This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سکانس برتر فیلم سینمایی: «دورافتاده»
پیشنهاد می کنم حتما این فیلم رو ببینید
بینهایت سپاس گزاریم بابت حمایت های شما ⭐️
@book_tips 🐞
پیشنهاد می کنم حتما این فیلم رو ببینید
بینهایت سپاس گزاریم بابت حمایت های شما ⭐️
@book_tips 🐞
🍃🌺🍃
سوره الحشر آیه 19 :
وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ ۚ أُولَٰئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ
ترجمه :
و همچون کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا نیز آنها را به «خود فراموشی» گرفتار کرد، آنها فاسقانند.
#کلام_پروردگار
@book_tips 🐞
سوره الحشر آیه 19 :
وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ ۚ أُولَٰئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ
ترجمه :
و همچون کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا نیز آنها را به «خود فراموشی» گرفتار کرد، آنها فاسقانند.
#کلام_پروردگار
@book_tips 🐞
🌿🦋🌿🕊📚🕊🌿🦋🌿
📌#یادآوری_مطالعه_گروهی
✅ سومین روز مطالعه
📕 #مردی_که_می_خندد
✍ #ویکتور_هوگو
🔁 #جواد_محیی
#تعداد_صفحات_کتاب : ۶۴۶
#تعداد_صفحات_فایل: ۵۱۳
سهم مطالعه هر روز کتاب: ۱۵صفحه
مطالعه فایل هر روز: ۱۲ صفحه
شروع: ۱۴۰۳/۱۰/۲۶
پایان: ۱۴۰۳/۱۲/۱۰
🗓 امروز بیست و هشتم دی ماه
🗒 صفحات کتاب : ۳۹ تا ۵۴
📁صفحات فایل الکترونیکی : ۳۳ تا ۴۵
دانلود فایل pdf
🔻🔻🔻
https://www.tgoop.com/booktipsgroup
@book_tips 🐞📚
🕊🌿🦋🌿📚🌿🦋🌿🕊
📌#یادآوری_مطالعه_گروهی
✅ سومین روز مطالعه
📕 #مردی_که_می_خندد
✍ #ویکتور_هوگو
🔁 #جواد_محیی
#تعداد_صفحات_کتاب : ۶۴۶
#تعداد_صفحات_فایل: ۵۱۳
سهم مطالعه هر روز کتاب: ۱۵صفحه
مطالعه فایل هر روز: ۱۲ صفحه
شروع: ۱۴۰۳/۱۰/۲۶
پایان: ۱۴۰۳/۱۲/۱۰
🗓 امروز بیست و هشتم دی ماه
🗒 صفحات کتاب : ۳۹ تا ۵۴
📁صفحات فایل الکترونیکی : ۳۳ تا ۴۵
دانلود فایل pdf
🔻🔻🔻
https://www.tgoop.com/booktipsgroup
@book_tips 🐞📚
🕊🌿🦋🌿📚🌿🦋🌿🕊
Telegram
کتابخانه ی کوچک ما 📚
Admin: @zarnegar503
گروه ورق به ورق
(گفتگو وتبادل نظر )
گروه ورق به ورق
(گفتگو وتبادل نظر )
🍃🌺🍃
#داستان_کوتاه
#فلک قسمت پانزدهم
مرد از سخن گفتن باز ایستاد و سکوت سردی در اتاق حاکم شد. مستخدم چای تازه آورد. وکیل دست در جیبش کرد و اسکناسی بیرون آورد و به مستخدم داد: "رمضون یک پاکت از اون دوخطها بگیر". مستخدم تعجب کرد. خیلی وقت بود که وکیل او را برای خرید سیگار روانه نکرده بود.
وکیل قدری احساس سرما کرد: "امشب میخوای چیکار با خودت بکنی؟ خودکشی؟!! دست از این کارات وردار. تو دیگه جوون نیستی. گذشت اون موقعی که سیگار رو کنار گوشه لبت میگذاشتی و ادای همفری بوگارت مرحوم را در میآوردی. یه خورده کله خری کنی و تخته گاز سیگار دود کنی باز سر و کارت میافته به اون اسپریهای لعنتی. چقدر خالی کردی تو گلوت تا بره تو ریهات و باز کنه اون برونشهای چسبیده لعنتی را از هم ..."
وکیل نگاهی به مرد مراجعهکننده کرد: "این بندهخدا هم عجب بد آورده. به قول خودش فلکش ساز ناجور کوک کرده براش ...". وکیل سرفهای کرد و با لبخند گفت: "میگفتید. بالاخره دادگاه تجدیدنظر چکار کرد؟ حتما رأی به ضرر شما داد".
مرد سالخورده لبخند تلخی زد و گفت: "نه! دادگاه سند من رو باطل کرد و حکم به تنظیم سند به نفع ناصریان داد ولی با خلع ید من مخالفت کرد. تو رأی نوشته بود که چون خواهان سند مالکیت نداره خلع ید رد میشه".
وکیل با خودش فکر کرد: "یک جور مساعدت پنهان قاضی به یک آدم مفلوک. بالاخره قاضی هم آدمه؛ بازی یک یک مساوی شد. حقوق که چهار تا سنگ بیجان نیست؛ اگه هم باشه، روح و روان قاضی با ملات انصاف، جوری اونها را کنار هم میچینه که بنا زشت و بدقواره در نیاد".
پیرمرد ادامه داد: "من به ته خط رسیده بودم، فقط مانده بود که اسباب زندگی مرا بگذارند بیرون. زنم گفت که برم با ناصریان حرف بزنم شاید راهی پیدا بشه. زنم سادهاس. طرف شیش سال تو پلههای دادگستری بالا و پایین رفته بود، هزینه دادگاه و وکیل و کارشناس و کوفت و زهر و مار داه بود و حالا میاومد بکشه کنار. چیزی که خیلی آزارم میداد تغییر خُلقوخوم بود. من که همیشه آدم آرومی بودم و هيچ وقت صدام رو سر زن و بچههام بلند نکرده بودم، شده بودم بختالنصر. نه حوصله کسی رو داشتم و نه لبخند رو لبم میاومد. همیشه خدا اوقاتم تلخ بود.
گاهی شبا که خوابم نمیبرد تو جام میشستم و میگفتم: "خدایا من چه گناهی به درگاه کبریایت کردم که آخر عمریه این بلا سر من اومد؟ من که همیشه روی خط خودم راه میرفتم و سرم به کارم بود، هیچ وقت مالی به حروم نخوردم، دلی رو نشکستم، عرض و آبروی کسی رو پایمال نکردم، پس چرا باید این بدبختی سر من هوار بشه، چرا چرا چرا...
ادامه دارد...
#دکتر_علی_رادان
#حقوقدان_و_استاد_دانشگاه_اصفهان
@book_tips 🐞
#داستان_کوتاه
#فلک قسمت پانزدهم
مرد از سخن گفتن باز ایستاد و سکوت سردی در اتاق حاکم شد. مستخدم چای تازه آورد. وکیل دست در جیبش کرد و اسکناسی بیرون آورد و به مستخدم داد: "رمضون یک پاکت از اون دوخطها بگیر". مستخدم تعجب کرد. خیلی وقت بود که وکیل او را برای خرید سیگار روانه نکرده بود.
وکیل قدری احساس سرما کرد: "امشب میخوای چیکار با خودت بکنی؟ خودکشی؟!! دست از این کارات وردار. تو دیگه جوون نیستی. گذشت اون موقعی که سیگار رو کنار گوشه لبت میگذاشتی و ادای همفری بوگارت مرحوم را در میآوردی. یه خورده کله خری کنی و تخته گاز سیگار دود کنی باز سر و کارت میافته به اون اسپریهای لعنتی. چقدر خالی کردی تو گلوت تا بره تو ریهات و باز کنه اون برونشهای چسبیده لعنتی را از هم ..."
وکیل نگاهی به مرد مراجعهکننده کرد: "این بندهخدا هم عجب بد آورده. به قول خودش فلکش ساز ناجور کوک کرده براش ...". وکیل سرفهای کرد و با لبخند گفت: "میگفتید. بالاخره دادگاه تجدیدنظر چکار کرد؟ حتما رأی به ضرر شما داد".
مرد سالخورده لبخند تلخی زد و گفت: "نه! دادگاه سند من رو باطل کرد و حکم به تنظیم سند به نفع ناصریان داد ولی با خلع ید من مخالفت کرد. تو رأی نوشته بود که چون خواهان سند مالکیت نداره خلع ید رد میشه".
وکیل با خودش فکر کرد: "یک جور مساعدت پنهان قاضی به یک آدم مفلوک. بالاخره قاضی هم آدمه؛ بازی یک یک مساوی شد. حقوق که چهار تا سنگ بیجان نیست؛ اگه هم باشه، روح و روان قاضی با ملات انصاف، جوری اونها را کنار هم میچینه که بنا زشت و بدقواره در نیاد".
پیرمرد ادامه داد: "من به ته خط رسیده بودم، فقط مانده بود که اسباب زندگی مرا بگذارند بیرون. زنم گفت که برم با ناصریان حرف بزنم شاید راهی پیدا بشه. زنم سادهاس. طرف شیش سال تو پلههای دادگستری بالا و پایین رفته بود، هزینه دادگاه و وکیل و کارشناس و کوفت و زهر و مار داه بود و حالا میاومد بکشه کنار. چیزی که خیلی آزارم میداد تغییر خُلقوخوم بود. من که همیشه آدم آرومی بودم و هيچ وقت صدام رو سر زن و بچههام بلند نکرده بودم، شده بودم بختالنصر. نه حوصله کسی رو داشتم و نه لبخند رو لبم میاومد. همیشه خدا اوقاتم تلخ بود.
گاهی شبا که خوابم نمیبرد تو جام میشستم و میگفتم: "خدایا من چه گناهی به درگاه کبریایت کردم که آخر عمریه این بلا سر من اومد؟ من که همیشه روی خط خودم راه میرفتم و سرم به کارم بود، هیچ وقت مالی به حروم نخوردم، دلی رو نشکستم، عرض و آبروی کسی رو پایمال نکردم، پس چرا باید این بدبختی سر من هوار بشه، چرا چرا چرا...
ادامه دارد...
#دکتر_علی_رادان
#حقوقدان_و_استاد_دانشگاه_اصفهان
@book_tips 🐞
🍃🌺🍃
#داستان_کوتاه
#فلک قسمت شانزدهم
ناصریان دست وردار نبود. اون ثروت بادآورده را تو مشت خودش میدید. رفت سراغ گرفتن سند مالکیت و به آنچه میخواست رسید. باز اومد سر وقت من. از روزی که خونه رو خریده بودم هفت سال گذشته بود، چقدر زمان زود میگذره؛ برای من که خیلی زود گذشت، مثل برق و باد.
کسی که سند داره میتونه متصرف خونش رو بیرون بریزه؛ مثل آشغال، مثل تفاله؛ اون تفاله من بودم. اولش میخواستم دادگاه نرم؛ چه فایده داشت؟ ولی نمیتونستم بگذارم نتیجه سالها کار و زحمتم به آسونی از بین بره. حالا که قرار بود بمیرم، نباید خودم رو دار میزدم. دادگاهها فرقی با هم ندارند، یک اتاق و چند تا صندلی، فقط قاضیها متفاوتند.
ناصریان خودش هم اومده بود دادگاه. بیرون جلسه با تمسخر به من گفت: "نماز روزههاتون قبول". خواست به روم بیاره که اون خونه مال اونه و ما تو جای غصبی زندگی میکنیم. فقط خندهدار این بود که من پول این مال غصبی را داده بودم؛ تا ریال آخرش رو. نمیدونم چرا مردم همه تو دادگاه که میاند یاد دین و خدا و پیغمبر میافتند. همه مسلمون میشند؛ بیعیب و پاک. زنها چادر سر میکنند و مردها ادای شیخا رو در میآرند. هی مدام یک ریز حرفشون اینه که: "ما که یک کفن بیشتر با خودمون نمیبریم... پول چرک کف دسته... ما مُردن داریم... دنیا به هیچکس وفا نکرده... تف به این دنیا و مال و منالش...".
جوری حرف میزنند که انگار زاهد اول و آخر هستند. میدونید آقای وکیل! ما مردمی هستیم که ظاهر و باطنمون یکی نیست. تو دادگاه بیشتر به این موضوع پی بردم. دروغ زیاد میگیم. اما ادای دیندار بودن در میآریم. دل و قلب خودخواه و حریصمون رو پشت لفظ خدا و رسول قایم میکنیم. نه این که بخوام بگم من جدا از مردم هستم، نه؛ منم یکی مثل اونا ولی حالا که به بدبختی خوردم جراتش رو دارم که لااقل حقیقت رو به زبون بیارم. ما از دین مثل یک وسیله استفاده میکنیم، مثل یک ماسک تا زشتیهای درونمون رو بپوشونیم... چی بگم. دارم سرتون رو درد میآرم.
رفتیم دادگاه. قاضی خشک و عصا قورت داده بود. هر چی خواستم از فلاکتی که گرفتارش شدم بگم، نگذاشت. هی سند ناصریان رو به رُخم کشید و گفت: "خونه رو باید تخلیه کنید... برا من داستان نگو... قانون از مالکیت مشروع حمایت میکنه؛ میفهمی؟" و من نمیفهمیدم که مالکیت من مشروعه یا نامشروع. مگه من دزد یا راهزن سر گردنه بودم؟ مگه من به زور اون خونه رو تصرف کرده بودم؟ هی قانون، قانون میکرد. کدوم قانون؟ قانونی که به داد بیچاره و بدبختی مثل من نرسه برای لاجرز دیوار خوبه. گاهی قانون یک ابزاره برای کوفتن تو کله یک بدبخت. هیچی؛ قاضی خشک بود؛ یک ضبط صوت متحرک. قانون رو حفظ بود ولی جز ظاهر اون چیز دیگهای یاد نگرفته بود مثل نوار، مواد قانون را برای من از روش میخوند، خیلی زود حکم به ضرر من داد. چه حکمی؟ کاغذی که روش چند سطر از همون ماده قانون رو نوشته بودند. فرق حکم و کتاب قانون این بود که اسم من و ناصریان بالای صفحه کاغذ دادنامه دادگاه بود. مسخره نیست؟...
ادامه دارد...
#دکتر_علی_رادان
#حقوقدان_و_استاد_دانشگاه_اصفهان
@book_tips 🐞
#داستان_کوتاه
#فلک قسمت شانزدهم
ناصریان دست وردار نبود. اون ثروت بادآورده را تو مشت خودش میدید. رفت سراغ گرفتن سند مالکیت و به آنچه میخواست رسید. باز اومد سر وقت من. از روزی که خونه رو خریده بودم هفت سال گذشته بود، چقدر زمان زود میگذره؛ برای من که خیلی زود گذشت، مثل برق و باد.
کسی که سند داره میتونه متصرف خونش رو بیرون بریزه؛ مثل آشغال، مثل تفاله؛ اون تفاله من بودم. اولش میخواستم دادگاه نرم؛ چه فایده داشت؟ ولی نمیتونستم بگذارم نتیجه سالها کار و زحمتم به آسونی از بین بره. حالا که قرار بود بمیرم، نباید خودم رو دار میزدم. دادگاهها فرقی با هم ندارند، یک اتاق و چند تا صندلی، فقط قاضیها متفاوتند.
ناصریان خودش هم اومده بود دادگاه. بیرون جلسه با تمسخر به من گفت: "نماز روزههاتون قبول". خواست به روم بیاره که اون خونه مال اونه و ما تو جای غصبی زندگی میکنیم. فقط خندهدار این بود که من پول این مال غصبی را داده بودم؛ تا ریال آخرش رو. نمیدونم چرا مردم همه تو دادگاه که میاند یاد دین و خدا و پیغمبر میافتند. همه مسلمون میشند؛ بیعیب و پاک. زنها چادر سر میکنند و مردها ادای شیخا رو در میآرند. هی مدام یک ریز حرفشون اینه که: "ما که یک کفن بیشتر با خودمون نمیبریم... پول چرک کف دسته... ما مُردن داریم... دنیا به هیچکس وفا نکرده... تف به این دنیا و مال و منالش...".
جوری حرف میزنند که انگار زاهد اول و آخر هستند. میدونید آقای وکیل! ما مردمی هستیم که ظاهر و باطنمون یکی نیست. تو دادگاه بیشتر به این موضوع پی بردم. دروغ زیاد میگیم. اما ادای دیندار بودن در میآریم. دل و قلب خودخواه و حریصمون رو پشت لفظ خدا و رسول قایم میکنیم. نه این که بخوام بگم من جدا از مردم هستم، نه؛ منم یکی مثل اونا ولی حالا که به بدبختی خوردم جراتش رو دارم که لااقل حقیقت رو به زبون بیارم. ما از دین مثل یک وسیله استفاده میکنیم، مثل یک ماسک تا زشتیهای درونمون رو بپوشونیم... چی بگم. دارم سرتون رو درد میآرم.
رفتیم دادگاه. قاضی خشک و عصا قورت داده بود. هر چی خواستم از فلاکتی که گرفتارش شدم بگم، نگذاشت. هی سند ناصریان رو به رُخم کشید و گفت: "خونه رو باید تخلیه کنید... برا من داستان نگو... قانون از مالکیت مشروع حمایت میکنه؛ میفهمی؟" و من نمیفهمیدم که مالکیت من مشروعه یا نامشروع. مگه من دزد یا راهزن سر گردنه بودم؟ مگه من به زور اون خونه رو تصرف کرده بودم؟ هی قانون، قانون میکرد. کدوم قانون؟ قانونی که به داد بیچاره و بدبختی مثل من نرسه برای لاجرز دیوار خوبه. گاهی قانون یک ابزاره برای کوفتن تو کله یک بدبخت. هیچی؛ قاضی خشک بود؛ یک ضبط صوت متحرک. قانون رو حفظ بود ولی جز ظاهر اون چیز دیگهای یاد نگرفته بود مثل نوار، مواد قانون را برای من از روش میخوند، خیلی زود حکم به ضرر من داد. چه حکمی؟ کاغذی که روش چند سطر از همون ماده قانون رو نوشته بودند. فرق حکم و کتاب قانون این بود که اسم من و ناصریان بالای صفحه کاغذ دادنامه دادگاه بود. مسخره نیست؟...
ادامه دارد...
#دکتر_علی_رادان
#حقوقدان_و_استاد_دانشگاه_اصفهان
@book_tips 🐞
🍃🌺🍃
سوره طه آیه 8 :
اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ
ترجمه :
او خداوندی است که معبودی جز او نیست؛ و نامهای نیکوتر از آن اوست!
#کلام_پروردگار
@book_tips 🐞
سوره طه آیه 8 :
اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ
ترجمه :
او خداوندی است که معبودی جز او نیست؛ و نامهای نیکوتر از آن اوست!
#کلام_پروردگار
@book_tips 🐞
🍃🌺🍃
#نغمه_های_سعدی
#باب_هشتم (در آداب صحبت)
🍃آداب ۵۹
✨ عالِم را نشايد که سِفاهت از عامی به حِلم درگذراند که هر دوطرف را زيان دارد، هيبتِ اين کم شود و جهلِ آن مستحکم.
🔸چو با سِفله گويی به لطف و خَوشی
🔹فزون گرددش کبر و گردنکَشی
@book_tips 🐞
#نغمه_های_سعدی
#باب_هشتم (در آداب صحبت)
🍃آداب ۵۹
✨ عالِم را نشايد که سِفاهت از عامی به حِلم درگذراند که هر دوطرف را زيان دارد، هيبتِ اين کم شود و جهلِ آن مستحکم.
🔸چو با سِفله گويی به لطف و خَوشی
🔹فزون گرددش کبر و گردنکَشی
@book_tips 🐞
🌿🦋🌿🕊📚🕊🌿🦋🌿
📌#یادآوری_مطالعه_گروهی
✅ چهارمین روز مطالعه
📕 #مردی_که_می_خندد
✍ #ویکتور_هوگو
🔁 #جواد_محیی
#تعداد_صفحات_کتاب : ۶۴۶
#تعداد_صفحات_فایل: ۵۱۳
سهم مطالعه هر روز کتاب: ۱۵صفحه
مطالعه فایل هر روز: ۱۲ صفحه
شروع: ۱۴۰۳/۱۰/۲۶
پایان: ۱۴۰۳/۱۲/۱۰
🗓 امروز بیست و هشتم دی ماه
🗒 صفحات کتاب : ۵۵ تا ۷۰
📁صفحات فایل الکترونیکی : ۴۶ تا ۵۸
دانلود فایل pdf
🔻🔻🔻
https://www.tgoop.com/booktipsgroup
@book_tips 🐞📚
🕊🌿🦋🌿📚🌿🦋🌿🕊
📌#یادآوری_مطالعه_گروهی
✅ چهارمین روز مطالعه
📕 #مردی_که_می_خندد
✍ #ویکتور_هوگو
🔁 #جواد_محیی
#تعداد_صفحات_کتاب : ۶۴۶
#تعداد_صفحات_فایل: ۵۱۳
سهم مطالعه هر روز کتاب: ۱۵صفحه
مطالعه فایل هر روز: ۱۲ صفحه
شروع: ۱۴۰۳/۱۰/۲۶
پایان: ۱۴۰۳/۱۲/۱۰
🗓 امروز بیست و هشتم دی ماه
🗒 صفحات کتاب : ۵۵ تا ۷۰
📁صفحات فایل الکترونیکی : ۴۶ تا ۵۸
دانلود فایل pdf
🔻🔻🔻
https://www.tgoop.com/booktipsgroup
@book_tips 🐞📚
🕊🌿🦋🌿📚🌿🦋🌿🕊
Telegram
کتابخانه ی کوچک ما 📚
Admin: @zarnegar503
گروه ورق به ورق
(گفتگو وتبادل نظر )
گروه ورق به ورق
(گفتگو وتبادل نظر )
🍃🌺🍃
سوره الكهف آیه 78 :
قَالَ هَٰذَا فِرَاقُ بَيْنِي وَبَيْنِكَ ۚ سَأُنَبِّئُكَ بِتَأْوِيلِ مَا لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَيْهِ صَبْرًا
ترجمه :
او گفت: «اینک زمان جدایی من و تو فرا رسیده؛ اما بزودی راز آنچه را که نتوانستی در برابر آن صبر کنی، به تو خبر میدهم.
#کلام_پروردگار
@book_tips 🐞
سوره الكهف آیه 78 :
قَالَ هَٰذَا فِرَاقُ بَيْنِي وَبَيْنِكَ ۚ سَأُنَبِّئُكَ بِتَأْوِيلِ مَا لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَيْهِ صَبْرًا
ترجمه :
او گفت: «اینک زمان جدایی من و تو فرا رسیده؛ اما بزودی راز آنچه را که نتوانستی در برابر آن صبر کنی، به تو خبر میدهم.
#کلام_پروردگار
@book_tips 🐞
🍃🌺🍃
#نغمه_های_سعدی
#باب_پنجم : در عشق و جوانی
🍃حکایت ۱
💫 از حسن ميمندى (۱) پرسيدند: سلطان محمود چندين غلام زيبا روى دارد كه هر كدام در زيبايى در جهان بى نظيرند ولى چرا آن گونه كه به اياز علاقه مند است به آنها علاقه ندارد با اينكه اياز زيباتر از آنها نيست؟
حسن ميمندى پاسخ داد: هرچه در دل نشيند، در چشم خوش آيد. (۲)
🔸هر كه سلطان مريد او باشد
🔹گر همه بد كند، نكو باشد
🔸وآنكه را پادشه بيندازد
🔹كَسش از خيل خانه ننوازد (۳)
🔸كسى به ديده انكار اگر نگاه كند
🔹نشان صورت يوسف دهد به ناخوبى
🔸و گر به چشم ارادت نگه كنى در ديو (۴)
🔹فرشته ايت نمايد به چشم كروبى
۱_ حسن میمندی: وزير دانشمند سلطان محمود غزنوى *سلطان محمود غزنوی سومين و مقتدرترين سلطان سلسله غزنويان. وفات يافته در سال ۴۲۱ ه . ق يكى از غلامانش به نام "آياز" را بسيار دوست مى داشت و او را مراد و معشوق نازنين خود مى دانست.
۲_ هر چیزی را که دل از آن خوشش بیاید، چشم از دیدنش لذت میبرد و برخی دیگر می گویند آن چیزی را که چشم بپسندد دل در آرزویش است.
۳_ يعنى : كسى را كه شاه ، هوا خواه اوست ، اگر چه بدى كند، او را به خاطر سلطان ، نيكو شمرند، ولى آن كس را كه شاه از نظر دور سازد، از افراد خانواده اش نيز احترام و نوازش نبيند.
۴_ ديو: اهرمن زشتروى
@book_tips 🐞
#نغمه_های_سعدی
#باب_پنجم : در عشق و جوانی
🍃حکایت ۱
💫 از حسن ميمندى (۱) پرسيدند: سلطان محمود چندين غلام زيبا روى دارد كه هر كدام در زيبايى در جهان بى نظيرند ولى چرا آن گونه كه به اياز علاقه مند است به آنها علاقه ندارد با اينكه اياز زيباتر از آنها نيست؟
حسن ميمندى پاسخ داد: هرچه در دل نشيند، در چشم خوش آيد. (۲)
🔸هر كه سلطان مريد او باشد
🔹گر همه بد كند، نكو باشد
🔸وآنكه را پادشه بيندازد
🔹كَسش از خيل خانه ننوازد (۳)
🔸كسى به ديده انكار اگر نگاه كند
🔹نشان صورت يوسف دهد به ناخوبى
🔸و گر به چشم ارادت نگه كنى در ديو (۴)
🔹فرشته ايت نمايد به چشم كروبى
۱_ حسن میمندی: وزير دانشمند سلطان محمود غزنوى *سلطان محمود غزنوی سومين و مقتدرترين سلطان سلسله غزنويان. وفات يافته در سال ۴۲۱ ه . ق يكى از غلامانش به نام "آياز" را بسيار دوست مى داشت و او را مراد و معشوق نازنين خود مى دانست.
۲_ هر چیزی را که دل از آن خوشش بیاید، چشم از دیدنش لذت میبرد و برخی دیگر می گویند آن چیزی را که چشم بپسندد دل در آرزویش است.
۳_ يعنى : كسى را كه شاه ، هوا خواه اوست ، اگر چه بدى كند، او را به خاطر سلطان ، نيكو شمرند، ولى آن كس را كه شاه از نظر دور سازد، از افراد خانواده اش نيز احترام و نوازش نبيند.
۴_ ديو: اهرمن زشتروى
@book_tips 🐞
🌿🦋🌿🕊📚🕊🌿🦋🌿
📌#یادآوری_مطالعه_گروهی
✅ ششمین روز مطالعه
📕 #مردی_که_می_خندد
✍ #ویکتور_هوگو
🔁 #جواد_محیی
#تعداد_صفحات_کتاب : ۶۴۶
#تعداد_صفحات_فایل: ۵۱۳
سهم مطالعه هر روز کتاب: ۱۵صفحه
مطالعه فایل هر روز: ۱۲ صفحه
شروع: ۱۴۰۳/۱۰/۲۶
پایان: ۱۴۰۳/۱۲/۱۰
🗓 امروز سی ام دی ماه
🗒 صفحات کتاب : ۷۰ تا ۸۵
📁صفحات فایل الکترونیکی : ۵۸ تا ۷۰
دانلود فایل pdf
🔻🔻🔻
https://www.tgoop.com/booktipsgroup
@book_tips 🐞📚
🕊🌿🦋🌿📚🌿🦋🌿🕊
📌#یادآوری_مطالعه_گروهی
✅ ششمین روز مطالعه
📕 #مردی_که_می_خندد
✍ #ویکتور_هوگو
🔁 #جواد_محیی
#تعداد_صفحات_کتاب : ۶۴۶
#تعداد_صفحات_فایل: ۵۱۳
سهم مطالعه هر روز کتاب: ۱۵صفحه
مطالعه فایل هر روز: ۱۲ صفحه
شروع: ۱۴۰۳/۱۰/۲۶
پایان: ۱۴۰۳/۱۲/۱۰
🗓 امروز سی ام دی ماه
🗒 صفحات کتاب : ۷۰ تا ۸۵
📁صفحات فایل الکترونیکی : ۵۸ تا ۷۰
دانلود فایل pdf
🔻🔻🔻
https://www.tgoop.com/booktipsgroup
@book_tips 🐞📚
🕊🌿🦋🌿📚🌿🦋🌿🕊
Telegram
کتابخانه ی کوچک ما 📚
Admin: @zarnegar503
گروه ورق به ورق
(گفتگو وتبادل نظر )
گروه ورق به ورق
(گفتگو وتبادل نظر )
Book_tips
🌿🦋🌿🕊📚🕊🌿🦋🌿 📌#یادآوری_مطالعه_گروهی ✅ ششمین روز مطالعه 📕 #مردی_که_می_خندد ✍ #ویکتور_هوگو 🔁 #جواد_محیی #تعداد_صفحات_کتاب : ۶۴۶ #تعداد_صفحات_فایل: ۵۱۳ سهم مطالعه هر روز کتاب: ۱۵صفحه مطالعه فایل هر روز: ۱۲ صفحه شروع:…
🍃🌺🍃
#گزیده_ای_از_کتاب
بوران یکی از پدیده های مجهول دریا و تاریکترین حوادث جوی است تاریک به تمام معنی کلمه. مخلوطی از مه و طوفان است. هنوز ماهیت واقعی آنرا نشناخته اند. از اینرو بدبختیهای بیشماری بار می آورد. همه پدیده ها به مدد باد و موج قابل بیان است در هوا نیروئی به غیر از باد و در آب نیروئی جز موج وجود ندارد. هوا و آب دو جسمی هستند که تا حدودی شبیه هم و به صورت تراکم درهم می آمیزند. تنفس نوعی نوشیدن است.
#مردی_که_می_خندد
#ویکتور_هوگو
ص.۴۳
@book_tips 🐞
#گزیده_ای_از_کتاب
بوران یکی از پدیده های مجهول دریا و تاریکترین حوادث جوی است تاریک به تمام معنی کلمه. مخلوطی از مه و طوفان است. هنوز ماهیت واقعی آنرا نشناخته اند. از اینرو بدبختیهای بیشماری بار می آورد. همه پدیده ها به مدد باد و موج قابل بیان است در هوا نیروئی به غیر از باد و در آب نیروئی جز موج وجود ندارد. هوا و آب دو جسمی هستند که تا حدودی شبیه هم و به صورت تراکم درهم می آمیزند. تنفس نوعی نوشیدن است.
#مردی_که_می_خندد
#ویکتور_هوگو
ص.۴۳
@book_tips 🐞
🍃🌺🍃
سوره هود آیه 113 :
وَلَا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِيَاءَ ثُمَّ لَا تُنْصَرُونَ
ترجمه :
و بر ظالمان تکیه ننمایید، که موجب میشود آتش شما را فرا گیرد؛ و در آن حال، هیچ ولیّ و سرپرستی جز خدا نخواهید داشت؛ و یاری نمیشوید!
#کلام_پروردگار
@book_tips 🐞
سوره هود آیه 113 :
وَلَا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِيَاءَ ثُمَّ لَا تُنْصَرُونَ
ترجمه :
و بر ظالمان تکیه ننمایید، که موجب میشود آتش شما را فرا گیرد؛ و در آن حال، هیچ ولیّ و سرپرستی جز خدا نخواهید داشت؛ و یاری نمیشوید!
#کلام_پروردگار
@book_tips 🐞
🌿🦋🌿🕊📚🕊🌿🦋🌿
📌#یادآوری_مطالعه_گروهی
✅ هفتمین روز مطالعه
📕 #مردی_که_می_خندد
✍ #ویکتور_هوگو
🔁 #جواد_محیی
#تعداد_صفحات_کتاب : ۶۴۶
#تعداد_صفحات_فایل: ۵۱۳
سهم مطالعه هر روز کتاب: ۱۵صفحه
مطالعه فایل هر روز: ۱۲ صفحه
شروع: ۱۴۰۳/۱۰/۲۶
پایان: ۱۴۰۳/۱۲/۱۰
🗓 امروز یکم بهمن ماه
🗒 صفحات کتاب : ۸۵ تا ۱۰۰
📁صفحات فایل الکترونیکی : ۷۱ تا ۸۳
دانلود فایل pdf
🔻🔻🔻
https://www.tgoop.com/booktipsgroup
@book_tips 🐞📚
🕊🌿🦋🌿📚🌿🦋🌿🕊
📌#یادآوری_مطالعه_گروهی
✅ هفتمین روز مطالعه
📕 #مردی_که_می_خندد
✍ #ویکتور_هوگو
🔁 #جواد_محیی
#تعداد_صفحات_کتاب : ۶۴۶
#تعداد_صفحات_فایل: ۵۱۳
سهم مطالعه هر روز کتاب: ۱۵صفحه
مطالعه فایل هر روز: ۱۲ صفحه
شروع: ۱۴۰۳/۱۰/۲۶
پایان: ۱۴۰۳/۱۲/۱۰
🗓 امروز یکم بهمن ماه
🗒 صفحات کتاب : ۸۵ تا ۱۰۰
📁صفحات فایل الکترونیکی : ۷۱ تا ۸۳
دانلود فایل pdf
🔻🔻🔻
https://www.tgoop.com/booktipsgroup
@book_tips 🐞📚
🕊🌿🦋🌿📚🌿🦋🌿🕊
Telegram
کتابخانه ی کوچک ما 📚
Admin: @zarnegar503
گروه ورق به ورق
(گفتگو وتبادل نظر )
گروه ورق به ورق
(گفتگو وتبادل نظر )
🪻📚🪻📚🪻📚
سلام دوستان گروه کتابخوانی ما به خانهی جدیدی با همین نام "ورق به ورق کتاب" نقل مکان کرد. در این گروه کتابهامون رو به صورت تاپیکهای جداگانه دسته بندی کردیم تا بتونی راحت هر کتابی رو که دوست داری پیدا کنی. فایلها و گزیدهها هم آنجا هست. به ما بپیوندید تا با هم دنیای کتاب رو بهتر از همیشه ورق بزنیم.🥰❤️
https://www.tgoop.com/httpymFwLUyCrDIyNDY0
سلام دوستان گروه کتابخوانی ما به خانهی جدیدی با همین نام "ورق به ورق کتاب" نقل مکان کرد. در این گروه کتابهامون رو به صورت تاپیکهای جداگانه دسته بندی کردیم تا بتونی راحت هر کتابی رو که دوست داری پیدا کنی. فایلها و گزیدهها هم آنجا هست. به ما بپیوندید تا با هم دنیای کتاب رو بهتر از همیشه ورق بزنیم.🥰❤️
https://www.tgoop.com/httpymFwLUyCrDIyNDY0
🍃🌺🍃
#نغمه_های_سعدی
#باب_پنجم (در عشق و جوانی)
حکایت ۹
✨ دانشمندی را ديدم به كسی مبتلا شده و رازش از پرده برملا افتاده. جور فراوان بردی و تحمل بی كران كردی. باری به لطافتش گفتم دانم كه تو را در مودت اين منظور علتی و بنای محبت بـر زلتی نيست. با وجود چنين معنی لايق قدر علما نباشد خود را متهم گردانيدن و جور بی ادبان بردن. گفت ای يار دست عتاب از دامن روزگارم بدار بارها درين مصلحت كه تو بينی انديشه كردم و صبر بر جفای او سهل تر آيد همی كه صبر از ديدن او و حكما گويند دل بـر مجاهده نهادن آسانتر است كه چشم از مشاهده برگرفتن.
🔸هر كه بى او به سر نشايد برد
🔹گر جفايى كند ببايد برد
🔸روزى از دست گفتمش زنهار
🔹چند از آن روز گفتم استغفار
🔸نكند دوست زينهار از دوست
🔹دل نهادم بر آنچه خاطر اوست
🔸گر بلطفم به نزد خود خواند
🔹ور به قهرم براند او داند
@book_tips 🐞
#نغمه_های_سعدی
#باب_پنجم (در عشق و جوانی)
حکایت ۹
✨ دانشمندی را ديدم به كسی مبتلا شده و رازش از پرده برملا افتاده. جور فراوان بردی و تحمل بی كران كردی. باری به لطافتش گفتم دانم كه تو را در مودت اين منظور علتی و بنای محبت بـر زلتی نيست. با وجود چنين معنی لايق قدر علما نباشد خود را متهم گردانيدن و جور بی ادبان بردن. گفت ای يار دست عتاب از دامن روزگارم بدار بارها درين مصلحت كه تو بينی انديشه كردم و صبر بر جفای او سهل تر آيد همی كه صبر از ديدن او و حكما گويند دل بـر مجاهده نهادن آسانتر است كه چشم از مشاهده برگرفتن.
🔸هر كه بى او به سر نشايد برد
🔹گر جفايى كند ببايد برد
🔸روزى از دست گفتمش زنهار
🔹چند از آن روز گفتم استغفار
🔸نكند دوست زينهار از دوست
🔹دل نهادم بر آنچه خاطر اوست
🔸گر بلطفم به نزد خود خواند
🔹ور به قهرم براند او داند
@book_tips 🐞