Telegram Web
#افعی_تهران
#معلم
#کلیشه_اخلاقی

در اینستاگرام در صفحه‌ی زیر با شما هستم👇

https://www.instagram.com/m.r.arbabi?igsh=MXFhbWR0eXoyMGh2dA==


https://www.tgoop.com/arbabi_m_r

یادداشت‌ها، نقدها، ایده‌ها و ...#محمدرضا_اربابی
👍43
محمدرضا اربابی، دبیر مرکز آسیایی فدراسیون جهانی مترجمان شد.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، پس از برگزاری انتخابات هیئت‌رئیسه مرکز آسیایی فدراسیون جهانی مترجمان، نخستین جلسه هیئت‌رئیسه دوشنبه (۱۷ اردیبهشت) ۱۴۰۳ با حضور آلیسون رودریگز، رئیس فدراسیون جهانی مترجمان، دنیل مولر، دبیر فدراسیون جهانی مترجمان و اعضای هیئت‌رئیسه مرکز آسیایی فدراسیون برگزار شد.
در این جلسه، محمدرضا اربابی، رئیس انجمن صنفی مترجمان تهران و کانون سراسری انجمن‌های صنفی مترجمان با انتخاب همه اعضا به‌عنوان دبیر مرکز آسیایی فدراسیون جهانی مترجمان برگزیده شد.

انتشار بولتن فعالیت‌های انجمن‌های عضو مرکز و برگزاری نشست مرکز در سال آینده میلادی ازجمله اقداماتی است که در دستور کار مرکز قرار گرفت.

https://www.tgoop.com/arbabi_m_r

یادداشت‌ها، نقدها، ایده‌ها و ...#محمدرضا_اربابی
29👍6
#فیلمنگاشت
#افعی_تهران
#سریال_ایرانی

از نظر نگارنده، ویژگی بارز افعی تهران کلیشه‌شکنی آن است. در این سریال شما انسان کامل نمی‌بینید. بلکه با آدم‌هایی به‌ظاهر خاص اما معمولی مواجهید که مجموعه‌ای از آموخته‌ها، تجربه‌ها، زخم‌ها و دردهای خود را پشت ویترین صورت ظاهری شخصیت خود پنهان دارند.

با منتقدی مواجهیم که وقتی از قلم و کاغذ خود فاصله می‌گیرد و می‌خواهد آموخته‌ها و نوشته‌هایش را در عالم واقع پیاده کند درمی‌یابد که "آسان نمود اول‌، ولی افتاد مشکل‌ها".

با روانشناسی برخورد می‌کنیم که مدام بر اصول حرفه‌ای تاکید می‌کند، اما از همان آغاز رفتارهای غیرحرفه‌ایش توی ذوق می‌زند.

معلمی را می‌بینیم که در خشونت علیه کودکان اندکی تعلل نکرده، اما حالا شیک و روتوش‌شده خود را مخالف تنبیه بدنی معرفی می‌کند و چون بر کتمان و انکارش اصرار می‌ورزد، برخلافِ کلیشه‌ی تقدس‌گرایی جامعه، آقامعلم را در کنار اتوبان از ماشین پیاده می‌کنند!

با سوپراستارهایی روبه‌رو می‌شویم که سریال با نمایش ترس‌ها و گره‌هایشان، ایماژ دوبعدیِ "کمال‌گرایانه"از ایشان را سه‌بعدی می‌کند تا گوشه‌ها و لبه‌های کند و تیزشان را نیز به نمایش بگذارد.

با پلیسی مواجهیم که نقص‌های آشکار و پنهانی دارد ...

پازل افعی تهران تکه‌های متنوعی دارد که نویسنده آن‌ها را به‌خوبی کنار هم می‌چیند تا پای مخاطب را روی زمین بچسباند و او را با آدم‌های واقعی‌تری آشنا کند. افعی تهران نشان می‌دهد می‌توان آدم بی‌نقصی نبود و برای رفع کمبود‌ها تلاش کرد، حتی اگر موفقیت حاصل‌شده در احیا و بازسازی چشمگیر نباشد.

این سریال حتی در انتخاب موسیقی هم کلیشه‌شکن است. موسیقی‌های خوب خارجی انتخاب‌شده با فضای ترکیبی سریال سازگاریِ دلنشینی دارد.

مار افعی سم بسیار کشنده‌ای دارد و شاید علت انتخاب این اسم برای فیلم، شیوه‌ی قتل‌های قاتل زنجیره‌ای باشد. اما به اعتقاد نگارنده، سم کشنده‌ی این روزهای جامعه‌ی ما کلیشه‌های سمی القایی از سوی جامعه است. کلیشه‌هایی که از منظر شخصی ما را گاه بیش‌ازحدِ واقعی ضعیف یا قوی می‌سازند و از منظر اجتماعی، گاه ما را به سمت زنده‌باد و مرده‌باد افراطی یا همان دوقطبی تقدیس یا تکفیر هل می‌دهند.

به اعتقاد بنده، افعی تهران تا اینجا نمره بالایی را به خود اختصاص داده است.

https://www.tgoop.com/arbabi_m_r
👍165
#فیلمنگاشت
#پاریس_تگزاس
#ویم_وندرز


قبل از هر چیز باید از آقای #هیرایاما تشکر کنم که باعث آشنایی من با عالیجناب وندرز شد. بله، منظورم آقای هیرایامای #روزهای_خوش (perfect days) است. همان پیرمرد ژاپنیِ شیفته‌ی کوموربی که نگاه لطیف و ظریفش به زندگی را جانانه دوست دارم و این روزها همزادپنداری عمیقی با او دارم.

و اما بعد ...

این نقل قول را از بنده داشته باشید:
"وقتی اثری هنری قلبت را لمس کرد، رد سرانگشتان خالقش را دنبال کن، شاید تو را به بهشتی در اعماق روحش رهنمون شود."


این توصیه مرا به بهشت روح، اندیشه و هنر #ویم_وندرز بزرگ رهنمون کرد. نقداً همین را بگویم که از تماشای #پاریس_تگزاس غرق لذتم.

وندرز این اثر درخشان را در سال ۱۹۸۴ ساخته و اگر بگویم از شاهکارهای سینمای جهان است، اغراق نکرده‌ام. #پاریس_تگزاس گاه به بهترین رمان‌های جهان، گاه به مشهورترین پرتره‌های نقاشی دنیا و گاه به لطیف‌ترین شعرهای تاریخ تنه می‌زند.

وندرز با ظرافت و دقت هرچه‌تمام‌تر خمیر هزارلای بخش اول قصه‌اش را آماده کرده و با آن کراسان لذیذی طبخ کرده که در کنار قهوه‌ی تلخِ بخش دوم قصه‌اش لذت را به مخاطبش تعارف می‌زند.
ایماژهای هنرمندانه‌ی وندرز حاصل دکوپاژهای خیره‌کننده‌ی آقای کارگردان است؛ چشم‌نواز و روح‌بخش. 

موقعیت‌های ویژه‌ای که استاد برای دیالوگِ تراویس با پسرش هانتر و تراویس با جین انتخاب کرده، خلاقانه و بی‌نظیرند. شخصاً فکر می‌کنم توقف #گفت_و_گو سرآغاز فروپاشی‌است و گاهی برای گفت‌وگو به ندیدن و فاصله نیاز است. در مقابل، گفت‌وگو متعالی‌ترین شیوه‌ی بشر برای حل مسئله است.

#سکوت در این اثر وندرز هم نقشی مهم دارد. تراویسِ سرگشته که چهارسال است گم‌شده، در حالی پیدا می‌شود که گنجه‌ی واژگانش قفل‌ خورده و قفل آن زنگ زده است. شاید بهتر است بگوییم حرفش نمی‌آید.

لایه‌چینی آقای کارگردانِ خوش‌قلم، به‌گونه‌ای‌است که در پایان فیلم مهرِ راز سرگشته‌ای تراویس برای بیننده گشوده و روایت می‌شود.

او به ما نشان می‌دهد که میان پاریسِ رویا تا تگزاسِ واقعیتِ زندگی ما فاصله بسیار است.

این فیلم جایزه بهترین فیلم کن ۱۹۸۴ را گرفته و در سال ۱۹۸۵ جایزه‌ی بهترین کارگردانی بَفتا را از آن خود کرده است.

حرف آخر اینکه، #پاریس_تگزاس آقای وندرز یک پرتره‌ی خوش نقش و رنگ سینمایی‌است با کلی پرتره‌ی چشم‌گیر و دل‌نواز که تماشایش توصیه می‌شود.

https://www.tgoop.com/arbabi_m_r

یادداشت‌ها، نقدها، ایده‌ها و ...#محمدرضا_اربابی
👍73
#فیلمنگاشت
#هنوز_فردا_هست
#پائولا_کورتلسی


"هنوز فردا هست" وضعیت زنان ایتالیای شکست‌خورده در جنگ دوم جهانی را در اواخر دهه‌ی ۱۹۴۰ به تصویر می‌کشد. جامعه‌ای که در آن زن در خانه عضو خدمتگزار و بی‌اختیار است و در جامعه، نیروی کار ارزان‌قیمت. این دیدگاهِ نهادینه‌شده حتی در خانواده‌های به‌ظاهر متجدد و متمول نیز مشهود است.

شخصیت اصلی فیلم، دلیا، زنی تن‌داده به همین ساختار پوسیده است که دو پسر و یک دخترِ دمِ بخت دارد. شوهر او، ایوانو، مردی لاابالی و خشن است که اجازه تحصیل به دخترش نمی‌دهد و زن و دخترش را نیروی کار و منبع درآمد خانواده می‌بیند. دلیا زن توانمندی‌است که از تزریق، خیاطی، تعمیر چتر و ... پول در می‌آورد؛ پولی که مجبور است به شوهرش تحویل دهد. گرچه مدتی‌است از این پول به تعبیر خودش "دزدی" می‌کند.

فیلم یک درام کمدی-تراژدی توامان است. خانم کارگردان، پائولا کورتلسی، که نقش دلیا را هم بازی می‌کند، با هوشمندی تم سیاه‌وسفید را برای فیلمش انتخاب کرده است.

یک جمله‌ی کلیدی دلیا در فیلم این‌است: "من باید برم". این جمله در واقع ریلی‌است که قطار فیلم روی آن در حرکت است: زنی که به‌واسطه‌ی رسوب ترس و فرهنگ غالب، رفتن را نمی‌داند و وقتی با گرفتن یک نامه، برای رفتن مشتاق می‌شود و برنامه‌ریزی می‌کند، کارش گره می‌خورد. اما او با این مانیفست که "هنوز فردا هست" عزمِ جزمش را به‌رخ می‌کشد و فردایی غافلگیرکننده را رقم می‌زند.

دستپخت خانم کورتلسی با همه‌ی اجزای خوش‌عطر و طعمش اما، به زعم بنده، به چند قاشق چای‌خوری چاشنی #رویای_آمریکایی هم آلوده شده است! در فیلم، حفظ امنیت شهر دست سربازان آمریکایی‌است و سرباز سیاه‌پوست آمریکایی در روند فیلم نقشی مهم ایفا می‌کند که برای پرهیز از لو دادن قصه از بیان بیشتر آن پرهیز می‌کنم.

ناگفته نماند که پس از جنگ جهانی دوم و در سال ۱۹۴۶، با برگزاری رفراندومی، رسماً حکومت پادشاهی در ایتالیا جای خود را به جمهوری می‌دهد. نکته‌ی مهم اینکه در این رفراندوم، زنان ایتالیایی برای اولین صاحب حق رای شدند.

"هنوز فردا هست" فیلم بسیار قابل اعتنایی در حوزه‌ی #حقوق_زنان است. جالب اینکه سهم فروش گیشه.ی این فیلم در ایتالیا از فیلم پرسروصدای #باربی بیشتر بوده است.

https://www.tgoop.com/arbabi_m_r
👍123
How Do I Stop Loving You?
Engelbert Humperdinck
#موسیقی
#Engelbert_Humperdinck

I'm trying so hard to forget you.
And leave the life we had behind.
And there are times I feel the day has come,
I've chased you from my mind.
But I'm afraid there's always something,
That sets me back and makes me see.
You're more than just a memory in the past,
You're still a part of me.
So how do I stop loving you?

...

https://www.tgoop.com/arbabi_m_r

یادداشت‌ها، نقدها، ایده‌ها و ...#محمدرضا_اربابی
9👍4
#فیلمنگاشت
#رابطه‌ی_عاشقانه‌ی_من_با_ازدواج
#سیگنه_بومانه
#پویانمایی
#روانشناسی_شناختی

قصد دارم یک پویانمایی درجه‌ یک را معرفی کنم که باید بگویم در کنار #روح ، تاثیرگذارترین پویانمایی‌ای‌است که دیده‌ام.

#رابطه‌ی_عاشقانه‌ی_من_با_ازدواج

این پویانمایی موزیکال را #سیگنه_بومانه هنرمند و نویسنده‌ی اهل لاتویا در سال ۲۰۲۲ ساخته است.

زِلما دخترکی‌است زاده‌ی ریگا، پایتخت لاتویا که پویانمایی حاضر تکوین و رشد او از یک دختر بچه تا زنی کامل را به‌تصویر می‌کشد و با تجربه‌های کودکی و بزرگسالی او همراه می‌شود.

او در جامعه‌ای زاده شده که راه سعادتمندیِ دختر از مسیر ازدواج و مادربودن می‌گذرد. به او آموخته‌اند که رسالت زن یافتن نیمه‌ی گمشده است و عشق به نیمه‌ی گمشده مسیر سعادت و کامیابی‌است. دیدگاهی سنتی و افلاطونی که بر جامعه‌ی او حاکم بوده است. ۲۰ سال پیش جایی به نقل از افلاطون خواندم که "خداوند آدم‌ها را بر هیئت گویی آفرید، آنگاه آن‌ها را دو نیمه کرد و هر نیمه را در تنی دیگر نهاد. از این رو هر تنی که در این جهان برخورد با تنی کند که نیمه‌ی دیگر روح وی در آن است، به سبب همین آشنایی دیرینه به او عشق می‌ورزد."

این رویکرد سنتی به عشق در تاروپود زلما نیز تنیده شده و حالا او در اولین برخوردش با جذبه‌ی عشق، به الگوی نیمه‌ی گمشده‌ی خود چنگ می‌زند.

او می‌فهمد که دختری قوی و دانا بودن مطلوب و مقبول جامعه‌ی مردمحور اطرافش نیست و یکی از دخترکان هم‌کلاسی، دختر استاندارد جامعه را برای او تبیین می‌کند. حالا زلما تلاش می‌کند استاندارد باشد:
"من یک دخترم، ضعیفم، خوشگلم، ساکت و مطیعم، دعوا نمی‌کنم."

در ادامه‌ زلما رفته‌رفته پوست می‌اندازد و قطار اندیشه‌اش ریل عوض می‌کند. در اولین مواجهه او با قاعدگی، در اوج وحشت، مادر به او می‌گوید که در مسیر زن شدن قرار دارد. او می‌گوید سه قانون برای موفقیت زن‌ها وجود دارد:
یکم: باکره بمان تا ازدواج کنی!
دوم: خوب انتخاب و ازدواج کن!
سوم: هرکاری می‌توانی بکن تا ازدواجت از هم نپاشد.
و در پاسخِ زلما که می‌پرسد: "پس تکلیف عشق چیست؟" می‌گوید: "گاهی عشق جواب نمی‌دهد و تو فقط باید متاهل بمانی. پس بچه‌هایت را بیشتر از شوهرت دوست بدار."

حالا زلما به کشف دنیایی ورای آموزه‌های جامعه‌ی خود پای می‌گذارد.
برای پرهیز از حیف‌ومیل‌کردن این اثر درجه یک از بیان جزئیات بیشتر داستان خودداری می‌کنم.

"رابطه‌ی عاشقانه‌ی من با ازدواج" یک اثر درخشان از منظر روانشناسی و جامعه‌شناسی شناختی است و آموزه‌های ارزشمندی را در حوزه‌ی علم عصب‌شناسی در اختیار مخاطب قرار می‌دهد. در حقیقت در بیان هر حس و موقعیتی که برای شخصیت‌های داستان پیش می‌آید، مخاطب به‌‌شکلی زیبا و علمی با چرایی و چگونگی پیدایش آن حس و موقعیت آشنا می‌شود.

بنابراین تماشای این پویانمایی را به‌طور عام به والدین و دختران و به‌طور خاص به مشاوران و روانشناسان توصیه می‌کنم. فیلم سعی می‌کند ردپای اتفاقات کودکی را در وضعیت و تصمیمات بزرگسالی نمایان کند. ادعای غلطی نیست اگر بگویم از منظر روانشناختی این اثر در مقایسه با ظاهروباطن (inside out) دقیق‌تر و عمیق‌تر است.

مخلص کلام، بنشینید به تماشای این پویانمایی و نظراتتان را برای بنده (@arbabi) ارسال کنید. نقد و نظر ارزشمند شما را در کانال منتشر می‌کنم.

https://www.tgoop.com/arbabi_m_r
12👍7
#یادداشت

برگزاری #آزمون_مترجمی_رسمی هیچ زمان‌بندی مشخصی نداشت و براساس تشخیص برگزارکنندگان آزمون، برای هر شهر و دیار سقف پذیرش تعیین می‌شد. بدین ترتیب اگر شرکت‌کننده‌ای حدنصاب آزمون را می‌آورد، اما سقف پذیرش پر شده بود، حقش پایمال می‌شد و به مصاحبه دعوت نمی‌شد.

سال‌ها مکاتبه و مذاکره بی‌فایده ماند.

راهکارهای قانونی بررسی شد.

کانون سراسری انجمن‌های صنفی مترجمان، در سال ۱۴۰۱، با استناد به قانون تسهیل صدور مجوزهای کسب‌وکار مصوب ۱۴۰۰.۱۲.۲۴؛ به ضدرقابتی‌بودن شیوه‌ی برگزاری آزمون مترجمان رسمی قوه‌ی قضاییه اعتراض و موضوع را در هیئت مقررات‌زدایی و بهبود محیط کسب‌وکار و نیز شورای رقابت مطرح کرد.

در نهایت #شورای_رقابت به برگزاری سالانه‌ی آزمون بدون سقف تعدادیِ پذیرش رای داد و قوه قضاییه مکلف به تبعیت از قانون و اجرای عدالت شد.

حالا، فراخوان برگزاری آزمون مترجمان رسمی در سال ۱۴۰۳ طبق قانون صادر شده است و علاقه‌مندان می‌توانند ثبت نام کنند.

فارغ از نتیجه‌ی ارزشمندی که حاصل شد، باید گفت این دستاورد یک نمونه از اثربخشی فعالیت صنفی صحیح برای رسیدن به حقوق اعضای جامعه است؛ همان راه باریک آزادی.

تیموتی اسنایدر در کتاب ارزشمند "در برابر استبداد" می‌گوید:
"از نهادها دفاع کنید. نهادها به ما کمک می‌کنند منزلت و شان‌مان را حفظ کنیم. اما آن‌ها به کمک‌مان نیاز دارند. از "نهادهای ما" دم نزنید، مگر این‌که واقعا با تلاش در جهت حفظ و تقویتشان، آن‌ها را مال خود کنید. نهادها نمی‌توانند از خودشان دفاع و محافظت کنند. اگر از همان ابتدای کار از آن‌ها دفاع نکنیم، یکی پس از دیگری فروخواهند ریخت. پس نهادی را که برایتان مهم است انتخاب کنید و پش آن را بگیرید."


مسیر قانونی‌ای که کانون سراسری انجمن‌های صنفی مترجمان برای پاسخگوکردن نهادهای حاکمیتی و تبعیتشان از قانون طی کرد، مصداقی از مبارزه خشونت‌پرهیز است که از تجربه‌ی آن می‌توان در عرصه‌های دیگر نیز بهره جست.
وظیفه‌ی صنوف، ایجاد ارتباط میان دولت و ملت و مطالبه‌گری از دولت به نمایندگی از ملت است. در جوامع مردم‌سالار، صنوف توسط دولت‌ها به‌رسمیت شناخته شده و در تقنین و اجرا از ظرفیت آن‌ها استفاده می‌شود. اما در حاکمیت‌های تمامیت‌خواه، صنوف تضعیف و حذف یا به بازی زر و زور آلوده می‌شوند تا در زمره‌ی پیاده‌نظامان آن حاکمیت قرار گیرند.

آیا می‌دانستید به موجب ماده‌ی ۲ از قانون "بهبود مستمر فضای کسب‌وکار_ مصوب ۱۳۹۰":《دولت مکلف است در مراحل بررسی موضوعات مربوط به محیط کسب‌وکار برای اصلاح و تدوین مقررات و آیین‌نامه‌ها، نظر کتبی اتاق‌ها و آن دسته از تشکل‌های ذی‌ربطی که عضو اتاق‌ها نیستند، اعم از کارفرمایی و کارگری را درخواست و بررسی کند و هرگاه لازم دید آنان را به جلسات تصمیم‌گیری دعوت نماید.》؟

جان کلام اینکه، این تغییر آدم‌ها نیست که شرایط یک کشور را تغییر می‌دهد؛ بلکه جایگاه و توان نهادهای مردمی، صنوف و بخش خصوصی‌است که تعیین‌کننده‌ی سرنوشت یک کشور است.

محمدرضا اربابی
رئیس هیئت‌مدیره
کانون سراسری انجمن‌های صنفی مترجمان


https://www.tgoop.com/arbabi_m_r

یادداشت‌ها، نقدها، ایده‌ها و ...#محمدرضا_اربابی
14👍4👎1
#فیلمنگاشت
#هواخواه
#sympathizer
#سریال
#تاریخی_سیاسی

وقتی از همان آغاز، شخصیت اول سریال، ملقب به کاپیتان، قصه‌گویی را برای مخاطب شروع می‌کند؛ می‌توان حدس زد که با یک اثر اقتباسی طرفیم که غنی از تمام ویژگی‌های یک قصه و روایت پرکشش و جذاب است.

"هواخواه" سریال کوتاهی اقتباسی از رمانی با همین نام است که به قلم "ویِت تان گویِن" نوشته شده و در سال ۲۰۱۶ جایزه پولیتزر را در بخش داستان از آن خود کرده است. بنابراین طبیعی‌است که در این سریالِ ۷ قسمتی، از نشستن پای قصه‌ی سیاسی-تاریخی کاپیتانِ راوی خسته نشویم.

کاپیتانِ دورگه‌ی ویتنامی-فرانسوی، ماموری امنیتی در ویتنام جنوبی‌است که ماموریت شناسایی کمونیست‌های هواخواه حکومت کمونیستی ویتنام شمالی را برعهده دارد. اما خیلی زود می‌فهمیم که در واقع او جاسوس شمالی‌هاست. شخصیت‌پردازی خوب نویسنده در همین‌جا خودنمایی می‌کند؛ ما با ظهور و بروز سه جریان و ماجرای تاریخیِ ویتنام در یک شخص مواجهیم.

کاپیتانِ جاسوس حاصل تجاوز یک فرانسوی به یک زن روستایی ویتنامی‌است. تاریخ را که ورق بزنیم در می‌یبایم که قبل از جنگ دوم جهانی ویتنام زیر سلطه‌ی فرانسوی‌ها بوده است. او چشمانی رنگی دارد و به نیمه‌اصیل بودن شناخته می‌شود و حالا وی کمونیستی‌است با نقاب غرب‌گراییِ آمریکایی.

در این سریال با روایتی خطی روبه‌رو نیستیم و راوی ما را مدام در زمان و مکان جابه‌جا می‌کند تا به شنیدن قصه‌اش مشتاق‌تر شویم. راویِ ما گاهی صحنه‌هایی دردناک را با شوخ‌طبعیِ‌اش لطیف می‌کند که از رنج‌هایی که شاهدش هستیم زیاد درد نکشیم.

راوی با زنجیره‌ی داستانی‌اش در نهایت ما را به اردوگاه بازآموزی کمونیست‌های شمالی در ویتنام می‌کشاند و بعد از کش‌وقوسی میان دو دوست قدیمیِ دورافتاده‌ازهم، چیزی را به مخاطب می‌آموزد که در ادامه گذرانگاهی به آن می‌اندازیم.

مثل بسیاری از رهبران انقلاب‌ها در جهان، رهبر کمونیست‌های ویتنام، "هو شی‌ مین" هم شعار معروفی دارد که به زبان انگلیسی می‌شود:
Nothing is more precious than independence and freedom.

معنی تحت‌اللفظی‌اش اینست که هیچ چیزی با ارزش‌تر از استقلال و آزادی نیست. چیزی شبیه "نه شرقی، نه غربی"

سکانس تقابل این دو دوست با تعبیری جالب از این شعار توسط "رفیق فرمانده" پیش می‌رود. خلاصه‌ی تعبیر او می‌شود این‌که استقلال و آزادی شعاری بیش نبوده است! درسی که خیلی‌ها بعد از پیروزی انقلاب‌ها وکلی هزینه دادن در می‌یابند.

ذکر این نکته‌ی تاریخی خالی از لطف نیست که در سال ۱۹۵۴ و پس از جنگی طولانی بین حزب کمونیست ویتنام به رهبری هو شی مین و فرانسوی‌ها، طی توافقی ویتنام به دو منطقه‌ی شمالی و جنوبی تقسیم می‌شود؛ شمالِ کمونیست و جنوب لیبرال. اما با نفوذ ویت‌کونگ‌ها به جنوب و فعالیت جبهه ملی برای آزادی در این منطقه، در اوایل دهه‌ی ۱۹۶۰، پای آمریکای حامی جنوبی‌ها به جنگ ویتنام باز می‌شود.

این سریال درواقع برهه‌ی زمانی سقوط سایگون در جنوب به دست شمالی‌ها و قبل از ورود آمریکایی‌ها به جنگ مستقیم را نمایش می‌دهد.

https://www.tgoop.com/arbabi_m_r
👍85
#فیلمنگاشت
#بین_انقلاب_ها
#ولاد_پتری
#مستند
#سیاسی_تاریخی
#ایران
#رومانی

۱۹۸۹، سال پراتفاقی برای اروپا، به‌ویژه اروپای شرقی و مرکزی‌است. اکتبر آن سال پارلمان مجارستان به چندحزبی‌شدن رای داد و جمهوری مجارستان رسماً شکل گرفت. در نوامبر، دولت کمونیست آلمان شرقی استعفا داد و دیوار برلین برچیده شد. فردای برچیدن دیوار برلین در ۹ نوامبر، سلطه‌ی کمونیسم بر بلغارستان پایان یافت و همین اتفاق در مورد چکسلواکی هم افتاد. در نشست مالت، بوش و گورباچف از نزدیک‌شدنِ جنگ سرد به خط پایان گفتتد.

اما سه کشور، همچنان زیر یوغ کمونیسم دست‌وپا می‌زدند: رومانی، آلبانی و یوگسلاوی.

رومانی‌، تحت سلطه‌ی نیکلا چائوشسکو، روزگار متفاوتی را پشت سر گذاشته بود. او که در دل حاکمیت کمونیسم بر اروپای مرکزی و شرقی، گرایشات غرب‌گرایانه‌ای را نشان می‌داد و حتی از ملکه‌ی انگلستان نشان شوالیه دریافت کرده بود، تبدیل به دیکتاتوری تمامیت‌خواه شده بود و همین شیوه‌ی حکمرانی او را به سمت سراشیبی سقوط سخت برد. در دسامبر ۱۹۸۹ و در حالی که برای بازدیدی برنامه‌ریزی‌شده در ایران به سر می‌برد، دریافت که اوضاع در کشورش بحرانی شده است.

او در دسامبر ۱۹۸۹ سقوط کرد. نکته‌ی مهم اینست که بعد از سقوط دیکتاتوری چائوشسکو، جبهه نجات ملی قدرت را در دست گرفت، اما حتی رویکردهای به‌ظاهر غربگرایانه‌ی آن نیز موجب بهبود اوضاع در رومانی نشد و همین امر باعث شد، بعدها بسیاری، به انقلاب رومانی به‌دیده‌ی تردید بنگرند.

انقلاب رومانی، ۱۰ سال بعد از انقلاب ۵۷ در ایران رخ داده است. انقلابی که در شکل‌گیری آن در ایران جریان‌های چپ‌گرا‌، غرب‌گرا، ملی‌گرا و اسلام‌گرا نقش داشتند؛ اما بعد از آن شرایط به‌گونه‌ای رقم خورد که چپ‌ها برای بقای در قدرت ناگزیر به اسلامی‌سازی اندیشه‌های خود روی آوردند و ملی‌گرایان از صحنه حذف شدند.

بیان این مقدمه‌ی نسبتا‌ً طولانی برای معرفی مستند ۶۹ دقیقه‌ای "بین انقلاب‌ها" اثر کارگردان رومانیایی، ولاد پتری، است که در سال ۲۰۲۳ با حمایت بنیاد دوحه ساخته شده است.

زهرا و ماریا دو هم‌کلاسی دانشگاه در رشته‌ی پزشکی در رومانی هستند. سال ۱۹۷۹ است و ایران در تب‌وتاب انقلابی‌است که زهرا امید دارد به آزادی و نابودی امپریالیسم جهانی منجر شود. او بخارست را به مقصد تهران ترک می‌کند تا هم‌پای مردمش در آن روزها برای تغییر ایران مبارزه کند.

از اینجا شاهد تصاویری واقعی از انقلاب در ایران با خوانشی از متن نامه‌های زهرا برای ماریا هستیم که روزهای انقلاب را شرح می‌دهد. در مقابل تصاویری از رومانی تحت سلطه‌ی چائوشسکی را می‌بینیم که با خوانش نامه‌های ماریا به زهرا همراه است.

زهرا شور انقلاب، یاس ناشی از قبضه‌ی قدرت توسط اسلام‌گراها، فشار بر مردم و جنگ را برای ماریا تشریح می‌کند و ماریا از جو سخت امنیتی و سرکوب در رومانی برای زهرا می‌نویسد.

نامه‌نگاری‌ها اما از جایی یک‌طرفه می‌شود؛ انقلاب رومانی در ۱۹۸۹. حالا فقط ماریا برای زهرا می‌نویسد. از شور انقلاب، قبضه‌ی قدرت بعد از انقلاب و فشار اقتصادی و سیاسی بر مردم. صدای زهرا خاموش شده است.

"بین انقلاب‌ها" انگار می‌خواهد از نامعلومیِ سرنوشت انقلاب‌ها بگوید. از این بگوید که انگار قرار نیست انقلاب منجر به آزادی شود.

یاد شعر کتیبه اخوان میفتم و فراز پایانی‌اش که می‌گوید:
پس از لختي
در اثنايی كه زنجيرش صدا مي كرد
فرود آمد ، گرفتيمش كه پنداری كه می افتاد
نشانديمش
به دست ما و دست خويش لعنت كرد
 چه خواندی ، هان ؟
 مكيد آب دهانش را و گفت آرام
نوشته بود
همان
كسی راز مرا داند
كه از اين رو به آن رويم بگرداند
نشستيم
و به مهتاب و شب روشن نگه كرديم
و شب شط عليلی بود


بعد یاد حرف‌های "صربیانا تورایلیچ" در مستند "آن روی هر چیز" می‌افتم که می‌گفت بعد از سرنگونی کمونیسم در یوگسلاوی در شوق آزادی خیال می‌بافتیم که اسیر استبداد میلووشویچ شدیم.

سوالاتی در ذهنم می‌چرخد:
آیا تاریخ به ما می‌گوید انقلاب درمان نیست؟
چطور جامعه باید از اثربخشی انقلاب آگاه شود؟
برای اطمینان از اثربخشی یک انقلاب به چه نشانه‌هایی باید توجه کرد؟
و سوالات بی‌شمار دیگر ...

مستند "بین انقلاب‌ها" مستند خوب و تامل‌برانگیزی‌است.

فیلم را می‌توانید از پیوند زیر بردارید.

https://www.tgoop.com/arbabi_m_r/420


در باره‌ی "آن روی هرچیز" 👇
https://www.tgoop.com/arbabi_m_r/276

یادداشت‌ها، نقدها، ایده‌ها و ...#محمدرضا_اربابی
https://www.tgoop.com/arbabi_m_r
8👍4
#فیلمنگاشت

آن‌چه در ادامه مشاهده می‌کنید، برداشت‌ها و یادداشت‌های شخصی بنده از فیلم‌هایی‌است که دیده‌ام. امید که خوش بخوانید.

#بیچارگان (poor things)
https://www.tgoop.com/arbabi_m_r/355

#یک_زندگی (one life)
https://www.tgoop.com/arbabi_m_r/352

#محدوده‌‌ی_مورد_علاقه (The zone of Interst)
https://www.tgoop.com/arbabi_m_r/348

#دنیا_را_پشت_سر_بگذار (leave the world behind)
https://www.tgoop.com/arbabi_m_r/341

#آناتومی_یک_سقوط (Anatomy of a Fall)
https://www.tgoop.com/arbabi_m_r/334

#عامه‌پسند
https://www.tgoop.com/arbabi_m_r/325

#نبودن
https://www.tgoop.com/arbabi_m_r/312

#آن_روی_هر_چیز (The other side everything)
https://www.tgoop.com/arbabi_m_r/276

#روزهای_خوش (perfect days)
https://www.tgoop.com/arbabi_m_r/364

۱۹۸۷، وقتی آن روز می‌رسد (1987: When the day comes)
آن روزِ ۱۲ دسامبر (12.12: The Day)
https://www.tgoop.com/arbabi_m_r/369

#هنوز_پنهانی_سیگار_می‌کشم (I Still Hide To Smoke)
https://www.tgoop.com/arbabi_m_r/375

#راهب_و_تفنگ (The Monk and The gun)
https://www.tgoop.com/arbabi_m_r/383

#رادیکال (Radical)
https://www.tgoop.com/arbabi_m_r/382

#طعم_چیزها (the taste of things)
https://www.tgoop.com/arbabi_m_r/379

#زن_چیست؟ (Whats is a woman)
https://www.tgoop.com/arbabi_m_r/377

#اتاق_معلمان (the teachers' lounge)
https://www.tgoop.com/arbabi_m_r/394

#ورای_آرمان_شهر (beyond utopia)
https://www.tgoop.com/arbabi_m_r/400

#پرونده_شماره_۲۳
https://www.tgoop.com/arbabi_m_r/402

#افعی_تهران
https://www.tgoop.com/arbabi_m_r/409

#پاریس_تگزاس
https://www.tgoop.com/arbabi_m_r/410

#هنوز_فردا_هست
https://www.tgoop.com/arbabi_m_r/411

#رابطه‌ی_عاشقانه‌ی_من_با_ازدواج
https://www.tgoop.com/arbabi_m_r/414

#هواخواه
https://www.tgoop.com/arbabi_m_r/418

#بین_انقلاب_ها
https://www.tgoop.com/arbabi_m_r/419

📽🎬🎞
👍72
محمدرضا اربابی pinned «#فیلمنگاشت آن‌چه در ادامه مشاهده می‌کنید، برداشت‌ها و یادداشت‌های شخصی بنده از فیلم‌هایی‌است که دیده‌ام. امید که خوش بخوانید. #بیچارگان (poor things) https://www.tgoop.com/arbabi_m_r/355 #یک_زندگی (one life) https://www.tgoop.com/arbabi_m_r/352 #محدوده‌‌ی_مورد_علاقه (The…»
تعداد #فیلمنگاشت‌ های کانال به ۲۵ رسید.
باعث خرسندی‌است که دوستانتان را به کانال دعوت کنید و موجب مباهات اگر نظرات شما همراهان را داشته باشم.

یادداشت‌ها، نقدها، ایده‌ها و ...#محمدرضا_اربابی
https://www.tgoop.com/arbabi_m_r
14👍2
جمعه‌ای که گذشت در حلقه #فیلمتاب به تماشای پویانمایی #رابطه‌ی_عاشقانه‌ی_من_با_ازدواج نشستیم و با هم در باره‌اش گپ زدیم.

مطلبی که در کانال در باره‌ی این پویانمایی درخشان نوشتم حدود ۱۷۰۰ بازدید داشته و این مرا بر آن داشت که بخش نظرات کانال را فعال کنم تا از نظرات مخاطبان در باره‌ی این پویانمایی و سایر مطالب بهره‌مند شوم.

مشتاق خواندن نظراتتان هستم.

یادداشت‌ها، نقدها، ایده‌ها و ...#محمدرضا_اربابی

https://www.tgoop.com/arbabi_m_r
9👍5
#کتاب_نگاشت
#ما_توقف_ناپذیران
#یووال_نوح_هراری
#شیما_آبیاری
#پریسا_ابن‌یامینی
#محمدرضا_اربابی


بطری کوچک اما بسیار قوی روغن

پس چیزی که قدرت بزرگ داستان‌سرایی به ما می‌دهد، توانایی همکاری با تعداد زیادی از افراد است. اما این همه ماجرا نیست. قدرت زیاد ما امکان تغییر شیوۀ همکاری و انجام سریع این تغییرات را نیز می‌دهد. همان‌طور که قبلاً دیدیم، تعداد زیادی از مورچه‌ها نیز می‌توانند با یکدیگر همکاری کنند، با اینکه داستان‌هایی را خلق نکرده‌اند. اما مورچه‌ها تقریباً هرگز رفتار خود را تغییر نمی‌دهند. برای هزاران سال، همه مورچه‌ها دقیقاً همین کارها را انجام داده‌اند۔ مثل خدمت به مورچۀ ملکه. درعوض، انسان‌ها به‌سرعت می‌توانند با تغییر داستان‌هایی که به آن باور دارند رفتار خود را تغییر دهند.

مثلاً، برای سال‌ها، پادشاهان بر فرانسه حکومت می‌کردند چون مردم باور داشتند که خدای بزرگ بر فراز ابرها گفته است که پادشاه باید بر فرانسه حکومت کند و تمام فرانسوی‌ها باید هر آنچه پادشاه فرمان می‌دهد را اجرا کنند. آیا واقعاً خداوند چنین حرفی زد؟ به احتمال زیاد خیر. این فقط داستانی ساختگی است. اما تا وقتی که مردم فرانسه به این داستان باور داشتند از پادشاه اطاعت می‌کردند. همه پادشاهان از چنین کاری بسیار لذت می‌بردند.

اما مردم از کجا می‌دانستند که پادشاه چه کسی باید باشد؟ خُب، داستانی نیز دربارۀ آن وجود دارد و جداً داستان عجیبی است. مطابق این داستان عجیب، وقتی خدای بزرگ بالای ابرها جنگجوی شجاعی را به‌عنوان اولین پادشاه فرانسه انتخاب کرد، معجزۀ جالبی را برای نشان دادن انتخاب خود به مردم انجام داد.

او کبوتر سفیدی را از بهشت به‌همراه یک بطری شیشه‌ای کوچک پُر از روغن بسیار مخصوص به زمین فرستاد. هیچ‌کس واقعاً شاهد این رویداد نبود، اما کشیش، بطری شیشه‌ای را به مردم نشان داد و گفت که از آسمان آمده است و مردم حرف پادشاه را باور کردند. و موقع تاج‌گذاری پادشاه جدید، کشیش ابتدا این روغن آسمانی را بر سر پادشاه ریخت.


و از آن‌موقع به بعد، هر زمان که پادشاهان می‌مردند و مردم برای تاج‌گذاری پسر او درمقام پادشاه جدید فرانسه می‌رفتند، آنان کمی از روغن مخصوص را بر سر او می‌مالیدند. اگر روغنی نبود، پادشاهی هم نبود. و بطری روغن در مکان امنی نگهداری می‌شد.

https://www.tgoop.com/arbabi_m_r

یادداشت‌ها، نقدها، ایده‌ها و ...#محمدرضا_اربابی
👍6
2025/07/10 04:48:52
Back to Top
HTML Embed Code: