This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@book44_book44
روی تو
این آواز از استاد معصومه مهرعلی در سال ۷۸ در یک محفل خصوصی ضبط شده است
آواز : معصومه مهرعلی
تار : ارژنگ سیفی زاده
موسیقی : شایان گرجی
شعر : پروفسور صادق عنقا
طراح کاور و ویدیو : صیاد
«شایان گرجی»
#نوای_واپسین_شب
روی تو
این آواز از استاد معصومه مهرعلی در سال ۷۸ در یک محفل خصوصی ضبط شده است
آواز : معصومه مهرعلی
تار : ارژنگ سیفی زاده
موسیقی : شایان گرجی
شعر : پروفسور صادق عنقا
طراح کاور و ویدیو : صیاد
«شایان گرجی»
#نوای_واپسین_شب
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
@book44_book44
✔️نگاهی کوتاه به آثار علی حاتمی
این ویدیو را که نگاهی کوتاه به زندگی «علیحاتمی» از تولد تا مرگ دارد عزیز ساعتی در سال ۱۳۸۵ ساخته و میثم مولایی آن را تدوین کرده است.
در بخش اول اینویدیو که به دلیل حجم بالاامکان نشرش نبود تصاویری از علی حاتمی در نشست مطبوعاتی «سوته دلان» در جشنواره جهانی دیده می شود. همچنین نماهایی از «جهان پهلوان تختی » که حاتمی در حین ساخت این فیلم درگذشت.(فیلم نیوز)
کتاب ها، فیلم ها و موسیقی هایی که در بخش اول ویدیو دیده و شنیده میشوند مثل عبید زاکانی و چاپلین و ... همه از علاقه مندی های دوره کودکی و نوجوانی علی حاتمی هستند.
امروز زادروز سعدی سینمای ایران، علی حاتمی است.
✔️نگاهی کوتاه به آثار علی حاتمی
این ویدیو را که نگاهی کوتاه به زندگی «علیحاتمی» از تولد تا مرگ دارد عزیز ساعتی در سال ۱۳۸۵ ساخته و میثم مولایی آن را تدوین کرده است.
در بخش اول اینویدیو که به دلیل حجم بالاامکان نشرش نبود تصاویری از علی حاتمی در نشست مطبوعاتی «سوته دلان» در جشنواره جهانی دیده می شود. همچنین نماهایی از «جهان پهلوان تختی » که حاتمی در حین ساخت این فیلم درگذشت.(فیلم نیوز)
کتاب ها، فیلم ها و موسیقی هایی که در بخش اول ویدیو دیده و شنیده میشوند مثل عبید زاکانی و چاپلین و ... همه از علاقه مندی های دوره کودکی و نوجوانی علی حاتمی هستند.
امروز زادروز سعدی سینمای ایران، علی حاتمی است.
@book44_book44
مولوی داستان مردی را میگوید که هنگام عبور از بازار عطرفروشان، ناگهان بر زمین افتاد و بیهوش شد!
مردم دور او جمع شدند و هر کسی چیزی میگفت، همه برای درمان او تلاش میکردند.
یکی نبض او را میگرفت، دیگری گلاب بر صورت او میپاشید و یکی دیگر عود و عنبر میسوزاند.
اما این درمانها هیچ سودی نداشت.
حال مرد بدتر و بدتر میشد و تا ظهر بیهوش افتاده بود و همه درمانده شده بودند.
تنها برادرش فهمید که چرا وی در بازار عطاران بیهوش شده است؛ با خود گفت:
من درد او را میدانم، برادرم دباغ است و کارش پاک کردن پوست حیوانات از کثافات است!
او به بوی بد عادت کرده و مغزش پر از بوی تعفن و سرگین است .
و با استشمام بوی خوب عطرها بیهوش شده است!
سپس کمی سرگین بدبوی حیوانی را برداشت و به بازار آمد.
مردم را کنار زد و کنار برادرش نشست و آن سرگین بد بوی را جلو بینی برادر گرفت؛ چند لحظه بعد مرد دباغ به هوش آمد!
در حقیقت این تمثیل مردمی است که به افکار و اقوال و فرهنگ نازل و مبتذل خو گرفته و از کلام نغز و درست، افکار پرورانده و متعالی، آثار اصیل، هنر والا و فرهنگ فاخر روی برگرداناند!
تا جایی که آنها رفتار صحیح و فرهنگ اصیل را خستهکننده، سختفهم و یا غیرسرگرمکننده میدانند و از شنیدن یک حرف حسابی، خواندن یک کتاب عالی، تماشای یک فیلم هنری و یا گوشدادن به یک موسیقی اصیل، نه تنها هشیار نمیشوند؛ بلکه به بیهوشی عمیقی رضایت میدهند....
گر در طلب گوهر کانی کانی
گر در پی لقمه نانی نانی
گر از اندیشه تو گل بگذرد گل باشی
ور بلبل بیقرار بلبل باشی
مولوی داستان مردی را میگوید که هنگام عبور از بازار عطرفروشان، ناگهان بر زمین افتاد و بیهوش شد!
مردم دور او جمع شدند و هر کسی چیزی میگفت، همه برای درمان او تلاش میکردند.
یکی نبض او را میگرفت، دیگری گلاب بر صورت او میپاشید و یکی دیگر عود و عنبر میسوزاند.
اما این درمانها هیچ سودی نداشت.
حال مرد بدتر و بدتر میشد و تا ظهر بیهوش افتاده بود و همه درمانده شده بودند.
تنها برادرش فهمید که چرا وی در بازار عطاران بیهوش شده است؛ با خود گفت:
من درد او را میدانم، برادرم دباغ است و کارش پاک کردن پوست حیوانات از کثافات است!
او به بوی بد عادت کرده و مغزش پر از بوی تعفن و سرگین است .
و با استشمام بوی خوب عطرها بیهوش شده است!
سپس کمی سرگین بدبوی حیوانی را برداشت و به بازار آمد.
مردم را کنار زد و کنار برادرش نشست و آن سرگین بد بوی را جلو بینی برادر گرفت؛ چند لحظه بعد مرد دباغ به هوش آمد!
در حقیقت این تمثیل مردمی است که به افکار و اقوال و فرهنگ نازل و مبتذل خو گرفته و از کلام نغز و درست، افکار پرورانده و متعالی، آثار اصیل، هنر والا و فرهنگ فاخر روی برگرداناند!
تا جایی که آنها رفتار صحیح و فرهنگ اصیل را خستهکننده، سختفهم و یا غیرسرگرمکننده میدانند و از شنیدن یک حرف حسابی، خواندن یک کتاب عالی، تماشای یک فیلم هنری و یا گوشدادن به یک موسیقی اصیل، نه تنها هشیار نمیشوند؛ بلکه به بیهوشی عمیقی رضایت میدهند....
گر در طلب گوهر کانی کانی
گر در پی لقمه نانی نانی
گر از اندیشه تو گل بگذرد گل باشی
ور بلبل بیقرار بلبل باشی
@book44_book44
ﺁﻥ کوپه ی ﺗﻬﯽ ﻣﻨﻢ ﺁﺭﯼ ﻛﻪ مانده ام
ﺧﺎﻟﯽ ﺗﺮ ﺍﺯ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻭ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺗﻮ
ﺍﯾﻦ ﺳﻮﺕ ﺁﺧﺮ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻏﺮﯾﺒﺎﻧﻪ می رود
ﺗﻨﻬﺎﺗﺮﯾﻦ ﻣﺴﺎﻓﺮ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺩﯾﺎﺭ ﺗﻮ
#محمدعلی_بهمنی◼️
روحشان شاد
نام و یادشان جاوید
ﺁﻥ کوپه ی ﺗﻬﯽ ﻣﻨﻢ ﺁﺭﯼ ﻛﻪ مانده ام
ﺧﺎﻟﯽ ﺗﺮ ﺍﺯ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻭ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺗﻮ
ﺍﯾﻦ ﺳﻮﺕ ﺁﺧﺮ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻏﺮﯾﺒﺎﻧﻪ می رود
ﺗﻨﻬﺎﺗﺮﯾﻦ ﻣﺴﺎﻓﺮ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺩﯾﺎﺭ ﺗﻮ
#محمدعلی_بهمنی◼️
روحشان شاد
نام و یادشان جاوید
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@book44_book44
♻️ صداکن مرا...
🌿 صدا کن مرا
صدای تو خوب است
صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است
که در انتهای صمیمیت حزن میروید ✨
🕊 در ابعاد این عصر خاموش
من از طعم تصنیف، در متن ادراک یک کوچه تنهاترم
بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است
و تنهایی من شبیخون حجم تو را پیشبینی نمیکرد
و خاصیت عشق این است...
🎶 شعر از سهراب سپهری ✨
🎙️با صدای دلنشین زنده یاد خسرو شکیبایی🌱🌹
♻️ صداکن مرا...
🌿 صدا کن مرا
صدای تو خوب است
صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است
که در انتهای صمیمیت حزن میروید ✨
🕊 در ابعاد این عصر خاموش
من از طعم تصنیف، در متن ادراک یک کوچه تنهاترم
بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است
و تنهایی من شبیخون حجم تو را پیشبینی نمیکرد
و خاصیت عشق این است...
🎶 شعر از سهراب سپهری ✨
🎙️با صدای دلنشین زنده یاد خسرو شکیبایی🌱🌹
@book44_book44
نامه انیشتین به فروید:
آقای فروید عزیز آیا در مقابل فاجعه شوم جنگ راه نجاتی برای بشریت وجود دارد؟
چرا باید انسانها اینطور بیرحمانه همدیگر را بکشند؟ چرا تمام کوششها برای یک صلح پایدار به شکست منجر شده است؟ چرا انسانها اینقدر خونخوار و بیرحم هستند؟ چرا مردم اجازه میدهند دیکتاتورهای جانی و دیوانه از احساسات آنان سواستفاده کنند و آنان را تا مرز جنون و کشتن همسایگان خود به کار ببرند؟
آیا هدایت رشد روانِ انسان در جهتی که توان مقابله با جنون نفرت و نابودی را داشته باشد امکانپذیر است؟
پاسخ زیگموند فروید به آلبرت انیشتین:
به طور کلی تضاد میان انسانها و حیوانات با توسل به قدرت و خشونت خاتمه پیدا میکند، در انسانها چون اختلاف عقیده هم وجود دارد این تضاد به بالاترین حد از انتزاع میرسد. انسانهای غارنشین که به صورت گله حیوانات زندگی میکردند قدرت بازو و مشت تعیین کننده مالکیت بود با پیدایش اسلحه و استراتژی جنگ، برتری فکری جای زور بازو را گرفت.
به طور کلی کشتن دشمن سبب ارضا یکی از غرایز انسانی است اما به تدریج در نظامهای بشری تغییراتی صورت گرفت و شیوههای توسل به زور به نفع حاکمیت حقوق تغییر کرد. با نگاهی گذرا به تاریخ بشر میبینیم که همواره اختلافاتی پایان ناپذیر میان یک یا چند موجودیت اجتماعی، اختلافاتی میان واحدهای کوچک و بزرگ، محدودههای شهری – مناطق مختلف – میان قبایل – ملتها و امپراتوریها وجود داشته که اغلب با زورآزمایی و جنگ خاتمه یافته است.
برخی مانند هونها و مغولها در تاریخ بشر مانند طاعون ظاهر شدند و فقط بدبختی و تباهی به بار آوردند. جلوگیری قطعی از بروز جنگ فقط زمانی ممکن است که انسانها برای جایگزینی قدرت مرکزی و رعایت احکام آن در هریک از موارد اختلاف به توافق اصولی برسند. آقای انیشتین شما از سهولت بسیج مشتاقانه انسانها برای جنگ حیرت کرده و حدس زدهاید که چیزی درون انسانها منشا اثر است و سپس از غریزه نفرت و نابودی که کار اینگونه تحریکات را آسان میکند نام بردهاید. ما روانشناسان به وجود چنین غریزهای اعتقاد داریم و سعی کردهایم تظاهرات و نشانههای این غریزه را بررسی کنیم.
غرایز انسانی به دو گونهاند:
1- غرایزی که خواهان صیانت نفس و وحدت زندگی هستند این غرایز را عشقی یا تمایلات جنسی مینامند.
2- غرایزی که خواهان نابودی و مرگ هستند ما آنها را به غریزه پرخاشگری و غریزه تخریب خلاصه میکنیم.
به نظر میرسد که هیچ یک از این غرایز به تنهایی فعالیت نمیکنند. به طور مثال شخصی که عاشق میشود غریزه تصاحب و مالکیت و پرخاشگری هم در او تشدید میشود اما غریزه تخریب یا مرگ و ویرانگری در درون هر موجود زندهای فعال است و میکوشد موجود زنده را به تدریج ویران و متلاشی کند و حیات را به حالت بی جان برگرداند درحالیکه غریزه عشق و شهوانی قطب مخالف آن است که معرف کوششهای زندگی هستند.
امیدی به محو تمایلات پرخاشگرانه انسانها نمیتوان داشت. بلشویکها امیدوارند بتوانند از طریق تضمین ارضا نیازهای مادی و رفع اختلاف طبقاتی در جامعه و برابری پرخاشگری انسانها را از میان بردارند. به نظر من امیدی واهی و خیالی باطل است چون بلشویکها حتی به پیروان خود نمیآموزند از کینه توزی و دشمنی نسبت به یکدیگر دست بردارند. هدف ما محو کامل تمایلات پرخاشگرانه انسانها نیست فقط باید سعی کرد این گرایش به گونهای هدایت شود که به صورت جنگ بروز نکند.
امروزه در جوامع اکثریتی عظیم از مردم تشکیل میدهند که خود استقلال و ثبات عقیده ندارند و به مرجع قدرتی نیازمندند که برای ایشان قادر به اتخاذ تصمیم باشد. باید دقت و کوشش بسیار به کار برد تا انسانهای روشنفکر تحصیل کرده و دارای استقلال فکر – شجاع و حقیقت جو، از لایههای بالای جامعه تربیت نمود و هدایت تودههای وابسته و فاقد استقلال را به آنان سپرد. البته وضعیت مطلوب و دلخواه اجتماعی مرکب از مردمانی خواهد بود که زندگی غریزی خود را مطیع و مقهور حاکمیت خرد و عقل کرده باشند.
نمیتوان تمام جنگها را در اساس محکوم کرد. تا زمانی که قدرتهایی وجود دارند که بیرحمانه آماده نابودی دیگرانند، دیگران نیز باید خود را برای جنگ مسلح کنند از ویژگیهای روان شناختی تکامل فرهنگی، دو ویژگی از اهمیت زیادی برخوردارند یکی قدرت یابی عقل که بر زندگی غریزی غلبه نموده است و دیگری درونی شدن تمایلات پرخاشگرانه با همه پیامدهای سودمند و تمام عواقب خطرناکش.
تا کی باید انتظار داشت تا مردم دنیا صلح طلب شوند؟ نمیدانم. تنها امید من به نگرش فرهنگی و دیگری ترس موجه از تاثیرات و پیامدهای جنگ است. هر چیزی که به تکامل فرهنگی یاری رساند و آن را تقویت و تسریع کند، بی گمان کاربردی مثبت علیه جنگ دارد.
دوستدار شما زیگموند فروید
نامه انیشتین به فروید:
آقای فروید عزیز آیا در مقابل فاجعه شوم جنگ راه نجاتی برای بشریت وجود دارد؟
چرا باید انسانها اینطور بیرحمانه همدیگر را بکشند؟ چرا تمام کوششها برای یک صلح پایدار به شکست منجر شده است؟ چرا انسانها اینقدر خونخوار و بیرحم هستند؟ چرا مردم اجازه میدهند دیکتاتورهای جانی و دیوانه از احساسات آنان سواستفاده کنند و آنان را تا مرز جنون و کشتن همسایگان خود به کار ببرند؟
آیا هدایت رشد روانِ انسان در جهتی که توان مقابله با جنون نفرت و نابودی را داشته باشد امکانپذیر است؟
پاسخ زیگموند فروید به آلبرت انیشتین:
به طور کلی تضاد میان انسانها و حیوانات با توسل به قدرت و خشونت خاتمه پیدا میکند، در انسانها چون اختلاف عقیده هم وجود دارد این تضاد به بالاترین حد از انتزاع میرسد. انسانهای غارنشین که به صورت گله حیوانات زندگی میکردند قدرت بازو و مشت تعیین کننده مالکیت بود با پیدایش اسلحه و استراتژی جنگ، برتری فکری جای زور بازو را گرفت.
به طور کلی کشتن دشمن سبب ارضا یکی از غرایز انسانی است اما به تدریج در نظامهای بشری تغییراتی صورت گرفت و شیوههای توسل به زور به نفع حاکمیت حقوق تغییر کرد. با نگاهی گذرا به تاریخ بشر میبینیم که همواره اختلافاتی پایان ناپذیر میان یک یا چند موجودیت اجتماعی، اختلافاتی میان واحدهای کوچک و بزرگ، محدودههای شهری – مناطق مختلف – میان قبایل – ملتها و امپراتوریها وجود داشته که اغلب با زورآزمایی و جنگ خاتمه یافته است.
برخی مانند هونها و مغولها در تاریخ بشر مانند طاعون ظاهر شدند و فقط بدبختی و تباهی به بار آوردند. جلوگیری قطعی از بروز جنگ فقط زمانی ممکن است که انسانها برای جایگزینی قدرت مرکزی و رعایت احکام آن در هریک از موارد اختلاف به توافق اصولی برسند. آقای انیشتین شما از سهولت بسیج مشتاقانه انسانها برای جنگ حیرت کرده و حدس زدهاید که چیزی درون انسانها منشا اثر است و سپس از غریزه نفرت و نابودی که کار اینگونه تحریکات را آسان میکند نام بردهاید. ما روانشناسان به وجود چنین غریزهای اعتقاد داریم و سعی کردهایم تظاهرات و نشانههای این غریزه را بررسی کنیم.
غرایز انسانی به دو گونهاند:
1- غرایزی که خواهان صیانت نفس و وحدت زندگی هستند این غرایز را عشقی یا تمایلات جنسی مینامند.
2- غرایزی که خواهان نابودی و مرگ هستند ما آنها را به غریزه پرخاشگری و غریزه تخریب خلاصه میکنیم.
به نظر میرسد که هیچ یک از این غرایز به تنهایی فعالیت نمیکنند. به طور مثال شخصی که عاشق میشود غریزه تصاحب و مالکیت و پرخاشگری هم در او تشدید میشود اما غریزه تخریب یا مرگ و ویرانگری در درون هر موجود زندهای فعال است و میکوشد موجود زنده را به تدریج ویران و متلاشی کند و حیات را به حالت بی جان برگرداند درحالیکه غریزه عشق و شهوانی قطب مخالف آن است که معرف کوششهای زندگی هستند.
امیدی به محو تمایلات پرخاشگرانه انسانها نمیتوان داشت. بلشویکها امیدوارند بتوانند از طریق تضمین ارضا نیازهای مادی و رفع اختلاف طبقاتی در جامعه و برابری پرخاشگری انسانها را از میان بردارند. به نظر من امیدی واهی و خیالی باطل است چون بلشویکها حتی به پیروان خود نمیآموزند از کینه توزی و دشمنی نسبت به یکدیگر دست بردارند. هدف ما محو کامل تمایلات پرخاشگرانه انسانها نیست فقط باید سعی کرد این گرایش به گونهای هدایت شود که به صورت جنگ بروز نکند.
امروزه در جوامع اکثریتی عظیم از مردم تشکیل میدهند که خود استقلال و ثبات عقیده ندارند و به مرجع قدرتی نیازمندند که برای ایشان قادر به اتخاذ تصمیم باشد. باید دقت و کوشش بسیار به کار برد تا انسانهای روشنفکر تحصیل کرده و دارای استقلال فکر – شجاع و حقیقت جو، از لایههای بالای جامعه تربیت نمود و هدایت تودههای وابسته و فاقد استقلال را به آنان سپرد. البته وضعیت مطلوب و دلخواه اجتماعی مرکب از مردمانی خواهد بود که زندگی غریزی خود را مطیع و مقهور حاکمیت خرد و عقل کرده باشند.
نمیتوان تمام جنگها را در اساس محکوم کرد. تا زمانی که قدرتهایی وجود دارند که بیرحمانه آماده نابودی دیگرانند، دیگران نیز باید خود را برای جنگ مسلح کنند از ویژگیهای روان شناختی تکامل فرهنگی، دو ویژگی از اهمیت زیادی برخوردارند یکی قدرت یابی عقل که بر زندگی غریزی غلبه نموده است و دیگری درونی شدن تمایلات پرخاشگرانه با همه پیامدهای سودمند و تمام عواقب خطرناکش.
تا کی باید انتظار داشت تا مردم دنیا صلح طلب شوند؟ نمیدانم. تنها امید من به نگرش فرهنگی و دیگری ترس موجه از تاثیرات و پیامدهای جنگ است. هر چیزی که به تکامل فرهنگی یاری رساند و آن را تقویت و تسریع کند، بی گمان کاربردی مثبت علیه جنگ دارد.
دوستدار شما زیگموند فروید