اسلام فطری [و همهفهم و جهانی] در کلام
استاد مرتضی مطهری
امیر ترکاشوند، ۱۴۰۳/۱۰/۲۵
چنانکه وعده داده بودم اینک سخن دلنشین و درخشان استاد مطهری پیرامون "اسلام فطری" را از کتاب فلسفه اخلاق وی تقدیم خوانندگان کانال بازنگری میکنم تا مگر در پرتو آن، آرام آرام به ساحلِ "دینی همهفهم" برسیم:
《حس اخلاقی حسی جدا از حس خداشناسی نیست بر عکس آنچه که عدهای خیال کردهاند حس خداشناسی یک حس است و حس اخلاقی حس دیگر، حس اخلاقی همان حس خداشناسی است ...، یعنی حسی است که به موجب آن انسان، اسلام فطری را میشناسد: بالفطره میشناسد که "عفو" مورد رضای معبود است، بالفطره میشناسد که خدمت به خلق خدا و فداکاری برای خلق خدا مورد رضای معبود است، بالفطره میشناسد که انصاف مورد رضای معبود است، بالفطره میشناسد که تن به ذلت و خواری ندادن مورد رضای معبود است ..... ضمیر انسان درک میکند تکلیف را آنچنان که درک میکند تکلیف کننده را وجدان و الهامات وجدانی، همه ناشی از فطرت خداشناسی انسان است منطق قرآن این است. قرآن میگوید: «و نفس و ما سویها فالهمها فجورها و تقویها» ..... وجدان انسان اتصال دارد به ریشه و تمام عالم هستی او تکلیف تو را از جای دیگر گرفته و به تو میدهد شامه دل است دل، شامه دارد و با آن خدا را میشناسد و به طور فطری تکلیف خدا را میشناسد، که ما این الهامات را "اسلام فطری" مینامیم. «و اوحینا الیهم فعل الخیرات». همان طور که در تفسیر المیزان استنباط فرموده اند ، نمیگوید: «و اوحینا الیهم ان افعلوا الخیرات» که بشود تکلیف تشریعی به اصطلاح ، بلکه میگوید : و اوحینا الیهم فعل الخیرات ما خود کار خیر را در قلب مردم الهام و وحی کردیم قرآن میگوید ما به هر بشری وحی فرستادیم اتفاقا یکی دیگر از اموری که عمومیت دارد وحی است. همانطور که زیبایی و پرستش عمومیت دارند، در منطق قرآن وحی هم عمومیت دارد. آیا وحی منحصر است به آن شکل خاص از وحی که بر انبیاء عظام میشود؟ آن، کاملترین درجه وحی است قرآن میگوید: ما به هر انسانی وحی فرستادهایم اما در همین حدود: «فالهمها فجورها و تقویها» ، «اوحینا الیهم فعل الخیرات» ..... وحیی که به یک انسان عادی میشود دیگر توسط جبرئیل انجام نمیشود ، شکل دیگری دارد مثل نور است ..... در مکتب اسلام تمام احساسهای اخلاقی از پیدا کردن "خود" و احساس واقعیت "خود" پیدا میشود اگر انسان خود واقعیاش را پیدا کند میبیند تمام ارزشهای اخلاقی و نیز ضد اخلاقیها معنی پیدا میکند ... اخلاق در اسلام بر محور خودشناسی و احساس کرامت در خود واقعی است ... خود حقیقی انسان الهامبخش اسلام فطری است: و نفس و ما سویها فالهمها فجورها و تقویها》
(فلسفه اخلاق، مرتضی مطهری ص ۱۲۸ تا ۱۳۰ و ۱۸۵ اینجا و مجموعه آثار ط.صدرا ج ۲۲ ص ۳۸۴ تا ۳۸۵ و ۴۲۲ اینجا).
https://www.tgoop.com/baznegari/1562
استاد مرتضی مطهری
امیر ترکاشوند، ۱۴۰۳/۱۰/۲۵
چنانکه وعده داده بودم اینک سخن دلنشین و درخشان استاد مطهری پیرامون "اسلام فطری" را از کتاب فلسفه اخلاق وی تقدیم خوانندگان کانال بازنگری میکنم تا مگر در پرتو آن، آرام آرام به ساحلِ "دینی همهفهم" برسیم:
《حس اخلاقی حسی جدا از حس خداشناسی نیست بر عکس آنچه که عدهای خیال کردهاند حس خداشناسی یک حس است و حس اخلاقی حس دیگر، حس اخلاقی همان حس خداشناسی است ...، یعنی حسی است که به موجب آن انسان، اسلام فطری را میشناسد: بالفطره میشناسد که "عفو" مورد رضای معبود است، بالفطره میشناسد که خدمت به خلق خدا و فداکاری برای خلق خدا مورد رضای معبود است، بالفطره میشناسد که انصاف مورد رضای معبود است، بالفطره میشناسد که تن به ذلت و خواری ندادن مورد رضای معبود است ..... ضمیر انسان درک میکند تکلیف را آنچنان که درک میکند تکلیف کننده را وجدان و الهامات وجدانی، همه ناشی از فطرت خداشناسی انسان است منطق قرآن این است. قرآن میگوید: «و نفس و ما سویها فالهمها فجورها و تقویها» ..... وجدان انسان اتصال دارد به ریشه و تمام عالم هستی او تکلیف تو را از جای دیگر گرفته و به تو میدهد شامه دل است دل، شامه دارد و با آن خدا را میشناسد و به طور فطری تکلیف خدا را میشناسد، که ما این الهامات را "اسلام فطری" مینامیم. «و اوحینا الیهم فعل الخیرات». همان طور که در تفسیر المیزان استنباط فرموده اند ، نمیگوید: «و اوحینا الیهم ان افعلوا الخیرات» که بشود تکلیف تشریعی به اصطلاح ، بلکه میگوید : و اوحینا الیهم فعل الخیرات ما خود کار خیر را در قلب مردم الهام و وحی کردیم قرآن میگوید ما به هر بشری وحی فرستادیم اتفاقا یکی دیگر از اموری که عمومیت دارد وحی است. همانطور که زیبایی و پرستش عمومیت دارند، در منطق قرآن وحی هم عمومیت دارد. آیا وحی منحصر است به آن شکل خاص از وحی که بر انبیاء عظام میشود؟ آن، کاملترین درجه وحی است قرآن میگوید: ما به هر انسانی وحی فرستادهایم اما در همین حدود: «فالهمها فجورها و تقویها» ، «اوحینا الیهم فعل الخیرات» ..... وحیی که به یک انسان عادی میشود دیگر توسط جبرئیل انجام نمیشود ، شکل دیگری دارد مثل نور است ..... در مکتب اسلام تمام احساسهای اخلاقی از پیدا کردن "خود" و احساس واقعیت "خود" پیدا میشود اگر انسان خود واقعیاش را پیدا کند میبیند تمام ارزشهای اخلاقی و نیز ضد اخلاقیها معنی پیدا میکند ... اخلاق در اسلام بر محور خودشناسی و احساس کرامت در خود واقعی است ... خود حقیقی انسان الهامبخش اسلام فطری است: و نفس و ما سویها فالهمها فجورها و تقویها》
(فلسفه اخلاق، مرتضی مطهری ص ۱۲۸ تا ۱۳۰ و ۱۸۵ اینجا و مجموعه آثار ط.صدرا ج ۲۲ ص ۳۸۴ تا ۳۸۵ و ۴۲۲ اینجا).
https://www.tgoop.com/baznegari/1562
آیا پیامبران علیهِ بیدینومذهبها ظهور کردند؟
(سخنان مهم دکتر شریعتی)
امیر ترکاشوند ۱۴۰۳/۱۰/۲۸
[کافران در طول تاریخ دینداران و مذهبیهایی بودند که با دین تازه میجنگیدند]
دکتر شریعتی:
《در قسمت اول بيان کردم که مقصودم از عنوان «مذهب عليه مذهب» چيست و گفتم که بر خلاف آنچه به ذهن ما ميرسد.. تازگی متوجه شدم.. که: در طول تاريخ بشری، مذهب با کفر -با مفهومی که در ذهن ما دارد يعنی بیدینی و عدم اعتقاد مذهبی- جنگ نداشته است چرا که در گذشته، جامعه يا طبقه بیمذهب و بیخدا وجود نداشته، و.. همواره انسانها در طول سرگذشت اجتماعیشان مذهبی بودهاند و.. همواره جامعههای گذشته، از همه نژادها و در همه دورهها، بیوقفه و بدون استثنا، جامعههای مذهبی بودهاند.. و همه جامعهها نه تنها معتقد به مذهب بلکه مبتنی بر مذهب بوده است و نه تنها فرهنگ و معنويت و اخلاق و فلسفهاش دينی بوده بلکه شکل مادی و اقتصادی و حتی ساختمانی شهرهای قديم صددرصد مذهبی بوده است...
بنابراين پيغمبران ما.. عليه چه جناحی و عليه چه فکری و عليه چه واقعيت اجتماعیای قیام کردند؟ و چه صفی و چه جناحی در برابر اينها (اديان ابراهيمی) ايستاد و مقاومت و مبارزه کرد؟ میدانيم: «کفر»؛ اما کفر بهمعنای بیمذهبی نيست يعنی پيغمبران نيامدند تا مردم را به مذهب به احساس مذهبی بخوانند پيغمبران نيامدند که جامعه و افراد را معتقد کنند به اينکه بايد دين.. داشته باشند؛ پيغمبران نيامدند تا پرستش را در جامعه بشری تبليغ کنند زيرا پرستش، احساس دينی، احساس اعتقاد به غيب، به خدا يا خدايان، همواره در همه افراد و در همه جامعهها بوده است.. و رسالت پيامبران -یعنی نقطه اصلی مبارزه آنها- مبارزه با «کفر» بوده، نه مبارزه با بیمذهبی؛ زيرا بیمذهبی در جامعهها وجود نداشته است بلکه مبارزه با مذهب آن جامعه و آن زمان بوده است. خوشبختانه اين اصطلاح، اصطلاح خود قرآن است.
دين کفر، دين اسلام
کافر بهمعنای دیندار است نه بیدین؛ کفاری که با اسلام جنگيدند با ابراهيم جنگيدند با موسی و مسیح جنگيدند اينها پاسداران دين بودند نه کسانی که فاقد احساس مذهبی هستند اينها دين دارند و به نام يک دين در برابر پيامبران میايستادند و به نام آن دين با دين تازه میجنگيدند ... خداوند به پيغمبر ميگويد که: به مردم به کافرين به کفار بگو: قُلْ يا اَيها الکافرون ... لااَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ. به پيغمبر اسلام در اينجا فرمان داده میشود که به کافرون ... بگويد: که من نمیپرستم آن چيزی را که شما (کافرين) میپرستيد؛ همه حرفی که میخواهم بزنم در همين سوره میباشد. بنابراين مسئله عبادت در برابر بیعبادتی مطرح نيست، مسئله عبادت در برابر عبادت مطرح است، يعنی طرف مقابل پيغمبر اسلام کسانی نيستند که به پرستش معتقد نباشند، کسانی نيستند که معبود ندارند، بلکه بيشتر از پيغمبر اسلام معبود دارند. مسئله بر سر اختلاف معبود است نه بر سر مذهب ... و در آخر بهعنوان يک شعار اعلام میکند که لَکُم دينُکم و لي دين؛ يعنی، شما دين خودتان را داريد، من هم دين خودم را. يعنی در تاريخ دين با دين [نه با بیدینی] میجنگد ... همواره در تمام صحنهها «مذهب عليه مذهب» قد علم کرده و همواره بدون استثنا مذهب بوده است که عليه مذهب مقاومت کرده است .. بهخاطر اينکه جامعه بیمذهب در تاريخ سابقه ندارد.. انسان قديم در هر دوره و هر فکری، انسان مذهبی است. بنابراين مسئله بیمذهبی چنانچه امروز از اين کلمه، «کفر» را میفهميم، به معنای عدم اعتقاد به ماوراءالطبيعه و معاد، غيب، خدا و تقدس و وجود يک يا چند اله در عالم نبوده است؛ برای اينکه همه انسانها در اين اصول مشترک بودهاند. اين مسئله «کفر» که ما امروز به معنای عدم مذهب يا بیمذهبی يا ضدمذهبی معنی میکنيم، يک معنی بسيار جديد است.. مربوط به دو سه قرن اخیر..؛ در اسلام در متون قديم در همه تاريخها و همه مذهبها، صحبت از کفر میشود بهمعنای بیمذهبی نيست چرا که بیمذهبی وجود نداشته است.
بنابراين کفر خود يک مذهب بوده است مانند مذهب که به مذهب ديگر کفر اطلاق میکند چنانکه آن مذهب کفر هم به مذهب ديگر کفر اطلاق میکرده است بنابراين کفر بهمعنای يک مذهب ديگر است نه بهمعنای بیمذهبی. پس هر جا در طول تاريخ، چه تاريخ مذاهب ابراهيمی باشد چه تاريخ مذاهب غربي يا شرقی.. هر جا که پيغمبری يا يک انقلاب مذهبی به نام دين ظاهر شده اولاً: علیرغم و عليه مذهب موجود عصر خودش ظهور کرده و ثانياً: اولين گروه يا نيرویی که عليه اين مذهب قد علم کرده و بهپا ايستاده و مقاومت ايجاد کرده، مذهب بوده است ...
کفر بهمعنای پوشيدن حقيقت دين بهوسيله عدم دين نيست، بلکه بهمعنای پوشيدن يا پوشانيدن حقيقت دين بهوسيله يک دين ديگر است》
(مذهب علیه مذهب، علی شریعتی: اینجا و اینجا)
https://www.tgoop.com/baznegari/1563
ر.ک:
بیدینها و لامذهبها موضوع قرآن نیستند "اینجا"
(سخنان مهم دکتر شریعتی)
امیر ترکاشوند ۱۴۰۳/۱۰/۲۸
[کافران در طول تاریخ دینداران و مذهبیهایی بودند که با دین تازه میجنگیدند]
دکتر شریعتی:
《در قسمت اول بيان کردم که مقصودم از عنوان «مذهب عليه مذهب» چيست و گفتم که بر خلاف آنچه به ذهن ما ميرسد.. تازگی متوجه شدم.. که: در طول تاريخ بشری، مذهب با کفر -با مفهومی که در ذهن ما دارد يعنی بیدینی و عدم اعتقاد مذهبی- جنگ نداشته است چرا که در گذشته، جامعه يا طبقه بیمذهب و بیخدا وجود نداشته، و.. همواره انسانها در طول سرگذشت اجتماعیشان مذهبی بودهاند و.. همواره جامعههای گذشته، از همه نژادها و در همه دورهها، بیوقفه و بدون استثنا، جامعههای مذهبی بودهاند.. و همه جامعهها نه تنها معتقد به مذهب بلکه مبتنی بر مذهب بوده است و نه تنها فرهنگ و معنويت و اخلاق و فلسفهاش دينی بوده بلکه شکل مادی و اقتصادی و حتی ساختمانی شهرهای قديم صددرصد مذهبی بوده است...
بنابراين پيغمبران ما.. عليه چه جناحی و عليه چه فکری و عليه چه واقعيت اجتماعیای قیام کردند؟ و چه صفی و چه جناحی در برابر اينها (اديان ابراهيمی) ايستاد و مقاومت و مبارزه کرد؟ میدانيم: «کفر»؛ اما کفر بهمعنای بیمذهبی نيست يعنی پيغمبران نيامدند تا مردم را به مذهب به احساس مذهبی بخوانند پيغمبران نيامدند که جامعه و افراد را معتقد کنند به اينکه بايد دين.. داشته باشند؛ پيغمبران نيامدند تا پرستش را در جامعه بشری تبليغ کنند زيرا پرستش، احساس دينی، احساس اعتقاد به غيب، به خدا يا خدايان، همواره در همه افراد و در همه جامعهها بوده است.. و رسالت پيامبران -یعنی نقطه اصلی مبارزه آنها- مبارزه با «کفر» بوده، نه مبارزه با بیمذهبی؛ زيرا بیمذهبی در جامعهها وجود نداشته است بلکه مبارزه با مذهب آن جامعه و آن زمان بوده است. خوشبختانه اين اصطلاح، اصطلاح خود قرآن است.
دين کفر، دين اسلام
کافر بهمعنای دیندار است نه بیدین؛ کفاری که با اسلام جنگيدند با ابراهيم جنگيدند با موسی و مسیح جنگيدند اينها پاسداران دين بودند نه کسانی که فاقد احساس مذهبی هستند اينها دين دارند و به نام يک دين در برابر پيامبران میايستادند و به نام آن دين با دين تازه میجنگيدند ... خداوند به پيغمبر ميگويد که: به مردم به کافرين به کفار بگو: قُلْ يا اَيها الکافرون ... لااَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ. به پيغمبر اسلام در اينجا فرمان داده میشود که به کافرون ... بگويد: که من نمیپرستم آن چيزی را که شما (کافرين) میپرستيد؛ همه حرفی که میخواهم بزنم در همين سوره میباشد. بنابراين مسئله عبادت در برابر بیعبادتی مطرح نيست، مسئله عبادت در برابر عبادت مطرح است، يعنی طرف مقابل پيغمبر اسلام کسانی نيستند که به پرستش معتقد نباشند، کسانی نيستند که معبود ندارند، بلکه بيشتر از پيغمبر اسلام معبود دارند. مسئله بر سر اختلاف معبود است نه بر سر مذهب ... و در آخر بهعنوان يک شعار اعلام میکند که لَکُم دينُکم و لي دين؛ يعنی، شما دين خودتان را داريد، من هم دين خودم را. يعنی در تاريخ دين با دين [نه با بیدینی] میجنگد ... همواره در تمام صحنهها «مذهب عليه مذهب» قد علم کرده و همواره بدون استثنا مذهب بوده است که عليه مذهب مقاومت کرده است .. بهخاطر اينکه جامعه بیمذهب در تاريخ سابقه ندارد.. انسان قديم در هر دوره و هر فکری، انسان مذهبی است. بنابراين مسئله بیمذهبی چنانچه امروز از اين کلمه، «کفر» را میفهميم، به معنای عدم اعتقاد به ماوراءالطبيعه و معاد، غيب، خدا و تقدس و وجود يک يا چند اله در عالم نبوده است؛ برای اينکه همه انسانها در اين اصول مشترک بودهاند. اين مسئله «کفر» که ما امروز به معنای عدم مذهب يا بیمذهبی يا ضدمذهبی معنی میکنيم، يک معنی بسيار جديد است.. مربوط به دو سه قرن اخیر..؛ در اسلام در متون قديم در همه تاريخها و همه مذهبها، صحبت از کفر میشود بهمعنای بیمذهبی نيست چرا که بیمذهبی وجود نداشته است.
بنابراين کفر خود يک مذهب بوده است مانند مذهب که به مذهب ديگر کفر اطلاق میکند چنانکه آن مذهب کفر هم به مذهب ديگر کفر اطلاق میکرده است بنابراين کفر بهمعنای يک مذهب ديگر است نه بهمعنای بیمذهبی. پس هر جا در طول تاريخ، چه تاريخ مذاهب ابراهيمی باشد چه تاريخ مذاهب غربي يا شرقی.. هر جا که پيغمبری يا يک انقلاب مذهبی به نام دين ظاهر شده اولاً: علیرغم و عليه مذهب موجود عصر خودش ظهور کرده و ثانياً: اولين گروه يا نيرویی که عليه اين مذهب قد علم کرده و بهپا ايستاده و مقاومت ايجاد کرده، مذهب بوده است ...
کفر بهمعنای پوشيدن حقيقت دين بهوسيله عدم دين نيست، بلکه بهمعنای پوشيدن يا پوشانيدن حقيقت دين بهوسيله يک دين ديگر است》
(مذهب علیه مذهب، علی شریعتی: اینجا و اینجا)
https://www.tgoop.com/baznegari/1563
ر.ک:
بیدینها و لامذهبها موضوع قرآن نیستند "اینجا"
Telegram
کانال بازنگری | ترکاشوند
آیا پیامبران علیهِ بیدینومذهبها ظهور کردند؟
(سخنان مهم دکتر شریعتی)
امیر ترکاشوند ۱۴۰۳/۱۰/۲۸
[کافران در طول تاریخ دینداران و مذهبیهایی بودند که با دین تازه میجنگیدند]
دکتر شریعتی:
《در قسمت اول بيان کردم که مقصودم از عنوان «مذهب عليه مذهب» چيست…
(سخنان مهم دکتر شریعتی)
امیر ترکاشوند ۱۴۰۳/۱۰/۲۸
[کافران در طول تاریخ دینداران و مذهبیهایی بودند که با دین تازه میجنگیدند]
دکتر شریعتی:
《در قسمت اول بيان کردم که مقصودم از عنوان «مذهب عليه مذهب» چيست…
همکیش و همنوع
به جای
مسلمان و کافر
(امام علی و تقسیمبندی مردم جهان)
امیر ترکاشوند ۱۴۰۳/۱۰/۲۸
مولا علی در عبارت مشهور و کلیدیِ زیر، به جای تقسیم مردم به دو گروهِ "مؤمن و کافر" (یا مسلم و کافر)، از تقسیم آنان به دو گروهِ "همکیش و همنوع" استفاده میکند و در بارهشان چنین میگوید: دلِ خود را برای هر دو گروه آکنده از مهر و محبت و لطف کن.
(الإمامُ عليٌّ ـمِن كتابِه للأشتَرِ لَمّا وَلاّهُ مصرَـ: و أشعِرْ قَلبَكَ الرّحمَةَ لِلرّعيّة و المَحبّة لَهُم و اللُّطفَ بِهِم، و لا تَكونَنَّ علَيهِم سَبُعا ضاريا تَغتَنِمُ أكلَهُم؛ فإنّهُم صِنفان: إمّا أخٌ لَكَ في الدِّين أو نَظيرٌ لَكَ في الخَلق
امام على ـ در فرمان استاندارى مصر به مالك اشترـ نوشت: دل خود را آكنده از مهر و محبّت و لطف نسبت به مردم گردان .. زيرا كه مردم دو دستهاند:
يا برادر دينى تو هستند و يا همنوع تو).
بنابراین آیا بهتر نیست میلیاردها مردم جهان در دوران معاصر ،که ربطی به کفر و قرآن ندارند، را همانند حضرت علی یا همکیش یا همنوع خود بدانیم که به خاطر انسان بودنشان نباید مهر و محبت و لطف خود را از آنها دریغ کرد؟
https://www.tgoop.com/baznegari/1564
به جای
مسلمان و کافر
(امام علی و تقسیمبندی مردم جهان)
امیر ترکاشوند ۱۴۰۳/۱۰/۲۸
مولا علی در عبارت مشهور و کلیدیِ زیر، به جای تقسیم مردم به دو گروهِ "مؤمن و کافر" (یا مسلم و کافر)، از تقسیم آنان به دو گروهِ "همکیش و همنوع" استفاده میکند و در بارهشان چنین میگوید: دلِ خود را برای هر دو گروه آکنده از مهر و محبت و لطف کن.
(الإمامُ عليٌّ ـمِن كتابِه للأشتَرِ لَمّا وَلاّهُ مصرَـ: و أشعِرْ قَلبَكَ الرّحمَةَ لِلرّعيّة و المَحبّة لَهُم و اللُّطفَ بِهِم، و لا تَكونَنَّ علَيهِم سَبُعا ضاريا تَغتَنِمُ أكلَهُم؛ فإنّهُم صِنفان: إمّا أخٌ لَكَ في الدِّين أو نَظيرٌ لَكَ في الخَلق
امام على ـ در فرمان استاندارى مصر به مالك اشترـ نوشت: دل خود را آكنده از مهر و محبّت و لطف نسبت به مردم گردان .. زيرا كه مردم دو دستهاند:
يا برادر دينى تو هستند و يا همنوع تو).
بنابراین آیا بهتر نیست میلیاردها مردم جهان در دوران معاصر ،که ربطی به کفر و قرآن ندارند، را همانند حضرت علی یا همکیش یا همنوع خود بدانیم که به خاطر انسان بودنشان نباید مهر و محبت و لطف خود را از آنها دریغ کرد؟
https://www.tgoop.com/baznegari/1564
جانشین اطلاعات سپاه:
تنها ۱۳ درصد بیحجاب هستند
خبرگزاری مهر:
《جانشین اطلاعات سپاه: تنها ۱۳ درصد بیحجاب هستند.
مشهد- جانشین سازمان اطلاعات سپاه گفت: در مسئله حجاب وقتی افکارسنجی میشود که چند درصد بیحجاب شدهاند، میگویند بالای ۵۰ درصد، در حالی که طبق بررسیها، تنها ۱۳ [تا ۱۵] درصد تحت تاثیر قرار گرفتند》 : "اینجا" و "اینجا"
آمار ۱۳ تا ۱۵ درصد (گرچه در پایتخت و چند شهر بزرگ گویا اندکی بیشتر است ولی) در میانگین کشوری نزدیک به واقعیت است و درست مینماید.
درصد یادشده (که اگر آزادتر شود شاید چند درصدِ دیگر نیز افزایش یابد هر چند در مقابل نیز شاید معدودی دوباره به حجاب برگردند) را میتوان با پیشدستی فرهنگی و ترویج پوشش اقوام ایرانی و محلی، مدیریت کرد و سمتوسو داد.
گفتنی است با اینکه چادر، الزامی نیست اما در برخی شهرها نیمی از زنان، چادری هستند.
کانال بازنگری | ترکاشوند ۱۴۰۳/۱۰/۲۸
https://www.tgoop.com/baznegari/1565
تنها ۱۳ درصد بیحجاب هستند
خبرگزاری مهر:
《جانشین اطلاعات سپاه: تنها ۱۳ درصد بیحجاب هستند.
مشهد- جانشین سازمان اطلاعات سپاه گفت: در مسئله حجاب وقتی افکارسنجی میشود که چند درصد بیحجاب شدهاند، میگویند بالای ۵۰ درصد، در حالی که طبق بررسیها، تنها ۱۳ [تا ۱۵] درصد تحت تاثیر قرار گرفتند》 : "اینجا" و "اینجا"
آمار ۱۳ تا ۱۵ درصد (گرچه در پایتخت و چند شهر بزرگ گویا اندکی بیشتر است ولی) در میانگین کشوری نزدیک به واقعیت است و درست مینماید.
درصد یادشده (که اگر آزادتر شود شاید چند درصدِ دیگر نیز افزایش یابد هر چند در مقابل نیز شاید معدودی دوباره به حجاب برگردند) را میتوان با پیشدستی فرهنگی و ترویج پوشش اقوام ایرانی و محلی، مدیریت کرد و سمتوسو داد.
گفتنی است با اینکه چادر، الزامی نیست اما در برخی شهرها نیمی از زنان، چادری هستند.
کانال بازنگری | ترکاشوند ۱۴۰۳/۱۰/۲۸
https://www.tgoop.com/baznegari/1565
Telegram
کانال بازنگری | ترکاشوند
جانشین اطلاعات سپاه:
تنها ۱۳ درصد بیحجاب هستند
خبرگزاری مهر:
《جانشین اطلاعات سپاه: تنها ۱۳ درصد بیحجاب هستند.
مشهد- جانشین سازمان اطلاعات سپاه گفت: در مسئله حجاب وقتی افکارسنجی میشود که چند درصد بیحجاب شدهاند، میگویند بالای ۵۰ درصد، در حالی که طبق…
تنها ۱۳ درصد بیحجاب هستند
خبرگزاری مهر:
《جانشین اطلاعات سپاه: تنها ۱۳ درصد بیحجاب هستند.
مشهد- جانشین سازمان اطلاعات سپاه گفت: در مسئله حجاب وقتی افکارسنجی میشود که چند درصد بیحجاب شدهاند، میگویند بالای ۵۰ درصد، در حالی که طبق…
Forwarded from وبسایت فرهنگی صدانت
غیرمسلمان یا کافر؟!؛ بازنگری در تعریف فقهی
امیر ترکاشوند در این نوشتار به بررسی دیدگاههای نوآورانه در تغییر تقسیمبندی فقهی انسانها از “مسلمان و کافر” به “مسلمان و غیر مسلمان” میپردازد و نقش این دیدگاهها در کاهش خشونت مذهبی و تقویت عدالت اجتماعی را تحلیل میکند. در بخش نخست، دیدگاه مرجع فقید، صانعی، مورد بررسی قرار میگیرد که با تأکید بر تفکیک غیرمسلمان از کافر، معتقد بود اکثریت غیرمسلمانان جهان کافر محسوب نمیشوند و از حقوق برابر با مسلمانان برخوردارند. در بخش دوم، به نظرات آیت الله مطهری در خصوص احترام به انسانیت و جایگاه والای عدالت و اینکه از نظر وی نیز کافر شمردن مردم کنونی جهان با منطق قرآن سازگار نمیباشد پرداخته میشود. بخش سوم دیدگاههای شیخ الأزهر، شیخ احمد الطیب، را در تبیین همزیستی مسالمتآمیز و نادرست بودنِ خطاب کفر به مردم اروپا و آمریکا و آفریقا و … بررسی میکند. در نهایت، مقاله با استناد به عباراتی از امام علی (ع) درتقسیمبندی نوینی از شهروندان نشان میدهد که چگونه این تحولات فکری میتوانند به تقویت همزیستی مسالمتآمیز و ارتقای عدالت اجتماعی منجر شوند.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
صدانت
«آیا غیرمسلمانها واقعاً کافر هستند؟» نوشتهی امیرحسین ترکاشوند • صدانت
امیر ترکاشوند در این نوشتار به بررسی دیدگاههای نوآورانه درباره تقسیمبندی فقهی انسانها به "مسلمان" و "کافر" میپردازد و نقش دیدگاهها ...
حرفهای خوب در متون فقهی ۱
سخن درخشان شهید ثانی در روا بودنِ کمکِ مالی به غیر مسلمانان:
《کمک و اعانت و احسان به اشخاص کافر برای رفع نیازمندیشان، از این جهت که:
✅بندۀ خدایاند
✅و بنیآدماند
✅که خدای متعال به آنان کرامت عطا فرموده [لقد کرّمنا بنیآدم]،
هرگز معصیت نیست》 (: جایگاه اصل کرامت انسانی در اجتهاد شیعی، استاد سیدمصطفی محققداماد)
گفتنی است شهید ثانی از معروفترین فقیهان شیعه است که شرح لمعهاش برای تمام طلاب علوم حوزوی تدریس میشود. او سخن انسانیِ یادشده در بالا را هنگام بحث پیرامونِ جایز بودن یا نبودنِ "وقف" بر کافران و غیر مسلمانها، گفت. متن اصلی عبارت وی چنین است:
«... بخلاف الوقف عليهم أنفسهم؛ لعدم استلزامه المعصية بذاته، إذ نفعهم من حيث الحاجة، و أنهم عباد اللّٰه، و من جملة بنی آدم المكرمين و من تجويز أن يتولد منهم المسلمون لا معصية فيه»
امیر ترکاشوند، ۱۴۰۳/۱۱/۰۴
https://www.tgoop.com/baznegari/1567
سخن درخشان شهید ثانی در روا بودنِ کمکِ مالی به غیر مسلمانان:
《کمک و اعانت و احسان به اشخاص کافر برای رفع نیازمندیشان، از این جهت که:
✅بندۀ خدایاند
✅و بنیآدماند
✅که خدای متعال به آنان کرامت عطا فرموده [لقد کرّمنا بنیآدم]،
هرگز معصیت نیست》 (: جایگاه اصل کرامت انسانی در اجتهاد شیعی، استاد سیدمصطفی محققداماد)
گفتنی است شهید ثانی از معروفترین فقیهان شیعه است که شرح لمعهاش برای تمام طلاب علوم حوزوی تدریس میشود. او سخن انسانیِ یادشده در بالا را هنگام بحث پیرامونِ جایز بودن یا نبودنِ "وقف" بر کافران و غیر مسلمانها، گفت. متن اصلی عبارت وی چنین است:
«... بخلاف الوقف عليهم أنفسهم؛ لعدم استلزامه المعصية بذاته، إذ نفعهم من حيث الحاجة، و أنهم عباد اللّٰه، و من جملة بنی آدم المكرمين و من تجويز أن يتولد منهم المسلمون لا معصية فيه»
امیر ترکاشوند، ۱۴۰۳/۱۱/۰۴
https://www.tgoop.com/baznegari/1567
شریعتی چه کرد و جمهوری اسلامی چه!؟
امیر ترکاشوند، ۱۴۰۳/۱۱/۰۴
استاد فقید محمدرضا حکیمی میگوید:
《دوست دارم در اینجا، برای ثبت در تاریخ، خاطرهای را بنویسم: اینجانب در سالهای ۱۳۵۷-۱۳۵۵، در دورۀ دکترای دانشکدۀ ادبیّات دانشگاه تهران ،با اصرار زیادِ استاد مرحوم دکتر عبدالحسین زرینکوب، تدریس قبول کردم و نهجالبلاغه را به عنوان درسنامه برگزیدم. شاگردانی که در آن کلاس ثبتنام کرده بودند کمتر از ۲۵ نفر بودند، اما بتدریج به تعداد آنها ،و از دانشگاههای دیگر، افزوده شد، تا اینکه حدود سیصد نفر به این درس حاضر میشدند. نیمی از این جمع، خانمها بودند و همه باحجاب؛ و آن هم چادر سیاه. گویی این کلاس، مجلسی از مجالس دینی بود، و داخل مسجد و حسینیّه. این خانمها، چادریهای دکتر شریعتی بودند و از کسانی که تحت تأثیر شریعتی، با آن معرّفینامهاش از فاطمه و زینب، به حجاب گراییده بودند. خانمها دریافتند که مدل غربی برای زن، مدلی ارزشی نیست ... زن صاحب رسالتی در حدّ بزرگترین مردان تاریخ است و حامل رسالت انبیایی》
(شعلۀ بیقرار، گفتهها و ناگفتههایی در بارۀ دکتر علی شریعتی، اثر محمد اسفندیاری، با مقدمهای از استاد محمدرضا حکیمی، نشر نگاه معاصر، ویراست چهارم، ص ۱۱ و ۱۲).
چگونه است که حکومت اسلامیمان با ۴۶ سال قدمت و در اختیار داشتن تمام امکانات تبلیغی در سراسر کشور، به توفیقی چونان او دست نیافته و حتی آن را به بزرگترین چالش داخلی خود تبدیل کرده؟ آیا آن، به این دلیل نیست که دکتر شریعتی و استاد مطهری (دو معلم انقلاب)، اولی متروک شد و دومی با چیزی بکلّی متفاوت، جایگزین؟
اگر افکار محتواییِ دکتر شریعتی و استاد مطهری از اسلام (حتی با لحاظ اشتباهاتشان که البته قابل رفع بود)، مصدر امر قرار میگرفت آیا حال و روزمان، در همۀ شؤون دهها برابر به از این نبود و، باز شاهد یخرجون مِن ... افواجا میبودیم؟
به راستی اگر آن دو اینک زنده بودند، چه ارزیابی و قضاوتی از اوضاع کشور و حکمرانی داشتند و چه نمرهای به متولیان میدادند؟
https://www.tgoop.com/baznegari/1568
امیر ترکاشوند، ۱۴۰۳/۱۱/۰۴
استاد فقید محمدرضا حکیمی میگوید:
《دوست دارم در اینجا، برای ثبت در تاریخ، خاطرهای را بنویسم: اینجانب در سالهای ۱۳۵۷-۱۳۵۵، در دورۀ دکترای دانشکدۀ ادبیّات دانشگاه تهران ،با اصرار زیادِ استاد مرحوم دکتر عبدالحسین زرینکوب، تدریس قبول کردم و نهجالبلاغه را به عنوان درسنامه برگزیدم. شاگردانی که در آن کلاس ثبتنام کرده بودند کمتر از ۲۵ نفر بودند، اما بتدریج به تعداد آنها ،و از دانشگاههای دیگر، افزوده شد، تا اینکه حدود سیصد نفر به این درس حاضر میشدند. نیمی از این جمع، خانمها بودند و همه باحجاب؛ و آن هم چادر سیاه. گویی این کلاس، مجلسی از مجالس دینی بود، و داخل مسجد و حسینیّه. این خانمها، چادریهای دکتر شریعتی بودند و از کسانی که تحت تأثیر شریعتی، با آن معرّفینامهاش از فاطمه و زینب، به حجاب گراییده بودند. خانمها دریافتند که مدل غربی برای زن، مدلی ارزشی نیست ... زن صاحب رسالتی در حدّ بزرگترین مردان تاریخ است و حامل رسالت انبیایی》
(شعلۀ بیقرار، گفتهها و ناگفتههایی در بارۀ دکتر علی شریعتی، اثر محمد اسفندیاری، با مقدمهای از استاد محمدرضا حکیمی، نشر نگاه معاصر، ویراست چهارم، ص ۱۱ و ۱۲).
چگونه است که حکومت اسلامیمان با ۴۶ سال قدمت و در اختیار داشتن تمام امکانات تبلیغی در سراسر کشور، به توفیقی چونان او دست نیافته و حتی آن را به بزرگترین چالش داخلی خود تبدیل کرده؟ آیا آن، به این دلیل نیست که دکتر شریعتی و استاد مطهری (دو معلم انقلاب)، اولی متروک شد و دومی با چیزی بکلّی متفاوت، جایگزین؟
اگر افکار محتواییِ دکتر شریعتی و استاد مطهری از اسلام (حتی با لحاظ اشتباهاتشان که البته قابل رفع بود)، مصدر امر قرار میگرفت آیا حال و روزمان، در همۀ شؤون دهها برابر به از این نبود و، باز شاهد یخرجون مِن ... افواجا میبودیم؟
به راستی اگر آن دو اینک زنده بودند، چه ارزیابی و قضاوتی از اوضاع کشور و حکمرانی داشتند و چه نمرهای به متولیان میدادند؟
https://www.tgoop.com/baznegari/1568
عبور شگفتآور میرزای قمی از خطوط قرمز
(معذور شناختن مجاهدان غیرمسلمان در حمله به بلاد اسلامی)
امیر ترکاشوند ۱۴۰۳/۱۱/۰۸
معذوریتِ خیل غیرمسلمانان و ایراد داشتنِ انتساب کفر به آنها:
میرزای قمی صاحب قوانین و از اعلام تشیّع پس از تفصیل پیرامون تقلیدی بودن دینِ عموم مردم (چه مسلمان چه غیر مسلمان چه شیعه چه سنی) و نیز معذور بودنشان به دلایل گوناگون، در ادامه میگوید:
《اینکه ما بگوییم "خدا کافران و مسلمانانِ غیر شیعی را به دلیل تقلید در اصول دین عذاب میکند ولی مسلمانان شیعه را با وجود تقلید در این مورد عذاب نمیکند" برخلاف اعتقاد به عدالت خداست.. اگر غیر مسلمانانی که (برای ترویج آیین خود) با مسلمانان میجنگند.. با وجود تردید در حقانیتِ آیین خود اقدام به جنگ کردهاند معذور نیستند ولی اگر قلباً معتقد باشند که آیینشان حق است و آیین مسلمانان باطل است و ندانند که برای شناخت دین حق، باید به تحقیق و تأمل پرداخت، در نزد خدا معذور خواهند بود؛ و البته این امر موجب نمیشود که مسلمانان -در مقام دفاع از خود و اسلامـ با ایشان نجنگند.. کسانی از کفار هم که با یقین به حقانیت آیین خود و بطلان هر آیین دیگر با مسلمانان جنگیده و در جنگ به قتل رسیدهاند، در نزد خدا معذورند؛ مشروط به آنکه در حصول این اعتقادِ ناحق، تقصیری نداشته باشند.. پس اگر تفاوتی میان مسلمانانِ مقلد و غیر مسلمانانِ مقلد وجود دارد، این تفاوت در آن نیست که دسته دوم به دلیل تقلید گناهکارند و مجازات میشوند و دسته اول با وجود تقلید گناهکار نیستند و از مجازات معافاند. و خلاصه اعتقاد به عدالت خدا مانع از آن است که ما در این مورد -که اصلاً تفاوتی میان مسلمانانِ مقلد و غیر مسلمانانِ مقلد نیست- قائل به تفاوت شویم. اما آیات و احادیثی که دلالت میکند کفار برای همیشه در آتش دوزخ خواهند بود، مراد از کافر در آنها این دسته از غیر مسلمانانِ مقلد نیستند؛ بلکه ظاهر آن است که مراد از کافر در آنها، کسی است که پس از ثابت و آشکار شدن حق بر او، آن را بپوشاند و کفر بورزد؛ و این امری وجودی است که تحقق آن ممکن نیست مگر نخست کسی از مذهب حق آگاه شود و سپس در قبول آن تقصیر نماید و شاید تعریفی که اکثر متکلمان از کفر کردهاند: "ایمان نیاوردن کسی که سزاوار ایمان آوردن است"، اشاره به این باشد که مفهوم کلی ایمان، در مرتبه فروتر نمیتواند مصداق داشته باشد تا سخن از رد و قبول آن به میان آید و در آنجا ما با عدم ملکه مواجهیم و اینکه در تعریف قید شده: "کسی که سزاوار ایمان آوردن است"، یعنی کسی که حجت بر او تمام شده، آری چنین کسی است که اگر ایمان نیاورد تقصیر نموده، نه دیگران.. البته ما در فقه، عنوان کافر را بر هر که غیر مسلمان است اطلاق میکنیم و او را مشمول احکام خاصی میدانیم ولی آن کافر با کافری که خدا او را در آخرت مجازات خواهد کرد دو تاست و در مورد غیر مسلمانانی که در این جا از آنان گفتوگو میداریم سختترین مطلبی که میتوان گفت این است که آنان اسلام نیاوردند و مؤمن نیستند اما اینکه کافر باشند، استنباط چنین مطلبی از آیات و احادیث وارده در این باب، مشکل است》:
..و لكن هذا الكلام لا يتفاوت فيه الحال بين الموافق و المخالف و المسلم و الكافر على ما اقتضاه قواعد العدليّة. والقول بتعذيب الكفّار والمخالفين دون المسلمين والشّيعة خروج عن العدل، و ذلك لا ينافي ثبوت أحكام الكفر لهم في الدّنيا مثل..؛ و أمّا جهادهم و قتالهم، و أمّا من تفطّن منهم و حصل له الشّك و قصّر في النّظر، فلا إشكال فيه. و أمّا من لم يتفطّن لذلك، بل حسب أنّ الحقّ معه و الباطل مع المسلمين، و لم يتفطّن لوجوب النّظر أصلا؛ فهو ليس بأعلى شأنا من المسلمين إذا تترّس بهم الكفّار و لم يمكن دفاع الكفّار عن بيضة الإسلام إلّا بقتلهم، فحينئذ فالفرق بين مقلّدة المسلمين و مقلّدة الكفّار إنّما هو في غير الإثم و العذاب.
و بالجملة، قاعدة العدل تمنعنا عن الإقدام في الفرق فيما لا فرق بينهم أصلا.
و أمّا الآيات و الأخبار الدالّة على خلود الكفّار في النّار، فلا يتبادر منها أمثال هؤلاء، بل الظّاهر من الكافر هو من كفر و ستر الحقّ بعد ظهوره، و هذا أمر وجوديّ لا يمكن حصوله إلّا مع التّنبيه و التّقصير، و لعلّ تعريف أكثر المتكلّمين بأنّه عدم الإيمان ممّن شأنه الإيمان، أريد به عدم الملكة بالنسبة الى المرتبة الأدنى من كليّاتها.
فالمراد ممّن شأنه الإيمان هو الذي تمّت عليه الحجّة و قصّر، فهو مثل إطلاق الأعمى على الإنسان لا على العقرب، أو يجعل تعريفا للكافر الذي يجري عليه الأحكام الفقهيّة لا من يعذّب و يخلّد في النّار في الآخرة، فإنّ ذلك يكفي في الأوّل دون الثّاني.
فغاية الأمر أنّهم ممّا لم يسلموا و لم يؤمنوا، و أمّا أنّهم ممّن كفروا، فيشكل انفهامهم عن الآيات و الأخبار
(القوانین المحکمة فی الاصول ج۴ ص ۳۶۳-۳۶۱؛ ترجمه از: کتاب دیدگاههای آخوند خراسانی ۵۶۵-۵۶۳)
T.me/baznegari/1569
(معذور شناختن مجاهدان غیرمسلمان در حمله به بلاد اسلامی)
امیر ترکاشوند ۱۴۰۳/۱۱/۰۸
معذوریتِ خیل غیرمسلمانان و ایراد داشتنِ انتساب کفر به آنها:
میرزای قمی صاحب قوانین و از اعلام تشیّع پس از تفصیل پیرامون تقلیدی بودن دینِ عموم مردم (چه مسلمان چه غیر مسلمان چه شیعه چه سنی) و نیز معذور بودنشان به دلایل گوناگون، در ادامه میگوید:
《اینکه ما بگوییم "خدا کافران و مسلمانانِ غیر شیعی را به دلیل تقلید در اصول دین عذاب میکند ولی مسلمانان شیعه را با وجود تقلید در این مورد عذاب نمیکند" برخلاف اعتقاد به عدالت خداست.. اگر غیر مسلمانانی که (برای ترویج آیین خود) با مسلمانان میجنگند.. با وجود تردید در حقانیتِ آیین خود اقدام به جنگ کردهاند معذور نیستند ولی اگر قلباً معتقد باشند که آیینشان حق است و آیین مسلمانان باطل است و ندانند که برای شناخت دین حق، باید به تحقیق و تأمل پرداخت، در نزد خدا معذور خواهند بود؛ و البته این امر موجب نمیشود که مسلمانان -در مقام دفاع از خود و اسلامـ با ایشان نجنگند.. کسانی از کفار هم که با یقین به حقانیت آیین خود و بطلان هر آیین دیگر با مسلمانان جنگیده و در جنگ به قتل رسیدهاند، در نزد خدا معذورند؛ مشروط به آنکه در حصول این اعتقادِ ناحق، تقصیری نداشته باشند.. پس اگر تفاوتی میان مسلمانانِ مقلد و غیر مسلمانانِ مقلد وجود دارد، این تفاوت در آن نیست که دسته دوم به دلیل تقلید گناهکارند و مجازات میشوند و دسته اول با وجود تقلید گناهکار نیستند و از مجازات معافاند. و خلاصه اعتقاد به عدالت خدا مانع از آن است که ما در این مورد -که اصلاً تفاوتی میان مسلمانانِ مقلد و غیر مسلمانانِ مقلد نیست- قائل به تفاوت شویم. اما آیات و احادیثی که دلالت میکند کفار برای همیشه در آتش دوزخ خواهند بود، مراد از کافر در آنها این دسته از غیر مسلمانانِ مقلد نیستند؛ بلکه ظاهر آن است که مراد از کافر در آنها، کسی است که پس از ثابت و آشکار شدن حق بر او، آن را بپوشاند و کفر بورزد؛ و این امری وجودی است که تحقق آن ممکن نیست مگر نخست کسی از مذهب حق آگاه شود و سپس در قبول آن تقصیر نماید و شاید تعریفی که اکثر متکلمان از کفر کردهاند: "ایمان نیاوردن کسی که سزاوار ایمان آوردن است"، اشاره به این باشد که مفهوم کلی ایمان، در مرتبه فروتر نمیتواند مصداق داشته باشد تا سخن از رد و قبول آن به میان آید و در آنجا ما با عدم ملکه مواجهیم و اینکه در تعریف قید شده: "کسی که سزاوار ایمان آوردن است"، یعنی کسی که حجت بر او تمام شده، آری چنین کسی است که اگر ایمان نیاورد تقصیر نموده، نه دیگران.. البته ما در فقه، عنوان کافر را بر هر که غیر مسلمان است اطلاق میکنیم و او را مشمول احکام خاصی میدانیم ولی آن کافر با کافری که خدا او را در آخرت مجازات خواهد کرد دو تاست و در مورد غیر مسلمانانی که در این جا از آنان گفتوگو میداریم سختترین مطلبی که میتوان گفت این است که آنان اسلام نیاوردند و مؤمن نیستند اما اینکه کافر باشند، استنباط چنین مطلبی از آیات و احادیث وارده در این باب، مشکل است》:
..و لكن هذا الكلام لا يتفاوت فيه الحال بين الموافق و المخالف و المسلم و الكافر على ما اقتضاه قواعد العدليّة. والقول بتعذيب الكفّار والمخالفين دون المسلمين والشّيعة خروج عن العدل، و ذلك لا ينافي ثبوت أحكام الكفر لهم في الدّنيا مثل..؛ و أمّا جهادهم و قتالهم، و أمّا من تفطّن منهم و حصل له الشّك و قصّر في النّظر، فلا إشكال فيه. و أمّا من لم يتفطّن لذلك، بل حسب أنّ الحقّ معه و الباطل مع المسلمين، و لم يتفطّن لوجوب النّظر أصلا؛ فهو ليس بأعلى شأنا من المسلمين إذا تترّس بهم الكفّار و لم يمكن دفاع الكفّار عن بيضة الإسلام إلّا بقتلهم، فحينئذ فالفرق بين مقلّدة المسلمين و مقلّدة الكفّار إنّما هو في غير الإثم و العذاب.
و بالجملة، قاعدة العدل تمنعنا عن الإقدام في الفرق فيما لا فرق بينهم أصلا.
و أمّا الآيات و الأخبار الدالّة على خلود الكفّار في النّار، فلا يتبادر منها أمثال هؤلاء، بل الظّاهر من الكافر هو من كفر و ستر الحقّ بعد ظهوره، و هذا أمر وجوديّ لا يمكن حصوله إلّا مع التّنبيه و التّقصير، و لعلّ تعريف أكثر المتكلّمين بأنّه عدم الإيمان ممّن شأنه الإيمان، أريد به عدم الملكة بالنسبة الى المرتبة الأدنى من كليّاتها.
فالمراد ممّن شأنه الإيمان هو الذي تمّت عليه الحجّة و قصّر، فهو مثل إطلاق الأعمى على الإنسان لا على العقرب، أو يجعل تعريفا للكافر الذي يجري عليه الأحكام الفقهيّة لا من يعذّب و يخلّد في النّار في الآخرة، فإنّ ذلك يكفي في الأوّل دون الثّاني.
فغاية الأمر أنّهم ممّا لم يسلموا و لم يؤمنوا، و أمّا أنّهم ممّن كفروا، فيشكل انفهامهم عن الآيات و الأخبار
(القوانین المحکمة فی الاصول ج۴ ص ۳۶۳-۳۶۱؛ ترجمه از: کتاب دیدگاههای آخوند خراسانی ۵۶۵-۵۶۳)
T.me/baznegari/1569
آیا مسلمان نبودن و عدم اسلام، مساوی با کفر و کافر بودن است؟
(میرزای قمی پاسخ میدهد)
امیر ترکاشوند، ۱۴۰۳/۱۱/۰۸
میرزا ابوالقاسم قمی از علمای بنام شیعه و از برترین اصولیون بوده و به صاحب قوانین نیز مشهور است او در سال ۱۱۵۰ (در لرستان، یکی از روستاهای ازنا) زاده شد و در سال ۱۲۳۱ قمری (حدود ۲۱۰ سال پیش) وفات یافت. چکیده سخن او از این قرار است که: به غیر مسلمانانی میتوان کافر گفت و کفر را به آنان نسبت داد که "اسلام کما هو حقّه و دقیقاً" به آنها برسد و باز با وجود پی بردن به حقانیّتش راه لجاج و انکار در پیش گیرند.
بخش مربوطه از سخنان وی چنین است:
الف- در کتاب جامع الشتات فی اجوبة السؤالات (ج ۴ ص ۶۰):
فالكفر عدم الاسلام ممن شأنه الاسلام من المتنبهين المتفطنين القابلين له بالفعل، لا عدمه ممن لم يبلغ هذه المرتبة ايضا (اینجا):
کفر به معنای عدم اسلام (و مسلمان نبودن) فقط برای کسی صحت دارد که بالفعل قابلیت فهم و درک و پی بردن به اسلام را داشته باشد و نه برای کسی که به چنین شأن و موقعیتی نرسیده است
ب- در کتاب القوانین المحکمة فی الاصول (ج ۴ ص ۳۶۳):
الظّاهر من الكافر هو من كفر و ستر الحقّ بعد ظهوره، و هذا أمر وجوديّ لا يمكن حصوله إلّا مع التّنبيه و التّقصير ... فغاية الأمر أنّهم ممّا لم يسلموا و لم يؤمنوا، و أمّا أنّهم ممّن كفروا، فيشكل انفهامهم عن الآيات و الأخبار (اینجا):
مراد از کافر در آنها این دسته از غیر مسلمانانِ مقلد نیستند؛ بلکه ظاهر آن است که مراد از کافر در آنها، کسی است که پس از ثابت و آشکار شدن حق بر او، آن را بپوشاند و کفر بورزد؛ و این امری وجودی است که تحقق آن ممکن نیست مگر نخست کسی از مذهب حق آگاه شود و سپس در قبول آن تقصیر نماید ... از آیات قرآن و از روایات نمیتوان کافر بودنِ مردم عادیِ غیر مسلمان و تودههای آنان را به دست آورد و فقط میتوان گفت اسلام نیاوردند و مؤمن و مسلمان نیستند.
https://www.tgoop.com/baznegari/1570
نیز ر.ک:
عبور شگفتآور میرزای قمی از خطوط قرمز (معذور شناختن مجاهدان غیرمسلمان در حمله به بلاد اسلامی): اینجا.
(میرزای قمی پاسخ میدهد)
امیر ترکاشوند، ۱۴۰۳/۱۱/۰۸
میرزا ابوالقاسم قمی از علمای بنام شیعه و از برترین اصولیون بوده و به صاحب قوانین نیز مشهور است او در سال ۱۱۵۰ (در لرستان، یکی از روستاهای ازنا) زاده شد و در سال ۱۲۳۱ قمری (حدود ۲۱۰ سال پیش) وفات یافت. چکیده سخن او از این قرار است که: به غیر مسلمانانی میتوان کافر گفت و کفر را به آنان نسبت داد که "اسلام کما هو حقّه و دقیقاً" به آنها برسد و باز با وجود پی بردن به حقانیّتش راه لجاج و انکار در پیش گیرند.
بخش مربوطه از سخنان وی چنین است:
الف- در کتاب جامع الشتات فی اجوبة السؤالات (ج ۴ ص ۶۰):
فالكفر عدم الاسلام ممن شأنه الاسلام من المتنبهين المتفطنين القابلين له بالفعل، لا عدمه ممن لم يبلغ هذه المرتبة ايضا (اینجا):
کفر به معنای عدم اسلام (و مسلمان نبودن) فقط برای کسی صحت دارد که بالفعل قابلیت فهم و درک و پی بردن به اسلام را داشته باشد و نه برای کسی که به چنین شأن و موقعیتی نرسیده است
ب- در کتاب القوانین المحکمة فی الاصول (ج ۴ ص ۳۶۳):
الظّاهر من الكافر هو من كفر و ستر الحقّ بعد ظهوره، و هذا أمر وجوديّ لا يمكن حصوله إلّا مع التّنبيه و التّقصير ... فغاية الأمر أنّهم ممّا لم يسلموا و لم يؤمنوا، و أمّا أنّهم ممّن كفروا، فيشكل انفهامهم عن الآيات و الأخبار (اینجا):
مراد از کافر در آنها این دسته از غیر مسلمانانِ مقلد نیستند؛ بلکه ظاهر آن است که مراد از کافر در آنها، کسی است که پس از ثابت و آشکار شدن حق بر او، آن را بپوشاند و کفر بورزد؛ و این امری وجودی است که تحقق آن ممکن نیست مگر نخست کسی از مذهب حق آگاه شود و سپس در قبول آن تقصیر نماید ... از آیات قرآن و از روایات نمیتوان کافر بودنِ مردم عادیِ غیر مسلمان و تودههای آنان را به دست آورد و فقط میتوان گفت اسلام نیاوردند و مؤمن و مسلمان نیستند.
https://www.tgoop.com/baznegari/1570
نیز ر.ک:
عبور شگفتآور میرزای قمی از خطوط قرمز (معذور شناختن مجاهدان غیرمسلمان در حمله به بلاد اسلامی): اینجا.
Telegram
کانال بازنگری | ترکاشوند
آیا مسلمان نبودن و عدم اسلام، مساوی با کفر و کافر بودن است؟
(میرزای قمی پاسخ میدهد)
امیر ترکاشوند، ۱۴۰۳/۱۱/۰۸
میرزا ابوالقاسم قمی از علمای بنام شیعه و از برترین اصولیون بوده و به صاحب قوانین نیز مشهور است او در سال ۱۱۵۰ (در لرستان، یکی از روستاهای ازنا)…
(میرزای قمی پاسخ میدهد)
امیر ترکاشوند، ۱۴۰۳/۱۱/۰۸
میرزا ابوالقاسم قمی از علمای بنام شیعه و از برترین اصولیون بوده و به صاحب قوانین نیز مشهور است او در سال ۱۱۵۰ (در لرستان، یکی از روستاهای ازنا)…
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عبور انقلاب از احکام تنگِ فقهی
امیر ترکاشوند، ۱۴۰۳/۱۱/۰۸
کانال رویداد۲۴:
《طبق دین زن نباید از خانهاش بیرون بیاید الا برای ضرورت.
احمدی شاهرودی، مدرس درس خارج حوزه:
... اگر ما از روز اول می گفتیم زن نباید هیچ جای بدنت پیدا باشد، زن نباید سخنرانی بکند، زن نباید کنار مردان بنشیند اصلا وضع اینجور نمی شد.
ما باید دین خدا را به مردم بگوییم چه قبول کنند چه قبول نکنند!
طبق دین زن نباید از خانهاش بیرون بیاید [پسندِ خدا این است] الا برای ضرورت ... [انتقاد از فقدان پوشیه / انتقاد حتی از انتخاب زنان برای پُست مشاور امور زنان!!]》 "اینجا"
اگر جمهوری اسلامی بنا داشت دربست تن به احکام فقه سنتی دهد، باید سخن شیخ احمدی شاهرودی مبنی بر ممنوعیت بیرون آمدن زنان از خانه را به اجرا درمیآورد و امیرحسین بانکیپور به دفاع از الزامِ این یکی نیز میپرداخت!
در این باره بارها در سخنرانیها و نیز یادداشتهای این کانال، به وجود چنین حکمی در متون فقهی پرداختهام، از جمله این یادداشتِ قدیمی:
مستحب است زنان را در خانه حبس کنید: اینجا.
https://www.tgoop.com/baznegari/1572
امیر ترکاشوند، ۱۴۰۳/۱۱/۰۸
کانال رویداد۲۴:
《طبق دین زن نباید از خانهاش بیرون بیاید الا برای ضرورت.
احمدی شاهرودی، مدرس درس خارج حوزه:
... اگر ما از روز اول می گفتیم زن نباید هیچ جای بدنت پیدا باشد، زن نباید سخنرانی بکند، زن نباید کنار مردان بنشیند اصلا وضع اینجور نمی شد.
ما باید دین خدا را به مردم بگوییم چه قبول کنند چه قبول نکنند!
طبق دین زن نباید از خانهاش بیرون بیاید [پسندِ خدا این است] الا برای ضرورت ... [انتقاد از فقدان پوشیه / انتقاد حتی از انتخاب زنان برای پُست مشاور امور زنان!!]》 "اینجا"
اگر جمهوری اسلامی بنا داشت دربست تن به احکام فقه سنتی دهد، باید سخن شیخ احمدی شاهرودی مبنی بر ممنوعیت بیرون آمدن زنان از خانه را به اجرا درمیآورد و امیرحسین بانکیپور به دفاع از الزامِ این یکی نیز میپرداخت!
در این باره بارها در سخنرانیها و نیز یادداشتهای این کانال، به وجود چنین حکمی در متون فقهی پرداختهام، از جمله این یادداشتِ قدیمی:
مستحب است زنان را در خانه حبس کنید: اینجا.
https://www.tgoop.com/baznegari/1572
تودههای بیخبرِ غیر مسلمان، معذور و مغفورند نه کافر و دوزخی
(نقل قول روحالبیان از سمرقندی)
امیر ترکاشوند، ۱۴۰۳/۱۱/۱۰
اسماعیل حقی بروسوی (درگذشته به سال ۱۱۳۷ قمری) در تفسیر روح البیان هنگام شرح آیهای که در باره الذین کفروا (: کسانی که کفر ورزیدند) است و در آیه ۳۱ سوره جاثیه قرار دارد (: وَأمّا الّذين كَفَروا أَفَلَم تَكُنْ آياتي تُتْلى عليكُم فَاسْتكبَرتُم و كُنتُم قَومًا مُجرمين: اما كسانی كه كافر شدند به آنها گفته میشود مگر آيات من بر شما خوانده نميشد و شما استكبار كرديد و قوم مجرمی بوديد) چنین میگوید:
《شیخ سمرقندی [متوفی به سال ۳۷۳ یا ۳۹۵ قمری] در بحرالعلوم گفته است: اگر بگویی آیا این آیه شامل کسانی که در دورترین نواحی روم [اروپا] و ترک [خاور دور] و هند هستند -و شمارشان از شنهای بیابان بزرگی در عربستان بیشتر است- که دعوت به آنها نرسیده و هیچ آیهای از آیات خدا بر آنها خوانده نشده، میشود یا نه؟ .. من میگویم نه نمیشود، ظاهر این آیه از دید من این است که آنها معذور و مغفور هستند و مشمول رحمت وسیع خداوند، بلکه میگویم این معذور و مغفور بودن شامل هر کسی که در دوران عدمدعوت فوت کرده، یا پیر، یا کر و لال و یا احمق است میشود. ابوهریره میگوید رسولالله فرمود: چهار دسته هستند که همه آنها بر خداوند حجت و عذر دارند: مردی که در دوران عدم دعوت فوت کرده، مردی که اسلام را در حال پیری درک کرده، مردی کر و لال و دیوانه، و مردی احمق. پس ای پرسشکننده، در رحمت خداوند وسعت نظر کن؛ زیرا صاحب شریعت کسی است که رحمت وسیع خدای تعالی را شامل حال ما کرده و بر بندگانش تنگ نگرفته است. زبان و دل را به تکفیر و تضلیل مشغول مساز ...》
متن اصلی:
《"وَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا أَفَلَمْ تَكُنْ آياتِي تُتْلى عَلَيْكُمْ" قال الشيخ السمرقندي فى بحر العلوم فان قلت أهذه الآية تشمل الذين فى اقاص الروم والترك والهند من الذين لم تبلغهم الدعوة ولم يتل عليهم شىء من آيات الله وهم اكثر عددا من رمال الدهناء وما قولك فيهم قلت لا بل الظاهر عندى بحكم الآية ان هؤلاء معذورون مغفورون شملتهم رحمة الله الواسعة بل أقول تشمل كل من مات فى الفترة وكل أحمق وهرم وكل أصم ابكم قال ابوهريرة عنه قال رسولالله اربعة كلهم نزل على الله بحجة وعذر رجل مات فى الفترة ورجل أدرك الإسلام هرما ورجل أصم ابكم معتوه ورجل أحمق فاستوسع ايها السائل رحمة الله فان صاحب الشرع هو لذى استوسع رحمة الله تعالى قبلنا ولم يضيق على عباده ولا تشغل بالتكفير والتضليل لسانك وقلبك كطائفة بضاعتهم مجرد الفقه يخوضون فى تكفير الناس وتضليلهم وطائفة من المتكلمين كفروا عوام المسلمين وزعموا وقد كذبوا وفى غمرتهم عمهوا ان من لم يعرف العقائد الشرعية بأدلتنا المحررة فى كتبنا فهو كافر ..... انتهى كلام السمرقندي فى تفسيره》
(تفسیر روحالبیان ج ۸ ص ۴۵۵ -اینجا-).
https://www.tgoop.com/baznegari/1573
(نقل قول روحالبیان از سمرقندی)
امیر ترکاشوند، ۱۴۰۳/۱۱/۱۰
اسماعیل حقی بروسوی (درگذشته به سال ۱۱۳۷ قمری) در تفسیر روح البیان هنگام شرح آیهای که در باره الذین کفروا (: کسانی که کفر ورزیدند) است و در آیه ۳۱ سوره جاثیه قرار دارد (: وَأمّا الّذين كَفَروا أَفَلَم تَكُنْ آياتي تُتْلى عليكُم فَاسْتكبَرتُم و كُنتُم قَومًا مُجرمين: اما كسانی كه كافر شدند به آنها گفته میشود مگر آيات من بر شما خوانده نميشد و شما استكبار كرديد و قوم مجرمی بوديد) چنین میگوید:
《شیخ سمرقندی [متوفی به سال ۳۷۳ یا ۳۹۵ قمری] در بحرالعلوم گفته است: اگر بگویی آیا این آیه شامل کسانی که در دورترین نواحی روم [اروپا] و ترک [خاور دور] و هند هستند -و شمارشان از شنهای بیابان بزرگی در عربستان بیشتر است- که دعوت به آنها نرسیده و هیچ آیهای از آیات خدا بر آنها خوانده نشده، میشود یا نه؟ .. من میگویم نه نمیشود، ظاهر این آیه از دید من این است که آنها معذور و مغفور هستند و مشمول رحمت وسیع خداوند، بلکه میگویم این معذور و مغفور بودن شامل هر کسی که در دوران عدمدعوت فوت کرده، یا پیر، یا کر و لال و یا احمق است میشود. ابوهریره میگوید رسولالله فرمود: چهار دسته هستند که همه آنها بر خداوند حجت و عذر دارند: مردی که در دوران عدم دعوت فوت کرده، مردی که اسلام را در حال پیری درک کرده، مردی کر و لال و دیوانه، و مردی احمق. پس ای پرسشکننده، در رحمت خداوند وسعت نظر کن؛ زیرا صاحب شریعت کسی است که رحمت وسیع خدای تعالی را شامل حال ما کرده و بر بندگانش تنگ نگرفته است. زبان و دل را به تکفیر و تضلیل مشغول مساز ...》
متن اصلی:
《"وَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا أَفَلَمْ تَكُنْ آياتِي تُتْلى عَلَيْكُمْ" قال الشيخ السمرقندي فى بحر العلوم فان قلت أهذه الآية تشمل الذين فى اقاص الروم والترك والهند من الذين لم تبلغهم الدعوة ولم يتل عليهم شىء من آيات الله وهم اكثر عددا من رمال الدهناء وما قولك فيهم قلت لا بل الظاهر عندى بحكم الآية ان هؤلاء معذورون مغفورون شملتهم رحمة الله الواسعة بل أقول تشمل كل من مات فى الفترة وكل أحمق وهرم وكل أصم ابكم قال ابوهريرة عنه قال رسولالله اربعة كلهم نزل على الله بحجة وعذر رجل مات فى الفترة ورجل أدرك الإسلام هرما ورجل أصم ابكم معتوه ورجل أحمق فاستوسع ايها السائل رحمة الله فان صاحب الشرع هو لذى استوسع رحمة الله تعالى قبلنا ولم يضيق على عباده ولا تشغل بالتكفير والتضليل لسانك وقلبك كطائفة بضاعتهم مجرد الفقه يخوضون فى تكفير الناس وتضليلهم وطائفة من المتكلمين كفروا عوام المسلمين وزعموا وقد كذبوا وفى غمرتهم عمهوا ان من لم يعرف العقائد الشرعية بأدلتنا المحررة فى كتبنا فهو كافر ..... انتهى كلام السمرقندي فى تفسيره》
(تفسیر روحالبیان ج ۸ ص ۴۵۵ -اینجا-).
https://www.tgoop.com/baznegari/1573
Forwarded from خبرگزاری فارس
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
استاد محققداماد:
دوگانۀ کفر و ایمان مربوط به قلب
دوگانۀ مسالم و محارب برای اجتماع
(وابستگی حکم شرع به زمان و مکان بخش۲۷)
امیر ترکاشوند ۱۴۰۳/۱۱/۱۲
سیدمصطفی محقق داماد:
《همواره این اتهام متوجه ادیان بوده که هر یک از ادیان موجب میشوند که انسانها به دو دستۀ مؤمن و کافر تقسیم شوند؛ پیروان هر دین هممسلکان خود را مؤمن و جز آنان را کافر و از این رهگذر جامعۀ بشری را با این معیار به خودی و غیر خودی تقسیم میکنند. این تقسیم صرفاً به حوزۀ دل و قلب بسنده نمیشود، بلکه به سرعت توسط آنان به روابط اجتماعی سرایت میکند. تا آنجا که برای مؤمنین فقط مؤمنین حق حیات و حرمت دارند و غیر مؤمنین نه تنها هیچ حقی که حتی هیچ حرمت و کرامتی ندارند نه حق حیات نه حق مالکیت خصوصی و نه حق آزادی، کرامت، حریت و طهارت! بیحقی که جای خود دارد، مؤمنین مکلف به کشتن برخی و اسیر برخی و جزیه گرفتن از برخی دیگر میشوند. مشکل این مسأله هنگامی سختتر میشود که تعیین مؤمن و کافر هم به دست هر کس و ناکسی قرار میگیرد، زیرا ایمان و کفر را چه کسی تعریف میکند؟ بالاتر آنکه هر مؤمنی مکلف به پیدا کردن کافر میشود و در پی تفحص و جستجو میافتد. و باز هم بالاتر از آن وقتی که تعریف کفر و ایمان به دست قدرت سیاسی و در راستای اهداف آن قرارگیرد.
نهاد تکفیر در طول تاریخ خون بسیار ریخته و قربانیان زیادی گرفته است ..
به نظر صاحب این قلم ایمان و کفر امری قلبی است و نباید در روابط اجتماعی اعم از روابط شهروندی و یا همزیستی تأثیری بگذارد. تقسیم انسانها به مؤمن و کافر در قرآن مجید آیات متعددی دال بر آن وجود دارد و امری کاملاً مسلم و غیر قابل انکار است ولی باید دقّت کنیم که این تقسیم، مربوط به قلب انسانهاست و ربطی به روابط اجتماعی و حقوق شهروندی ندارد. در روابط اجتماعی این تقسیم بایستی جای خود را به «مسالم و محارب» بدهد. منظورم از مسالم یعنی کسی است که جنگ طلب نیست و سلاح در دست ندارد و نظم اجتماعی و آسایش دیگران را تهدید نمیکند و منظورم از محارب کسی است که به هر انگیزهای به جنگ با ما برخاسته و حیات و آسایش ما را هدف گرفته است با این دستۀ دوم تا حد توان و به قول قرآن مجید «ما استطعتم من قوه» باید جنگید این جنگ نامش دفاع است.
این نظر من استنباطی است که شخصاً از قرآن مجید دارم.
درست است که قرآن مجید فرموده «هو الّذی خلقكم فمِنكم كافر و منکم مؤمن و الله بما تعملون بصير» ولی ناگفته روشن است که این آیه در مقام بیان عدم اجبار قلبی توسط خداوند است یعنی خدا شما را آفریده و با آزادی برخی مؤمن و برخی کافر شدید. او میتوانست به نحو جبر شما را مؤمن بیافریند ولی حکمت الهی در خلقت انسان چنین نبود. به هر حال اینگونه آیات ربطی به روابط اجتماعی ندارد.
آنچه در خصوص روابط اجتماعی سخن میگوید این آیه است: «قالت الاعراب آمنّا قل لم تؤمنوا و لکن قولوا اسلمنا و لمّا یدخل الایمان فی قلوبکم و إن تطیعوا الله و رسوله لا یَلِتکم من اعمالکم شیئا إن الله غفور رحیم» ((اعراب باديهنشين به تو گفتند ايمان آورديم. بگو: نه، هنوز ايمان نياوردهايد، بگوييد داخل در اسلام شدیم چون هنوز ايمان در دلهای شما داخل نشده و اگر خدا و رسول را اطاعت كنيد، خدا از پاداش اعمالتان (یعنی از حقوق اجتماعیتان) چيزی كم نمیكند كه خدا آمرزگار رحيم است)).
جالب آنست که این آیه شریفۀ ۱۴ درست در پی آیۀ ۱۳ قرار گرفته که حاوی پیامی بزرگ برای بشریت است. آیۀ ۱۳ چنین است: «یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عند الله اتقاکم ان الله علیم خبیر» (ای مردم ما شما را از مردی و زنی بيافريديم و شما را جماعتها و قبيلهها كرديم تا يكديگر را بشناسيد هر آينه گرامیترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شماست..)
این آیه حامل اصل مهم «وحدت خانوادۀ بشری» است. اینکه همۀ انسانها از یک پدر و مادر آفریده شدهاند وحدت خانوادۀ بشری را اعلام میدارد. شاید بتوان گفت تمام اصول حقوق بشر جهانی بر این اصل مبتنی است..
اصولی مانند برابری و برادری و امثال آنها کلاً بر وحدت خانوادۀ بشری مبتنی است. به هرحال قرآن مجید پس از اعلام این اصل، آیۀ ۱۴ را آورده وگویی مفاد آن که در زیر میآید مبتنی بر همین اصل است.
مفاد آیۀ ۱۴ فوق چند مطلب است:
اول اینکه جای ایمان قلب است و نه ظاهر
دوم اینکه تشخیص دهنده وجود و عدم ایمان در قلب افراد هیچ کس جز خدا نیست..
و بالاخره سوم اینکه به موجب آیۀ فوق قرآن افرادی را که به یقین قلباً مؤمن نبودند به عضویت جامعه اسلامی و زندگی در کنار مسلمانان پذیرفته است..
در این آیه قرآن مجید همین امر را به نحو صریح اعلام فرموده است: «و إن تطیعوا الله و رسوله لا یلتکم من اعمالکم شیئا إن الله غفور رحیم» (اگر همان افرادی که در قلب ایمان ندارند خدا و پیامبرش را اطاعت کنند اعمالشان هرگز بیارزش نخواهد بود
@baznegari
بقیه در صفحه ۲👇 اینجا
دوگانۀ کفر و ایمان مربوط به قلب
دوگانۀ مسالم و محارب برای اجتماع
(وابستگی حکم شرع به زمان و مکان بخش۲۷)
امیر ترکاشوند ۱۴۰۳/۱۱/۱۲
سیدمصطفی محقق داماد:
《همواره این اتهام متوجه ادیان بوده که هر یک از ادیان موجب میشوند که انسانها به دو دستۀ مؤمن و کافر تقسیم شوند؛ پیروان هر دین هممسلکان خود را مؤمن و جز آنان را کافر و از این رهگذر جامعۀ بشری را با این معیار به خودی و غیر خودی تقسیم میکنند. این تقسیم صرفاً به حوزۀ دل و قلب بسنده نمیشود، بلکه به سرعت توسط آنان به روابط اجتماعی سرایت میکند. تا آنجا که برای مؤمنین فقط مؤمنین حق حیات و حرمت دارند و غیر مؤمنین نه تنها هیچ حقی که حتی هیچ حرمت و کرامتی ندارند نه حق حیات نه حق مالکیت خصوصی و نه حق آزادی، کرامت، حریت و طهارت! بیحقی که جای خود دارد، مؤمنین مکلف به کشتن برخی و اسیر برخی و جزیه گرفتن از برخی دیگر میشوند. مشکل این مسأله هنگامی سختتر میشود که تعیین مؤمن و کافر هم به دست هر کس و ناکسی قرار میگیرد، زیرا ایمان و کفر را چه کسی تعریف میکند؟ بالاتر آنکه هر مؤمنی مکلف به پیدا کردن کافر میشود و در پی تفحص و جستجو میافتد. و باز هم بالاتر از آن وقتی که تعریف کفر و ایمان به دست قدرت سیاسی و در راستای اهداف آن قرارگیرد.
نهاد تکفیر در طول تاریخ خون بسیار ریخته و قربانیان زیادی گرفته است ..
به نظر صاحب این قلم ایمان و کفر امری قلبی است و نباید در روابط اجتماعی اعم از روابط شهروندی و یا همزیستی تأثیری بگذارد. تقسیم انسانها به مؤمن و کافر در قرآن مجید آیات متعددی دال بر آن وجود دارد و امری کاملاً مسلم و غیر قابل انکار است ولی باید دقّت کنیم که این تقسیم، مربوط به قلب انسانهاست و ربطی به روابط اجتماعی و حقوق شهروندی ندارد. در روابط اجتماعی این تقسیم بایستی جای خود را به «مسالم و محارب» بدهد. منظورم از مسالم یعنی کسی است که جنگ طلب نیست و سلاح در دست ندارد و نظم اجتماعی و آسایش دیگران را تهدید نمیکند و منظورم از محارب کسی است که به هر انگیزهای به جنگ با ما برخاسته و حیات و آسایش ما را هدف گرفته است با این دستۀ دوم تا حد توان و به قول قرآن مجید «ما استطعتم من قوه» باید جنگید این جنگ نامش دفاع است.
این نظر من استنباطی است که شخصاً از قرآن مجید دارم.
درست است که قرآن مجید فرموده «هو الّذی خلقكم فمِنكم كافر و منکم مؤمن و الله بما تعملون بصير» ولی ناگفته روشن است که این آیه در مقام بیان عدم اجبار قلبی توسط خداوند است یعنی خدا شما را آفریده و با آزادی برخی مؤمن و برخی کافر شدید. او میتوانست به نحو جبر شما را مؤمن بیافریند ولی حکمت الهی در خلقت انسان چنین نبود. به هر حال اینگونه آیات ربطی به روابط اجتماعی ندارد.
آنچه در خصوص روابط اجتماعی سخن میگوید این آیه است: «قالت الاعراب آمنّا قل لم تؤمنوا و لکن قولوا اسلمنا و لمّا یدخل الایمان فی قلوبکم و إن تطیعوا الله و رسوله لا یَلِتکم من اعمالکم شیئا إن الله غفور رحیم» ((اعراب باديهنشين به تو گفتند ايمان آورديم. بگو: نه، هنوز ايمان نياوردهايد، بگوييد داخل در اسلام شدیم چون هنوز ايمان در دلهای شما داخل نشده و اگر خدا و رسول را اطاعت كنيد، خدا از پاداش اعمالتان (یعنی از حقوق اجتماعیتان) چيزی كم نمیكند كه خدا آمرزگار رحيم است)).
جالب آنست که این آیه شریفۀ ۱۴ درست در پی آیۀ ۱۳ قرار گرفته که حاوی پیامی بزرگ برای بشریت است. آیۀ ۱۳ چنین است: «یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عند الله اتقاکم ان الله علیم خبیر» (ای مردم ما شما را از مردی و زنی بيافريديم و شما را جماعتها و قبيلهها كرديم تا يكديگر را بشناسيد هر آينه گرامیترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شماست..)
این آیه حامل اصل مهم «وحدت خانوادۀ بشری» است. اینکه همۀ انسانها از یک پدر و مادر آفریده شدهاند وحدت خانوادۀ بشری را اعلام میدارد. شاید بتوان گفت تمام اصول حقوق بشر جهانی بر این اصل مبتنی است..
اصولی مانند برابری و برادری و امثال آنها کلاً بر وحدت خانوادۀ بشری مبتنی است. به هرحال قرآن مجید پس از اعلام این اصل، آیۀ ۱۴ را آورده وگویی مفاد آن که در زیر میآید مبتنی بر همین اصل است.
مفاد آیۀ ۱۴ فوق چند مطلب است:
اول اینکه جای ایمان قلب است و نه ظاهر
دوم اینکه تشخیص دهنده وجود و عدم ایمان در قلب افراد هیچ کس جز خدا نیست..
و بالاخره سوم اینکه به موجب آیۀ فوق قرآن افرادی را که به یقین قلباً مؤمن نبودند به عضویت جامعه اسلامی و زندگی در کنار مسلمانان پذیرفته است..
در این آیه قرآن مجید همین امر را به نحو صریح اعلام فرموده است: «و إن تطیعوا الله و رسوله لا یلتکم من اعمالکم شیئا إن الله غفور رحیم» (اگر همان افرادی که در قلب ایمان ندارند خدا و پیامبرش را اطاعت کنند اعمالشان هرگز بیارزش نخواهد بود
@baznegari
بقیه در صفحه ۲👇 اینجا
کانال بازنگری | ترکاشوند
استاد محققداماد: دوگانۀ کفر و ایمان مربوط به قلب دوگانۀ مسالم و محارب برای اجتماع (وابستگی حکم شرع به زمان و مکان بخش۲۷) امیر ترکاشوند ۱۴۰۳/۱۱/۱۲ سیدمصطفی محقق داماد: 《همواره این اتهام متوجه ادیان بوده که هر یک از ادیان موجب میشوند که انسانها به دو دستۀ…
صفحه ۲ از یادداشتِ:
(دوگانۀ کفر و ایمان مربوط به قلب / دوگانۀ مسالم و محارب برای روابط اجتماعی) در کلام استاد محقق داماد
ادامه:
حال ببینیم منظور از اطاعت خدا و پیامبر چیست؟ و نیز منظور از بیارزش نشدن اعمال «لایلتکم» چیست؟
نظر تفسیری نگارنده در مورد این دو جمله این است که اطاعت خدا و پیامبر هرگز به معنای مؤمن شدن نیست، زیرا اصولاً مخاطبان بیایمانان با فرض عدم ایمان است. اطاعت از خدا و پیامبر عمل به مقررات و رعایت موازین اجتماعی و عمل به تکالیف شهروندی است.
جملۀ دوم «لایلتکم من اعمالکم شیئا»، یعنی نسبت به شما کم نمیگذاریم. حال سئوال این است که کم نگذاشتن یعنی چه و ظرف آن کجاست؟
به یقین کم نگذاشتن اعمال، یعنی بی ارزش ندانستن اعمال افراد و مزد آنها را دادن. اندک تأمل در آیۀ شریفه نشان میدهد که موضوع سخن قرآن آخرت نیست که معنایش دادن مزد افراد در آخرت باشد. موضوع سخن زندگی دنیایی و این جهانی است. بنابراین معنای آیه چنین میشود که شما افرادی غیر مؤمن اگر پای بند به مقررات و انجام تکالیف عضویت در جامعه مؤمنین باشید، عضویت شما پذیرفته میشود و اعمالتان را همانند سایرین ارج مینهیم، از کرامت، حرمت و از تمام حقوق شهروندی برخوردارید.
آیه دیگر: «یا ایها الذین آمنوا اذا ضربتم فی سبیل الله فتَبیّنوا و لا تقولوا لمن القی الیکم السلام لستَ مؤمنا تبتغون عرَض الحیاة الدنیا فعند الله مغانم کثیرة کذلک کنتم من قبل فمنّ الله علیکم فتبیّنوا إنّ الله کان بما تعملون خبیرا» ((ای كسانی كه ايمان آورديد چون در راه خدا سفر میكنيد و به افراد ناشناس بر میخوريد (به زودی قضاوت نکنید) دربارۀ آنان (درنگ کنید) تا وضعیتشان روشن شود ـ همین که كسی سلام به شما میكند دیگر نگویيد مؤمن نيستی ـ مبادا به منظور گرفتن اموالش او را به قتل برسانيد، بدانيد كه نزد خدا غنيمتهای بسيار هست، خود شما نيز قبل از اين، چنين بوديد و خدا (با نعمت ايمان) بر شما منت نهاد، پس به تأمل و درنگ بپردازيد كه خدا به آنچه میكنيد با خبر است)).
به موجب آیۀ فوق در زندگی جمعی معیار پذیرش همزیستی مسالمت آمیز است. همین که کسی در ظاهر و صرفاً با شعار سلام اعلان صلح، دوستی و آشتی کند، عضو جامعه محسوب است و هیچکس مجاز به تفحص و تفتیش قلبی او نیست.
از همه بالاتر به این آیه توجه کنید: «يا أيّها الّذين آمَنوا ادْخُلوا في السّلْمِ كافّةً و لا تَتّبِعوا خُطُوات الشيطان إنّه لكُم عَدُوّ مُبين» (ای كسانی كه ايمان آوردهايد بدون هيچ اختلافی همگی تسليم خدا شويد و زنهار گامهای شيطان را پيروی مكنيد كه او برای شما دشمنی آشكار است).
ملاحظه میکنید که مخاطب آیه فوق مؤمنان هستند نه کافران. یعنی مؤمنان هم میتوانند کسانی باشند که داخل در «سلم» نباشند.
بنابراین قرآن همۀ انسانها اعم از مؤمن و کافر قلبی را در زیست اجتماعی به طرف «سِلم» دعوت کرده. سلم همان کلمهای است که من اسم فاعلش را استعمال کردم. شخص داخل در سلم را «مسالم» و یا مسلم گویند. مسالم یعنی کسی که بهرغم آنچه در قلب دارد در زندگی روزمره به همزیستی مسالمتآمیز، همراه با آشتی گرویده است. مقابل او «محارب» است. محارب کسی است با انسانها سر جنگ دارد، او باید دفع شود. به موجب این آیه حتی مؤمنی که دست به سلاح برد و اقدام به کشتن مردم نماید و از این رهگذر نظم اجتماعی را بر هم زند، غیر مسالم است و به تعبیر محقق خراسانی مقاتل محسوب است، هرچند که از مؤمنین باشد ...
فقیهان شیعی پیرو مولایشان علی بن ابیطالب هستند که برای رعایت حقوق شهروندان در نامه به مالک اشتر فرمود: «واشعر قلبک الرحمة للرعیة و لاتکونن علیهم سبعا ضاویا، فانهم صنفان، اما اخ لک فی الدین واما نظیر لک فی الخلق» ... والسلام》
(کتاب مکتب اجتهادی آخوند خراسانی، بخش ۷: جایگاه اصل کرامت انسانی در اجتهاد شیعی، نویسنده: سیدمصطفی محققداماد، ناشر: مرکز نشر علوم اسلامی چاپ اول ۱۳۹۷ ص ۲۶۷ تا ۲۷۶)
با توجه به اینکه امام علی بیش از هر کس به قرآن و تقسیمبندی کافر و مؤمن در آن، آگاه بود ولی با این وصف در نامه به فرماندار و حکمرانِ اجتماعیاش از تقسیم مردم به کافر و غیر کافر پرهیز میکند، و به جای آن در عرصه اجتماع از دوگانهی همکیش و همنوع (با شرایط برابر) استفاده میکند نشان میدهد که سخنان و استدلال نویسنده یادداشت بالا استاد محقق داماد در تفکیک حوزه اجتماع از حوزه قلب و درون، از دقت برخوردار بوده و بسیار تأملبرانگیز است.
توجه
برای خواندن متن کامل یادداشت، به کتاب مراجعه شود.
بازگشت به صفحه ۱: 👇
https://www.tgoop.com/baznegari/1575
کانال بازنگری | ترکاشوند ۱۴۰۳/۱۱/۱۲
@baznegari
(دوگانۀ کفر و ایمان مربوط به قلب / دوگانۀ مسالم و محارب برای روابط اجتماعی) در کلام استاد محقق داماد
ادامه:
حال ببینیم منظور از اطاعت خدا و پیامبر چیست؟ و نیز منظور از بیارزش نشدن اعمال «لایلتکم» چیست؟
نظر تفسیری نگارنده در مورد این دو جمله این است که اطاعت خدا و پیامبر هرگز به معنای مؤمن شدن نیست، زیرا اصولاً مخاطبان بیایمانان با فرض عدم ایمان است. اطاعت از خدا و پیامبر عمل به مقررات و رعایت موازین اجتماعی و عمل به تکالیف شهروندی است.
جملۀ دوم «لایلتکم من اعمالکم شیئا»، یعنی نسبت به شما کم نمیگذاریم. حال سئوال این است که کم نگذاشتن یعنی چه و ظرف آن کجاست؟
به یقین کم نگذاشتن اعمال، یعنی بی ارزش ندانستن اعمال افراد و مزد آنها را دادن. اندک تأمل در آیۀ شریفه نشان میدهد که موضوع سخن قرآن آخرت نیست که معنایش دادن مزد افراد در آخرت باشد. موضوع سخن زندگی دنیایی و این جهانی است. بنابراین معنای آیه چنین میشود که شما افرادی غیر مؤمن اگر پای بند به مقررات و انجام تکالیف عضویت در جامعه مؤمنین باشید، عضویت شما پذیرفته میشود و اعمالتان را همانند سایرین ارج مینهیم، از کرامت، حرمت و از تمام حقوق شهروندی برخوردارید.
آیه دیگر: «یا ایها الذین آمنوا اذا ضربتم فی سبیل الله فتَبیّنوا و لا تقولوا لمن القی الیکم السلام لستَ مؤمنا تبتغون عرَض الحیاة الدنیا فعند الله مغانم کثیرة کذلک کنتم من قبل فمنّ الله علیکم فتبیّنوا إنّ الله کان بما تعملون خبیرا» ((ای كسانی كه ايمان آورديد چون در راه خدا سفر میكنيد و به افراد ناشناس بر میخوريد (به زودی قضاوت نکنید) دربارۀ آنان (درنگ کنید) تا وضعیتشان روشن شود ـ همین که كسی سلام به شما میكند دیگر نگویيد مؤمن نيستی ـ مبادا به منظور گرفتن اموالش او را به قتل برسانيد، بدانيد كه نزد خدا غنيمتهای بسيار هست، خود شما نيز قبل از اين، چنين بوديد و خدا (با نعمت ايمان) بر شما منت نهاد، پس به تأمل و درنگ بپردازيد كه خدا به آنچه میكنيد با خبر است)).
به موجب آیۀ فوق در زندگی جمعی معیار پذیرش همزیستی مسالمت آمیز است. همین که کسی در ظاهر و صرفاً با شعار سلام اعلان صلح، دوستی و آشتی کند، عضو جامعه محسوب است و هیچکس مجاز به تفحص و تفتیش قلبی او نیست.
از همه بالاتر به این آیه توجه کنید: «يا أيّها الّذين آمَنوا ادْخُلوا في السّلْمِ كافّةً و لا تَتّبِعوا خُطُوات الشيطان إنّه لكُم عَدُوّ مُبين» (ای كسانی كه ايمان آوردهايد بدون هيچ اختلافی همگی تسليم خدا شويد و زنهار گامهای شيطان را پيروی مكنيد كه او برای شما دشمنی آشكار است).
ملاحظه میکنید که مخاطب آیه فوق مؤمنان هستند نه کافران. یعنی مؤمنان هم میتوانند کسانی باشند که داخل در «سلم» نباشند.
بنابراین قرآن همۀ انسانها اعم از مؤمن و کافر قلبی را در زیست اجتماعی به طرف «سِلم» دعوت کرده. سلم همان کلمهای است که من اسم فاعلش را استعمال کردم. شخص داخل در سلم را «مسالم» و یا مسلم گویند. مسالم یعنی کسی که بهرغم آنچه در قلب دارد در زندگی روزمره به همزیستی مسالمتآمیز، همراه با آشتی گرویده است. مقابل او «محارب» است. محارب کسی است با انسانها سر جنگ دارد، او باید دفع شود. به موجب این آیه حتی مؤمنی که دست به سلاح برد و اقدام به کشتن مردم نماید و از این رهگذر نظم اجتماعی را بر هم زند، غیر مسالم است و به تعبیر محقق خراسانی مقاتل محسوب است، هرچند که از مؤمنین باشد ...
فقیهان شیعی پیرو مولایشان علی بن ابیطالب هستند که برای رعایت حقوق شهروندان در نامه به مالک اشتر فرمود: «واشعر قلبک الرحمة للرعیة و لاتکونن علیهم سبعا ضاویا، فانهم صنفان، اما اخ لک فی الدین واما نظیر لک فی الخلق» ... والسلام》
(کتاب مکتب اجتهادی آخوند خراسانی، بخش ۷: جایگاه اصل کرامت انسانی در اجتهاد شیعی، نویسنده: سیدمصطفی محققداماد، ناشر: مرکز نشر علوم اسلامی چاپ اول ۱۳۹۷ ص ۲۶۷ تا ۲۷۶)
با توجه به اینکه امام علی بیش از هر کس به قرآن و تقسیمبندی کافر و مؤمن در آن، آگاه بود ولی با این وصف در نامه به فرماندار و حکمرانِ اجتماعیاش از تقسیم مردم به کافر و غیر کافر پرهیز میکند، و به جای آن در عرصه اجتماع از دوگانهی همکیش و همنوع (با شرایط برابر) استفاده میکند نشان میدهد که سخنان و استدلال نویسنده یادداشت بالا استاد محقق داماد در تفکیک حوزه اجتماع از حوزه قلب و درون، از دقت برخوردار بوده و بسیار تأملبرانگیز است.
توجه
برای خواندن متن کامل یادداشت، به کتاب مراجعه شود.
بازگشت به صفحه ۱: 👇
https://www.tgoop.com/baznegari/1575
کانال بازنگری | ترکاشوند ۱۴۰۳/۱۱/۱۲
@baznegari
@sokhanranihaa - همایش بزرگداشت روز شیخ اشراق - کانال سخنرانی…
@sokhanranihaa
مسالم و محارب تقسیمبندی قرآنیِ مردم در اجتماع، به جای مؤمن و کافرِ قلبی
سخنرانی استاد سید مصطفی محقق داماد (با عنوان: سهروردی شهید تکفیر)
در
همایش بزرگداشت روز شیخ اشراق، شهابالدین یحیی سهروردی، ۹ مرداد ۱۳۹۶ در موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران ( منبع: "اینجا" و "اینجا").
توجه
این سخنرانی یکسال بعد در تابستان ۱۳۹۷ با انجام ویرایش، در بخش هفتم کتابِ "تحولات اجتهاد شیعی ۱: مکتب اجتهادی آخوند خراسانی" جای گرفت، و کانال بازنگری چکیدهای از این مکتوب را ساعاتی پیش در دو پُستِ تلگرامیِ بالا و با عنوان و آدرس زیر منتشر کرد:
دوگانۀ کفر و ایمان مربوط به قلب
دوگانۀ مسالم و محارب برای اجتماع (صفحه ۱):
https://www.tgoop.com/baznegari/1575
صفحه ۲:
https://www.tgoop.com/baznegari/1576
کانال بازنگری | ترکاشوند ۱۴۰۳/۱۱/۱۲
@baznegari
سخنرانی استاد سید مصطفی محقق داماد (با عنوان: سهروردی شهید تکفیر)
در
همایش بزرگداشت روز شیخ اشراق، شهابالدین یحیی سهروردی، ۹ مرداد ۱۳۹۶ در موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران ( منبع: "اینجا" و "اینجا").
توجه
این سخنرانی یکسال بعد در تابستان ۱۳۹۷ با انجام ویرایش، در بخش هفتم کتابِ "تحولات اجتهاد شیعی ۱: مکتب اجتهادی آخوند خراسانی" جای گرفت، و کانال بازنگری چکیدهای از این مکتوب را ساعاتی پیش در دو پُستِ تلگرامیِ بالا و با عنوان و آدرس زیر منتشر کرد:
دوگانۀ کفر و ایمان مربوط به قلب
دوگانۀ مسالم و محارب برای اجتماع (صفحه ۱):
https://www.tgoop.com/baznegari/1575
صفحه ۲:
https://www.tgoop.com/baznegari/1576
کانال بازنگری | ترکاشوند ۱۴۰۳/۱۱/۱۲
@baznegari
سبد پر انتقادِ روحانیت
(اندر تقسیمبندی مردم توسط علمالهدی به دو دستۀ درون و بیرون از سبد روحانیت)
امیر ترکاشوند، ۱۴۰۳/۱۱/۱۲
《علم الهدی: باید مردم را به دو دسته درون و بیرون از سبد روحانیت تقسیم کنیم.
سیداحمد علمالهدی، نماینده ولیفقیه در خراسان رضوی و امامجمعه مشهد، روز پنجشنبه ۱۱ بهمنماه در اجلاسیه سالانه جبهه روحانیت مردمی در مسجدالعلی:
وی با اشاره به نقش روحانیت در انقلاب اسلامی و تشکیل حزب جمهوری اسلامی ... تأکید کرد: ما امروز نیز نیاز به تشکل و تجمع داریم، اما این تشکل نباید شکل حزبی به خود بگیرد ... باید مردم را به دو دسته درون و بیرون از سبد روحانیت تقسیم کنیم. در ابتدا باید افرادی که درون این سبد هستند را حفظ کنیم و سپس به جذب افراد خارج از این دایره بپردازیم. اما در این مسیر نباید به گونهای عمل کنیم که باعث طرد نیروهای انقلابی و متدین شویم ... امروز دیگر روشهای سنتی پاسخگوی نیازهای جامعه نیست و روحانیت باید با درک این تغییرات، نقش فعالتری در هدایت فکری و فرهنگی جامعه ایفا کند》 "اینجا"
سبدِ مورد انتقادِ قرآن
قرآن نه بر بیدینومذهبها بلکه دقیقا بر مردمی مذهبی چه در مکه چه در مدینه که یا سختکوشانه تولیت کعبه را بر عهده داشتند و یا زندگیشان سراپا با شریعت گره خورده بود نازل شد. تمام زندگی آنان تحت نظارتِ استصوابی روحانیت و مقامات مذهبیشان اداره میشد
اما و اما و اما هنگامی که قرآن نازل شد سخت به روحانیت و پیروانشان تاخت و هر چه القاب بد بود را نثارشان کرد (گرچه از صدّیقانشان نیز تمجید نمود) با این توضیح اگر قرآن برای درسآموزی است پس باید مراقب تعمیم انتقادات قرآن از روحانیتِ آن زمان به روحانیت زمانهای بعد و کنونی بود!؛ درست نمیگویم؟
روحانیت اینک نزدیک به نیم قرن است در جای جای این سرزمین و در تمام نهادهای خرد و کلانِ اداری کشور حضور دارد تا چیزی خارج از فقه و شریعتشان مبنا قرار نگیرد اما حال و روزمان همین است که همه میبینیم؛ بطوریکه تمام کاندیداهای نهاییِ ریاست جمهوری در ادوار اخیر منتقدان جدی وضعیت جاری بوده و هستند.
مگر روحانیت کارنامهاش در این ۴۶ سال در حوزههای اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، بینالمللی و... موفق بوده که حال قُرب و بُعد به او را شاخص تقسیمبندی مردم کشور قرار دهیم؟ (البته کثیری و بلکه اکثر روحانیت اساساً در قدرت حضور ندارند و بحث به روحانیت حاضر در قدرت و تصمیمسازی و مؤسسات محدود است)
میزگرد شخصیتهای محبوب انقلاب با بهرهگیری از هوش مصنوعی.
کافی است برای پی بردن به توفیق روحانیت سراغ مؤثرترین، برجستهترین و محبوبترین شخصیتها در شکلگیری انقلاب و تداوم آن رویم.
دکتر شریعتی، سیدمحمود طالقانی و استاد مطهری را با هوش مصنوعی زنده کنید چه آنان محبوبترین چهرههای انقلاباند و تقریبا شهری در کشور نیست که نام خیابان و میدانی به نام این سه نباشد؛ حتی در برخی کلانشهرها علاوه بر خیابانی بزرگ همچنین نام آنها در خیابانهای محلهها نیز به چشم میخورد و بسا نام شهرکهایی به نام آنان ثبت شده: شهرک شریعتی، شهرک مطهری، شهرک طالقانی.
در پی آنان، سه شخصیت محبوب دیگر که نام آنان نیز در بسیاری از شهرهای کشور بر خیابانها و میادین ثبت شده را به کمک هوش مصنوعی احضار کنید: چمران، بهشتی و باهنر را.
اطلاعات لازم از اهداف انقلاب و استقرار نظام دینی در بیانات و سخنرانیهای آنان (به ویژه دکتر شریعتی که بسترسازی او اگر نبود معلوم نبود ۵۷ نیز به سرنوشت ۴۲ منجر میشد یا نه) را بیکموکاست، و نیز وضعیت حکمرانی در طول ۴۶ سال گذشته را با شاخصهای علمی به هوش مصنوعی دهید تا با استفاده از آن اهداف و این عملکرد، در میزگردی مصنوعی به ارزیابی کارنامه روحانیت و حکمرانیاش بپردازند و گفتگو کنند.
ببینیم دکتر شریعتی آیا اظهار رضایت میکند و نمره خوب و عالی میدهد یا نمره متوسط و همراه با انتقاد میدهد یا دو دستی توی سرش میزند که آخر این چه وضعی است!؟
ببینیم استاد مطهری چه داوری و قضاوتی دارد
ببینیم طالقانی چه خواهد گفت
ببینیم چمران و بهشتی (اولین دبیرکل حزب جمهوری اسلامی) و باهنر (دومین دبیر کل آن حزب) چه بر زبان جاری میکنند
رجائی را هم بیاورید تا او هم نظرش را بگوید.
این نشست را نه اپوزیسیون جمهوری اسلامی بلکه گردانندگان آن برگزار کنند (دفتر رهبری، مراکز تحقیقات راهبردی در ریاست جمهوری و مجمع، مرکز پژوهشهای مجلس، به ویژه جریانهای سیاسی داخل کشور و فعال در زمان انقلاب و...).
https://www.tgoop.com/baznegari/1579
(اندر تقسیمبندی مردم توسط علمالهدی به دو دستۀ درون و بیرون از سبد روحانیت)
امیر ترکاشوند، ۱۴۰۳/۱۱/۱۲
《علم الهدی: باید مردم را به دو دسته درون و بیرون از سبد روحانیت تقسیم کنیم.
سیداحمد علمالهدی، نماینده ولیفقیه در خراسان رضوی و امامجمعه مشهد، روز پنجشنبه ۱۱ بهمنماه در اجلاسیه سالانه جبهه روحانیت مردمی در مسجدالعلی:
وی با اشاره به نقش روحانیت در انقلاب اسلامی و تشکیل حزب جمهوری اسلامی ... تأکید کرد: ما امروز نیز نیاز به تشکل و تجمع داریم، اما این تشکل نباید شکل حزبی به خود بگیرد ... باید مردم را به دو دسته درون و بیرون از سبد روحانیت تقسیم کنیم. در ابتدا باید افرادی که درون این سبد هستند را حفظ کنیم و سپس به جذب افراد خارج از این دایره بپردازیم. اما در این مسیر نباید به گونهای عمل کنیم که باعث طرد نیروهای انقلابی و متدین شویم ... امروز دیگر روشهای سنتی پاسخگوی نیازهای جامعه نیست و روحانیت باید با درک این تغییرات، نقش فعالتری در هدایت فکری و فرهنگی جامعه ایفا کند》 "اینجا"
سبدِ مورد انتقادِ قرآن
قرآن نه بر بیدینومذهبها بلکه دقیقا بر مردمی مذهبی چه در مکه چه در مدینه که یا سختکوشانه تولیت کعبه را بر عهده داشتند و یا زندگیشان سراپا با شریعت گره خورده بود نازل شد. تمام زندگی آنان تحت نظارتِ استصوابی روحانیت و مقامات مذهبیشان اداره میشد
اما و اما و اما هنگامی که قرآن نازل شد سخت به روحانیت و پیروانشان تاخت و هر چه القاب بد بود را نثارشان کرد (گرچه از صدّیقانشان نیز تمجید نمود) با این توضیح اگر قرآن برای درسآموزی است پس باید مراقب تعمیم انتقادات قرآن از روحانیتِ آن زمان به روحانیت زمانهای بعد و کنونی بود!؛ درست نمیگویم؟
روحانیت اینک نزدیک به نیم قرن است در جای جای این سرزمین و در تمام نهادهای خرد و کلانِ اداری کشور حضور دارد تا چیزی خارج از فقه و شریعتشان مبنا قرار نگیرد اما حال و روزمان همین است که همه میبینیم؛ بطوریکه تمام کاندیداهای نهاییِ ریاست جمهوری در ادوار اخیر منتقدان جدی وضعیت جاری بوده و هستند.
مگر روحانیت کارنامهاش در این ۴۶ سال در حوزههای اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، بینالمللی و... موفق بوده که حال قُرب و بُعد به او را شاخص تقسیمبندی مردم کشور قرار دهیم؟ (البته کثیری و بلکه اکثر روحانیت اساساً در قدرت حضور ندارند و بحث به روحانیت حاضر در قدرت و تصمیمسازی و مؤسسات محدود است)
میزگرد شخصیتهای محبوب انقلاب با بهرهگیری از هوش مصنوعی.
کافی است برای پی بردن به توفیق روحانیت سراغ مؤثرترین، برجستهترین و محبوبترین شخصیتها در شکلگیری انقلاب و تداوم آن رویم.
دکتر شریعتی، سیدمحمود طالقانی و استاد مطهری را با هوش مصنوعی زنده کنید چه آنان محبوبترین چهرههای انقلاباند و تقریبا شهری در کشور نیست که نام خیابان و میدانی به نام این سه نباشد؛ حتی در برخی کلانشهرها علاوه بر خیابانی بزرگ همچنین نام آنها در خیابانهای محلهها نیز به چشم میخورد و بسا نام شهرکهایی به نام آنان ثبت شده: شهرک شریعتی، شهرک مطهری، شهرک طالقانی.
در پی آنان، سه شخصیت محبوب دیگر که نام آنان نیز در بسیاری از شهرهای کشور بر خیابانها و میادین ثبت شده را به کمک هوش مصنوعی احضار کنید: چمران، بهشتی و باهنر را.
اطلاعات لازم از اهداف انقلاب و استقرار نظام دینی در بیانات و سخنرانیهای آنان (به ویژه دکتر شریعتی که بسترسازی او اگر نبود معلوم نبود ۵۷ نیز به سرنوشت ۴۲ منجر میشد یا نه) را بیکموکاست، و نیز وضعیت حکمرانی در طول ۴۶ سال گذشته را با شاخصهای علمی به هوش مصنوعی دهید تا با استفاده از آن اهداف و این عملکرد، در میزگردی مصنوعی به ارزیابی کارنامه روحانیت و حکمرانیاش بپردازند و گفتگو کنند.
ببینیم دکتر شریعتی آیا اظهار رضایت میکند و نمره خوب و عالی میدهد یا نمره متوسط و همراه با انتقاد میدهد یا دو دستی توی سرش میزند که آخر این چه وضعی است!؟
ببینیم استاد مطهری چه داوری و قضاوتی دارد
ببینیم طالقانی چه خواهد گفت
ببینیم چمران و بهشتی (اولین دبیرکل حزب جمهوری اسلامی) و باهنر (دومین دبیر کل آن حزب) چه بر زبان جاری میکنند
رجائی را هم بیاورید تا او هم نظرش را بگوید.
این نشست را نه اپوزیسیون جمهوری اسلامی بلکه گردانندگان آن برگزار کنند (دفتر رهبری، مراکز تحقیقات راهبردی در ریاست جمهوری و مجمع، مرکز پژوهشهای مجلس، به ویژه جریانهای سیاسی داخل کشور و فعال در زمان انقلاب و...).
https://www.tgoop.com/baznegari/1579
Telegram
کانال بازنگری | ترکاشوند
سبد پر انتقادِ روحانیت
(اندر تقسیمبندی مردم توسط علمالهدی به دو دستۀ درون و بیرون از سبد روحانیت)
امیر ترکاشوند، ۱۴۰۳/۱۱/۱۲
《علم الهدی: باید مردم را به دو دسته درون و بیرون از سبد روحانیت تقسیم کنیم.
سیداحمد علمالهدی، نماینده ولیفقیه در خراسان رضوی و…
(اندر تقسیمبندی مردم توسط علمالهدی به دو دستۀ درون و بیرون از سبد روحانیت)
امیر ترکاشوند، ۱۴۰۳/۱۱/۱۲
《علم الهدی: باید مردم را به دو دسته درون و بیرون از سبد روحانیت تقسیم کنیم.
سیداحمد علمالهدی، نماینده ولیفقیه در خراسان رضوی و…
دکتر شریعتی و بازشناسی مفهوم کفر در قرآن
(کفر مسئلهای ذهنی نیست بلکه بیتعهدی در شؤون اجتماعی و انسانی است)
امیر ترکاشوند ۱۴۰۳/۱۱/۱۳
دکتر علی شریعتی:
یکی از اختلافات اساسی معتزله و شیعه همین است که آنها مثل همۀ ماها معتقد به این هستند که .. باید دین و کفر را بر اساس یک ملاک ذهنی تقسیمبندی کرد .. : کافر کسی است که به متافیزیک، روح و دنیای پس از مرگ اعتقاد ندارد.. و مؤمن کسی است که به اینها اعتقاد دارد اما کفر را در قرآن نگاه کنید همواره تعریف کفر و دین تعریف به عمل است نه تعریف به ذهنیت. أرأیت الّذی یُکذّب بالّدین: دیدی آدمی را که اصلاً تکذیب دین میکند -یعنی مذهب را نفی میکند؟.. متافیزیک را نفی میکند؟ خدا را نفی میکند؟ روح را نفی میکند؟ قیامت را نفی میکند؟ اینها را تکذیب میکند؟ عقیده به اینها ندارد؟- تمام تعریف در این سوره تعریف به عمل است: فَذلک الّذی یَدُعُّ الیتیم. این آدم کسی است که یتیم را میراند .. ولا یَحُضُّ علی طعام المِسکین: نه که به مسکین طعام میدهد یا کم میدهد بلکه با شور و حرص و جدیت همیشگی برای مبارزه با گرسنگی تلاش نمیکند. این آدمی است که مذهب ندارد. تعریفاش این است. همه جا در قرآن اینطور است. وقتی از کفر صحبت میکند، برخلاف ما مسألۀ ذهنی مطرح نیست (مجموعه آثار ج ۱۷ ص ۱۵۵ اسلامشناسی ۲)
افراد انسانی به کسانی تقسیم شدند که باور دارند و کسانی که باور ندارند! یک دفعه میبینی بهترین آدمها باور ندارند و میبینی خبیثترین آدمها باور دارند.. در صورتی که قرآن توضیح میدهد که مقصود از کسانی که «یکذّبُ بالدین» هستند.. آنهایی نیستند که آن متافیزیک را باور دارند یا ندارند. کافر، بیدین، لامذهب و کسی که به مذهبش دروغ میزند، چه کسی است؟ آن کسی که «لا یَحُضُّ علی طعامِ المِسکین».. بیتاب و پرتبوتاب و دردمند برای مبارزه با گرسنگی و برای سرپرستی و ولایت یتیم نیست: «لا یَحُضُّ علی طعامِ المِسکین»، نه اینکه فقط اطعام بکند، اصلاً این جنس و ذات و گرایش فکری و روحیاش به مبارزه با گرسنگی در جامعه است.. آن که همۀ مردم را تحریک نمیکند و دائماً همۀ مردم را برنمیشوراند برای اینکه گرسنگی را از بین ببرد چنین شخصی کافر است. مرزها را میبینی که چهطوری و با چه ملاکی تقسیم میکند؟ معلوم میشود که به جای مفاهیم ذهنی و منطقی برای تقسیم کردن کافر و مؤمن، مفاهیم جبههای و جهتی را ملاک قرار میدهد نه مسائل ذهنی را
(همان ج ۲۳ ص ۱۷۲-۱۶۹؟)
«إن الذین یکفرون بآیات الله و یقتُلون النّبیین بغیر حقٍ و یقتلون الذین یأمرون بالقسط من الناس فَبشّرهم بعذاب الیم».. بنابراین کسانی به آیات خداوندی کفر میورزند که پیامبران و افراد این امت یا حزب یا غیر آنها را که در راه عدالت و برابری مردم مبارزه میکنند، به قتل میرسانند. این هر سه از یک مقولهاند.. از اینجاست که مبارزۀ گروهی در راه استقرار عدل و قسط در میان مردم، در حقیقت ادامۀ مبارزۀ پیامبران است و همسنگ ایمان به نشانههای خداوندی، و قتل آنها ادامۀ راه دشمنان پیامبران است و همسنگ کفر بر نشانههای خداوندی (همان ج ۷؟)
خداپرستان و دیندارانی که در صف مخالف مردم هستند، در اسلام نه تنها به عنوان مشرک و کافر بلکه مدعی خداوندی،.. لقب داده شدهاند (همان ج ۲۹ ؟)
پیش از عمل، همانطور که گفتم فکر باطل یا حق، دین درست یا نادرست، اسلام یا کفر، توحید یا شرک، تشیع یا تسنن همهاش مساوی است؛ به اقرار و تصریح خودِ تشیع، عمل جزو تعریف دین است (همان ج ۱۷ درس ۱۴ اسلامشناسی)
عمل، ایجاد کننده واقعیت و حقیقت است و بیعمل، اعتقاد و عدم اعتقاد به چیزی، مساوی است. بیعمل مؤمن بودن، مساوی است با کافر و منکر بودن.. کسی که تمام مسائل اجتماعی را دقیق و عالمانه تحلیل میکند اما از تعهد هر مسئولیت اجتماعی سر باز میزند، به اندازه کسی که اصلاًَ نمیداند جامعه چیست، ارزش وجودی دارد، زیرا که بد و خوب ، ایمان و کفر و شیعه بودن و شیعه نبودن، بعد از عمل است که تحقق مییابد (اینجا)
مادام میشن یک زن یهودی است.. این زن یهودی که در نوزده سالگی در دورۀ اشغال فرانسه به وسیلۀ آلمان قهرمان ملت فرانسه است و محبوبترین چهرۀ روشنفکران فرانسه و آزادیخواهان فرانسه، وقتی جنگ ۱۹۶۷ شروع میشود و ستم صهیونیسم بر اعراب را میبیند میگوید من به خاطر یهودی بودنم (هیچوقت صهیونیست نبوده) باید یک توبۀ وجودی مثل توبۀ آدم بکنم، مثل توابین. توبۀ وجودی انسان مرگ است.. در اوج محبوبیت و در سن نزدیک به شصت سالگی رفت لباس رزم پوشید و به الفتح پیوست.. و ده سال است که در سنگر میجنگد.. خب ملاک چیست؟ اسلام کجاست کفر کجاست مؤمن کیست و کافر کیست؟ نمیگویم او مؤمن است، میگویم این عمل خودش یکی از خطهایی نیست که این مرز را مشخص میکند؟ (همان ؟)
https://www.tgoop.com/baznegari/1580
(کفر مسئلهای ذهنی نیست بلکه بیتعهدی در شؤون اجتماعی و انسانی است)
امیر ترکاشوند ۱۴۰۳/۱۱/۱۳
دکتر علی شریعتی:
یکی از اختلافات اساسی معتزله و شیعه همین است که آنها مثل همۀ ماها معتقد به این هستند که .. باید دین و کفر را بر اساس یک ملاک ذهنی تقسیمبندی کرد .. : کافر کسی است که به متافیزیک، روح و دنیای پس از مرگ اعتقاد ندارد.. و مؤمن کسی است که به اینها اعتقاد دارد اما کفر را در قرآن نگاه کنید همواره تعریف کفر و دین تعریف به عمل است نه تعریف به ذهنیت. أرأیت الّذی یُکذّب بالّدین: دیدی آدمی را که اصلاً تکذیب دین میکند -یعنی مذهب را نفی میکند؟.. متافیزیک را نفی میکند؟ خدا را نفی میکند؟ روح را نفی میکند؟ قیامت را نفی میکند؟ اینها را تکذیب میکند؟ عقیده به اینها ندارد؟- تمام تعریف در این سوره تعریف به عمل است: فَذلک الّذی یَدُعُّ الیتیم. این آدم کسی است که یتیم را میراند .. ولا یَحُضُّ علی طعام المِسکین: نه که به مسکین طعام میدهد یا کم میدهد بلکه با شور و حرص و جدیت همیشگی برای مبارزه با گرسنگی تلاش نمیکند. این آدمی است که مذهب ندارد. تعریفاش این است. همه جا در قرآن اینطور است. وقتی از کفر صحبت میکند، برخلاف ما مسألۀ ذهنی مطرح نیست (مجموعه آثار ج ۱۷ ص ۱۵۵ اسلامشناسی ۲)
افراد انسانی به کسانی تقسیم شدند که باور دارند و کسانی که باور ندارند! یک دفعه میبینی بهترین آدمها باور ندارند و میبینی خبیثترین آدمها باور دارند.. در صورتی که قرآن توضیح میدهد که مقصود از کسانی که «یکذّبُ بالدین» هستند.. آنهایی نیستند که آن متافیزیک را باور دارند یا ندارند. کافر، بیدین، لامذهب و کسی که به مذهبش دروغ میزند، چه کسی است؟ آن کسی که «لا یَحُضُّ علی طعامِ المِسکین».. بیتاب و پرتبوتاب و دردمند برای مبارزه با گرسنگی و برای سرپرستی و ولایت یتیم نیست: «لا یَحُضُّ علی طعامِ المِسکین»، نه اینکه فقط اطعام بکند، اصلاً این جنس و ذات و گرایش فکری و روحیاش به مبارزه با گرسنگی در جامعه است.. آن که همۀ مردم را تحریک نمیکند و دائماً همۀ مردم را برنمیشوراند برای اینکه گرسنگی را از بین ببرد چنین شخصی کافر است. مرزها را میبینی که چهطوری و با چه ملاکی تقسیم میکند؟ معلوم میشود که به جای مفاهیم ذهنی و منطقی برای تقسیم کردن کافر و مؤمن، مفاهیم جبههای و جهتی را ملاک قرار میدهد نه مسائل ذهنی را
(همان ج ۲۳ ص ۱۷۲-۱۶۹؟)
«إن الذین یکفرون بآیات الله و یقتُلون النّبیین بغیر حقٍ و یقتلون الذین یأمرون بالقسط من الناس فَبشّرهم بعذاب الیم».. بنابراین کسانی به آیات خداوندی کفر میورزند که پیامبران و افراد این امت یا حزب یا غیر آنها را که در راه عدالت و برابری مردم مبارزه میکنند، به قتل میرسانند. این هر سه از یک مقولهاند.. از اینجاست که مبارزۀ گروهی در راه استقرار عدل و قسط در میان مردم، در حقیقت ادامۀ مبارزۀ پیامبران است و همسنگ ایمان به نشانههای خداوندی، و قتل آنها ادامۀ راه دشمنان پیامبران است و همسنگ کفر بر نشانههای خداوندی (همان ج ۷؟)
خداپرستان و دیندارانی که در صف مخالف مردم هستند، در اسلام نه تنها به عنوان مشرک و کافر بلکه مدعی خداوندی،.. لقب داده شدهاند (همان ج ۲۹ ؟)
پیش از عمل، همانطور که گفتم فکر باطل یا حق، دین درست یا نادرست، اسلام یا کفر، توحید یا شرک، تشیع یا تسنن همهاش مساوی است؛ به اقرار و تصریح خودِ تشیع، عمل جزو تعریف دین است (همان ج ۱۷ درس ۱۴ اسلامشناسی)
عمل، ایجاد کننده واقعیت و حقیقت است و بیعمل، اعتقاد و عدم اعتقاد به چیزی، مساوی است. بیعمل مؤمن بودن، مساوی است با کافر و منکر بودن.. کسی که تمام مسائل اجتماعی را دقیق و عالمانه تحلیل میکند اما از تعهد هر مسئولیت اجتماعی سر باز میزند، به اندازه کسی که اصلاًَ نمیداند جامعه چیست، ارزش وجودی دارد، زیرا که بد و خوب ، ایمان و کفر و شیعه بودن و شیعه نبودن، بعد از عمل است که تحقق مییابد (اینجا)
مادام میشن یک زن یهودی است.. این زن یهودی که در نوزده سالگی در دورۀ اشغال فرانسه به وسیلۀ آلمان قهرمان ملت فرانسه است و محبوبترین چهرۀ روشنفکران فرانسه و آزادیخواهان فرانسه، وقتی جنگ ۱۹۶۷ شروع میشود و ستم صهیونیسم بر اعراب را میبیند میگوید من به خاطر یهودی بودنم (هیچوقت صهیونیست نبوده) باید یک توبۀ وجودی مثل توبۀ آدم بکنم، مثل توابین. توبۀ وجودی انسان مرگ است.. در اوج محبوبیت و در سن نزدیک به شصت سالگی رفت لباس رزم پوشید و به الفتح پیوست.. و ده سال است که در سنگر میجنگد.. خب ملاک چیست؟ اسلام کجاست کفر کجاست مؤمن کیست و کافر کیست؟ نمیگویم او مؤمن است، میگویم این عمل خودش یکی از خطهایی نیست که این مرز را مشخص میکند؟ (همان ؟)
https://www.tgoop.com/baznegari/1580
کانال بازنگری | ترکاشوند
دکتر شریعتی و بازشناسی مفهوم کفر در قرآن (کفر مسئلهای ذهنی نیست بلکه بیتعهدی در شؤون اجتماعی و انسانی است) امیر ترکاشوند ۱۴۰۳/۱۱/۱۳ دکتر علی شریعتی: یکی از اختلافات اساسی معتزله و شیعه همین است که آنها مثل همۀ ماها معتقد به این هستند که .. باید دین…
توجه
در آینده، سخنانی از استاد مطهری نیز در همین باب (شناسایی کفر) آورده میشود
کانال بازنگری | ترکاشوند
@baznegari
در آینده، سخنانی از استاد مطهری نیز در همین باب (شناسایی کفر) آورده میشود
کانال بازنگری | ترکاشوند
@baznegari
مرجع جعفر سبحانی و محدود نبودن تقسیم انسانها به کافر و مؤمن
(کافر نبودنِ افراد غیرمتمکن، وجود واسط میان کافر و مؤمن)
امیر ترکاشوند، ۱۴۰۳/۱۱/۱۳
مرجع جعفر سبحانی چنانکه خود توضیح میدهد برخلاف متکلمین (که انسانها را فقط یا کافر میدانند یا مؤمن) اما وی با استناد به روایات و توضیحاتی، قائل است که مطابق قرآن و سنت، افراد غیر متمکن و بیاطلاع و غیر مقصّر، از شمول کفر برکنارند. وی برخلاف دیگرانی که عموم غیر مسلمانان را کافر دانسته و آنها را به دو گروه: کافر مقصر و کافر قاصر تقسیم میکنند، اساساً قاصر را طبق ادله شرعی کافر نمیداند.
متن سخن ایشان:
《هل الجاهل القاصر كافر أو لا ؟
لا شك أنّ الجاهل القاصر ليس بموَمن إنّما الكلام هل هو كافر أو لا ؟ والمعروف بين المتكلّمين أنّه لا واسطة بين الاِيمان والكفر، لاَنّهما من قبيل العدم والملكة، مثلاً الاِنسان إمّا بصير أو أعمي ولا ثالث لهما، هذا وإن كان صحيحاً من حيث الاَبحاث الكلامية، لكنَّ الكلام في إطلاق لفظة الكافر في اصطلاح القرآن والسنّة عليه إذ من الممكن أن يكون للكافر اصطلاح خاص فيهما، فيختص بالجاحد أو الشاكّ مع التمكّن من المعرفة، ولا يعمّ غير المتمكّن أصلاً. وبعبارة أُخرى: ليس الكلام في الثبوت ، حتّى يقال: إنّه لا واسطة بينهما، إنّما الكلام في الاِطلاق والاصطلاح. حيث يظهر من العديد من الروايات وجود الواسطة بينهما. وإليك نقلها:
1ـ عن أبي جعفـر الباقــر ع في تفسـير قولـه سبحـانـه: (إلاّ المستضعفين ... لا يستطيعون حيلة) فيدخلوا في الكفر (ولا يهتدون)فيدخلوا في الايمان، فليس هم من الكفر والايمان في شىء
2ـ عن سماعة: وهم ليسوا بالموَمنين ولا الكفّار وعن زرارة قال: قلت: لاَبیعبدالله ع: أتزوّج المرجئة أو الحرورية أو القدرية؟ قال: لا عليك بالبله من النساء. قال زرارة: فقلت: ما هو إلاّ موَمنة أو كافرة. فقال أبو عبد الله ـ عليه السلام ـ : فأين استثناء الله ، قول الله أصدق من قولك (إلاّ المستضعفين من الرجال والنساء)
۳ـ قال حمران: «سألت أباعبدالله ع عن المستضعفين، قال: إنّهم ليسوا بالموَمنين ولا بالكافرين وهم المرجون لاَمر الله»
ولاحظ الروايات الا َُخر المذكورة في ذلك الباب ولا نطيل الكلام بذكرها.
وقد أخرج سليم بن قيس حديثاً عن الاِمام أميرالموَمنين ع يدلّ على وجود المستضعف في مسائل فلاحظ
فإن قلت: إنّ هناك روايات تدلّ على أنّ الشاك والجاحد كافر، والجاهل القاصر في مجال المعارف بين شاك وجاحد، وربّما يكون غافلاً ....
قلت: إنّ هذه الروايات ناظرة إلى المتمكّن، فإنّ الشك أو الجحد إذا استمرّا يكون آية التسامح في التحقيق، والتقصير في طلب الحقيقة.
إلى هنا خرجنا بهذه النتيجة: "إنّ القاصر في مجال المعرفة لا موَمن ولا كافر، إلاّ فيما كان العقل والفطرة كافيين في التعرف على الحقّ وتمييزه عن الباطل كأصل المعرفة بالله وبعض صفاته، ويكون الكفر عندئذ عن تقصير ولا يكون الاِنسان جاحداً لخالقه وبارئه إلاّ لعامل روحي أو مادي يدفعانه إلى الانكار والجحد، أو الشك والترديد، وأمّا ما وراء ذلك فالجاهل القاصر متصوّر ومحقق فهو ليس بموَمن ولا كافر بالمعنى الذي عرفت.
(الإيمان والكفر في الكتاب والسنّة ج۱ ص ۹۷ تا ۹۹ -اینجا-).
https://www.tgoop.com/baznegari/1582
(کافر نبودنِ افراد غیرمتمکن، وجود واسط میان کافر و مؤمن)
امیر ترکاشوند، ۱۴۰۳/۱۱/۱۳
مرجع جعفر سبحانی چنانکه خود توضیح میدهد برخلاف متکلمین (که انسانها را فقط یا کافر میدانند یا مؤمن) اما وی با استناد به روایات و توضیحاتی، قائل است که مطابق قرآن و سنت، افراد غیر متمکن و بیاطلاع و غیر مقصّر، از شمول کفر برکنارند. وی برخلاف دیگرانی که عموم غیر مسلمانان را کافر دانسته و آنها را به دو گروه: کافر مقصر و کافر قاصر تقسیم میکنند، اساساً قاصر را طبق ادله شرعی کافر نمیداند.
متن سخن ایشان:
《هل الجاهل القاصر كافر أو لا ؟
لا شك أنّ الجاهل القاصر ليس بموَمن إنّما الكلام هل هو كافر أو لا ؟ والمعروف بين المتكلّمين أنّه لا واسطة بين الاِيمان والكفر، لاَنّهما من قبيل العدم والملكة، مثلاً الاِنسان إمّا بصير أو أعمي ولا ثالث لهما، هذا وإن كان صحيحاً من حيث الاَبحاث الكلامية، لكنَّ الكلام في إطلاق لفظة الكافر في اصطلاح القرآن والسنّة عليه إذ من الممكن أن يكون للكافر اصطلاح خاص فيهما، فيختص بالجاحد أو الشاكّ مع التمكّن من المعرفة، ولا يعمّ غير المتمكّن أصلاً. وبعبارة أُخرى: ليس الكلام في الثبوت ، حتّى يقال: إنّه لا واسطة بينهما، إنّما الكلام في الاِطلاق والاصطلاح. حيث يظهر من العديد من الروايات وجود الواسطة بينهما. وإليك نقلها:
1ـ عن أبي جعفـر الباقــر ع في تفسـير قولـه سبحـانـه: (إلاّ المستضعفين ... لا يستطيعون حيلة) فيدخلوا في الكفر (ولا يهتدون)فيدخلوا في الايمان، فليس هم من الكفر والايمان في شىء
2ـ عن سماعة: وهم ليسوا بالموَمنين ولا الكفّار وعن زرارة قال: قلت: لاَبیعبدالله ع: أتزوّج المرجئة أو الحرورية أو القدرية؟ قال: لا عليك بالبله من النساء. قال زرارة: فقلت: ما هو إلاّ موَمنة أو كافرة. فقال أبو عبد الله ـ عليه السلام ـ : فأين استثناء الله ، قول الله أصدق من قولك (إلاّ المستضعفين من الرجال والنساء)
۳ـ قال حمران: «سألت أباعبدالله ع عن المستضعفين، قال: إنّهم ليسوا بالموَمنين ولا بالكافرين وهم المرجون لاَمر الله»
ولاحظ الروايات الا َُخر المذكورة في ذلك الباب ولا نطيل الكلام بذكرها.
وقد أخرج سليم بن قيس حديثاً عن الاِمام أميرالموَمنين ع يدلّ على وجود المستضعف في مسائل فلاحظ
فإن قلت: إنّ هناك روايات تدلّ على أنّ الشاك والجاحد كافر، والجاهل القاصر في مجال المعارف بين شاك وجاحد، وربّما يكون غافلاً ....
قلت: إنّ هذه الروايات ناظرة إلى المتمكّن، فإنّ الشك أو الجحد إذا استمرّا يكون آية التسامح في التحقيق، والتقصير في طلب الحقيقة.
إلى هنا خرجنا بهذه النتيجة: "إنّ القاصر في مجال المعرفة لا موَمن ولا كافر، إلاّ فيما كان العقل والفطرة كافيين في التعرف على الحقّ وتمييزه عن الباطل كأصل المعرفة بالله وبعض صفاته، ويكون الكفر عندئذ عن تقصير ولا يكون الاِنسان جاحداً لخالقه وبارئه إلاّ لعامل روحي أو مادي يدفعانه إلى الانكار والجحد، أو الشك والترديد، وأمّا ما وراء ذلك فالجاهل القاصر متصوّر ومحقق فهو ليس بموَمن ولا كافر بالمعنى الذي عرفت.
(الإيمان والكفر في الكتاب والسنّة ج۱ ص ۹۷ تا ۹۹ -اینجا-).
https://www.tgoop.com/baznegari/1582
بسیار خواندنی
ایرادهای آخوند خراسانی بر کافر شمردنِ تودههای غیر مسلمان
(آیا مردم بیاطلاع و ناآگاه از اسلام را میتوان کافر و مکلّف شمرد؟)
امیر ترکاشوند ۱۴۰۳/۱۱/۱۸
ملا محمدکاظم خراسانی معروف به آخوند خراسانی، صاحب کفایه (که در سطوح بالای حوزههای علمیه تدریس میشود) از برجستهترین علمای اسلامی در تشیّع به شمار میآید. اینک پاسخ شفاهی وی به پرسشی بسیار مهم را با هم و با دقت میخوانیم:
《مرحوم شیخ آقابزرگ [صاحب الذریعه] گفتند: یک بار در محضر آخوند خراسانی این پرسش مطرح شد که آیا خداوند تعالی غیر مسلمانان را به جرم نپذیرفتن اسلام، و مسلمانان غیر شیعی را به جرم نپذیرفتن تشیع عذاب خواهد کرد؟ مرحوم آخوند در پاسخ این سؤال در طیّ چند جلسه مطالبی مطرح کردند از جمله اینکه: خدای تعالی سه بار در قرآن کریم تصریح فرموده است که "لا نکلّف نفساً الّا وسعها: ما هیچکس را جز به قدر توانایی او تکلیف نمیکنیم" و یک بار تصریح فرموده است که "لا یکلّف الله نفساً الّا وسعها: خداوند هیچکس را جز به قدر توانایی او تکلیف نمیکند" و یک بار تصریح فرموده است که "لا تکلّف نفس الّا وسعها: هیچکس جز به قدر توانایی خود تکلیف ندارد" و یک بار تصریح فرموده است که "لا یکلّف الله نفساً الّا ما آتیها: خدا هیچکس را جز به قدر آنچه به او داده است تکلیف نمیکند".
در کنار این نصوص مکررۀ صریحۀ قرآنیه، کلام شهید ثانی درخور توجه است: (قالوا في باب التكليف أن المكلف يشترط كونه قادرا على ما كلّف به، إذ التكليف بدون ذلك محال، وظاهر أن هذا لا يتوقف على تحقق البلوغ الشرعي بإحدى العلامات المذكورة في كتب الفروع، بل قد يكون قبل ذلك بسنين أو بعده، كذلك بحسب مراتب الإدراك قوة وضعفا).
بر مبنای این مقدمات، و بر طبق این اصل مسلم عقلی که "عقاب بلا بیان و مؤاخذۀ بلا برهان قبیحان بشهادة الوجدان"، مکلّف شناختنِ یک فرد غیر مسلمان به قبول اسلام، و مجازات او به جرم نپذیرفتن اسلام، وقتی معقول است که حقانیّت اسلام -به عنوان تنها آیین بر حق- و بطلان همۀ ادیان دیگر، صد در صد بر آن فرد ثابت شده؛ و او از سر عناد و کفر جحودی، منکر آن شده باشد. همچنین مؤاخذۀ یک فرد غیر شیعی به دلیل عدم قبول تشیّع، وقتی معقول است که حقانیت تشیع -به عنوان تنها مذهب حق- و بطلان همۀ مذاهب دیگر صد در صد بر آن فرد ثابت شده باشد و باز هم او از سر عناد و ستیزهگری با آن مخالفت کرده باشد.
آنگاه اثبات حقانیت اسلام و تشیع بر منکران، عقلاً از یکی از سه طریق ذیل امکان دارد:
الف. مواجهه با پیامبر (ص) و امامان (ع) و مشاهده معجزاتی از ایشان که اعجاز آن برای همه قابل درک باشد؛ و عقلاً جای چون چرا در آنها نباشد و به موازات این نیز آگاهی از تعلیمات حقۀ اسلام از زبان آن بزرگواران ...
ب. طریق دومی که برای اثبات حقانیت اسلام و تشیع بر منکران میتوان فرض کرد آن است که ایشان ببینند جامعه اسلامی و شیعی، در برترین مرتبه ترقی و کمال قرار دارد و انسانیت و فضائل اخلاقی -همچو عدالت، پاکدامنی، درستی، امانت، صداقت، نیکوکاری، نوعدوستی، عزت نفس، مساوات و...- در میان مسلمانان عموماً و شیعیان خصوصاً، بیش از هر جای دیگری حاکم و مشهود است ...
ج. .. تفکر و تحقیق و مطالعه دقیق و عمیق در متون اسلامی، و آشنایی صحیح با تعالیم محمدی و مقایسه آنها با تعالیم دیگر مکتبهایی است که قبلاً وجود داشتهاند و اینک وجود دارند؛ این راه گرچه شاید مطمئنترین راهها برای شناخت حق و دین و مذهب حق است لکن عملاً خیلی کم کسی میتواند از این راه استفاده کند زیرا ...》
(دیدگاههای آخوند خراسانی و شاگردانش ص ۵۳۹ تا ۵۴۷ -اینجا و اینجا-).
وی در خودِ کفایه نیز سخنان مکتوبی که گواه معذور دانستن افراد قاصر و بیخبر، و سپس اشاره به جا گرفتن یا نگرفتنِ آنان در دوگانۀ کفر و اسلام است دارد:
《.. وقد انقدح من مطاوي ما ذكرنا، أن القاصر يكون في الاعتقاديات للغفلة، أو عدم الاستعداد للاجتهاد فيها، لعدم وضوح الأمر فيها بمثابة لا يكون الجهل بها إلّا عن تقصير، كما لا يخفى، فيكون معذوراً عقلاً.
ولا يصغى إلى ما ربما قيل: بعدم وجود القاصر فيها، لكنه إنّما يكون معذوراً غير معاقب على عدم معرفة الحق، إذا لم يكن يعانده، بل كان ينقاد له على إجماله لو احتمله.
هذا بعضٍ الكلام مما يناسب المقام ، وأما بيان حكم الجاهل من حيث الكفر والإسلام، فهو مع عدم مناسبته خارج عن وضع الرسالة》
(ج ۱ ص ۳۳۲ و ۳۳۱ -اینجا-)
در همین باره بنگرید تفکیک فیروزآبادی یکی از شارحان کفایه را:
《... (و بالجملة) إن الشاك الجاحد في الظاهر كافر و الشاك المقر في الظاهر بما هو مناط الإسلام مسلم و الشاك المحض الّذي لا يجحد و لا يقر ليس بمسلم بلا كلام و لكن الحكم بكفره و نجاسته مشكل شرعاً مع الاخبار المذكورة》
(عناية الأصول في شرح كفاية الأصول ج۳ ص ۳۹۶)
T.me/baznegari/1583
ایرادهای آخوند خراسانی بر کافر شمردنِ تودههای غیر مسلمان
(آیا مردم بیاطلاع و ناآگاه از اسلام را میتوان کافر و مکلّف شمرد؟)
امیر ترکاشوند ۱۴۰۳/۱۱/۱۸
ملا محمدکاظم خراسانی معروف به آخوند خراسانی، صاحب کفایه (که در سطوح بالای حوزههای علمیه تدریس میشود) از برجستهترین علمای اسلامی در تشیّع به شمار میآید. اینک پاسخ شفاهی وی به پرسشی بسیار مهم را با هم و با دقت میخوانیم:
《مرحوم شیخ آقابزرگ [صاحب الذریعه] گفتند: یک بار در محضر آخوند خراسانی این پرسش مطرح شد که آیا خداوند تعالی غیر مسلمانان را به جرم نپذیرفتن اسلام، و مسلمانان غیر شیعی را به جرم نپذیرفتن تشیع عذاب خواهد کرد؟ مرحوم آخوند در پاسخ این سؤال در طیّ چند جلسه مطالبی مطرح کردند از جمله اینکه: خدای تعالی سه بار در قرآن کریم تصریح فرموده است که "لا نکلّف نفساً الّا وسعها: ما هیچکس را جز به قدر توانایی او تکلیف نمیکنیم" و یک بار تصریح فرموده است که "لا یکلّف الله نفساً الّا وسعها: خداوند هیچکس را جز به قدر توانایی او تکلیف نمیکند" و یک بار تصریح فرموده است که "لا تکلّف نفس الّا وسعها: هیچکس جز به قدر توانایی خود تکلیف ندارد" و یک بار تصریح فرموده است که "لا یکلّف الله نفساً الّا ما آتیها: خدا هیچکس را جز به قدر آنچه به او داده است تکلیف نمیکند".
در کنار این نصوص مکررۀ صریحۀ قرآنیه، کلام شهید ثانی درخور توجه است: (قالوا في باب التكليف أن المكلف يشترط كونه قادرا على ما كلّف به، إذ التكليف بدون ذلك محال، وظاهر أن هذا لا يتوقف على تحقق البلوغ الشرعي بإحدى العلامات المذكورة في كتب الفروع، بل قد يكون قبل ذلك بسنين أو بعده، كذلك بحسب مراتب الإدراك قوة وضعفا).
بر مبنای این مقدمات، و بر طبق این اصل مسلم عقلی که "عقاب بلا بیان و مؤاخذۀ بلا برهان قبیحان بشهادة الوجدان"، مکلّف شناختنِ یک فرد غیر مسلمان به قبول اسلام، و مجازات او به جرم نپذیرفتن اسلام، وقتی معقول است که حقانیّت اسلام -به عنوان تنها آیین بر حق- و بطلان همۀ ادیان دیگر، صد در صد بر آن فرد ثابت شده؛ و او از سر عناد و کفر جحودی، منکر آن شده باشد. همچنین مؤاخذۀ یک فرد غیر شیعی به دلیل عدم قبول تشیّع، وقتی معقول است که حقانیت تشیع -به عنوان تنها مذهب حق- و بطلان همۀ مذاهب دیگر صد در صد بر آن فرد ثابت شده باشد و باز هم او از سر عناد و ستیزهگری با آن مخالفت کرده باشد.
آنگاه اثبات حقانیت اسلام و تشیع بر منکران، عقلاً از یکی از سه طریق ذیل امکان دارد:
الف. مواجهه با پیامبر (ص) و امامان (ع) و مشاهده معجزاتی از ایشان که اعجاز آن برای همه قابل درک باشد؛ و عقلاً جای چون چرا در آنها نباشد و به موازات این نیز آگاهی از تعلیمات حقۀ اسلام از زبان آن بزرگواران ...
ب. طریق دومی که برای اثبات حقانیت اسلام و تشیع بر منکران میتوان فرض کرد آن است که ایشان ببینند جامعه اسلامی و شیعی، در برترین مرتبه ترقی و کمال قرار دارد و انسانیت و فضائل اخلاقی -همچو عدالت، پاکدامنی، درستی، امانت، صداقت، نیکوکاری، نوعدوستی، عزت نفس، مساوات و...- در میان مسلمانان عموماً و شیعیان خصوصاً، بیش از هر جای دیگری حاکم و مشهود است ...
ج. .. تفکر و تحقیق و مطالعه دقیق و عمیق در متون اسلامی، و آشنایی صحیح با تعالیم محمدی و مقایسه آنها با تعالیم دیگر مکتبهایی است که قبلاً وجود داشتهاند و اینک وجود دارند؛ این راه گرچه شاید مطمئنترین راهها برای شناخت حق و دین و مذهب حق است لکن عملاً خیلی کم کسی میتواند از این راه استفاده کند زیرا ...》
(دیدگاههای آخوند خراسانی و شاگردانش ص ۵۳۹ تا ۵۴۷ -اینجا و اینجا-).
وی در خودِ کفایه نیز سخنان مکتوبی که گواه معذور دانستن افراد قاصر و بیخبر، و سپس اشاره به جا گرفتن یا نگرفتنِ آنان در دوگانۀ کفر و اسلام است دارد:
《.. وقد انقدح من مطاوي ما ذكرنا، أن القاصر يكون في الاعتقاديات للغفلة، أو عدم الاستعداد للاجتهاد فيها، لعدم وضوح الأمر فيها بمثابة لا يكون الجهل بها إلّا عن تقصير، كما لا يخفى، فيكون معذوراً عقلاً.
ولا يصغى إلى ما ربما قيل: بعدم وجود القاصر فيها، لكنه إنّما يكون معذوراً غير معاقب على عدم معرفة الحق، إذا لم يكن يعانده، بل كان ينقاد له على إجماله لو احتمله.
هذا بعضٍ الكلام مما يناسب المقام ، وأما بيان حكم الجاهل من حيث الكفر والإسلام، فهو مع عدم مناسبته خارج عن وضع الرسالة》
(ج ۱ ص ۳۳۲ و ۳۳۱ -اینجا-)
در همین باره بنگرید تفکیک فیروزآبادی یکی از شارحان کفایه را:
《... (و بالجملة) إن الشاك الجاحد في الظاهر كافر و الشاك المقر في الظاهر بما هو مناط الإسلام مسلم و الشاك المحض الّذي لا يجحد و لا يقر ليس بمسلم بلا كلام و لكن الحكم بكفره و نجاسته مشكل شرعاً مع الاخبار المذكورة》
(عناية الأصول في شرح كفاية الأصول ج۳ ص ۳۹۶)
T.me/baznegari/1583
Telegram
کانال بازنگری | ترکاشوند
بسیار خواندنی
ایرادهای آخوند خراسانی بر کافر شمردنِ تودههای غیر مسلمان
(آیا مردم بیاطلاع و ناآگاه از اسلام را میتوان کافر و مکلّف شمرد؟)
امیر ترکاشوند ۱۴۰۳/۱۱/۱۸
ملا محمدکاظم خراسانی معروف به آخوند خراسانی، صاحب کفایه (که در سطوح بالای حوزههای علمیه…
ایرادهای آخوند خراسانی بر کافر شمردنِ تودههای غیر مسلمان
(آیا مردم بیاطلاع و ناآگاه از اسلام را میتوان کافر و مکلّف شمرد؟)
امیر ترکاشوند ۱۴۰۳/۱۱/۱۸
ملا محمدکاظم خراسانی معروف به آخوند خراسانی، صاحب کفایه (که در سطوح بالای حوزههای علمیه…