Telegram Web
Forwarded from Liberty Reader
اخلاق آزادی؛ موری روتبارد .pdf
3 MB
اخلاق آزادی؛ موری روتبارد (انتشارات دنیای اقتصاد) ۲۷۴-۲۸۱

《...تنها دو راه برای کسب ثروت در جامعه وجود دارد: الف) از طریق تولید و مبادله داوطلبانه با دیگران - یا همان شیوه بازار آزاد - ؛ و ب) از طریق مصادره خشونت‌آمیز ثروت تولیدشده توسط دیگران (ابزار سیاسی)...》

@LibertyReader
@Austro_libertarian
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
جهان دست کم در دراز مدت توسط ایده‌ها اداره می‌شود؛ واضح به نظر می‌رسد که لیبرتارینیسم تنها در صورتی پیروز می‌شود که ایده‌هایش میان تعداد قابل توجهی از افراد گسترش یابد و از سوی آن‌ها پذیرفته شود. از این رو «آموزش» به یک شرط لازم برای پیروزی آزادی بدل می‌شود؛ آموزشی که انواع آن را از انتزاعی‌ترین نظریه‌های سیستماتیک گرفته تا تبلیغاتی که علاقه افراد بالقوه را به خود جلب می‌کند دربرمی‌گیرد. در واقع آموزش مشخصه استراتژیک نظریه لیبرالیسم کلاسیک است.
اما باید بر این نکته تاکید کرد که ایده‌ها خودبه‌خود و در خلا به وجود نمی‌آیند؛ آنها تنها تا جایی موثرند که از سوی افراد پذیرفته و به کار گرفته شوند. پس برای اینکه ایده آزادی پیروز شود باید گروهی فعال از لیبرتارین‌های فداکار وجود داشته باشند؛ افرادی که نسبت به آزادی صاحب فراست هستند و مایلند این ایده را به دیگران منتقل کنند. به طور خلاصه باید یک جنبش لیبرتارین فعال و خودآگاه وجود داشته باشد. این سخنان ممکن است بدیهی به نظر برسد، اما میان بسیاری از لیبرتارین‌ها بی‌میلی عجیبی وجود داشته است که خودشان را بخشی از یک جنبش آگاهانه و مستمر بدانند یا در فعالیت‌های آن درگیر شوند. با این حال تصور کنید آیا امکان داشت که دیسیپلین یا مجموعه‌ای از ایده.ها چه بودیسم باشد چه فیزیک مدرن، بتواند به خودی‌خود و بدون نیاز به کادری اختصاصی از بودایی‌ها یا فیزیک‌دانان پیشرفت کند و مقبول واقع شود؟

موری روتبارد؛ اخلاق آزادی، ص ۴۰۵؛ انتشارات دنیای اقتصاد

@austro_libertarian
«هر روز مهمونی بود تو این مملکت»

غلامحسین ساعدی با همین جمله‌ی کوتاه توانست خود و والده‌ی گرامی‌اش را در ذهن و ذکر چندین نسل از ایرانی‌ها جاودانه کند. و این نوع جاودانگی مایه‌ی بسی خشنودی است و باید به فال نیک گرفت‌اش. در عین حال نباید از خیانت و ویرانی بزرگ‌تری که او و امثال‌اش در تاریخ و فرهنگ ایران به‌جا گذاشتند غافل شد، خصوصاً که امروز نیز جریان‌هایی تمدن‌ستیز همچنان با قدرت در کار هستند و می‌کوشند این افراد را از پس‌زمینه‌ی سیاسی خود بیرون آورند و به‌عنوان بزرگان و مشاهیر ادب و هنر ایران در پاچه‌ی مردم فروکنند. ما نیز همین کار را می‌کنیم، و فارغ از بینش‌های ویرانگر سیاسی‌شان، اعلام می‌کنیم که بزرگ‌ترین خیانت افرادی چون ساعدی و گلستان نه در عالم سیاست بلکه دقیقاً در همان حوزه‌ای بود که به‌طور تخصصی در آن مشغول به‌کار بودند؛ یعنی هنر و ادبیات. این ناهنرمندان با ارتباطات، ثروت و نفوذی که داشتند موفق شدند جریان تجدد در هنر و ادبیات ایران را، که پس از آشنایی با هنرهای زیبای غربی آغاز شد، در همان آغاز خفه، و بی‌مایگی یا میان‌مایگی خود را به‌عنوان معیار عالی هنری در میان ناشران و سرمایه‌گذاران خصوصی و دولتی تثبیت کنند. می‌توان ادعا کرد که برداشت این‌ها از تجدد هنری اصلاً نه «تجدد» بلکه «تخریب» بود. پس از آن که توانستند تمام زیبایی‌شناسی هنر کلاسیک ایران را از میان بردارند، از کار همتایان خود در اروپا و آمریکا الهام گرفتند و جنبش‌های ضدزیبایی‌شناسی غربی را وارد زبان فارسی کردند. شکی نیست که این جریان قدرتمند موجب می‌شد تا هنرمندان جوانی که به‌قصد تجربه و یادگیری پا به عرصه‌ی هنر می‌گذاشتند، هیچ منبع، سنت یا دانشگاهی معتبر برای آموزش هنرهای زیبا پیدا نکنند؛ و چه بسیار استعدادهایی که یا به‌اجبار پا در راه این استادانِ ویرانی گذاشتند، یا در راه هنر زیبا پافشاری کردند و لاجرم از دور کنار رفتند یا در گمنامی باقی ماندند. اما علاوه‌بر بستن راه یادگیری هنر، آن ناهنرمندان بخش عمده‌ای از کار خود را به اوباشیِ سازمان‌یافته و هدفمند اختصاص می‌دادند و در نشریات و کلاس‌ها و سخنرانی‌های فراوان خود، که بخش کوچکی از آن‌ها امروز نیز به ما رسیده، به ستیز با هنرمندانی که در مسیر نابودساختن هنر پا نگذاشته بودند می‌پرداختند و، همان‌طور که ذکر شد، با استفاده از پول و نفوذ و حمایت سرمایه‌گذاران ریز و درشت توانستند ناهنر خود را به‌عنوان هنر به ایرانی‌ها قالب کنند. این خسران که رمان و نمایشنامه‌ی ایرانی و شعر نوِ نیمایی جز از چند هنرمند و استثنا در این کشور فراتر نرفت و هیچ‌گاه به یک جریان تبدیل نشد، از ثمره‌ی کار همین‌هاست که اتفاقاً در کنار دشمنی با زیبایی و فرهنگ، با شادی و مهمانی هم پیکار می‌کردند. این جریان هنریِ عقیم و نامتمدن را می‌توانیم با تجدد واقعی هنر در ژاپن مقایسه کنیم، جایی که هنرمندان هیچ میلی به کنار زدن سنت و فرهنگ پرسابقه و غنی خود نشان ندادند (یعنی اصلاً چنین چیزی به ذهن یک هنرمند واقعی هم خطور نخواهد کرد)، و پس از آشنایی با هنرهای زیبای غربی نیز فرم‌ها و مصادیق آن را با آغوش باز پذیرا شدند—آن‌ها، که با مهمانی‌رفتن مردم‌شان هم مشکلی نداشتند، توانستند هنر خود را به قله‌هایی برسانند که نه‌تنها موجب برجستگی فرهنگ‌شان در عرصه‌ی جهانی شد، بلکه حتی اروپایی‌ها و آمریکایی‌ها را نیز به این صرافت انداخت که از هنر و زیبایی‌شناسی ژاپنی برای خلق اثر الهام بگیرند؛ و خلاصه، جریانی به‌وجود آمد که تلفیقی هنرمندانه و نوین از دو سنت بزرگ و پرسابقه‌ی هنری در جهان را ارائه می‌دهد. امید است حالا که حملات مبارک به دشمنان مهمانی در ایران رواج پیدا کرده، نیم نگاهی نیز به دشمنیِ ویرانگرتر این‌ها با هنر داشته باشیم که شایسته‌ی لعن و نفرینی هزار برابر سخت‌تر است.

@austro_libertarian
لیبرالیسم سیاسی چنان‌که من متوجه می‌شوم تحمیل گونه‌ای فهم زوری از زندگی خوب را به کناری می‌نهد و بنابراین هرگونه مداخله قهری حتی با توسل به هر نوع رفتار بدون خشونت را نیز منع می‌کند. لیبرالیسم اجتماعی شرح می‌دهد که: الف- سبک‌های زندگی متفاوتی می‌توانند جزو مصادیق زندگی خوب باشند و اصلا ارزش زیستن را خواهند داشت. ب- ما محکوم به لاادری‌گری درباره شایستگی بسیاری از سبک‌های زندگی دیگر به جای رد صریح آن‌ها هستیم. پ- حتی وقتی سبک‌های زندگی و الگوهای تعامل بدون خشونت، آشکارا در تقابل با عقل باشند فشار اجتماعی نباید برای تحذیر آنها مورد استفاده قرار بگیرد، مگر در موارد بسیار خاص. لیبرالیسم سیاسی و اجتماعی، مشوق ظهور و توسعه سبک‌های گوناگون زندگی‌و الگوهای سازمان اجتماعی است. هر نوعی از لیبرالیسم واجد حرکت پیوسته به سمت شمولیت بزرگترِ اخلاقی، حقوقی و سیاسی است- که همانا جهانشهرگرایی، مشروعیت‌بخشی به سبک‌های گوناگونِ «بودن» و توسعه جامعه اخلاقی را محقق می‌سازد.

گری چارتیه؛ لیبرالیسم حقوق طبیعی، ص ۳۵؛ نشر آماره
@austro_libertarian
Forwarded from Iranian Libertarian
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
لیبرتارینیسم و اصل عدم تجاوز
- والتر بلاک

@iranian_libertarian
AUSTRO LIBERTARIAN
Photo
تصمیم برای حرکت به سمت اقتصاد آزاد صرفاً یک طرفداری و انتخاب میان دو روش (سوسیالیسم و کاپیتالیسم) نیست، بلکه نمایاندن یگانه مسیری است که راستای آن می‌توان حرکت کرد. یعنی اصلاً چنین مسئله‌ای وجود ندارد که بگوییم سیاست‌های سوسیالیستی به‌نوعی، یا در شرایطی، یا در کوتاه‌مدت جواب می‌دهد و باید آن را برگزید. من نیز به‌عنوان یک طرفدار اقتصاد آزاد استقبال می‌کردم اگر روشی وجود داشت که با تزریق منابع و اعتبار در بخش‌های فقیرتر ثبات سیاسی لازم برای آزادسازی اقتصاد تأمین می‌شد، اما اساساً فکر نمی‌کنم چنین فرمول جادویی‌ای وجود داشته باشد یا جایی در تاریخ نمونه‌ی موفقی از آن پیدا شود—حرف کسانی که از اقتصاد آزاد حمایت می‌کنند نیز همین است. بلکه نکته دقیقاً این است که این پول‌پاشی سوسیالیست‌پسند—پس از «تغییر» (چون همین حالا نیز با نوعی از آن مواجه هستیم)—به نتیجه‌ای که مبلغان آن ادعا می‌کنند ختم نخواهد شد: پس از دو-سه سال، تمام منابع آزادشده و اعتبارها از بین خواهد رفت، زیرا بهبود معیشت مردم فقط و فقط تابعی از کل اقتصاد است. پس نه‌تنها لایه‌های پایین‌تر بهبودی نخواهند دید، چه بسا وضع‌شان بدتر نیز بشود. اما وقتی اهداف این برنامه‌ی دو-سه ساله حاصل نشود، همان مردمی که با تزریق پول «ثبات سیاسی» پیدا کرده بودند خواستار پول و برنامه‌های بیشتر و قوی‌تری می‌شوند. حالا منابع و اعتبارهای ایران، چه در داخل و چه در صحنه‌ی بین‌الملل، کمتر شده و همزمان که مردم خواستار توزیع منابع و اعتبارات بیشتری هستند، دولت توان کمتری در تأمین آن دارد. افزایش حجم بدهی‌های داخلی و خارجی را نیز درنظر بگیرید که برای سرمایه‌گذاران چه دافعه‌ای خواهد داشت. سرمایه‌ها از ایران خارج می‌شوند و سرمایه‌گذاران خارجی نیز تمایلی به ورود به اقتصاد ایران نخواهند داشت. بنابراین، بعد از پایان دو-سه سال سوسیالیسم، نه‌تنها پیشرفتی حاصل نشده که بتوانیم برپایه‌ی آن یک اقتصاد آزاد را شروع کنیم، بلکه همچنان در همان نقطه‌ای هستیم که ادعا می‌شد آزادی اقتصادیْ ثبات سیاسی را از بین می‌برد. درواقع هیچ کاری انجام نشده، جز به تعویق انداختن فشارهایی که در جریان اصلاح اقتصادی ناگزیر به مردم وارد خواهد شد. این موضوعی است که به‌نظر من طرفداران اقتصاد آزاد در ایران به اشتباه در آن کم‌کاری کرده‌اند: اول آن که منابع و اعتبار ایران، حتی پس از آزادسازی منابع بین‌المللی، بسیار کمتر از آن است که برای بهبود وضعیت ده‌ها میلیون نفر کافی باشد؛ دوم، اصلاح اقتصادی ناگزیر فشارهایی به مردم وارد خواهد کرد که بایستی آن‌ها را آخرین عواقب این همه سال اشتباهات ویرانگر سیاسی و اقتصادی به‌حساب آوریم. این نکته‌ای است که تمام نظریه‌پردازان و دانشمندان اقتصاد بازار روی آن تأکید کرده‌اند، و در دهه‌های گذشته، خصوصاً پس از فروپاشی شوروی، نمونه‌های نسبتاً زیادی از آن را در اختیار داریم؛ تجربه‌ی آرژانتین جدیدترین این موارد است. توجه ایرانی‌های طرفدار اقتصاد آزاد به اقدامات خاویر میلی جای بسی خوشحالی و تقدیر دارد، اما یکی از بزرگ‌ترین نقاط قوت دولت میلی، شاید حتی بزرگ‌ترین، همواره از چشم ایشان پنهان مانده است. بسیاری از مخالفان میلی در رسانه‌های داخلی و خارجی ماه‌ها است که به‌درستی و با تمام قوا تأکید می‌کنند سیاست‌های دولت میلی فشارهای اقتصادی را روی مردم آرژانتین افزایش داده و نرخ فقر را به بالاترین سطح خود در دهه‌های اخیر رسانده است. اما خبری از بی‌ثباتی سیاسی در آرژانتین نمی‌بینیم، و دلیل آن را باید در مصاحبه‌های خیابانی رسانه‌ها با مردم آرژانتین بجوییم. بزرگ‌ترین شاهکار میلی و هم‌گروهی‌هایش این بوده که توانسته‌اند مردمی را که سال‌ها در بحران اقتصادی و معیشتی زندگی می‌کردند، قانع کنند که چند سال فشار و بحران شدیدتر را تحمل کنند تا مشکلات اقتصادی دهه‌های قبل با سیاست‌های بازارگرایانه به‌تدریج برطرف شوند. و در مصاحبه‌های خیابانی می‌بینیم که افراد راضی شده‌اند تا این فرصت را به دولت میلی بدهند. بنده‌ی حقیر این را «ثبات سیاسی لازم برای آزادسازی موفق» می‌بینم، و به‌عنوان یک طرفدار بازار آزاد اعتقاد دارم که ثبات سیاسی با پول‌پاشی‌های دولتی و سوسیالیستی خریدنی نیست، بلکه با ترویج آگاهی، ایده‌ها و برنامه‌ها درباره‌ی جزئیات برنامه‌های اقتصادی حاصل می‌شود. از همین رو، با این افراد نیز مشکل اساسی دارم: عاملان و نظریه‌پردازان اصلاحات در جمهوری اسلامی که در فقدان هرگونه عزم و تضمینی برای آزادی، مردم را دعوت به پذیرش فشارها و سختی‌هایی می‌کنند که هیچ ثمره‌ای نخواهند داشت. اما به‌نظرم یکی از اشتباهاتی است که می‌توانیم به‌عنوان یک ایران‌دوستِ خواستار «تغییر» مرتکب شویم، این است که ادعا کنیم فرمولی جادویی داریم که دولت با اجرای آن می‌تواند از همان روز نخست تغییر فشارها و بحران‌های اقتصادی ایران را برطرف کند.

@austro_libertarian
⚜️اقتصاد رفتاری اتریشی⚜️

نویسنده: گلن ویتمن
مترجم: رضا زارع‌پور، احسان موسوی
 
 
اقتصاد اتریشی و اقتصاد رفتاری هردو مدعی‌اند که نقدهای عمیقی به علم اقتصاد نئوکلاسیک جریان اصلی وارد می‌کنند. این مشاهدهٔ ساده امکان هم‌افزایی بین دو مکتب فکری را نشان می‌دهد. درعین‌حال، اقتصاد اتریشی و رفتاری اغلب در تضاد هستند، مخصوصاً زمانی که به توصیه‌های سیاسی می‌پردازند. اقتصاد رفتاری اغلب برای توجیه مداخلات پدرسالارانه برای افرادی که به‌طور کامل عقلانی نیستند، به‌کار گرفته می‌شود. و برخی اقتصاددانان اتریشی به‌شدت علیه چنین استدلالاتی واکنش منفی نشان داده‌اند. با‌این‌حال، این اختلافِ‌نظر در سطح سیاست‌ها ممکن است موجب کمتر دیده شدنِ دستاوردهای تعاملات میان این دو مکتب شود.
در این مقاله، من این دستاوردهای بالقوه از تعاملات را با تمرکز بر اینکه چگونه دو مکتب می‌توانند یکدیگر را به‌طور سازنده نقد کنند، بررسی خواهم کرد.

📜 متن کامل: اقتصاد رفتاری اتریشی

▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬

🟡@IIFOM_CO

⚫️instagram.com/iifom.co

🌐iifom.com
Forwarded from Finance & Economics
📄 مقاله

سی‌اُمین سالمرگ «آقای لیبرتارین»

سه‌شنبه، هفتم ژانویه، مصادف با 18 دی ماه، سی‌اُمین سالگرد درگذشت مورای روتبارد اقتصاددان، مورخ و نظریه پرداز سیاسی امریکایی است. او اغلب به عنوان یکی از تأثیرگذارترین شخصیت‌ها در توسعه تفکر لیبرتارین یا آزادی خواهی مدرن مورد ستایش قرار می‌گیرد، تا جایی که به «آقای لیبرتارین» شهرت دارد.

◽️@utfinance◽️
AUSTRO LIBERTARIAN
Photo
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
AUSTRO LIBERTARIAN
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
«از گرانی گلایه نکنید!»
(قسمت اول)

امروز وظیفه‌ی هر طرفدار بازار آزاد است که بلند و رساترین صدای معترض به گرانی‌ها باشد. اما متأسفانه عده‌ای از کسانی که در ظاهر داعیه‌ی آزادی اقتصاد دارند، هرگاه فرصتی فراهم می‌گردد، و صداهایی علیه گرانی‌ها—این واضح‌ترین و اصلی‌ترین علامت یک اقتصاد بسته و سوسیالیستی—بلند می‌شود، نه‌تنها سخنی به‌زبان نمی‌آورند، بلکه بدتر، برعکس، می‌کوشند تا صحبت‌ها علیه گرانی را خاموش کنند، گویی که یا اصلاً گرانی را حس نمی‌کنند یا دغدغه‌اش را ندارد، یا اقتصاددانانی هستند که از درک بزرگ‌ترین داغ اقتصادی این روزهای مردم ایران بی‌اطلاع‌اند.

علت هرچه باشد، اصلی‌ترین نقدها را می‌توان در چند دسته قرار داد. اول کسانی‌اند که برای توجیه موارد گرانی به یک گونه‌ی غریب از ارزشگذاری ذهنی متوسل می‌شوند. می‌گویند هرکس، چون یک کنشگر و تولیدکننده‌ی خصوصی است، حق دارد هر قیمتی برای کالای خود بگذارد و مردم می‌توانند از او بخرند یا نه. این ادعا از دو جنبه در اقتصاد ایرانی اعتباری ندارد. اول، در یک اقتصاد آزاد، کارآفرینان همواره می‌کوشند تا با کاهش قیمت و افزایش کیفیت محصول یا خدمات خود، مشتریان بیشتری را جلب کنند. در نتیجه‌ی این کوشش کارآفرینانه، مردم می‌توانند با مقدار پول ثابتْ مصرف بیشتر و در نتیجه رفاه بیشتر داشته باشند. اما چنین روندی در اقتصاد ایران وجود ندارد؛ نه خبری از فعالیت کارآفرینی به‌مفهوم اتریشی است، نه تورم اجازه می‌دهد که مردم با پول ثابت مصرف بیشتر داشته باشند—بلکه برعکس، تورم و گرانی هر روز از رفاه مردم می‌کاهد. اما این فرایند کاهش قیمت و افزایش رفاه، تنها یک نشانه‌ی عملکرد اقتصاد بازار است، و خود علتی دارد که ما را به جنبه‌ی دوم و عمیق‌تر غلط بودن استدلال مذکور می‌رساند. فردی که به این استدلال باور دارد، در جایی نادرست به دوگانه‌ی دولتی/خصوصی اشاره می‌کند. درواقع، بنیاد این ادعا این است که چون یک کالای گران را یک تولیدکننده‌ی خصوصی عرضه می‌کند، پس انتقاد از این گرانی انتقاد از بازار آزاد است؛ یا به عبارت دیگر، نباید از گرانی کالاهای خصوصی حرف زد، چون این‌ها را بخش خصوصی مستقل از دولت تولید کرده است. این استدلالْ دوگانه‌ی درست دولتی/خصوصی را به‌اشتباه به درون یک اقتصاد دولتی تعمیم می‌دهد. اما در یک اقتصاد بسته، خبری از مکانیسم‌ها و فرایندهایی که باعث کارآفرینی و کشف قیمت‌ها می‌شوند نیست و عوامل خصوصی نیز به‌اندازه‌ی بنگاه دولتی ناتوان هستند. منابع در بخش خصوصی نیز به‌درستی تخصیص نمی‌یابد، قیمت عوامل تولید همچنان پنهان است، عدم‌قطعیت آینده بالاست؛ و همه‌ی این عوامل دست به دست هم می‌دهند تا محاسبه‌ی اقتصادی ناممکن شود؛ سرمایه‌گذاری پرریسک می‌گردد، درآمدها کم می‌شود و قیمت محصولات افزایش و کیفیت آن‌ها کاهش می‌یابد. اگر در یک اقتصاد سوسیالیستی، مشکل محاسبه‌ی اقتصادی به بنگاه‌های دولتی محدود بود (پدیده‌ای که درواقع تاحدی در کشورهای کاپیتالیستی شاهدیم) که اصلاً از همان ابتدا هیچ برخوردی بین دو ایدئولوژی بازار و سوسیالیسم شکل نمی‌گرفت. دولت برای خود به تولید شورایی و برنامه‌ریزی مرکزی و هدردادن منابع و ایجاد تورم مشغول می‌شد و مردم نیز تحت همین دولت از مواهب بازار و تولید خصوصی بهره می‌بردند و بر رفاه خود می‌افزودند! مشکل اصلی اقتصاد دولتی این است که تمام اقتصاد را، از جمله و مهم‌تر از همه، بخش خصوصی را دچار اختلال می‌کند، و گرانی اولین و مهم‌ترین علامت این شیوه‌ی ویرانگر است. پس به‌عقیده‌ی من، نهایت بیگانگیِ طرفداران بازار با جامعه را می‌رساند که وقتی مردم از گرانی شکایت می‌کنند، جواب می‌دهند مجبور نیستی بخری، یا برو یک چیز دیگر بخر! مثل آن اشراف‌زاده‌ای که گفت مردم اگر نان ندارند کیک بخورند.

@austro_libertarian
AUSTRO LIBERTARIAN
«از گرانی گلایه نکنید!» (قسمت اول) امروز وظیفه‌ی هر طرفدار بازار آزاد است که بلند و رساترین صدای معترض به گرانی‌ها باشد. اما متأسفانه عده‌ای از کسانی که در ظاهر داعیه‌ی آزادی اقتصاد دارند، هرگاه فرصتی فراهم می‌گردد، و صداهایی علیه گرانی‌ها—این واضح‌ترین و…
«از گرانی گلایه نکنید!»
(قسمت دوم)

اما مورد بالا کوچک و بی‌اهمیت جلوه می‌کند در برابر دسته‌ی دیگری از نقدها—البته این دو پیوندی نیز با یکدیگر دارند—که می‌گویند از گرانی‌ها انتقاد نکنید چون ممکن است دولت دخالت کند؛ یا از گرانی‌ها انتقاد نکنید چون مردم ایران ذاتاً کمونیست هستند و خواستار دخالت دولت. اول از همه، مگر دولت ایران تا به امروز برای دخالت‌های خود نیاز به درخواست و نظر مردم داشته—دولتی که وقتی تمام جامعه یک‌صدا خواستار آزادی‌های مختلف هستند، جار می‌زند مردم از ما کنترل بیشتر می‌خواهند؟ اما راستش چنین ادعایی پر بیراه نیست: وقتی مردم به گرانی‌ها اعتراض می‌کنند، صداهایی که خواستار آزادی بیشتر، و نه دخالت کمتر، هستند بسیار کم‌رنگ و حتی ناموجودند. اما این در اصل نشان از کم‌کاری ما طرفداران بازار آزاد دارد——کامل‌ترین و قطعی‌ترین دفاع‌ها از بازار آزاد زمانی شکل گرفتند که دو پدیده‌ی مطلوبیت مارجینال و ارزش ذهنی کشف شدند. اما منتقدانِ منتقدان گرانی، در حرف کسانی که از گرانی‌ها گله دارند، نشانه‌هایی از باور به نظریه‌ی ارزش کار می‌بینند؛ نظریه‌ای که در جدال‌های اقتصاد کلاسیک به ایده‌هایی همچون مارکسیسم و برنامه‌ریزی مرکزی ختم شد. پس می‌گویند مردم ذاتاً کمونیست و خواهان اقتصاد دولتی هستند، و می‌کوشند تا با آن‌ها مقابله کنند. ایراد این‌جاست که باور به نظریه‌ی ارزش کار نه ناشی از ایمان ذاتی به کمونیسم، بلکه یک شهود طبیعی است که در تجربیات محدود و روزمره‌ی انسانی تقویت می‌شود. بی‌دلیل نبود که هزاران سال پس از ظهور تمدن‌ها و شکل‌گیری اندیشه‌ی مدون درباره‌ی انسان و جوامع، همچنان خبری از مطلوبیت مارجینال و ارزش ذهنی نبود و حرکات کوچکی که به‌سمت کشف آن‌ها شکل گرفت همگی مهجور ماند. مطلوبیت مارجینال و ارزش ذهنی حتی امروز نیز ورای درک بسیاری از دانشجویان مقاطع بالاتر و حتی استادان اقتصاد است. کوتاه‌سخن، پایه و اساس نظریه‌ی اقتصاد مدرن و کامل‌ترین دفاع از بازار آزاد، به‌هیچ‌وجه به‌صورت شهودی قابل‌کشف نیست، عقل سلیم را به چالش می‌کشد، و درک روزمره‌ی ما از علت و معلول را زیرسوال می‌برد. توضیح همین پدیده‌ی بسیار بنیادی که «قیمت محصولات نهاییْ هزینه‌های تولید را تعیین می‌کند—نه برعکس» یقیناً یکی از سخت‌ترین موضوعات آموزشی در تاریخ بشر بوده است. و همزمان، ضروری‌تر از هر موضوع دیگری—مردم یک جامعه می‌توانند مثلاً بدون دانستن آخرین پیشرفت‌ها در مکانیک کوانتوم بدون هیچ مشکلی به زندگی خود ادامه دهند؛ اما ناآگاهی از نظریه‌ی ارزش ذهنی و مطلوبیت مارجینال همواره تهدیدی برای موجودیت جوامع و همکاری اجتماعی، و در نتیجه بقای انسان، بوده است. لیبرال‌های کلاسیک که در فقدان نظریه‌ی ارزش ذهنی بزرگ‌ترین سامان آزاد تاریخ بشر را در آمریکا بنیان نهادند، از یک نظر بسیار خوش‌اقبال بودند: هنوز خبری از جنبش‌های سوسیالیستی نبود. اما امروز چنین نیست. انسان‌ها ذاتاً کمونیست نیستند، اما جهل اقتصادیْ یک شهود طبیعی است. امروز جامعه پر از روشنفکران و فعالانی است که یا ندانسته این جهل را در نسخه‌های مختلف سوسیالیسم و دولت‌گرایی تئوریزه کرده‌اند، یا می‌کوشند از این جهل در جهت اهداف مستبدانه‌ی خود سوءاستفاده کنند. پس بیخود نبود که میزس بزرگ‌ترین، بل تنها وظیفه‌ی اقتصاددان را آموزش اقتصاد می‌دانست. اقتصاد، شاید درکنار فلسفه، تنها شاخه‌ی دانش بشری باشد که هدف از یادگیری آن فقط و فقط آموزاندن است. اقتصاددان باید سقراط جامعه‌ی مدرن باشد—من حتی قدم را فراتر می‌گذارم و می‌گویم اقتصاددانی که هدفی جز آموزش دارد، اصلاً اقتصاددان نیست؛ می‌تواند حسابدار و مالیه‌چی باشد، یا حتی تریدر و کلاهبردار و عمله‌ی دولت، اما اقتصاددان نه. اقتصاددان در کنار مردم می‌ایستد وقتی می‌بیند تصمیمات و نظرات مردم براساس شهود ارزش کار است، و جمعیتی را، هرچقدر کوچک، با پایه و اساس نظریه‌ی بازار آزاد، یعنی با ارزش ذهنی و مطلوبیت مارجینال، آشنا می‌کند. و این کافی نیست که فقط بگوییم «ارزش ذهنی است و هرکس می‌تواند هر قیمتی خواست ارائه بدهد، پس حرف نزنید.» بلکه باید یاد داد که ارزش ذهنی چگونه باعث ایجاد قیمت کالاهای نهایی می‌شود، یعنی مطلوبیت مارجینال را توضیح داد، سپس گفت چگونه این قیمت‌ها هزینه‌های تولید را مشخص می‌کنند، سپس چگونه فرایند کارآفرینی به کاهش قیمت و افزایش کیفیت می‌انجامد، سپس چگونه عدم‌قطعیت کمتر می‌شود و رفاه افزایش می‌یابد و ...؛ و بعد باید توضیح داد که چگونه دخالت گسترده‌ی دولت در تک‌تک این مراحل و بی‌اعتنایی به آموزه‌های اقتصاد موجب بحران‌های فراگیر و دائمی اقتصادی، خصوصاً گرانی، می‌شود؛ و راه رهایی چیست.

@austro_libertarian
AUSTRO LIBERTARIAN
«از گرانی گلایه نکنید!» (قسمت دوم) اما مورد بالا کوچک و بی‌اهمیت جلوه می‌کند در برابر دسته‌ی دیگری از نقدها—البته این دو پیوندی نیز با یکدیگر دارند—که می‌گویند از گرانی‌ها انتقاد نکنید چون ممکن است دولت دخالت کند؛ یا از گرانی‌ها انتقاد نکنید چون مردم ایران…
«از گرانی گلایه نکنید!»
(قسمت سوم)

ایستادن در برابر مردم، به علت شهودِ طبیعتاً نادرست، آن هم در شرایطی که تقریباً هیچ کجا وسیله یا فرصتی برای یادگیری درست اقتصاد وجود ندارد، نه‌تنها فایده‌ای ندارد، بلکه وجهه‌ای زننده به لیبرالیسم می‌دهد و موجب انزوای طرفداران بازار آزاد می‌شود. حتی اگر ایشان موفق شوند و شکایت‌ها از گرانی را متوقف کنند، همچنان مشخص نیست که فایده‌ی این دستاورد چه خواهد بود. در هر دو صورت، در این اقتصاد که همین حالا نیز مملو از دخالت‌های دولت و بحران‌های ناشی از آن است، گرانی‌ها زندگی مصرف‌کننده و تولیدکننده‌های خرد را سخت‌تر و سخت‌تر خواهد کرد، و سکوت در برابر گرانی‌ها نه‌فقط از بار مداخله‌های دولت نمی‌کاهد، بلکه به دولت و کسانی که از این تورم و دخالت‌ها، و از این بدبختی مردم، سود می‌برند و بهترین زندگی‌ها را برای خود ساخته‌اند نیز فرصتی برای تازش بیشتر می‌دهد.

@austro_libertarian
Forwarded from انجمن علمی اقتصادپژوهان (Jafar Saeiniya)
📌 اقتصاد ایران به خاویر میلی نیاز دارد (متن کامل)

🖋️ نویسنده: جعفر ساعی‌نیا

▫️اقتصاد ایران سال‌هاست که درگیر بحران‌های مزمن مانند تورم افسارگسیخته، رکود تولید، فساد ساختاری و ناکارآمدی سیستم اقتصادی است. این شرایط، شباهت‌های بسیاری با اقتصاد بحران‌زده آرژانتین دارد، کشوری که توانست با روی کار آمدن خاویر میلی و اجرای اصلاحات ریشه‌ای، مسیر خروج از این مشکلات را آغاز کند. میلی با سیاست‌های جسورانه‌اش، نقش دولت را کاهش داد و اقتصاد را آزادسازی کرد.

🆔 Telegram
🆔 Instagram
2025/01/26 03:05:18
Back to Top
HTML Embed Code: