گفتم: «بعضی وقت‌ها درکت نمی‌کنم.»
حتی به من نگاه هم نکرد. رو‌ به تلویزیون لبخند زد و گفت: «هیچ‌وقت من رو درک نمی‌کنی. اصل قضیه همینه.»

📚در جست و‌ جوی ‌آلاسکا
✍🏼جان گرین

#دال_داستان

https://www.tgoop.com/daldastan

🪻🍎

حالا فکر کردن برای من عادت شده. هدف شده. همه‌اش دلم می‌خواهد بنشینم و فکر کنم. مهم نیست که دست‌هام به چه کاری مشغولند.

📚سمفونی مردگان
✍🏼عباس معروفی

#دال_داستان
https://www.tgoop.com/daldastan

🪻🍎

تو در این سیاه شب‌ها به فروغ باده مانی
که به مهر می‌نوازی دل بیقرار ما را

✍🏼فریدون مشیری

#دال_داستان
https://www.tgoop.com/daldastan

🪻🍎

غم، هرگز عقب نمی‌نشیند مگر آن که به عقب برانی‌اش.
نمی‌گریزد مگر آن که بگریزانی اش.
آرام نمی‌گیرد مگر آن که بی‌رحمانه سرکوبش کنی.


📚چهل نامه کوتاه به همسرم
✍🏼نادر ابراهیمی

#دال_داستان
https://www.tgoop.com/daldastan

🪻🍎

🎥 سریال ایرانی قدیمی :

" #دایی_جان_ناپلئون (۱۳۵۵) "

🎭 ژانر : کمدی ، درام
👤 کارگردان : ناصر تقوایی
👥 بازیگران : غلامحسین نقشینه ، پرویز فنی زاده ، نصرت کریمی ، پرویز صیاد ، سعید کنگرانی ، پروین ملکوتی ، پروین سلیمانی ، محمدعلی کشاورز ، محمدعلی ورشوچی ، جهانگیر فروهر ، بهمن زرین پور ، محمود لطفی و...
🎞 خلاصه داستان : داستان در مورد عاشق شدن سعید که مثلاً ۱۴ سال دارد است که عاشق دختر دایی خود یعنی دایجان ناپئلون می‌شود. دایی جان ناپلئون در این داستان به شکلی بیان شده که فکر می‌‌کنه در تمام جنگ های فرانسه در کنار ناپلئون بناپارت حظور داشته و در این ماجرا نوکر خونه که مش قاسم نام داره و بسیار اثر گذار بازی می‌‌کنه کمک آقا {دایی جان} می‌‌کنه ، به طوری که همش با تعریف از جنگ های کازرون و ممسنی نشان میده که در کنار آقا جنگیده...

#دال_داستان
https://www.tgoop.com/daldastan

🪻🍎

خود را چنان زِ هجر تو گم کرده‌ام که هست
مشکل‌تر از سراغ توام، جست‌وجوی خویش

✍🏼عرفی شیرازی

#دال_داستان
https://www.tgoop.com/daldastan

🪻🍎

سکوت همیشه به معنای رضایت نیست
گاهی یعنی خسته ام از اینکه مدام به کسانی که هیچ اهمیتی برای فهمیدن نمی دهند توضیح دهم.

✍🏼سیمین دانشور

#دال_داستان
https://www.tgoop.com/daldastan

🪻🍎

عده قلیلی متوجه می‌شوند که تجربه عمیق شادی ، زمانی که تجربه عمیق محرومیت وجود ندارد ، به دست نمی‌آید!


📚روح پراگ
✍🏼ایوان کلیما

#دال_داستان
https://www.tgoop.com/daldastan

🪻🍎

باز صد شکر که میخانهٔ آغوش تو هست
دست‌کم پیش تو ای عشق پناهی دارم

✍🏼فاضل نظری

#دال_داستان
https://www.tgoop.com/daldastan

🪻🍎

درست است که آدم رانده شد از بهشت‌. اما چه غم که حوا خودش بهشت هست؟

📚 خاطرات آدم و حوا
✍🏼مارک تواین

#دال_داستان

https://www.tgoop.com/daldastan

🪻🍎

ما برای رنج کشیدن آفریده شده‌ایم ولی به دنبال لذت بردن می‌گردیم.

باید پذیرفت که تنها راه ادامه دادن، لذت بردن از رنج‌هایی‌ است که می‌کشیم.

✍🏼چارلز بوکفسکی

#دال_داستان
https://www.tgoop.com/daldastan

🪻🍎

طی شد ایام برومندی ما در سختی
همچو آن دانه که در زیر قدم، سبز شود

✍🏼صائب تبریزی

#دال_داستان
https://www.tgoop.com/daldastan

🪻🍎

کم‌کم داشت پا به مرحله‌ای از زندگی‌اش می‌گذاشت که دیگر نمی‌شد به همین راحتی زمان، توجه و حتی پولش را صرف روابط عشقی ناپایدار و جورواجور کند.

✍🏼عصیان
📚یوزف روت

#دال_داستان
https://www.tgoop.com/daldastan

🪻🍎

‌دلیل اینکه آدمها به‌دشواری شاد می‌شوند این است که همواره گذشته را بهتر از آنچه بوده، حال را بدتر از آنچه هست و آینده را نامشخص‌تر از آنچه خواهد بود، می‌بینند ...


📚ژان دوفلورت و دختر چشمه
✍🏼مارسل پانیول

#دال_داستان
https://www.tgoop.com/daldastan

🪻🍎

پایمال مردمم از نارسایی‌های بخت
سبزهٔ بی‌طالعم در زیر پا افتاده‌ام

✍🏼رهی معیری

#دال_داستان
https://www.tgoop.com/daldastan

🪻🍎

آب از چشم‌های مِرگان روان بود و او خود مایل بود بپندارد از باد است. نمی‌خواست به روی خود بیاورد که دارد می‌گرید. دلش این را نمی‌خواست. گریه دیگر چیست؟ سال‌ها می‌گذشت که آب در کاسه‌ی چشم‌های مرگان خشکیده بود؛ و حالا... حالا دیگر حوصله‌اش را نداشت. دیگر حوصله‌اش را نداشت. چه چیزی از او کم شده بود؟

☃️ جای خالی سلوچ
✍🏼 محمود دولت‌آبادی

#دال_داستان

https://www.tgoop.com/daldastan

🪻🍎

حالا خودمانیم، عشقی که با بدبختی مراقبش باشی، به چه درد می‌خورد؟ عشقی که با حصار و بند و غل و زنجير محافظت‌ بشود، چه ارزشی دارد؟
‌
✍🏼برادران کارامازف
📚فئودور داستایوفسکی

#دال_داستان
https://www.tgoop.com/daldastan

🪻🍎

عاشق تکدّی نمی‌کند.
عاشق حقارت روح را تقبل نمی‌کند.
عاشق تن به اعتیاد نمی‌دهد.
عاشق سرشار است از سلامت روح و ایمان.
عاشق زمزمه می‌کند، فریاد نمی‌کشد.

✍🏼نادر ابراهیمی

#دال_داستان
https://www.tgoop.com/daldastan

🪻🍎

من از زندگی خودم بی اندازه خسته شده ام. از خودم خسته شده ام. در مرحله ی خاصی بايد دست از زندگی می كشيدم اما اين كار را نكردم. می دانستم زندگی بی معنی است اما نمی توانستم از آن دست بردارم.

📚کافکا در کرانه
✍🏼هاروکی موراکامی

#دال_داستان
https://www.tgoop.com/daldastan

🪻🍎

من فقط نیاز دارم این عشق را که به آن آگاهم احساس کنم. و آن را در نامه‌ات احساس کردم و قلبم که داشت سال می‌خورد و می‌خشکید در رنج، حالا بیدار شده و شروع به دوست داشتن کرده انگار که در شکوفه نشسته باشد.

📚خطاب به عشق
✍🏼آلبرکامو

#دال_داستان
https://www.tgoop.com/daldastan

🪻🍎