🌷خبر شهادت🌷
❣شبش رفته بودم خانه مادر شوهرم. گفتم: مامان خیلی حالم بده.حس میکنم فرق سرم دارم میشکافد. گویا چند روز قبلش مهدی تیری خورده بود به دستش و به من نگفته بودند. انشب ابوالفضل هم تا صبح فقط ناله کرد. صبح گفتم: مامان میروم خانه پدرم تا با آنها بچه را ببریم دکتر شایدمریض شده. وقتی رفتیم دکتر، گفت: نه بچه کاملاً سالم است.
❣نزدیک ظهر شوهرخواهر مهدی تماس گرفت و گفت: یکی از دوستانم تصادف کرده میخواهم ببینم پدر شما در نیروی انتظامی آشنا ندارد؟ گوشی را دادم پدرم. همینطور که صحبت میکرد رفت سمت اتاق. وقتی برگشت دیدم قرمز شده. گفتم: بابا من میدانم مهدی شهید شده، راستش را به من بگویید. باور کنید آن همه استرسی که داشتم انگار حقیقتا تمام شده بود. یک یا حسین(ع) گفتم و نه گریهای کردم نه چیزی. به پدرم گفتم: دوست ندارم لباس مشکی بپوشید. خودم هم یک لباس نو خریده بودم از مشهد، همان را پوشیدم و رفتیم منزل مادر شوهرم. او وقتی آرامش مرا دید گفت: همهاش فکر میکردم به تو با آن همه استرس چطور بگویم.
❣من همه را آرام میکردم. میگفتم: مهدی به چیزی که میخواست رسید. خودم هنوز حال آن وقت را درک نکردم. اما حس میکردم حضرت زینب(س) کنارم هست. بقیه فکر میکردند من شوکه شدم اما واقعاً حالم عادی بود و راضی بودم. انگار آمپول صبر به من زده بودند. چند روز بعد پیکر همسرم آمد و ما رفتیم معراج شهدای مشهد تا مهدی را ببینیم. من این چند سال اصلاً جلوی کسی گریه نکردم و دوست هم ندارم این کار را بکنم. انگار خودشان هم مرا آرام میکنند. اما روز معراج خیلی سخت بود....
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
❣شبش رفته بودم خانه مادر شوهرم. گفتم: مامان خیلی حالم بده.حس میکنم فرق سرم دارم میشکافد. گویا چند روز قبلش مهدی تیری خورده بود به دستش و به من نگفته بودند. انشب ابوالفضل هم تا صبح فقط ناله کرد. صبح گفتم: مامان میروم خانه پدرم تا با آنها بچه را ببریم دکتر شایدمریض شده. وقتی رفتیم دکتر، گفت: نه بچه کاملاً سالم است.
❣نزدیک ظهر شوهرخواهر مهدی تماس گرفت و گفت: یکی از دوستانم تصادف کرده میخواهم ببینم پدر شما در نیروی انتظامی آشنا ندارد؟ گوشی را دادم پدرم. همینطور که صحبت میکرد رفت سمت اتاق. وقتی برگشت دیدم قرمز شده. گفتم: بابا من میدانم مهدی شهید شده، راستش را به من بگویید. باور کنید آن همه استرسی که داشتم انگار حقیقتا تمام شده بود. یک یا حسین(ع) گفتم و نه گریهای کردم نه چیزی. به پدرم گفتم: دوست ندارم لباس مشکی بپوشید. خودم هم یک لباس نو خریده بودم از مشهد، همان را پوشیدم و رفتیم منزل مادر شوهرم. او وقتی آرامش مرا دید گفت: همهاش فکر میکردم به تو با آن همه استرس چطور بگویم.
❣من همه را آرام میکردم. میگفتم: مهدی به چیزی که میخواست رسید. خودم هنوز حال آن وقت را درک نکردم. اما حس میکردم حضرت زینب(س) کنارم هست. بقیه فکر میکردند من شوکه شدم اما واقعاً حالم عادی بود و راضی بودم. انگار آمپول صبر به من زده بودند. چند روز بعد پیکر همسرم آمد و ما رفتیم معراج شهدای مشهد تا مهدی را ببینیم. من این چند سال اصلاً جلوی کسی گریه نکردم و دوست هم ندارم این کار را بکنم. انگار خودشان هم مرا آرام میکنند. اما روز معراج خیلی سخت بود....
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
۲۷ آبان سالروز شهادت
دسته گلهای محمدی شهر قم ؛
شهیدان مهدی و مجید زینالدین گرامیباد
#روحشانشادباصلوات
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
دسته گلهای محمدی شهر قم ؛
شهیدان مهدی و مجید زینالدین گرامیباد
#روحشانشادباصلوات
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
🔰من باید نمانم اگر بناست قبر زینب(س) به دست نااهلان بیفتد
✍️حاج قاسم سلیمانی: بدنم به رعشه میاُفتد. من در حفاظت از دختر [حضرت] علی(ع) و [حضرت] فاطمه(س) مسئولیت دارم. من سرپرست دفاع از این بیت هستم. چگونه ممکن است بتوانم از [حضرت] زینب(س) و رقیهاش غفلت کنم؟
جواب پیامبر(ص) و [حضرت] علی(ع) و [حضرت] فاطمه(س) را چه بدهم؟ من باید نمانم اگر بناست قبر [حضرت] زینب(س) به دست نااهلان بیفتد.
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
✍️حاج قاسم سلیمانی: بدنم به رعشه میاُفتد. من در حفاظت از دختر [حضرت] علی(ع) و [حضرت] فاطمه(س) مسئولیت دارم. من سرپرست دفاع از این بیت هستم. چگونه ممکن است بتوانم از [حضرت] زینب(س) و رقیهاش غفلت کنم؟
جواب پیامبر(ص) و [حضرت] علی(ع) و [حضرت] فاطمه(س) را چه بدهم؟ من باید نمانم اگر بناست قبر [حضرت] زینب(س) به دست نااهلان بیفتد.
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
•┈┈••✾•🍃🌸🌼🌸🍃•✾••┈┈•
هر وقت که دستت
از همه جا کوتاه شد بگو:
و أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى اللَّهِ
إِنَّ اللَّـهَ بَصِیرٌ بِالْعِبَـــادِ
کارم را به خدا میسپارم
خداوند بینای به بندگان است
خدایا این روزا گره کورِ
مردم مظلوم و بی گناه کشورم
فقط به دستای پر معجزه ی
خودت باز میشه ...
تو رو به بزرگیت قسم
آرامش، و نعمت سلامتی را
به مردم کشورم هدیه کن و آنها
را در آغوش اَمن و گرمت بگیر 🙏🏻
•┈┈••✾•🍃🌸🌼🌸🍃•✾••┈┈•
هر وقت که دستت
از همه جا کوتاه شد بگو:
و أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى اللَّهِ
إِنَّ اللَّـهَ بَصِیرٌ بِالْعِبَـــادِ
کارم را به خدا میسپارم
خداوند بینای به بندگان است
خدایا این روزا گره کورِ
مردم مظلوم و بی گناه کشورم
فقط به دستای پر معجزه ی
خودت باز میشه ...
تو رو به بزرگیت قسم
آرامش، و نعمت سلامتی را
به مردم کشورم هدیه کن و آنها
را در آغوش اَمن و گرمت بگیر 🙏🏻
•┈┈••✾•🍃🌸🌼🌸🍃•✾••┈┈•
🔻شهید طهرانی مقدم: در یکی از عملیاتها که علیه منافقین بود، قرار شد منطقهای را با موشک هدف قرار بدهیم
🔹️ من موشکها را آماده کرده بودم، سوختزده و با سیستم برنامهریزی شده بودند. موشکها هم از آن موشکهای مدرن نقطهزن بود.
🔹️ ایشان (شهید احمد کاظمی) از عمق عراق تماس گرفت که مقدم آمادهای؟ گفتم: بله. گفت: موشکها چقدر میارزد؟ گفتم مگر میخواهی بخری؟! گفت: بگو چقدر میارزد؟ گفتم: مثلاً شش هزار دلار. گفت: «مقدم نزن اینها اینقدر نمیارزند.»
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
🔹️ من موشکها را آماده کرده بودم، سوختزده و با سیستم برنامهریزی شده بودند. موشکها هم از آن موشکهای مدرن نقطهزن بود.
🔹️ ایشان (شهید احمد کاظمی) از عمق عراق تماس گرفت که مقدم آمادهای؟ گفتم: بله. گفت: موشکها چقدر میارزد؟ گفتم مگر میخواهی بخری؟! گفت: بگو چقدر میارزد؟ گفتم: مثلاً شش هزار دلار. گفت: «مقدم نزن اینها اینقدر نمیارزند.»
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
♦️ماجرای توسل شهید حسن طهرانی مقدم به امام رضا علیه السلام
🔹سردار طهرانی مقدم در مسجد شهرک شهید دقایقی تعریف میکرد: رفته بودیم روسیه تا از روس ها موشک نقطه زن بخریم. اما قرارداد را فسخ کردند و افسر روسی گفت این فناوری اختصاصی ماست و اگر شما بخرید از روی آن کپی میکنید. قول دادم چنین کاری انجام نمیدهیم اما قبول نکرد.
🔹حرف هایم نتیجه نداد و به افسر روسی گفتم ما بدون شما، موشک نقطه زن میسازیم، او خندید و گفت به این تکنولوژی بعد از ۵۰ سال هم نمیرسید! وقتی برگشتیم ایران هر چه در توان داشتم را گذاشتم اما به در بسته خوردم. تا اینکه دست به دامن امام رضا شدم.
🔹رفتیم مشهد و سه روز در حرم برای پیدا کردن راهی متوسل حضرت شدم تا اینکه با عنایت امام روز سوم در حرم طرحی در ذهنم جرقه زد. سریع برگشتم به محل اسکان و آن را در دفتر نقاشی دخترم کشیدم. آمدیم تهران و طرح را عملیاتی کردیم و موشک نقطه زن فاتح ١١٠ را ساختیم.
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
🔹سردار طهرانی مقدم در مسجد شهرک شهید دقایقی تعریف میکرد: رفته بودیم روسیه تا از روس ها موشک نقطه زن بخریم. اما قرارداد را فسخ کردند و افسر روسی گفت این فناوری اختصاصی ماست و اگر شما بخرید از روی آن کپی میکنید. قول دادم چنین کاری انجام نمیدهیم اما قبول نکرد.
🔹حرف هایم نتیجه نداد و به افسر روسی گفتم ما بدون شما، موشک نقطه زن میسازیم، او خندید و گفت به این تکنولوژی بعد از ۵۰ سال هم نمیرسید! وقتی برگشتیم ایران هر چه در توان داشتم را گذاشتم اما به در بسته خوردم. تا اینکه دست به دامن امام رضا شدم.
🔹رفتیم مشهد و سه روز در حرم برای پیدا کردن راهی متوسل حضرت شدم تا اینکه با عنایت امام روز سوم در حرم طرحی در ذهنم جرقه زد. سریع برگشتم به محل اسکان و آن را در دفتر نقاشی دخترم کشیدم. آمدیم تهران و طرح را عملیاتی کردیم و موشک نقطه زن فاتح ١١٠ را ساختیم.
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
با آنکه خدمات فراوانی در زمان دفاع مقدس و در سپاه انجام داد اما هرگز علاقه ای به مطرح شدن نداشت. دلیلش هم فقط اقتضای کارش نبود که می بایست گمنام باشد... خودش هیچ رغبتی به نام و نشان نداشت. از همان زمان جنگ و حصر آبادان، که سامانه ادوات سنگین سپاه را سامان داد. سامانه توپخانه و خمپاره انداز سپاه که منسجم نبود او با یک کار بزرگ آن را تبدیل به یک واحد منظم کرد، هیچ ادعایی نداشت و همه افعالش با خلوص نیت فی سیبل الله بود. همیشه کارهای بزرگ و مشکل را به نحو احسن انجام می داد. با جرئت و توکل کار را به سرانجام می رساند و بی آنکه خستگی در وجودش راه پیدا کند، می رفت سراغ کار بعدی...
#سردار_شهید_حاج_حسن_طهرانی_مقدم
شهدا را یاد کنیم با ذکر صلواتی بر محمد(ص)و آل محمد(ص)🌺🌺
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
#سردار_شهید_حاج_حسن_طهرانی_مقدم
شهدا را یاد کنیم با ذکر صلواتی بر محمد(ص)و آل محمد(ص)🌺🌺
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
پدرِ موشکیِ ایران...🕊️
🌷شهید حسن طهرانی مقدم
تاریخ تولد: ۶ / ۸ / ۱۳۳۸
تاریخ شهادت: ۲۱ / ۸ / ۱۳۹۰
محل تولد: تهران
محل شهادت: ملارد تهران
*🌷فرمانده موشکی بود🚀 اصلاً موشک عشقش بود، هر جا موشک بود، ایشان را میتوانستی پیدا کنی🌙همیشه میگفت باید بدنی قوی داشته باشیم. چون وقتی میخواهید یک کابل موشک را بالا بکشید، اگر توان نداشته باشید، مهره ها بلافاصله جابجا می شوند⚡️چه بسا خیلی ها هم مهرههایشان جابهجا شد و زانودرد گرفتند🥀راوی← رفته بودیم برای بازدید از موشک های فوق پیشرفته ی روسی🚀 حسن رو کرد به کارشناس روسی و گفت: اگه میشه فن آوری این موشک رو در اختیار ما قرار بدید!⚡️ژنرال ها و کارشناسان روسی خندیدند و گفتند: امکان نداره این فن آوری فقط در اختیار کشور ماست.‼️حسن خیلی جدی و محکم گفت: ولی ما خودمون این موشک رو می سازیم"‼️و دوباره صدای خنده ی اونا بلند شد...(: وقتی برگشتیم ایران،خیلی تلاش کردیم نمونشو بسازیم،ولی نشد🥀حسن رفت مشهد و به امام رضا(ع) متوسل شد🌙وقتی برگشت، دست به کار شدیم و موشک رو ساختیم که به مراتب از مدل روسی،بهتر و پیشرفته تر بود.🚀اگر امروز در بحث فناوری موشکی ، جمهوری اسلامی ایران حرفی برای گفتن دارد ، برمیگردد به همین روحیه خودباوری که در وجود حاج حسن و یاران عزیزش تجلی داشت..🌙 به گونه ای که اکنون جمهوری اسلامی جزو قدرت های اول موشکی در جهان به حساب میآید..»🚀 ۲۱ آبان ماه ۱۳۹۰ صدای مهیبی در تهران به لرزه در آمد💥و مغز متفکر ایران به همراه یارانش بر اثر انفجار زاغه مهمات💥به شهادت رسید*🕊️🕋
سرلشکر پاسدار
#شهید_حسن_طهرانی_مقدم
#شادی_روح_پاکش_صلوات💙🌷
🌷شهید حسن طهرانی مقدم
تاریخ تولد: ۶ / ۸ / ۱۳۳۸
تاریخ شهادت: ۲۱ / ۸ / ۱۳۹۰
محل تولد: تهران
محل شهادت: ملارد تهران
*🌷فرمانده موشکی بود🚀 اصلاً موشک عشقش بود، هر جا موشک بود، ایشان را میتوانستی پیدا کنی🌙همیشه میگفت باید بدنی قوی داشته باشیم. چون وقتی میخواهید یک کابل موشک را بالا بکشید، اگر توان نداشته باشید، مهره ها بلافاصله جابجا می شوند⚡️چه بسا خیلی ها هم مهرههایشان جابهجا شد و زانودرد گرفتند🥀راوی← رفته بودیم برای بازدید از موشک های فوق پیشرفته ی روسی🚀 حسن رو کرد به کارشناس روسی و گفت: اگه میشه فن آوری این موشک رو در اختیار ما قرار بدید!⚡️ژنرال ها و کارشناسان روسی خندیدند و گفتند: امکان نداره این فن آوری فقط در اختیار کشور ماست.‼️حسن خیلی جدی و محکم گفت: ولی ما خودمون این موشک رو می سازیم"‼️و دوباره صدای خنده ی اونا بلند شد...(: وقتی برگشتیم ایران،خیلی تلاش کردیم نمونشو بسازیم،ولی نشد🥀حسن رفت مشهد و به امام رضا(ع) متوسل شد🌙وقتی برگشت، دست به کار شدیم و موشک رو ساختیم که به مراتب از مدل روسی،بهتر و پیشرفته تر بود.🚀اگر امروز در بحث فناوری موشکی ، جمهوری اسلامی ایران حرفی برای گفتن دارد ، برمیگردد به همین روحیه خودباوری که در وجود حاج حسن و یاران عزیزش تجلی داشت..🌙 به گونه ای که اکنون جمهوری اسلامی جزو قدرت های اول موشکی در جهان به حساب میآید..»🚀 ۲۱ آبان ماه ۱۳۹۰ صدای مهیبی در تهران به لرزه در آمد💥و مغز متفکر ایران به همراه یارانش بر اثر انفجار زاغه مهمات💥به شهادت رسید*🕊️🕋
سرلشکر پاسدار
#شهید_حسن_طهرانی_مقدم
#شادی_روح_پاکش_صلوات💙🌷
🍃🌹توسل به امام رضا علیه السلام؛
رفته بودیم برای بازدید از موشک های
فوق پیشرفته ی روسی.
وقتی بازدیدمون
تموم شد،حسن رو کرد به کارشناس موشکی
روسیه و گفت:
میشه فن آوری این موشک رو در
اختیار ما قرار بدید!؟
ژنرال ها و کارشناسان روسی خندیدند
و گفتند: امکان نداره این فن آوری فقط
در اختیار کشور ماست.
حسن خیلی جدی و محکم گفت:
ولی ما خودمون این موشک رو میسازیم
و دوباره صدای خنده ی اونا بلند شد.
وقتی برگشتیم ایران،خیلی تلاش کردیم
نمونه شو بسازیم، ولی نشد. وقتی از
ساخت موشک ناامید شدیم ،حسن راهی
مشهد الرضا شد.
خودش تعریف می کرد،
به امام رضا متوسل شدم و سه روز توی
حرم موندم.روز سوم بود که عنایت امام
رضا رو حس کردم و حلقهی مفقوده کار
به ذهنم خطور کرد .وقتی زیارتم تموم
شد دفترچه نقاشی دخترم رو برداشتم
و طرحی رو که به ذهنم رسیده بود
کشیدم تا وقتی رسیدم تهران عملیش کنم.
وقتی حسن از مشهد برگشت، سریع
دست به کار شدیم و موشک رو ساختیم
که به مراتب از مدل روسی، بهتر و
پیشرفته تر بود .
پدر موشکی ایران
🌷#شهیدحسنطهرانیمقدم🌷
یاد شهدا با صلوات🕊
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
رفته بودیم برای بازدید از موشک های
فوق پیشرفته ی روسی.
وقتی بازدیدمون
تموم شد،حسن رو کرد به کارشناس موشکی
روسیه و گفت:
میشه فن آوری این موشک رو در
اختیار ما قرار بدید!؟
ژنرال ها و کارشناسان روسی خندیدند
و گفتند: امکان نداره این فن آوری فقط
در اختیار کشور ماست.
حسن خیلی جدی و محکم گفت:
ولی ما خودمون این موشک رو میسازیم
و دوباره صدای خنده ی اونا بلند شد.
وقتی برگشتیم ایران،خیلی تلاش کردیم
نمونه شو بسازیم، ولی نشد. وقتی از
ساخت موشک ناامید شدیم ،حسن راهی
مشهد الرضا شد.
خودش تعریف می کرد،
به امام رضا متوسل شدم و سه روز توی
حرم موندم.روز سوم بود که عنایت امام
رضا رو حس کردم و حلقهی مفقوده کار
به ذهنم خطور کرد .وقتی زیارتم تموم
شد دفترچه نقاشی دخترم رو برداشتم
و طرحی رو که به ذهنم رسیده بود
کشیدم تا وقتی رسیدم تهران عملیش کنم.
وقتی حسن از مشهد برگشت، سریع
دست به کار شدیم و موشک رو ساختیم
که به مراتب از مدل روسی، بهتر و
پیشرفته تر بود .
پدر موشکی ایران
🌷#شهیدحسنطهرانیمقدم🌷
یاد شهدا با صلوات🕊
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
✍️ فاطمیه را باید قدر بدانیم. درسهای بزرگی در دل این ماجرا نهفته است؛ درس آزادگی، درس اطاعت و حمایت از امام زمان عجل الله و تعالی
◾️ فاطمه سلام الله علیها به ما آموخت در زمانی که جماعت فراموشکار حتی جوابِ سلامِ علی علیه السلام را هم نمیدادند، چطور دل به آتش زد و بیپروا دست از دامانِ امام زمانش در میان کوچه نکشید و در سکوت مَنفَعتطلبانهی خواص و ترس عوام، خطبهای در حمایت از امام زمانش خواند.
◽️ این الگوی بیبدیل به ما آموخت که حتی به تنهایی هم که شده باید از امام زمان دفاع کرد.
#فاطمیه
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
◾️ فاطمه سلام الله علیها به ما آموخت در زمانی که جماعت فراموشکار حتی جوابِ سلامِ علی علیه السلام را هم نمیدادند، چطور دل به آتش زد و بیپروا دست از دامانِ امام زمانش در میان کوچه نکشید و در سکوت مَنفَعتطلبانهی خواص و ترس عوام، خطبهای در حمایت از امام زمانش خواند.
◽️ این الگوی بیبدیل به ما آموخت که حتی به تنهایی هم که شده باید از امام زمان دفاع کرد.
#فاطمیه
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
يا زهرا (س)...😭💔
غربت كوچه ها چه سنگين است
گريه ي بي صدا چه سنگين است
مادري بي دليل ناله نزد
ضربه ي بي هوا چه سنگين است
زن همسايه سر تكان ميداد
دست آن بي حيا چه سنگين است
سايه ات بر سر اهالي شهر
مادر اين روزها چه سنگين است
بغض خود بشكن و خلاصم كن
بغض بي انتها چه سنگين است
رفتي و آستين به دندانند
گريه ي مرتضي چه سنگين است
😭😭😭
اجرک الله یا صاحب الزمان...🖤
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
غربت كوچه ها چه سنگين است
گريه ي بي صدا چه سنگين است
مادري بي دليل ناله نزد
ضربه ي بي هوا چه سنگين است
زن همسايه سر تكان ميداد
دست آن بي حيا چه سنگين است
سايه ات بر سر اهالي شهر
مادر اين روزها چه سنگين است
بغض خود بشكن و خلاصم كن
بغض بي انتها چه سنگين است
رفتي و آستين به دندانند
گريه ي مرتضي چه سنگين است
😭😭😭
اجرک الله یا صاحب الزمان...🖤
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•