاد شده است.
شماره کارت:
6104338694418225
بانک ملت
جواد قدمی
شماره حساب:
IR460120010000009053686169
پس از پرداخت و ارائه فیش در ایدی ادمین لینک چنل را دریافت نمایید…🔻🔻🔻
@MoViejeh_admin
مسیرهای زیر جهت پرداخت مالی شما با کف ۴۰ ت ایجاد شده است.
شماره کارت:
6104338694418225
بانک ملت
جواد قدمی
شماره حساب:
IR460120010000009053686169
پس از پرداخت و ارائه فیش در ایدی ادمین لینک چنل را دریافت نمایید…🔻🔻🔻
@MoViejeh_admin
👍6
https://www.instagram.com/reel/DDXJb3YiVgv/?igsh=MXcyeGppcWhveHhwOQ==
دوست داشتید این ویدئو را ببینید. دربارهی این حرف زدهام که آیا اهل ذوق و شاعران ما دشمن عقل و از دانش عقلی بیبهره بودهاند؟
دوست داشتید این ویدئو را ببینید. دربارهی این حرف زدهام که آیا اهل ذوق و شاعران ما دشمن عقل و از دانش عقلی بیبهره بودهاند؟
👍8
《ب》
ب باش
خوابیده بر سطری کهن در جسمی تازه
آنگاه در هیئت الفی الاهیاتی
وارد میشوم
و رمز وحدت را به تو میگویم
حتا رمزهای دیگری را که پیش از این سربسته بودهاند
ب باش
ب ای لمیده در آفتاب
آن گاه ماهی عظیمی سربرآورده از دریا
به تو سلام میکند
و انگشتری تکراری را بر دهان آورده است
ب باش
ب ای نستعلیق
در یک رسالهی عرفانی عتیق
ب ای در طوماری حکومتی که اشاره به گردن دارد
ب ای در روزنامههای مشروطه
ب ای تایپ شده در اعلامیههای زمان شاه
ب ای که نیست در جملهی 《خدا خرمشهر را آزاد کرد》
ب ای که خرداد را بغل کرده است
ب باش
آنگاه در شکل الفی الاهیاتی ناجویده در سوگندنامهای
آنگاه ماهی عظیمی هلاک خشکسالی
آنگاه
وارد میشوم بر تو
با تکرار کلماتی معوذ
که شعر نیست هندسهای است عظیم
که مدام دو چهره دارد: پوچی و زیبایی
فریاد ناصری. سرزدن.
تهران. حکمت کلمه
#فریاد_ناصری
#سرزدن
تابلو هم از ارتکابات جوانی است.
ب باش
خوابیده بر سطری کهن در جسمی تازه
آنگاه در هیئت الفی الاهیاتی
وارد میشوم
و رمز وحدت را به تو میگویم
حتا رمزهای دیگری را که پیش از این سربسته بودهاند
ب باش
ب ای لمیده در آفتاب
آن گاه ماهی عظیمی سربرآورده از دریا
به تو سلام میکند
و انگشتری تکراری را بر دهان آورده است
ب باش
ب ای نستعلیق
در یک رسالهی عرفانی عتیق
ب ای در طوماری حکومتی که اشاره به گردن دارد
ب ای در روزنامههای مشروطه
ب ای تایپ شده در اعلامیههای زمان شاه
ب ای که نیست در جملهی 《خدا خرمشهر را آزاد کرد》
ب ای که خرداد را بغل کرده است
ب باش
آنگاه در شکل الفی الاهیاتی ناجویده در سوگندنامهای
آنگاه ماهی عظیمی هلاک خشکسالی
آنگاه
وارد میشوم بر تو
با تکرار کلماتی معوذ
که شعر نیست هندسهای است عظیم
که مدام دو چهره دارد: پوچی و زیبایی
فریاد ناصری. سرزدن.
تهران. حکمت کلمه
#فریاد_ناصری
#سرزدن
تابلو هم از ارتکابات جوانی است.
👍11❤8🔥1
Audio
نامههای آلی به لطف و همت فؤاد سمیعی، دوست هنرمند و آهنگساز من ضبط شدند. چندتایی را در فضاهای مخصوص صوت منتشر کردم و بعد ماند و... حالا هر روز یکی را اینجا منتشر میکنم.
نامهی اول
@andaromidvari
نامهی اول
@andaromidvari
👍9❤3👎1
که گفت بزرگان به هر نیک و بد از جای بنشوند. با سپاس از پرستوی خوش صدا برای راه انداختن سیل تشویقهای کلان؛ اما چون ماجرا، در رسانه رخ داده است و سواد رسانهای میگوید: هیچ رسانهای علیه السلام نیست. سرمایهگذار این اتفاق کیست؟ آن کاروانسرا و نور و تجهیزات و فیلمبرداری و این حجم پخش، حتماً یک پس و پشتی هم دارد.
بعد هم دوستان من! انگار در این سالها شما اصلاً اجرای موسیقی زنان، بدون رعایت حجاب ندیدهاید. یاللعجب! خیلی از زنان هنرمند، چنین اجراهایی داشتهاند، میشود بفرمایید اینهمه مشارکت در دیدهشدن این اتفاق برای چیست؟ از قافله عقب نماندن؟ درست است باید ثابت کنید که شما هم بینا و دانا و آفرینگوی شجاعتید اما آنجا که دیدهشدن هست. وگرنه خیلی جاها اتفاقات درخشانی هست شما از خودتان انگشت تحسین هم خرج نمیکنید، خب چون انگشت همایونی شما چرا باید سبب دیدهشدن چیزی شود.
و اما من با اتفاق رخداده برای خانم پرستوی احمدی از قضا خیلی هم خوشحالم. بیش باد. برای تمام هنرمندان چنین باد. پرسشم با شمایان است. با شما صفوف به هم فشرده، با شما ملت همیشه در صحنه، با شما که هر جا صفی ببینید، میایستید.اما هرگز جرأت ایستادن برای چیزی که صفی ندارد، ندارید. بادا که در زی صفوف بمانید خوش و خرم.
#فریاد_ناصری
بعد هم دوستان من! انگار در این سالها شما اصلاً اجرای موسیقی زنان، بدون رعایت حجاب ندیدهاید. یاللعجب! خیلی از زنان هنرمند، چنین اجراهایی داشتهاند، میشود بفرمایید اینهمه مشارکت در دیدهشدن این اتفاق برای چیست؟ از قافله عقب نماندن؟ درست است باید ثابت کنید که شما هم بینا و دانا و آفرینگوی شجاعتید اما آنجا که دیدهشدن هست. وگرنه خیلی جاها اتفاقات درخشانی هست شما از خودتان انگشت تحسین هم خرج نمیکنید، خب چون انگشت همایونی شما چرا باید سبب دیدهشدن چیزی شود.
و اما من با اتفاق رخداده برای خانم پرستوی احمدی از قضا خیلی هم خوشحالم. بیش باد. برای تمام هنرمندان چنین باد. پرسشم با شمایان است. با شما صفوف به هم فشرده، با شما ملت همیشه در صحنه، با شما که هر جا صفی ببینید، میایستید.اما هرگز جرأت ایستادن برای چیزی که صفی ندارد، ندارید. بادا که در زی صفوف بمانید خوش و خرم.
#فریاد_ناصری
👍8❤2👎1
Audio
نامههای آلی به لطف و همت فؤاد سمیعی، دوست هنرمند و آهنگساز من ضبط شدند. چندتایی را در فضاهای مخصوص صوت منتشر کردم و بعد ماند و... حالا هر روز یکی را اینجا منتشر میکنم.
نامهی دوم
نامهی دوم
❤7👍3
اینقدر در این ملک، پرسش تعطیل است که پرسشهای ساده نیز غیرقابل فهم شدهاند. مشخصا در عالم ادبیات مسیر افول چنین بوده است: منتقدان بهضرورت در نشریات سر برآوردند. بعدها اما نشریات افتادند دست روزنامهنگاران ادبی و اینها معیار و محک شدند. در مسیر افول نشریات کاغذی، رسانههای مجازی سربرآوردند، این بار تهی از منتقد و حتی همان روزنامهنگاران ادبی... بلاگرها برآمدند. دقت کنید نفس بلاگری که بد نیست. بلاگر بودن که بد نیست. بلکه تنها معیار بودن و تنها سنجه شدن بلاگرها غلط است.
تا آنجا که یک فستیوال ادبی بهجای شاعر و نویسنده، بلاگر دعوت میکند. چون بلاگر نفوذ دارد...
قضای روزگار را چند وقت پیش با چند نویسنده ملاقاتی داشتم، خیلی جدی سوالشان این بود که الان منتقد ادبی هم داریم؟
تا آنجا که یک فستیوال ادبی بهجای شاعر و نویسنده، بلاگر دعوت میکند. چون بلاگر نفوذ دارد...
قضای روزگار را چند وقت پیش با چند نویسنده ملاقاتی داشتم، خیلی جدی سوالشان این بود که الان منتقد ادبی هم داریم؟
👍20
شاخ با میوه در سلام و کلام. ابتدانامه
رفتم به برگها سلام دهم
دیدم که شاخهها
پیش پای میوه خم شدهاند.
#شعر
#فریاد_ناصری
رفتم به برگها سلام دهم
دیدم که شاخهها
پیش پای میوه خم شدهاند.
#شعر
#فریاد_ناصری
❤13👍5🔥1
فی حقیقه العشق
از خندهات
هزار فرشته پدید آمد
برخاست عشق و
حزن در او آویخت...
اینگونه، آسمان به زمین آمد.
#شعر
فریاد ناصری
از خندهات
هزار فرشته پدید آمد
برخاست عشق و
حزن در او آویخت...
اینگونه، آسمان به زمین آمد.
#شعر
فریاد ناصری
❤18
حزنی بودم زنده
اندوهی ایستاده روی پاهای خودش
با چهرهای عتیق
آوای سنگها را شنیدم
نفس کشیدن خاک را
و بارها پابهپای دل رفتم
که ایستاده بود
اما به تماشا
#شعر
#فریاد_ناصری
اندوهی ایستاده روی پاهای خودش
با چهرهای عتیق
آوای سنگها را شنیدم
نفس کشیدن خاک را
و بارها پابهپای دل رفتم
که ایستاده بود
اما به تماشا
#شعر
#فریاد_ناصری
❤16👍1🔥1
شب یلدا نهایت الوان انوار را گویند که سواد اعظم بود.
عراقی
بر رخ تو کآفت جان من است
از شب یلدا سپه آوردهای
امیر خسرو دهلوی
شب چلهتان مبارک.
ای یاران《اندر امیدواری》نقد و نظری اگر دارید، به جان پذیرایم.
ارادتیم وار
#فریاد_ناصری
عراقی
بر رخ تو کآفت جان من است
از شب یلدا سپه آوردهای
امیر خسرو دهلوی
شب چلهتان مبارک.
ای یاران《اندر امیدواری》نقد و نظری اگر دارید، به جان پذیرایم.
ارادتیم وار
#فریاد_ناصری
❤15👍2🎉2
در یکجای پرت تهران، کتابفروشی گرد وغبار گرفتهای را پیدا کرده بودم که هیچوقت خدا باز نبود. عاقبت یکروز که داشتم ویترین و کتابها و گرد و خاکش را نگاه میکردم، زن مسنی از راه رسید و بهدنبالش چند گربه، تازه متوجه شدم گربهای هم داخل مغازه روی پیشخوان، بر کتابها لم داده است.
رفتم داخل و در بوی نم و گرد و خاک و پریشانی احوال زن، چند کتاب برداشتم. یکیش همین کتاب در ابر بار تموز، گزيدهای از شعرهای تقی هنرور شجاعی که نوشته است:
این زندگیست دلبندم
زندگی
که به صدمت آهی، زرد میشود.
یک دفتر از کتاب به دکتر اسماعیل خوئی و چند شعر به حشمتالله کامرانی تقدیم شده است و در پایان کتاب هم از چند نفر که سبب کتاب بودهاند، من جمله احمد شاملو تشکر کرده است.
پینوشت: سیصفحهی اول کتاب هم مشکل صحافی دارد و بهجای صفحات یک تا سیودو، صفحات ۸۱ تا ۹۶ صحافی شده است.
#فریاد_ناصری
رفتم داخل و در بوی نم و گرد و خاک و پریشانی احوال زن، چند کتاب برداشتم. یکیش همین کتاب در ابر بار تموز، گزيدهای از شعرهای تقی هنرور شجاعی که نوشته است:
این زندگیست دلبندم
زندگی
که به صدمت آهی، زرد میشود.
یک دفتر از کتاب به دکتر اسماعیل خوئی و چند شعر به حشمتالله کامرانی تقدیم شده است و در پایان کتاب هم از چند نفر که سبب کتاب بودهاند، من جمله احمد شاملو تشکر کرده است.
پینوشت: سیصفحهی اول کتاب هم مشکل صحافی دارد و بهجای صفحات یک تا سیودو، صفحات ۸۱ تا ۹۶ صحافی شده است.
#فریاد_ناصری
👍14❤4🔥3🤩2
اندر امیدواری...
Photo
عمران صلاحی مینویسد که "در یکی از روزهای سال ۶۱ در یکی از کتابفروشیها که کتابهای قدیمی هم میفروخت کتابی پیدا کردم به اندازه کف دست رنگورو رفته و کمی پاره به نام رباعیات سرمد ایرانی چاپ بمبئی."
من این کتاب را بارها و بارها دیده و ورق زده بودم اما نداشتم تا در سفری که به کرمان داشتم در کتابفروشی مهجور بقعهی شاه نعمت الله دیدم و خریدمش که عادت من این است کتاب خریدن است از کتاب فروشیهای غریب. مرد جوان کتابفروش چه زحمتی برای ماهان کشیده بود. خود اهل فضل بود. موزهی ساخته بود که عکسهایش را نشانم داد. البته هنوز افتتاحش نکرده بود. از آزارها و اذیتها گفت. من هم سراپا و سرپا گوش به حرفهایش دادم و جز این کتاب، چند کتاب دیگر هم به یادگار برداشتم.
حالا سرمد کیست؟ سرمد شاعریست که روز جمعهای پس از نماز جماعت، جنب مسجد جامع دهلی، در برابر چشم نمازگزاران، او را گردن زدهاند به فرمان اورنگ زیب و فتوای ملا عبدالقوی، قاضی القضات شهر دهلی.
جرمش چه بود؟ از این بیتش آشکار است:
گفتی که مخور باده، چو من زاهد شو!
این را به کسی گو که تو را نشناسد.
اگرچه تمام اعتبار سرمد به رباعیات نابش است اما اینجا یکی دو، دوبیتی از او بخوانیم:
اعتبار وعدههای مردم دنیا غلط
هان غلط، آری غلط، امشب غلط، فردا غلط
نسخهی بینایی دیوان عمر ما مپرس
خط غلط، معنی غلط، انشا غلط، املا غلط
و این دوبیتی
شاه شاهانیم، زاهد! چون تو نادان نیستیم
ذوق و شوق و شورشیم، اما پریشان نیستیم
بت پرست و کافریم از اهل ایمان نیستیم
سوی مسجد میرویم اما مسلمان نیستیم
#فریاد_ناصری
@andaromidvari
من این کتاب را بارها و بارها دیده و ورق زده بودم اما نداشتم تا در سفری که به کرمان داشتم در کتابفروشی مهجور بقعهی شاه نعمت الله دیدم و خریدمش که عادت من این است کتاب خریدن است از کتاب فروشیهای غریب. مرد جوان کتابفروش چه زحمتی برای ماهان کشیده بود. خود اهل فضل بود. موزهی ساخته بود که عکسهایش را نشانم داد. البته هنوز افتتاحش نکرده بود. از آزارها و اذیتها گفت. من هم سراپا و سرپا گوش به حرفهایش دادم و جز این کتاب، چند کتاب دیگر هم به یادگار برداشتم.
حالا سرمد کیست؟ سرمد شاعریست که روز جمعهای پس از نماز جماعت، جنب مسجد جامع دهلی، در برابر چشم نمازگزاران، او را گردن زدهاند به فرمان اورنگ زیب و فتوای ملا عبدالقوی، قاضی القضات شهر دهلی.
جرمش چه بود؟ از این بیتش آشکار است:
گفتی که مخور باده، چو من زاهد شو!
این را به کسی گو که تو را نشناسد.
اگرچه تمام اعتبار سرمد به رباعیات نابش است اما اینجا یکی دو، دوبیتی از او بخوانیم:
اعتبار وعدههای مردم دنیا غلط
هان غلط، آری غلط، امشب غلط، فردا غلط
نسخهی بینایی دیوان عمر ما مپرس
خط غلط، معنی غلط، انشا غلط، املا غلط
و این دوبیتی
شاه شاهانیم، زاهد! چون تو نادان نیستیم
ذوق و شوق و شورشیم، اما پریشان نیستیم
بت پرست و کافریم از اهل ایمان نیستیم
سوی مسجد میرویم اما مسلمان نیستیم
#فریاد_ناصری
@andaromidvari
👍13❤6
Forwarded from نشر حکمت کلمه
جلسهی نقد و بررسی کتاب «ایستگاه آخر میموزا»
با حضورِ
مهری بهرامی، نویسنده و منتقد
ایلناز حقوقی، مترجم
و مترجم کتاب نسیم یگانی
در گوگل میت به آدرس زیر
https://meet.google.com/peh-macs-xgh
#نشر_حکمت_کلمه
با حضورِ
مهری بهرامی، نویسنده و منتقد
ایلناز حقوقی، مترجم
و مترجم کتاب نسیم یگانی
در گوگل میت به آدرس زیر
https://meet.google.com/peh-macs-xgh
#نشر_حکمت_کلمه
❤9👍1
مسخ کافکا
یادداشت اول: کافکا یعنی کلاغ
وقتی به سراغ نویسندهای مثل کافکا میرویم خاصه کار شهرهاش مسخ، لازم است که به کار و بار کسانی که پیش از ما این مسیر را رفتهاند نگاهی بیندازیم. در همین فارسی ببینید چقدر کتاب و مقاله دربارهی مسخ و کافکا داریم: کتاب یادبود ایوب در جهان کافکا. سیاوش جمادی، کتاب سیری در جهان کافکا. سیاوش جمادی، کافکا و فلسفه اثر اسپن همر، کافکا به روایت والتر بنیامین،
آشنایی با کافکا. پل استراتن... از مقالات بگذریم.
عناوین این کتابها اما اشارات و ارجاعاتی غیرادبی دارند. ایوب نه مگر پیامبر و نمادی دینی است؟ فلسفه اینجا چه میگوید؟ از فلسفه شروع کنیم. رابطهی فلسفه و ادبیات بسیار کهن است، کهن بهاندازهی سخن. کهنترین متون جهان چند چهره دارند. همزمان که ادبیاند خبر از فکر و اندیشهی روزگاران خود میدهند. کمی که در تاریخ گز کنیم رسالات افلاطون را خواهیم دید. محاورات افلاطون داستان و قصه و دیالوگ است یا فلسفه؟ فلسفه است در هیبتی ادبی. به همین منوال در جهان ادبیات هم کارهای بسیاری خواهیم دید که مسئلهشان، امری فلسفی است. تا آنجا که مکتبی فلسفی، شاخهای ادبی هم دارد: اگریستانسیالیسم ادبی. اگزیستانسیالیسم ادبی جلوهای از مکتبی فلسفی است که مسائل حادش را در شمایل ادبی نیز به گفت میآورد. مسائلی چون اضطراب و تنهایی و اصالت و... مسخ کافکا از مهمترین دستاوردهای این شاخه است.
نام اصلی کتاب تنها سویهی منفی بیانشده در فارسی را ندارد. معنا در نام اصلی بر نوعی دگردیسی تکیه و تأکید دارد که در فارسی گم شده است. جهان داستانی کافکا پیوند عجیبی با حیوانات دارد. نویسندهای که خودش نیز بیشباهت به کلاغ نیست. اگر ترکی بدانیم بین آوای کافکا و کارغا و قارغا شباهت و همآوایی جالبی خواهیم یافت. این شباهت آنجایی شگفتتر میشود که بدانیم کافکا در زبان چک یعنی کلاغ.
... ادامه دارد
#فریاد_ناصری
یادداشت اول: کافکا یعنی کلاغ
وقتی به سراغ نویسندهای مثل کافکا میرویم خاصه کار شهرهاش مسخ، لازم است که به کار و بار کسانی که پیش از ما این مسیر را رفتهاند نگاهی بیندازیم. در همین فارسی ببینید چقدر کتاب و مقاله دربارهی مسخ و کافکا داریم: کتاب یادبود ایوب در جهان کافکا. سیاوش جمادی، کتاب سیری در جهان کافکا. سیاوش جمادی، کافکا و فلسفه اثر اسپن همر، کافکا به روایت والتر بنیامین،
آشنایی با کافکا. پل استراتن... از مقالات بگذریم.
عناوین این کتابها اما اشارات و ارجاعاتی غیرادبی دارند. ایوب نه مگر پیامبر و نمادی دینی است؟ فلسفه اینجا چه میگوید؟ از فلسفه شروع کنیم. رابطهی فلسفه و ادبیات بسیار کهن است، کهن بهاندازهی سخن. کهنترین متون جهان چند چهره دارند. همزمان که ادبیاند خبر از فکر و اندیشهی روزگاران خود میدهند. کمی که در تاریخ گز کنیم رسالات افلاطون را خواهیم دید. محاورات افلاطون داستان و قصه و دیالوگ است یا فلسفه؟ فلسفه است در هیبتی ادبی. به همین منوال در جهان ادبیات هم کارهای بسیاری خواهیم دید که مسئلهشان، امری فلسفی است. تا آنجا که مکتبی فلسفی، شاخهای ادبی هم دارد: اگریستانسیالیسم ادبی. اگزیستانسیالیسم ادبی جلوهای از مکتبی فلسفی است که مسائل حادش را در شمایل ادبی نیز به گفت میآورد. مسائلی چون اضطراب و تنهایی و اصالت و... مسخ کافکا از مهمترین دستاوردهای این شاخه است.
نام اصلی کتاب تنها سویهی منفی بیانشده در فارسی را ندارد. معنا در نام اصلی بر نوعی دگردیسی تکیه و تأکید دارد که در فارسی گم شده است. جهان داستانی کافکا پیوند عجیبی با حیوانات دارد. نویسندهای که خودش نیز بیشباهت به کلاغ نیست. اگر ترکی بدانیم بین آوای کافکا و کارغا و قارغا شباهت و همآوایی جالبی خواهیم یافت. این شباهت آنجایی شگفتتر میشود که بدانیم کافکا در زبان چک یعنی کلاغ.
... ادامه دارد
#فریاد_ناصری
👍19
حیوان شدن کافکا، برای مقدس شدن؟
اما برگردیم به نام کتاب Die Verwandlung که به انگلیسی The Metamorphosis ترجمه شده است. آنچه در اولین سطوح معنایی این کلمات میبینیم تحول و دگرگونی و استحاله است. در سطوح بعدی است که آن معنای تغییر هیئت و شکل منفی را میشود دید. اگر بخواهیم کمی دقیقتر شویم The Metamorphosis در واقع به این معناست:
(in an insect or amphibian) the process of transformation from an immature form to an adult form in two or more distinct stages.
(در یک حشره یا دوزیستان) فرآیند تبدیل از شکل نابالغ به شکل بالغ در دو یا چند مرحله مجزا. همانطور که میبینید در قلب ماجرا ـ بر خلاف سطح نخست روایت تبدیل انسان به سوسک ـ تغییر از شکل نابالغ به شکل بالغ آمده است. حالا بیاید این داستان دگرگونی را اینبار نه در تفسیر ظاهری ماجرا که مسخ شدن است بلکه در رسیدن بلوغ ببینیم و بخوانیم. چه اتفاقی میافتد؟ جهان اثر چگونه خواهد شد؟ در آثاری اینچنین، کار بیش از هرچیز تلاش خالق است برای فهم خودش. مسخ کافکا نیز تلاشی است برای خودفهمی. در جهان کافکا خودفهمی از طریق حیوانات بسیار رایج است مثلا داستان لانه را اگر بخوانید بسیاری از منتقدان بر این باورند که موش آن داستان نیز خود نویسنده است. البته در دل خودفهمی از طریق حیوانات ما میتوانیم لایهی معنایی ناگوآلیسم را هم ببینیم. یعنی انسانی که قدرت تغییر شکل به حیوان همتای خود را دارد. ناگوآلیسم در شکل سادهاش همان توتم فردی است که در میان شمنها و مردمان بومی آمریکا رواج داشته است: خود این همانپنداری با یک حیوان. البته در این باور آنچه مهم است برقراری ارتباط با حیوان تونال درون است که سبب میشود تا فرد به قدرت معنوی دست یابد. ما مردمان امروز در این جهان علمزده چنین باورهایی را چگونه میفهمیم؟ اگر دقت کنید این فهم است که کمکم نقش اصلی را برعهده میگیرد. تبیینهای علمی در بسیاری از مواقع نسبت به فهم کورند. بیایید تصور کنیم که یک دانشمند عرصهی فیزیک بخواهد با مفهوم انتقالی دویدن انسانی را که عدهای هم دنبال او هستند را تبیین کند، چه خواهد فهمید؟ در تبیین او حرکت، قابل فهم است اما اینکه آیا او یک جانی در حال فرار است یا شخص بیگناهی است که از دست عدهای جانی میگریزد، قابل فهم نیستند. گریگور سامسا با سوسک شدن در برابر این جهان علمی و فرمولی به عریانترین شکل ممکن مسخ شدن دیگران ـ در اینجا خانوادهاش ـ را نشان میدهد. این او نیست که مسخ شده است. مسخ در اینجا دقیقا آن فحوای زشتش را دارد. بلکه اعضای خانوادهی او هستند که از سوراخ تنگ و محدود عقلشان نگاه میکنند و دیگر او را نمیفهمند. او را که هنوز دلنگران شغلش است. او را که هنوز میگوید: مامان! اما این بار در هیبت یک سوسک. رفتار خانواده چه میگوید: مهم نیست که تو هنوز عمیقترین احساسات انسانی را داری یا نداری، تو یک سوسکی. پس میشود شکل آدم داشت و جهان انسانی را نفهمید. خانوادهی سامسا شهود انسان بودن فرزندشان را از دست دادهاند. انسان بودن تنها قالب انسانی داشتن نیست. خانواده در فیزیک، فیزیولوژی انسان را میفهمند، نه در احساسات و عواطفش.
... ادامه دارد
#فریاد_ناصری
اما برگردیم به نام کتاب Die Verwandlung که به انگلیسی The Metamorphosis ترجمه شده است. آنچه در اولین سطوح معنایی این کلمات میبینیم تحول و دگرگونی و استحاله است. در سطوح بعدی است که آن معنای تغییر هیئت و شکل منفی را میشود دید. اگر بخواهیم کمی دقیقتر شویم The Metamorphosis در واقع به این معناست:
(in an insect or amphibian) the process of transformation from an immature form to an adult form in two or more distinct stages.
(در یک حشره یا دوزیستان) فرآیند تبدیل از شکل نابالغ به شکل بالغ در دو یا چند مرحله مجزا. همانطور که میبینید در قلب ماجرا ـ بر خلاف سطح نخست روایت تبدیل انسان به سوسک ـ تغییر از شکل نابالغ به شکل بالغ آمده است. حالا بیاید این داستان دگرگونی را اینبار نه در تفسیر ظاهری ماجرا که مسخ شدن است بلکه در رسیدن بلوغ ببینیم و بخوانیم. چه اتفاقی میافتد؟ جهان اثر چگونه خواهد شد؟ در آثاری اینچنین، کار بیش از هرچیز تلاش خالق است برای فهم خودش. مسخ کافکا نیز تلاشی است برای خودفهمی. در جهان کافکا خودفهمی از طریق حیوانات بسیار رایج است مثلا داستان لانه را اگر بخوانید بسیاری از منتقدان بر این باورند که موش آن داستان نیز خود نویسنده است. البته در دل خودفهمی از طریق حیوانات ما میتوانیم لایهی معنایی ناگوآلیسم را هم ببینیم. یعنی انسانی که قدرت تغییر شکل به حیوان همتای خود را دارد. ناگوآلیسم در شکل سادهاش همان توتم فردی است که در میان شمنها و مردمان بومی آمریکا رواج داشته است: خود این همانپنداری با یک حیوان. البته در این باور آنچه مهم است برقراری ارتباط با حیوان تونال درون است که سبب میشود تا فرد به قدرت معنوی دست یابد. ما مردمان امروز در این جهان علمزده چنین باورهایی را چگونه میفهمیم؟ اگر دقت کنید این فهم است که کمکم نقش اصلی را برعهده میگیرد. تبیینهای علمی در بسیاری از مواقع نسبت به فهم کورند. بیایید تصور کنیم که یک دانشمند عرصهی فیزیک بخواهد با مفهوم انتقالی دویدن انسانی را که عدهای هم دنبال او هستند را تبیین کند، چه خواهد فهمید؟ در تبیین او حرکت، قابل فهم است اما اینکه آیا او یک جانی در حال فرار است یا شخص بیگناهی است که از دست عدهای جانی میگریزد، قابل فهم نیستند. گریگور سامسا با سوسک شدن در برابر این جهان علمی و فرمولی به عریانترین شکل ممکن مسخ شدن دیگران ـ در اینجا خانوادهاش ـ را نشان میدهد. این او نیست که مسخ شده است. مسخ در اینجا دقیقا آن فحوای زشتش را دارد. بلکه اعضای خانوادهی او هستند که از سوراخ تنگ و محدود عقلشان نگاه میکنند و دیگر او را نمیفهمند. او را که هنوز دلنگران شغلش است. او را که هنوز میگوید: مامان! اما این بار در هیبت یک سوسک. رفتار خانواده چه میگوید: مهم نیست که تو هنوز عمیقترین احساسات انسانی را داری یا نداری، تو یک سوسکی. پس میشود شکل آدم داشت و جهان انسانی را نفهمید. خانوادهی سامسا شهود انسان بودن فرزندشان را از دست دادهاند. انسان بودن تنها قالب انسانی داشتن نیست. خانواده در فیزیک، فیزیولوژی انسان را میفهمند، نه در احساسات و عواطفش.
... ادامه دارد
#فریاد_ناصری
❤6👍6
Audio
نامههای آلی به لطف و همت فؤاد سمیعی، دوست هنرمند و آهنگساز من ضبط شدند. چندتایی را در فضاهای مخصوص صوت منتشر کردم و بعد ماند و... حالا هر روز یکی را اینجا منتشر میکنم.
نامهی سوم
@andaromidvari
نامهی سوم
@andaromidvari
❤11👍4