«مزیت بازار آزاد این است که به میلیونها تصمیمگیرنده اجازه میدهد تا به صورت فردی به قیمتهای تعیینشدهی آزادانه واکنش نشان دهند و منابع را به گونهای تخصیص دهند که یک برنامهی مرکزی، هر چقدر هم که برنامهریز مرکزی درخشان باشد، نمیتواند از آن تقلید کند.»
- فردریش هایک
🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist
| Twitter | Instagram | Telegram |
- فردریش هایک
🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist
| Twitter | Instagram | Telegram |
هیچ انسانی وجود ندارد که بتواند خودشیفتگی خویش را به تمامی متحول سازد. تنها کسانی هستند که به وجود انرژیهای خودستایانۀ درون خود اذعان دارند و میکوشند تا نحوۀ تعامل آگاهانه با آنها را بیاموزند و تماسهای خود را با آنها به شیوهای خردمندانه تنظیم و بهینه نمایند.
— رابرت مور، رویارویی با اژدها
🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist
| Twitter | Instagram | Telegram |
— رابرت مور، رویارویی با اژدها
🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist
| Twitter | Instagram | Telegram |
👍2❤1
«این روزها، دغدغه اصلیام بقای روانشناسی یونگی یا روانکاوی تحلیلی نیست؛ اما میدانم که در نیم قرن گذشته، این رویکردها لنز و چارچوبی را در اختیارم قرار دادهاند که با آن، دهههایی پرمعنا را سپری کردهام و کارآمدیشان همچنان پابرجاست. وودی آلن زمانی گفته بود که میخواهد نه از طریق آثارش، بلکه با نمردن به جاودانگی دست یابد. چند سال پیش، فردی به من گفت آثارم از طریق کتابهایم ماندگار خواهد شد، و من پاسخ دادم که انتظار دارم نسل بعدی، آنها را نخوانده رها کند. به دیگر سخن، نه در پی جاودانگی از طریق کوششهای خویشم و نه در این مرحله، خواهان آن. در هر حال، من دیگر رفتهام و خارج از میدان. آنچه اکنون برایم اهمیت دارد، آن زمان هیچ اهمیتی نخواهد داشت.»
جیمز هالیس، دکترای روانکاوی یونگی، فصل 7: «هنگامی که به ژرفنا خیره میشوید» از کتاب زندگی با گرد و غبار قرضی: تأملاتی در زندگی، عشق و دیگر گلهمندیها، صفحه 94
🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist
| Twitter | Instagram | Telegram |
جیمز هالیس، دکترای روانکاوی یونگی، فصل 7: «هنگامی که به ژرفنا خیره میشوید» از کتاب زندگی با گرد و غبار قرضی: تأملاتی در زندگی، عشق و دیگر گلهمندیها، صفحه 94
🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist
| Twitter | Instagram | Telegram |
❤1
«علاوه بر افزایش اضطراب و افسردگی، درمانگران سراسر کشور گزارش دادهاند که در سالهای اخیر، شاهد تداوم وسواسگونه بیماران بر اوضاع ملی، اختلالات شدید خواب و اختلالات گوارشی و سایر عوارض جسمانی بودهاند. واکنشهای اولیه، که بهت و انکار بود، عموماً جای خود را به اضطراب و خشم دادهاند؛ این توالی، واکنشی معمول به تهدیدهای واقعی یا ادراکشده علیه رفاه فرد است. باید این واقعیت را پذیرفت و با آن مواجه شد، و همواره به هشدار مارکوس اورلیوس توجه داشت که اغلب به او نسبت داده میشود: هرآنچه میشنویم، عقیدهای است نه واقعیت، و دیدگاهی است نه 'حقیقت'. در جایی که حقایق عینی اندک یا معدوماند، همواره تجربیات ذهنی وجود دارد، و همچنین عقدههای فعالشده. اگر ژوزف دو مستر، فیلسوف فرانسوی، درست میگفت که 'هر ملتی دولتی را که شایسته آن است دریافت میکند'، تاریخ اخیر، حقایقی درباره روان فردی و جمعی ما آشکار میسازد.»
- جیمز هالیس، دکترای روانکاوی یونگی، فصل 6: «روان گسسته/ملت گسسته: تأملاتی بر جامعه رأیدهندگان آمریکا»، از کتاب زندگی با گرد و غبار قرضی: تأملاتی در زندگی، عشق و دیگر گلهمندیها، صفحه 70
- جیمز هالیس، دکترای روانکاوی یونگی، فصل 6: «روان گسسته/ملت گسسته: تأملاتی بر جامعه رأیدهندگان آمریکا»، از کتاب زندگی با گرد و غبار قرضی: تأملاتی در زندگی، عشق و دیگر گلهمندیها، صفحه 70
👍2❤1
«مالکیت، نهادی اقتصادی محوری در هر جامعهای است و مالکیت خصوصی، نهاد محوری یک جامعهی آزاد است.»
- دیوید دی. فریدمن
🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist
| Twitter | Instagram | Telegram |
- دیوید دی. فریدمن
🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist
| Twitter | Instagram | Telegram |
❤2
«نظریه فرآیند بازار رقابتی آموزش میدهد که در جایی که منابع درون یک جامعه، فرصتهایی را برای بهبود از طریق تبادل [یا] تولید ایجاد میکنند، آن فرصتها به عنوان فرصتهایی برای سودآوری کارآفرینانه ظاهر میشوند.»
- اسرائیل کرزنر
🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist
| Twitter | Instagram | Telegram |
- اسرائیل کرزنر
🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist
| Twitter | Instagram | Telegram |
«قدرتی که یک میلیونر بر من دارد، بسیار کمتر از قدرت کوچکترین بوروکراتی است که قدرت قهری دولت را اعمال میکند و تصمیمگیری درباره اینکه آیا و چگونه به من اجازه زندگی یا کار داده شود، به صلاحدید او بستگی دارد.»
- فردریش هایک
🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist
| Twitter | Instagram | Telegram |
- فردریش هایک
🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist
| Twitter | Instagram | Telegram |
"نیکی با اغراق نه تنها تعالی نمییابد، بلکه تنزل میپذیرد و شرِ کوچک، در سایهٔ نادیده انگاری و سرکوب، هیبتی عظیم مییابد. سایه، جزئی لاینفک از سرشت آدمی است و تنها در ظلمت شب است که از وجود آن اثری نیست."
یونگ
🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist
| Twitter | Instagram | Telegram |
یونگ
🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist
| Twitter | Instagram | Telegram |
👍4❤2
چرا روانشناسی جوانترین علوم تجربی است؟ چرا ناخودآگاه را مدتها پیش کشف نکرده و گنجینهی تصاویر جاودانهاش را آشکار نساختیم؟ صرفاً به این دلیل که برای هر امر روانی یک فرمول مذهبی داشتیم—فرمولهایی که بسیار زیباتر و جامعتر از تجربهی مستقیم بودند. هرچند دیدگاه مسیحی به جهان برای بسیاری از مردم رنگ باخته است، گنجینههای نمادین شرق هنوز مملو از شگفتیهایی هستند که میتوانند اشتیاق به نمایش و لباسهای نو را برای مدت طولانی تغذیه کنند. افزون بر این، این تصاویر—خواه مسیحی، بودایی یا هر چیز دیگر—دوستداشتنی، مرموز و سرشار از شهود هستند.
طبیعتاً، هر چه با آنها آشناتر میشویم، استفادهی مداوم آنها را صیقل میدهد، بهطوری که آنچه باقی میماند صرفاً سطحینگری مبتذل و تناقض بیمعنی است. راز تولد باکره، یا همذات بودن پسر با پدر، یا تثلیثی که با این حال سهگانگی نیست—اینها دیگر به تخیل فلسفی بال نمیدهند. آنها به اشیاء صرف اعتقاد تبدیل شدهاند. بنابراین، جای تعجب نیست که نیاز مذهبی، ذهن معتقد و گمانهزنیهای فلسفی اروپاییان تحصیلکرده، جذب نمادهای شرق شوند—آن تصورات باشکوه از الوهیت در هند و مغاکهای فلسفه تائوئیسم در چین—همانطور که زمانی قلب و ذهن مردان باستان مجذوب ایدههای مسیحی شد. اروپاییان بسیاری هستند که با تسلیم کامل به تأثیر نماد مسیحی آغاز کردند تا خود را در یک رواننژندی کییرکگوردی گرفتار کنند، یا رابطهشان با خدا، به دلیل فقیر شدن تدریجی نمادگرایی، به یک رابطهی «من-تو» بهطور غیرقابلتحملی پیچیده تبدیل شد—تنها برای اینکه نوبت به آنها برسد که قربانی جادو و تازگی نمادهای شرقی شوند.
این تسلیم لزوماً یک شکست نیست؛ بلکه گیرایی و سرزندگی حس مذهبی را ثابت میکند. ما میتوانیم همین موضوع را در شرقیان تحصیلکرده نیز مشاهده کنیم، که اغلب احساس میکنند به نماد مسیحی یا علمی که برای ذهن شرقی بسیار نامناسب است، جذب میشوند و حتی درک قابلتحسینی از آنها پیدا میکنند. اینکه مردم تسلیم این تصاویر جاودانه شوند کاملاً طبیعی است، در واقع، هدف این تصاویر همین است. آنها برای جذب، متقاعد کردن، مجذوب کردن و مغلوب کردن ساخته شدهاند. آنها از مادهی اولیهی مکاشفه خلق شدهاند و تجربهی همیشه منحصربهفرد الوهیت را منعکس میکنند. به همین دلیل است که آنها همیشه به انسان پیشآگاهی از امر الهی میدهند و در عین حال او را از تجربهی مستقیم آن محافظت میکنند. به لطف تلاشهای روح انسانی در طول قرنها، این تصاویر در یک نظام فکری جامع جاسازی شدهاند که نظمی را به جهان نسبت میدهد و در عین حال توسط یک نهاد قدرتمند، گسترده و محترم به نام کلیسا نمایندگی میشوند."
مترجم: محمد کهربی
~ کارل گوستاو یونگ، "کهن الگوهای ناخودآگاه جمعی"، کهن الگوها و ناخودآگاه جمعی، مجموعه آثار 9i، بخش 11
🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist
| Twitter | Instagram | Telegram |
طبیعتاً، هر چه با آنها آشناتر میشویم، استفادهی مداوم آنها را صیقل میدهد، بهطوری که آنچه باقی میماند صرفاً سطحینگری مبتذل و تناقض بیمعنی است. راز تولد باکره، یا همذات بودن پسر با پدر، یا تثلیثی که با این حال سهگانگی نیست—اینها دیگر به تخیل فلسفی بال نمیدهند. آنها به اشیاء صرف اعتقاد تبدیل شدهاند. بنابراین، جای تعجب نیست که نیاز مذهبی، ذهن معتقد و گمانهزنیهای فلسفی اروپاییان تحصیلکرده، جذب نمادهای شرق شوند—آن تصورات باشکوه از الوهیت در هند و مغاکهای فلسفه تائوئیسم در چین—همانطور که زمانی قلب و ذهن مردان باستان مجذوب ایدههای مسیحی شد. اروپاییان بسیاری هستند که با تسلیم کامل به تأثیر نماد مسیحی آغاز کردند تا خود را در یک رواننژندی کییرکگوردی گرفتار کنند، یا رابطهشان با خدا، به دلیل فقیر شدن تدریجی نمادگرایی، به یک رابطهی «من-تو» بهطور غیرقابلتحملی پیچیده تبدیل شد—تنها برای اینکه نوبت به آنها برسد که قربانی جادو و تازگی نمادهای شرقی شوند.
این تسلیم لزوماً یک شکست نیست؛ بلکه گیرایی و سرزندگی حس مذهبی را ثابت میکند. ما میتوانیم همین موضوع را در شرقیان تحصیلکرده نیز مشاهده کنیم، که اغلب احساس میکنند به نماد مسیحی یا علمی که برای ذهن شرقی بسیار نامناسب است، جذب میشوند و حتی درک قابلتحسینی از آنها پیدا میکنند. اینکه مردم تسلیم این تصاویر جاودانه شوند کاملاً طبیعی است، در واقع، هدف این تصاویر همین است. آنها برای جذب، متقاعد کردن، مجذوب کردن و مغلوب کردن ساخته شدهاند. آنها از مادهی اولیهی مکاشفه خلق شدهاند و تجربهی همیشه منحصربهفرد الوهیت را منعکس میکنند. به همین دلیل است که آنها همیشه به انسان پیشآگاهی از امر الهی میدهند و در عین حال او را از تجربهی مستقیم آن محافظت میکنند. به لطف تلاشهای روح انسانی در طول قرنها، این تصاویر در یک نظام فکری جامع جاسازی شدهاند که نظمی را به جهان نسبت میدهد و در عین حال توسط یک نهاد قدرتمند، گسترده و محترم به نام کلیسا نمایندگی میشوند."
مترجم: محمد کهربی
~ کارل گوستاو یونگ، "کهن الگوهای ناخودآگاه جمعی"، کهن الگوها و ناخودآگاه جمعی، مجموعه آثار 9i، بخش 11
🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist
| Twitter | Instagram | Telegram |
👍1
"نقشی که دولتها در روایتهای تاریخی ایفا میکنند، بسیار بزرگنمایی میشود، زیرا ما لزوماً در مورد آنچه دولتهای سازمانیافته انجام دادهاند، بسیار بیشتر از آنچه هماهنگی خودجوش تلاشهای فردی به انجام رسانده است، میدانیم."
— فردریش هایک
🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist
| Twitter | Instagram | Telegram |
— فردریش هایک
🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist
| Twitter | Instagram | Telegram |
"ارنوس: یک نمایش" روایتی خیالی از گردهماییای در کنفرانس ارنوس در سال 1947 است. کارل یونگ، آنیلا یافه، اریش نویمان، خاخام لئو بائک و اولگا فروبه-کاپتین، بنیانگذار ارنوس، در محوطهی ارنوس گرد هم میآیند؛ مکانی که آرامش حاکم بر فضای زیر درختان، و زیبایی دریاچه و کوههای پیرامون، هالهای جادویی میآفریند. این نمایش که بر پایهی تخیل نویسندگان شکل گرفته، عمیقاً از منابع تاریخی بهره برده و به پرسشهایی چون: "شر چیست؟"، "چگونه میتوان از آسیبهای جنگ التیام یافت؟" و "آیا زمانهی ما به اسطورهای نو نیازمند است؟" میپردازد.
این اثر دربردارندهی مقالات اصلی از اعضای گروه (همگی روانکاوان یونگی)، گفتگویی ژرف میان نویسندگان، و مقالات دعوت شده از ریکاردو برناردینی، مدیر علمی بنیاد ارنوس، دیل کوشنر، شاعر و رماننویس، لوئیس موریس، فیلمساز و روانکاو یونگی (اپیزودهای 90 و 139)، و نیز شعری اصیل از مایکل پوسنیک، کارگردان تئاتر، است.
🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist
| Twitter | Instagram | Telegram |
این اثر دربردارندهی مقالات اصلی از اعضای گروه (همگی روانکاوان یونگی)، گفتگویی ژرف میان نویسندگان، و مقالات دعوت شده از ریکاردو برناردینی، مدیر علمی بنیاد ارنوس، دیل کوشنر، شاعر و رماننویس، لوئیس موریس، فیلمساز و روانکاو یونگی (اپیزودهای 90 و 139)، و نیز شعری اصیل از مایکل پوسنیک، کارگردان تئاتر، است.
🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist
| Twitter | Instagram | Telegram |
👍1
"مرور اجمالی تاریخ نشان میدهد که هنگام غلبهی ترس، مردم ممکن است فریب هر کسی را بخورند که وعدهی تسکین، بهبود و بازگشت به وضعیت پیشین را میدهد. تغییرات عمدهای در جمعیتشناسی، اقتصاد بینالمللی و وضعیت اقتصادی ما رخ داده است. کارگران سفیدپوستِ کمسواد حق دارند نگران باشند، زیرا مشاغلشان با بیرحمی توسط هیئت مدیرههایی که هدفی جز سود ندارند، به خارج از کشور منتقل میشود. بسیاری به یک مردِ قویِ خودخوانده چشم میدوزند که گمان میکنند میتواند آنها را نجات دهد، در حالی که او نخستین رئیسجمهوری است که پیش از این هرگز مقام انتخابی نداشته، تجربهی نظامی ندارد و سلاحهای هستهای را دستکم میگیرد. چنین شخصیتی، نه یک منجی، بلکه نشانهای از یک بیماری است. یونگ در مقالهی خود با عنوان «پس از فاجعه»، که مروری بر رایش سوم است، اشاره میکند که در دوران آشفتگی، آلمان آشفتهترین فرد را به رهبری خود برگزید. و او آنها را، همچون نینواز افسانهای، از فراز بامها هدایت کرد تا آنکه به خیابانهای پایین سقوط کردند و کمرشان شکست. این تنها یک الگوی تاریخی است که درسهای نیاموختهاش در این زمانهی پرآشوب، در این ملتِ پریشان، زنده و هولناک است. تغییر هرگز آسان نیست. اما تاریخ به ما میآموزد که آینده از آنِ کسانی است که میتوانند با تغییر سازگاری پیدا کنند، نه کسانی که در برابر آن مقاومت میکنند. آنچه از آن میترسیدید، پیشتر رخ داده است؛ اکنون باید پذیرای آن باشید و بهترین راهِ همسویی با آن را بیابید.
از این برههی تاریخی، میتوان درسهای متعددی آموخت که هیچکدام آرامشبخش نیستند:
ارزشهای «مشترک» شمول و ادغامِ دیگران، بهویژه هنگامی که نظمهای کهن از سوی تغییر تهدید میشوند، حضورِ بیگانگان در قلمروِ «آنها» افزایش مییابد و لرزش عصبیِ اقتصادهای درهمتنیده حاکم میشود، بسیار شکننده از آب درآمدهاند.
ما در ژرفای وجودمان موجوداتی غیرعقلانی هستیم. مطیعِ هر «عقدهای» میشویم که در لحظهی کنونی فعال شده است. نهادهای فرهنگی که بهمنظور ایجاد ثبات و تداوم در دورانِ دگرگونی، بهشیوهای عقلانی بنا شدهاند، دستکاری میشوند و نظام اجتماعی همچنان به نفع اقلیتی اندک، به زیان اکثریتی بزرگ، عمل میکند. عقل بهآسانی سرنگون میشود، گاریهای مرگ با اجسادِ سیاسی پر میشوند و تنها کفنودفنکنندگان سود میبرند. همانطور که مردِ زیرزمینیِ داستایوفسکی نشان میدهد، انسانها هیچچیز را بیشتر از توجیهِ باورها و اعمالِ غیرعقلانیِ خود دوست ندارند و نظامهای مدیریتِ اضطراب چیره میشوند. همانطور که روانشناسان میدانند، ما از عقل برای مشروعیتبخشی به واکنشهای هیجانیِ خود استفاده میکنیم و بهواسطهی سوگیریِ «تأیید»، واقعیت را بر اساس نیازهای هیجانیِ خود تغییر میدهیم.
یادیادگیری، علم و دانش به نفع «تلویزیون واقعنما»ی ساختگی حقیر شمرده میشوند. مهارتهای تفکر انتقادی، اگر اصلاً وجود داشته باشند، خاطراتی دور هستند. خودخواهی بیچونوچرا، فرد را در حلقهای از جهل، دروغ و گزافهگویی گرفتار میکند. هنگامی که «واقعیات» ناخوشایند هستند، میتوان «واقعیاتِ جایگزین» خلق کرد. چنین ابزارِ مبتذلی ممکن است لحظهای آسایش فراهم کند، اما در نهایت، روشی «روانپریشانه» برای اتخاذِ تصمیمهای حیاتی است.
همانطور که اشاره کردم، بهجای پرداختن به مسائل مشروعی که هر فرهنگی با آنها روبهروست، روی «ترس» شرط میبندیم. همانطور که روزنامهنگاران تحقیقی میگفتند «رد پول را دنبال کنید»، میتوان گفت «رد ترس را دنبال کنید» تا بهسرعت، علیرغم ادعاهای تقواپیشانهشان، دریابیم که چه موتورهای طراحیِ تاریکی در زندگیِ اغلبِ مردم، اغلبِ اوقات، در حال کارند.
کاربردِ مفهومِ «سایه»ی یونگ بیش از هر زمان دیگری مصداق پیدا میکند. سایه، همانطور که پیشتر بحث کردیم، شامل بخشهایی از خودمان یا وابستگیهایمان است که وقتی به «آگاهی» میآیند، آزاردهنده، مغایر با ادعاهایمان و بااینحال، در وفاداری به آنها، اقناعکننده هستند. اغلبِ اوقات، سایه «ناخودآگاه» است یا بر دیگری «فرافکنی» میشود که باید بخشهای انکارشدهی ما را به دوش بکشد. دیگری برای ما بسیار ترسناک است، زیرا بخشهایی از خودمان را به ما یادآوری میکند که ترجیح میدهیم آنها را نادیده بگیریم. ظاهراً، باید در دیگری دشمنی خلق کرد، زیرا نمیتوان با دیگریِ درونِ قلبِ خود روبهرو شد."
~جیمز هالیس، دکترای روانکاوی یونگی، فصل 6: "روحِ تقسیمشده/ملتِ تقسیمشده: تأملاتی بر رأیدهندگانِ آمریکایی"، زندگی با گردوغبارِ قرضی: تأملاتی بر زندگی، عشق و سایر گلهمندیها، صفحات 76-78
🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist
| Twitter | Instagram | Telegram |
از این برههی تاریخی، میتوان درسهای متعددی آموخت که هیچکدام آرامشبخش نیستند:
ارزشهای «مشترک» شمول و ادغامِ دیگران، بهویژه هنگامی که نظمهای کهن از سوی تغییر تهدید میشوند، حضورِ بیگانگان در قلمروِ «آنها» افزایش مییابد و لرزش عصبیِ اقتصادهای درهمتنیده حاکم میشود، بسیار شکننده از آب درآمدهاند.
ما در ژرفای وجودمان موجوداتی غیرعقلانی هستیم. مطیعِ هر «عقدهای» میشویم که در لحظهی کنونی فعال شده است. نهادهای فرهنگی که بهمنظور ایجاد ثبات و تداوم در دورانِ دگرگونی، بهشیوهای عقلانی بنا شدهاند، دستکاری میشوند و نظام اجتماعی همچنان به نفع اقلیتی اندک، به زیان اکثریتی بزرگ، عمل میکند. عقل بهآسانی سرنگون میشود، گاریهای مرگ با اجسادِ سیاسی پر میشوند و تنها کفنودفنکنندگان سود میبرند. همانطور که مردِ زیرزمینیِ داستایوفسکی نشان میدهد، انسانها هیچچیز را بیشتر از توجیهِ باورها و اعمالِ غیرعقلانیِ خود دوست ندارند و نظامهای مدیریتِ اضطراب چیره میشوند. همانطور که روانشناسان میدانند، ما از عقل برای مشروعیتبخشی به واکنشهای هیجانیِ خود استفاده میکنیم و بهواسطهی سوگیریِ «تأیید»، واقعیت را بر اساس نیازهای هیجانیِ خود تغییر میدهیم.
یادیادگیری، علم و دانش به نفع «تلویزیون واقعنما»ی ساختگی حقیر شمرده میشوند. مهارتهای تفکر انتقادی، اگر اصلاً وجود داشته باشند، خاطراتی دور هستند. خودخواهی بیچونوچرا، فرد را در حلقهای از جهل، دروغ و گزافهگویی گرفتار میکند. هنگامی که «واقعیات» ناخوشایند هستند، میتوان «واقعیاتِ جایگزین» خلق کرد. چنین ابزارِ مبتذلی ممکن است لحظهای آسایش فراهم کند، اما در نهایت، روشی «روانپریشانه» برای اتخاذِ تصمیمهای حیاتی است.
همانطور که اشاره کردم، بهجای پرداختن به مسائل مشروعی که هر فرهنگی با آنها روبهروست، روی «ترس» شرط میبندیم. همانطور که روزنامهنگاران تحقیقی میگفتند «رد پول را دنبال کنید»، میتوان گفت «رد ترس را دنبال کنید» تا بهسرعت، علیرغم ادعاهای تقواپیشانهشان، دریابیم که چه موتورهای طراحیِ تاریکی در زندگیِ اغلبِ مردم، اغلبِ اوقات، در حال کارند.
کاربردِ مفهومِ «سایه»ی یونگ بیش از هر زمان دیگری مصداق پیدا میکند. سایه، همانطور که پیشتر بحث کردیم، شامل بخشهایی از خودمان یا وابستگیهایمان است که وقتی به «آگاهی» میآیند، آزاردهنده، مغایر با ادعاهایمان و بااینحال، در وفاداری به آنها، اقناعکننده هستند. اغلبِ اوقات، سایه «ناخودآگاه» است یا بر دیگری «فرافکنی» میشود که باید بخشهای انکارشدهی ما را به دوش بکشد. دیگری برای ما بسیار ترسناک است، زیرا بخشهایی از خودمان را به ما یادآوری میکند که ترجیح میدهیم آنها را نادیده بگیریم. ظاهراً، باید در دیگری دشمنی خلق کرد، زیرا نمیتوان با دیگریِ درونِ قلبِ خود روبهرو شد."
~جیمز هالیس، دکترای روانکاوی یونگی، فصل 6: "روحِ تقسیمشده/ملتِ تقسیمشده: تأملاتی بر رأیدهندگانِ آمریکایی"، زندگی با گردوغبارِ قرضی: تأملاتی بر زندگی، عشق و سایر گلهمندیها، صفحات 76-78
🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist
| Twitter | Instagram | Telegram |
X (formerly Twitter)
Mohammad Kahrobi (@kahrobi) on X
Lifetime Student | psychoanalysis | Libertarian | Management |
project: @liberty_institute | @ravantahlil |
project: @liberty_institute | @ravantahlil |
❤2👍1
"بیهوده نیست که روزگار ما فریادِ منجیشخصیت را سر میدهد؛ فریادی برای کسی که میتواند خود را از چنگالِ [روانپریشی] جمعی رها سازد و دستکم جانِ خود را نجات دهد؛ کسی که چراغِ امیدی برای دیگران میافروزد و اعلام میکند که دستکم یک انسان توانسته است خود را از همهویتیِ مرگبار با روانِ جمعی برهاند."
~ کارل یونگ
🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist
| Twitter | Instagram | Telegram |
~ کارل یونگ
🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist
| Twitter | Instagram | Telegram |
👍6❤2
"کتاب سرخ مملو از شخصیتهایی است که «منِ» یونگ آنها را مردگان مینامد. کتاب سرخ به سه کتاب مختلف تقسیم میشود: لیبر نووس، لیبر سکوندوس و موشکافیها. هر سه کتاب صحنههای مرگ و مواجهه با مردگان را توصیف میکنند، اما دو کتاب مرتبطتر با مردگان، لیبر سکوندوس است که در آن از «منِ» یونگ خواسته میشود مردگان را «رها کند» و موشکافیها، که در آن فیلِمون هفت موعظه را به مردگان آموزش میدهد، بخشی از کتاب که با عنوان سرمونس نیز شناخته میشود.
سرمونس، «کیهانشناسی روانشناختی که در قالب یک اسطوره آفرینش گنوسی ریخته شده است» (شمادسانی، ۲۰۲۰، ص. ۵۰)، به نوعی اوج مجموعهای از تجربیات #فراطبیعی بود که یونگ در ژانویه ۱۹۱۶ داشت. در حالی که تکمیل لیبر نووس و لیبر سکوندوس سالها به طول انجامید، سرمونس در عرض سه شب نوشته شد (یونگ، ۱۹۹۵/۱۹۶۳، ص. ۲۱۶)، و به گفته کریستین مایار، استاد فرهنگ و ادبیات آلمانی در دانشگاه استراسبورگ و نویسنده مقالات و کتابهایی در مورد کتاب سرخ یونگ، سرمونس اولین سنگ بنا، جوانه ای است که کل #روانشناسی یونگ از آن ساخته خواهد شد (مایار، ۱۹۹۳، ص. ۳۲). با پیروی از اظهارات مایار، میتوان استدلال کرد که #مردگان در خلق روانشناسی یونگ نقش محوری دارند."
~لوئیس موریس، روانکاو یونگی، "مواجهه یونگ با مرگ: مقدمه"، مواجهه با مرگ، صص. ۱-۲.
🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist
| Twitter | Instagram | Telegram |
سرمونس، «کیهانشناسی روانشناختی که در قالب یک اسطوره آفرینش گنوسی ریخته شده است» (شمادسانی، ۲۰۲۰، ص. ۵۰)، به نوعی اوج مجموعهای از تجربیات #فراطبیعی بود که یونگ در ژانویه ۱۹۱۶ داشت. در حالی که تکمیل لیبر نووس و لیبر سکوندوس سالها به طول انجامید، سرمونس در عرض سه شب نوشته شد (یونگ، ۱۹۹۵/۱۹۶۳، ص. ۲۱۶)، و به گفته کریستین مایار، استاد فرهنگ و ادبیات آلمانی در دانشگاه استراسبورگ و نویسنده مقالات و کتابهایی در مورد کتاب سرخ یونگ، سرمونس اولین سنگ بنا، جوانه ای است که کل #روانشناسی یونگ از آن ساخته خواهد شد (مایار، ۱۹۹۳، ص. ۳۲). با پیروی از اظهارات مایار، میتوان استدلال کرد که #مردگان در خلق روانشناسی یونگ نقش محوری دارند."
~لوئیس موریس، روانکاو یونگی، "مواجهه یونگ با مرگ: مقدمه"، مواجهه با مرگ، صص. ۱-۲.
🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist
| Twitter | Instagram | Telegram |
❤1
"#یونگ در سراسر زندگیاش ثابتقدم بود و نمیخواست به مسائل متافیزیکی بپردازد، زیرا او یک روانشناس، یک دانشمند بود. در واقع، «یونگ اغلب خود را به عنوان یک شکاک متافیزیکی معرفی میکند» [رودریک مین، شکستن طلسم افسونزدایی: راز، معنا و متافیزیک در آثار کارل گوستاو یونگ، ص. ۱۰۳]، و معمولاً برای مثال بیان میکند که «نمیتوان هیچ چیز متافیزیکی را درک کرد، فقط میتوان آن را به صورت روانشناختی درک کرد» [کارل گوستاو یونگ، مجموعه آثار ۱۳، بند ۷۳]. نوع سوالاتی که در رابطه با مرگ مطرح میشوند، ذاتاً متافیزیکی هستند، به طوری که یک روانشناسی صرفاً عقلانی حتی نمیتواند به آنها بپردازد. با این حال، یونگ، به ویژه با تحولات نظری پس از تجربه نزدیک به مرگش در سال ۱۹۴۴، روانشناسی را بسط داد که به ما اجازه میدهد نه تنها به سوالات متافیزیکی نزدیک شویم، بلکه با آنها کار کنیم.
در واقع، من استدلال میکنم که به دلیل تأکید یونگ بر در نظر گرفتن تجربیات درونی به عنوان حقایق روانشناختی، که گهگاه میتواند به واقعیت زندگی پس از مرگ نیز اشاره کند [کارل گوستاو یونگ، خاطرات رویاها اندیشهها، ص. ۳۳۲]، تحلیل یونگی را میتوان به عنوان یک رویکرد رواندرمانی درک کرد که نه تنها مرگ را به اتاق تحلیل خوشآمد میگوید، بلکه در واقع هدفش ادغام آن با زندگی است. برای یونگ، «نه تنها رویاهای خودش، بلکه گهگاه رویاهای دیگران، به شکلدهی، بازنگری یا تأیید دیدگاههایش در مورد زندگی پس از مرگ کمک کرد» (ص. ۳۳۶). ناخودآگاه، که «بیحد و مرز، ناشناخته، بدون زمان و مکان است، همانطور که به اصطلاح «جهان آخرت» توصیف میشود» [تأملاتی در زندگی و رویاهای کارل گوستاو یونگ توسط آنیلا یافه، از گفتگو با یونگ، ص. ۱۵۲]، توسط یونگ به عنوان یک «پیشدرآمد احتمالی برای وجود پس از مرگ» (ص. ۱۵۲) درک میشد."
~لوئیس موریس، روانکاو یونگی، "مواجهه یونگ با مرگ: مقدمه"، مواجهه با مرگ، صص. ۲-۳.
🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist
| Twitter | Instagram | Telegram |
در واقع، من استدلال میکنم که به دلیل تأکید یونگ بر در نظر گرفتن تجربیات درونی به عنوان حقایق روانشناختی، که گهگاه میتواند به واقعیت زندگی پس از مرگ نیز اشاره کند [کارل گوستاو یونگ، خاطرات رویاها اندیشهها، ص. ۳۳۲]، تحلیل یونگی را میتوان به عنوان یک رویکرد رواندرمانی درک کرد که نه تنها مرگ را به اتاق تحلیل خوشآمد میگوید، بلکه در واقع هدفش ادغام آن با زندگی است. برای یونگ، «نه تنها رویاهای خودش، بلکه گهگاه رویاهای دیگران، به شکلدهی، بازنگری یا تأیید دیدگاههایش در مورد زندگی پس از مرگ کمک کرد» (ص. ۳۳۶). ناخودآگاه، که «بیحد و مرز، ناشناخته، بدون زمان و مکان است، همانطور که به اصطلاح «جهان آخرت» توصیف میشود» [تأملاتی در زندگی و رویاهای کارل گوستاو یونگ توسط آنیلا یافه، از گفتگو با یونگ، ص. ۱۵۲]، توسط یونگ به عنوان یک «پیشدرآمد احتمالی برای وجود پس از مرگ» (ص. ۱۵۲) درک میشد."
~لوئیس موریس، روانکاو یونگی، "مواجهه یونگ با مرگ: مقدمه"، مواجهه با مرگ، صص. ۲-۳.
🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist
| Twitter | Instagram | Telegram |
❤1👍1
"البته همه نظریههای سیاسی فرض میکنند که بیشتر افراد بسیار نادان هستند. کسانی که برای آزادی دادخواهی میکنند، از دیگران در این جهت متمایز میشوند که خودشان و همچنین خردمندترین افراد را نیز در زمره نادانان قرار میدهند."
— فردریش هایک
🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist
| Twitter | Instagram | Telegram |
— فردریش هایک
🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist
| Twitter | Instagram | Telegram |
Forwarded from برخط بوک
کتابستان برخط منتشر کرد:
صدا و دیگر هیچ
ملادن دولار
ترجمهی محمد کهربی
کتابستان برخط
چاپ اول 1404
275000 220.000 ت
تا دههی ۱۹۶۰، صدا موضوعی مهم در فلسفه به شمار نمیرفت تا آنکه دریدا و لکان، هر یک جداگانه، آن را دغدغهای نظری در کانون توجه قرار دادند. دولار در کتاب صدا و دیگر هیچ از ایدهی «آوا-محوری» دریدا فراتر میرود و این مدعای لکان را - که صدا یکی از نمودهای والای ابژهی روانکاوی (ابژهی a) است - بازیابی و بسط میدهد. دولار بر این باور است که افزون بر دو کارکرد رایج صدا، یعنی وسیلهای برای معنا و منبعی برای تحسین زیباییشناختی، میتوان به درک سومی نیز دست یافت: صدا همچون ابژهای که اهرم اندیشه است. او ابژهی صدا را در سطوح گوناگون بررسی میکند: زبانشناسی صدا، متافیزیک صدا، اخلاق صدا (با صدای وجدان)، رابطهی متناقض میان صدا و بدن، سیاست صدا. او همچنین کاربردهای صدا را در آثار فروید و کافکا واکاوی میکند. دولار با این اثر بنیادین، نظریهای با بنیانهای فلسفی دربارهی صدا، به مثابهی ابژه-علت لکانی، به ما عرضه میدارد.
سفارش از برخط بوک
📚برخطبوک (کتابستان برخط)👇
🆔 @Barkhatbook
صدا و دیگر هیچ
ملادن دولار
ترجمهی محمد کهربی
کتابستان برخط
چاپ اول 1404
تا دههی ۱۹۶۰، صدا موضوعی مهم در فلسفه به شمار نمیرفت تا آنکه دریدا و لکان، هر یک جداگانه، آن را دغدغهای نظری در کانون توجه قرار دادند. دولار در کتاب صدا و دیگر هیچ از ایدهی «آوا-محوری» دریدا فراتر میرود و این مدعای لکان را - که صدا یکی از نمودهای والای ابژهی روانکاوی (ابژهی a) است - بازیابی و بسط میدهد. دولار بر این باور است که افزون بر دو کارکرد رایج صدا، یعنی وسیلهای برای معنا و منبعی برای تحسین زیباییشناختی، میتوان به درک سومی نیز دست یافت: صدا همچون ابژهای که اهرم اندیشه است. او ابژهی صدا را در سطوح گوناگون بررسی میکند: زبانشناسی صدا، متافیزیک صدا، اخلاق صدا (با صدای وجدان)، رابطهی متناقض میان صدا و بدن، سیاست صدا. او همچنین کاربردهای صدا را در آثار فروید و کافکا واکاوی میکند. دولار با این اثر بنیادین، نظریهای با بنیانهای فلسفی دربارهی صدا، به مثابهی ابژه-علت لکانی، به ما عرضه میدارد.
سفارش از برخط بوک
📚برخطبوک (کتابستان برخط)👇
🆔 @Barkhatbook
👍3❤1
«یونگ هرگز از تأکید بر این واقعیت خسته نمیشد که بخش معینی از روان به مقوله فضا-زمان محدود نیست. او در این باره در نامهای مینویسد:
'آنچه عموماً از "روان" درک میشود، قطعاً پدیدهای زودگذر است اگر منظور از آن، واقعیتهای عادی آگاهی باشد. اما در لایههای عمیقتر روان که ما آن را ناخودآگاه مینامیم، چیزهایی وجود دارد که در مقولات ضروری دنیای آگاه ما، یعنی زمان و مکان، تردید ایجاد میکند.¹³ وجود تلهپاتی در زمان و مکان، هنوز هم فقط توسط نادانان مثبت انکار میشود. واضح است که ادراکات بیزمان و بیمکان فقط به این دلیل ممکن است که روانِ ادراککننده نیز به همین شکل ساخته شده است. بنابراین بیزمانی و بیمکانی باید به نوعی در ذات آن نهفته باشد، و این به خودی خود به ما اجازه میدهد در انحصار زمانی بودن روح تردید کنیم، یا اگر ترجیح میدهید، زمان و مکان را مشکوک جلوه میدهد... به اندازه کافی واضح است که بیزمانی و بیمکانی هرگز از طریق واسطه هوش ما قابل درک نیست، بنابراین باید به مفهوم مرزی بسنده کنیم. با این حال میدانیم که دری به سوی نظم کاملاً متفاوتی از چیزها نسبت به آنچه در دنیای تجربی آگاهی خود با آن مواجه میشویم، وجود دارد.'¹⁴
و در نامهای دیگر:
'نکته این است که، مانند همه مفاهیم ما، زمان و مکان بدیهی نیستند، بلکه حقایق آماری هستند. این با این واقعیت ثابت میشود که روان به طور کامل در این مقولات نمیگنجد. قادر به ادراکات تلهپاتیک و پیشآگاهی است. از این رو در پیوستاری خارج از زمان و مکان وجود دارد. بنابراین میتوانیم انتظار داشته باشیم که پدیدههای پس از مرگ رخ دهند که باید معتبر تلقی شوند. هیچ چیز در مورد وجود خارج از زمان قابل تأیید نیست. نادر بودن نسبی چنین پدیدههایی به هر حال نشان میدهد که اشکال وجود در داخل و خارج از زمان چنان به شدت از هم جدا شدهاند که عبور از این مرز با بزرگترین مشکلات روبرو است. اما این احتمال وجود وجودی خارج از زمان را که به موازات وجود در داخل زمان جریان دارد، رد نمیکند. بله، ما خودمان ممکن است همزمان در هر دو دنیا وجود داشته باشیم، و گهگاه اشاراتی از وجود دوگانه داریم. اما آنچه خارج از زمان است، طبق درک ما، خارج از تغییر است. از جاودانگی نسبی برخوردار است.'¹⁵
¹³ برای مثال، تلهپاتی (یادداشت نویسنده)
¹⁴ نامههای سی.جی. یونگ، جلد 1: 1906-1950، صفحات 117 و بعد
¹⁵ نامههای سی.جی. یونگ، جلد 2: 1951-1961، صفحه 561
~ماری-لوئیز فون فرانتس، دکتر، روانکاو یونگی، "فرضیه جدید یونگ"، درباره رویاها و مرگ، صفحات 149-150»
🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist
| Twitter | Instagram | Telegram |
'آنچه عموماً از "روان" درک میشود، قطعاً پدیدهای زودگذر است اگر منظور از آن، واقعیتهای عادی آگاهی باشد. اما در لایههای عمیقتر روان که ما آن را ناخودآگاه مینامیم، چیزهایی وجود دارد که در مقولات ضروری دنیای آگاه ما، یعنی زمان و مکان، تردید ایجاد میکند.¹³ وجود تلهپاتی در زمان و مکان، هنوز هم فقط توسط نادانان مثبت انکار میشود. واضح است که ادراکات بیزمان و بیمکان فقط به این دلیل ممکن است که روانِ ادراککننده نیز به همین شکل ساخته شده است. بنابراین بیزمانی و بیمکانی باید به نوعی در ذات آن نهفته باشد، و این به خودی خود به ما اجازه میدهد در انحصار زمانی بودن روح تردید کنیم، یا اگر ترجیح میدهید، زمان و مکان را مشکوک جلوه میدهد... به اندازه کافی واضح است که بیزمانی و بیمکانی هرگز از طریق واسطه هوش ما قابل درک نیست، بنابراین باید به مفهوم مرزی بسنده کنیم. با این حال میدانیم که دری به سوی نظم کاملاً متفاوتی از چیزها نسبت به آنچه در دنیای تجربی آگاهی خود با آن مواجه میشویم، وجود دارد.'¹⁴
و در نامهای دیگر:
'نکته این است که، مانند همه مفاهیم ما، زمان و مکان بدیهی نیستند، بلکه حقایق آماری هستند. این با این واقعیت ثابت میشود که روان به طور کامل در این مقولات نمیگنجد. قادر به ادراکات تلهپاتیک و پیشآگاهی است. از این رو در پیوستاری خارج از زمان و مکان وجود دارد. بنابراین میتوانیم انتظار داشته باشیم که پدیدههای پس از مرگ رخ دهند که باید معتبر تلقی شوند. هیچ چیز در مورد وجود خارج از زمان قابل تأیید نیست. نادر بودن نسبی چنین پدیدههایی به هر حال نشان میدهد که اشکال وجود در داخل و خارج از زمان چنان به شدت از هم جدا شدهاند که عبور از این مرز با بزرگترین مشکلات روبرو است. اما این احتمال وجود وجودی خارج از زمان را که به موازات وجود در داخل زمان جریان دارد، رد نمیکند. بله، ما خودمان ممکن است همزمان در هر دو دنیا وجود داشته باشیم، و گهگاه اشاراتی از وجود دوگانه داریم. اما آنچه خارج از زمان است، طبق درک ما، خارج از تغییر است. از جاودانگی نسبی برخوردار است.'¹⁵
¹³ برای مثال، تلهپاتی (یادداشت نویسنده)
¹⁴ نامههای سی.جی. یونگ، جلد 1: 1906-1950، صفحات 117 و بعد
¹⁵ نامههای سی.جی. یونگ، جلد 2: 1951-1961، صفحه 561
~ماری-لوئیز فون فرانتس، دکتر، روانکاو یونگی، "فرضیه جدید یونگ"، درباره رویاها و مرگ، صفحات 149-150»
🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist
| Twitter | Instagram | Telegram |
«حتی قبل از تجربه نزدیک به مرگش، یونگ تحلیل [یونگی] را به عنوان آمادهسازی برای مرگ میدید.
یونگ در سال 1929 استدلال کرد که هدف نیمه دوم زندگی، مرگ است و "دوری گزیدن از آن، امری ناسالم و غیرطبیعی است که نیمه دوم زندگی را از هدفش محروم میکند" [CW 13, par. 68]. در سال 1934، در "روح و مرگ"، یونگ پرسید: "چرا مرد مسن نباید بیست سال یا بیشتر خود را برای مرگ آماده کند؟" [CW 8, par. 803]، زیرا "روشنگری یا عدم روشنگری، آگاهی یا عدم آگاهی، طبیعت خود را برای مرگ آماده میکند" [par. 808]. از نظر یونگ، طبیعت، ناخودآگاه، خود را برای مرگ نه به عنوان پایان، بلکه به عنوان یک گذار آماده میکند.
به همین دلیل نحوه مرگ برای یونگ مهم شد. سؤال مرتبط این است که فرد چقدر فردیت یافته است. یک سال پس از "روح و مرگ"، والتر ایوانز-ونتز، انسان شناس آمریکایی، از یونگ خواست تا تفسیری بر کتاب تبتی مردگان یا باردو تودول بنویسد. یونگ این کتاب را اینگونه توصیف کرد:
"در اصل، چیزی جز آیین ورود مردگان به زندگی باردو نیست، همانطور که آیین ورود زندگان، آمادهسازی برای ماوراء بود...
تنها "فرایند آیین ورود" که امروزه در غرب زنده و اجرا میشود، تحلیل ناخودآگاه است که توسط پزشکان برای اهداف درمانی استفاده میشود." [CW 11, par. 842]
بیانیه اخیر، بذر این کتاب است. از آنجایی که فرآیند فردیتیابی توسط یونگ به عنوان آمادهسازی برای مرگ نیز درک میشد، سؤالات من از نویسندگان این کتاب این بود: چگونه برای مرگ آماده میشوید؟ چگونه با مرگ کنار آمدهاید؟ آیا یونگ و نوشتههایش به شما در آماده شدن برای مرگ کمک کردهاند؟ اگر چنین است، چگونه؟"
~لوئیس موریس، روانکاو یونگی، "رویارویی یونگ با مرگ: مقدمهای"، رویارویی با مرگ، صفحات 11-12»
🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist
| Twitter | Instagram | Telegram |
یونگ در سال 1929 استدلال کرد که هدف نیمه دوم زندگی، مرگ است و "دوری گزیدن از آن، امری ناسالم و غیرطبیعی است که نیمه دوم زندگی را از هدفش محروم میکند" [CW 13, par. 68]. در سال 1934، در "روح و مرگ"، یونگ پرسید: "چرا مرد مسن نباید بیست سال یا بیشتر خود را برای مرگ آماده کند؟" [CW 8, par. 803]، زیرا "روشنگری یا عدم روشنگری، آگاهی یا عدم آگاهی، طبیعت خود را برای مرگ آماده میکند" [par. 808]. از نظر یونگ، طبیعت، ناخودآگاه، خود را برای مرگ نه به عنوان پایان، بلکه به عنوان یک گذار آماده میکند.
به همین دلیل نحوه مرگ برای یونگ مهم شد. سؤال مرتبط این است که فرد چقدر فردیت یافته است. یک سال پس از "روح و مرگ"، والتر ایوانز-ونتز، انسان شناس آمریکایی، از یونگ خواست تا تفسیری بر کتاب تبتی مردگان یا باردو تودول بنویسد. یونگ این کتاب را اینگونه توصیف کرد:
"در اصل، چیزی جز آیین ورود مردگان به زندگی باردو نیست، همانطور که آیین ورود زندگان، آمادهسازی برای ماوراء بود...
تنها "فرایند آیین ورود" که امروزه در غرب زنده و اجرا میشود، تحلیل ناخودآگاه است که توسط پزشکان برای اهداف درمانی استفاده میشود." [CW 11, par. 842]
بیانیه اخیر، بذر این کتاب است. از آنجایی که فرآیند فردیتیابی توسط یونگ به عنوان آمادهسازی برای مرگ نیز درک میشد، سؤالات من از نویسندگان این کتاب این بود: چگونه برای مرگ آماده میشوید؟ چگونه با مرگ کنار آمدهاید؟ آیا یونگ و نوشتههایش به شما در آماده شدن برای مرگ کمک کردهاند؟ اگر چنین است، چگونه؟"
~لوئیس موریس، روانکاو یونگی، "رویارویی یونگ با مرگ: مقدمهای"، رویارویی با مرگ، صفحات 11-12»
🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist
| Twitter | Instagram | Telegram |
«در سال 1944، پس از حمله قلبی، یونگ تجربهای نزدیک به مرگ داشت که او را به "هذیانها و رؤیاهایی" سوق داد که آنها را "عظیمترین چیزهایی که [او] تا به حال تجربه کرده بود" توصیف کرد. رؤیاهای او نه تنها باعث شد او فکر کند "که مرده و به زندگی بازگشته است"، بلکه به او جسارت داد تا فرمولبندیهای جدیدی را کار و منتشر کند. دو سال پس از حمله قلبی، یونگ مفهوم کهنالگو را گسترش داد و "ماهیت روانگونه کهنالگو" را معرفی کرد. این تحول نظری جدید به یونگ اجازه داد بعداً مفهوم همزمانی را ارائه دهد، که به گفته شمادسانی، "به وضوح تلاشی برای قابل فهم کردن پدیدههای فرا روانشناختی بر حسب فیزیک بود، و به این ترتیب، دری را به سوی تعالی پس از مرگ گشود."»
~لوئیس موریس، روانکاو یونگی، "رویارویی یونگ با مرگ: مقدمهای"، رویارویی با مرگ، صفحه 8
🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist
| Twitter | Instagram | Telegram |
~لوئیس موریس، روانکاو یونگی، "رویارویی یونگ با مرگ: مقدمهای"، رویارویی با مرگ، صفحه 8
🔺 - یک جنرالیست
🔻 @be_a_generalist
| Twitter | Instagram | Telegram |
❤1