Forwarded from ممالک محروسه ایران
Forwarded from جرعه
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
♦️افشین جعفرزاده در خصوص کودتای ۲۸ مرداد و محمد مصدق سخن میگوید🔺
@joreah_journal
www.instagram.com/joreah_journal
@joreah_journal
www.instagram.com/joreah_journal
Forwarded from ممالک محروسه ایران
فراز و فرود قدرت میرزا تقی خان امیرکبیر
محمدعلی بهمنی قاجار
سه سال و نیم صدارت میرزا تقی خان فراهانی امیر نظام مشهور به امیر کبیر ، در تاریخ نگاری ایرانی به یکی از نقاط عطف تاریخ معاصر ایران تبدیل شده است . جدای از اغراق گویی هایی که روایت اسطوره ای از امیر کبیر ارایه می دهد ، میرزا تقی خان به نوعی نماد تلاش حکومت مرکزی برای به زیر سلطه در آوردن و مهار اشراف بود . با سقوط صفویه در سال 1148 قمری ،اشرافیت و دیوانسالاری چند صدساله ایرانی دچار تزلزل گردید و دوران پر تلاطم نادرشاه و عصر کوتاه زندیه نیز نتوانست این دیوانسالاری را دوباره به قدرت سابق برگرداند . عصر شهریاری آقامحمدخان قاجار نیز هماره درجنگ گذشت و دیری نیز نپایید. اما در دوران نزدیک به 40 سال شاهنشاهی فتحعلی شاه قاجار او توانست اشرافیت ایرانی را در محور خود و فرزندانش بازسازی نماید. در کنار دربار تهران ، شاهزاده عباس میرزا ولیعهد نیز با بهره گیری از برخی رجال باقی مانده عصر صفوی و زندیه ، در تبریز یک دستگاه موازی ایجاد کرد که به مکتب تبریز نیز مشهور شده است . با درگذشت عباس میرزا (1249 قمری -1212 خورشیدی )و فتحعلی شاه(1250 قمری- 1213 خورشیدی) ، صحنه سیاسی ایران دچار تحولاتی اساسی گردید ، محمد شاه با کمک و یاری میرزا ابوالقاسم فراهانی قایم مقام، وزیر و دستیار پدرش و سایر رجال دستگاه تبریز و پروردگان عباس میرزا ، توانست بر دربار تهران و علیشاه ظل السلطان که چهره منتخب این دربار بود ، فایق آید . طومار اشرافیت به جای مانده از فتحعلی شاه و حتی بساط قدرت بیشتر فرزندان و نوادگان فتحعلی شاه برچیده شد ، محمد شاه و قایم مقام ایران مدار گردیدند و عصری تازه پدید آمد ، اما خیلی زود ، این دو نفر نیز با یکدیگر دچار اختلاف شدند و محمد شاه تصمیم به حذف وزیر خود گرفت و بدین ترتیب قایم مقام با دستور شاه کشته شد ، با کشته شدن قایم مقام ، بقایای دربار فتحعلی شاه با سرکردگی الهیار خان آصف الدوله دایی شاه امیدوار گردیدند که بار دیگر به قدرت بازگردند ، اما محمد شاه اراده ای دیگر داشت ، او حاجی میرزا آقاسی معلم و مربی خود را به صدارت عظمی انتخاب کرد . در 13 سال صدارت حاجی ، سه جناح رقیب در ساختار قدرت سیاسی ایران پدید آمدند ، جناح اول : دولو ها و وابستگان مادر شاه بودند که با محوریت شاهزاده بهمن میرزا برادر تنی محمد شاه و آصف الدوله قدرت گسترده ای داشتند در برهه ای بهمن میرزا والی آذربایجان و آصف الدوله والی خراسان گردید و بدین ترتیب این جناح به فتح نهایی قدرت بسیار امیدوار شد ، جناح دوم بقایای دربار فتحعلی شاه بود که به ابتکار همسر محمد شاه ملک جهان خانم (مهدعلیا بعدی) در سودای قدرت بودند ، ملک جهان خانم نوه فتحعلی شاه هم بود و مادر او خواهر تنی حسنعلی میرزا شجاع السلطنه فرزند رشید و قدرتمند فتحعلی شاه بود که به فرمان محمد شاه نابینا گردیده بود ، بنابراین ملک جهان خانم توانایی زیادی در بسیج ساختار قدرت به سود خود داشت ، جناح سوم خود صدراعظم حاجی میرزا آقاسی بود که به اتکا حمایت شاه ، آن دو جناح دیگر را مهار می کرد ، در سالهای پایانی پادشاهی محمد شاه ، با شورش الهیار خان آصف الدوله و فرزندش حسن خان سالار و متعاقبا عزل و تبعید شاهزاده بهمن میرزا ، جناح دولوها تقریبا از قدرت حذف گردیدند ولی جناح طرفدار ملک جهان خانم هم چنان قدرتمند بودند ، با درگذشت محمد شاه در سال 1264 قمری (1227 خورشیدی)، قدرت حاجی میرزا آقاسی نیز یک باره زایل گردید و حال بقایای اشرافیت فتحعلی شاهی در پرتو پشتیبانی ملک جهان خانم اماده قبضه کردن قدرت بودند . ملک جهان خانم در کنار خود ،برادرانش و خانات طایفه قوانلو را داشت که دایی زادگان آقامحمدخان بودند افزون براین بازماندگان رجال متقدم قاجاریه از خاندان های : هدایت ، مستوفی ، نوری ، سپهر وایروانی .... همگی در کنار ملک جهان خانم گردآمدند و حتی در دوره انتقالی درگذشت محمد شاه تا رسیدن ناصرالدین شاه به تهران ، مجلسی به نام مجلس امرای جمهور تشکیل داده و ملک جهان خانم که حال دیگر مهدعلیا خوانده می شد را به ریاست مجلس امرای جمهور انتخاب کردند ، گویا این رجال دیگر برای شاه جدید و نوجوان یعنی ناصرالدین شاه 16 ساله حسابی باز نمی کردند و در خیال خود قدرت را در دستان خویش می دیدند ، اما ناصرالدین شاه با بقایای دستگاه تبریز عباس میرزایی و شاگردان و یاران قایم مقام مرحوم ، به تهران میاید و در نخستین گام ، یکی از بازماندگان مکتب تبریز یعنی میرزا تقی خان فراهانی را به صدارت عظمی انتخاب کرد ، ناصرالدین شاه با انتخاب میرزا تقی خان خود را از شر سرسپردگی مادر و اشراف نجات داد و در عوض بر اقتدار دولت مرکزی تاکید کرد .
محمدعلی بهمنی قاجار
سه سال و نیم صدارت میرزا تقی خان فراهانی امیر نظام مشهور به امیر کبیر ، در تاریخ نگاری ایرانی به یکی از نقاط عطف تاریخ معاصر ایران تبدیل شده است . جدای از اغراق گویی هایی که روایت اسطوره ای از امیر کبیر ارایه می دهد ، میرزا تقی خان به نوعی نماد تلاش حکومت مرکزی برای به زیر سلطه در آوردن و مهار اشراف بود . با سقوط صفویه در سال 1148 قمری ،اشرافیت و دیوانسالاری چند صدساله ایرانی دچار تزلزل گردید و دوران پر تلاطم نادرشاه و عصر کوتاه زندیه نیز نتوانست این دیوانسالاری را دوباره به قدرت سابق برگرداند . عصر شهریاری آقامحمدخان قاجار نیز هماره درجنگ گذشت و دیری نیز نپایید. اما در دوران نزدیک به 40 سال شاهنشاهی فتحعلی شاه قاجار او توانست اشرافیت ایرانی را در محور خود و فرزندانش بازسازی نماید. در کنار دربار تهران ، شاهزاده عباس میرزا ولیعهد نیز با بهره گیری از برخی رجال باقی مانده عصر صفوی و زندیه ، در تبریز یک دستگاه موازی ایجاد کرد که به مکتب تبریز نیز مشهور شده است . با درگذشت عباس میرزا (1249 قمری -1212 خورشیدی )و فتحعلی شاه(1250 قمری- 1213 خورشیدی) ، صحنه سیاسی ایران دچار تحولاتی اساسی گردید ، محمد شاه با کمک و یاری میرزا ابوالقاسم فراهانی قایم مقام، وزیر و دستیار پدرش و سایر رجال دستگاه تبریز و پروردگان عباس میرزا ، توانست بر دربار تهران و علیشاه ظل السلطان که چهره منتخب این دربار بود ، فایق آید . طومار اشرافیت به جای مانده از فتحعلی شاه و حتی بساط قدرت بیشتر فرزندان و نوادگان فتحعلی شاه برچیده شد ، محمد شاه و قایم مقام ایران مدار گردیدند و عصری تازه پدید آمد ، اما خیلی زود ، این دو نفر نیز با یکدیگر دچار اختلاف شدند و محمد شاه تصمیم به حذف وزیر خود گرفت و بدین ترتیب قایم مقام با دستور شاه کشته شد ، با کشته شدن قایم مقام ، بقایای دربار فتحعلی شاه با سرکردگی الهیار خان آصف الدوله دایی شاه امیدوار گردیدند که بار دیگر به قدرت بازگردند ، اما محمد شاه اراده ای دیگر داشت ، او حاجی میرزا آقاسی معلم و مربی خود را به صدارت عظمی انتخاب کرد . در 13 سال صدارت حاجی ، سه جناح رقیب در ساختار قدرت سیاسی ایران پدید آمدند ، جناح اول : دولو ها و وابستگان مادر شاه بودند که با محوریت شاهزاده بهمن میرزا برادر تنی محمد شاه و آصف الدوله قدرت گسترده ای داشتند در برهه ای بهمن میرزا والی آذربایجان و آصف الدوله والی خراسان گردید و بدین ترتیب این جناح به فتح نهایی قدرت بسیار امیدوار شد ، جناح دوم بقایای دربار فتحعلی شاه بود که به ابتکار همسر محمد شاه ملک جهان خانم (مهدعلیا بعدی) در سودای قدرت بودند ، ملک جهان خانم نوه فتحعلی شاه هم بود و مادر او خواهر تنی حسنعلی میرزا شجاع السلطنه فرزند رشید و قدرتمند فتحعلی شاه بود که به فرمان محمد شاه نابینا گردیده بود ، بنابراین ملک جهان خانم توانایی زیادی در بسیج ساختار قدرت به سود خود داشت ، جناح سوم خود صدراعظم حاجی میرزا آقاسی بود که به اتکا حمایت شاه ، آن دو جناح دیگر را مهار می کرد ، در سالهای پایانی پادشاهی محمد شاه ، با شورش الهیار خان آصف الدوله و فرزندش حسن خان سالار و متعاقبا عزل و تبعید شاهزاده بهمن میرزا ، جناح دولوها تقریبا از قدرت حذف گردیدند ولی جناح طرفدار ملک جهان خانم هم چنان قدرتمند بودند ، با درگذشت محمد شاه در سال 1264 قمری (1227 خورشیدی)، قدرت حاجی میرزا آقاسی نیز یک باره زایل گردید و حال بقایای اشرافیت فتحعلی شاهی در پرتو پشتیبانی ملک جهان خانم اماده قبضه کردن قدرت بودند . ملک جهان خانم در کنار خود ،برادرانش و خانات طایفه قوانلو را داشت که دایی زادگان آقامحمدخان بودند افزون براین بازماندگان رجال متقدم قاجاریه از خاندان های : هدایت ، مستوفی ، نوری ، سپهر وایروانی .... همگی در کنار ملک جهان خانم گردآمدند و حتی در دوره انتقالی درگذشت محمد شاه تا رسیدن ناصرالدین شاه به تهران ، مجلسی به نام مجلس امرای جمهور تشکیل داده و ملک جهان خانم که حال دیگر مهدعلیا خوانده می شد را به ریاست مجلس امرای جمهور انتخاب کردند ، گویا این رجال دیگر برای شاه جدید و نوجوان یعنی ناصرالدین شاه 16 ساله حسابی باز نمی کردند و در خیال خود قدرت را در دستان خویش می دیدند ، اما ناصرالدین شاه با بقایای دستگاه تبریز عباس میرزایی و شاگردان و یاران قایم مقام مرحوم ، به تهران میاید و در نخستین گام ، یکی از بازماندگان مکتب تبریز یعنی میرزا تقی خان فراهانی را به صدارت عظمی انتخاب کرد ، ناصرالدین شاه با انتخاب میرزا تقی خان خود را از شر سرسپردگی مادر و اشراف نجات داد و در عوض بر اقتدار دولت مرکزی تاکید کرد .
Forwarded from ممالک محروسه ایران
میرزا تقی خان بهترین انتخاب برای ناصرالدین شاه بود ، او نیز هم چون سلف خود حاجی میرزا آقاسی هیچ پایگاه اشرافی خاصی نداشت و داخل زد و بندهای درباری نبود و تنها به شاه وفاداری داشت ، حاجی میرزا اقاسی سیزده سال کابوس اشراف بود ولی حال میرزا تقی خان کابوسی بزرگتر بود زیرا او افزون بر این که مانند حاجی به شاه وفادار بود با اشراف به مراتب از حاجی سخت گیر تر بود ، میرزا تقی خان قدرت شاه جوان را تثبیت کرد و اشراف را مهار کرد و هم چنین دست به اصلاحاتی گسترده زد که قدرت اشراف را تهدید می کرد ، ناصرالدین شاه در همه این موارد حامی و پشتیبان او بود اما دو نقطه ضعف ، امیرکبیر را از چشم شاه انداخت ، ناصرالدین شاه برخلاف سنت صدها ساله شکل گرفته در تاریخ ایران ، نخستین شاهی بود که دست از کور کردن رقیبان و مدعیان سلطنت برداشته بود ، اما امیر کبیر با وجود این لطف شاه ، بازهم مدعی و رقیب سلطنت یعنی شاهزاده عباس میرزا ملک آرا برادر شاه را مورد حمایت ویژه خود قرار داده بود ، از سویی دیگر امیر کبیر به شاه بسیار سخت گیر بود در جایی به او تلنگر می زند و در واقع به نوعی او را تحقیر می کند که اگر من نباشم چگونه شاهی می کنی ؟ در جایی دیگر نقل است که به او پیشنهاد کشتن مادرش را می دهد ، در این شرایط ناصرالدین شاه که با هوش فطری خویش میرزا تقی خان را برکشیده بود تا اشراف و حتی مادرش را مهار کند از خود میرزا تقی خان احساس خطر کرد و در سال 1268 قمری با تحریک اشراف ناگزیر به عزل وی شد ، در مرحله پس از عزل امیر کبیر نیز ، یک رخداد مهم دیگر سند تبعید او را امضا کرد ، روس ها برای حمایت از میرزا تقی خان مداخله کردند و این مداخله خشم شدید شاه را برانگیخت و بدین ترتیب میرزا تقی خان به کلی از چشم شاه افتاد در تحولات بعدی ، دسیسه های اشراف راه را برای کشته شدن میرزا تقی خان هموار کرد و بدین ترتیب ایران از یک وزیر کاردان و لایق محروم گردید . اما ناصرالدین شاه تسلیم قدرت اشراف گردید و نماد آنان یعنی میرزا آقا خان نوری را به صدارت انتخاب کرد . هفت سال پس از کشته شدن میرزا تقی خان ، ناصرالدین شاه به توصیه های وی مبنی بر سلطنت با اراده خود عمل کرد ، میرزا آقاخان را عزل کرد و خود بدون دخالت کسی به سلطنت با اقتدار خویش ادامه داد . سالهای بعدی سلطنت ناصرالدین شاه با تردید وی در میانه ادامه سنت حکمرانی ایرانی و اصلاحات همراه بود و بدین ترتیب ایران دوران ناصری اصلاحاتی مهم را به خود دید که امیر کبیر پیشگام آن بود اما این اصلاحات به سرانجام نهایی نیز نرسید و در میانه عزم و تردید و در برابر انبوه مشکلات و تنگناها عقیم ماند .
صفحه ی تاریخ روزنامه ایران مورخ ۲۷ آبان ماه ۱۳۹۷
@qajariranhistory
صفحه ی تاریخ روزنامه ایران مورخ ۲۷ آبان ماه ۱۳۹۷
@qajariranhistory
فرقه اهریمنی رجوی ، دشمن ملت ایران است و هیچ جایگاهی در بین ملت ایران ندارد ، سیاستمداران غربی که به خاطر پول در مراسم این فرقه منحوس شرکت می کنند وجدان خود را به دلار و یورو می فروشند اما این پیام را به ایرانی ها می دهند که مداخله خارجی در امور داخلی ایران تا چه اندازه می تواند خطرناک و نامطبوع باشد.
https://www.tgoop.com/bahmanighajar
https://www.tgoop.com/bahmanighajar
تیم ترامپ که به شدت به صهیونیست ها و نتانیاهو نزدیک است علاقه ای به مذاکره و مصالحه ندارد ، منافعش در جنگ طلبی و تحریم و فشار حداکثری علیه ایران است ، ممکن است صرفا برای جلب افگار عمومی جهان و آمریکا و اثبات این نکته که دیپلماسی را بر جنگ ترجیح میدهم وانمود کند که مذاکره را ترک نکرده است، در این میان تاکید بر عدم مذاکره، به نوعی بازی کردن در میدان آمریکا و مشروعیت دادن به خصومت های بعدی و احتمالی آمریکا است.
https://www.tgoop.com/bahmanighajar
https://www.tgoop.com/bahmanighajar
راه چه بردی ؟
خبر امضای پیمان راهبردی میان ایران و روسیه ، به راستی مایه تعجب و تاسف و کمی هم خنده دار است ، کدام پیوند راهبردی میان ایران و روسیه وجود دارد ؟ از خالی گذاشتن پشت بشار اسد در سوریه و تحقیر ایران در کلام پوتین بگوییم؟ یا از همراهی روسیه با امارات بر سر جزایر سه گانه ؟ حمایت های روسیه از طالبان را تجلیل کنیم یا خیانت به ارمنستان و تقدیم قره باغ به باکو را؟ راستی چرا روسیه در پیمان آتش بس قره باغ در سال ۲۰۲۰ هیچ اعتنایی به حضور ایران در منطقه نکرد ؟ در دریای خزر با روسیه منافع راهبردی داریم یا بر سر صادرات گاز ؟!در مورد زنگه زور هم که روسیه مخالف ایران است ، اصلا در کجا با روسیه اشتراک منافع داریم؟ البته به باور من زمینه های همکاری میان ایران و روسیه بسیار زیاد بوده است ، اما در شرایطی که ایران نیز مانند امارات و عربستان و ترکیه روابطی متوازن با غرب و شرق داشت و نه از سر نیاز ، بلکه از اقتدار و موضع برابر وارد تعامل با روسیه می شد تا اطلاع ثانوی و تا نعره های گوشخراش علیه عادی سازی روابط ایران با غرب به گوش می رسد، در راه روسیه هیج بردی برای ایران متصور نیست .
https://www.tgoop.com/bahmanighajar
خبر امضای پیمان راهبردی میان ایران و روسیه ، به راستی مایه تعجب و تاسف و کمی هم خنده دار است ، کدام پیوند راهبردی میان ایران و روسیه وجود دارد ؟ از خالی گذاشتن پشت بشار اسد در سوریه و تحقیر ایران در کلام پوتین بگوییم؟ یا از همراهی روسیه با امارات بر سر جزایر سه گانه ؟ حمایت های روسیه از طالبان را تجلیل کنیم یا خیانت به ارمنستان و تقدیم قره باغ به باکو را؟ راستی چرا روسیه در پیمان آتش بس قره باغ در سال ۲۰۲۰ هیچ اعتنایی به حضور ایران در منطقه نکرد ؟ در دریای خزر با روسیه منافع راهبردی داریم یا بر سر صادرات گاز ؟!در مورد زنگه زور هم که روسیه مخالف ایران است ، اصلا در کجا با روسیه اشتراک منافع داریم؟ البته به باور من زمینه های همکاری میان ایران و روسیه بسیار زیاد بوده است ، اما در شرایطی که ایران نیز مانند امارات و عربستان و ترکیه روابطی متوازن با غرب و شرق داشت و نه از سر نیاز ، بلکه از اقتدار و موضع برابر وارد تعامل با روسیه می شد تا اطلاع ثانوی و تا نعره های گوشخراش علیه عادی سازی روابط ایران با غرب به گوش می رسد، در راه روسیه هیج بردی برای ایران متصور نیست .
https://www.tgoop.com/bahmanighajar
Telegram
بهمنی قاجار
محمد علی بهمنی قاجار وکیل دادگستری ، دکترای حقوق بین الملل دانشگاه تهران ، پژوهشگر تاریخ
تاجیکستان
سفر ریاست جمهوری به تاجیکستان از هرجهت قابل تحسین و تمجید است ، همراهی گروه بزرگی از سرمایه گذاران و بازرگانان ایرانی با هیات رسمی ایران ،گامی درست و سنجیده برای توسعه همه جانبه روابط ایران و تاجیکستان است ، بی تردید زمینه های بسیار زیادی برای افزایش سرمایه گذاری ایران در تاجیکستان وجود دارد، تاجیکستان یک ایران کوچک و زیبا با آزادیهای اجتماعی و در خارج از مرزهای ایران است ، بنابراین چرا ایرانیان به جای سفرهای تکراری به ترکیه و ارمنستان و تایلند و امارات و......به تاجیکستان نروند ؟ البته زیر ساخت های توریستی چندانی در تاجیکستان وجود ندارد که توسعه این زیر ساخت ها نیازمند سرمایه گذاری است و چرا این سرمایه گذاری به وسیله ایرانی ها انجام نشود و بازدهی آن نیز نصیب خود همین سرمایه گذاران نگردد ؟ به نظر می رسد سفر رئیس جمهور به تاجیکستان یک گام بزرگ و مهم برای نزدیکی هر چه بیشتر ایران و تاجیکستان است. ضرورت دارد ایران و تاجیکستان در مورد افغانستان سیاست واحدی اتخاذ کنند سیاستی که مبتنی بر تامین حقوق حقه فارسی زبانان افغانستان و کمک به ثبات و امنیت مردم افغانستان و احترام به حق حاکمیت آنان و تحقق حقوق اولیه زنان افغانستان باشد . در هر حال سفر آقای پزشکیان به تاجیکستان اقدامی مثبت و سازنده بود و ترکیب هیات همراه ایشان و سهیم سازی بازرگانان در این هیات و نیز سخنان و مواضع رئیس جمهور در این سفر و مزین کردن کلامش با شعر رودکی عزیز ، همگی قابل تمجید و در خور تحسین هستند . امید که دوستی و اتحاد ایران و تاجیکستان پاینده باشد .
https://www.tgoop.com/bahmanighajar
سفر ریاست جمهوری به تاجیکستان از هرجهت قابل تحسین و تمجید است ، همراهی گروه بزرگی از سرمایه گذاران و بازرگانان ایرانی با هیات رسمی ایران ،گامی درست و سنجیده برای توسعه همه جانبه روابط ایران و تاجیکستان است ، بی تردید زمینه های بسیار زیادی برای افزایش سرمایه گذاری ایران در تاجیکستان وجود دارد، تاجیکستان یک ایران کوچک و زیبا با آزادیهای اجتماعی و در خارج از مرزهای ایران است ، بنابراین چرا ایرانیان به جای سفرهای تکراری به ترکیه و ارمنستان و تایلند و امارات و......به تاجیکستان نروند ؟ البته زیر ساخت های توریستی چندانی در تاجیکستان وجود ندارد که توسعه این زیر ساخت ها نیازمند سرمایه گذاری است و چرا این سرمایه گذاری به وسیله ایرانی ها انجام نشود و بازدهی آن نیز نصیب خود همین سرمایه گذاران نگردد ؟ به نظر می رسد سفر رئیس جمهور به تاجیکستان یک گام بزرگ و مهم برای نزدیکی هر چه بیشتر ایران و تاجیکستان است. ضرورت دارد ایران و تاجیکستان در مورد افغانستان سیاست واحدی اتخاذ کنند سیاستی که مبتنی بر تامین حقوق حقه فارسی زبانان افغانستان و کمک به ثبات و امنیت مردم افغانستان و احترام به حق حاکمیت آنان و تحقق حقوق اولیه زنان افغانستان باشد . در هر حال سفر آقای پزشکیان به تاجیکستان اقدامی مثبت و سازنده بود و ترکیب هیات همراه ایشان و سهیم سازی بازرگانان در این هیات و نیز سخنان و مواضع رئیس جمهور در این سفر و مزین کردن کلامش با شعر رودکی عزیز ، همگی قابل تمجید و در خور تحسین هستند . امید که دوستی و اتحاد ایران و تاجیکستان پاینده باشد .
https://www.tgoop.com/bahmanighajar
Telegram
بهمنی قاجار
محمد علی بهمنی قاجار وکیل دادگستری ، دکترای حقوق بین الملل دانشگاه تهران ، پژوهشگر تاریخ
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
اتحادیه بین المللی وکلای دادگستری( International Bar Association) یک سازمان غیر دولتی بین المللی دارای مقام مشورتی خاص در مجمع عمومی سازمان ملل متحد و شورای اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی ملل متحد است ، هر شخص خصوصی اعم از حقوقی و حقیقی یعنی افراد و گروههای حقوقی هم چون : دانشجویان حقوق و اساتید حقوق و وکلای دادگستری و کانون های وکلای دادگستری با پرداخت حق عضویت می توانند عضو IBA باشند ، اما این نوع عضویت در IBA در واقع عضویت افتخاری است و یک نوع عضویت اصلی در IBA داریم که طبق توضیح خود این سازمان، به آن عضویت کامل گفته می شود، این عضویت صرفا مختص به کانون های وکلای دادگستری به عنوان نهادهای مستقل و غیر دولتی وکالت است و بنابراین پنج نهاد وکالتی از ایران عضو اصلی و کامل IBA هستند که این سازمان ها عبارتند از : کانون وکلای دادگستری مرکز، کانون وکلای اصفهان ، کانون وکلای کرمان، کانون وکلای مازندران واسکودا
مرکز وکلای قوه قضائیه هیچ گاه عضو اصلی IBA نشده است،اسامی اعضای اصلی IBA در سایت این اتحادیه وجود دارد که لینک آن را در ذیل قرار می دهم.
https://www.ibanet.org/bar-associations
https://www.tgoop.com/bahmanighajar
مرکز وکلای قوه قضائیه هیچ گاه عضو اصلی IBA نشده است،اسامی اعضای اصلی IBA در سایت این اتحادیه وجود دارد که لینک آن را در ذیل قرار می دهم.
https://www.ibanet.org/bar-associations
https://www.tgoop.com/bahmanighajar
شاه عباس ، هایده و بازرگان
سی ام دی ماه سالگرد درگذشت سه شخصیت مشهور تاریخ ایران است ، شاه عباس کبیر ، بانو هایده و مهندس مهدی بازرگان، این سه ، هر کدام از وجوهی از شخصیت ایرانیان نمایندگی می کنند، شاه عباس بی تردید بزرگترین فرمانروای ایران بعد از اسلام است ، شاهی که کشوری ویرانه و رو به نابودی را به اوج عظمت رسانید ، شاه عباس با نابودی ملوک الطوایفی و گردنکشان محلی در وهله نخست ، وحدت ملی و افتدار حکومت مرکزی را بازگردانید ، شاه عباس پس از نیایش شاه اسماعیل ، مهمترین اقدامات را برای احیای ایران و وحدت و یکپارچگی آن برداشت و به نوعی از بنیانگذاران دولت مدرن در ایران هم هست ، برچیدن بساط حکومت های محلی صدها ساله و تثبیت اقتدار دولت از سویی و نیز از میان بردن تبعیض میان ترک و تاجیک از سویی دیگر ،هر دو در یکپارچگی کشور و ملت ،تاثیر به سزایی داشتند به این ها باید بردباری مذهبی شاه عباس را نیز افزود. شاه عباس در سیاست خارجی نیز یکی از بزرگترین شخصیت های تاریخ ایران است ،پیمان آتش بس او با عثمانی و تسلیم در موقع ضعف و اولویت بخشیدن به سامان دادن داخل در برابر تهدید خارجی اوج پختگی سیاسی شاه عباس را نشان می دهد، هم چنین اولویت دادن او به جنگ با ازبک ها و سپس عثمانی هنر دیکر شاه عباس بود در نهایت سیاست خارجی دوستی با اروپا و اتحاد با اروپای مسیحی در برابر خلافت اسلامی عثمانی، نمادی از سیاست خارجی ملی و میهن پرستانه شاه عباس بزرگ است ، استفاده ماهرانه او از رقابت میان انگلیس ها و پرتغالی ها و اسپانیایی ها هم نشان دهنده نبوغ این سیاستمدار بزرگ تاریخ ایران دارد ، در سیاست داخلی، با سیاست های مهاجرتی خاص به پراکندگی گروههای قومی و جمعیتی و زبانی و مذهبی ایران در سرتاسر کشور یاری رسانید تا جایی که هنوز آثار سیاست های مهاجرتی وی در سرتاسر ایران بزرگ مشهود است ، از قزلباش های قندهار تا گرجی های فریدن و ارمنی های جلفا و .....همگی بقایای این ابر انسان تاریخ ایران است، اما هر میزان شاه عباس بزرگ پادشاهی شیعی و دلبسته و متظاهر صادق تشیع، ولی بیش از هرچیز ملی گرا بود ، مرحوم مهندس بازرگان به ظاهر گاه از عنوان ملی گرا استفاده می کرد اما عمیقا اخوانی و اسلام گرا بود. بازرگان شخصیتی نجیب و دموکرات مسلک و بردبار و شجاع داشت ، اما چندان دلبستگی به تاریخ و هویت ایرانی نداشت ، در مصدقی بودن صادق نبود بلکه با تاسیس نهضت آزادی ایران بزرگترین ضربه را به خانه سیاسی دکتر مصدق یعنی جبهه ملی ایران زد ، بازرگان در سیاست داخلی و خارجی اصولی داشت و بر آن پافشاری هم می کرد ولی در این هم ناکافی و ناتمام بود، در مجموع اگر بگویم نقاط منفی او بر ویژگی های مثبتش می چربد و میراث سیاسی او برای ایران نامبارک بود ، سخن غلطی نگفته باشم . اما هایده سومین شخصیت مشهور درگذشته سی دی ماه است نمادی از یک ایرانی هنرمند ، خوش باش و اهل زندگی ، عاشق مولا علی و ایران و نوروز و حافظ و دلبسته زندگی، هنرش تا جایی است که مطمئن هستم هم چون جایگاه شعر حافظ در ادبیات ایران، آواز هایده نیز در موسیقی ایران پابرجا خواهد ماند.
سی ام دی ماه و در گذشت هر سه این شخصیت ها را ارج می نهیم ، روحشان شاد و یادشان گرامی باد .
https://www.tgoop.com/bahmanighajar
سی ام دی ماه سالگرد درگذشت سه شخصیت مشهور تاریخ ایران است ، شاه عباس کبیر ، بانو هایده و مهندس مهدی بازرگان، این سه ، هر کدام از وجوهی از شخصیت ایرانیان نمایندگی می کنند، شاه عباس بی تردید بزرگترین فرمانروای ایران بعد از اسلام است ، شاهی که کشوری ویرانه و رو به نابودی را به اوج عظمت رسانید ، شاه عباس با نابودی ملوک الطوایفی و گردنکشان محلی در وهله نخست ، وحدت ملی و افتدار حکومت مرکزی را بازگردانید ، شاه عباس پس از نیایش شاه اسماعیل ، مهمترین اقدامات را برای احیای ایران و وحدت و یکپارچگی آن برداشت و به نوعی از بنیانگذاران دولت مدرن در ایران هم هست ، برچیدن بساط حکومت های محلی صدها ساله و تثبیت اقتدار دولت از سویی و نیز از میان بردن تبعیض میان ترک و تاجیک از سویی دیگر ،هر دو در یکپارچگی کشور و ملت ،تاثیر به سزایی داشتند به این ها باید بردباری مذهبی شاه عباس را نیز افزود. شاه عباس در سیاست خارجی نیز یکی از بزرگترین شخصیت های تاریخ ایران است ،پیمان آتش بس او با عثمانی و تسلیم در موقع ضعف و اولویت بخشیدن به سامان دادن داخل در برابر تهدید خارجی اوج پختگی سیاسی شاه عباس را نشان می دهد، هم چنین اولویت دادن او به جنگ با ازبک ها و سپس عثمانی هنر دیکر شاه عباس بود در نهایت سیاست خارجی دوستی با اروپا و اتحاد با اروپای مسیحی در برابر خلافت اسلامی عثمانی، نمادی از سیاست خارجی ملی و میهن پرستانه شاه عباس بزرگ است ، استفاده ماهرانه او از رقابت میان انگلیس ها و پرتغالی ها و اسپانیایی ها هم نشان دهنده نبوغ این سیاستمدار بزرگ تاریخ ایران دارد ، در سیاست داخلی، با سیاست های مهاجرتی خاص به پراکندگی گروههای قومی و جمعیتی و زبانی و مذهبی ایران در سرتاسر کشور یاری رسانید تا جایی که هنوز آثار سیاست های مهاجرتی وی در سرتاسر ایران بزرگ مشهود است ، از قزلباش های قندهار تا گرجی های فریدن و ارمنی های جلفا و .....همگی بقایای این ابر انسان تاریخ ایران است، اما هر میزان شاه عباس بزرگ پادشاهی شیعی و دلبسته و متظاهر صادق تشیع، ولی بیش از هرچیز ملی گرا بود ، مرحوم مهندس بازرگان به ظاهر گاه از عنوان ملی گرا استفاده می کرد اما عمیقا اخوانی و اسلام گرا بود. بازرگان شخصیتی نجیب و دموکرات مسلک و بردبار و شجاع داشت ، اما چندان دلبستگی به تاریخ و هویت ایرانی نداشت ، در مصدقی بودن صادق نبود بلکه با تاسیس نهضت آزادی ایران بزرگترین ضربه را به خانه سیاسی دکتر مصدق یعنی جبهه ملی ایران زد ، بازرگان در سیاست داخلی و خارجی اصولی داشت و بر آن پافشاری هم می کرد ولی در این هم ناکافی و ناتمام بود، در مجموع اگر بگویم نقاط منفی او بر ویژگی های مثبتش می چربد و میراث سیاسی او برای ایران نامبارک بود ، سخن غلطی نگفته باشم . اما هایده سومین شخصیت مشهور درگذشته سی دی ماه است نمادی از یک ایرانی هنرمند ، خوش باش و اهل زندگی ، عاشق مولا علی و ایران و نوروز و حافظ و دلبسته زندگی، هنرش تا جایی است که مطمئن هستم هم چون جایگاه شعر حافظ در ادبیات ایران، آواز هایده نیز در موسیقی ایران پابرجا خواهد ماند.
سی ام دی ماه و در گذشت هر سه این شخصیت ها را ارج می نهیم ، روحشان شاد و یادشان گرامی باد .
https://www.tgoop.com/bahmanighajar
طالبان و ایران
عملکرد طالبان در برابر ایران :
شهادت دیپلمات ها و خبرنگار خبرگزاری ایرنا در مزارشریف
کشتار شیعیان و هزاره ها در یکاولنگ
چند بار درگیری مرزی در سه سال اخیر
رها کردن آب هیرمند در گودزره و هدر دادن آن به جای رسیدن به ایران
حداقل دو برابر ساختن مهاجران افغانستانی از زمان روی کار آمدن طالبان و فراهم آوردن شرایط غیر قابل تحمل در افغانستان که منجر به فرار میلیون ها نفر از افغانستان به ایران و ایجاد بحران اجتماعی در ایران شده است
سد سازی های گسترده و ساخت سد بخش آباد برای جلوگیری از رسیدن آب هریر رود به ایران
حذف تعطیلی نوروز
حذف رسمیت و تعطیلی تاسوعا و عاشورا
حذف رسمیت مذهب شیعه
سلب موقعیت و جایگاه فارسی زبانان و شیعیان در ساختار قدرت افغانستان
ممنوعیت تحصیل زنان در افغانستان و سیاست تبعیض و آپارتاید جنسیتی که منجر به تضعیف جایگاه زبان فارسی و افزایش مهاجرت به ایران می شود
واکنش های دولت ایران در برابر طالبان:
واگذاری سفارت افغانستان در تهران به طالبان
واگذاری کنسولگری افغانستان در مشهد به طالبان
عدم اجازه فعالیت به اپوزیسیون طالبان در ایران
سفر وزیر خارجه ایران به کابل و دیدار با مقامات عالی طالبان در شرایطی که رهبران طالبان تحت تعقیب بین المللی قرار گرفتند.
آیا سیاست ایران در برابر طالبان با عزت بوده است؟
هنوز عراقچی در کابل است که سخنگویان طالبان روضه خوانی می کنند که آب نداریم به سیستان بدهیم و دولت ایران باید با مهاجرین رفتار بهتری داشته باشد .
کدام حکومتی این قدر پر توقع و طلبکار است که هفت و هشت میلیون اتباع خود را سربار همسایه کرده و باز هم طلبکاری می کند ؟!؟
https://www.tgoop.com/bahmanighajar
عملکرد طالبان در برابر ایران :
شهادت دیپلمات ها و خبرنگار خبرگزاری ایرنا در مزارشریف
کشتار شیعیان و هزاره ها در یکاولنگ
چند بار درگیری مرزی در سه سال اخیر
رها کردن آب هیرمند در گودزره و هدر دادن آن به جای رسیدن به ایران
حداقل دو برابر ساختن مهاجران افغانستانی از زمان روی کار آمدن طالبان و فراهم آوردن شرایط غیر قابل تحمل در افغانستان که منجر به فرار میلیون ها نفر از افغانستان به ایران و ایجاد بحران اجتماعی در ایران شده است
سد سازی های گسترده و ساخت سد بخش آباد برای جلوگیری از رسیدن آب هریر رود به ایران
حذف تعطیلی نوروز
حذف رسمیت و تعطیلی تاسوعا و عاشورا
حذف رسمیت مذهب شیعه
سلب موقعیت و جایگاه فارسی زبانان و شیعیان در ساختار قدرت افغانستان
ممنوعیت تحصیل زنان در افغانستان و سیاست تبعیض و آپارتاید جنسیتی که منجر به تضعیف جایگاه زبان فارسی و افزایش مهاجرت به ایران می شود
واکنش های دولت ایران در برابر طالبان:
واگذاری سفارت افغانستان در تهران به طالبان
واگذاری کنسولگری افغانستان در مشهد به طالبان
عدم اجازه فعالیت به اپوزیسیون طالبان در ایران
سفر وزیر خارجه ایران به کابل و دیدار با مقامات عالی طالبان در شرایطی که رهبران طالبان تحت تعقیب بین المللی قرار گرفتند.
آیا سیاست ایران در برابر طالبان با عزت بوده است؟
هنوز عراقچی در کابل است که سخنگویان طالبان روضه خوانی می کنند که آب نداریم به سیستان بدهیم و دولت ایران باید با مهاجرین رفتار بهتری داشته باشد .
کدام حکومتی این قدر پر توقع و طلبکار است که هفت و هشت میلیون اتباع خود را سربار همسایه کرده و باز هم طلبکاری می کند ؟!؟
https://www.tgoop.com/bahmanighajar
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
این حجم از دروغ و سیاه نمایی و تزویر و جعل تاریخ ، فقط برای سیاه نمایی دوره قاجار و بزرگ نمایی از رضاشاه ، تقریبا تمام گفتار متن دروغ است و همگی را به طور بی اساس از خود جعل کرده است یک نمونه بارز نامه ای است که ادعا می کند که فتحعلی شاه به عباس میرزا نوشته و در آن از ولیعهد خواسته که برایش غلام بچه بفرستد ، در حالی که همگی نامه های فتحعلی شاه به عباس میرزا موجود است و هرگز چنین نامه ادعایی وجود ندارد ، توهینی شنیع به شخصی که نزدیک چهل سال شاه ایران بود و علاقه به ایران باستان و مظاهر آن در دوره وی احیا شد و توهینی کثیف تر به ولیعهدی که در تمام زندگی خود با روس و عثمانی مشغول نبرد بوده و از سرحدات ایران دفاع می گرده است ، در زمان محمدرضا شاه ، هنگامی که خانم هما ناطق در کتاب از ماست که برماست به عباس میرزا اهانت کرد، مورخان عمده زمان در برابر این توهین موضع سخت گرفتند و آن را محکوم کردند ، اما الان در جولان وقاحت و بیسوادی در فضای مجازی، پاسخی در خور داده نمی شود، چرا که همه چیز باید در خدمت یک ایدئولوژی باشد که تبلیغ یک شخص و خاندان نه با تکیه بر کارنامه خود آنان ، بلکه با تخریب و حمله به دیگران است .
اصلاحات ارضی و انقلاب
نقدی بر یادداشت جناب آقای مهدی تدینی
نوشتار اخیر دوست فاضل و دانشمند و صاحب قلم جناب مهدی تدینی با عنوان : " اصلاحات ارضی و انقلاب " از چند جهت قابل نقد است که در ذیل به عمده ترین موارد آن اشاره می کنم :
۱. تحلیل تاریخی بدون داده تاریخی
در این یادداشت ، موضوع مهمی مانند تاثیر اصلاحات ارضی بر انقلاب اسلامی تقریبا بدون هیچ داده تاریخی ، بررسی می گردد ، در سرتاسر یادداشت حتی یک ارجاع تاریخی نداریم ، نویسنده تاثیر مهاجرت از روستا به شهر در انقلاب را می پذیرد اما اصلاحات ارضی را در تشدید روند مهاجرت بی تاثیر می داند ، ما به طور نسبی آمار جمعیت شهری و روستایی در دهه های ۱۳۲۰ و ۱۳۳۰ یعنی قبل از اصلاحات ارضی و دهه های ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ یعنی بعد اصلاحات ارضی را هم داریم، تحلیل های متعدد از اقتصاد روستایی و شهری و خاطرات و..... اما به هیچ کدام عنایتی نمی شود و صرفا موضوعی به این اهمیت در چارچوب یک فرضیه سنجیده می شود ، امکان مهاجرت زارع بی زمین به شهر بیشتر از زارع زمین دار به شهر است پس مهاجرت روستایی به شهر نه به دلیل اصلاحات ارضی بلکه به دلیل نیاز روستایی به زندگی در شهر پر از امکانات بوده است . به نظر می رسد به جای این پیش فرض های کلی و یا حداقل در کنار آنان ، باید به داده های تاریخی نیز توجه می شد و آمار و تحلیل ها و.... نیز سنجیده می شد .
۲.عدم توجه به نقش زمین داران در حفظ و بقای نظام شاهنشاهی
توجه یادداشت صرفا بر یک طرف اصلاحات ارضی یعنی زارعان است ، در حالی که تاثیر اصلاحات ارضی بر سلب موقعیت و جایگاه زمین داران در جامعه سیاسی ایران نیز مهم بوده است ، اگر جبهه طرفداران شاه در دوران مصدق را با جبهه طرفداران او در انقلاب ۵۷ مقایسه کنیم می بینیم که در دوران مصدق یک نیروی سلطنت طلب جدی طرفدار شاه وجود داشت که اکثریت آنان به خاندان های زمین دار وصل بودند از زاهدی تا بقایی و عمیدی نوری تا اکبر میرزا صارم الدوله و اکثر ذوالفقاری ها ( به استثنا ناصر خان ذوالفقاری ) و بیشتر خوانین آذربایجان و گیلان و خراسان و سیستان و قائنات و قوام ها در شیراز و .... طرفدار شاه بودند، با اصلاحات ارضی این جریان طرفدار و حامی شاه ،در عمل به حاشیه رفتند و توان بسیج نیرو و نیز انگیزه ماندگاری و مقاومت را از دست دادند .
۳. نقش نسق زراعی
زارع قبل از اصلاحات ارضی بدون زمین نبود بلکه دارای نسق زراعی بود یعنی حق بر زمین داشت و نسل اندر نسل بر زمین زراعت می کرد ، اما در کنار وی مالک نیز بود که آب و بذر و ابزار کشاورزی را نیز تامین می کرد . بنابراین ما در پیش از اصلاحات ارضی نیز زارع بدون زمین نداشتیم.
۴. غفلت از اهمیت سرمایه
دوست عزیز و فاضل ما که طرفدار صادق سرمایه داری است در تحلیل تاثیر اصلاحات ارضی بر مهاجرت روستائیان به شهر ، اهمیت سرمایه را نادیده می گیرد ، در دوران قبل اصلاحات ارضی ، سرمایه و سود در زمین و کشاورزی بود و بعد اصلاحات ارضی سرمایه به سمت شهر و ساخت و ساز آمد و همین باعث کم رونقی روستاها و پر رونقی شهرها شد و در نتیجه در مهاجرت به شهرها تاثیر گذار گردید ، اصلاحات ارضی سرمایه گذاری در روستاها و کلا زمین داری را که پر رونق ترین نوع سرمایه گذاری بود را به شدت تضعیف کرد و در نتیجه به کوچ از روستا به شهر کمک کرد .
در خاتمه و برای مطایبه و تلطیف گفتار، توجه دوست عزیزمان را به برنامه کاف شو اثر پرویز صیاد در یک سال قبل انقلاب جلب می کنم تا ببینند که روستایی با مالکیت بر خرده زمین به مراتب از روستایی بدون مالکیت بر زمین ، برای مهاجرت به شهر مستعد تر بود ، چنانچه در همین کاف شو ، نقل می شود که ننه آقای صمد ، زمین و گاوش را فروخته و خرج زیارت گرده و حالا باید بچه اش بدون زمین به شهر بیاید و مجری می گوید امان از شما روستایی ها که چنین می کنید ( روایتم از فیلم نقل به مضمون است. )
https://www.tgoop.com/bahmanighajar
نقدی بر یادداشت جناب آقای مهدی تدینی
نوشتار اخیر دوست فاضل و دانشمند و صاحب قلم جناب مهدی تدینی با عنوان : " اصلاحات ارضی و انقلاب " از چند جهت قابل نقد است که در ذیل به عمده ترین موارد آن اشاره می کنم :
۱. تحلیل تاریخی بدون داده تاریخی
در این یادداشت ، موضوع مهمی مانند تاثیر اصلاحات ارضی بر انقلاب اسلامی تقریبا بدون هیچ داده تاریخی ، بررسی می گردد ، در سرتاسر یادداشت حتی یک ارجاع تاریخی نداریم ، نویسنده تاثیر مهاجرت از روستا به شهر در انقلاب را می پذیرد اما اصلاحات ارضی را در تشدید روند مهاجرت بی تاثیر می داند ، ما به طور نسبی آمار جمعیت شهری و روستایی در دهه های ۱۳۲۰ و ۱۳۳۰ یعنی قبل از اصلاحات ارضی و دهه های ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ یعنی بعد اصلاحات ارضی را هم داریم، تحلیل های متعدد از اقتصاد روستایی و شهری و خاطرات و..... اما به هیچ کدام عنایتی نمی شود و صرفا موضوعی به این اهمیت در چارچوب یک فرضیه سنجیده می شود ، امکان مهاجرت زارع بی زمین به شهر بیشتر از زارع زمین دار به شهر است پس مهاجرت روستایی به شهر نه به دلیل اصلاحات ارضی بلکه به دلیل نیاز روستایی به زندگی در شهر پر از امکانات بوده است . به نظر می رسد به جای این پیش فرض های کلی و یا حداقل در کنار آنان ، باید به داده های تاریخی نیز توجه می شد و آمار و تحلیل ها و.... نیز سنجیده می شد .
۲.عدم توجه به نقش زمین داران در حفظ و بقای نظام شاهنشاهی
توجه یادداشت صرفا بر یک طرف اصلاحات ارضی یعنی زارعان است ، در حالی که تاثیر اصلاحات ارضی بر سلب موقعیت و جایگاه زمین داران در جامعه سیاسی ایران نیز مهم بوده است ، اگر جبهه طرفداران شاه در دوران مصدق را با جبهه طرفداران او در انقلاب ۵۷ مقایسه کنیم می بینیم که در دوران مصدق یک نیروی سلطنت طلب جدی طرفدار شاه وجود داشت که اکثریت آنان به خاندان های زمین دار وصل بودند از زاهدی تا بقایی و عمیدی نوری تا اکبر میرزا صارم الدوله و اکثر ذوالفقاری ها ( به استثنا ناصر خان ذوالفقاری ) و بیشتر خوانین آذربایجان و گیلان و خراسان و سیستان و قائنات و قوام ها در شیراز و .... طرفدار شاه بودند، با اصلاحات ارضی این جریان طرفدار و حامی شاه ،در عمل به حاشیه رفتند و توان بسیج نیرو و نیز انگیزه ماندگاری و مقاومت را از دست دادند .
۳. نقش نسق زراعی
زارع قبل از اصلاحات ارضی بدون زمین نبود بلکه دارای نسق زراعی بود یعنی حق بر زمین داشت و نسل اندر نسل بر زمین زراعت می کرد ، اما در کنار وی مالک نیز بود که آب و بذر و ابزار کشاورزی را نیز تامین می کرد . بنابراین ما در پیش از اصلاحات ارضی نیز زارع بدون زمین نداشتیم.
۴. غفلت از اهمیت سرمایه
دوست عزیز و فاضل ما که طرفدار صادق سرمایه داری است در تحلیل تاثیر اصلاحات ارضی بر مهاجرت روستائیان به شهر ، اهمیت سرمایه را نادیده می گیرد ، در دوران قبل اصلاحات ارضی ، سرمایه و سود در زمین و کشاورزی بود و بعد اصلاحات ارضی سرمایه به سمت شهر و ساخت و ساز آمد و همین باعث کم رونقی روستاها و پر رونقی شهرها شد و در نتیجه در مهاجرت به شهرها تاثیر گذار گردید ، اصلاحات ارضی سرمایه گذاری در روستاها و کلا زمین داری را که پر رونق ترین نوع سرمایه گذاری بود را به شدت تضعیف کرد و در نتیجه به کوچ از روستا به شهر کمک کرد .
در خاتمه و برای مطایبه و تلطیف گفتار، توجه دوست عزیزمان را به برنامه کاف شو اثر پرویز صیاد در یک سال قبل انقلاب جلب می کنم تا ببینند که روستایی با مالکیت بر خرده زمین به مراتب از روستایی بدون مالکیت بر زمین ، برای مهاجرت به شهر مستعد تر بود ، چنانچه در همین کاف شو ، نقل می شود که ننه آقای صمد ، زمین و گاوش را فروخته و خرج زیارت گرده و حالا باید بچه اش بدون زمین به شهر بیاید و مجری می گوید امان از شما روستایی ها که چنین می کنید ( روایتم از فیلم نقل به مضمون است. )
https://www.tgoop.com/bahmanighajar
Forwarded from ممالک محروسه ایران
درگذشت شاهزاده شاه کریم الحسینی ( پرنس کریم آقاخان چهارم ) پیشوای شیعیان اسماعیلی و شخصیت آزاده و وارسته را به محبان و دوستداران و علاقه مندان ایشان و خاندان محترم شان تسلیت گفته و برای آن جناب از درگاه خداوند بزرگ شادی روح و آرامش روان ، مسألت می نماییم.
جناب شاهزاده کریم آقاخان افزون بر سیادت و تبار پدری از دو جهت شاهزاده قاجار هم بودند، کریم آقاخان ( آقاخان چهارم ) کریم شاه الحسینی فرزند شاهزاده علی خان فرزند آقاخان سوم سلطان محمد شاه فرزند آقاخان دوم آقا علی شاه و بی بی شمس الملوک فرزند خورشید کلاه خانم شمس الدوله و علی محمدخان نظام الدوله فرزند فتحعلی شاه قاجار و فرزند آقاخان اول حسنعلی شاه محلاتی و سرو جهان خانم دختر فتحعلی شاه قاجار بودند .
بدین معنا که پدربزرگ ایشان ، آقاخان سوم حاصل ازدواج آقاخان دوم و بی بی شمس الملوک بودند که بی بی شمس الملوک نیز دختر علی محمد خان نظام الدوله و خورشید کلاه خانم دختر فتحعلی شاه قاجار بودند و از طرفی دیگر آقاخان دوم پدر آقاخان سوم هم خودشان ثمره ازدواج آقاخان اول و سرو جهان خانم دختر فتحعلی شاه بودند ، بدین معنا که آقاخان دوم با دختر خاله اش بی بی شمس الملوک ازدواج کردند و بدین ترتیب کریم آقاخان چهارم از دو جهت نبیره فتحعلی شاه قاجار بودند.
بی تردید کریم آقاخان یکی از نیکان روزگار و یکی از بزرگترین مصلحان و رهبران ترقی خواه مذهبی دوران معاصر هستند و بنیاد او منبعی برای کمک های انسان دوستانه و ترویج فرهنگ و صلح و مدارا و کمک به حفظ میراث فرهنگی و محیط زیست بود .
روحش شاد و روانش در آرامش باد .
@qajariranhistory
جناب شاهزاده کریم آقاخان افزون بر سیادت و تبار پدری از دو جهت شاهزاده قاجار هم بودند، کریم آقاخان ( آقاخان چهارم ) کریم شاه الحسینی فرزند شاهزاده علی خان فرزند آقاخان سوم سلطان محمد شاه فرزند آقاخان دوم آقا علی شاه و بی بی شمس الملوک فرزند خورشید کلاه خانم شمس الدوله و علی محمدخان نظام الدوله فرزند فتحعلی شاه قاجار و فرزند آقاخان اول حسنعلی شاه محلاتی و سرو جهان خانم دختر فتحعلی شاه قاجار بودند .
بدین معنا که پدربزرگ ایشان ، آقاخان سوم حاصل ازدواج آقاخان دوم و بی بی شمس الملوک بودند که بی بی شمس الملوک نیز دختر علی محمد خان نظام الدوله و خورشید کلاه خانم دختر فتحعلی شاه قاجار بودند و از طرفی دیگر آقاخان دوم پدر آقاخان سوم هم خودشان ثمره ازدواج آقاخان اول و سرو جهان خانم دختر فتحعلی شاه بودند ، بدین معنا که آقاخان دوم با دختر خاله اش بی بی شمس الملوک ازدواج کردند و بدین ترتیب کریم آقاخان چهارم از دو جهت نبیره فتحعلی شاه قاجار بودند.
بی تردید کریم آقاخان یکی از نیکان روزگار و یکی از بزرگترین مصلحان و رهبران ترقی خواه مذهبی دوران معاصر هستند و بنیاد او منبعی برای کمک های انسان دوستانه و ترویج فرهنگ و صلح و مدارا و کمک به حفظ میراث فرهنگی و محیط زیست بود .
روحش شاد و روانش در آرامش باد .
@qajariranhistory
Forwarded from ممالک محروسه ایران
Forwarded from ممالک محروسه ایران
شاهزاده بی بی شمس الملوک خانم ، همسر آقاخان دوم ، مادر بزرگ پرنس کریم آقاخان و دختر علی محمد خان نظام الدوله و شاهزاده خورشید کلاه خانم دختر خاقان مغفور فتحعلی شاه قاجار و طاووس خانم تاج الدوله اصفهانی
@qajariranhistory
@qajariranhistory
مسول اصلی انقلاب ۵۷ کیست ؟
عرف و عقل و منطق حکم می کند که مسولیت اصلی شکست و سقوط یک گروه و مجموعه و تیم و سازمان و یا دولت و حتی کشور بر عهده مسولان متبوع آنان است، اگر شرکتی ورشکست می شود قطعا ممکن است عواملی چون بازار متلاطم و بحران های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و حتی رقابت مکارانه رقبا و یا خیانت شرکا و کم کاری کارکنان نیز در ورشکستگی شرکت مسول باشند اما در نهایت مسولیت اصلی بر عهده مدیر شرکت است که نتوانسته این عوامل را مهار و یا مدیریت کند، اگر یک تیم فوتبال نتیجه نگیرد بسیاری عوامل، ممکن است در این شکست و سقوط تاثیر داشته باشند اما مسولیت اصلی بر دوش سرمربی است ، در مورد یک دولت و حتی یک کشور هم همین است ، از داریوش سوم تا یزدگرد سوم با وجود همگی عوامل دیگر ، تاریخ نهایتا شخص شکست خورده را می شناسد ، فتحعلی شاه در جنگ های ایران و روس در برابر نیرومندترین قدرت جهان قرار گرفت و ایران ازپس هشتاد سال بی دولتی و جنگ داخلی، ناتوان شده بود اما شکست نهایی ایران در جنگ با روسیه باوجود همگی عوامل داخلی و خارجی برعهده فتحعلی شاه قرار گرفته است ،در کشورهای دیگر هم همین طور است،از ناپلئون تا ویلهلم دوم و هیتلر و موسولینی و عبدالحمید عثمانی و نیکلای دوم تا ناصر و صدام و قذافی و اسد و گورباچف و ظاهر شاه و داود خان و....... همگی به نوعی و هر کدام با دلایلی کاملا متفاوت ساقط شدندو عوامل متعدد داخلی و خارجی نیز در سقوط هریک تاثیر گذار بود،اما در هر کدام از این موارد در نهایت مسولیت شکست و سقوط بر عهده کسی است که سقوط کرده است ،ولی گویا این قاعده کلی صرفا درباره سقوط پهلوی و انقلاب ۵۷ صدق نمی کند،از منظر پهلوی پرستان همه در وقوع انقلاب ۵۷ مقصر هستندجز کسی که تمام قدرت سیاسی و نظامی کشور و تمام امکانات و بودجه مملکت در اختیار او بود وسیاست هایش میلیون ها نفر را ناراضی کرده بود،توده مردم ، رجال ،روشنفکران و جبهه ملی و چپ ها و روحانیت و خارجی ها و همه مقصر بودند جز شاه،محمدرضا شاه که ۳۷ سال شاه و حداقل ۲۵ سال دیکتاتور بود ودر این مدت نه هیچ طرحی برای توسعه سیاسی داشت و نه یک انتخابات رقابتی ولو نمایشی برگزار کردوتحمل دو حزب خود ساخته را هم نداشت وبرنامه های انقلابی مانند انقلاب سفید واصلاحات ارضی را اجرا کرد در مقابل عملکردش هیچ مسولیتی ندارد،من با نقد اپوزیسیون شاه موافقم ولی شاه ،اپوزیسیون قانونی هم داشت ، طرفداران پهلوی مدعی هستند که مخالفان شاه یک تعداد مارکسیست یا اسلام گرا بودند، اما آن چه نمی گویند اپوزیسیون قانونی شاه است ، جبهه ملی ایران به عنوان سازمانی دموکراتیک و ملی و متعهد به پادشاهی مشروطه ، به هیچ روی حق فعالیت سیاسی نداشت و اجازه مشارکت در انتخابات را پیدا نمی کرد ، حتی رجل مستقلی مانند دکتر علی امینی و عبدالله انتظام و .... نیز که اصلا اپوزیسیون شاه نبودند ولی مخالف دولت های منصوب وی بودند به حاشیه رانده شده بودند و اجاره فعالیت سیاسی آزاد نداشتند ، در یک قدم بالاتر، مخالفان کلیت نظام که مسلح نبودند و به فعالیت مسالمت آمیز متعهد بودند امثال احمد آرامش نه تنها تحمل نمی شدند بلکه ترور و حذف می شدند.همه نوع توجیهی می کنند فقط برای تبرئه شاه ، من نه علاقه ای به روشنفکران عمدتا مخبط آن دوران دارم و نه چپ های وطنفروش ، اما میلیون ها ایرانی مرض نداشتند که کارشان به عصیان و شورش برسد آیا کسی از امیر اسدالله علم نسبت به شاه صادق تر و وفادار تر بود که به وی برای انقلاب هشدار داد ؟تمام قدرت سیاسی و امکانات اقتصادی و سیاست های فرهنگی ایران در اختیار شاه بود و حتی اگر مردم عوام زده شده بودند و در کره ماه به دنبال تصویر انقلاب می گشتند نتیجه سیاست های فرهنگی و سیاسی و اجتماعی و اقتصادی شاه بود ، سقوط شاه نتیجه انسداد سیاسی و خودکامگی و تحولات شتابزده و غیر دموکراتیک اقتصادی و اجتماعی بود ، تاکید بر این که شاه ساقط شد چون ملت خوشی زیر دلشان زده بود یا فریب خورده و اغفال شده بودند آیا همین روایت آشنا نیست که هر اعتراض مردم را ناشی از خیانت یا غفلت می داند ؟ آیا تجویز سرکوب مردم برای همه دوره ها نیست ؟ آیا این آدرس غلط را نمی دهد که النصر بالرعب و بحران ها و نارضایتی مردم راه حل های سیاسی و اجتماعی ندارد بلکه نسخه آن صرفا سرکوبی است که شاه در برهه ۵۷ از آن غفلت کرد ؟آیا از قوام السلطنه که در سال ۱۳۲۸ به شاه هشدار داد که دخالت تو در امور به انقلاب می انجامد تا دکتر مصدق و حتی امینی و سید ضیا و در آخر امیر اسدالله علم که همگی قبل از انقلاب به شاه هشدار داده بودند، پیشگو و رمال بودند یا نبض جامعه و سیاست ایران را می شناختند؟بس کنید از تطهیر دیکتاتوری ، اگر واقعا برای اکنون ایران آزادی می خواهید چرا زندگی تان را یکسره وقف دفاع از دیکتاتوری سابق کرده اید؟ جز این است که سودای باز تولید دیکتاتوری را دارید ؟
عرف و عقل و منطق حکم می کند که مسولیت اصلی شکست و سقوط یک گروه و مجموعه و تیم و سازمان و یا دولت و حتی کشور بر عهده مسولان متبوع آنان است، اگر شرکتی ورشکست می شود قطعا ممکن است عواملی چون بازار متلاطم و بحران های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و حتی رقابت مکارانه رقبا و یا خیانت شرکا و کم کاری کارکنان نیز در ورشکستگی شرکت مسول باشند اما در نهایت مسولیت اصلی بر عهده مدیر شرکت است که نتوانسته این عوامل را مهار و یا مدیریت کند، اگر یک تیم فوتبال نتیجه نگیرد بسیاری عوامل، ممکن است در این شکست و سقوط تاثیر داشته باشند اما مسولیت اصلی بر دوش سرمربی است ، در مورد یک دولت و حتی یک کشور هم همین است ، از داریوش سوم تا یزدگرد سوم با وجود همگی عوامل دیگر ، تاریخ نهایتا شخص شکست خورده را می شناسد ، فتحعلی شاه در جنگ های ایران و روس در برابر نیرومندترین قدرت جهان قرار گرفت و ایران ازپس هشتاد سال بی دولتی و جنگ داخلی، ناتوان شده بود اما شکست نهایی ایران در جنگ با روسیه باوجود همگی عوامل داخلی و خارجی برعهده فتحعلی شاه قرار گرفته است ،در کشورهای دیگر هم همین طور است،از ناپلئون تا ویلهلم دوم و هیتلر و موسولینی و عبدالحمید عثمانی و نیکلای دوم تا ناصر و صدام و قذافی و اسد و گورباچف و ظاهر شاه و داود خان و....... همگی به نوعی و هر کدام با دلایلی کاملا متفاوت ساقط شدندو عوامل متعدد داخلی و خارجی نیز در سقوط هریک تاثیر گذار بود،اما در هر کدام از این موارد در نهایت مسولیت شکست و سقوط بر عهده کسی است که سقوط کرده است ،ولی گویا این قاعده کلی صرفا درباره سقوط پهلوی و انقلاب ۵۷ صدق نمی کند،از منظر پهلوی پرستان همه در وقوع انقلاب ۵۷ مقصر هستندجز کسی که تمام قدرت سیاسی و نظامی کشور و تمام امکانات و بودجه مملکت در اختیار او بود وسیاست هایش میلیون ها نفر را ناراضی کرده بود،توده مردم ، رجال ،روشنفکران و جبهه ملی و چپ ها و روحانیت و خارجی ها و همه مقصر بودند جز شاه،محمدرضا شاه که ۳۷ سال شاه و حداقل ۲۵ سال دیکتاتور بود ودر این مدت نه هیچ طرحی برای توسعه سیاسی داشت و نه یک انتخابات رقابتی ولو نمایشی برگزار کردوتحمل دو حزب خود ساخته را هم نداشت وبرنامه های انقلابی مانند انقلاب سفید واصلاحات ارضی را اجرا کرد در مقابل عملکردش هیچ مسولیتی ندارد،من با نقد اپوزیسیون شاه موافقم ولی شاه ،اپوزیسیون قانونی هم داشت ، طرفداران پهلوی مدعی هستند که مخالفان شاه یک تعداد مارکسیست یا اسلام گرا بودند، اما آن چه نمی گویند اپوزیسیون قانونی شاه است ، جبهه ملی ایران به عنوان سازمانی دموکراتیک و ملی و متعهد به پادشاهی مشروطه ، به هیچ روی حق فعالیت سیاسی نداشت و اجازه مشارکت در انتخابات را پیدا نمی کرد ، حتی رجل مستقلی مانند دکتر علی امینی و عبدالله انتظام و .... نیز که اصلا اپوزیسیون شاه نبودند ولی مخالف دولت های منصوب وی بودند به حاشیه رانده شده بودند و اجاره فعالیت سیاسی آزاد نداشتند ، در یک قدم بالاتر، مخالفان کلیت نظام که مسلح نبودند و به فعالیت مسالمت آمیز متعهد بودند امثال احمد آرامش نه تنها تحمل نمی شدند بلکه ترور و حذف می شدند.همه نوع توجیهی می کنند فقط برای تبرئه شاه ، من نه علاقه ای به روشنفکران عمدتا مخبط آن دوران دارم و نه چپ های وطنفروش ، اما میلیون ها ایرانی مرض نداشتند که کارشان به عصیان و شورش برسد آیا کسی از امیر اسدالله علم نسبت به شاه صادق تر و وفادار تر بود که به وی برای انقلاب هشدار داد ؟تمام قدرت سیاسی و امکانات اقتصادی و سیاست های فرهنگی ایران در اختیار شاه بود و حتی اگر مردم عوام زده شده بودند و در کره ماه به دنبال تصویر انقلاب می گشتند نتیجه سیاست های فرهنگی و سیاسی و اجتماعی و اقتصادی شاه بود ، سقوط شاه نتیجه انسداد سیاسی و خودکامگی و تحولات شتابزده و غیر دموکراتیک اقتصادی و اجتماعی بود ، تاکید بر این که شاه ساقط شد چون ملت خوشی زیر دلشان زده بود یا فریب خورده و اغفال شده بودند آیا همین روایت آشنا نیست که هر اعتراض مردم را ناشی از خیانت یا غفلت می داند ؟ آیا تجویز سرکوب مردم برای همه دوره ها نیست ؟ آیا این آدرس غلط را نمی دهد که النصر بالرعب و بحران ها و نارضایتی مردم راه حل های سیاسی و اجتماعی ندارد بلکه نسخه آن صرفا سرکوبی است که شاه در برهه ۵۷ از آن غفلت کرد ؟آیا از قوام السلطنه که در سال ۱۳۲۸ به شاه هشدار داد که دخالت تو در امور به انقلاب می انجامد تا دکتر مصدق و حتی امینی و سید ضیا و در آخر امیر اسدالله علم که همگی قبل از انقلاب به شاه هشدار داده بودند، پیشگو و رمال بودند یا نبض جامعه و سیاست ایران را می شناختند؟بس کنید از تطهیر دیکتاتوری ، اگر واقعا برای اکنون ایران آزادی می خواهید چرا زندگی تان را یکسره وقف دفاع از دیکتاتوری سابق کرده اید؟ جز این است که سودای باز تولید دیکتاتوری را دارید ؟
Telegram
بهمنی قاجار
محمد علی بهمنی قاجار وکیل دادگستری ، دکترای حقوق بین الملل دانشگاه تهران ، پژوهشگر تاریخ
دامن زدن به مطالبات قومی و گسست های جغرافیایی حربه ای برای پوشاندن ناکارآمدی ها
اصلاح طلبان هرگاه در حل و فصل مسائل کشور ناتوان مانده اند ،از بی هزینه ترین موضوع ممکن برای آنان یعنی وحدت ملی و تمامیت ارضی ایران هزینه کردند ، سخنان امروز پزشکیان درباره این که هر منطقه باید رئیس جمهور داشته باشد و استاندار هر استان ، رئیس جمهور باشد در همین راستاست، چندی پیش هم معاون وی محمدرضا عارف همین سخنان را مطرح کرد که پاسخ مفصلی به آن داده بودم که عینا در این جا باز نشر می نمایم:
استاندار رئیس جمهور نیست
یک کشور و یک ملت و یک رئیس جمهور
سخنان آقای محمدرضا عارف درباره این که استاندار ، رئیس جمهور هر استان است ، هم غیر حقوقی و هم مخالف نظام اداری و هم ضد توسعه و در مجموع یک موضع گیری ضد ملی و شعاری است.در وهله نخست ایراد چنین ادعایی عدم توجه به مفهوم ملت و کشور و جمهور و رئیس جمهور است، استاندار نمی تواند رئیس جمهور باشد به این دلیل واضح که استان یک کشور نیست و باشندگان یک استان ،ملت نیستند و بنابراین یک استان نمی تواند رئیس جمهور داشته باشد ، به نظر می رسد رئیس جمهور خواندن استاندار، نوعی تغافل نسبت به ارزش و جایگاه مقام ریاست جمهوری و اهمیت نمادین و ملی و حتی حقوقی آن است . رئیس جمهور تنها منتخب و برگزیده مستقیم ملت است که وظیفه صیانت از جمهوریت یعنی حاکمیت ملی را بر عهده دارد ، در واقع رئیس جمهور نماد حاکمیت ملی و در نتیجه نگهبان استقلال و تمامیت ارضی و حقوق ملت است ، رئیس جمهور خواندن استاندار بیش از همه از نگاهی نشات می گیرد که رئیس جمهور را در حد تدارکاتچی و یا حتی چنانچه امروز می گویند آبدارچی تنزل می بخشد ، رئیس جمهور صرفا یک کارگزار اجرایی و رتق و فتق کننده امور نیست بلکه جایگاهی فراتر از قوه مجریه هم دارد و به همین دلیل است که مسولیت نظارت بر اجرای قانون و حتی اخطار قانون اساسی و ریاست شورای عالی امنیت ملی بر عهده رئیس جمهور است ، جای حیرت دارد که تخفیف مقام ریاست جمهور نه از ناحیه مخالفان وی بلکه از سوی کسی صورت می گیرد که معاون اول رئیس جمهور و همه کاره دولت اوست . هم طراز کردن استاندار با رئیس جمهور آشکارا مغایر قانون اساسی است ، زیرا استاندار جایگاهی ندارد جز نمایندگی وزارت کشور و هیچ برتری و مدیریتی نسبت به نمایندگان سایر وزراتخانه ها ندارد ، مگر مواردی که در شوراهای اداری استان و در قانون و مقررات خاص تصریح شده باشد که آن هم نقش هماهنگ کننده است. از منظر اداری و تخصصی ، بدیهی است استاندار فاقد تخصص و مسولیت در امور فرهنگی و اقتصادی و ..... است و نمی تواند در جایگاه مقام مافوق برای مدیران کل آموزش و پرورش و فرهنگ و کشاورزی و .....قرار بگیرد به ویژه جایگاه بالاتر استاندار ، برای رئیس کل دادگستری استان که اصولا نماینده قوه دیگر است نمی تواند پذیرفتنی باشد ، این در حالی است که چنانچه بیان شد جایگاه رئیس جمهور به درستی فرا قوه ای است ، افزون بر این ، رئیس جمهور خواندن استاندار با نظام اداری یکپارچه و تک بافت همخوانی و سازگاری نداشته و به معنای تجزیه قدرت مرکزی است ، در نهایت این که وجود پارلمان های استانی باتوجه به تجربه نه چندان موفق شورای های شهر و افزون بر آن تجربه شوراهای ولایتی در کشورهایی مانند افغانستان و..... همگی ناشی از عدم توجه معاون اول رئیس جمهور به تجارب ناموفق گذشته است ،از سویی دیگر برکشیدن جایگاه استاندار در مقام رییس جمهور ترویج محلی گرایی و نوعی تشویق به خودکفایی استان هاست که جدای از تهدیدات امنیتی ، فجایع افتصادی و زیست محیطی بسیاری خواهد داشت و با آمایش سرزمینی در تضاد است ، هر استان، ظرفیت های اقتصادی و مزیت های نسبی خود را دارد و توسعه پایدار ایجاب می کند که از توسعه بیش از حد کشاورزی و صنعت و .... در مجموع بخش های اقتصادی و تولیدی که می تواند منجر به استفاده بیش از حد از منابع طبیعی و تخریب محیط زیست گردد، جلوگیری شود ، تجارب تلخ محلی گرایی و پیامدهای مخرب آن بر محیط زیست و میراث فرهنگی و منابع طبیعی از جهان نمای اصفهان تا خشک شدت دریاچه ارومیه و پالایشگاه میانکاله و تخریب جنگل های هیرکانی الیمالات و ..... نقش مخرب بیشتر عوامل محلی مقامات استانی در این فجایع، نشان می دهد که محلی گرایی تا چه اندازه می تواند ضد توسعه و به طور خاص ضد توسعه پایدار باشد،سخنان محمدرضا عارف درباره جایگاه رئیس جمهور برای استاندار یعنی در بر همان پاشنه ای می چرخد که با سد سازی های گسترده و اعطای حقابه دریاچه و رودخانه ها به کشاورزان در پی کسب رضایت محلی بود یعنی تفکر پوپولیستی بازهم بر مدیران و دولتی های ما حاکم است و تا کشیدن رمق های بیشتر از پیکر نحیف شده ایران این سیاست ها و رویکردهای مخرب ادامه خواهد داشت. البته که ایرانیان و میهن دوستان اجازه تکرار این رویکردهای عوام فریبانه را نخواهند داد.
اصلاح طلبان هرگاه در حل و فصل مسائل کشور ناتوان مانده اند ،از بی هزینه ترین موضوع ممکن برای آنان یعنی وحدت ملی و تمامیت ارضی ایران هزینه کردند ، سخنان امروز پزشکیان درباره این که هر منطقه باید رئیس جمهور داشته باشد و استاندار هر استان ، رئیس جمهور باشد در همین راستاست، چندی پیش هم معاون وی محمدرضا عارف همین سخنان را مطرح کرد که پاسخ مفصلی به آن داده بودم که عینا در این جا باز نشر می نمایم:
استاندار رئیس جمهور نیست
یک کشور و یک ملت و یک رئیس جمهور
سخنان آقای محمدرضا عارف درباره این که استاندار ، رئیس جمهور هر استان است ، هم غیر حقوقی و هم مخالف نظام اداری و هم ضد توسعه و در مجموع یک موضع گیری ضد ملی و شعاری است.در وهله نخست ایراد چنین ادعایی عدم توجه به مفهوم ملت و کشور و جمهور و رئیس جمهور است، استاندار نمی تواند رئیس جمهور باشد به این دلیل واضح که استان یک کشور نیست و باشندگان یک استان ،ملت نیستند و بنابراین یک استان نمی تواند رئیس جمهور داشته باشد ، به نظر می رسد رئیس جمهور خواندن استاندار، نوعی تغافل نسبت به ارزش و جایگاه مقام ریاست جمهوری و اهمیت نمادین و ملی و حتی حقوقی آن است . رئیس جمهور تنها منتخب و برگزیده مستقیم ملت است که وظیفه صیانت از جمهوریت یعنی حاکمیت ملی را بر عهده دارد ، در واقع رئیس جمهور نماد حاکمیت ملی و در نتیجه نگهبان استقلال و تمامیت ارضی و حقوق ملت است ، رئیس جمهور خواندن استاندار بیش از همه از نگاهی نشات می گیرد که رئیس جمهور را در حد تدارکاتچی و یا حتی چنانچه امروز می گویند آبدارچی تنزل می بخشد ، رئیس جمهور صرفا یک کارگزار اجرایی و رتق و فتق کننده امور نیست بلکه جایگاهی فراتر از قوه مجریه هم دارد و به همین دلیل است که مسولیت نظارت بر اجرای قانون و حتی اخطار قانون اساسی و ریاست شورای عالی امنیت ملی بر عهده رئیس جمهور است ، جای حیرت دارد که تخفیف مقام ریاست جمهور نه از ناحیه مخالفان وی بلکه از سوی کسی صورت می گیرد که معاون اول رئیس جمهور و همه کاره دولت اوست . هم طراز کردن استاندار با رئیس جمهور آشکارا مغایر قانون اساسی است ، زیرا استاندار جایگاهی ندارد جز نمایندگی وزارت کشور و هیچ برتری و مدیریتی نسبت به نمایندگان سایر وزراتخانه ها ندارد ، مگر مواردی که در شوراهای اداری استان و در قانون و مقررات خاص تصریح شده باشد که آن هم نقش هماهنگ کننده است. از منظر اداری و تخصصی ، بدیهی است استاندار فاقد تخصص و مسولیت در امور فرهنگی و اقتصادی و ..... است و نمی تواند در جایگاه مقام مافوق برای مدیران کل آموزش و پرورش و فرهنگ و کشاورزی و .....قرار بگیرد به ویژه جایگاه بالاتر استاندار ، برای رئیس کل دادگستری استان که اصولا نماینده قوه دیگر است نمی تواند پذیرفتنی باشد ، این در حالی است که چنانچه بیان شد جایگاه رئیس جمهور به درستی فرا قوه ای است ، افزون بر این ، رئیس جمهور خواندن استاندار با نظام اداری یکپارچه و تک بافت همخوانی و سازگاری نداشته و به معنای تجزیه قدرت مرکزی است ، در نهایت این که وجود پارلمان های استانی باتوجه به تجربه نه چندان موفق شورای های شهر و افزون بر آن تجربه شوراهای ولایتی در کشورهایی مانند افغانستان و..... همگی ناشی از عدم توجه معاون اول رئیس جمهور به تجارب ناموفق گذشته است ،از سویی دیگر برکشیدن جایگاه استاندار در مقام رییس جمهور ترویج محلی گرایی و نوعی تشویق به خودکفایی استان هاست که جدای از تهدیدات امنیتی ، فجایع افتصادی و زیست محیطی بسیاری خواهد داشت و با آمایش سرزمینی در تضاد است ، هر استان، ظرفیت های اقتصادی و مزیت های نسبی خود را دارد و توسعه پایدار ایجاب می کند که از توسعه بیش از حد کشاورزی و صنعت و .... در مجموع بخش های اقتصادی و تولیدی که می تواند منجر به استفاده بیش از حد از منابع طبیعی و تخریب محیط زیست گردد، جلوگیری شود ، تجارب تلخ محلی گرایی و پیامدهای مخرب آن بر محیط زیست و میراث فرهنگی و منابع طبیعی از جهان نمای اصفهان تا خشک شدت دریاچه ارومیه و پالایشگاه میانکاله و تخریب جنگل های هیرکانی الیمالات و ..... نقش مخرب بیشتر عوامل محلی مقامات استانی در این فجایع، نشان می دهد که محلی گرایی تا چه اندازه می تواند ضد توسعه و به طور خاص ضد توسعه پایدار باشد،سخنان محمدرضا عارف درباره جایگاه رئیس جمهور برای استاندار یعنی در بر همان پاشنه ای می چرخد که با سد سازی های گسترده و اعطای حقابه دریاچه و رودخانه ها به کشاورزان در پی کسب رضایت محلی بود یعنی تفکر پوپولیستی بازهم بر مدیران و دولتی های ما حاکم است و تا کشیدن رمق های بیشتر از پیکر نحیف شده ایران این سیاست ها و رویکردهای مخرب ادامه خواهد داشت. البته که ایرانیان و میهن دوستان اجازه تکرار این رویکردهای عوام فریبانه را نخواهند داد.
تطهیر طالبان از طالبان دوستی تا طالبان ستایی
بخش اول
دستاورد وزیر خارجه از سفر به کابل چه بود ؟
چند هفته از سفر وزیر محترم امور خارجه جناب آقای دکتر عراقچی به کابل و دیدار ایشان با مقامات حکومت خودخوانده موسوم به امارت اسلامی یا همان گروه طالبان و نیز سخنان عجیب ایشان در مذمت نسبی پدیده طالبان هراسی می گذرد ، ( گویا می شود از پدیده ای به وحشتناکی و رعب آوری طالبان نهراسید ) باید ببینیم این سفر در چه شرایطی رخ داد و چه پیامدهایی دارد ، نخست شرایط حاکم بر افغانستان و روابط طالبان با مردم افغانستان و ایران و منطقه و جهان را بررسی می کنیم و سپس به پیامدها و تبعات سفر وزیر محترم امور خارجه کشورمان می پردازیم :
الف - شرایط حاکم بر افغانستان و طالبان و روابط طالبان با ایران و جهان
۱. سلب حق حاکمیت مردم افغانستان
در سه سال گذشته حق حاکمیت و حق رای و اراده مردم افغانستان به طور کامل سلب شده است ، حکومت فعلی هیچ نمایندگی از مردم افغانستان ندارد و نظام قانونی و مشروع و مبتنی بر رای مردم افغانستان را با همه کاستی هایی که داشت را به زور و به طریق غیر قانونی سرنگون کرده و حق طبیعی مردم افغانستان برای تعیین سرنوشت و مشارکت در اداره امورشان را سلب کرده است ، نه تنها مردم ولو در حد انتخاب شوراها و انجمن های ولایتی و محلی نیز نقشی در اداره امور ندارند ، بلکه حکومت طالبان هیچ حقی برای مشارکت سیاسی آنان قائل نیست و هیچ دورنمایی نیز برای مشارکت مردم در اداره امورشان وجود ندارد .
۲. نبود نظام فراگیر در افغانستان
طالبان هیچ برنامه ای برای مشارکت اقوام مختلف افغانستان ندارد بلکه به طور ساختارمند علیه اقوام مختلف افغانستان تبعیض به کار می برد در این سه سال مشارکت غیر پشتون ها در اداره امور افغانستان نه تنها افزایش نیافت بلکه کاهش پیدا کرد . حذف تدریجی زبان فارسی و حذف نوروز و لغو رسمیت مذهب شیعه و الغا تعطیلی عاشورا ، همگی جلوه هایی از سیاست های انحصارگرایانه طالبان است که جنبه اصلی آن نیز ماهیت ضد ایرانی این سیاست هاست .
۳. نقض نظام مند حقوق بشر و تبعیض جنسیتی و جنایت علیه بشریت
نقض حقوق بشر در افغانستان و تبعیض جنسیتی علیه زنان افغانستانی که نمونه بارز یک آپارتاید تمام عیار جنسیتی است به آستانه جنایت علیه بشریت رسیده است و دیوان بین المللی کیفری این اقدامات را به درستی معادل جنایت علیه بشریت دانسته و رهبران طالبان را به همین اتهام تحت تعقیب قرار داده است .
۴.اختلافات داخلی در میان طالبان
اختلافات در درون گروه طالبان دیگر موضوع پنهانی نیست و به نظر می رسد که به آستانه بحرانی شدن رسیده و در عمل طالبان دوپارضه شده است .
۵. انزوای منطقه ای و جهانی طالبان
انزوا طالبان در منطقه و جهان روز افزون بوده است به نوعی که روابط پاکستان و طالبان به شدت خصمانه شده است ، هم چنین با روی کارآمدن ترامپ در آمریکا هم کمک های هفتگی آمریکا به طالبان قطع شده و هم مطالبه استرداد سلاح های آمریکا از طالبان پررنگ و مطرح شده است .
۶.سیاست فشار آبی طالبان علیه ایران
طالبان هیچ مساعدتی برای تامین حقابه ایران از رود هیرمند و تامین آب دریاچه هامون و نیازهای مردم سیستان، انجام نداده است بلکه ترجیح می دهد آب هیرمند را به گود زره در سیستان واریز نماید که بخار شده و از بین برود ولی به ایران نرسد ، افزون بر این ، بحث تکمیل سد بخش آباد در ولایت فراه به معنای نابودی کامل تالاب هامون است که طالبان با جدیت آن را دنبال می کنند کافی است برای درک ابعاد تکان دهنده این سد ، درک کنیم که ظرفیت بخش آباد ۲۶ برابر سد کمال خان است . در کنار محدودیت هرچه بیشتر علیه حقابه ایران در هیرمند ، ممانعت از رسیدن آب هریرود به ایران هم سیاست خصمانه دیگری است که از زمان اشرف غنی آغاز شده و طالبان آن را با جدیت تکمیل می کند .
۷. مهاجران افغانستانی در ایران از معضل اجتماعی تا تهدید امنیتی
مهاجران افغانستانی روزگاری نماد میهمان نوازی ایرانیان و پناه آوردن افغانستانی ها به دامان برادران و خواهران ایرانی شان بودند اما افزایش بی رویه جمعیت مهاجران از سه میلیون نفر جمعیت قبل از روی کارآمدن طالبان به چند برابر بعد از حاکمیت طالبان ، مهاجران را تبدیل به یک معضل اجتماعی و حتی یک تهدید سیاسی و امنیتی برای ایران کرده است ،طبق آمار رسمی جمعیت مهاجران در ایران ۶ میلیون نفر است این در حالی است که آمارهای غیر رسمی تا بالای ده میلیون نفر نیز ذکر می شود، چنین آمار تکان دهنده ای برای هر کشوری چه برسد به ایران درگیر تحریم ها و مشکلات بزرگ اقتصادی، فراتر از یک معضل اجتماعی و اقتصادی در حال تبدیل شدن به یک تهدید سیاسی و امنیتی و حتی هویتی است ، اگر روی کارآمدن طالبان هیچ پیامدی جز این افزایش جمعیت مهاجر نداشت ، بازهم باید به مثابه یک فاجعه بزرگ برای ایران تلقی می گردید .
بخش اول
دستاورد وزیر خارجه از سفر به کابل چه بود ؟
چند هفته از سفر وزیر محترم امور خارجه جناب آقای دکتر عراقچی به کابل و دیدار ایشان با مقامات حکومت خودخوانده موسوم به امارت اسلامی یا همان گروه طالبان و نیز سخنان عجیب ایشان در مذمت نسبی پدیده طالبان هراسی می گذرد ، ( گویا می شود از پدیده ای به وحشتناکی و رعب آوری طالبان نهراسید ) باید ببینیم این سفر در چه شرایطی رخ داد و چه پیامدهایی دارد ، نخست شرایط حاکم بر افغانستان و روابط طالبان با مردم افغانستان و ایران و منطقه و جهان را بررسی می کنیم و سپس به پیامدها و تبعات سفر وزیر محترم امور خارجه کشورمان می پردازیم :
الف - شرایط حاکم بر افغانستان و طالبان و روابط طالبان با ایران و جهان
۱. سلب حق حاکمیت مردم افغانستان
در سه سال گذشته حق حاکمیت و حق رای و اراده مردم افغانستان به طور کامل سلب شده است ، حکومت فعلی هیچ نمایندگی از مردم افغانستان ندارد و نظام قانونی و مشروع و مبتنی بر رای مردم افغانستان را با همه کاستی هایی که داشت را به زور و به طریق غیر قانونی سرنگون کرده و حق طبیعی مردم افغانستان برای تعیین سرنوشت و مشارکت در اداره امورشان را سلب کرده است ، نه تنها مردم ولو در حد انتخاب شوراها و انجمن های ولایتی و محلی نیز نقشی در اداره امور ندارند ، بلکه حکومت طالبان هیچ حقی برای مشارکت سیاسی آنان قائل نیست و هیچ دورنمایی نیز برای مشارکت مردم در اداره امورشان وجود ندارد .
۲. نبود نظام فراگیر در افغانستان
طالبان هیچ برنامه ای برای مشارکت اقوام مختلف افغانستان ندارد بلکه به طور ساختارمند علیه اقوام مختلف افغانستان تبعیض به کار می برد در این سه سال مشارکت غیر پشتون ها در اداره امور افغانستان نه تنها افزایش نیافت بلکه کاهش پیدا کرد . حذف تدریجی زبان فارسی و حذف نوروز و لغو رسمیت مذهب شیعه و الغا تعطیلی عاشورا ، همگی جلوه هایی از سیاست های انحصارگرایانه طالبان است که جنبه اصلی آن نیز ماهیت ضد ایرانی این سیاست هاست .
۳. نقض نظام مند حقوق بشر و تبعیض جنسیتی و جنایت علیه بشریت
نقض حقوق بشر در افغانستان و تبعیض جنسیتی علیه زنان افغانستانی که نمونه بارز یک آپارتاید تمام عیار جنسیتی است به آستانه جنایت علیه بشریت رسیده است و دیوان بین المللی کیفری این اقدامات را به درستی معادل جنایت علیه بشریت دانسته و رهبران طالبان را به همین اتهام تحت تعقیب قرار داده است .
۴.اختلافات داخلی در میان طالبان
اختلافات در درون گروه طالبان دیگر موضوع پنهانی نیست و به نظر می رسد که به آستانه بحرانی شدن رسیده و در عمل طالبان دوپارضه شده است .
۵. انزوای منطقه ای و جهانی طالبان
انزوا طالبان در منطقه و جهان روز افزون بوده است به نوعی که روابط پاکستان و طالبان به شدت خصمانه شده است ، هم چنین با روی کارآمدن ترامپ در آمریکا هم کمک های هفتگی آمریکا به طالبان قطع شده و هم مطالبه استرداد سلاح های آمریکا از طالبان پررنگ و مطرح شده است .
۶.سیاست فشار آبی طالبان علیه ایران
طالبان هیچ مساعدتی برای تامین حقابه ایران از رود هیرمند و تامین آب دریاچه هامون و نیازهای مردم سیستان، انجام نداده است بلکه ترجیح می دهد آب هیرمند را به گود زره در سیستان واریز نماید که بخار شده و از بین برود ولی به ایران نرسد ، افزون بر این ، بحث تکمیل سد بخش آباد در ولایت فراه به معنای نابودی کامل تالاب هامون است که طالبان با جدیت آن را دنبال می کنند کافی است برای درک ابعاد تکان دهنده این سد ، درک کنیم که ظرفیت بخش آباد ۲۶ برابر سد کمال خان است . در کنار محدودیت هرچه بیشتر علیه حقابه ایران در هیرمند ، ممانعت از رسیدن آب هریرود به ایران هم سیاست خصمانه دیگری است که از زمان اشرف غنی آغاز شده و طالبان آن را با جدیت تکمیل می کند .
۷. مهاجران افغانستانی در ایران از معضل اجتماعی تا تهدید امنیتی
مهاجران افغانستانی روزگاری نماد میهمان نوازی ایرانیان و پناه آوردن افغانستانی ها به دامان برادران و خواهران ایرانی شان بودند اما افزایش بی رویه جمعیت مهاجران از سه میلیون نفر جمعیت قبل از روی کارآمدن طالبان به چند برابر بعد از حاکمیت طالبان ، مهاجران را تبدیل به یک معضل اجتماعی و حتی یک تهدید سیاسی و امنیتی برای ایران کرده است ،طبق آمار رسمی جمعیت مهاجران در ایران ۶ میلیون نفر است این در حالی است که آمارهای غیر رسمی تا بالای ده میلیون نفر نیز ذکر می شود، چنین آمار تکان دهنده ای برای هر کشوری چه برسد به ایران درگیر تحریم ها و مشکلات بزرگ اقتصادی، فراتر از یک معضل اجتماعی و اقتصادی در حال تبدیل شدن به یک تهدید سیاسی و امنیتی و حتی هویتی است ، اگر روی کارآمدن طالبان هیچ پیامدی جز این افزایش جمعیت مهاجر نداشت ، بازهم باید به مثابه یک فاجعه بزرگ برای ایران تلقی می گردید .
Telegram
بهمنی قاجار
محمد علی بهمنی قاجار وکیل دادگستری ، دکترای حقوق بین الملل دانشگاه تهران ، پژوهشگر تاریخ
بخش دوم
ب - پیام ها و پیامدها و تبعات سفر وزیر خارجه به کابل
۱. بی تفاوتی ایران نسبت به سرنوشت مردم افغانستان
مهمترین متحد ایران در افغانستان مردم این کشور هستند این سیاست اصولی ایران برای دهه های متمادی بوده است ، هم بنیانگذار جمهوری اسلامی و هم رهبری بارها تاکید کرده اند که مهمتر از حکومت ها در افغانستان، مردم این کشور هستند و ایران متحد و دوست مردم افغانستان است ، اما در شرایطی که طالبان ، حاکمیت مردم افغانستان را غصب کرده و علیه آنان تا حد جنایت علیه بشریت ظلم می کند ، سفر وزیر خارجه به افغانستان و سکوت مطلق ایران در برابر ظلم و تبعیض به مردم و اقلیت ها و اقوام و شیعیان و فارسی زبانان و زنان افغانستان هیچ توجیهی ندارد ، نمی شود در جایی سیاست درست دیوان بین المللی کیفری در تعقیب جنایتکار نتانیاهو را ستود و در جایی دیگر همین سیاست در تعقیب رهبران طالبان را مورد بی اعتنایی محض قرار داد و متهمان به جنایت علیه مردم افغانستان را در آغوش کشید .
۲.فراموش کردن مطالبه نظام فراگیر
از ابتدای روی کارآمدن دوباره طالبان ، سیاست اصولی ایران ، مطالبه ایجاد نظام فراگیر در افغانستان بود که در تمام ملاقات ها با مقامات طالبان نیز مورد تاکید قرار می گرفت اما در دیدار اخیر دکتر عراقچی از کابل هیچ اشاره ای به ضرورت ایجاد نظام فراگیر در افغانستان نشده است .
۳. تبدیل حقابه ایران به صدقه طالبان
در برابر مساله حقابه ایران ، طالبان همان سیاست همیشگی خود را به کار برد که ما با حقابه ایران مشکلی نداریم اما آب نیست ، در نهایت هم گفتند ما دلمان می سوزد برای سیستان و بلوچستان ایران و .... یعنی نوعی تحقیر و جواب های سربالا و رسیدن آب به هیرمند را ناشی از لطف و کرامت طالبان دانستن، در حقیقت طالبان با زرنگی دارد می کوشد که حقابه ایران را تبدیل به صدقه و لطف طالبان نماید و در مقابل ، حداقل در این سفر هیچ دستاوردی درباره مساله حقابه حاصل نگردید.
۴. سکوت در برابر هریرود
هیج موضعی در مورد هریرود در این سفر صورت نگرفت اگر ایران می خواهد نظام نامشروع و غیررقانونی و غیر اخلاقی طالبان را در عمل شناسایی کند ، حداقل نباید دستاورد و امتیازی برای خود کسب کند یا باید هم با طالبان تعامل کند و هم در مقابل سیاست آبی آنان در مورد هریرود هم ساکت بماند ؟
۵.لاینحل ماندن مساله مهاجران
در این سفر هیچ گشایشی نیز درباره مساله مهاجران صورت نگرفت بلکه طرف طالبان با طلبکاری فقط به ایران توصیه کرد که با مهاجران به خوبی رفتار کند ، به نوعی که گویا طالبان هیچ مسولیتی نسبت به این هجوم میلیونی اتباع خود به ایران نداشته و از ایران طلبکار هم هست.
۶. دلسردی فارسی زبانان و شیعیان افغانستان
فارسی زبانان و شیعیان افغانستان جز ایران چه پناه و تکیه گاهی دارند ؟ کدام کشور به این حد نسبت به هم خانمانان فرهنگی خود بی اعتنا و بی توجه است ، می بینیم ترکیه تا چه اندازه درباره ترک تباران و ترک زبانان در سرتاسر جهان از چین تا عراق و اوکراین حساس است اما در مقابل ، ایران بدون اعتنا به ظلم فاحش علیه فارسی زبانان و شیعیان افغانستان با طالبان تعامل می کند و حتی اشاره ای نیز به فارسی زبانان و شیعیان نمی کند .
۷. یاس و ناامیدی مهاجران
میلیون ها مهاجری که در ایران هستند در واقع از ظلم و ستم طالبان فرار کرده و به ایران پناه آورده اند ، این گونه طالبان دوستی بدون اعتنا به مردم افغانستان قطعا برای آنان ناگوار خواهد بود و ایران چوب دو سر طلا خواهد شد که هم میلیون ها مهاجر را پذیرفته است و هم باید با نارضایتی آنان نیز مواجه گردد.
۸. تضعیف روحیه اپوزیسیون طالبان
مشروعیت دادن به طالبان ، پیام منفی برای اپوزیسیون آنان است و در مجموع جریان مخالف طالبان را تضعیف می کند، مخالفانی که سابقه دهها سال دوستی و اتحاد با ایران را داشته اند.
۹- پیام همراهی به طالبان در برابر پاکستان و اروپا و آمریکا و...
در شرایطی که طالبان تحت فشار شدید پاکستان قرار گرفته و آمریکا و اروپا نیز تیره ترین مناسبات را با طالبان دارند آیا جایز است که در اذهان آنان نیز ایران به عنوان متحد طالبان تلقی گردد؟ و از این منظر نیز هزینه بدهد؟
۱۰-تاثیر منفی در افکار عمومی ایران
نکته بدتر اینست که چنین سفرهایی تاثیرات بسیار منفی در افکار عمومی مردم ایران نیز خواهد داشت ،در این میان نکته ای که بی تردید منفی است برخی اظهار نظرها است که تعامل با طالبان را به عنوان سیاست کلی نظام ایران تلقی می کند ، موضوعی که اولا به نظر می رسد درست نباشد ثانیا به طالبان اعتماد به نفس زیادی می دهد و ثالثا مسولیت سیاست تعامل با طالبان را متوجه نظام و حاکمیت ساخته و برای حاکمیت هزینه بیهوده ایجاد می نماید .
https://www.tgoop.com/bahmanighajar
ب - پیام ها و پیامدها و تبعات سفر وزیر خارجه به کابل
۱. بی تفاوتی ایران نسبت به سرنوشت مردم افغانستان
مهمترین متحد ایران در افغانستان مردم این کشور هستند این سیاست اصولی ایران برای دهه های متمادی بوده است ، هم بنیانگذار جمهوری اسلامی و هم رهبری بارها تاکید کرده اند که مهمتر از حکومت ها در افغانستان، مردم این کشور هستند و ایران متحد و دوست مردم افغانستان است ، اما در شرایطی که طالبان ، حاکمیت مردم افغانستان را غصب کرده و علیه آنان تا حد جنایت علیه بشریت ظلم می کند ، سفر وزیر خارجه به افغانستان و سکوت مطلق ایران در برابر ظلم و تبعیض به مردم و اقلیت ها و اقوام و شیعیان و فارسی زبانان و زنان افغانستان هیچ توجیهی ندارد ، نمی شود در جایی سیاست درست دیوان بین المللی کیفری در تعقیب جنایتکار نتانیاهو را ستود و در جایی دیگر همین سیاست در تعقیب رهبران طالبان را مورد بی اعتنایی محض قرار داد و متهمان به جنایت علیه مردم افغانستان را در آغوش کشید .
۲.فراموش کردن مطالبه نظام فراگیر
از ابتدای روی کارآمدن دوباره طالبان ، سیاست اصولی ایران ، مطالبه ایجاد نظام فراگیر در افغانستان بود که در تمام ملاقات ها با مقامات طالبان نیز مورد تاکید قرار می گرفت اما در دیدار اخیر دکتر عراقچی از کابل هیچ اشاره ای به ضرورت ایجاد نظام فراگیر در افغانستان نشده است .
۳. تبدیل حقابه ایران به صدقه طالبان
در برابر مساله حقابه ایران ، طالبان همان سیاست همیشگی خود را به کار برد که ما با حقابه ایران مشکلی نداریم اما آب نیست ، در نهایت هم گفتند ما دلمان می سوزد برای سیستان و بلوچستان ایران و .... یعنی نوعی تحقیر و جواب های سربالا و رسیدن آب به هیرمند را ناشی از لطف و کرامت طالبان دانستن، در حقیقت طالبان با زرنگی دارد می کوشد که حقابه ایران را تبدیل به صدقه و لطف طالبان نماید و در مقابل ، حداقل در این سفر هیچ دستاوردی درباره مساله حقابه حاصل نگردید.
۴. سکوت در برابر هریرود
هیج موضعی در مورد هریرود در این سفر صورت نگرفت اگر ایران می خواهد نظام نامشروع و غیررقانونی و غیر اخلاقی طالبان را در عمل شناسایی کند ، حداقل نباید دستاورد و امتیازی برای خود کسب کند یا باید هم با طالبان تعامل کند و هم در مقابل سیاست آبی آنان در مورد هریرود هم ساکت بماند ؟
۵.لاینحل ماندن مساله مهاجران
در این سفر هیچ گشایشی نیز درباره مساله مهاجران صورت نگرفت بلکه طرف طالبان با طلبکاری فقط به ایران توصیه کرد که با مهاجران به خوبی رفتار کند ، به نوعی که گویا طالبان هیچ مسولیتی نسبت به این هجوم میلیونی اتباع خود به ایران نداشته و از ایران طلبکار هم هست.
۶. دلسردی فارسی زبانان و شیعیان افغانستان
فارسی زبانان و شیعیان افغانستان جز ایران چه پناه و تکیه گاهی دارند ؟ کدام کشور به این حد نسبت به هم خانمانان فرهنگی خود بی اعتنا و بی توجه است ، می بینیم ترکیه تا چه اندازه درباره ترک تباران و ترک زبانان در سرتاسر جهان از چین تا عراق و اوکراین حساس است اما در مقابل ، ایران بدون اعتنا به ظلم فاحش علیه فارسی زبانان و شیعیان افغانستان با طالبان تعامل می کند و حتی اشاره ای نیز به فارسی زبانان و شیعیان نمی کند .
۷. یاس و ناامیدی مهاجران
میلیون ها مهاجری که در ایران هستند در واقع از ظلم و ستم طالبان فرار کرده و به ایران پناه آورده اند ، این گونه طالبان دوستی بدون اعتنا به مردم افغانستان قطعا برای آنان ناگوار خواهد بود و ایران چوب دو سر طلا خواهد شد که هم میلیون ها مهاجر را پذیرفته است و هم باید با نارضایتی آنان نیز مواجه گردد.
۸. تضعیف روحیه اپوزیسیون طالبان
مشروعیت دادن به طالبان ، پیام منفی برای اپوزیسیون آنان است و در مجموع جریان مخالف طالبان را تضعیف می کند، مخالفانی که سابقه دهها سال دوستی و اتحاد با ایران را داشته اند.
۹- پیام همراهی به طالبان در برابر پاکستان و اروپا و آمریکا و...
در شرایطی که طالبان تحت فشار شدید پاکستان قرار گرفته و آمریکا و اروپا نیز تیره ترین مناسبات را با طالبان دارند آیا جایز است که در اذهان آنان نیز ایران به عنوان متحد طالبان تلقی گردد؟ و از این منظر نیز هزینه بدهد؟
۱۰-تاثیر منفی در افکار عمومی ایران
نکته بدتر اینست که چنین سفرهایی تاثیرات بسیار منفی در افکار عمومی مردم ایران نیز خواهد داشت ،در این میان نکته ای که بی تردید منفی است برخی اظهار نظرها است که تعامل با طالبان را به عنوان سیاست کلی نظام ایران تلقی می کند ، موضوعی که اولا به نظر می رسد درست نباشد ثانیا به طالبان اعتماد به نفس زیادی می دهد و ثالثا مسولیت سیاست تعامل با طالبان را متوجه نظام و حاکمیت ساخته و برای حاکمیت هزینه بیهوده ایجاد می نماید .
https://www.tgoop.com/bahmanighajar
Telegram
بهمنی قاجار
محمد علی بهمنی قاجار وکیل دادگستری ، دکترای حقوق بین الملل دانشگاه تهران ، پژوهشگر تاریخ