Warning: Undefined array key 0 in /var/www/tgoop/function.php on line 65

Warning: Trying to access array offset on value of type null in /var/www/tgoop/function.php on line 65
- Telegram Web
Telegram Web
🥊 حمله ی هیوم به (جوهر/جوهر نفسانی)

نکته مهم دیگر این است که بعضی فلاسفه وجود جوهر را از اساس منتفی می دانند و می گویند جوهر را با حواس درک نمیکنیم و هر انچه که با حواس پنجگانه درک می شود اعراض است.
مثلا ما وقتی قند را میبینیم یا شیرینی انرا با چشایی حس میکنیم یا رنگ سفیدش را می بینیم یا زبری و نرمی انرا لمس میکنیم یا ابعاد آنرا میبینیم و... پس هر چه به حواس در میاید اعراض است نه جوهر. این یکی از مهمترین ایرادهای دیوید هیوم به فلسفه ی مدرسی با مبانی تجربه گرایی اش بوده است که راسل هم در آینده انرا می پذیرد.

علامه طباطبایی به این ایراد اینگونه پاسخ می دهد که هر کس جوهر را انکار کند بدون اینکه خود متوجه باشد، معتقد به جوهر بودن اعراض شده است و اعراض را جوهر میداند به این دلیل که هر ماهیتی را که در نظر بگیرید از دو حال خارج نیست :

يا وجود لنفسه دارد یعنی وجود برای خود دارد و جوهر است و یا وجود لغيره دارد یعنی وجودش نیازمند دیگری است و عَرَض است و اگر ما بگوییم هیچ کدام از اعراض را ما در موضوع دیگری یعنی در جوهر نیافتیم به این نکته اعتراف کرده ایم که همه اعراض ، وجود لنفسه دارند، یعنی خود اعراض جوهرند.

استدلال فوق از نظر من گرچه قابل قبول است ولی متوجه اصل ایراد افرادی چون هیوم نشده است، زیرا فردی مثل هیوم با لفظ جوهر که مشکل ندارد، در اینجا به سادگی پاسخ می دهد در این صورت مشکلی با اینکه اعراض از قبیل کمیت و کیفیت و ... را جوهر بنامیم ندارم و مساله برای من این است که اینها همگی تجربی هستند و با حواس درک میشوند و چیزی زیر لایه ی اینها که تعقل شود و اینها بر ان عارض شده اند وجود ندارد، یا به قولی مساله این است که دیگر این جوهر با انچه قبل بیان میشد فرق دارد و این قابل درک با حواس پنجگانه است و تعقل نمیشود که بخواهیم وجود چیزی به اسم جوهر را عقلانی اثبات کنیم .

در واقع شخصی مثل هیوم میگوید مشکل با لفظ جوهر نیست یا مشکل با تعریفش نیست ، مشکل یک منتقد مثل هیوم یا راسل این است که قند چیزی جز همین سفیدی و شیرینی و جامدی و.... نیست و چیزی زیر لایه یا زیر نهاد یا چیزی به اسم جوهر وجود ندارد و قند مجموعه ای از همین اعراض است که حال می خواهید بگویید در آن صورت همین اعراض جوهرند، مشکلی نیست.

📖فلسفه | دکتر اهورا ص۳۱
••••••••••••

افرادی چون دیوید هیوم ( David Hume) فيلسوف اسکاتلندی (١٧٧٦- ۱۷۱۱) گفته اند علم به نفس خود امکان ندارد و ما هیچ گاه نمی توانیم علم به نفس پیدا کنیم. دیوید هیوم می گفت ما میتوانیم به آن چیزی که فیلسوفان سنتی به آن عوارض نفسانی میگفتند: علم پیدا کنیم، اما قادر نیستیم به خود نفس علم پيدا كنيم. فلاسفه قديم سنت فلسفی اسلام معتقد بودند که علم حضوری به نفس، قوای نفس، افعال نفس و انفعالات نفس حاصل است. دیوید هیوم آن علم به نفس را منکر است و از این نظر هم بعد که میخواهد علم به آن بقیه را قبول کند میگوید علم به آن چیزی که گذشتگان به آن احوال نفسانی می گفتند، چون اگر بگوید علم به احوال نفسانی امکان پذیر است گویا فوری وجود نفس را پذیرفته است، لذا می گوید علم به آن چیزی که قدما به آن احوال نفسانی میگفتند از قبیل علم به غم شادی، نفرت، عشق و امثال ذلک امکان پذیر هست اما علم به خود نفس (خود) ممکن نیست و نفس را نمی توان شناخت .

علم به نفس را اولین بار دیوید هیوم مورد تشکیک قرار داد و قبل از او فیلسوفی را سراغ نداریم که در این باب تشکیک کرده باشد و گفته باشد که ما علم به نفس نداریم.

📖درسگفتار معرفت شناسی| مصطفی ملکیان ص۲۱

💎 @asre_roshangary
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
😀نوستالژی

#️⃣کودکانه ( بوی عیدی)
🎼فرهاد مهراد
••••••☆☆•••
با اینا زمستونو سر میکنم
با اینا خستگیمو در می کنم ..

در این گفته نیچه حکمتی عظیم نهفته است که "کسی که چرایی زندگی را یافته است، با هر چگونگی خواهد ساخت"

📖ترجمه ی انسان در جستجوی معنا | ویکتور فرانکل ص۷۱

🎵@asre_roshangary
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
۸مارس، روزِ جهانی زن

در قرن هفدهم پولن در لابار یکی از طرفداران برابری حقوق زن و مرد، کسی که خیلی هم شناخته شده نیست گفته است: «هر چه مردان درباره زنان نوشته اند. باید نامطمئن باشد زیرا مردان در آن واحد هم داورند و هم طرف دعوا» در همه جا در تمام دوران ها نرها بساط رضایت خاطر ناشی از این را که خود را گلهای سر سبد آفرینش احساس کنند گسترده اند مردان یهودی در دعای صبحگاهی خود میگویند متبرک باد ،پروردگار خداوندگار ما و خداوندگار تمام عالمیان که مرا زن نیافریده»؛ در حالی که همسران آنها، تن به رضا داده زمزمه میکنند: «متبرک باد خداوندگاری که مرا مطابق میل خود آفریده». از میان نیکویی هایی که افلاتون به سبب آنها خدایان را سپاس می گزارده نخستین این بوده که خدایان او را مرد آفریده اند نه زن، اما نرها نمی توانسته اند به طور کامل از این امتیاز بهره ببرند مگر این که ملاحظه میکردند که این امر در مطلق و ابدیت پایه گذاری شده است مردها در صدد برآمده اند از واقعیت برتریشان حتی بسازند باز هم پولن دولا بار میگوید: «کسانی که قوانین را ایجاد و تدوین کرده اند به دلیل این که مرد بوده اند به همجنسان خود کمک کرده اند و حقوقدانها به قوانین تا حد اصول رفعت بخشیده اند». قانونگزاران کاهنان ،فیلسوفان، نویسندگان و دانشمندان مصرانه خواسته اند نشان دهند که وضع تبعی زن خواسته آسمانها است و برای زمین سودمند است.

....مونتنی خودسرانه بودن و غیر عادلانه بودن سرنوشت تعیین شده برای زن را خیلی خوب درک کرده است: «زنها وقتی قواعدی را که وارد دنیا شده است رد میکنند ابداً تقصیر ندارند، زیرا مردها بدون حضور زنان این قوانین را وضع کرده اند. طبعاً میان آنها و ما توطئه و ستیز وجود دارد» اما او تا جایی پیش نمی رود که خود را مدافع زنان قرار دهد. فقط در قرن هجدهم است که مردانی عمیقاً دموکرات موضوع را واقع بینانه در نظر میگیرند از جمله، "دیده رو" علاقه پیدا می کند نشان دهد که زن مانند مرد موجودی بشری است اندکی بعد استوارت میل با حرارت از زنان دفاع میکند اما این فیلسوفان دارای بی طرفی استثنایی هستند.

📝جنس دوم| سیمون دو بووار ص۲۷

🔥@asre_roshangary
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
سایکوپاتی - نعمت یا نفرین؟

📹امید اطهری نژاد

▶️آوای فلسفه  | sound of philosophy✈️

😀 @asre_roshangary
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
سیمای جبر و اختیار در آینه تفکر اسلامی

آیا انسان در چنبر جبر است یا در پهنای اختیار؟
نظریه معتزله: پیروان این مکتب بر این عقیده اند که انسان در افعال خود مؤثر تـام و نقـش پـرداز یگانه است. در این عقیده انسان از نظر وجود قائم به خدا است؛ ولی از نظر فعالیت های فکری و کارهای دیگر، مستقل بوده و به خود متکی می باشد سبحانی، ۱۳۶۸ (۲۶) در اصطلاح اشاعره، «تقارن میان وجود فعل و اراده انسان کسب» نامیده میشود؛ و میگویند فعل مخلوق خداوند و «مکسوب» انسان است و همین «کسب»، مصحح پاداش و کیفر می باشد (طباطبایی، ۱۳۸۱: ۳۱۷).
نظریه اشاعره: در این مکتب انسان مقهور افعال خود است و هیچ اختیار ندارد و در دائره جبر، مانده است. «پیروان این عقیده دریافتند که از جبر مطلق نمی توان دفاع کرد و کوشیدند تا با قبول از ابتکار عمل برای انسان آن را تعدیل کنند و برای این منظور قائل به نظریه کسب شدند » (شيخ بوعمران، ۱۳۸۲ (۱۴۲).

نظریه شیعه: که همان مذهب امر بین امرین و منزلت) بین منزلتین است که ائمه اطهار ما عليهم السلام بیان فرموده اند که نه جبر است و نه تفویض ؛ بلکه امری است و رای آن دو (حسن زاده آملی، ۱۳۶۹: ۶۸).
بر اساس این جهان بینی فعل انسان از اختیار و قدرت او سرچشمه می گیرد؛ ولی حیات و قدرت و اختیار او همگی با واسطه فیض الهی تحقق یافته و اگر فیض از فیاض مطلق نباشد، هیچ چیز محقق نمی شود (نژاد سلیم، ۱۳۶۴: ۱۷).

ابو الحسن علی بن اسماعیل اشعری نوادۀ ابو موسی اشعری-یکی از دو تن حکم میان علی و معاویه در واقعهٔ صفین به سال ۸۷۳/۵۲۶۰م در بصره زاده شد. در اوایل جوانی به معتزله پیوست و نزد جبائی از مشاهیر پیشوایان معتزله به تلمذ پرداخت و تا چهل سالگی ملازم او بود؛ اشعری خود به دفاع از اصول اعتزال پرداخت و در یاری این فرقه کتب بسیار تألیف کرد. چون به چهل سالگی ،رسید پانزده روز در خانه خود اعتکاف کرد. آنگاه به مسجد بصره درآمد و بر کرسی ایستاد و با بانگی رسا ندا در داد که ای مردم! آنکه مرا میشناسد، میشناسد و آنکه نمیشناسد اینک خود را به او میشناسانم من ابو الحسن على بن اسماعیل اشعری هستم پیش ازین به خلق قرآن معتقد بودم و میگفتم خدا به چشم دیده نشود و من خود فاعل اعمال شر هستم اکنون ازین عقاید دست برداشته توبه میکنم و به مخالفت با معتزله برخاسته ام و میخواهم فضایح و معایب ایشان را برشمارم.»

🏛حافظ و روزگار وی

حافظ در سال ۷۲۷ هـ ق در شیراز به دنیا آمده و در سال ۷۹۱ یا ۷۹۲ هـ ق از دنیا رفته است و دوران زندگی او مصادف با حکومت های محلی اتابکان و آل مظفر بوده است (غنی، ۱۳۸۶: ۱۶). خواجه یکی از بهترین غزلسراهای ادب پارسی است که خرمشاهی در کتاب ذهن و زبان حافظ از او با عنوان حافظه ایران و ادبیات ما یاد کرده است (خرمشاهی، ۱۳۷۴ (۱۸۶) دوران او دوران حکومت های بی ثبات و مستعجل بوده و این پریشانی و بی ثباتی و بارش سنگ فتنه و آشوب در اشعار او منعکس است. شفیعی کدکنی نیز معتقد است که جامعه عصر حافظ یکی از بهترین نمونه های شکل گیری تناقض در ساخت جامعه است شفیعی کدکنی ۱۳۸۵ (۱۱۷)
در زمان حافظ عقیده ای که در میان مسلمانان
رواج داشته، بیشتر مذهب جبریه بوده است و مسلمین زمان غالباً اشعرى مذهب بوده اند و اشاعره در حقیقت همان جبریه هستند؛


«بسیاری از حافظ پژوهان معتقدند که حافظ در اصول عقاید (کلام) پیرو مذهب اشعری است و کوشش هایی که در گذشته و حال برای شیعه سازی حافظ به عمل می آید نه از منظر تاریخی درست است و نه از منظر فرهنگی» (خرمشاهی، ۱۳۶۶: ۱۵۶ ۱۵۷). باری، خرمشاهی بر این باور است که اشعری گری حافظ با عناصری از عقل ورزی اعتزالی و شیعی آمیخته است، همین است که می بینیم در آنکه همانند اشاعره قائل به جبر است اختیار اندیش و اختیار گرا هم هست (همان، ۱۳۴). در حالی که با اثبات اشعری گری ،حافظ هم جبر اندیشی او اثبات میشود و هم اختیار گرایی او توجیه؛ چرا که «اشاعره از سویی انسان را دارای اراده و اختیار میدانند و از سوی دیگر افعال او را جبـری بـه شمار می آورند و قول به اختیار را با قول به فعل جمع کرده اند (طباطبایی ۱۳۸۱: ۳۱۸)، در صورتی که معتزله – چنانچه در بالا اشاره شد - انسان را متکی به خود و مؤثر تام در افعالش به حساب می آورند و شیعه نیز قائل به واسطه فیض از سوی فیاض مطلق میباشد که همان مذهب امر بین امرین» است. از قرن دوم تا نهم رواج اندیشه های جبرگرایانه اشاعره بسیاری از شاعران و نویسندگان بنام ایران زمین را در سیطره تفکر جبری قرار داد، بدانسان که حتی ارجمندانی چون فردوسی، سعدی و حافظ نیز در بسیاری از مواقع تحت تأثیر آن قرار گرفته اند .

📚تاریخ فلسفه در جهان اسلام |حنا فاخوری ص۱۴۶
📚پژوهشنامه زبان و ادبیات فارسی_گوهر گویا |محمد خاقانی_داود نجاتی_رضا جعفری.

⭐️@asre_roshangary
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Audio
تقلیلِ رنج با جبرگرایی، توسط حافظ

بیا که قصرِ اَمَل سخت سست‌بنیادست
بیار باده که بنیادِ عمر بر بادست
غلامِ همّتِ آنم که زیرِ چرخِ کبود
ز هر چه رنگِ تعلّق پذیرد آزادست
چه گویمت که به میخانه دوش مست و خراب
سروشِ عالَمِ غیبم چه مژده‌ها دادست
که ای بلندنظر شاهبازِ سِدره‌نشین
نشیمن تو نه این کُنجِ محنت آبادست
تو را ز کنگرهٔ عرش می‌زنند صفیر
ندانمت که در این دامگه چه افتادست
نصیحتی کنمت یاد گیر و در عمل آر
که این حدیث، ز پیرِ طریقتم یادست
غمِ جهان مخور و پندِ من مَبَر از یاد
که این لطیفهٔ عشقم ز رهروی یادست
رضا به داده بده وز جبین گره بگشای
که بر من و تو دَرِ اختیار نگشادست

مجو درستیِ عهد از جهانِ سست‌نهاد
که این عجوز، عروسِ هزار دامادست
نشان عهد و وفا نیست در تبسّمِ گل
بنال بلبل بی‌دل که جای فریادست
حسد چه می‌بری ای سست‌نظم بر حافظ؟
قبولِ خاطر و لطفِ سخن خدادادست

🌴@asre_roshangary
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
ابوالعَلاء مَعَرّی و جبرگرایی

فهل انا فى مابين ذينك مجبر
على عمل أم مستطيع فجاهد ؟

آیا من در این دنیا بر اعمالم مجبورم يا مستطيع ومختار ؟

خرجت الى ذى الدار کرها ورحلتى
الى غيرها بالرغم ، و الله شاهد

  به اجبار بدنیا آمدم خدا گواهست که رفتن از این دنیا نیز به اجبار خواهد بود .

ان كان من فعل الكبائر مجبراً
فعقابه ظلم على ما يفعل

اگر گناهکار به اجبار گناه میکند پس عقاب او ستمگریست .


مد برون: فلاعتب ، اذا خطئوا ،
على المسى ، ولا حمد إذا برعوا
و قد وجدت لهذا القول في زمنى
شواهداً ، و نهانى دونها الورع

مردم در کارها مجبورند پس اگر خطا کردند بر بد کارشان سرزنشی نیست و اگر كارنيك كردند سزاوار ستایش نیستند .
در طول زندگی برای این گفته شواهدی پیدا کردم که پارسایی، مرا از بیان آنها منع میکند.


📕عقاید فلسفی ابوالعلا معری | عمر فروخ ص۱۹۲

🏜
@asre_roshangary
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
مسئله شر
ابوالعَلاء مَعَرّی

والله اذ خلق المعادن عالم
ان الحداد البيض منها تجعل

خدا که فلزات را آفرید میدانست که از آنها شمشیرهای برنده ساخته خواهد شد.

📚عقاید فلسفی ابوالعلا معری | عمر فروخ ص۱۹۲

⚔️ @asre_roshangary
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
چهارشنبه سوری🔥

[بخشِ اول/مراسم اصلی]

یک یا دو روز قبل از آخرین چهارشنبه سال مردم روانه جمع آوری هیزم هایی نظیر ،خاراشتر، برگ خرما (در شهر خور)، علف هرز (گَوَن) یا ساقه برنج (درگیلان) می شوند و اهالی شهر نیز هیزم را خریداری می کنند. عصر قبل از شروع چهارشنبه سوری هیزمها در حیاط خانه اگر به اندازه کافی بزرگ باشد یا میدان روستا با یکی از خیابانهای شهر در دسته های یک، سه، پنج یا هفت تایی (همیشه در تعداد فرد) با فاصله چند متری از هم پخش و آماده میشوند، هنگام غروب یا بلافاصله بعد از اینکه هیزمها آماده شدند درست زمانی که شعله ها در هوای تاریک و روشن غروب سوسو میزنند،مردان، زنان و کودکان از روی آن می پرند در حالی که این آواز را زمزمه میکنند سرخی تو از من زردی من از تو بگذار شادابی تو از آن من [باشد] و دردهای من از آن تو باشد یا عبارت های معادل آن در گویشهای محلی خوانده میشود؛این اعتقاد وجود دارد که این رسم مردم را در سرتاسر سال از آفات و شوربختی و بیماری که موجب پژمردگی و نحیفی فرد است مصون می دارد. در برخی شهرها مثل نائین انارک خور اورمیه آتش بر پشت بام خانه افروخته میشود یک کوزه آب بر روی آتش سرازیر و خاکستر آن به خیابان ریخته میشود. در برخی شهرها نیز این آیین بر فراز تپه ها برگزار می گردد.

هیچ کس نباید بر آتش بدمد پس از آنکه همه اعضای خانواده از روی آتش پریدند، آن را به حال خود رها میکنند تا خاموش شود یا اینکه با آب خاموش می شود برای مثال در خور اگر مراسم در حیاط برگزار شده باشد خاکستر باید توسط یکی از اعضای خانواده معمولاً یک دختر نابالغ برداشته شود. او خاکستر را با خاک انداز به چهارراهی که محل انباشت خاکسترهاست حمل میکند و به خانه باز میگردد. او در خانه را میزند و این پرسش و پاسخ ها رد و بدل می شود
«کیست؟» «منم» «از کجا می آیی؟» از «عروسی» «چه آورده ای؟» «سلامتی».
مراسم مشابهی با رسم پریدن از روی آتش در تعطیلات درندز [(دیاراند آراج پیشوازی
خدایگان)] (۱۴ فوریه) توسط ارمنیان ایران برگزار میشود. علاوه بر این آیینهای دیگری نیز در این شب در شهرهای مختلف ایران رایج است.
در بیشتر روستاها نوازنده های محلی و طبل زنها مراسم را همراهی میکنند نویسنده قرن ۱۳ق/ ۱۹ آقا جمال خوانساری (وفات: ۱۷۰۹/۱۱۲۱؛)، نواختن یک ساز موسیقی در روز چهارشنبه سوری را برای دفع بلای بدشانسی تجویز کرده است. تا سال های ۱۳۰۰ش/ ۱۹۲۰ که حمل اسلحه ممنوع شد این رسم وجود داشت که مردان تیری به آسمان پرتاب می کردند به این نشانه که هیزمها برافروخته و آماده هستند. امروزه ترقه جایگزین تیر شده است.

☄️@asre_roshangary
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
چهارشنبه سوری🔥

[بخش دوم/پیشینه]

به گفته ابراهیم پورداود ضیافت چهارشنبه سوری از یک جشن زرتشتی به نام همسپثمیدیه
همسپتمدم[(Hamaspathmaêdayah]
مشتق شده که بعد از اصلاح گاه شماری توسط اردشیر اول (سلطنت ،۲۲۴-۲۴۰) شش روز قبل از نوروز برگزار می شد. درست همانند رسم پریدن از روی آتش انتخاب چهارشنبه و نحس پنداشتن این روز باید ریشه در دوران غلبه اسلام بر ایران داشته باشد. به نظر میرسد آخرین چهارشنبه سال به علت یک خرافات عربی مبنی بر نحس بودن روز چهارشنبه انتخاب شده است ظاهراً این اعتقاد در طول دو قرن اول اسلامی میان ایرانیان رواج یافت از سوی دیگر کاربرد آتش هنگام جشن و ضیافت سابقه ای بسیار طولانی در ایران دارد. [ابوبکر محمد بن زکریا] نرشخی به یک رسم قدیمی در زمان سامانیان اشاره میکند که آتش بزرگی را در غروب روز آخر سال بر می افروختند او از این غروب به نام «شبِ سوری» (شب سرخ/ شب ضیافت) یاد کرده است اما از آیین های خاصی که بعدها به چهارشنبه سوری پیوند خوردند حرفی نمی زند عامه مردم بخصوص مردم خراسان ریشه های آیین های مربوط به آتش در جشن چهارشنبه سوری را به مختار ابن ابو عبید ثقفی رهبر قیام شیعه در سال ۶۶ق ۶۸۵ در کوفه، نسبت میدهند به غلط چنین تصور می شود که مختار در روز چهارشنبه قیام کرد (در حالی که قیام مختار در ۱۴ ربیع الاول سال ۶۶ هجری مصادف با ۲۰ اکتبر ۶۸۵ اتفاق افتاد) و به پیروانش دستور داد بر بام خانه هایشان آتش بیفروزنده برخی دیگر معتقدند این آتشها به مناسبت پیروزی مختار بر قاتلان امام حسین بن علی و همراهانش در سال ۶۱ق ۶۸۰ در کربلا برافروخته شدند. اما این نظر با مدارک تاریخی همخوانی ندارد. همچنین گزارش شده است که ابومسلم به نشانه آغاز قیام خود از پیروانش خواسته بود که بر بام خانه هایشان آتش بیفروزند به گفته ابوریحان بیرونی هرمز اول پادشاه ساسانی (۲۷۰-۲۷۱) دستور داد روز نوروز بر بلندترین مکانها آتش بیفروزند زیرا معتقد بود که باید عناصر ناسالم را در هوا بزدایند همچنین ممکن است آیین آتش، صورت تحول یافته جشن سده زرتشتی باشد؛ جشن سده یک ضیافت زمستانی بود که با شادی و هیجانی زیاد در شب ۱۱ام بهمن با برافروختن آتشهایی بزرگ در دشتهایی فراخ و بر فراز تپه ها برگزار میشد بیرونی نقل میکند که پارسهای باستان در این جشن خانه هایشان را برای دفع چشم بد ضد عفونی میکردند و پس از آن پادشاهان عمل برافروختن آتش هایی بزرگ در ضیافتها را اقتباس کردند.

رسم چهارشنبه سوری علیرغم اعتراضهای فقهای راست کیش در دوران اسلامی نیز ادامه پیدا کرد و تقریباً در تمام شهرها و روستاهای ایران فراگیر شد. رسومی که هم اکنون در سرتاسر ایران رایج است برای چندین قرن به طور گسترده اجرا می شد؛ دوره ای که متخصصان دینی اسلام (فقها) که خود پیشینه از زرتشتیان داشتند به اندازه کافی پر نفوذ بودند تا در برابر مجازات شدید شرکت کنندگان مراسم چهارشنبه سوری ایستادگی کنند؛ مراسمی که به جای چهارشنبه آخر سال شمسی چهارشنبه آخر ماه قمری صفر برگزار میشد چهارشنبه ای که نحس و شوم بود و تا امروز نیز هست. به گفته [ رابرت] بینینگ" در شیراز چهارشنبه سوری نام آخرین چهارشنبه ماه صفر بود، در اصفهان که سابقا پایتخت صفویه و جایگاه فقهایی چون محمد باقر مجلسی (۱۳۰۷- ۱۱۱۰ق / ۱۶۲۷-۱۶۹۸) بود برخی مردم هم چهارشنبه سوری و هم چهارشنبه ماه صفر را جشن می گرفتند در تبریز و اورمیه سه چهارشنبه آخر سال( توز چارشنبه، کول چارشنبه و کول چارشنبه در اردبیل؛ یالانچی چارشنبه، خبرچی چارشنبه و آخر چارشنبه در اورمیه) و در بزرگ آباد روستایی نزدیک اورمیه چهار چهارشنبه آخر سال (مشتلقچی چارشنبه،کوله چارشنبه قره چارشنبه و آخر چارشنبه) جشن گرفته می شود پس از انقلاب ۱۳۵۷ش/ ۱۹۷۸ - ۱۹۷۹، دولت به مدت دو سال جشن چهارشنبه سوری را ممنوع کرد چرا که آن را یادگار پرستش آتش تلقی میکرد ولی مردم همچنان بر برافرختن آتش اصرار ورزیدند و سرانجام مقامات دولتی با این قضیه کنار آمدند.
امروزه با برگزاری مراسم چهارشنبه سوری مدارا میشود.


📚نوروز | منوچهر کاشف و علی اکبر سعیدی سیرجانی، ۱۳۹۸، "چهارشنبه سوری"، ترجمه ساجده عقیلی گرگانی، نوروز در دانشنامه ایرانیکا، تهران: فرهامه. ص۱۲۰

 
☄️@asre_roshangary
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نوروز (آغازی نو با عقلانیت و معنویت)

📹 امید اطهری نژاد

🟥آوای فلسفه  | sound of philosophy✈️

😀@asre_roshangary
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
بر چهرۀ گل نسیم نوروز خوش است

در صحن چمن روی دل‌افروز خوش است

از دی که گذشت هر چه گویی خوش نیست

خوش باش و ز دی مگو که امروز خوش است

 خیام🌿
••••••••••

پیشاپیش نوروزِ همگی مبارک، امیدوارم شاد و تندرست باشید 🌺
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
ای تنها، تو به راهی به سوی خویشتنِ خویش رهسپار ای و راه ات از خویشتن و هفت اهریمن ات میگذرد؛ تو خود خویشتن را بدعت گذاری خواهی بود و ساحری و پيشگويی و ديوانه ای و شكاكی و نامقدسی و ناكَسی. سوختن در آتشِ خویشتن را خواهان باش، بی خاکستر شدن کی نو توانی شد؟

📕چنین گفت زرتشت | نیچه ص۷۷

🔥 @asre_roshangary
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
هنگامی که کسی میپرسد سود" فلسفه "چیست؟ پاسخ باید ستیزه جویانه باشد، زیرا پرسش آیرونیک و هجوآمیز است.

فلسفه در خدمتِ دولت، کلیسا و یا هیچ قدرت مستقری نیست که دغدغه های دیگری دارند، سود فلسفه در "اندوهگین" ساختن است. فلسفه ای که هیچ کس را اندوهگین نسازد هیچ کس را "نیازارد" فلسفه نیست. فلسفه برای آسیب رساندن به حماقت و تبدیل آن به چیزی شرم آور، سودمند است؛ یگانه سود فلسفه افشا کردن حقارت اندیشه به هر صورتی است.

📔نیچه و فلسفه | ژیل دلوز ص۱۷۱

💎 @asre_roshangary
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
همین خرافات است که کله آدمیزاد را در دوره های گوناگون تاریخی قدم به قدم راهنمایی کرده تعصبها، فداکاریها، امیدها و ترسها را در بشر تولید نموده است و بزرگترین و قدیمیترین دلداری دهنده آدمیزاد بشمار می آید و هنوز هم در نزد مردمان وحشی و متمدن در اغلب وظایف زندگی دخالت تام دارد چون بشر از همه چیز می تواند چشم بپوشد مگر از خرافات و اعتقادات خودش به قول یکی از دانشمندان 《انسان یک جانور خرافات پرست》است. و هرگاه تحقیقات و کاوش مفصل تری راجع به این گونه افکار بنماییم به حقیقت این مطلب پی خواهیم برد ولی این کار از موضوع ما خارج است.
در موضوع اعتقادات بشر برای راهنمایی خودش به عقل اتکا نمیکند ولی بواسطه میل و احتیاجی که به دانستن علت وجود اشیا دارد به قلب و احساسات و قوه تصور خودش پناهنده می شود. فیلسوف سرشناس ارنست هگل در خصوص پیدایش خرافات و افسانه ها نزد اقوام اولیه بشر معتقد است که مبدأ و اصول آنها همه از یک احتیاج طبیعی ناشی میشود که به صورت اصل علت و معلول در قوانین عقلانی بروز کرده و به خصوص این خرافات در اثر حوادث طبیعی مانند رعد و برق ،زمین لرزه خسوف و کسوف و غیره که تولید ترس یا تهدید خطری را مینماید ایجاد میشود لزوم وجود این حوادث طبیعی که محکوم قانون علت و معلول است نزد مردمان اولیه ثابت شده و میرساند که آنها این خاصیت را از نیاکان خودشان میمونهای بزرگ، به ارث برده اند؛ چنانکه در نزد سایر جانوران ذوفقار(مهره دار) نیز دیده میشود. مثلاً یک سگ وقتی که در مهتاب عوعو میکند و یا اینکه صدای زنگی را میشنود و تکان خوردن چکش میان آنرا میبیند و یا اهتزاز بیرقی را در اثر وزش باد مشاهده میکند؛ از این آثار نه تنها حس ترس به او دست میدهد بلکه یک احتیاج مبهمی در او تولید میشود که علت این حوادث و آثار مجهول را پیدا بکند،یک قسمت از پایه مذهب را در نزد مردمان ابتدایی مخصوصاً درین خرافات که بازمانده افکار موروثی اجداد میمون آنهاست باید جستجو کرد و قسمت دیگرش مربوط میشود به نیایش اجداد و احتیاجات مختلف روح و آداب و رسومی که به آنها خوی گرفته اند.

📚نیرنگستان _ دیباچه ص ۶ | صادق هدایت

🦉@asre_roshangary
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
نمودهای تحریف لفظی قرآن

سوره یس/آیه 41: وَآيَةٌ لَهُمْ أَنَّا حَمَلْنَا ذُرِّيَّتَهُمْ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ
ترجمه الهی قمشه ای: و برهان دیگر برای آنان آن که ما فرزندان آنان (یعنی بشر) را در کشتی پربار سوار گردانیدیم.
در قرآن امام ورش رایج در بعضی کشور های آفریقایی، واژه ذرّیات آمده است که جمع است و به معنای نسل ها یا اجداد یا نوادگان می باشد و در قرآن امام حفص ذرّیّة آمده است که به معنای نسل، یا جد یا نواده می باشد.
واژه ذریة از ذرأ می آید که بر طبق نظر جوهری، لغت شناس معروف بر وزن فُعِّیلَة می باشد و غیر از جوهری ریشه این واژه را ذرّورة می دانند که پس از تغییرات بسیار در دستور زبان عربی به این صورت درآمده است، ذریة به معنای نسلی است که از انسان ها به وجود می آید و بر همین مبنا می توان آن را به صورت نواده یا همان نسل ترجمه نمود(ابن منظور، 2000، ج 6، ص 22).
این واژه اسمی است که مربوط به فرزند انسان ها است خواه پسر باشد خواه دختر، گاهی اوقات به معنای پدر و مادر نیز به کار رفته است و در احادیث به معنای زن نیز به کار برده شده است(زبیدی، 1373، ج 6، ص 436).
با توجه به اینکه خود واژه محل ابهام است و در بافت آیه مشخص نیست که معنای آن، اجداد است یا نوادگان است یا جد است یا نواده، اگر مراد جد باشد به معنای این است که خداوند منت گذاشته است و جد ما را که منجر به تولید ما شده اند در کشتی پربار قرار داده است که بنابر نظر عده ای از مفسرین، مراد کشتی نوح است(طبری، 2000، آیه 40 تا 43 سوره یس).
اگر مراد اجداد باشد با توجه به اینکه خود واژه در شکل مفرد آن با معانی جمع به کار رفته است، به کارگیری آن در حالت جمع متضمن اجداد یا نوادگان بسیاری است و در برگیرنده کشتی نوح نخواهد بود زیرا تمامی اجداد در کشتی نوح نبوده اند بلکه فقط نیکوکاران در آن قرار داشته اند، چه بسا با این تعبیر بتوان اینطور از آیه برداشت کرد که اجداد انسانی پس از مرگشان داخل در یک کشتی می شوند تا به اعمالشان رسیدگی شود.

مضاف بر این، برخی مفسران معتقد اند که ذریات جمع به کار برده شده است چون هر کسی نسلی خواهد داشت  و ذریه مفرد به کار رفته است چون اسم جنسی است که بر کم و زیاد دلالت می کند(طوسی، بی تا، ج 8، ص 460).
با این تبیین اگر ذریات را طبق قرائت امام ورش لحاظ کنیم، به این معنا است که تمامی نوادگان در کشتی پرباری از نعمت وجود قرار می گیرند و اگر مفرد لحاظ کنیم به این معنا است که نواده بشر خواه برخی به صورت کم و برخی به صورت بسیار از نعمت های خداوند برخوردار می شوند.
با توجه به نظرات مفسرین و واژه شناسی به دست آمده، اگر به صورت جمع برداشت شود همانطور که امام ورش آن را قرائت نموده،  مفهوم آیه قرآن، به معنای ایجاد نعمت برای تمامی انسان ها خواهد بود و اگر مفرد برداشت شود همانطور که امام حفص آن را قرائت نموده، مضمون آیه به معنای تعداد اندکی از نوادگان یا اجداد بشری خواهند بود که از کشتی پربار نعمت های خداوند بهره برده اند در نتیجه مشخص نیست که خداوند در اینجا مرادش این بوده است که نعمت خود را بر مومنان گوشزد نماید یا اینکه نعمت خود را برتمام انسان ها یادآور شود که بیانگر تحریف و تغییر در لفظ قرآن است به صورت وجود دو واژه با دو معنا و مضمون متفاوت.

منابع:
1.ابن منظور، محمد بن مکرم(2000م)، لسان العرب، بیروت: انتشارات دارصادر.
2.زبیدی، محمد بن محمد(1373ه.ش)، تاج العروس من جواهر القاموس، بیروت: انتشارات دارالفکر.
3.طبری، محمد بن جریر(2000م)، جامع البیان في تأویل آیات القرآن، بیروت: انتشارات مؤسسة الرسالة.
4.طوسی، محمد بن الحسن(بی تا)، التبیان في تفسیر القرآن، بیروت: انتشارات دار إحیاء التراث العربي.
5.قرآن، کتاب مقدس مسلمانان.

#نمود_های_تحریف_لفظی_قرآن
شرطبندی پاسکال

در یک نظر ابتدایی دو اشکال به این استدلال به چشم میخورد منتهی اشکال وقتی هست که بخواهیم آن را برهان بگیریم و اگر آن را جدل محسوب کنیم اشکالی ندارد یکی اینکه اگر بنا باشد خدا و قیامت راست باشد آن وقت به مقتضای آنکه ما راست میدانیم باید از خیلی از نعمات دنیوی چشم پوشی کنیم. پس چرا وقتی پاسکال دو طرف قیاس را تصویر میکرد وضع این دو قسم را نسبت به یکدیگر در نظر نگرفت. نکته دوم که از نکته اول مهمتر است این است که اگر انسان به این قصد اعمال دین خودش را انجام دهد آیا این اعمال اصلا ارزش دارند؟ یعنی اگر کسی گفت من نماز می خوانم، روزه می گیریم چون شرطیه پاسکال اینگونه اقتضا میکند معنایش این است که اولا به وجود آن عوالم يقين ندارد، و ثانياً فرد می گوید اعمالمان را با این نیت انجام می دهیم که اگر احتمالا آخرتی در کاربود وضعمان خراب نشود و کاری کنیم که آخرت را هم از دست ندهیم. آیا اعمالی که با این نیت و با آن معرفت (با آن معرفتی که اول اشاره کردیم) انجام گیرند اصلا ارزش دارند؟ این اشکال از اشکال اول اقوی است و به نظر می آید استدلال را از برهانی بودن ساقط کند.

📔تاریخ فلسفه غرب | استاد مصطفی ملکیان ج۲ ص ۱۵۵

🃏@asre_roshangary
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
حاجی فیروز در فلسفه اخلاق


📹امید اطهری نژاد

🎬آوای فلسفه  | sound of philosophy🔵

🪙 @asre_roshangary
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
2025/03/25 22:48:00

❌Photos not found?❌Click here to update cache.


Back to Top
HTML Embed Code: