tgoop.com/balvaablog/324
Last Update:
صداکردن دانشآموزان با نام خانوادگی، اشتباه تقریباً رایجی در میان معلمان است؛ بهویژه در دورههای متوسطۀ اول و دوم. هنگامی که دانشآموزی را با نام خانوادگی صدا میکنید، ناخودآگاه پیام «زیاد صمیمی نشو» را به او مخابره کردهاید. نه بدین معنی که صمیمیشدن با دانشآموزی که او را با نام خانوادگی صدا میکنید، ناممکن باشد اما قطعاً نسبت به وضعیتی که او را با اسم کوچکش صدا کنید، دشوارتر است.
برعکس، صداکردن دانشآموزان با اسم کوچکشان نخستین قدم در راه ساختن رابطهای باکیفیت با آنها است. در همان روزهای ابتدای سال این را به همۀ دانشآموزان نشان دهید که حفظکردن اسامیشان برایتان اهمیت دارد. تلاش خود در این راستا (پیروزیها و شکستهایتان) را با آنان به اشتراک بگذارید و تصور نکنید این نکتۀ کوچک اهمیت چندانی ندارد. در آینده، خواهید دید که همین نکتۀ کوچک چطور میتواند شما را وارد بخشهایی از زندگی بچهها کند که کمتر بزرگسالی به آن پا گذاشته است.
تلاش کنید برای این کار سبک و روال مخصوص به خودتان را بیابید و مسیری برایش طراحی کنید که جمعی و شورانگیز باشد. مثلاً در روزهای ابتدای سال، هر زنگ که وارد کلاس میشوم (البته در آموزش حضوری)، شروع به صداکردن اسم تکتک دانشآموزان (به همان ترتیبی که نشستهاند) میکنم و هرکجا اسم کسی را اشتباه بگویم یا به یاد نیاورم، باختهام و باید یک زنگ دیگر منتظر بمانم تا بتوانم دوباره شانسم را برای گفتن نام تکتک دانشآموزان کلاس (پشت سر هم و بدون اشتباه) امتحان کنم. خیلی زود، این روند بدل به اولین بازی جمعی ما در کلاس خواهد شد. در زنگهای بعدی، همه منتظر ورود من به کلاس هستند و وقتی شروع میکنم به گفتن اسامی، تشویقم میکنند که ادامه دهم و موفق شوم. اولین باری که بتوانم اسم تکتک دانشآموزان را بهسرعت و بیاشتباه بگویم، کلاس منفجر خواهد شد و همه طوری خوشحال میشوند که انگار کار حیرتانگیزی را به سرانجام رساندهایم. البته میزان خوشحالی خودم، در این انفجار بیتأثیر نیست چراکه برایم مهم است بتوانم هرچه زودتر اسامی تکتک بچهها را از بر کنم. البته این فقط یک مثال بود و میتوان صدها سناریوی هیجانانگیزتر هم برایش طراحی کرد.
از تأثیرگذاری این کار هم گمان میکنم ذکر یک خاطره کافی باشد. چند سال پیش دانشآموزی داشتم که رابطهمان با هم از کیفیت خوبی برخوردار بود اما بهدلیل خجالتی و گوشهگیربودنش، آنقدر که برایم ایدهآل بود، صمیمی نبودیم. حدود سه سال پس از خروج از کلاسم، روزی برایم پیام گذاشت و گفت که میخواهد دربارۀ مسئلهای خصوصی با من صحبت کند. در جریان این گفتوگو یکی از بحرانهای رایج در نوجوانی را به اشتراک گذاشت و دربارهاش صحبت کردیم. از ابتدا که سراغم آمده بود کمی برایم تعجببرانگیز بود، معمولاً این بازگشتها در دانشآموزانی رایجتر است که رابطهمان کیفیت بالاتری داشته (دستکم در ذهن من) اما در این مورد اینگونه نبود. در جریان این گفتوگوی طولانی اما او به من یادآور شد که در طول همۀ این سالها، من تنها معلم و دوستی (به تعبیر خودش) بودهام که گفتن نامش را به نام خانوادگیاش ترجیح دادهام! چون نام خانوادگیاش کوتاهتر و راحتتر از نامش بود، گویا همه (از بزرگسال و همسال) ترجیح میدادند با آن صدایش کنند. جالب آنکه میگفت بارها از دوستانم خواستهام که این کار را نکنند و با نام کوچکم صدایم کنند اما آنها اعتنای چندانی نکردهاند. شوکهکننده نیست؟ یک اسم کوچک و در ظاهر ساده، میتواند تا چه اندازه معنادار و عمیق باشد.
پ.ن: آموزگاران دیگر نیز تجاربشان در این زمینه را در صفحۀ اینستاگرام بَلْوا به اشتراک گذاشتهاند و نکات مهمی به این بحث اضافه شده است. خوشحال میشوم شما هم از تجربۀ خود بگویید تا فرصت یادگیری برای همۀ ما فراهم شود.
آدرس اینستاگرام:
https://www.instagram.com/balvaablog
🔻🔻🔻
@BalvaaBlog
BY بَلْوا

Share with your friend now:
tgoop.com/balvaablog/324