tgoop.com/be_yade_shahidan/140940
Last Update:
🌷باید بروم و به تکلیفم عمل کنم
مهدی رابطهاش با پدرش خیلی عجیب بود. به قدری به هم دلبسته بودند که در کمتر پدر و پسری این موضوع را دیدم. با این حال وقتی قرار شد به سوریه اعزام شود، پدرش در بیمارستان بستری بود. آمد به من گفت: هول نکن! پدرم چند روز بیشتر کنار ما نخواهد بود. من هم دارم میروم سوریه. با تعجب گفتم: چطور اینقدر راحت میتوانی این حرف را بزنی؟ لااقل بمان. گفت نه باید بروم و به تکلیفم عمل کنم. وقتی رفت پدرش چند روز بعد از دنیا رفت. فرماندشان میگوید: بیا برو لااقل لحظه آخر پدرت را ببین. اما مهدی قبول نمیکند و میگوید: اینجا میمانم و ثوابش را هدیه میکنم به پدرم.
تا یک روز مانده به شهادتش آنلاین شد و من اولین چیزی که پرسیدم این بود که آقا مهدی شما سالمید؟ گفت: بله من سالمم. الان بوکمال هستم و شهر با خاک یکسان شده، برایمان دعا کن. یک پایگاه مانده اگر انشاءالله این را هم بگیریم و سالم بمانم بعدش دیگر میآیم چند ماهی پیش شما هستم بعد دوباره بر میگردم. دعا کن پیروز شویم. اگر تا سه چهار روز دیگر تماس نگرفتم، پیگیر باش. گفتم: یعنی چی پیگیر باشم؟ گفت: شاید خدا قبولم کرد.
بعد از این تماس رفتم مشهد. ۲۸ صفر مشهد بودم اما همهاش دلم مثل سیر و سرکه میجوشید. سه چهار روز خیلی به من سخت گذشت. دائم اخبار را دنبال میکردم. وقتی از مشهد برگشتم فردا شبش مهدی شهید شد. او در شب شهادت امام رضا(ع) به شهادت رسید🌷🍃
#سالروزشهادت..🌿🌺🌿
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
BY 🌷ب یاد شهیدان🌷
Share with your friend now:
tgoop.com/be_yade_shahidan/140940