#معرفی_کتاب
#ادبیات_جهان
"مادام بوواری" (Madame Bovary) اثر گوستاو فلوبر، یکی از شاهکارهای ادبیات فرانسه و جهانی است.
📖 داستان زندگی اِما بوواری، زن جوان و رویایی، روایت میشود که با دکتری ساده و مهربان به نام شارل بواری ازدواج میکند. اما با گذشت زمان، اِما از زندگی یکنواخت و بیهیجانی که دارد ناراضی میشود و در جستجوی عشق و هیجان، به دنبال راههای مختلفی میرود.
این کتاب، به زیبایی زندگی پر تناقض و احساسات پیچیده اِما را به تصویر میکشد و به بررسی موضوعاتی نظیر نارضایتی زناشویی، آرزوهای دستنیافتنی، و تأثیرات اجتماعی و فرهنگی بر فرد میپردازد. فلوبر در این رمان با استفاده از سبک نگارش دقیق و واقعگرایانهاش، به شکلی هنرمندانه و بینظیر، داستان مادام بوواری را به تصویر میکشد.
@bookphill 🖋
#ادبیات_جهان
"مادام بوواری" (Madame Bovary) اثر گوستاو فلوبر، یکی از شاهکارهای ادبیات فرانسه و جهانی است.
📖 داستان زندگی اِما بوواری، زن جوان و رویایی، روایت میشود که با دکتری ساده و مهربان به نام شارل بواری ازدواج میکند. اما با گذشت زمان، اِما از زندگی یکنواخت و بیهیجانی که دارد ناراضی میشود و در جستجوی عشق و هیجان، به دنبال راههای مختلفی میرود.
این کتاب، به زیبایی زندگی پر تناقض و احساسات پیچیده اِما را به تصویر میکشد و به بررسی موضوعاتی نظیر نارضایتی زناشویی، آرزوهای دستنیافتنی، و تأثیرات اجتماعی و فرهنگی بر فرد میپردازد. فلوبر در این رمان با استفاده از سبک نگارش دقیق و واقعگرایانهاش، به شکلی هنرمندانه و بینظیر، داستان مادام بوواری را به تصویر میکشد.
@bookphill 🖋
#شعر
مولانا
هر لحظه به شکلی بت عیار بر آمد
دل برد و نهان شد
هر دم به لباس دگر آن یار بر آمد
گه پیر و جوان شد
گه نوح شد و کرد جهانی به دعا غرق
خود رفت به کشتی
گه گشت خلیل و به دل نار بر آمد
آتش گل از آن شد
یوسف شد و از مصر فرستاد قمیصی
روشنگر عالم
از دیده یعقوب چو انوار بر آمد
تا دیده عیان شد
حقا که هم او بود کاندر ید بیضا
میکرد شبانی
در چوب شد و بر صفت مار بر آمد
زان فخر کیان شد
می گشت دمی چند بر این روی زمین او
از بهر تفرج
عیسی شد و بر گنبد دوار بر آمد
تسبیح کنان شد
بالجمله هم او بود که می آمد و می رفت
هر قرن که دیدی
تا عاقبت آن شکل عرب وار بر آمد
دارای جهان شد
منسوخ چه باشد؟ نه تناسخ به حقیقت
آن دلبر زیبا
شمشیر شد و در کف کرار بر آمد
قتال زمان شد
نی نی که هم او بود که می گفت انا الحق
در صوت الهی
منصور نبود آن که بر آن دار بر آمد
نادان به گمان شد
رومی سخن کفر نگفته ست و نگوید
منکر مشویدش
کافر بود آن کس که به انکار بر آمد
از دوزخیان شد
@bookphill📚
مولانا
هر لحظه به شکلی بت عیار بر آمد
دل برد و نهان شد
هر دم به لباس دگر آن یار بر آمد
گه پیر و جوان شد
گه نوح شد و کرد جهانی به دعا غرق
خود رفت به کشتی
گه گشت خلیل و به دل نار بر آمد
آتش گل از آن شد
یوسف شد و از مصر فرستاد قمیصی
روشنگر عالم
از دیده یعقوب چو انوار بر آمد
تا دیده عیان شد
حقا که هم او بود کاندر ید بیضا
میکرد شبانی
در چوب شد و بر صفت مار بر آمد
زان فخر کیان شد
می گشت دمی چند بر این روی زمین او
از بهر تفرج
عیسی شد و بر گنبد دوار بر آمد
تسبیح کنان شد
بالجمله هم او بود که می آمد و می رفت
هر قرن که دیدی
تا عاقبت آن شکل عرب وار بر آمد
دارای جهان شد
منسوخ چه باشد؟ نه تناسخ به حقیقت
آن دلبر زیبا
شمشیر شد و در کف کرار بر آمد
قتال زمان شد
نی نی که هم او بود که می گفت انا الحق
در صوت الهی
منصور نبود آن که بر آن دار بر آمد
نادان به گمان شد
رومی سخن کفر نگفته ست و نگوید
منکر مشویدش
کافر بود آن کس که به انکار بر آمد
از دوزخیان شد
@bookphill📚
#شعر
سعدی
مرا خود با تو چیزی در میان هست
و گر نه روی زیبا در جهان هست
وجودی دارم از مهرت گدازان
وجودم رفت و مهرت همچنان هست
مبر ظن کز سرم سودای عشقت
رود تا بر زمینم استخوان هست
اگر پیشم نشینی دل نشانی
و گر غایب شوی در دل نشان هست
به گفتن راست ناید شرح حسنت
ولیکن گفت خواهم تا زبان هست
ندانم قامتست آن یا قیامت
که میگوید چنین سرو روان هست
توان گفتن به مه مانی ولی ماه
نپندارم چنین شیرین دهان هست
بجز پیشت نخواهم سر نهادن
اگر بالین نباشد آستان هست
برو سعدی که کوی وصل جانان
نه بازاریست کان جا قدر جان هست
@bookphill🌱
سعدی
مرا خود با تو چیزی در میان هست
و گر نه روی زیبا در جهان هست
وجودی دارم از مهرت گدازان
وجودم رفت و مهرت همچنان هست
مبر ظن کز سرم سودای عشقت
رود تا بر زمینم استخوان هست
اگر پیشم نشینی دل نشانی
و گر غایب شوی در دل نشان هست
به گفتن راست ناید شرح حسنت
ولیکن گفت خواهم تا زبان هست
ندانم قامتست آن یا قیامت
که میگوید چنین سرو روان هست
توان گفتن به مه مانی ولی ماه
نپندارم چنین شیرین دهان هست
بجز پیشت نخواهم سر نهادن
اگر بالین نباشد آستان هست
برو سعدی که کوی وصل جانان
نه بازاریست کان جا قدر جان هست
@bookphill🌱
Theme From Schindler's List
John Williams
ای کاش که جای آرمیدن بودی
یا این ره دور را رسیدن بودی
کاش از پی صد هزار سال از دل خاک
چون سبزه امید بر دمیدن بودی
خیام
#صامت
#صوت
#شعر
@bookphill🕯
یا این ره دور را رسیدن بودی
کاش از پی صد هزار سال از دل خاک
چون سبزه امید بر دمیدن بودی
خیام
#صامت
#صوت
#شعر
@bookphill🕯
#تکه_کتاب
شبها آنقدر بههم شبیهَند که آدم میتواند یکشنبه را با چهارشنبه اشتباه کند.
هیجان و ماجرا از زندگیِ همهی ما رانده شده و در وسائل ارتباط جمعی اجتماع کرده.
جنگ، آنجاست، ماجرا، آنجا، عشق، آنجا، و رنج نیز آنجا - در تصویر، در صوت و در حروفِ ریز و درشت.
زندگی، جریانِ سادهی مکرّری دارد.
📕 تضادهای درونی
🖊 نادر ابراهيمی
@bookphill 🌾
شبها آنقدر بههم شبیهَند که آدم میتواند یکشنبه را با چهارشنبه اشتباه کند.
هیجان و ماجرا از زندگیِ همهی ما رانده شده و در وسائل ارتباط جمعی اجتماع کرده.
جنگ، آنجاست، ماجرا، آنجا، عشق، آنجا، و رنج نیز آنجا - در تصویر، در صوت و در حروفِ ریز و درشت.
زندگی، جریانِ سادهی مکرّری دارد.
📕 تضادهای درونی
🖊 نادر ابراهيمی
@bookphill 🌾
#شعر
سعدی
با فراقت چند سازم؟ برگ تنهاییم نیست
دستگاه صبر و پایاب شکیباییم نیست
ترسم از تنهایی، احوالم به رسوایی کشد
ترس تنهاییست ور نه بیم رسواییم نیست
مرد گستاخی نیَم تا جان در آغوشت کشم
بوسه بر پایت دهم چون دست بالاییم نیست
بر گلت آشفتهام بگذار تا در باغ وصل
زاغبانگی میکنم چون بلبلآواییم نیست
تا مصور گشت در چشمم خیال روی دوست
چشم خودبینی ندارم روی خودراییم نیست
درد دوری میکشم گر چه خراب افتادهام
بار جورت میبرم گر چه تواناییم نیست
طبع تو سیر آمد از من جای دیگر دل نهاد
من که را جویم؟ که چون تو طبع هرجاییم نیست
سعدیِ آتشزبانم در غمت سوزان چو شمع
با همه آتشزبانی در تو گیراییم نیست
@bookphill🕯
سعدی
با فراقت چند سازم؟ برگ تنهاییم نیست
دستگاه صبر و پایاب شکیباییم نیست
ترسم از تنهایی، احوالم به رسوایی کشد
ترس تنهاییست ور نه بیم رسواییم نیست
مرد گستاخی نیَم تا جان در آغوشت کشم
بوسه بر پایت دهم چون دست بالاییم نیست
بر گلت آشفتهام بگذار تا در باغ وصل
زاغبانگی میکنم چون بلبلآواییم نیست
تا مصور گشت در چشمم خیال روی دوست
چشم خودبینی ندارم روی خودراییم نیست
درد دوری میکشم گر چه خراب افتادهام
بار جورت میبرم گر چه تواناییم نیست
طبع تو سیر آمد از من جای دیگر دل نهاد
من که را جویم؟ که چون تو طبع هرجاییم نیست
سعدیِ آتشزبانم در غمت سوزان چو شمع
با همه آتشزبانی در تو گیراییم نیست
@bookphill🕯
Bayad Kharidaram Shavi
Homayoun Shajarian
#شعر
رهی معیری
باید خریدارم شوی، تا من خریدارت شوم
وزجان و دل یارم شوی، تا عاشق زارت شوم
من نیستم چون دیگران، بازیچه بازیگران
اول به دام آرم ترا وآنگه گرفتارت شوم!
#صوت
#مصوت
@bookphill ✨
رهی معیری
باید خریدارم شوی، تا من خریدارت شوم
وزجان و دل یارم شوی، تا عاشق زارت شوم
من نیستم چون دیگران، بازیچه بازیگران
اول به دام آرم ترا وآنگه گرفتارت شوم!
#صوت
#مصوت
@bookphill ✨
#شعر
سعدی
در من این هست که صبرم ز نکورویان نیست
زرق نفروشم و زهدی ننمایم کان نیست
ای که منظور ببینی و تأمل نکنی
گر تو را قوت این هست مرا امکان نیست
ترک خوبان خطا عین صوابست ولیک
چه کند بنده که بر نفس خودش فرمان نیست
من دگر میل به صحرا و تماشا نکنم
که گلی همچو رخ تو به همه بستان نیست
ای پریروی ملکصورت زیباسیرت
هر که با مثل تو انسش نبود انسان نیست
چشم برکرده بسی خلق که نابینااند
مثل صورت دیوار که در وی جان نیست
درد دل با تو همان به که نگوید درویش
ای برادر که تو را درد دلی پنهان نیست
آن که من در قلم قدرت او حیرانم
هیچ مخلوق ندانم که در او حیران نیست
سعدیا عمر گران مایه به پایان آمد
همچنان قصهٔ سودای تو را پایان نیست
@bookphill🌱
سعدی
در من این هست که صبرم ز نکورویان نیست
زرق نفروشم و زهدی ننمایم کان نیست
ای که منظور ببینی و تأمل نکنی
گر تو را قوت این هست مرا امکان نیست
ترک خوبان خطا عین صوابست ولیک
چه کند بنده که بر نفس خودش فرمان نیست
من دگر میل به صحرا و تماشا نکنم
که گلی همچو رخ تو به همه بستان نیست
ای پریروی ملکصورت زیباسیرت
هر که با مثل تو انسش نبود انسان نیست
چشم برکرده بسی خلق که نابینااند
مثل صورت دیوار که در وی جان نیست
درد دل با تو همان به که نگوید درویش
ای برادر که تو را درد دلی پنهان نیست
آن که من در قلم قدرت او حیرانم
هیچ مخلوق ندانم که در او حیران نیست
سعدیا عمر گران مایه به پایان آمد
همچنان قصهٔ سودای تو را پایان نیست
@bookphill🌱
#ادبیات_جهان
#معرفی_کتاب
📕 سرخ و سیاه
🖊 استاندال
کتاب سرخ و سیاه، رمانی نوشته ی استاندال است که نخستین بار در سال 1830 به انتشار رسید. داستان این رمان به زندگی مردی جوان به نام جولین سورل می پردازد. او دانشجوی علوم دینی است، اما ناپلئون را تحسین می کند و رویای پیروزی های نظامی را در سر می پروراند. به تدریج این باور در ذهن سورل شکل می گیرد که راز موفقیت، فریبکارتر و فرصت طلب تر بودن از فریبکاران و فرصت طلبانی است که در همه جا دیده می شوند. اما زمانی که ثروتمندان و قدرتمندانی که سورل بسیار تحسینشان می کند، علیه او متحد می شوند، این شخصیت بر لب پرتگاهی مرگبار قرار می گیرد...
@bookphill 🌸
#معرفی_کتاب
📕 سرخ و سیاه
🖊 استاندال
کتاب سرخ و سیاه، رمانی نوشته ی استاندال است که نخستین بار در سال 1830 به انتشار رسید. داستان این رمان به زندگی مردی جوان به نام جولین سورل می پردازد. او دانشجوی علوم دینی است، اما ناپلئون را تحسین می کند و رویای پیروزی های نظامی را در سر می پروراند. به تدریج این باور در ذهن سورل شکل می گیرد که راز موفقیت، فریبکارتر و فرصت طلب تر بودن از فریبکاران و فرصت طلبانی است که در همه جا دیده می شوند. اما زمانی که ثروتمندان و قدرتمندانی که سورل بسیار تحسینشان می کند، علیه او متحد می شوند، این شخصیت بر لب پرتگاهی مرگبار قرار می گیرد...
@bookphill 🌸
Frederic Chopin - Nocturne in C-sharp Minor (1830)
The Pianist
#شعر
مولانا
آنم کز آغاز آمدم، با روح دمساز آمدم
برگشتم و بازآمدم، بر نقطه پرگار آمدم
گفتم بیا شاد آمدی، دادم بده داد آمدی
گفتا بدید و داد من کز بهر این کار آمدم!
#صوت
#صامت
@bookphill 🍀
مولانا
آنم کز آغاز آمدم، با روح دمساز آمدم
برگشتم و بازآمدم، بر نقطه پرگار آمدم
گفتم بیا شاد آمدی، دادم بده داد آمدی
گفتا بدید و داد من کز بهر این کار آمدم!
#صوت
#صامت
@bookphill 🍀
#شعر
حافظ
ما بیغمانِ مستْ دل از دست دادهایم
همرازِ عشق و همنفسِ جامِ بادهایم
بر ما بسی کمانِ ملامت کشیدهاند
تا کارِ خود ز ابرویِ جانان گشادهایم
ای گُل تو دوش داغِ صَبوحی کشیدهای
ما آن شقایقیم که با داغ زادهایم
پیرِ مُغان ز توبهٔ ما گر ملول شد
گو باده صاف کن که به عذر ایستادهایم
کار از تو میرود، مددی ای دلیلِ راه
کانصاف میدهیم و ز راه اوفتادهایم
چون لاله، مِی مبین و قَدَح در میانِ کار
این داغ بین که بر دلِ خونین نهادهایم
گفتی که «حافظ این همه رنگ و خیال چیست؟!»
نقشِ غلط مَبین که همان لوحِ سادهایم
@bookphill🕯
حافظ
ما بیغمانِ مستْ دل از دست دادهایم
همرازِ عشق و همنفسِ جامِ بادهایم
بر ما بسی کمانِ ملامت کشیدهاند
تا کارِ خود ز ابرویِ جانان گشادهایم
ای گُل تو دوش داغِ صَبوحی کشیدهای
ما آن شقایقیم که با داغ زادهایم
پیرِ مُغان ز توبهٔ ما گر ملول شد
گو باده صاف کن که به عذر ایستادهایم
کار از تو میرود، مددی ای دلیلِ راه
کانصاف میدهیم و ز راه اوفتادهایم
چون لاله، مِی مبین و قَدَح در میانِ کار
این داغ بین که بر دلِ خونین نهادهایم
گفتی که «حافظ این همه رنگ و خیال چیست؟!»
نقشِ غلط مَبین که همان لوحِ سادهایم
@bookphill🕯
#ادبیات_جهان
#معرفی_نویسنده
👤ماری هنری بیل، زاده ی 23 ژانویه ی 1783 و درگذشته ی 23 مارس 1842، نویسنده ی فرانسوی بود که بیشتر با نام استاندال شناخته می شود.نویسندهٔ سبک رئالیسم در فرانسه قرن نوزدهم میلادی است. استاندال بیشتر به واسطهٔ رمانهای صومعه پارم و همچنین سرخ و سیاه بسیار شناختهشدهاست که به دلیل تحلیل عمیق روانشناسی شخصیتهای کلیدی داستانهایش بسیار مورد توجه است.
استاندال، دوران کودکی نه چندان شادی داشت و مادرش را در هفت سالگی از دست داد. دنیای نظامی و تئاتر، تأثیر زیادی بر زندگی او داشتند. او به ارتش پیوست و در حمله ی نیروهای ناپلئون به روسیه در سال 1812 حضور داشت. استاندال با ورود به دنیای نمایش، به نویسندگی روی آورد. او در سال های پایانی زندگی خود از بیماری های مختلفی رنج می برد اما در همین زمان بود که برخی از معروف ترین آثارش را خلق کرد.استاندال در روز 23 مارس 1842، در یکی از خیابان های پاریس، درگذشت.
@bookphill✨
#معرفی_نویسنده
👤ماری هنری بیل، زاده ی 23 ژانویه ی 1783 و درگذشته ی 23 مارس 1842، نویسنده ی فرانسوی بود که بیشتر با نام استاندال شناخته می شود.نویسندهٔ سبک رئالیسم در فرانسه قرن نوزدهم میلادی است. استاندال بیشتر به واسطهٔ رمانهای صومعه پارم و همچنین سرخ و سیاه بسیار شناختهشدهاست که به دلیل تحلیل عمیق روانشناسی شخصیتهای کلیدی داستانهایش بسیار مورد توجه است.
استاندال، دوران کودکی نه چندان شادی داشت و مادرش را در هفت سالگی از دست داد. دنیای نظامی و تئاتر، تأثیر زیادی بر زندگی او داشتند. او به ارتش پیوست و در حمله ی نیروهای ناپلئون به روسیه در سال 1812 حضور داشت. استاندال با ورود به دنیای نمایش، به نویسندگی روی آورد. او در سال های پایانی زندگی خود از بیماری های مختلفی رنج می برد اما در همین زمان بود که برخی از معروف ترین آثارش را خلق کرد.استاندال در روز 23 مارس 1842، در یکی از خیابان های پاریس، درگذشت.
@bookphill✨
#شعر
پروین اعتصامی
اینکه خاک سیهش بالین است
اختر چرخ ادب پروین است
گرچه جز تلخی از ایام ندید
هر چه خواهی سخنش شیرین است
صاحب آنهمه گفتار امروز
سائل فاتحه و یاسین است
دوستان به که ز وی یاد کنند
دل بیدوست دلی غمگین است
خاک در دیده بسی جان فرساست
سنگ بر سینه بسی سنگین است
بیند این بستر و عبرت گیرد
هر که را چشم حقیقتبین است
هر که باشی و به هر جا برسی
آخرین منزل هستی این است
آدمی هر چه توانگر باشد
چو بدین نقطه رسد مسکین است
اندر آنجا که قضا حمله کند
چاره تسلیم و ادب تمکین است
زادن و کشتن و پنهان کردن
دهر را رسم و ره دیرین است
خرم آن کس که در این محنتگاه
خاطری را سبب تسکین است
@bookphill🌱
پروین اعتصامی
اینکه خاک سیهش بالین است
اختر چرخ ادب پروین است
گرچه جز تلخی از ایام ندید
هر چه خواهی سخنش شیرین است
صاحب آنهمه گفتار امروز
سائل فاتحه و یاسین است
دوستان به که ز وی یاد کنند
دل بیدوست دلی غمگین است
خاک در دیده بسی جان فرساست
سنگ بر سینه بسی سنگین است
بیند این بستر و عبرت گیرد
هر که را چشم حقیقتبین است
هر که باشی و به هر جا برسی
آخرین منزل هستی این است
آدمی هر چه توانگر باشد
چو بدین نقطه رسد مسکین است
اندر آنجا که قضا حمله کند
چاره تسلیم و ادب تمکین است
زادن و کشتن و پنهان کردن
دهر را رسم و ره دیرین است
خرم آن کس که در این محنتگاه
خاطری را سبب تسکین است
@bookphill🌱
#شعر
سعدی
تو آن نهای که دل از صحبت تو برگیرند
و گر ملول شوی صاحبی دگر گیرند
و گر به خشم برانی طریق رفتن نیست
کجا روند که یار از تو خوبتر گیرند
به تیغ اگر بزنی بیدریغ و برگردی
چو روی باز کنی دوستی ز سر گیرند
هلاک نفس به نزدیک طالبان مراد
اگر چه کار بزرگست مختصر گیرند
روا بود همه خوبان آفرینش را
که پیش صاحب ما دست بر کمر گیرند
قمر مقابله با روی او نیارد کرد
و گر کند همه کس عیب بر قمر گیرند
به چند سال نشاید گرفت ملکی را
که خسروان ملاحت به یک نظر گیرند
خدنگ غمزه خوبان خطا نمیافتد
اگر چه طایفهای زهد را سپر گیرند
کم از مطالعهای بوستان سلطان را
چو باغبان نگذارد کز او ثمر گیرند
وصال کعبه میسر نمیشود سعدی
مگر که راه بیابان پرخطر گیرند
@bookphill✨
سعدی
تو آن نهای که دل از صحبت تو برگیرند
و گر ملول شوی صاحبی دگر گیرند
و گر به خشم برانی طریق رفتن نیست
کجا روند که یار از تو خوبتر گیرند
به تیغ اگر بزنی بیدریغ و برگردی
چو روی باز کنی دوستی ز سر گیرند
هلاک نفس به نزدیک طالبان مراد
اگر چه کار بزرگست مختصر گیرند
روا بود همه خوبان آفرینش را
که پیش صاحب ما دست بر کمر گیرند
قمر مقابله با روی او نیارد کرد
و گر کند همه کس عیب بر قمر گیرند
به چند سال نشاید گرفت ملکی را
که خسروان ملاحت به یک نظر گیرند
خدنگ غمزه خوبان خطا نمیافتد
اگر چه طایفهای زهد را سپر گیرند
کم از مطالعهای بوستان سلطان را
چو باغبان نگذارد کز او ثمر گیرند
وصال کعبه میسر نمیشود سعدی
مگر که راه بیابان پرخطر گیرند
@bookphill✨
سلام به همراهان عزیز بوک فیل 🦋
📕 در #ادبیات_جهان، سفرمون به فرانسه هم به پایان رسید. امیدواریم از این ماجراجویی هم لذت برده باشید و بیشتر با کتاب ها و نویسندگان فرانسوی، آشنا شده باشید.
این بار شما همراهان کشتی #ادبیات_جهان به ما بگید که مایل هستید مقصد بعدی کدام کشور باشه؟ کشور بعدی رو شما انتخاب کنین تا ماجراجویی بعدی رو آغاز کنیم 🛳
@bookphill🌱
📕 در #ادبیات_جهان، سفرمون به فرانسه هم به پایان رسید. امیدواریم از این ماجراجویی هم لذت برده باشید و بیشتر با کتاب ها و نویسندگان فرانسوی، آشنا شده باشید.
این بار شما همراهان کشتی #ادبیات_جهان به ما بگید که مایل هستید مقصد بعدی کدام کشور باشه؟ کشور بعدی رو شما انتخاب کنین تا ماجراجویی بعدی رو آغاز کنیم 🛳
@bookphill🌱