Telegram Web
‌نیچه: لذت و ناخشنودی چنان به هم وابسه‌اند که اگر کسی قصد حداکثر بهره‌مندی از لذت را داشته باشد ناگزیر است بیش‌ترین مقدار ممکن از ناخشنودی را بچشد... انتخاب با شماست. یا کمترین ناخوشی ممکن و به عبارت دیگر نداشتن درد و غم، یا بیشترین ناخوشی ممکن به عنوان تاوان خوشی‌ها و شادی‌های مفرط که تا امروز به ندرت کسی لذت آن را چشیده است! اگر راه اول را انتخاب می‌کنید، یعنی اگر می‌خواهید رنج‌های انسانی را کاهش دهید، بسیار خوب! باید همین‌طور توان شادمانی خود را هم کاهش دهید.
از این رو ارضا کننده‌ترین کارهای بشری هم فارغ از درد و رنج نیست. از خود بپرسید آیا درختی که می‌خواهد سرافراز و پابرجا باشد می‌تواند با هوای بد و طوفان روبرو نشود؟

تسلی بخشی های فلسفه
#آلن_دوباتن

@danestani1369
+او مجبور بود که دست به خیانت بزند.
-مجبور؟ ولی او مجبور بود که دست به خیانت نزند.
+او یک "انسان صادق و آزاد" بود . اگر دست به این کار نمی زد مجبور بود دست به ریا و دروغ بزند!

مهملات اوراقی ذهن من
#مهداد_الف_ب
@danestani1369
Mehnat Abad
Ali Darabifar
و یک شب در خوابی
فرو خواهم رفت
و هیچ نوری
هیچ صبحی
"مرا بیدار نخواهد کرد"

@danestani1369
Fyrsta
Olafur Arnalds
این دنیای کوچک و هفت میلیارد آدم؟!
یعنی تو باور می‌کنی؟!
شمرده‌ای؟!
کی شمرده است؟!
جز سیاست‌مدارها دیدی کسی آدم بشمرد؟!
باور نکن نارنجی..
باور نکن سبزآبیِ کبودِ من...
باور کن همه‌ی دنیا فقط تویی
"بقیه تکراری‌‌اند"

#عباس_معروفی

@danestani1369
در اینجور مواقع هر کس بیک عادت قوی زندگی خودش، بیک وسواس خود پناهنده میشود: عرق‌خور میرود مست میکند، نویسنده مینویسد، حجار سنگتراشی میکند و هر کدام دق دل و عقده خودشان را بوسیله فرار در محرک قوی زندگی خود خالی میکنند و درین مواقع است که یکنفر هنرمند حقیقی میتواند از خودش شاهکاری بوجود بیاورد !
ولی من، منکه بی‌ذوق و بیچاره بودم، یک نقاش روی جلد قلمدان چه می‌توانستم بکنم؟

بوف کور
#صادق_هدایت
@danestani1369
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
کمی از جنابان، حافظ و کلیم به نقل از دکتر کاکایی بشنویم؛ پیشکش به ساحت ظریف و پاک افرادی که خودشون نمی دانند چرا و از کی و از کجا دلشون دائم الغم شد
و یا در روابط دوستانه یا زوجانه خود طرد شدند و قلب خونینشون ترک برداشته شده است.
@danestani1369
چون خیال تو درآید به دلم رقص کنان

چه خیالات دگر مست درآید به میان

گرد بر گرد خیالش همه در رقص شوند

وان خیال چو مه تو به میان چرخ زنان

هر خیالی که در آن دم به تو آسیب زند

همچو آیینه ز خورشید برآید لمعان

سخنم مست شود از صفتی و صد بار

از زبانم به دلم آید و از دل به زبان

سخنم مست و دلم مست و خیالات تو مست

همه بر همدگر افتاده و در هم نگران

همه بر همدگر از بس که بمالند دهن

آن خیالات به هم درشکند او ز فغان

همه چون دانه انگور و دلم چون چرش است

همه چون برگ گلاب و دل من همچو دکان

ز صلاح دل و دین زر برم و زر کوبم

تا مفرح شود آن را که بود دیده جان


#مولانا

@danestani1369
2024/11/15 09:28:23
Back to Top
HTML Embed Code: