Warning: Undefined array key 0 in /var/www/tgoop/function.php on line 65

Warning: Trying to access array offset on value of type null in /var/www/tgoop/function.php on line 65
1086 - Telegram Web
Telegram Web
#شعر
مولانا

شکر ایزد را که دیدم روی تو
یافتم ناگه رهی من سوی تو

چشم گریانم ز گریه کند بود
یافت نور از نرگس جادوی تو

بس بگفتم کو وصال و کو نجاح
برد این کو کو مرا در کوی تو

از لب اقبال و دولت بوسه یافت
این لبان خشک مدحت گوی تو

تیر غم را اسپری مانع نبود
جز زره‌هایی که دارد موی تو

آسمان جاهی که او شد فرش تو
شیرمردی کو شود آهوی تو

شاد بختی که غم تو قوت او است
پهلوانی کو فتد پهلوی تو

جست و جویی در دلم انداختی
تا ز جست و جو روم در جوی تو

خاک را هایی و هویی کی بدی
گر نبودی جذب‌ های و هوی تو

آب دریا تا به کعب آید ورا
کو بیابد بوسه بر زانوی تو

بس که تا هر کس رود بر طبع خویش
جمله خلقان را نباشد خوی تو

@bookphill🕯
#تکه_کتاب
📕 دیوانه بازی

می‌دانی افسردگی یعنی چه؟ تابه‌حال کسوف دیده‌ای؟ خوب این هم مثل آن است: ماه جلو قلب می‌آید و قلب دیگر نوری از خودش نمی‌پراکند. روز روشن تبدیل به شب تاریک می‌شود. افسردگی هم ملایم است و هم ظلمانی.

@bookphill 📎
#ادبیات_جهان
#معرفی_نویسنده
دیوانه بازی

👤کریستین بوبن ۲۴ آوریل ۱۹۵۱ در فرانسه متولد شد. آثار او عموما درباره‌ی عشق و تنهایی هستند. بوبن بیش از شصت اثر دارد که همگی آن‌ها به شناخت بهتر افکار او کمک می‌کنند. اگر آن‌ها بخوانیم و مانند قطعات پازل در کنا یکدیگر قرار بدهیم، به منظری کلی از آثار او دست پیدا می‌کنیم. زبان و سبکی نوشتاری او بسیار لطیف و شاعرانه است. کریستین بوبن در ایران با کتاب غیرمنتظره شناخته و مشهور شد. برخی از آثار بوبن عبارتند از: فرسودگی، ژه، دی‍وان‍ه‌ب‍ازی‌، دی‍وان‍ه‌وار، (همان اثر با ترجمه‌ای متفاوت) ابله محلّه، زن آینده واین دلباختگی.
به اعتقاد بسیاری،کریستین بوبن یک پدیده در ادبیات فرانسوی است. بوبن فلسفه خوانده است و درون‌مایه آثارش فلسفی-عرفانی است.او جایزه معتبر Dera maggots که از مهم‌ترین جوایز فرهنگی-ادبی فرانسه است را نیز در کارنامه دارد.

@bookphill ✈️
#شعر
مولانا

برون شو ای غم از سینه، که لطف یار می‌آید
تو هم ای دل ز من گم شو، که آن دلدار می‌آید

نگویم یار را شادی که از شادی گذشتست او
مرا از فرط عشق او، ز شادی عار می‌آید

مسلمانان مسلمانان، مسلمانی ز سر گیرید
که کفر از شرم یار من، مسلمان‌وار می‌آید

برو ای شُکر کاین نعمت، ز حدّ شُکر بیرون شد
نخواهم صبر گرچه او، گهی هم کار می‌آید

رَوید ای جمله صورت‌ها، که صورت‌های نو آمد
عَلَم‌هاتان نگون گردد، که آن بسیار می‌آید

دَر و دیوار این سینه، همی‌دَرَّد ز انبوهی
که اندر دَر نمی‌گنجد، پس از دیوار می‌آید


@bookphill🪴
#شعر
شهریار

پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند
بلبل شوقم هوای نغمه خوانی می کند

همتم تا میرود ساز غزل گیرد به دست
طاقتم اظهار عجزو نا توانی می کند

بلبلی در سینه می نالد هنوزم کاین چمن
با خزان هم آشتی و گل فشانی می کند

ما به داغ عشقبازیها نشستیم و هنوز
چشم پروین همچنان چشمک پرانی می کند

نای ما خاموش ولی این زهره شیطان هنوز
با همان شور و نوا دارد شبانی می کند

گر زمین دود هوا گردد همانا، آسمان
با همین نخوت که دارد آسمانی می کند

سالها شد رفته دمسازم زدست اما هنوز
در درونم زنده است و زندگانی می کند

با همه نسیان تو گویی کز پی آزار من
خاطرم با خاطرات خود تبانی می کند

بی ثمر هر ساله در فکر بهارانم ولی
چون بهاران می رسد با من خزانی می کند

طفل بودم دزدکی پیر و علیلم ساختند
آنچه گردون می کند با ما نهانی می کند

می رسد قرنی به پایان و سپهر بایگان
دفتر دوران ما هم بایگانی می کند

"شهریارا" گو دل از ما مهربانان نشکنید
ورنه قاضی در قضا نامهربانی می کند

@bookphill
bookphill
#تکه_کتاب

مى ‌پنداشتم كه تنهايى،
ديگر دست از جانِ من نخواهد كشید
و خستگى، ديگر روحِ مرا ترک نخواهد گفت.
تو طلوع كردی و عشق باز آمد،
شعر شكوفه كرد و كبوترِ شادى بال زنان بازگشت؛
تنهايى و خستگى بر خاک ریخت.
با توام و آينه‌هاى خالى
از تصویرهاى مهر و امید سرشار میشوند...

📚مثل خون در رگ های من
احمد شاملو


#صوت
#صامت

@bookphill
#شعر
سعدی

ما دگر کس نگرفتیم به جای تو ندیم
الله الله تو فراموش مکن عهد قدیم

هر یک از دایره جمع به راهی رفتند
ما بماندیم و خیال تو به یک جای مقیم

باغبان گر نگشاید در درویش به باغ
آخر از باغ بیاید بر درویش نسیم

گر نسیم سحر از خلق تو بویی آرد
جان فشانیم به سوغات نسیم تو نه سیم

بوی محبوب که بر خاک احبا گذرد
نه عجب دارم اگر زنده کند عظم رمیم

ای به حسن تو صنم چشم فلک نادیده
وی به مثل تو ولد مادر ایام عقیم

حال درویش چنان است که خال تو سیاه
جسم دل ریش چنان است که چشم تو سقیم

چشم جادوی تو بی واسطه کحل کحیل
طاق ابروی تو بی شائبه وسمه وسیم

ای که دلداری اگر جان منت می‌باید
چاره‌ای نیست در این مسأله الا تسلیم

عشقبازی نه طریق حکما بود ولی
چشم بیمار تو دل می‌برد از دست حکیم

سعدیا عشق نیامیزد و عفت با هم
چند پنهان کنی آواز دهل زیر گلیم



@bookphill 🌿
#شعر
سعدی

کارم چو زلف یار پریشان و دَرهم‌ست
پشتم به سان ابروی دل‌دار پرخَم‌ست

غم شربتی ز خون دلم نوش کرد و گفت
«این شادی کسی که در این دور خُرم‌ست»

تنها دل من‌ست گرفتار در غمان
یا خود در این زمانه دل شادمان کم‌ست

زین سان که می‌دهد دل من دادِ هر غمی
انصاف ملک عالم عشقش مسَلم‌ست

دانی خیال روی تو در چشم من چه گفت؟
آیا چه جاست این که همه روزه با نم‌ست

خواهی چو روز روشن دانی تو حال من
از تیره‌شب بپرس که او نیز محرم‌ست

ای کاشکی میان من‌ستی و دل‌برم
پیوندی این چنین که میان من و غم‌ست


@bookphill🌱
#شعر
حافظ

دلم رمیده شد و غافلم منِ درویش
که آن شِکاریِ سرگشته را چه آمد پیش

چو بید بر سرِ ایمانِ خویش می‌لرزم
که دل به دستِ کمان ابروییست کافِرکیش

خیال حوصلهٔ بحر می‌پزد هیهات
چه‌هاست در سرِ این قطرهٔ مُحال اندیش!

بنازم آن مژهٔ شوخِ عافیت کُش را
که موج می‌زندش آبِ نوش، بر سرِ نیش

ز آستینِ طبیبان هزار خون بچکد
گَرَم به تجربه دستی نهند بر دلِ ریش

به کویِ میکده گریان و سرفِکنده رَوَم
چرا که شرم همی‌آیدم ز حاصلِ خویش

نه عمرِ خِضر بِمانَد، نه مُلکِ اسکندر
نزاع بر سرِ دنیی دون مَکُن درویش

بدان کمر نرسد دستِ هر گدا حافظ
خزانه‌ای به کف آور ز گنجِ قارون بیش

@bookphill🌱
Open
Luke Howard
#شعر
مولانا

ای دوست به دوستی قرینیم ترا
هرجا که قدم نهی زمینیم ترا

در مذهب عاشقی روا کی باشد
عالم تو ببینیم و نه بینیم ترا


#صوت
#صامت

@bookphill
#ادبیات_جهان
#معرفی_کتاب

📖 کنت مونت کریستو
🖋️ الکساندر دوما

داستان کتاب از این قرار است که ادموند دانتس، دریانوردی زندانی و مسافری مرموز با چندین چهره، می‌خواهد با ثروت‌های افسانه‌وار خود طبقهٔ اشراف پاریس را به هم بریزد. دانتس در ۱۸۱۵، در روز ازدواجش، به اتهام دروغین طرفداری از ناپلئون در بندر مارسی زندانی می‌شود و بر اثر بدخواهی رقبایش، فرنان و دانگلار، ۱۴ سال در زندان می‌ماند. این واقعه به نفع مقاصد سیاسی یک قاضی جوان و جاه‌طلب به نام ویلفور است که در زندانی‌شدن او دست دارد. درسیاه‌چال پس از چندین سال از زندانی‌شدنش، متوجه می‌شود که زندانی دیگری مشغول حفاری جهت فرارکردن از زندان است. سرانجام او نیز مشغول به کار می‌شود و متوجه می‌شود که او «آبه‌فاریا» یک کشیش و دانشمند ایتالیایی است. آبه‌فاریا، نقشه گنج سرشار جزیرهٔ مونت‌کریستو را در اختیار او می‌گذارد؛ ولی قبل از اینکه بتوانند نقشهٔ فرار خود را نهایی کنند اتفاقات دیگری رخ می‌دهد!


@bookphill 🌊
BookPhill
#ادبیات_جهان #معرفی_کتاب 📖 کنت مونت کریستو 🖋️ الکساندر دوما داستان کتاب از این قرار است که ادموند دانتس، دریانوردی زندانی و مسافری مرموز با چندین چهره، می‌خواهد با ثروت‌های افسانه‌وار خود طبقهٔ اشراف پاریس را به هم بریزد. دانتس در ۱۸۱۵، در روز ازدواجش،…
#ادبیات_جهان
#معرفی_نویسنده

👤 الکساندر دوما یکی از مشهورترین رمان‌نویس‌های فرانسه است که در سال ۱۸۰۲ در ویلرکوترت به دنیا آمد. او پسر یکی از ژنرال‌های فرانسه بود. دوما جزئیات انقلاب کبیر فرانسه را از دهان پدرش شنید و بعدها در رمان‌های خود صحنه های مهیج آن را به تصویر کشید. همچنین براساس اسناد و مدارک بسیاری که تهیه کرده بود رمان‌هایی نوشت که زمینهٔ همهٔ آن‌ها تاریخ فرانسه است.
الکساندر هنگامی‌که بیش از بیست فرانک پول نداشت به پاریس رفت و سرانجام ذوق نویسندگی، او را به نوشتن داستان‌های کوتاه کشاند و به‌تدریج از راه نوشتن، زندگی باشکوهی برای خود ترتیب داد. وی برای به‌دست‌آوردن موضوع‌های تازه، بسیار سفر کرد. ولی در سال‌های پایانی عمر، تماشاخانه‌ای ساخت و تمام پس‌انداز خود را بر سر این کار گذاشت. الکساندر دوما سرانجام در سال ۱۸۷۰ درگذشت. رمان کنتِ مونت کریستو یکی از جهانی‌ترین آثار اوست.

@bookphill ⚓️
#شعر
حافظ

خَمی که ابرویِ شوخِ تو در کمان انداخت
به قصد جانِ منِ زارِ ناتوان انداخت

نبود نقش دو عالَم، که رنگ الفت بود
زمانه طرح محبّت، نه این زمان انداخت

به یک کرشمه که نرگس به خودفروشی کرد
فریبِ چشمِ تو صد فتنه در جهان انداخت

شراب‌خورده و خِوی‌کرده می‌رَوی به چمن
که آبِ روی تو آتش در ارغوان انداخت

به بزمگاهِ چمن، دوش، مست، بگذشتم
چو از دهانِ توأم غنچه در گُمان انداخت

بنفشه طُرِّهٔ مفتول خود گره می‌زد
صبا حکایتِ زلفِ تو در میان انداخت

ز شَرمِ آن که به روی تو نسبتش کردم
سمن به دستِ صبا، خاک در دهان انداخت

من از ورع، مِی و مطرب ندیدمی زین پیش
هوای مغبچگانم در این و آن انداخت

کنون به آبِ میِ لعل، خرقه می‌شویَم
نصیبهٔ ازل از خود نمی‌توان انداخت

مگر گشایشِ حافظ در این خرابی بود
که بخششِ ازلش، در میِ مغان انداخت

جهان به کامِ من اکنون شود که دورِ زمان
مرا به بندگیِ خواجهٔ جهان انداخت

@bookphill🕯
Andouhe Hezar Saleh
Mohammad Darabifar
#شعر
رباعی ، سعدی

آن یار که عهدِ دوستاری بشکست
می‌رفت و منش گرفته دامان در دست

می‌گفت دگرباره به خوابم بینی
پنداشت که بعد از آن مرا خوابی هست

#صوت
#صامت

@bookphill 🕯
#شعر
سعدی

ای ساربان آهسته رو کآرام جانم می‌رود
وآن دل که با خود داشتم با دلسِتانم می‌رود

من مانده‌ام مهجور از او بیچاره و رنجور از او
گویی که نیشی دور از او در استخوانم می‌رود

گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون
پنهان نمی‌ماند که خون بر آستانم می‌رود

محمل بدار ای ساروان تندی مکن با کاروان
کز عشق آن سرو روان گویی روانم می‌رود

او می‌رود دامن‌کشان من زهر تنهایی‌چشان
دیگر مپرس از من نشان‌، کز دل نشانم می‌رود

برگشت یار سرکشم بگذاشت عیش ناخوشم
چون مجمری پرآتشم کز سر دخانم می‌رود

با آن همه بیداد او وین عهد بی‌بنیاد او
در سینه دارم یاد او یا بر زبانم می‌رود

بازآی و بر چشمم نشین ای دلسِتان نازنین
کآشوب و فریاد از زمین بر آسمانم می‌رود

شب تا سحر می‌نغنوم و اندرز کس می‌نشنوم
وین ره نه قاصد می‌روم کز کف عنانم می‌رود

گفتم بگریم تا ابل چون خر فروماند به گل
وین نیز نتوانم که دل با کاروانم می‌رود

صبر از وصال یار من برگشتن از دل‌دار من
گر چه نباشد کار من هم کار از آنم می‌رود

در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می‌رود

سعدی فغان از دست ما لایق نبود ای بی‌وفا
طاقت نمی‌آرم جفا کار از فغانم می‌رود

@bookphill🕯
#تکه_کتاب

پرسید اینطور که پیداست شما آدم کم حرف و سربه‌تویی هستید و نظرم را خواست و من در جوابش گفتم: علّتش این است که هیچ وقت چیز مهمی ندارم که بگویم در این صورت خاموش میمانم.
«یک انسان بیشتر به وسیلهٔ چیزهایی که نمی‌گوید انسان است تا به وسیلهٔ چیزهایی که می‌گوید.»

بیگانه
آلبر کامو

@bookpill📚
#معرفی_کتاب
#ادبیات_جهان

کارگران دریا یکی از مشهور‌ترین آثار ادبی جهان به قلم ویکتور هوگو، نویسنده‌ی‌ فرانسوی است. در آن دوران افسانه‌ها و داستان‌هایی که ویکتور هوگو از بومی‌های آن جزیره می‌شنید تبدیل به منبع الهامی برای نوشتن این اثر بزرگ و حماسی شد.
«ژیلیات» ماهی‌گیری گوشه‌گیر، مردم‌گریز و اهل مطالعه است که محبوبیت چندانی بین مردم شهر ندارد، زیرا در خانه‌ای زندگی می‌کند که همه آن‌را جن‌زده می‌دانند. او عاشق دختری در جزیره به نام دروشت می‌شود. دروشت تحت‌حمایت عمویش آقا لیتری است.
آقا لیتری کشتی معروفی به نام دوراند دارد که عاشق آن است؛ درواقع اولین کشتی بخار در جزیره است. کشتی توسط ناخدایی به نام آق کلوبن غرق می‌شود، ولی ماشین کشتی سالم است. کشتی شکسته بین دو تخته‌سنگ ترسناک و خطرناک به نام دوور گیر کرده‌است.
آقای لتیری به‌ناچار اعلام می‌کند که هرکس بتواند ماشین بخار کشتی را نجات دهد با برادر‌زاده‌ی او (دروشت) ازدواج می‌کند. همین موضوع باعث پیش قدم شدن ژیلیات می‌شود.


@bookphill 🌊
کارگران دریا ۱.mp4
15.1 MB
📚 #کارگران_دریا (بخش اول)
🎙 #کتاب_صوتی
✍🏻 ویکتور هوگو


@bookphill 🌊
#شعر
مولانا

باز گردد عاقبت این در بلی
رو نماید یار سیمین بر بلی

ساقی ما یاد این مستان کند
بار دیگر با می و ساغر بلی

نوبهار حسن آید سوی باغ
بشکفد آن شاخه‌های تر بلی

طاق‌های سبز چون بندد چمن
جفت گردد ورد و نیلوفر بلی

دامن پرخاک و خاشاک زمین
پر شود از مشک و از عنبر بلی

آن بر سیمین و این روی چو زر
اندرآمیزند سیم و زر بلی

این سر مخمور اندیشه پرست
مست گردد زان می احمر بلی

این دو چشم اشکبار نوحه گر
روشنی یابد از آن منظر بلی

گوش‌ها که حلقه در گوش وی است
حلقه‌ها یابند از آن زرگر بلی

شاهد جان چون شهادت عرضه کرد
یابد ایمان این دل کافر بلی

چون براق عشق از گردون رسید
وارهد عیسی جان زین خر بلی

جمله خلق جهان در یک کس است
او بود از صد جهان بهتر بلی

من خمش کردم ولیکن در دلم
تا ابد روید نی و شکر بلی

@bookphill🌱
کارگران دریا ۲.mp4
17.6 MB
📚 #کارگران_دریا (بخش دوم)
🎙 #کتاب_صوتی
✍🏻 ویکتور هوگو


@bookphill 🌊
2025/02/05 00:58:04
Back to Top
HTML Embed Code: