Forwarded from فرزانآگاهی
🔶#مرلوپونتی؛ معنا همچون روح در تن؛
🔸اینهمانی معنا و وجود حاصل بدنمندی شناخت
🍀علی نیکوکار
🌿(قسمت دوم)
#مرلوپونتی بیان میکند، فاصله میان بدن و موجودات، امکان شناخت را میسّر میکند. به عبارت روشنتر، تملّک شناختی بر شیء، همچون تملّک آدمی بر بدن، آن را از شیء بودن خارج میکند. چرا که پرسش از چیستی موجودات تا زمانی معنادار است که تملّک شناختی تامی بر آن نباشد. او از همۀ دیدگاههای مغفول از بدن، که آگاهی را نمودها یا دادههای حسی میدانند، فاصله میگیرد.
به تعبیر عموم فلاسفه، کلمهها و مفاهیم به حسب طبیعت و منشأشان عام و کلّیاند. به همین دلیل از ثبت، ضبط و بازنمود آنچه فردی، جزئی و واحد است ناتوان هستند. لذا آدمی هرگز جزئیات کاملاً فردی که در احساس و ادراک وجود دارد، به چنگ نمیآورد.
از منظر مرلوپونتی حضور کلمات و مفاهیم، باعث یک تجربۀ ثانوی از موجودات میشوند. چرا که، توقعات و خصوصیاتی که برای کلمات و معانی اعتبار کردهایم، نقش اطلاقپذیر بودن یا نبودن کلمه یا نقش صدق و کذب بر احکام و گفتهها را بازی میکنند، و ناتوان از انتقال تجربۀ نخستین هستند.
نباید آنچه را در ادراک نخستین احساس میکنیم، به قالب کلمات آشنا بریزیم، چرا که معنای اعتبار شده در کلمه، مانع از دریافت احساس حاضر در ادراک نخستین میشود. باید از حصار ادراک "شیء برای ما" رها شد تا به ادراک "شیء برای خود" برسیم. نباید اهداف و امیال خویش را در شیء در قالب کلمات و مفاهیم جستجو کنیم.
🔸لینک قسمت اول: https://www.tgoop.com/farzan_agahi/3461
https://www.tgoop.com/farzan_agahi
🔸اینهمانی معنا و وجود حاصل بدنمندی شناخت
🍀علی نیکوکار
🌿(قسمت دوم)
#مرلوپونتی بیان میکند، فاصله میان بدن و موجودات، امکان شناخت را میسّر میکند. به عبارت روشنتر، تملّک شناختی بر شیء، همچون تملّک آدمی بر بدن، آن را از شیء بودن خارج میکند. چرا که پرسش از چیستی موجودات تا زمانی معنادار است که تملّک شناختی تامی بر آن نباشد. او از همۀ دیدگاههای مغفول از بدن، که آگاهی را نمودها یا دادههای حسی میدانند، فاصله میگیرد.
به تعبیر عموم فلاسفه، کلمهها و مفاهیم به حسب طبیعت و منشأشان عام و کلّیاند. به همین دلیل از ثبت، ضبط و بازنمود آنچه فردی، جزئی و واحد است ناتوان هستند. لذا آدمی هرگز جزئیات کاملاً فردی که در احساس و ادراک وجود دارد، به چنگ نمیآورد.
از منظر مرلوپونتی حضور کلمات و مفاهیم، باعث یک تجربۀ ثانوی از موجودات میشوند. چرا که، توقعات و خصوصیاتی که برای کلمات و معانی اعتبار کردهایم، نقش اطلاقپذیر بودن یا نبودن کلمه یا نقش صدق و کذب بر احکام و گفتهها را بازی میکنند، و ناتوان از انتقال تجربۀ نخستین هستند.
نباید آنچه را در ادراک نخستین احساس میکنیم، به قالب کلمات آشنا بریزیم، چرا که معنای اعتبار شده در کلمه، مانع از دریافت احساس حاضر در ادراک نخستین میشود. باید از حصار ادراک "شیء برای ما" رها شد تا به ادراک "شیء برای خود" برسیم. نباید اهداف و امیال خویش را در شیء در قالب کلمات و مفاهیم جستجو کنیم.
🔸لینک قسمت اول: https://www.tgoop.com/farzan_agahi/3461
https://www.tgoop.com/farzan_agahi
👍1
Forwarded from ✿HoneyHani✿
20171227100033-9851-125.pdf
469.7 KB
«بدنمندی» در پدیدارشناسی هوسرل، مرلوپونتی و لویناس
دکتر خبازی
مطالعه شود.
دکتر خبازی
مطالعه شود.
یادداشتی در بارهی
بدن به مثابهی متن
رضا روشنی
آیا بدن امری سیاسی است؟ آیا بدن امری جنسی است؟ آیا درست است بیماری ایدز بهایی است که داراها برای تجاوز به ندارها میپردازند؟هنر نقالی از نظر بدن مندی چه دگرسانی با شعر عملی یا اجرایی دارد؟ منظور از امر بدنمندانه در هنر چیست؟ چرا هنر امروز با بدن و بدنمندی پیوندی چنین ژرف پیدا کرده است؟
اگرچه بدنمندی؛ چنانکه باید در هنر ما مورد پژوهش قرار نگرفته؛ با این حال بدنمندی در هنر امری بسیار مهم بوده و از گذشته تا به امروز این پیوند برقرار بوده است. نخستین نمونههای هنر به مانند تجلی امری بدنمند؛ را هم در نمایشنامههای یونان باستان و نیز متون یادگار زریران گونه و نیز_ نقالی و تعزیه_ میتوان یافت. اما بدنمندی با ویژگیهای امروزی امری است نوپدید و مفهومی که در پیوند تنگاتنگ با هنر پسامدرن.
در هنر امروزی؛دیگر بدن نه سوژه است و نه ابژه . بدن خود متن است. متنی که سرچشمه احساسات، خوشی و ناخوشیها و رنجهاست. به همین دلیل هم میتوان بدن را همچون متن از دریچههای گوناگون به خوانش برد و تاریخ متن را با تاریخ بدن گره زد. شوربختانه؛ مانند بسیاری مسائل بدن نیز در تاریخ ادبیات ما دچار خوانشهای انحرافی شده و ما بدن به مفهوم حقیقی آن را سراغ نداریم. آنچه هست نوعی دو پارگی، جداسازی و نیز حد و حصر و حجاب است که ریشه و سرچشمه این گونه تفاسیر به بندهش _ سفر پیدایش _ میرسد. در بندهش؛ آفرینش مادی پسین است _ گونهای آفرینش درجه دومی. این موضوع در تفاسیر عرفانی تشدید شده و چنین امر بدنمند محو گشته و در پردهای از ابهام افتاده است. در فلسفه متاخر و در جریان های نوپدید همچون جنبش فمینیستی است که امر بدنمند از نو جلوه کرده و به خوانشهای جدیدی ادبی و فلسفی میرود. دلوز یکی از کسانی است که به فلسفه امر بدنمند پرداخته و هنر را در پیوند با بدن و زبان مورد پژوهش و واکاوی قرار داده است. نیز، در هنر مارینا آبراموویج مفهوم بدنمندی را به شکل ایده مطرح نمودهاست.او در نمایش های خویش به بی واستگی با بدن رسیده و مفاهیمی چون ذهن، روان،و تن و صدا را در پیوند با بدن خویش مورد پژوهش قرار داده است. در نمایشگاهی که او راه اندازی نمود و نمونه ای از هنر پسامدرن بشمار میرفت؛ اشیا گوناگونی چون چاقو،گل،تپانچه و مداد و... را روی میز گذاشت و بدن خود را محل برخورد با مخاطبان قرار داد. او اجازه داد که تماشاگران با ابزارهای موجود درنمایشگاه با بدنش ارتباط برقرار نمایند. برخی از تماشاچیان به بدنش گل مالیدند برخی پنبه و برخی ها به او زخم زدند و برخی حتی تا سر حد شلیکپیش رفتند که همین هم نمایشگاهش را به تعطیلی کشاند.هدف او از این کار این بود که بدن و بدنمندی را در پیوند با مفاهیمی چون اخلاق واعتماد و حقیقت آزموده و آنان را محل تعامل با مخاطبان قرار دهد.میتوان گفت که در هنر و ادبیات ما؛ بدن سرچشمه یک گفتمان جدید است. متن های زیادی برای پژوهش در این راستا وجود دارد. از قدیمیها؛ شاید شعر پروین و فروغ دو نمونه خوب در این زمینه است. پروین نمونه از بی صدایی و به تعبیری حضور بدن بدون اندام است. در پروین امر بدنمند از یاد رفته و در سنت تاریخی رسوب شده ان چنان که نمود خیالی آن را هم نتوان یافت. پروین در هنرش راستای اندیشه کلاسیک پیش میرود. با همان نگاه و نگرههای مردسالارانه که _ عشق_ هم به مثابه بدنمندی بهتسخیر مرد درآمدهاست.میدانیم که عاشق و معشوق شعر فارسی هر دو مرد هستند و پسر چهارده ساله هم نماد آن است. میشود گفت در نگره پروین بدن به شکل حقیقی وجود نداشته و بدنمندی فاقد هویت و امضای شخصی.است اما در فروغ موضوع دگرسان بوده، امر بدنمند به شکل حقیقی _ به شکل تن و صدای زنانه _ خودش را به رخ مخاطب میکشاند. تن فروغ گسستی است از تن کلاسیکی زن و پیوستی است با صدا و بدنی تازه. این صدا و تن ما را با امری نوپدید پیوند میدهد و منشا حضور حقیقی زن میگردد. من فروغ _ منی جدید است .در این من شکاف صدا و تن و میل و آرزو و خواسته از بین رفته و بر بنیانی تازه و نو استوار گشتهاست. این نکتهای است که بنده پیشتر در کتابم" من فروغ" به آن پرداختهام. چکیده وار اینکه؛ما در ادبیات پارسی دو گونه بدن داریم؛ یک بدن پیشافروغی و یک بدن پسافروغی. بدن پسافروغ بدن زن جدید است که در جریان های متاخر شعر زنان رشد و گسترش یافته و هنوز هم در حال گسترندگی است و این گونه بدن توانسته با توسعه در اجتماع با صدای خود پیوند گرفته و پیوست یابد. ما شاعران زن زیادی پس از فروغ سراغ داریم که در راستای امر بدنمند و تولید صدای خود پیش رفتهاند؛ از نمونههای قابل توجه آن میتوان به لیلی گلهداران و شعر عملی او اشاره کرد_ که در آن صدا، حضورونمایش_ متکی به بدن و امر بدنمند بودهودر جهت دستیابیبه هویت و امضای جدید حرکت داشته است.
#رضا_روشنی
بدن به مثابهی متن
رضا روشنی
آیا بدن امری سیاسی است؟ آیا بدن امری جنسی است؟ آیا درست است بیماری ایدز بهایی است که داراها برای تجاوز به ندارها میپردازند؟هنر نقالی از نظر بدن مندی چه دگرسانی با شعر عملی یا اجرایی دارد؟ منظور از امر بدنمندانه در هنر چیست؟ چرا هنر امروز با بدن و بدنمندی پیوندی چنین ژرف پیدا کرده است؟
اگرچه بدنمندی؛ چنانکه باید در هنر ما مورد پژوهش قرار نگرفته؛ با این حال بدنمندی در هنر امری بسیار مهم بوده و از گذشته تا به امروز این پیوند برقرار بوده است. نخستین نمونههای هنر به مانند تجلی امری بدنمند؛ را هم در نمایشنامههای یونان باستان و نیز متون یادگار زریران گونه و نیز_ نقالی و تعزیه_ میتوان یافت. اما بدنمندی با ویژگیهای امروزی امری است نوپدید و مفهومی که در پیوند تنگاتنگ با هنر پسامدرن.
در هنر امروزی؛دیگر بدن نه سوژه است و نه ابژه . بدن خود متن است. متنی که سرچشمه احساسات، خوشی و ناخوشیها و رنجهاست. به همین دلیل هم میتوان بدن را همچون متن از دریچههای گوناگون به خوانش برد و تاریخ متن را با تاریخ بدن گره زد. شوربختانه؛ مانند بسیاری مسائل بدن نیز در تاریخ ادبیات ما دچار خوانشهای انحرافی شده و ما بدن به مفهوم حقیقی آن را سراغ نداریم. آنچه هست نوعی دو پارگی، جداسازی و نیز حد و حصر و حجاب است که ریشه و سرچشمه این گونه تفاسیر به بندهش _ سفر پیدایش _ میرسد. در بندهش؛ آفرینش مادی پسین است _ گونهای آفرینش درجه دومی. این موضوع در تفاسیر عرفانی تشدید شده و چنین امر بدنمند محو گشته و در پردهای از ابهام افتاده است. در فلسفه متاخر و در جریان های نوپدید همچون جنبش فمینیستی است که امر بدنمند از نو جلوه کرده و به خوانشهای جدیدی ادبی و فلسفی میرود. دلوز یکی از کسانی است که به فلسفه امر بدنمند پرداخته و هنر را در پیوند با بدن و زبان مورد پژوهش و واکاوی قرار داده است. نیز، در هنر مارینا آبراموویج مفهوم بدنمندی را به شکل ایده مطرح نمودهاست.او در نمایش های خویش به بی واستگی با بدن رسیده و مفاهیمی چون ذهن، روان،و تن و صدا را در پیوند با بدن خویش مورد پژوهش قرار داده است. در نمایشگاهی که او راه اندازی نمود و نمونه ای از هنر پسامدرن بشمار میرفت؛ اشیا گوناگونی چون چاقو،گل،تپانچه و مداد و... را روی میز گذاشت و بدن خود را محل برخورد با مخاطبان قرار داد. او اجازه داد که تماشاگران با ابزارهای موجود درنمایشگاه با بدنش ارتباط برقرار نمایند. برخی از تماشاچیان به بدنش گل مالیدند برخی پنبه و برخی ها به او زخم زدند و برخی حتی تا سر حد شلیکپیش رفتند که همین هم نمایشگاهش را به تعطیلی کشاند.هدف او از این کار این بود که بدن و بدنمندی را در پیوند با مفاهیمی چون اخلاق واعتماد و حقیقت آزموده و آنان را محل تعامل با مخاطبان قرار دهد.میتوان گفت که در هنر و ادبیات ما؛ بدن سرچشمه یک گفتمان جدید است. متن های زیادی برای پژوهش در این راستا وجود دارد. از قدیمیها؛ شاید شعر پروین و فروغ دو نمونه خوب در این زمینه است. پروین نمونه از بی صدایی و به تعبیری حضور بدن بدون اندام است. در پروین امر بدنمند از یاد رفته و در سنت تاریخی رسوب شده ان چنان که نمود خیالی آن را هم نتوان یافت. پروین در هنرش راستای اندیشه کلاسیک پیش میرود. با همان نگاه و نگرههای مردسالارانه که _ عشق_ هم به مثابه بدنمندی بهتسخیر مرد درآمدهاست.میدانیم که عاشق و معشوق شعر فارسی هر دو مرد هستند و پسر چهارده ساله هم نماد آن است. میشود گفت در نگره پروین بدن به شکل حقیقی وجود نداشته و بدنمندی فاقد هویت و امضای شخصی.است اما در فروغ موضوع دگرسان بوده، امر بدنمند به شکل حقیقی _ به شکل تن و صدای زنانه _ خودش را به رخ مخاطب میکشاند. تن فروغ گسستی است از تن کلاسیکی زن و پیوستی است با صدا و بدنی تازه. این صدا و تن ما را با امری نوپدید پیوند میدهد و منشا حضور حقیقی زن میگردد. من فروغ _ منی جدید است .در این من شکاف صدا و تن و میل و آرزو و خواسته از بین رفته و بر بنیانی تازه و نو استوار گشتهاست. این نکتهای است که بنده پیشتر در کتابم" من فروغ" به آن پرداختهام. چکیده وار اینکه؛ما در ادبیات پارسی دو گونه بدن داریم؛ یک بدن پیشافروغی و یک بدن پسافروغی. بدن پسافروغ بدن زن جدید است که در جریان های متاخر شعر زنان رشد و گسترش یافته و هنوز هم در حال گسترندگی است و این گونه بدن توانسته با توسعه در اجتماع با صدای خود پیوند گرفته و پیوست یابد. ما شاعران زن زیادی پس از فروغ سراغ داریم که در راستای امر بدنمند و تولید صدای خود پیش رفتهاند؛ از نمونههای قابل توجه آن میتوان به لیلی گلهداران و شعر عملی او اشاره کرد_ که در آن صدا، حضورونمایش_ متکی به بدن و امر بدنمند بودهودر جهت دستیابیبه هویت و امضای جدید حرکت داشته است.
#رضا_روشنی
تخیل در موسیقی و شعر فارسی – انسانشناسی و فرهنگ
https://anthropologyandculture.com/%D8%AA%D8%AE%DB%8C%D9%84-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D9%88%D8%B3%DB%8C%D9%82%DB%8C-%D9%88-%D8%B4%D8%B9%D8%B1-%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C/
https://anthropologyandculture.com/%D8%AA%D8%AE%DB%8C%D9%84-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D9%88%D8%B3%DB%8C%D9%82%DB%8C-%D9%88-%D8%B4%D8%B9%D8%B1-%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C/
انسانشناسی و فرهنگ
تخیل در موسیقی و شعر فارسی
توضیح تصویر: تخیل در نقاشی - آخرین دعاخوانی مسیحیان در کُلزیوم رُم، اثر ژان لئون ژروم نقاش فرانسوی (1834- 1904)دو ستون اساسی که اندیشه انسانی را می سازند یکی حافظه و دیگری نیروی تخیل است. تخیل در آّفرینش هنر به صورت احساس از مجرای اندیشه عبور می کن
تأملاتی دربارۀ روشنفکری در آثار و اندیشههای نیما یوشیج – انسانشناسی و فرهنگ
https://anthropologyandculture.com/%d8%aa%d8%a3%d9%85%d9%84%d8%a7%d8%aa%db%8c-%d8%af%d8%b1%d8%a8%d8%a7%d8%b1%db%80-%d8%b1%d9%88%d8%b4%d9%86%d9%81%da%a9%d8%b1%db%8c-%d8%af%d8%b1-%d8%a2%d8%ab%d8%a7%d8%b1-%d9%88-%d8%a7%d9%86%d8%af%db%8c/
https://anthropologyandculture.com/%d8%aa%d8%a3%d9%85%d9%84%d8%a7%d8%aa%db%8c-%d8%af%d8%b1%d8%a8%d8%a7%d8%b1%db%80-%d8%b1%d9%88%d8%b4%d9%86%d9%81%da%a9%d8%b1%db%8c-%d8%af%d8%b1-%d8%a2%d8%ab%d8%a7%d8%b1-%d9%88-%d8%a7%d9%86%d8%af%db%8c/
انسانشناسی و فرهنگ
تأملاتی دربارۀ روشنفکری در آثار و اندیشههای نیما یوشیج
مهرداد گوهریقطعهشعرها و آراء نیما یوشیج و پرداختن به خصوصیات و ویژگیهای روشنفکر در این یادداشت از حیث هنر شعر و از حیث جامعهشناختی «روشنفکر» و تلاش این گروه از افراد جامعه مورد تأمل و بحث است. در قطعهشعر «آقاتوکا» هنگامی که شخصیت آقاتوکا که کانون
advar-min_241230_170758.pdf
2.8 MB
کتاب ادوار شعر فارسی
تا سال ۱۳۵۷،
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی، استاد ادبیات دانشگاه تهران
https://www.tgoop.com/davat1394/17172
تا سال ۱۳۵۷،
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی، استاد ادبیات دانشگاه تهران
https://www.tgoop.com/davat1394/17172
پیام کوتاه علیرضا پنجهیی در مرگ منصور یاقوتی
عزیزم، یاد باد، جز ابرک غم بر آسمان دل و باریدن رنگ آسمان رشت با مرگ آشنایی دور که نامش سالها بر نشین جلد کتابهای دوستداشتنی تازهجوانی ما بود، چه میتوان با تو گفت، بدرود ای برگ دیگر دفتر خاطرات عمر بر باد رفته، بدرود.
#علی_رضا_پنجه_یی
https://www.tgoop.com/davat1394/17173
عزیزم، یاد باد، جز ابرک غم بر آسمان دل و باریدن رنگ آسمان رشت با مرگ آشنایی دور که نامش سالها بر نشین جلد کتابهای دوستداشتنی تازهجوانی ما بود، چه میتوان با تو گفت، بدرود ای برگ دیگر دفتر خاطرات عمر بر باد رفته، بدرود.
#علی_رضا_پنجه_یی
https://www.tgoop.com/davat1394/17173
👍1
#علی_رضا_پنجه_ای
تصویر نقاش روس یاکوولویچ ۱۸۹۵ از پل عراق ورودی صد سال پیش شهر رشت، مجموعه آثار این نقاش از رشت، امامزاده هاشم ، قزوین و کاخهای تهران اکنون در موزهی آرمیتاژ سنت پطرز بورگ نگهداری میشود.
#رشتِ_قدیمی
صلوة ظهر
سكوت بي پرسش شهر
طرح چابك يك لبخند
صداي چرخ درشكه بر سنگفرش خيابان
ـ دخترِ والی بهخياطخانه میرود
صدا
بريده بريده
شكسته شكسته
مؤذن ِ بيتاب
گلدستههاي خشتي و ساروج
مسجد ِ لاكاني
حاشيهی سبزهميدان
نم نم ِ باران
شهر شهر ِ باران
طرح چابكِ يك لبخند
بيرون زده از روسری دخترِ والي
آواز ِ عاشقانهی جوان ِ جنگلي
در دامنهی البرز
از شمار ِ سپاه ِ كوچكخان
يك جنگلی كم است
ـ خائن!
ـ نه!
ـ دلباخته بهدختر والی!
#علیرضا_پنجه_ای
از کتابِ #عشق_اول چاپ نخست ۱۳۸۳، چاپ سوم ۱۳۹۰
https://www.instagram.com/p/BeOA4VElTi4/?igsh=MWdheHk1cjdwbm1pdA==
تصویر نقاش روس یاکوولویچ ۱۸۹۵ از پل عراق ورودی صد سال پیش شهر رشت، مجموعه آثار این نقاش از رشت، امامزاده هاشم ، قزوین و کاخهای تهران اکنون در موزهی آرمیتاژ سنت پطرز بورگ نگهداری میشود.
#رشتِ_قدیمی
صلوة ظهر
سكوت بي پرسش شهر
طرح چابك يك لبخند
صداي چرخ درشكه بر سنگفرش خيابان
ـ دخترِ والی بهخياطخانه میرود
صدا
بريده بريده
شكسته شكسته
مؤذن ِ بيتاب
گلدستههاي خشتي و ساروج
مسجد ِ لاكاني
حاشيهی سبزهميدان
نم نم ِ باران
شهر شهر ِ باران
طرح چابكِ يك لبخند
بيرون زده از روسری دخترِ والي
آواز ِ عاشقانهی جوان ِ جنگلي
در دامنهی البرز
از شمار ِ سپاه ِ كوچكخان
يك جنگلی كم است
ـ خائن!
ـ نه!
ـ دلباخته بهدختر والی!
#علیرضا_پنجه_ای
از کتابِ #عشق_اول چاپ نخست ۱۳۸۳، چاپ سوم ۱۳۹۰
https://www.instagram.com/p/BeOA4VElTi4/?igsh=MWdheHk1cjdwbm1pdA==
Forwarded from Alireza panjeei علیرضا پنجهیی علیرضا پنجهای (علیرضا پنجهیی)
شعری در هوای بهار رشت
#رشت_شهر_باران_های_همیشه
اجرای جدید اسپند ماه ۱۴۰۲
#علی_رضا_پنجه_یی
https://www.tgoop.com/Alirezapanjeei/4665
◇ *رشت شهرباران* ◇
به کدام سازت برقصم
ای آسمان رشت؟...
به گاه ِ بارانی که خاکه خاکه
چون نقرههای آسمانی
بر صورت و مویم مینشینند؟
با بهارانی که بالابال ِ قرقاولان -مَست-
به جست و جوی یار میگردیم؟
یه کدام سازت برقصم
ای آسمان رشت
به گاه ِهمیشه بهارانت
که آلالههای قوس و قزح
فرش سبزهزاران است؟
که عیدانههای مرا سرشار میکنند؟
به روزهای آخر اسفند
که سپید ماهیانت
دم میجنبانند و
به جیبهایم
چشم میدوزند؟
یا «سیاهکولی»هایت
که همعیار طلا شدهاند؟
به سفرههای رنگارنگ خانههایت
که مانندی ندارند؟
به گاه آنکه
فکر میکنم
رشت همان مرکز جهان است؟
با کدام سازت بخوانم
دست در دستِ پامچال
زیر آسمانت
زنده کنم یاد خوش یار
با گل شببو
یا گل لاله
لالهی نوروز
با کدام سازت
باغ محتشم را قاب یادگاری کنم
سین سنبل برم
بر سفرهی نوروز
شبانه پای بکوبم
با ضرب بارانت
روی بام شهر
به کدام سازت برقصم
رشت؟
شهر بارانهای همیشهام!
#علی_رضا_پنجه_یی
۱۲ دی ماه روزی که رشت در ۴۵۷ سال پیش به عنوان مرکز سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی استان گیلان انتخاب گردیده است.
💧💦
*روز رشت* ☔️
https://www.tgoop.com/Alirezapanjeei/4663
#رشت_شهر_باران_های_همیشه
اجرای جدید اسپند ماه ۱۴۰۲
#علی_رضا_پنجه_یی
https://www.tgoop.com/Alirezapanjeei/4665
◇ *رشت شهرباران* ◇
به کدام سازت برقصم
ای آسمان رشت؟...
به گاه ِ بارانی که خاکه خاکه
چون نقرههای آسمانی
بر صورت و مویم مینشینند؟
با بهارانی که بالابال ِ قرقاولان -مَست-
به جست و جوی یار میگردیم؟
یه کدام سازت برقصم
ای آسمان رشت
به گاه ِهمیشه بهارانت
که آلالههای قوس و قزح
فرش سبزهزاران است؟
که عیدانههای مرا سرشار میکنند؟
به روزهای آخر اسفند
که سپید ماهیانت
دم میجنبانند و
به جیبهایم
چشم میدوزند؟
یا «سیاهکولی»هایت
که همعیار طلا شدهاند؟
به سفرههای رنگارنگ خانههایت
که مانندی ندارند؟
به گاه آنکه
فکر میکنم
رشت همان مرکز جهان است؟
با کدام سازت بخوانم
دست در دستِ پامچال
زیر آسمانت
زنده کنم یاد خوش یار
با گل شببو
یا گل لاله
لالهی نوروز
با کدام سازت
باغ محتشم را قاب یادگاری کنم
سین سنبل برم
بر سفرهی نوروز
شبانه پای بکوبم
با ضرب بارانت
روی بام شهر
به کدام سازت برقصم
رشت؟
شهر بارانهای همیشهام!
#علی_رضا_پنجه_یی
۱۲ دی ماه روزی که رشت در ۴۵۷ سال پیش به عنوان مرکز سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی استان گیلان انتخاب گردیده است.
💧💦
*روز رشت* ☔️
https://www.tgoop.com/Alirezapanjeei/4663
Telegram
Alireza panjeei علیرضا پنجهیی علیرضا پنجهای
👍1
بهمناسبت زادروز فروغ فرخزادروز در دیماه
https://www.tgoop.com/Alirezapanjeei/2141
https://www.tgoop.com/Alirezapanjeei/2141
Telegram
Alireza panjeei علیرضا پنجهیی علیرضا پنجهای
هفته نامه ی صدا شنبه 28 بهمن 96 شماره ی 149 ص 70:
علیرضا پنجهای شاعر و منتقد ادبی
تولدی دیگر برای فروغ گلستان
راستش پاسخ به پرسش شما نیاز چندانی به کتابخانه و جست و جو ندارد، از بس که از دههی شصت پیرامون آن سخن گفتیم و السابقون ادبیات از دههی چهل…
علیرضا پنجهای شاعر و منتقد ادبی
تولدی دیگر برای فروغ گلستان
راستش پاسخ به پرسش شما نیاز چندانی به کتابخانه و جست و جو ندارد، از بس که از دههی شصت پیرامون آن سخن گفتیم و السابقون ادبیات از دههی چهل…
کتاب نیوز | اطلاع رسانی و نقد کتاب - مسافرخانه بهشت گیلان در گفتوگو با علیرضا پنجهای
https://ketabnews.com/fa/news/20271/%D9%85%D8%B3%D8%A7%D9%81%D8%B1%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%A8%D9%87%D8%B4%D8%AA-%DA%AF%DB%8C%D9%84%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%DA%AF%D9%81%D8%AA%D9%88%DA%AF%D9%88-%D8%A8%D8%A7-%D8%B9%D9%84%DB%8C%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D9%BE%D9%86%D8%AC%D9%87%D8%A7%DB%8C
https://ketabnews.com/fa/news/20271/%D9%85%D8%B3%D8%A7%D9%81%D8%B1%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%A8%D9%87%D8%B4%D8%AA-%DA%AF%DB%8C%D9%84%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%DA%AF%D9%81%D8%AA%D9%88%DA%AF%D9%88-%D8%A8%D8%A7-%D8%B9%D9%84%DB%8C%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D9%BE%D9%86%D8%AC%D9%87%D8%A7%DB%8C
کتاب نیوز
مسافرخانه بهشت گیلان در گفتوگو با علیرضا پنجهای
مصادره «تاریخ» در متن جهانشمولِ «شعر» | مریم آموسا
Forwarded from Dr m
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به کدام سازت برقصم
ای آسمان رشت؟
به گاه ِ بارانی که خاکه خاکه
چون نقرههای آسمانی
بر صورت و مویم مینشینند؟
با بهارانی که بالابال ِ قرقاولان -مَست-
به جست و جوی یار میگردیم؟
یه کدام سازت برقصم
ای آسمان رشت
به گاه ِهمیشه بهارانت
که آلالههای قوس و قزح
فرش سبزهزاران است؟
که عیدانههای مرا سرشار میکنند؟
به روزهای آخر اسفند
که سپید ماهیانت
دم میجنبانند و
به جیبهایم
چشم میدوزند؟
یا «سیاهکولی»هایت
که همعیار طلا شدهاند؟
به سفرههای رنگارنگ خانههایت
که مانندی ندارند؟
به گاه آنکه
فکر میکنم
رشت همان مرکز جهان است؟
با کدام سازت بخوانم
دست در دستِ پامچال
زیر آسمانت
زنده کنم یاد خوش یار
با گل شببو
یا گل لاله
لالهی نوروز
با کدام سازت
باغ محتشم را قاب یادگاری کنم
سین سنبل برم
بر سفرهی نوروز
شبانه پای بکوبم
با ضرب بارانت
روی بام شهر
به کدام سازت برقصم
رشت؟
شهر بارانهای همیشهام!
علی_رضا_پنجه_یی
دوازده دی روزرشت گرامی باد
هیئت هماهنگی
گیلان زیبا/ ایران زیبا
https://www.tgoop.com/+xtWSozBRh_Q4M2Zk
گیلان زیبا 👆
ای آسمان رشت؟
به گاه ِ بارانی که خاکه خاکه
چون نقرههای آسمانی
بر صورت و مویم مینشینند؟
با بهارانی که بالابال ِ قرقاولان -مَست-
به جست و جوی یار میگردیم؟
یه کدام سازت برقصم
ای آسمان رشت
به گاه ِهمیشه بهارانت
که آلالههای قوس و قزح
فرش سبزهزاران است؟
که عیدانههای مرا سرشار میکنند؟
به روزهای آخر اسفند
که سپید ماهیانت
دم میجنبانند و
به جیبهایم
چشم میدوزند؟
یا «سیاهکولی»هایت
که همعیار طلا شدهاند؟
به سفرههای رنگارنگ خانههایت
که مانندی ندارند؟
به گاه آنکه
فکر میکنم
رشت همان مرکز جهان است؟
با کدام سازت بخوانم
دست در دستِ پامچال
زیر آسمانت
زنده کنم یاد خوش یار
با گل شببو
یا گل لاله
لالهی نوروز
با کدام سازت
باغ محتشم را قاب یادگاری کنم
سین سنبل برم
بر سفرهی نوروز
شبانه پای بکوبم
با ضرب بارانت
روی بام شهر
به کدام سازت برقصم
رشت؟
شهر بارانهای همیشهام!
علی_رضا_پنجه_یی
دوازده دی روزرشت گرامی باد
هیئت هماهنگی
گیلان زیبا/ ایران زیبا
https://www.tgoop.com/+xtWSozBRh_Q4M2Zk
گیلان زیبا 👆
Forwarded from انتشارات دوات معاصر