tgoop.com/baghesabzeshgh/16963
Last Update:
#ارغوان
شعر: #ابتهاج
علیرضا #قربانی
ارغوان
✍️#زهراغریبیان_لواسانی
ماجرای درخت ارغوان ابتهاج اینچنین بود که :
ابتهاج سالها پیش می خواست خانه ای را با عشق برای خودش بسازد
و آجر به آجر روی هم گذاشت و خانه در خیال او و بعد بر روی زمین بزرگ می شد . که به یکباره چشمش در آن نزدیکی به کنده خشکیده درختی افتاد که بیش از سیصد سال از عمرش،می گذشت اما هنوز جان داشت
می گفت نگران بودم که پای آن درخت سیمان ریخته نشود و او را به مرگ فجیعانه ای در حصار سیمان نکشم .
تا اینکه دور کنده پاجوشهای نازک و سبز بیرون آمد و کمکم هرکدام از این پاجوشها تبدیل به یک تنه ضخیم شد. من به این درخت انس پیدا کردم و هر روز صبح که بیدار میشدم، میرفتم پای درخت و با آن حرف میزدم. کمکم درخت ارغوان برای من سمبلی از زندگی شخصی تا آرمانها و آرزوها شد"
دو بار از هجران درخت گریان شد .یک بار در زندان و سرود :
"ارغوانم آنجاست!
ارغوانم تنهاست!
ارغوانم دارد میگرید!
چون دل من که چنین خونآلود، هر دم از دیده فرو میریزد
و دیگر بار به وقت مهاجرت از ایران در دل ،به فراق از ارغوان گریست .
ارغوان او اینک بسیار تنهاست
@baghesabzeshgh
BY مولانا و باغِ سبـــزِ عشق (غریبیان لواسانی)
Share with your friend now:
tgoop.com/baghesabzeshgh/16963