انجمن شاهنامه خواني سراسری کانادا 📚دبي📚 ایران

‍ ادامه 👆🏻👆🏻👆🏻
موبد گفت: پادشاه سلامت باد و فر و دانش همراه تو بادا
از زمانی که سرنوشت را رقم میزدند! خرد بر ۴ قسمت تقسیم شده بود که دو قسمت آن سهم پادشاهان، یک قسمت آن مردم پارسا و آخری مربوط به کسانی است که از پادشاه فرمانبرداری میکنند.
خرد سزای پادشاهان است و تصمیمات آنها درست تر میباشد. ( سلب مسئولیت از خود) تو خود همه چیز میدانی و از همه ما خردمندتر هستی.
خسرو گفت: اما اگر سخن از جنگ بیاید بسیاری از افراد کشته شوند پس من در ابتدا در قلب سپاه روم و با بهرام با نرمی سخن گویم، امیدوارم پیشنهاد مرا قبول کند چون مقام او از من پایین تر است و بخواهد حق فرمانبرداری را نگه دارد ولیکن اگر خواهان نبرد باشد با او میجنگیم. همگی تایید کردند و سرانجام نیکی را آرزو کردند.
خسروپرویز با خود گفت امیدوارم بین من و بهرام جدایی نیفتد و سپس با سپاه از شهر بغداد بیرون رفتند و دو لشکر بهرام چوبینه و پادشاه ایران به هم رسیدند.
هنگامی که شب موهای سیاهش را پریشان کرد طلایه داران دو سپاه برای شناسایی بیرون آمدند.
هنگامیکه روز پدیدار شد، در نیمه آن تبیره( طبل جنگی بزرگتر از کوس) به صدا در آمد. خسرو کلاهخود بر سر نهاد و با گستهم و بندوی به کنار رود نهروان رفت، از طلایه پرسید تا سپاه بهرام چه اندازه فاصله است ؟ پاسخ داد به اندازه پرتاب دو تیر. بهرام سوار اسب ابلق ( مشکی و سفید) قدرتمند و با شکوه خود گشت و با شمشیر هندی که مانند آتش رعد و برق بود، در میدان روبروی خسرو پریز خود را نشان داد در سمت چپش ریمن آذر گشب و در سمت راستش آیین گشسب و یلان سینه بودند. دلاوران خاقان چین نیز با دلی پر از کینه خسروپرویز لشکر بهرام را همراهی میکردند و میگفتند ما سر و تن میدهیم و شاه ایران را کشته می آوریم.بهرام با صورتی دژم و خسرو با رویی گشاده در دو طرف رود نهروان ایستاده بودند.
خسروپرویز سوار بر اسب سفید رنگ بمانند فریدون با فره و تاج بود. گردوی و بندوی و گستهم در یک طرف و خراد و برزین و زرین کلاه در سمت دیگر همگی در حالیکه زره جنگی پوشیده بودند هم در کنارش قرار گرفته بودند. خسرو پرویز که این صف آرایی جنگجویانه بهرام را میبیند از گستاخی بهرام نگران و خشمگین میشود.
__________

#نشست_های_انجمن_شاهنامه_خوانی_دبی
🆔@anjomanshahnameh

www.tgoop.com/anjomanshahnameh/7409

442 viewsDec 31 at 15:07

‍ ادامه 👆🏻👆🏻👆🏻
موبد گفت: پادشاه سلامت باد و فر و دانش همراه تو بادا
از زمانی که سرنوشت را رقم میزدند! خرد بر ۴ قسمت تقسیم شده بود که دو قسمت آن سهم پادشاهان، یک قسمت آن مردم پارسا و آخری مربوط به کسانی است که از پادشاه فرمانبرداری میکنند.
خرد سزای پادشاهان است و تصمیمات آنها درست تر میباشد. ( سلب مسئولیت از خود) تو خود همه چیز میدانی و از همه ما خردمندتر هستی.
خسرو گفت: اما اگر سخن از جنگ بیاید بسیاری از افراد کشته شوند پس من در ابتدا در قلب سپاه روم و با بهرام با نرمی سخن گویم، امیدوارم پیشنهاد مرا قبول کند چون مقام او از من پایین تر است و بخواهد حق فرمانبرداری را نگه دارد ولیکن اگر خواهان نبرد باشد با او میجنگیم. همگی تایید کردند و سرانجام نیکی را آرزو کردند.
خسروپرویز با خود گفت امیدوارم بین من و بهرام جدایی نیفتد و سپس با سپاه از شهر بغداد بیرون رفتند و دو لشکر بهرام چوبینه و پادشاه ایران به هم رسیدند.
هنگامی که شب موهای سیاهش را پریشان کرد طلایه داران دو سپاه برای شناسایی بیرون آمدند.
هنگامیکه روز پدیدار شد، در نیمه آن تبیره( طبل جنگی بزرگتر از کوس) به صدا در آمد. خسرو کلاهخود بر سر نهاد و با گستهم و بندوی به کنار رود نهروان رفت، از طلایه پرسید تا سپاه بهرام چه اندازه فاصله است ؟ پاسخ داد به اندازه پرتاب دو تیر. بهرام سوار اسب ابلق ( مشکی و سفید) قدرتمند و با شکوه خود گشت و با شمشیر هندی که مانند آتش رعد و برق بود، در میدان روبروی خسرو پریز خود را نشان داد در سمت چپش ریمن آذر گشب و در سمت راستش آیین گشسب و یلان سینه بودند. دلاوران خاقان چین نیز با دلی پر از کینه خسروپرویز لشکر بهرام را همراهی میکردند و میگفتند ما سر و تن میدهیم و شاه ایران را کشته می آوریم.بهرام با صورتی دژم و خسرو با رویی گشاده در دو طرف رود نهروان ایستاده بودند.
خسروپرویز سوار بر اسب سفید رنگ بمانند فریدون با فره و تاج بود. گردوی و بندوی و گستهم در یک طرف و خراد و برزین و زرین کلاه در سمت دیگر همگی در حالیکه زره جنگی پوشیده بودند هم در کنارش قرار گرفته بودند. خسرو پرویز که این صف آرایی جنگجویانه بهرام را میبیند از گستاخی بهرام نگران و خشمگین میشود.
__________

#نشست_های_انجمن_شاهنامه_خوانی_دبی
🆔@anjomanshahnameh

BY انجمن شاهنامه خواني سراسری کانادا 📚دبي📚 ایران