Telegram Web
روز سعدی مبارک.



🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |
8
«این قدرتِ پیوند با والدین است که ناخودآگاه، چه مثبت و چه منفی، بر انتخابِ همسر تأثیر می‌گذارد. عشقِ آگاهانه به هر یک از والدین، انتخابِ همسری مشابه را تسهیل می‌کند، حال آنکه یک پیوندِ ناخودآگاه (که به‌هیچ‌وجه لزومی ندارد خود را آگاهانه به‌صورتِ عشق نشان دهد) انتخاب را دشوار می‌سازد و تغییراتِ شاخصی را بر آن تحمیل می‌کند. برایِ درکِ این [تغییرات]، نخست باید علتِ پیوندِ ناخودآگاه با والدین را دانست، و [دانست] که تحتِ چه شرایطی این [پیوند] به‌اجبار انتخابِ آگاهانه را تغییر می‌دهد یا حتی مانعِ آن می‌شود.

به‌طور کلی، تمامِ آن حیاتی که والدین می‌توانستند زندگی کنند، اما به‌خاطرِ انگیزه‌های ساختگی خود را از آن محروم ساختند، به‌شکلِ جانشین به فرزندان منتقل می‌شود. بدین معنا که فرزندان ناخودآگاه به سمتی سوق داده می‌شوند که هدفِ آن جبرانِ تمامِ آن چیزهایی است که در زندگیِ والدینشان برآورده‌نشده مانده است. از این رو است که والدینی که بیش از حد اخلاق‌گرا هستند، فرزندانی به‌اصطلاح «غیراخلاقی» دارند، یا پدری بی‌مسئولیت و ولخرج، پسری با جاه‌طلبیِ به‌راستی بیمارگونه دارد، و از این قبیل. بدترین نتایج از والدینی ناشی می‌شود که خود را به‌طورِ تصنعی ناآگاه نگه داشته‌اند.»


ترجمه: محمد کهربی
~ مجموعه آثارِ ک. گ. یونگ، جلد ۱۷: رشدِ شخصیت، بند ۳۲۸







🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |
👍7
«عقل حکم می‌کند که هر جا پایِ فداکاری در میان باشد، کسی هم هست که پیشکش‌هایِ آن را جمع می‌کند. هر جا خدمتی در کار باشد، مخدومی هم هست. آن‌که با شما از فداکاری دم می‌زند، از بردگان و اربابان سخن می‌گوید، و نیتش این است که خود ارباب باشد.»

— آین رند




🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |
👍43
«امروزه ما افراد را تنها تا بدان پایه تعلیم می‌دهیم که قادر به امرار معاش و ازدواج گردند؛ آنگاه فرایند تعلیم یکسره متوقف می‌شود، گویی که سازوبرگی ذهنی کامل حاصل شده باشد. ... بدین‌سان، شمار کثیری از مردان و زنان، عمر خویش را در جهل تام نسبت به مهم‌ترین امور سپری می‌کنند.»


~ کارل یونگ



🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |
2
«این نمونه از [فروپاشی] دیوار برلین – که با در نظر گرفتن این پیش‌فرض بنیادینِ یونگ که ناخودآگاه (همچنین در سطح جمعی) پیوسته در حال جبرانِ آن چیزی است که بر خودآگاه سیطره دارد – می‌تواند به تأیید، نقد و بسط این ایدهٔ یونگ یاری رساند که:

"تغییرات قاطع در تاریخ عموماً منحصراً به علل بیرونی نسبت داده می‌شوند. لیکن به نظر من، شرایط بیرونی غالباً صرفاً به مثابهٔ موقعیت‌هایی عمل می‌کنند تا نگرشی نوین به زندگی و جهان، که زمینهٔ آن از مدت‌ها پیش در ناخودآگاه فراهم آمده، مجال ظهور یابد. شرایط اجتماعی، سیاسی و دینی بر ناخودآگاه جمعی بدین معنا تأثیر می‌گذارند که تمامی آن عواملی که توسط دیدگاه‌ها یا نگرش‌های حاکم بر حیات یک جامعه سرکوب می‌شوند، به‌تدریج در ناخودآگاه جمعی انباشته شده و محتویات آن را برمی‌انگیزانند." (مجموعه آثار جلد ۸، بند ۵۹۴)

پیروِ یونگ (مجموعه آثار جلد ۶، بند ۹۲۳)، من بر آنم که عقده‌ها، که عبارتند از "محتویات دارای بار هیجانی و برخوردار از میزانی خودمختاری"، به‌واسطهٔ "توانایی‌شان در مقاومت در برابر نیاتِ آگاهانه، و ظهور و افولِ مستقل از اراده" (همان‌جا)، در تعیین مسیر تاریخ نیز نقش دارند. افزون بر این، "آنها هستارهای روانی‌ای هستند که خارج از سیطرهٔ ذهنِ آگاه قرار دارند. آنها از آگاهی منشق شده و حیاتی مستقل در قلمرو تاریکِ ناخودآگاه در پیش گرفته‌اند، و همواره آماده‌اند تا کارکردهای آگاهانه را مختل سازند یا تقویت نمایند." باز هم به پیروی از یونگ، مهم است به یاد بسپاریم که:

"هنگامی که به تاریخ بشر می‌نگریم، تنها آن چیزی را می‌بینیم که بر سطح رخ می‌دهد و حتی همین نیز در آینهٔ غبارگرفتهٔ سنت، تحریف شده است. اما آنچه به‌راستی روی می‌دهد، از نگاهِ کنجکاوِ مورخ پنهان می‌ماند، زیرا رویدادِ تاریخیِ حقیقی در اعماق مدفون گشته است." (مجموعه آثار جلد ۱۰، بند ۳۱۵)»

~ استفانو کارپانی، دکتری، روانکاو یونگی، «فروپاشی دیوار برلین: نظریهٔ عقده و امر مینوی در تحول تاریخ»، اسطورهٔ نوین تحلیل برای روان‌شناسی تحلیلی نویونگی: مجموعه مقالات (۲۰۱۴/۲۰۲۴)، صفحات ۱۱-۱۲







🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |
اگر تا به حال از خود پرسیده‌اید که چرا صدای یک خواننده یا حتی طنین خنده‌ی یک غریبه می‌تواند اینقدر عمیقا ما را تحت تأثیر قرار دهد، کتاب «صدا و دیگر هیچ» اثر ملادن دولار (فیلسوف اسلوونیایی و از شاگردان ژاک لاکان) پاسخی فلسفی به این پرسش‌هاست. دولار در این کتاب، که ترکیبی از فلسفه، روانکاوی و نظریه‌ی فرهنگی است، به کاوشی ژرف در مفهوم «صدا» می‌پردازد، البته نه به عنوان ابزاری برای انتقال پیام، بلکه به مثابه‌ی پدیده‌ای مرموز و مستقل که از اعماق وجود انسان سربرمی‌آورد و هویت ما را شکل می‌دهد.

در واقع، صدا همیشه فراتر از کلمات است. ما حتی وقتی زبان سخن گوینده را نمی‌فهمیم، زیروبم صدایش را درک می‌کنیم، ترس، عشق، طعنه یا قدرت در صدای او را تشخیص می‌دهیم. به گفته‌ی او، صدا مانند بدن نامرئی زبان است که حامل امیال و اضطراب‌های ناخودآگاه ماست.

مثلا وقتی کسی با لکنت صحبت می‌کند، این صدا است که «می‌لغزد» و ناتوانی زبان را آشکار می‌سازد. یا وقتی یک رهبر سیاسی با طنین آمرانه سخن می‌گوید، صدا به ابزاری برای اعمال قدرت تبدیل می‌شود. او نقش صدا در فرهنگ عامه نیز بررسی می‌کند. مثلا به اپرا اشاره می‌کند که در آن صدا (آواز) به ابژهی فتیشیستی تبدیل می‌شود، ما شیفته‌ی صدای خواننده می‌شویم، حتی اگر متن اپرا را نفهمیم. یا در سیاست، صداهای رهبران کاریزماتیک (مثل هیتلر یا مارتین لوتر کینگ) چگونه با ریتم و زیروبم خاصی طراحی می‌شدند تا توده‌ها را هیپنوتیزم کنند. حتی در عصر دیجیتال، دستیارهای صوتی مانند سیری یا الکسا نشان می‌دهند که چطور صدا به واسطه‌ای میان انسان و ماشین تبدیل شده است. به طور کلی، مزیت اصلی کتاب، بینارشته‌ای بودن آن است.

دولار از فلسفه (ارسطو، هگل)، روانکاوی (لاکان)، موسیقی (واگنر) و سینما (هیچکاک) استفاده می‌کند تا پیچیدگی‌های صدا را نشان دهد. با این حال، خواندن کتاب برای کسانی که با اصطلاحات روانکاوی لاکانی آشنا نیستند، ممکن است کمی سخت باشد. دولار در پایان کتاب می‌نویسد: «صدا همیشه از جایی می‌آید که نمی‌توانیم ببینیمش، مثل نفس ناخودآگاه تاریخ.» این کتاب به ما یادآوری می‌کند که صدا فقط یک «وسیله» نیست، بلکه خود زندگی است که در قالب ارتعاشاتی گذرا جریان دارد. شاید پس از خواندن این کتاب، دفعه‌ی بعد که کسی نامتان را صدا زد، کمی بیشتر در این معمای آشنا تأمل کنید!


🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |
👍41
عشق ورزیدن به دیگری آسان است؛ اما عشق ورزیدن به آنچه هستی، به خویشتنِ خویش، همچون در آغوش کشیدنِ آهنِ گداخته‌ی سرخ‌فام است: در تو می‌سوزد و این بسی دردناک است. از این رو، عشق ورزیدن به دیگری در وهله‌ی نخست، همواره گریزی است که همگان بدان امید بسته‌ایم و هنگامی که توانش را داریم، از آن لذت می‌بریم. اما سرانجام، این امر گریبان‌گیرمان می‌شود. نمی‌توان برای همیشه از خویشتن گریخت؛ باید بازگشت، باید به آن آزمون روی آورد تا دریابی که آیا به راستی توانِ عشق ورزیدن [به خود] را داری یا نه. پرسش این است: آیا می‌توانی به خویشتن عشق بورزی؟ و آزمون همین است.

کارل یونگ
سمینار زرتشت





🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |
8👍7
شاخصه‌ی اصلی جمع‌گرایی، عدم اعتنای آن به اراده و خودمختاری اخلاقیِ فرد است.

لودویگ فون میزس


🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |
3👍2
اگر به زبان فلسفهٔ هرمسی بیان کنیم، کنار آمدنِ شخصیتِ ایگو با پس‌زمینهٔ خویش، یعنی #سایه، با اتحاد روح و نَفْس در *unio mentalis (اتحاد ذهنی) انطباق دارد، که نخستین مرحلهٔ *coniunctio* (وصلت کیمیایی) به‌شمار می‌رود. آنچه من «کنار آمدن با #ناخودآگاه» می‌نامم، #کیمیاگران آن را «مراقبه» یا «تأمل درونی» می‌خواندند. رولاند در این باره می‌گوید: «مراقبه: نام گفت‌وگوی باطنی فرد است با شخصی دیگر که نامرئی است، همچون استمداد از الوهیت، یا مکالمه با خویشتنِ خویش، یا با فرشتهٔ نیکِ خود.»¹²⁸ این تعریفِ تا حدی خوش‌بینانه را باید بی‌درنگ با ارجاع به روابط کیمیاگر با *spiritus familiaris* (همزاد معنوی یا روح آشنای او) تعدیل کرد؛ همزادی که تنها می‌توان امید داشت نیک‌سرشت بوده باشد. در این زمینه، چنان‌که شهادت کیمیاگران نیز همداستان است، مِرکوریوس همراهی نسبتاً نامطمئن محسوب می‌شود. برای درک روان‌شناختیِ مرحلهٔ دوم، یعنی اتحادِ با بدن، باید به یاد داشته باشیم که وضعیت روانیِ حاصل از شناختِ نسبتاً کاملِ سایه چگونه است. سایه، چنان‌که می‌دانیم، معمولاً تضادی بنیادین با #شخصیت_آگاه برقرار می‌سازد. این تضاد، پیش‌شرطِ وجودِ اختلاف پتانسیلی است که انرژی روانی از آن برمی‌خیزد. بدون آن، تنشِ ضروری وجود نخواهد داشت. هر جا انرژی روانیِ قابل‌توجهی در کار باشد، باید انتظارِ تنش و تقابلِ درونیِ متناظری را نیز داشت. اضداد، لزوماً ماهیتی منشی (characterological) دارند: وجودِ یک فضیلتِ مثبت، متضمنِ پیروزی بر ضدِ آن، یعنی رذیلتِ متناظرش است. فضیلت بدونِ همتای متضادِ خود، رنگ‌باخته، بی‌اثر و غیرواقعی خواهد بود. تضادِ شدیدِ سایه با #آگاهی، از طریقِ فرآیندهای مکمل و جبران‌گر در ناخودآگاه، تعدیل می‌شود. تأثیرِ نهاییِ این فرآیندها بر آگاهی، به تولیدِ نمادهای وحدت‌بخش می‌انجامد.

رویارویی با سایه، در ابتدا به تعادلی بی‌جان و نوعی ایستایی منجر می‌شود که تصمیم‌گیری‌های اخلاقی را با مانع روبه‌رو کرده و باورها و اعتقادات را بی‌اثر یا حتی ناممکن می‌سازد. همه‌چیز تردیدآمیز می‌شود و به همین دلیل است که کیمیاگران این مرحله را *nigredo* (سیاهی)، *tenebrositas* (ظلمت)، *chaos* (آشوب) و *melancholia* (مالیخولیا) نامیدند. به‌حق، *magnum opus* (شاهکار کیمیایی) باید از همین نقطه آغاز گردد؛ زیرا این پرسشی است به‌راستی تقریباً بی‌ پاسخ که چگونه می‌توان در چنین وضعیتِ ازهم‌گسیخته و چندپاره‌ای با واقعیت مواجه شد. در اینجا باید به خواننده‌ای که نه با #کیمیاگری و نه با #روانشناسی_ناخودآگاه آشنایی دارد، یادآور شوم که امروزه انسان به‌ندرت در چنین موقعیتی قرار می‌گیرد. دیگر کسی با سرگشتگی‌های پژوهشگری که خود را با مواد جادویی سرگرم می‌دارد، همدلی نمی‌کند؛ افراد نسبتاً اندکی تأثیرات #تحلیل_ناخودآگاه را بر خود تجربه کرده‌اند و تقریباً هیچ‌کس به این اندیشه نمی‌رسد که اشارات عینیِ حاصل از #رؤیاها را دستمایهٔ #تأمل_درونی یا #مراقبه قرار دهد. اگر هنر کهنِ مراقبه امروزه اصلاً به کار گرفته شود، تنها در محافل مذهبی یا فلسفی است؛ جایی که موضوعی به‌طور ذهنی توسط فردِ متأمِّل انتخاب می‌شود یا توسط استادی تجویز می‌گردد، نظیر آنچه در *تمرینات [روحانیِ] ایگناتیوسی یا در برخی تمرینات تئوسوفی که تحت تأثیر [اندیشه‌های] هندی شکل گرفته‌اند، دیده می‌شود. این روش‌ها تنها برای افزایش تمرکز و تحکیم آگاهی ارزش دارند، اما از منظرِ دستیابی به سنتز یا #یکپارچگی_شخصیت فاقد اهمیت‌اند. برعکس، هدف آن‌ها محافظت از آگاهی در برابر ناخودآگاه و سرکوب آن است. از این رو، تنها در مواردی ارزش درمانی دارند که آگاهی در معرضِ استیلای ناخودآگاه قرار داشته باشد و خطرِ بروزِ یک دورهٔ روان‌پریشی وجود داشته باشد.

به‌طور کلی، مراقبه و تأمل در غرب انگِ بدی خورده‌اند. آن‌ها را شکلی مذموم از بطالت یا #خودشیفتگیِ بیمارگونه قلمداد می‌کنند. هیچ‌کس برای خودشناسی زمان صرف نمی‌کند یا باور ندارد که چنین کاری بتواند به هدفی معقول بینجامد. همچنین، همگان از پیش می‌دانند که شناختِ خویشتن ارزشِ این همه زحمت را ندارد، چرا که هر ابلهی می‌تواند بداند کیست و چیست. ما منحصراً به «عمل کردن» باور داریم و از «عامل» یا کنندهٔ کار نمی‌پرسیم؛ عاملی که تنها بر اساس دستاوردهایی با ارزش جمعی مورد قضاوت قرار می‌گیرد. به نظر می‌رسد عموم مردم، حتی بیش از به‌اصطلاح کارشناسان، به وجودِ روانِ ناخودآگاه وقوف یافته‌اند، اما با این حال، هیچ‌کس هنوز از این واقعیت نتیجه‌ای نگرفته است که انسان غربی با خویشتنِ خود همچون بیگانه‌ای روبه‌روست و #خودشناسی یکی از دشوارترین و طاقت‌فرساترینِ هنرهاست.


~ کارل گوستاو یونگ، «خودشناسی»، برگرفته از *راز پیوند* (*مجموعه آثار*، جلد ۱۴)، بندهای ۷۰۷-۷۰۹



🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |
1
یونگ: «روان‌شناسی به‌عنوان یک علم تجربی بسیار نوپاست. هنوز پنجاه سال از عمر آن نمی‌گذرد و بنابراین همچنان در قنداق به‌سر می‌برد. «فرضِ برابری» مانع از آن شد که پیش از این متولد شود. از همین‌جا می‌توان دریافت که هر نوع «آگاهیِ متمایز» تا چه اندازه جوان و نوپاست. این آگاهی به‌تازگی از خوابِ درازِ خود بیرون خزیده و به‌آرامی و ناشیانه در حالِ وقوف یافتن به وجودِ خویش است. این یک خیالِ باطل خواهد بود اگر تصور کنیم که ما [به‌عنوان نوع بشر] به چیزی حتی نزدیک به سطحِ والایی از آگاهی دست یافته‌ایم. آگاهیِ امروزیِ ما کودکی بیش نیست که تازه شروع به گفتنِ «من» کرده است.»

~ ک. گ. یونگ، «معنای روان‌شناسی برای انسان مدرن»، تمدن در گذار، آثار گردآوری‌شده، جلد ۱۰، بند ۲۸۴



🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |
1👍1
«در حال حاضر، ما مردم را تنها تا جایی آموزش می‌دهیم که بتوانند امرار معاش کنند و ازدواج کنند؛ سپس آموزش به‌کلی متوقف می‌شود، گویی که تجهیزاتِ کاملِ ذهنی کسب شده است.... به این ترتیب، شمارِ عظیمی از مردان و زنان، تمامِ عمرِ خود را در ناآگاهیِ مطلق نسبت به مهم‌ترین امورِ [زندگی] سپری می‌کنند.»

~ کارل یونگ



🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |
5👍2
1/2

یونگ: «در اثر فهم علمی، دنیای ما انسانیت‌زدایی شده است. انسان خود را در کیهانْ تنها و منزوی حس می‌کند. او دیگر با طبیعت عجین نیست و مشارکت عاطفی خود را در رویدادهای طبیعی، که تا پیش از این برایش معنایی نمادین داشتند، از دست داده است. دیگر تندر، صدای یک خدا نیست و نه آذرخش، سلاح انتقام‌جوی او. هیچ رودی روحی را در برندارد، هیچ درختی نمودار زندگی انسانی نیست، هیچ ماری تجسم خرد نیست و هیچ کوهی دیگر دیو بزرگی را در خود پناه نمی‌دهد. نه دیگر اشیاء با او سخن می‌گویند و نه او می‌تواند با اشیاء، مانند سنگ‌ها، چشمه‌ها، گیاهان و حیوانات، سخن بگوید. او دیگر «روانِ وحش‌پیوند»ی ندارد که هویتش را با حیوانی وحشی یکی سازد. ارتباط بی‌واسطه‌ی او با طبیعت برای همیشه از میان رفته و انرژی عاطفی‌ای که این ارتباط تولید می‌کرد، به ناخودآگاه فرو رفته است.

این فقدانِ عظیم، توسط نمادهای رؤیاهای ما جبران می‌شود. آن‌ها طبیعتِ اصلیِ ما، غرایز آن و شیوه‌ی تفکر ویژه‌اش را به سطح می‌آورند. متأسفانه، باید گفت که رؤیاها محتوای خود را به زبان طبیعت بیان می‌کنند که برای ما غریب و نامفهوم است. این امر، وظیفه‌ی ترجمه‌ی تصاویر رؤیا به واژه‌ها و مفاهیم عقلانیِ گفتار مدرن را بر دوش ما می‌نهد؛ گفتاری که خود را از قیود و بارهای اولیه‌اش – به‌ویژه از «مشارکت عرفانی» (participation mystique) با اشیاء – رهانیده است. امروزه، سخن گفتن از اشباح و دیگر چهره‌های مینُوی، دیگر به معنای احضار کردن آن‌ها نیست. ما دیگر به اوراد جادویی اعتقاد نداریم؛ تابوها و محدودیت‌های مشابهِ چندانی باقی نمانده است؛ و به نظر می‌رسد دنیای ما از تمام آن نیروهای مینُویِ خرافی مانند «جادوگران زن، جادوگران مرد، و موجودات هراس‌انگیز»، و البته گرگینه‌ها، خون‌آشام‌ها، روان‌های وحش‌پیوند و تمام موجودات عجیب‌وغریب دیگری که در جنگل‌های بدوی سکونت دارند، پاکسازی و ضدعفونی شده است.

دست‌کم به نظر می‌رسد سطحِ دنیای ما از تمام آمیزه‌های خرافی و غیرعقلانی پالوده شده است. اما اینکه آیا دنیای درونیِ واقعیِ انسان – و نه افسانه‌ی آرزواندیشانه‌ی ما درباره‌ی آن – نیز از بدویّت رهایی یافته است یا نه، پرسش دیگری است. آیا هنوز عدد ۱۳ برای بسیاری از مردم تابو نیست؟ آیا هنوز افراد بسیاری گرفتار تعصبات مضحک، فرافکنی‌ها و پندارها نیستند؟ تصویری واقع‌بینانه از ذهن بشر، بسیاری از صفات و بقایای بدوی را آشکار می‌سازد که هنوز نقش خود را ایفا می‌کنند، گویی در پانصد سال گذشته هیچ اتفاقی نیفتاده است. انسانِ امروز، آمیزه‌ای کنجکاوی‌برانگیز از ویژگی‌هایی است که در طول اعصار متمادیِ تکامل روانی‌اش کسب کرده است. این همان انسانی است با همان نمادها که ما باید با آن سروکار داشته باشیم، و باید محصولات ذهنی او را به‌راستی با دقتِ بسیار بررسی کنیم. دیدگاه‌های شکاکانه و باورهای علمی در وجود او در کنار پیش‌داوری‌های کهنه، عادات فکری و احساسیِ منسوخ، کژفهمی‌های سرسختانه و جهل کورکورانه حضور دارند.


🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |
1
2/2

چنین افرادی هستند که نمادهایی را که ما در رؤیاهایشان بررسی می‌کنیم، تولید می‌کنند. برای تبیینِ نمادها و معنای آن‌ها، ضروری است که دریابیم آیا این بازنمایی‌ها هنوز همان‌گونه‌اند که همیشه بوده‌اند، یا اینکه رؤیا آن‌ها را برای هدف خاص خود از ذخیره‌ی دانشِ عمومیِ آگاهانه برگزیده است. برای مثال، اگر با رؤیایی سروکار داشته باشیم که در آن عدد ۱۳ ظاهر می‌شود، پرسش این است: آیا رؤیابین معمولاً به طبیعتِ نامیمونِ این عدد باور دارد، یا رؤیا صرفاً به افرادی اشاره دارد که هنوز به چنین خرافاتی معتقدند؟ پاسخ، تفاوتِ بزرگی در تفسیر ایجاد خواهد کرد. در حالت اول، رؤیابین هنوز اسیرِ افسونِ عدد نحس ۱۳ است و بنابراین در اتاق شماره ۱۳ یا نشستن سر میزی با سیزده نفر، به‌شدت احساس ناراحتی خواهد کرد. در حالت دوم، ۱۳ ممکن است چیزی بیش از یک کنایه‌ی سرزنش‌آمیز یا تحقیرآمیز نباشد. در یک حالت، آن یک بازنماییِ هنوز مینُوی است؛ در حالت دیگر، از بارِ عاطفیِ اولیه‌ی خود تهی شده و ماهیتِ بی‌ضررِ یک تکه اطلاعاتِ خنثی را به خود گرفته است.

این موضوع، شیوه‌ی ظهورِ کهن‌الگوها (آرکی‌تایپ‌ها) را در تجربه‌ی عملی نشان می‌دهد. در حالت اول، آن‌ها در شکلِ اصلیِ خود ظاهر می‌شوند – هم تصویر هستند و هم در همان حال، هیجان (عاطفه). تنها زمانی می‌توان از یک کهن‌الگو سخن گفت که این دو جنبه با هم تلاقی کنند. هنگامی که تنها یک تصویر وجود دارد، صرفاً یک «تصویرِ واژگانی» است، مانند ذره‌ای بدون بار الکتریکی. در این حالت، اهمیت چندانی ندارد، فقط یک واژه است و نه بیشتر. اما اگر تصویر، باردار از «مینویّت» (numinosity) باشد، یعنی آکنده از انرژی روانی، آنگاه پویا می‌شود و پیامدهایی به بار خواهد آورد. این یک اشتباهِ بزرگ در عمل است که با یک کهن‌الگو چنان رفتار کنیم که گویی صرفاً یک نام، واژه یا مفهوم است. کهن‌الگو بسیار فراتر از آن است: پاره‌ای از حیات است، تصویری است که با پلِ عاطفه به فردِ زنده متصل شده است. واژه‌ی تنها، صرفاً یک انتزاع است، سکه‌ای قابل مبادله در تجارتِ فکری. اما کهن‌الگو، ماده‌ای زنده است. بی‌حد و مرز قابل مبادله نیست، بلکه همواره به «نظامِ روانیِ» یک فردِ زنده تعلق دارد، نظامی که نمی‌توان کهن‌الگو را از آن جدا کرد و به‌طور دلبخواهی برای اهداف متفاوت به کار برد. نمی‌توان آن را به هر شیوه‌ی دلخواهی تبیین کرد، بلکه تنها به شیوه‌ای که آن فردِ خاص نشان می‌دهد. بدین ترتیب، نمادِ صلیب، در موردِ یک مسیحیِ مؤمن، تنها به شیوه‌ی مسیحی قابل تفسیر است، مگر آنکه رؤیا دلایلِ بسیار محکمی برخلافِ آن ارائه دهد، و حتی در آن صورت نیز معنای خاصِ مسیحیِ آن نباید از نظر دور داشته شود.»

~ ک. گ. یونگ، «شفای دوپارگی»، حیات نمادین، آثار گردآوری‌شده، جلد ۱۸، بندهای ۵۸۵-۵۸۹


🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist





| Twitter | Instagram | Telegram |
1
«مقاومت در برابر توده‌ی سازمان‌یافته، تنها از سوی فردی امکان‌پذیر است که در فردیتِ خویش، به همان اندازه سازمان‌یافته باشد که خودِ توده [سازمان‌یافته] است.»

- کارل یونگ




🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist


| Twitter | Instagram | Telegram |
👍2
«رقابت، نیاز به «کنترل اجتماعی آگاهانه» را برطرف نموده و این فرصت را به افراد می‌دهد که خود بسنجند آیا چشم‌اندازهای یک شغل خاص، آن اندازه هست که معایب و مخاطراتِ ملازم با آن را جبران کند.»

— فردریش هایک



🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist


| Twitter | Instagram | Telegram |
👍5
«فرایند جذب و همانندسازی که با عرفان گنوسی آغاز گشت، هرچند سرکوب‌شده و به فراموشی سپرده شده بود، در سراسر قرون وسطی ادامه یافت و هنوز هم در دوران معاصر، هرگاه که آگاهیِ فردی با سایه‌ی خویش یا همان بخش فروترِ شخصیت رویاروی می‌گردد، قابل مشاهده است. این جنبه از شخصیت انسان، که اغلب به دلیل ناسازگاری‌اش با خودانگاره‌ی فرد سرکوب می‌شود، تنها متشکل از ویژگی‌های پست‌تر نیست، بلکه نماینده‌ی کلِ ناخودآگاه است؛ یعنی تقریباً همواره نخستین صورتی است که ناخودآگاهْ خود را به آگاهی می‌نمایاند. روان‌شناسی فروید، به تعبیری، منحصراً به همین جنبه پرداخته است. اما در پسِ سایه، لایه‌های ژرف‌ترِ ناخودآگاه آشکار می‌شوند؛ لایه‌هایی که تا آنجا که قادر به تشخیص آن هستیم، متشکل از ساختارهای کهن‌الگویی و گاه غریزی، یا به اصطلاح «الگوهای رفتاری» هستند. تحت تأثیر وضعیت‌های روانیِ فوق‌العاده، به‌ویژه بحران‌های زندگی، این صور یا تصاویر کهن‌الگویی ممکن است خودبه‌خود به حیطه‌ی آگاهی هجوم آورند، چه در افراد بیمار و چه در افراد سالم.

با این حال، قاعده‌ی کلی آن است که انسان امروزی برای آگاه شدن از تاریکیِ درونِ خویش به یاری متخصصان نیاز دارد، زیرا در بیشتر موارد، او دیرزمانی است که این مسئله‌ی بنیادین مسیحیت را از یاد برده است: یعنی ناآگاهیِ اخلاقی و عقلیِ انسانِ صرفاً طبیعی. مسیحیت، اگر پدیده‌ای روان‌شناختی در نظر گرفته شود، سهم بسزایی در تکامل آگاهی داشته است، و هر جا که این فرایند دیالکتیکی به سکون نگراییده باشد، شواهد جدیدی از همانندسازی می‌یابیم. حتی در یهودیتِ قرون وسطی نیز فرایندی موازی طی قرن‌ها، مستقل از فرایند مسیحی، در قَبّالا (کابالا) به وقوع پیوست. نزدیک‌ترین مشابه آن در قلمرو مسیحیت، کیمیاگری فلسفی بود که قرابت‌های روان‌شناختیِ آن با عرفان گنوسی به‌آسانی قابل اثبات است.

ضرورت مبرمِ درمانیِ رویاروساختنِ فرد با سویه‌ی تاریکِ خویش، استمراری این‌جهانی (سکولار) از همان فرایند تکامل آگاهی در مسیحیت است و به پدیده‌های همانندسازیِ مشابهِ آنچه در عرفان گنوسی، قَبّالا و فلسفه‌ی هرمسی یافت می‌شود، می‌انجامد.

واکنش‌های آن بسترِ بنیادین (ماتریکس) که امروزه مشاهده می‌کنیم، نه تنها از نظر صورت و محتوا با نمادهای گنوسی و قرون وسطایی قابل قیاس‌اند، بلکه احتمالاً از همان سنخ نیز هستند و همان هدف را نیز دنبال می‌کنند؛ از آن رو که صورتِ «هیوئیوس تو آنتروپو» (Huios tou anthropou) یا همان «پسر انسان» را به اصلی‌ترین دغدغه‌ی درونی فرد بدل می‌سازند و همچنین آن را تا عظمتی قابل قیاس با «پوروشا-آتمنِ» هندی و «آنیما موندی» (روانِ جهان) گسترش می‌دهند.»

— کارل گوستاو یونگ، «خطابه در مراسم رونمایی از کدکس یونگ»، *نمادهای دگرگونی: نوشتارهای گوناگون*، مجموعه آثار جلد ۱۸، بندهای ۱۸۳۰-۱۸۳۲





🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist


| Twitter | Instagram | Telegram |
1
روان‌کاوی یونگی
درآمدی کوتاه و نو از مجموعه روان‌کاوی راتلج

#منتشر_شد

مارک وینبورن در این کتاب علاوه‌بر معرفی مختصر و مفید عناصر کلیدی مدل مفهومی و روش یونگ به بررسی تحولات نقدها و مباحث مهم در تکامل روان‌شناسی تحلیلی نیز می‌پردازد. او همچنین شباهت‌ها و تفاوت‌های روان‌شناسی تحلیلی را با سایر رویکردهای روان‌کاوی مشخص می‌کند. این رویکرد، هم برای آشنایان با مدل یونگی و هم برای تازه‌واردان این حوزه مفید است. به درک عمیق‌تر مفاهیم در گروه اول و به آشنایی مقدماتی با این مفاهیم در گروه دوم کمک می‌کند روان‌کاوان، درمانگران دانشجویان و استادان در تمام سطوح از این مقدمه‌ی منحصربه‌فرد بر مدل یونگی روان‌کاوی بهره‌مند خواهند شد.
مارک وینبورن، روان‌کاو روان‌شناس بالینی یونگی تحلیلگر آموزشی سرپرست انجمن بین‌منطقه‌ای تحلیلگران یونگی و مؤسسه‌ی سی. جی یونگ زوریخ
است.
نویسنده: مارک وینبورن
مترجم: محمدمهدی کهربی
نشر فراهم
چاپ اول ۱۴۰۴
۲۰۰ صفحه
قیمت: ۲۱۰.۰۰۰ ۱۶۸.۰۰۰

سفارش از
@Farahampub_admin

farahampub.ir


@farahampub






🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist


| Twitter | Instagram | Telegram |
👍1
جملگی واقفیم که شَر، به‌ویژه آنگاه که با نگاهی نه‌چندان دقیق و موشکافانه ارزیابی شود، می‌تواند بسیار فریبنده باشد؛ و این فریبندگی، بیش از هر زمان دیگری، هنگامی است که شَر در جامه‌ی آرمان‌گرایی پدیدار می‌شود.

کارل یونگ، مجموعه آثار، جلد 14





🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist


| Twitter | Instagram | Telegram |
👍21
مادامی که درکِ اسرارِ یک اتم یا پروتوپلاسمِ زنده برای ما چنین دشوار است، به‌یقین شایستگیِ پرداختن به پرسشی چون استمرارِ حیات در فراسوی نمودِ مادی را نداریم. ما که حیات را حتی در جلوه‌ی مادی‌اش به‌درستی درنمی‌یابیم، چگونه می‌توانیم امید داشته باشیم که فارغ از ماده، به کنه آن راه پیدا کنیم؟

کارل یونگ






🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist


| Twitter | Instagram | Telegram |
5
ناخودآگاه شخصی حاوی تمامی آن محتویات نفسانی است که با نگرش آگاه ناسازگارند. این امر، گروه کاملی از محتویات را در بر می‌گیرد، عمدتاً آنهایی که از نظر اخلاقی، زیباشناختی، یا عقلی غیرقابل پذیرش به نظر می‌رسند و به دلیل همین ناسازگاری سرکوب می‌شوند. انسان نمی‌تواند همواره به نیکی، حقیقت و زیبایی بیندیشد و احساسشان کند، و در تلاش برای حفظ نگرشی آرمانی، هر آنچه با آن جور درنمی‌آید، به‌طور خودکار سرکوب می‌شود. اگر، چنان‌که تقریباً همیشه در فردی متمایز چنین است، یک کارکرد، برای مثال تفکر، به‌طور خاص رشد یافته و بر آگاهی سلطه داشته باشد، آنگاه احساس به پس‌زمینه رانده شده و عمدتاً به ناخودآگاه سقوط می‌کند.

بخش دیگر ناخودآگاه، آن چیزی است که من ناخودآگاه غیرشخصی یا جمعی می‌نامم. همان‌طور که از نامش پیداست، محتویات آن شخصی نیست، بلکه جمعی است؛ یعنی، تنها به یک فرد تعلق ندارد، بلکه به گروه کاملی از افراد، و عموماً به یک ملت کامل، یا حتی به کل بشریت تعلق دارد. این محتویات در طول زندگی فرد کسب نمی‌شوند، بلکه محصولات صور ذاتی و غرایز هستند. اگرچه کودک فاقد ایده‌های فطری است، با این حال دارای مغزی بسیار رشدیافته است که به شیوه‌ای کاملاً معین عمل می‌کند. این مغز از نیاکانش به ارث رسیده است؛ این مغز، ذخیره‌گاه کارکرد نفسانی تمامی نوع بشر است. بنابراین، کودک با خود عضوی را به همراه می‌آورد که آماده است همان‌گونه عمل کند که در سراسر تاریخ بشر عمل کرده است. در مغز، غرایز از پیش شکل گرفته‌اند، و همچنین صور نخستینی که همواره بنیاد تفکر بشر بوده‌اند – یعنی کل گنجینه‌ی نقوش اساطیری. البته، اثبات وجود ناخودآگاه جمعی در یک فرد عادی آسان نیست، اما گاه ایده‌های اساطیری در رؤیاهای او بازنمایی می‌شوند. این محتویات را می‌توان به‌وضوح تمام در موارد اختلالات روانی، به‌ویژه در اسکیزوفرنی، مشاهده کرد، جایی که تصاویر اساطیری اغلب با تنوعی شگفت‌انگیز فوران می‌کنند. افراد مجنون مکرراً ترکیباتی از ایده‌ها و نمادها تولید می‌کنند که هرگز نمی‌توان آن‌ها را با تجارب زندگی فردی‌شان توجیه کرد، بلکه تنها با تاریخ ذهن بشر قابل توضیح‌اند. این نمونه‌ای از تفکر بدوی و اساطیری است که صور نخستین خود را بازتولید می‌کند و بازتولیدی از تجارب آگاهانه نیست.

بنابراین، ناخودآگاه شخصی حاوی عقده‌هایی است که به فرد تعلق دارند و بخش ذاتی حیات نفسانی او را تشکیل می‌دهند. هنگامی که هر عقده‌ای که باید با ایگو مرتبط باشد، ناخودآگاه می‌شود، چه با سرکوب شدن و چه با فرورفتن به زیر آستانه (آگاهی)، فرد احساس فقدان را تجربه می‌کند. برعکس، هنگامی که یک عقده‌ی از دست رفته دوباره آگاه می‌شود، برای مثال از طریق درمان روان‌درمانگرانه، او افزایش نیرو را تجربه می‌کند. بسیاری از روان‌نژندی‌ها به این شیوه درمان می‌شوند. اما از سوی دیگر، هنگامی که عقده‌ای از ناخودآگاه جمعی با ایگو مرتبط می‌شود، یعنی آگاه می‌گردد، غریب، غیرعادی و در عین حال مجذوب‌کننده احساس می‌شود. در هر حال، ذهن آگاه تحت تأثیر آن قرار می‌گیرد، یا آن را همچون چیزی آسیب‌شناختی احساس می‌کند، یا به‌واسطه‌ی آن از زندگی عادی بیگانه می‌شود. ارتباط یک محتوای جمعی با ایگو همواره حالتی از بیگانگی تولید می‌کند، زیرا چیزی به آگاهی فرد افزوده می‌شود که در واقع باید ناخودآگاه باقی بماند، یعنی، از ایگو جدا باشد. اگر بتوان محتوا را دوباره از آگاهی حذف کرد، بیمار احساس آسودگی و بهنجاری بیشتری خواهد کرد. هجوم این محتویات بیگانه، نشانه‌ی بارزی است که آغاز بسیاری از بیماری‌های روانی را مشخص می‌کند. بیماران اسیر افکار عجیب و غریب و دهشتناک می‌شوند، کل دنیا دگرگون به نظر می‌رسد، مردم چهره‌هایی وحشتناک و تحریف‌شده دارند، و غیره.

درحالی‌که محتویات ناخودآگاه شخصی چنان احساس می‌شوند که گویی به روان خود فرد تعلق دارند، محتویات ناخودآگاه جمعی بیگانه به نظر می‌رسند، گویی از بیرون آمده‌اند. یکپارچه‌سازی مجدد یک عقده‌ی شخصی، تأثیر رهایی و اغلب شفابخشی دارد، حال‌آنکه هجوم یک عقده از ناخودآگاه جمعی، پدیده‌ای بسیار ناخوشایند و حتی خطرناک است. تشابه با باور بدوی به ارواح و جان‌ها آشکار است: جان‌ها با عقده‌های خودمختار ناخودآگاه شخصی مطابقت دارند، و ارواح با عقده‌های ناخودآگاه جمعی. ما، از دیدگاه علمی، موجودات هولناکی را که در سایه‌های جنگل‌های آغازین سکونت دارند، به شیوه‌ای عاری از ظرافت «عقده‌های روانی» می‌نامیم. با این حال، اگر نقش فوق‌العاده‌ای را که باور به جان‌ها و ارواح در تاریخ بشریت ایفا کرده است در نظر بگیریم، نمی‌توانیم صرفاً به اثبات وجود چنین عقده‌هایی بسنده کنیم، بلکه باید به طبیعت آن‌ها عمیق‌تر بپردازیم.



- کارل گ. یونگ، ساختار و دینامیک نفس، مجموعه آثار ۸، بندهای ۵۸۸-۵۹۱





🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist


| Twitter | Instagram | Telegram |
4
2025/07/13 23:26:42
Back to Top
HTML Embed Code: