معرفی یک پادکست خوب برای بچههای ۴ تا ۱۰ سال
خوراک جدید روزبه، خواهرزاده پنجسالهام، که بعضی قسمتهایش را بارها و بارها گوش کرده است.
پادکست چی؟ کجا؟ چرا؟ یک پادکست مفرح برای بچههاست که در هر قسمت به یک دسته از سوالهایی که بچهها برایشان میفرستند جواب میدهد. زبان پادکست تا حد امکان ساده و مطالبش دقیق و علمی است.
یکی از اهداف تهیهکنندگان این پادکست، که از یک سال پیش در کانادا ساکن هستند، حفظ ارتباط بچههای خارج از کشور با زبان فارسی است و به همین دلیل بعضی جاها که کلمهای کمی پیچیده به کار میبرند معادل انگلیسیاش را هم میگویند.
این پادکست اولین محصول از مجموعه داروگ است که میدانم برنامههای زیادی برای بچهها، بهخصوص آموزش فارسی به بچههای خارج از ایران، دارند. دو تا از گردانندههای این مجموعه از دوستانم هستند که یکیشان سالها سابقه کار با بچهها و بهخصوص در حوزه ادبیات کودک را دارد و الان هم در کانادا درس ادبیات کودک میخواند.
کانال تلگرام
وبسایت
.
خوراک جدید روزبه، خواهرزاده پنجسالهام، که بعضی قسمتهایش را بارها و بارها گوش کرده است.
پادکست چی؟ کجا؟ چرا؟ یک پادکست مفرح برای بچههاست که در هر قسمت به یک دسته از سوالهایی که بچهها برایشان میفرستند جواب میدهد. زبان پادکست تا حد امکان ساده و مطالبش دقیق و علمی است.
یکی از اهداف تهیهکنندگان این پادکست، که از یک سال پیش در کانادا ساکن هستند، حفظ ارتباط بچههای خارج از کشور با زبان فارسی است و به همین دلیل بعضی جاها که کلمهای کمی پیچیده به کار میبرند معادل انگلیسیاش را هم میگویند.
این پادکست اولین محصول از مجموعه داروگ است که میدانم برنامههای زیادی برای بچهها، بهخصوص آموزش فارسی به بچههای خارج از ایران، دارند. دو تا از گردانندههای این مجموعه از دوستانم هستند که یکیشان سالها سابقه کار با بچهها و بهخصوص در حوزه ادبیات کودک را دارد و الان هم در کانادا درس ادبیات کودک میخواند.
کانال تلگرام
وبسایت
.
Telegram
چی؟ کجا؟ چرا؟
پادکستی برای بچههایی که سوالهاشون رو جدی میگیرن
(نامه ویدا ربانی از بند زنان زندان اوین درباره وضعیت سلامتی نرگس محمدی تلخ است و البته بسیار خواندنی. نه فقط به دلیل اوضاع بد محمدی، بلکه از لحاظ توصیفی که از استیصال زندانی و ظلم زندانبان میکند. پیشنهاد می کنم کلش را بخوانید.
ویدا ربانی و مطهره گونهای با رسیدگی به وضعیت نرگس محمدی و دیگر زندانهای بیمار بند از ۱۲ روز پیش اعتصاب غذا کردهاند.)
متن نامه:
روی برانکارد چرخدار میآید توی بند، مردمک چشمهای سیاه و درشتش گشاد شده و با اینکه مدام به اطرافش و به انبوه جمعیتی که دورهاش کردهاند نگاه میکند، اما انگار چیزی نمیبیند یا وارد جای عجیب و ناآشنایی شده است. با نگاه خیره و مبهوتش چشم در چشم میشوم، بلند صدایش میزنم، نرگس؟ نگاه میکند اما انگار من را نمیشناسد.
پرسنل زندان میگويند ببریدش بالا. صدای اعتراضها زندانیها بلند میشود که این کار ما نیست، چطور ببریم و...
چند زندانی رای باز مرد و یکی دو مرد که از پرسنل زندان هستند دارند بحث میکنند که چطور برانکارد با پایههای چرخدار را از دو ردیف پلههای بند زنان بالا ببرند. بالاخره برانکارد را سر و ته، طوری که سر نرگس پایین است از پلهها بالا میبرند.
میآیند توی اتاق سه، میخواهند نرگس را بلند کنند و بگذارند روی تخت خودش، پای راستش تا بالای ران توی آتل است و نباید خم شود. وقتی میخواهند بلندش کنند نرگس کمی به خودش میآید. میگوید اگر پا خم شود با وجود جراحی استخوان میشکند، ده دقیقهای بگو مگو میکنند و در آخر نرگس میگوید اجازه نمیدهم، کار شما نیست.
بیسیم میزنند و با ما شرط میکنند که در تمام مسیر هیچ زندانی نباشد تا پرسنل آمبولانس بیمارستان بیاید و او را جابهجا کنند. اول به خاطر اینکه بندان زنان امنیتی است اجازه ورود به آنها نداده بودند.
بالاخره نرگس را از روی برانکارد بلند میکنند. تخت زندان خیلی کوتاه است و تا او را بگذارند روی تخت فریادش بلند میشود: «پااااام، آخ پااام، سپیده پام پام پام....صدای دلخراش و هق هق گریه بلند میشود.
یکی دو بار تلاش میکنند، بلندش میکنند و بالاخره میگذارند روی تخت و میروند! تنها ۴۸ ساهت از جراحیش گذشته، درد در چهرهاش پیداست. صدای هق هق گریه به تدریج آرامتر میشود. مهوش و سپیده اتاق را خلوت میکنند، نرگس دوست ندارد کسی حال و روزش را ببیند.
یک ساعت بعد رفتم نگاهی به نرگس انداختم، چشمانش قرمز و پف کرده بود، گریه نمیکرد اما از درد اشک در چشمانش حلقه میزد و به پایین میغلتید. اینبار مرا شناخت، شروع با خندیدن کرد و گفت باور کن همش داشتم به مصطفی(نیلی، وکیلش) میگفتم برای ویدا شیرینی بخر.
و برای بقیه توضیح میداد: «دفعه قبل که از بیمارستان برگشتم ویدا یک جعبه شیرینی فرانسه توی وسایل پیدا کرد و با ذوق بازش کرد ولی تویش نان بربری بود. آنقدر غر زد که اینبار هی به مصطفی گفتم شیرینی را فراموش نکنی.»
نمیتوانم به صورتش نگاه کنم. برمیگردم از این وضعیت فرار کنم توی تختم، جوانا (وریشه مرادی) کنار تخت ایستاده، یک لیوان آب جوش که چند آلو بخارا داخل آن انداخته را هم میزند و میپرسد. نرگس چطوره؟
تختمان مشترک است، او طبقه بالای تخت است.
من فقط خشم و بغضم را قورت میدهم و میپرسم زخم عثنیعشر با آب جوش و آلوچه درمان میشه؟ بدبخت داری از خونریزی میمیری.
وریشه بعد از آن اعتصاب غذای طولانی حالا خونریزی دارد. مستقیم نمیگویند اما ما میدانیم چون در مراسمهای اعتراض به اعدام شرکت کرده اعزامش به بیمارستان را لغو کردهاند. فقط او نبود، بدون اینکه مستقیما بگویند هر کسی در اعتراض به اعدامها شرکت داشت را به نحوی تنبیه کردند. بسته به اینکه زندانی چه چیزی داشته باشد که بشود از آن محرومش کرد، از تحویل ندادن وسایل تا قطع تلفن و ملاقات و اعزام به بیمارستان.
مدتی است که میگويند ملاقات حضوری و ملاقات خصوصی با همسر امتیاز است و در صورت حسن رفتار به زندانی تعلق میگیرد.
حسن رفتار هم شامل همه چیز میشود، مثلا من که به بازرسی بدنی، توهین و تعرض پاسیارشان اعتراض کردهام، حسن رفتار ندارم و از همه امتیازها تا زمانی که صلاح بدانند محروم خواهم بود. میگفتند اجازه ندادهای بازرسی بدنی انجام شود، در حالی که آن دفعه چندین بار بازرسی کردند، اعتراض کردم با مسئولش حرف زدم، گفت دوربینها را چک کردهایم اجازه ندادهای(اتاق بازرسی بدنی اصلا دوربین ندارد!).
اساسا حسن رفتار یعنی ساکت ماندن و حرف شنوی داشتن، یعنی آنچه در زندان بر سر شما میآوریم باید در همینجا دفن شود و معمولا دفن هم میشود. من شکایتم از پاسیاری که دستم را لای در کبود کرده به کجا باید ببرم؟ (اینجا دیگر دوربینها برای ادعای من قابل استناد نیستند)
ویدا ربانی و مطهره گونهای با رسیدگی به وضعیت نرگس محمدی و دیگر زندانهای بیمار بند از ۱۲ روز پیش اعتصاب غذا کردهاند.)
متن نامه:
روی برانکارد چرخدار میآید توی بند، مردمک چشمهای سیاه و درشتش گشاد شده و با اینکه مدام به اطرافش و به انبوه جمعیتی که دورهاش کردهاند نگاه میکند، اما انگار چیزی نمیبیند یا وارد جای عجیب و ناآشنایی شده است. با نگاه خیره و مبهوتش چشم در چشم میشوم، بلند صدایش میزنم، نرگس؟ نگاه میکند اما انگار من را نمیشناسد.
پرسنل زندان میگويند ببریدش بالا. صدای اعتراضها زندانیها بلند میشود که این کار ما نیست، چطور ببریم و...
چند زندانی رای باز مرد و یکی دو مرد که از پرسنل زندان هستند دارند بحث میکنند که چطور برانکارد با پایههای چرخدار را از دو ردیف پلههای بند زنان بالا ببرند. بالاخره برانکارد را سر و ته، طوری که سر نرگس پایین است از پلهها بالا میبرند.
میآیند توی اتاق سه، میخواهند نرگس را بلند کنند و بگذارند روی تخت خودش، پای راستش تا بالای ران توی آتل است و نباید خم شود. وقتی میخواهند بلندش کنند نرگس کمی به خودش میآید. میگوید اگر پا خم شود با وجود جراحی استخوان میشکند، ده دقیقهای بگو مگو میکنند و در آخر نرگس میگوید اجازه نمیدهم، کار شما نیست.
بیسیم میزنند و با ما شرط میکنند که در تمام مسیر هیچ زندانی نباشد تا پرسنل آمبولانس بیمارستان بیاید و او را جابهجا کنند. اول به خاطر اینکه بندان زنان امنیتی است اجازه ورود به آنها نداده بودند.
بالاخره نرگس را از روی برانکارد بلند میکنند. تخت زندان خیلی کوتاه است و تا او را بگذارند روی تخت فریادش بلند میشود: «پااااام، آخ پااام، سپیده پام پام پام....صدای دلخراش و هق هق گریه بلند میشود.
یکی دو بار تلاش میکنند، بلندش میکنند و بالاخره میگذارند روی تخت و میروند! تنها ۴۸ ساهت از جراحیش گذشته، درد در چهرهاش پیداست. صدای هق هق گریه به تدریج آرامتر میشود. مهوش و سپیده اتاق را خلوت میکنند، نرگس دوست ندارد کسی حال و روزش را ببیند.
یک ساعت بعد رفتم نگاهی به نرگس انداختم، چشمانش قرمز و پف کرده بود، گریه نمیکرد اما از درد اشک در چشمانش حلقه میزد و به پایین میغلتید. اینبار مرا شناخت، شروع با خندیدن کرد و گفت باور کن همش داشتم به مصطفی(نیلی، وکیلش) میگفتم برای ویدا شیرینی بخر.
و برای بقیه توضیح میداد: «دفعه قبل که از بیمارستان برگشتم ویدا یک جعبه شیرینی فرانسه توی وسایل پیدا کرد و با ذوق بازش کرد ولی تویش نان بربری بود. آنقدر غر زد که اینبار هی به مصطفی گفتم شیرینی را فراموش نکنی.»
نمیتوانم به صورتش نگاه کنم. برمیگردم از این وضعیت فرار کنم توی تختم، جوانا (وریشه مرادی) کنار تخت ایستاده، یک لیوان آب جوش که چند آلو بخارا داخل آن انداخته را هم میزند و میپرسد. نرگس چطوره؟
تختمان مشترک است، او طبقه بالای تخت است.
من فقط خشم و بغضم را قورت میدهم و میپرسم زخم عثنیعشر با آب جوش و آلوچه درمان میشه؟ بدبخت داری از خونریزی میمیری.
وریشه بعد از آن اعتصاب غذای طولانی حالا خونریزی دارد. مستقیم نمیگویند اما ما میدانیم چون در مراسمهای اعتراض به اعدام شرکت کرده اعزامش به بیمارستان را لغو کردهاند. فقط او نبود، بدون اینکه مستقیما بگویند هر کسی در اعتراض به اعدامها شرکت داشت را به نحوی تنبیه کردند. بسته به اینکه زندانی چه چیزی داشته باشد که بشود از آن محرومش کرد، از تحویل ندادن وسایل تا قطع تلفن و ملاقات و اعزام به بیمارستان.
مدتی است که میگويند ملاقات حضوری و ملاقات خصوصی با همسر امتیاز است و در صورت حسن رفتار به زندانی تعلق میگیرد.
حسن رفتار هم شامل همه چیز میشود، مثلا من که به بازرسی بدنی، توهین و تعرض پاسیارشان اعتراض کردهام، حسن رفتار ندارم و از همه امتیازها تا زمانی که صلاح بدانند محروم خواهم بود. میگفتند اجازه ندادهای بازرسی بدنی انجام شود، در حالی که آن دفعه چندین بار بازرسی کردند، اعتراض کردم با مسئولش حرف زدم، گفت دوربینها را چک کردهایم اجازه ندادهای(اتاق بازرسی بدنی اصلا دوربین ندارد!).
اساسا حسن رفتار یعنی ساکت ماندن و حرف شنوی داشتن، یعنی آنچه در زندان بر سر شما میآوریم باید در همینجا دفن شود و معمولا دفن هم میشود. من شکایتم از پاسیاری که دستم را لای در کبود کرده به کجا باید ببرم؟ (اینجا دیگر دوربینها برای ادعای من قابل استناد نیستند)
Iranwire
ویدا ربانی، زندان زنان، زندان اوین، نرگس محمدی، نامه
هر روز دارد عرصه بر ما در زندان تنگتر میشود، حتی میشود این را از تخته وایت بردی که در پاگرد بند است فهمید. قبلا به یکی دو نفری که ممنوع الملاقات بودند اطلاع میدادند. بعد اسامی آنهایی که ممنوعالملاقات بودند را روی وایت برد نوشتند. حالا اما اسامی آنقدر زیاد شده که اسامی کسانی که ملاقات دارند را مینویسند.
نرگس ۲۶ آبان بعد از دو جراحی سنگین وارد بند شد. تنها یک شب از برگشت او از بیمارستان گذشته بود. مطهره به میز بغل تختم تکیه داده بود صورتش برافروخته بود قطرهای درشت اشک بیصدا از صورتش میچکید روی سرامیکهای شکسته بند نسوان. نگاهش میکنم، میگوید: « نرگس به همین زودی زخم بستر گرفته، برویم پایین.. برویم یک کاری کنیم...»
دوتایی میرویم دفتر زندان، به پاسیارها توضیح میدهیم و از آنها میخواهيم با رئیس زندان، رئیس بهداری یا یک مسئولی تماس بگیرد.
پاسیار زن با دمپایی پلاستیکی لخ لخ کنان میآيد و میگوید آقای دکتر جواب نمیدهند، بالاخره نیاز به استراحت دارند، وقت شام است و... غر غر کنان شماره افسر جانشین را میگیرد...
مطهره شرایط را توضیح میدهد، از زخم جراحی سنگین نرگس، زخم بستر، آلوده بودن اتاق و سرویس بهداشتی که ۱۳ نفری از آن استفاده میکنیم، بی امکاناتی بهداری و... میگوید. اخر هم جواب میگیرد مورد نرگس محمدی متفاوت است و نمیتوانند برایش کاری انجام دهند، اگر فرد دیگری بود، میشد اعزامش کرد و ...حالا تا صبح صبر کنید و...
فردا رسید و همچنان کسی نگفت با این بیمار باید چکار کرد. میآیند پانسمان نرگس را عوض کنند، زخم باز مانده، چسب ندارند، فریاد نرگس بلند شده و از درد گریه میکند، بالاخره یک حلقه چسب که دور تا دورش را پرزهای رنگا رنگ گرفته و از دور خاکستری به چشم میآید پیدا میکنند و زخم را میبندد.
طاقتمان طاق شده بود، همان روز یعنی ۲۸ آبان من و مطهره برگه اعتصاب غذا را تحویل زندان دادیم و درخواستمان را رسیدگی به وضعیت نرگس، وریشه و رسیدگی به وضعیت درمانی همبندیهایمان اعلام کردیم. تصمیم گرفتیم خبری منتشر نکنیم، نگران بودیم که خود انتشار خبر اعتصاب، مسئولان را عصبانی کند و در رسیدگی به وضعیت، سنگ اندازی بیشتری شود. نگران بودیم لج کنند!
داستان آزمایش روانشناسی زندان استنفورد را شنیدهاید؟ دکتر زیمباردو عدهای از دانشجویان به لحاظ روانی سالم را به دو گروه زندانی و زندانبان تقسیم میکند. دسته زندانبان چنان خشونت حیرت آوری نسبت به همکلاسیهای زندانی خود نشان میدهند که تنها پس از شش روز آزمایش متوقف میشود. و حالا ما سالها را با زندانبانهایمان میگذرانیم. ما در دست زندانبان و همه دم و دستگاه و تشکیلات زندان بیپناه رها شدهایم. تنها وقتی به قانون، دوربینها، و هر ابزار کنترل و نظارتی ارجاع داده میشود که قرار است علیه ما به کار برده شود. من هر چند وقتی همان ماموری را که به من توهین جنسی رکیکی کرد و آن یکی که تعرض کرد را میبینم که با نفرت به من نگاه میکنند!
زندان تنها یک ساختمان نیست که در آن محبوس هستید. زندان یعنی هر چیز کوچک زندگی روزمره تو به زندانبان و حال و احوال آن روزش و خوشآمد و نیامدش بستگی دارد. زندان یعنی برای هر نیازت باید خواهش کنی، اعتراض کنی و هر بار پاسخ بگیری که پیگیری میشود و ممکن است هفته ها تو پیگیری کنی و آنها هم همان پاسخ را بدهند. زندان همین است که نیازهای ما برای زندانبان اهمیتی ندارد، ذهنشان را درگیر این درخواستهای ریز و درشت ما نمیکنند. برای آنها بی اهمیت و برای ما همه چیز است.
زندان یعنی همین که همبندیهای ما پیش چشممان ذره ذره از بیماریهای مختلف آب میشوند، درد میکشند و تنها ابزار ما همین تحصن، اعتصاب غذا و نامه نوشتن است که آن هم به عنوان تخلفی دیگر به سیاهه جرائم و محرومیتهای ما اضافه میکند.
یا باید در برابر آنچه بر سرمان میآورند سکوت کنیم یا اگر صبوری از دست برود، صابون محرومیتهای بیشتر را به تن خود بمالیم.
انگار عمد دارند یکی یکی ما را به درجهای از استیصال برسانند که از درماندگی به خودمان آسیب بزنیم.
شما که بیرون از این دیوارها هستید آهو دریایی را دیدهاید. برهنه شدن او چه بود جز طغیانی علیه استیصال و درماندگی از ظلمی که بر او رفته بود؟
پیش از او چندین بار زنانی در اوین به همین درجه از استیصال در برابر ظلمی که به آنها میشد، رسیدند، طغیان کردند و برهنه شدند. بسیاری به همین دلایل اقدام به خودکشی و خودزنی کردهاند. اعتصاب من و مطهره گونهای هم چیزی نیست جز اقدامی از سر استیصال در برابر ظلم. اقدامی که میدانیم سلامت تنهایمان را نشانه میرود اما راه دیگری هم پیش روی خود نمیبینیم، نرگس محمدی و دیگر همبندیهایمان پیش چشم ما درد میکشند و دست ما از جهان کوتاست.
۶ آذر
.
نرگس ۲۶ آبان بعد از دو جراحی سنگین وارد بند شد. تنها یک شب از برگشت او از بیمارستان گذشته بود. مطهره به میز بغل تختم تکیه داده بود صورتش برافروخته بود قطرهای درشت اشک بیصدا از صورتش میچکید روی سرامیکهای شکسته بند نسوان. نگاهش میکنم، میگوید: « نرگس به همین زودی زخم بستر گرفته، برویم پایین.. برویم یک کاری کنیم...»
دوتایی میرویم دفتر زندان، به پاسیارها توضیح میدهیم و از آنها میخواهيم با رئیس زندان، رئیس بهداری یا یک مسئولی تماس بگیرد.
پاسیار زن با دمپایی پلاستیکی لخ لخ کنان میآيد و میگوید آقای دکتر جواب نمیدهند، بالاخره نیاز به استراحت دارند، وقت شام است و... غر غر کنان شماره افسر جانشین را میگیرد...
مطهره شرایط را توضیح میدهد، از زخم جراحی سنگین نرگس، زخم بستر، آلوده بودن اتاق و سرویس بهداشتی که ۱۳ نفری از آن استفاده میکنیم، بی امکاناتی بهداری و... میگوید. اخر هم جواب میگیرد مورد نرگس محمدی متفاوت است و نمیتوانند برایش کاری انجام دهند، اگر فرد دیگری بود، میشد اعزامش کرد و ...حالا تا صبح صبر کنید و...
فردا رسید و همچنان کسی نگفت با این بیمار باید چکار کرد. میآیند پانسمان نرگس را عوض کنند، زخم باز مانده، چسب ندارند، فریاد نرگس بلند شده و از درد گریه میکند، بالاخره یک حلقه چسب که دور تا دورش را پرزهای رنگا رنگ گرفته و از دور خاکستری به چشم میآید پیدا میکنند و زخم را میبندد.
طاقتمان طاق شده بود، همان روز یعنی ۲۸ آبان من و مطهره برگه اعتصاب غذا را تحویل زندان دادیم و درخواستمان را رسیدگی به وضعیت نرگس، وریشه و رسیدگی به وضعیت درمانی همبندیهایمان اعلام کردیم. تصمیم گرفتیم خبری منتشر نکنیم، نگران بودیم که خود انتشار خبر اعتصاب، مسئولان را عصبانی کند و در رسیدگی به وضعیت، سنگ اندازی بیشتری شود. نگران بودیم لج کنند!
داستان آزمایش روانشناسی زندان استنفورد را شنیدهاید؟ دکتر زیمباردو عدهای از دانشجویان به لحاظ روانی سالم را به دو گروه زندانی و زندانبان تقسیم میکند. دسته زندانبان چنان خشونت حیرت آوری نسبت به همکلاسیهای زندانی خود نشان میدهند که تنها پس از شش روز آزمایش متوقف میشود. و حالا ما سالها را با زندانبانهایمان میگذرانیم. ما در دست زندانبان و همه دم و دستگاه و تشکیلات زندان بیپناه رها شدهایم. تنها وقتی به قانون، دوربینها، و هر ابزار کنترل و نظارتی ارجاع داده میشود که قرار است علیه ما به کار برده شود. من هر چند وقتی همان ماموری را که به من توهین جنسی رکیکی کرد و آن یکی که تعرض کرد را میبینم که با نفرت به من نگاه میکنند!
زندان تنها یک ساختمان نیست که در آن محبوس هستید. زندان یعنی هر چیز کوچک زندگی روزمره تو به زندانبان و حال و احوال آن روزش و خوشآمد و نیامدش بستگی دارد. زندان یعنی برای هر نیازت باید خواهش کنی، اعتراض کنی و هر بار پاسخ بگیری که پیگیری میشود و ممکن است هفته ها تو پیگیری کنی و آنها هم همان پاسخ را بدهند. زندان همین است که نیازهای ما برای زندانبان اهمیتی ندارد، ذهنشان را درگیر این درخواستهای ریز و درشت ما نمیکنند. برای آنها بی اهمیت و برای ما همه چیز است.
زندان یعنی همین که همبندیهای ما پیش چشممان ذره ذره از بیماریهای مختلف آب میشوند، درد میکشند و تنها ابزار ما همین تحصن، اعتصاب غذا و نامه نوشتن است که آن هم به عنوان تخلفی دیگر به سیاهه جرائم و محرومیتهای ما اضافه میکند.
یا باید در برابر آنچه بر سرمان میآورند سکوت کنیم یا اگر صبوری از دست برود، صابون محرومیتهای بیشتر را به تن خود بمالیم.
انگار عمد دارند یکی یکی ما را به درجهای از استیصال برسانند که از درماندگی به خودمان آسیب بزنیم.
شما که بیرون از این دیوارها هستید آهو دریایی را دیدهاید. برهنه شدن او چه بود جز طغیانی علیه استیصال و درماندگی از ظلمی که بر او رفته بود؟
پیش از او چندین بار زنانی در اوین به همین درجه از استیصال در برابر ظلمی که به آنها میشد، رسیدند، طغیان کردند و برهنه شدند. بسیاری به همین دلایل اقدام به خودکشی و خودزنی کردهاند. اعتصاب من و مطهره گونهای هم چیزی نیست جز اقدامی از سر استیصال در برابر ظلم. اقدامی که میدانیم سلامت تنهایمان را نشانه میرود اما راه دیگری هم پیش روی خود نمیبینیم، نرگس محمدی و دیگر همبندیهایمان پیش چشم ما درد میکشند و دست ما از جهان کوتاست.
۶ آذر
.
حامد بیدی:
«یادآوری خیلی مهم:
مسأله فقط رفع فیلترینگ یکی دو پلتفرم نیست! مسأله اصلی تهدیدآمیز دیدن اینترنت است. نتیجه این نگاه علاوه بر فیلترینگ، شامل کاهش پهنای باند بینالمللی، ایجاد اختلال روی ترافیک خارجی، شنود، تعرفه ترجیحی، قطع اینترنت هنگام اعتراضات، انحصار واردات ترافیک و... میشود.»
.
«یادآوری خیلی مهم:
مسأله فقط رفع فیلترینگ یکی دو پلتفرم نیست! مسأله اصلی تهدیدآمیز دیدن اینترنت است. نتیجه این نگاه علاوه بر فیلترینگ، شامل کاهش پهنای باند بینالمللی، ایجاد اختلال روی ترافیک خارجی، شنود، تعرفه ترجیحی، قطع اینترنت هنگام اعتراضات، انحصار واردات ترافیک و... میشود.»
.
بهمن دارالشفایی
(نامه ویدا ربانی از بند زنان زندان اوین درباره وضعیت سلامتی نرگس محمدی تلخ است و البته بسیار خواندنی. نه فقط به دلیل اوضاع بد محمدی، بلکه از لحاظ توصیفی که از استیصال زندانی و ظلم زندانبان میکند. پیشنهاد می کنم کلش را بخوانید. ویدا ربانی و مطهره گونهای…
حمیدرضا امیری:
«امروز دوازدهمین روز اعتصاب غذای ویداست و من واقعا نگران سلامتی همسرم هستم. گرسنگی کشیدن برای ویدا سم است و میتواند سردردهای مزمنی که به سختی با دارو کنترل شده بود را دوباره بازگرداند. تقریبا هر کسی که با سردردهای مزمن آشنایی داشته باشد میداند که چنین گرسنگی طولانی میتواند چه اثرات مخرب و دائمی ایجاد کند. اعتصاب غذا برای کسانی که بیماریهای زمینهای هم ندارند خطرناک است و حالا حتی از حال ویدا در این یکی دو روز بیخبرم چون بند نسوان پنجشنبه و جمعه تلفن ندارد.»
.
«امروز دوازدهمین روز اعتصاب غذای ویداست و من واقعا نگران سلامتی همسرم هستم. گرسنگی کشیدن برای ویدا سم است و میتواند سردردهای مزمنی که به سختی با دارو کنترل شده بود را دوباره بازگرداند. تقریبا هر کسی که با سردردهای مزمن آشنایی داشته باشد میداند که چنین گرسنگی طولانی میتواند چه اثرات مخرب و دائمی ایجاد کند. اعتصاب غذا برای کسانی که بیماریهای زمینهای هم ندارند خطرناک است و حالا حتی از حال ویدا در این یکی دو روز بیخبرم چون بند نسوان پنجشنبه و جمعه تلفن ندارد.»
.
چند شب پیش دو دوست عزیز بهم گفتند با خواندن آسوپاس در پاریس و لندن نگاهشان به فقر و آدمهای فقیر بهکل تغییر کرده است. خواندن کتاب برای خود من هم تجربه مشابهی بود.
درست است که نزدیک صد سال از نوشتهشدن کتاب میگذر، اما خیلی از مسائل و احساسات انسانی تغییری نکرده و خیلی حرفها انگار همین امروز زده میشود.
نکته دیگری هم در کتاب هست. آن هم اینکه ماجراهای این کتاب، که واقعی است، در اواخر دهه یبست میلادی در پاریس میگذرد، درست همزمان با دوره شکوفایی فرهنگی و هنری این شهر که در فیلمها و کتابهای زیادی، ازجمله پاریس؛ جشن بیکران همینگوی توصیف شدهاند. وقتی کتاب اورول را میخوانی انگار پشتصحنه آن پاریس پرزرقوبرق را میبینی.
این روزها چاپ دوازدهم کتاب هم منتشر شده است و خوشحالم که بهنسبت ناشناختهبودنش نسبت به بقیه آثار اورول، در این سالها خوانندگانی پیدا کرده و امیدوارم آدمهای بیشتری هم بخوانندش.
اطلاعات بیشتر درباره کتاب در کانال کتابفروشی هست (ازجمله لینک به فایل صوتی چند صفحه از کتاب که خواندهام). از همانجا هم میتوانید تهیهاش کنید.
.
درست است که نزدیک صد سال از نوشتهشدن کتاب میگذر، اما خیلی از مسائل و احساسات انسانی تغییری نکرده و خیلی حرفها انگار همین امروز زده میشود.
نکته دیگری هم در کتاب هست. آن هم اینکه ماجراهای این کتاب، که واقعی است، در اواخر دهه یبست میلادی در پاریس میگذرد، درست همزمان با دوره شکوفایی فرهنگی و هنری این شهر که در فیلمها و کتابهای زیادی، ازجمله پاریس؛ جشن بیکران همینگوی توصیف شدهاند. وقتی کتاب اورول را میخوانی انگار پشتصحنه آن پاریس پرزرقوبرق را میبینی.
این روزها چاپ دوازدهم کتاب هم منتشر شده است و خوشحالم که بهنسبت ناشناختهبودنش نسبت به بقیه آثار اورول، در این سالها خوانندگانی پیدا کرده و امیدوارم آدمهای بیشتری هم بخوانندش.
اطلاعات بیشتر درباره کتاب در کانال کتابفروشی هست (ازجمله لینک به فایل صوتی چند صفحه از کتاب که خواندهام). از همانجا هم میتوانید تهیهاش کنید.
.
Telegram
کتابفروشی دماوند
#خبرتجدیدچاپ
آسوپاس و در پاریس و لندن / جورج اورول، ترجمه بهمن دارالشفایی / نشر ماهی، ۲۴۰ صفحه، ۲۲۵ هزار تومن
آسوپاس در پاریس و لندن اولین کتاب جورج اورول است که در ۱۹۳۳ منتشر شد. او برای چاپ این کتاب دردسرهای زیادی کشید؛ دو ناشر آن را رد کردند و نویسنده…
آسوپاس و در پاریس و لندن / جورج اورول، ترجمه بهمن دارالشفایی / نشر ماهی، ۲۴۰ صفحه، ۲۲۵ هزار تومن
آسوپاس در پاریس و لندن اولین کتاب جورج اورول است که در ۱۹۳۳ منتشر شد. او برای چاپ این کتاب دردسرهای زیادی کشید؛ دو ناشر آن را رد کردند و نویسنده…
بهمن دارالشفایی
رضا شفاخواه: «متاسفانه شعبه دوم دادگاه انقلاب شهریار خانمها محبوبه رمضانی (مادر پژمان قلیپور) و رحیمه یوسفزاده (مادر نوید بهبودی) را بابت تبلیغ علیه نظام، ششماه، عضویت در گروه مادران کشتهشدگان آبان۹۸ ششماه و برای اهانت به مقام رهبری، به تحمل ششماه و…
رضا شفاخواه:
«متاسفانه شعبه ۳۶ دادگاه تجدیدنظر تهران، مستقر در دادگاه انقلاب، مطابق معمول و رویه این مرجع، حکم صادره از سوی شعبه دوم دادگاه انقلاب شهریار درباره خانمها محبوبه رمضانی، مادر پژمان قلیپور و رحمیه یوسفزاده، مادر نوید بهبودی (مادران آبان۹۸) را تایید و تجدیدنظرخواهی را رد کرد...»
.
«متاسفانه شعبه ۳۶ دادگاه تجدیدنظر تهران، مستقر در دادگاه انقلاب، مطابق معمول و رویه این مرجع، حکم صادره از سوی شعبه دوم دادگاه انقلاب شهریار درباره خانمها محبوبه رمضانی، مادر پژمان قلیپور و رحمیه یوسفزاده، مادر نوید بهبودی (مادران آبان۹۸) را تایید و تجدیدنظرخواهی را رد کرد...»
.
بهمن دارالشفایی
#اختصاصی ✅گزارش امتداد از وضعیت راحله راحمی پور زندانی سیاسی 72 ساله در زندان اوین در گفت و گو با پیام درفشان: وجود دو تومور در مغز و نوسان شدید فشار خون ✍🏻امتداد-گروه خبر: راحله راحمی پور با وجود 72 سال سن و وجود دو تومور در مغز و نوسان شدید فشار خون و…
یغما فشخامی:
«یک زندانی دیگه چه شرایطی باید داشته باشه که برای راحله راحمیپور با ۷۲ سال سن و داشتن تومور در مغز و فشار خون و کهولت سن عدم تحمل کیفر در نظر گرفته نمیشه؟ همینطور برای ابوالفضل قدیانی»
.
«یک زندانی دیگه چه شرایطی باید داشته باشه که برای راحله راحمیپور با ۷۲ سال سن و داشتن تومور در مغز و فشار خون و کهولت سن عدم تحمل کیفر در نظر گرفته نمیشه؟ همینطور برای ابوالفضل قدیانی»
.
داریوش رجبیان:
«پَختهکار است، نه پاختاکور*. پخته به وزن تخته، واژهای است پارسی به معنای پنبه که در تاجیکستان و ازبکستان و افغانستان رایج است. پختهکار، یعنی پنبهکار. شما که خدا را سپاس تخته را «تاختا» هجی نمیکنید، امیدوارم پختهکار را هم بهغلط «پاختاکور» نگویید و ننویسید. شرمآور است.»
* نام باشگاه فوتبالی در ازبکستان
.
«پَختهکار است، نه پاختاکور*. پخته به وزن تخته، واژهای است پارسی به معنای پنبه که در تاجیکستان و ازبکستان و افغانستان رایج است. پختهکار، یعنی پنبهکار. شما که خدا را سپاس تخته را «تاختا» هجی نمیکنید، امیدوارم پختهکار را هم بهغلط «پاختاکور» نگویید و ننویسید. شرمآور است.»
* نام باشگاه فوتبالی در ازبکستان
.
بهمن دارالشفایی
. مهدی اعتمادسعید در پادکست قصهبازی برای بچهها (و حتی شاید بزرگترها) قصه میگه. در واقع کتابهای قصه بچهها رو اجرا میکنه. هم انتخابهاش خیلی خوبن و هم اجراش. تا الان سه تا گذاشته که من هر سهتا رو گوش کردم و دوست داشتم. اسم کتابها رو هم در توضیحش مینویسه.…
مهدی اعتمادسعید در قسمت اخیر پادکست قصهبازی داستانی خوانده برای بزرگترها. اسم این قسمت: آقای اُ و اجرای باشکوهش.
البته این داستان از روی کتاب کودکی به اسم سازدهنی است ولی تشخیص مهدی این بوده که با توجه به موضوع داستان (جنگ) و صداسازی که انجام داده شنیدن این قسمت برای بچهها مناسب نیست.
من گوش دادم و لذت بردم و البته بغض کردم.
.
البته این داستان از روی کتاب کودکی به اسم سازدهنی است ولی تشخیص مهدی این بوده که با توجه به موضوع داستان (جنگ) و صداسازی که انجام داده شنیدن این قسمت برای بچهها مناسب نیست.
من گوش دادم و لذت بردم و البته بغض کردم.
.
Castbox
آقای اُ و اجرای باشکوهش
<h2><strong>در ستایشِ</strong> کارهایی که حتی یک روز از هفته رو بهتر از روزهای دیگه میکنه</h2><p>-----</p><h2><strong>توجه:</strong> <u>شنیدن این قصه بر...
Forwarded from پیام ما آنلاین
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آب زایندهرود به اصفهان رسید
🔹آب سد زایندهرود از جمعه دوم آذر برای کشت پاییزه کشاورزان اصفهان بازگشایی شد و پس از گذشت ۷ روز آب سد به اصفهان رسید.
🔹توزیع آب ابتدا در شبکههای آبیاری غرب اصفهان و پس از آن در شبکههای آبیاری بخش مرکزی و رودشت (شرق اصفهان) خواهد بود.
@payamema
🔹آب سد زایندهرود از جمعه دوم آذر برای کشت پاییزه کشاورزان اصفهان بازگشایی شد و پس از گذشت ۷ روز آب سد به اصفهان رسید.
🔹توزیع آب ابتدا در شبکههای آبیاری غرب اصفهان و پس از آن در شبکههای آبیاری بخش مرکزی و رودشت (شرق اصفهان) خواهد بود.
@payamema
Forwarded from کانون زنان ایرانی
روشنک مولایی؛ فعال مبارزه با حجاب اجباری آزاد شد
کانون زنان ایرانی
روشنک مولایی، دختری که موتورسیکلتسوار آزارگر را هل داده بود، چهارشنبه گذشته از زندان قرچک ورامین آزاد شده است.
بر اساس اطلاعات بهدستآمده توسط کانون زنان ایرانی،قاضی دادگاهی که به صورت آنلاین برگزار شده بود، برای او مجازات شلاق صادر کرده است.
روشنک مولایی موقع آزادی از زندان وضعیت جسمی و روحی خوبی داشتهاست و به هنگام خداحافظی با هم بندانش به آنها گفته که «شلاقم را خوردم و دارم میرم.»
مشخص نیست که حکم شلاق روشنک مولایی چقدر بوده و چگونه اجرا شده است.
روشنک از فعالان مبارزه با حجاب اجباری است و پیشتر در جریان جنبش زن، زندگی، آزادی نیز بازداشت شده بود.
او در بازداشت اخیرش بیش از بیست روز در زندان قرچک بهسر برده است.
فرماندهی انتظامی تهران بزرگ در اطلاعیهای اعلام کرده بود که این حادثه در تاریخ ۱۰ آبان ۱۴۰۳ در خیابان آفریقا رخ داده است. بر اساس این گزارش، درگیری به دلیل ایجاد مزاحمت برای روشنک مولایی توسط یک موتورسیکلتسوار آغاز شد. نیروی انتظامی گفته است که پس از بررسیها، پروندهای با موضوع «ایجاد مزاحمت برای بانوان» تشکیل و برای سیر مراحل قانونی به مراجع قضایی ارسال شده است.
در این اطلاعیه همچنین آمده بود که راکب موتورسیکلت به دلیل تخلفات رانندگی مورد اعمال قانون قرار گرفته است، اما مشخص نیست که آیا او نیز بازداشت یا زندانی شده است یا خیر.
کانون زنان ایرانی
روشنک مولایی، دختری که موتورسیکلتسوار آزارگر را هل داده بود، چهارشنبه گذشته از زندان قرچک ورامین آزاد شده است.
بر اساس اطلاعات بهدستآمده توسط کانون زنان ایرانی،قاضی دادگاهی که به صورت آنلاین برگزار شده بود، برای او مجازات شلاق صادر کرده است.
روشنک مولایی موقع آزادی از زندان وضعیت جسمی و روحی خوبی داشتهاست و به هنگام خداحافظی با هم بندانش به آنها گفته که «شلاقم را خوردم و دارم میرم.»
مشخص نیست که حکم شلاق روشنک مولایی چقدر بوده و چگونه اجرا شده است.
روشنک از فعالان مبارزه با حجاب اجباری است و پیشتر در جریان جنبش زن، زندگی، آزادی نیز بازداشت شده بود.
او در بازداشت اخیرش بیش از بیست روز در زندان قرچک بهسر برده است.
فرماندهی انتظامی تهران بزرگ در اطلاعیهای اعلام کرده بود که این حادثه در تاریخ ۱۰ آبان ۱۴۰۳ در خیابان آفریقا رخ داده است. بر اساس این گزارش، درگیری به دلیل ایجاد مزاحمت برای روشنک مولایی توسط یک موتورسیکلتسوار آغاز شد. نیروی انتظامی گفته است که پس از بررسیها، پروندهای با موضوع «ایجاد مزاحمت برای بانوان» تشکیل و برای سیر مراحل قانونی به مراجع قضایی ارسال شده است.
در این اطلاعیه همچنین آمده بود که راکب موتورسیکلت به دلیل تخلفات رانندگی مورد اعمال قانون قرار گرفته است، اما مشخص نیست که آیا او نیز بازداشت یا زندانی شده است یا خیر.
نگین باقری:
«یه ماجرای کمتر شنیده شده بگم. دیروز یک شوتیسوار زاهدانی در تصادف فوت و جامعه بزرگ شوتیسوارها رو عزادار کرده. تقریبا شوتی نیست که از دیروز مرگ این مرد معروف به امین_مشکی رو تسلیت نگفته باشه.
امین_مشکی در اینستاگرام دو پیج با مجموعا حدود یک میلیون فالوئر و یک صفحه یوتیوب با ۱۳ هزار سابسکرایب داشته. در آپارات پیج نداشته اما طرفدارهاش با ویدئوهای اون پیج زده بودند.
مرگ امین ۴۷ ساله برای جامعه بزرگ شوتیها که تعدادشون هم کم نیست خبر فوقالعاده ناراحتکنندهای بوده. طوری که پای ۳ پست آخر اینستاگرامش ۲۵ هزار کامنت تسلیت ثبت شده.
از گوگل میشه فهمید این دو روز به جز زاهدانیها، خوزستانیها و کرمانیها و شهرهای دیگه هم نام امین_مشکی رو جست و جو کردند.
شوتیها شبکه روابط بسیار قوی و جدی در اینستاگرام دارند. معمولا در یوزرنیمشان اسم خودشان را نمینویسند ولی یک عدد دارند که آن هم عدد پلاک شهرشان است.
چند ماهیه که سبک زندگی شوتی ها و رفتارشون در اینستاگرام رو دنبال می کنم. اینجا کمی دربارهشون نوشتم:»
«یه ماجرای کمتر شنیده شده بگم. دیروز یک شوتیسوار زاهدانی در تصادف فوت و جامعه بزرگ شوتیسوارها رو عزادار کرده. تقریبا شوتی نیست که از دیروز مرگ این مرد معروف به امین_مشکی رو تسلیت نگفته باشه.
امین_مشکی در اینستاگرام دو پیج با مجموعا حدود یک میلیون فالوئر و یک صفحه یوتیوب با ۱۳ هزار سابسکرایب داشته. در آپارات پیج نداشته اما طرفدارهاش با ویدئوهای اون پیج زده بودند.
مرگ امین ۴۷ ساله برای جامعه بزرگ شوتیها که تعدادشون هم کم نیست خبر فوقالعاده ناراحتکنندهای بوده. طوری که پای ۳ پست آخر اینستاگرامش ۲۵ هزار کامنت تسلیت ثبت شده.
از گوگل میشه فهمید این دو روز به جز زاهدانیها، خوزستانیها و کرمانیها و شهرهای دیگه هم نام امین_مشکی رو جست و جو کردند.
شوتیها شبکه روابط بسیار قوی و جدی در اینستاگرام دارند. معمولا در یوزرنیمشان اسم خودشان را نمینویسند ولی یک عدد دارند که آن هم عدد پلاک شهرشان است.
چند ماهیه که سبک زندگی شوتی ها و رفتارشون در اینستاگرام رو دنبال می کنم. اینجا کمی دربارهشون نوشتم:»
روزنامه هفت صبح
روایتی منحصر به فرد از «شوتیها» یک گروه همیشه در سایه
گرگهای خسته؛ شوتیهای بلاگر
سعید ارکانزاده یزدی:
«وقتی میگوییم ویدیو هم قانون بود و نشد، ماهواره هم قانون بود و نشد، پس قانون حجاب هم به جایی نخواهد رسید، رنج و تحقیر انسانها را در آن دورههای سیاه نادیده میگیریم.
چه زندگیهایی که با آن ممنوعیتها ویران شد، چه سرمایههایی که به خاکستر نشست، چه جوانیهایی که بر باد رفت.»
.
«وقتی میگوییم ویدیو هم قانون بود و نشد، ماهواره هم قانون بود و نشد، پس قانون حجاب هم به جایی نخواهد رسید، رنج و تحقیر انسانها را در آن دورههای سیاه نادیده میگیریم.
چه زندگیهایی که با آن ممنوعیتها ویران شد، چه سرمایههایی که به خاکستر نشست، چه جوانیهایی که بر باد رفت.»
.
Forwarded from شرق
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔺جرم: راکب نسوان| گزارش شبکه شرق از موتورسواری زنان
مریم لطفی
🔹«چطور میتوانم تَرک یک مرد موتورسوار بنشینم، اما یک وجب جلوتر نه!» این گزارش روایتی از موتورسواری زنان در شهر است.
🔹نیروی انتظامی سفتوسخت ایستاده و با استناد به تبصره ماده ۲۰ قانون رسیدگی به تخلفات رانندگی که به گفته حقوقدانان محل بحث است، از صدور گواهینامه برای زنان اجتناب میکند.
🔹اینها در حالی است که در ماده یک آییننامه صدور انواع گواهینامه رانندگی گفته شده هرکس بخواهد با هر نوع وسیله نقلیه موتوری زمینی رانندگی کند، باید گواهینامه رانندگی متناسب با آن وسیله را دارا باشد.
🔹در این قانون نه بحثی از ممنوعیت زنان مطرح است و نه حتی تأکیدی بر لفظ مردان وجود دارد.
@sharghdaily
sharghdaily.com
مریم لطفی
🔹«چطور میتوانم تَرک یک مرد موتورسوار بنشینم، اما یک وجب جلوتر نه!» این گزارش روایتی از موتورسواری زنان در شهر است.
🔹نیروی انتظامی سفتوسخت ایستاده و با استناد به تبصره ماده ۲۰ قانون رسیدگی به تخلفات رانندگی که به گفته حقوقدانان محل بحث است، از صدور گواهینامه برای زنان اجتناب میکند.
🔹اینها در حالی است که در ماده یک آییننامه صدور انواع گواهینامه رانندگی گفته شده هرکس بخواهد با هر نوع وسیله نقلیه موتوری زمینی رانندگی کند، باید گواهینامه رانندگی متناسب با آن وسیله را دارا باشد.
🔹در این قانون نه بحثی از ممنوعیت زنان مطرح است و نه حتی تأکیدی بر لفظ مردان وجود دارد.
@sharghdaily
sharghdaily.com
Forwarded from Vahid Online وحید آنلاین
خبرگزاری میزان، وابسته به قوه قضائیه جمهوری اسلامی ایران، از آزادی توماج صالحی، خواننده معترض، خبر داده است
این خبرگزاری شامگاه دوشنبه ۱۱ آذرماه به نقل از روابط عمومی دادگستری کل استان اصفهان اعلام کرد که آقای صالحی که «بابت ارتکاب جرم تبلیغ علیه نظام به یک سال حبس قطعی محکوم شده بود با گذراندن دوران محکومیت خود» از زندان آزاد شده است.
@VahidHeadline
📡 @VahidOnline
این خبرگزاری شامگاه دوشنبه ۱۱ آذرماه به نقل از روابط عمومی دادگستری کل استان اصفهان اعلام کرد که آقای صالحی که «بابت ارتکاب جرم تبلیغ علیه نظام به یک سال حبس قطعی محکوم شده بود با گذراندن دوران محکومیت خود» از زندان آزاد شده است.
@VahidHeadline
📡 @VahidOnline