Forwarded from رسانهفرهنگی ضیاءالدینخالقی (zia eddin khaleghi)
نشست گروه صلح و ادبیات انجمن علمی مطالعات صلح ایران
سخنران: ضیاءالدین خالقی( شاعر، منتقد و پژوهشگر ادبی)
موضوع سخنرانی: صلح در آثار نیما و شاملو
سه شنبه ۱۴ اسفندماه ساعت ۱۹
مدیر نشست: دکتر ژاله افشار
در گوگل میت
https://meet.google.com/gcw-cvcf-sdi
سخنران: ضیاءالدین خالقی( شاعر، منتقد و پژوهشگر ادبی)
موضوع سخنرانی: صلح در آثار نیما و شاملو
سه شنبه ۱۴ اسفندماه ساعت ۱۹
مدیر نشست: دکتر ژاله افشار
در گوگل میت
https://meet.google.com/gcw-cvcf-sdi
Forwarded from پخش چشمه
سکسکهای عاشقانه
نویسنده: علیرضا پنجهیی
انتشارات چشمه، چاپ اول 1403
137 صفحه، رقعی، شومیز
قیمت: 190.000 تومان
#شعر_نو_فارسی
#چاپ_اول
#انتشارات_چشمه
@cheshmehdis
www.cheshmehdis.com
www.instagram.com/cheshmehdis
نویسنده: علیرضا پنجهیی
انتشارات چشمه، چاپ اول 1403
137 صفحه، رقعی، شومیز
قیمت: 190.000 تومان
#شعر_نو_فارسی
#چاپ_اول
#انتشارات_چشمه
@cheshmehdis
www.cheshmehdis.com
www.instagram.com/cheshmehdis
Forwarded from First_Love عشق_اول
سکسکهای عاشقانه
نویسنده: علیرضا پنجهیی
انتشارات چشمه، چاپ اول 1403
137 صفحه، رقعی، شومیز
قیمت: 190.000 تومان
#شعر_نو_فارسی
#چاپ_اول
#انتشارات_چشمه
https://www.cheshmehdis.com/search?q=%D9%BE%D9%86%D8%AC%D9%87%E2%80%8C%DB%8C%DB%8C
نویسنده: علیرضا پنجهیی
انتشارات چشمه، چاپ اول 1403
137 صفحه، رقعی، شومیز
قیمت: 190.000 تومان
#شعر_نو_فارسی
#چاپ_اول
#انتشارات_چشمه
https://www.cheshmehdis.com/search?q=%D9%BE%D9%86%D8%AC%D9%87%E2%80%8C%DB%8C%DB%8C
وقتی به گندمزار می آیی
چشم هایت را با خود بیاور
وقتی که از خورشید فقط دماغی سرخ می ماند
وقتی به گندمزار می آیی
یله شو به دامن غروب
وقتی که از خورشید فقط زاغکی می ماند
وقتی به گندمزار می آیی
شاخه ای بغض سفید با خود بیاور
#رضا_روشنی
چشم هایت را با خود بیاور
وقتی که از خورشید فقط دماغی سرخ می ماند
وقتی به گندمزار می آیی
یله شو به دامن غروب
وقتی که از خورشید فقط زاغکی می ماند
وقتی به گندمزار می آیی
شاخه ای بغض سفید با خود بیاور
#رضا_روشنی
👍1
Forwarded from Alireza panjeei علیرضا پنجهیی علیرضا پنجهای (علیرضا پنجهیی)
07_3311آرمان_ملی_نخستین_گفت_و_گو_برای_سک_سک_های_عاشقانه.pdf
898 KB
گفت و گوی روزنامهِ آرمان ملی با علی رضا پنجه یی به مناسبت انتشار سَک سَک های عاشقانه
👍1
علیرضا پنجهیی به بهانهی انتشار چهاردهمین کتاب خود سکسکهای عاشقانه:
دوران پیشِ رو، دوران جلوهی نخبههاست
مدخل:
علیرضا پنجهیی، شاعری نوآور و تأثیرگذار در ادبیات معاصر ایران
علیرضا پنجهیی، شاعر، روزنامهنگار ، نظریهپرداز و منتقد ادبی برجستهی ایرانی، با مجموعهای غنی از آثار خود، جایگاه ویژهای در ادبیات معاصر ایران به دست آورده است. او که ریشهای رشتی دارد، در ۲۷ اَمرداد ۱۳۴۰ در ساوه متولد شد. خالق "برشی از ستارهی هذیانی"، علاوه بر شاعری، در زمینههای روزنامهنگاری و نقد ادبی نیز فعالیت داشته و آثار متعددی از خود به جای گذاشته است.
از جمله ویژگیهای شعری شاعر "آنسوی مرز باد" پرداختن به موضوعات گوناگونی از جمله عشق، اجتماع و فلسفه است. گزارههایی دیگر از فرم در شعر کوتاه که ماحصل کوتاههای شعریاوست را میتوان آغازی بر شعر کوتاهی نامید که از کتاب اولش "سوگپاییزی" ۲۷ آذر ۱۳۵۷ و کتاب دومش همنفس سروهای جوان ۱۳۶۶ تا "آنسوی مرز باد" ادامه داشت و البته بعدها پس از طرح در گفتوگوها و بهویژه ایسنا در عشق همان اویم است ۱۳۹۳،به نام چامک تا اکنون از وجوه آن پردهبرداری کردهاست. زبان شعری خالق مجموعهشعر "پیامبر کوچک" با ارائه و پیشنهاد "شعرتوگراف" و "شعر دیجیتال" گونههای متنوع از چامهنگاری بر صراحت و جسارت در حوزهی هندسهی زبانی به نیت افزودن به بسامدهای دیداری کوششهای حرفهای نمود. او در دفتر شعر "از خویش میدوم" به کاوش در دنیای درونی و بیرونی انسان میپردازد و جاذبههای نهان زبانیت را پیش روی مخاطبان جدی ادبیات مینهد. پنجهیی در "کوچه چهرزاد"، ویژگیهای برندینگ شهرش را با مضامینی نوستالژیک به چالش میکشد. با پرفروشترین مجموعهشعرش در سه چاپ، "عشق اول" غرقه در نوستالژی ،به نوآوری برای عشق میپردازد و با نوآوری در فرم و زبان، درخلق دنیایی تازه در شعر کوششهای جدی و مثمر میکند.
خالق "مسافرخانهی بهشت گیلان" با تزویج تاریخ، شعر،نقد ادبی، با بهره از عناصر نمایشی برای چهرههای دوستداشتنی و تاریخی در قالب منثور، با گذر از تونل زمان در وضعیت رؤیاگونوشاعرانه داستانپردازی میکندوهمراه رؤیاهای زادبومی با رستاخیز مردگان به تصرف تاریخ در فرمتی نوآورانه و بینارشتهای وجوه تازهای از عملکرد شعر را روی پیشخوان ادبیات امروز میگذارد.
شایان ذکر است که از ویژگیهای برجسته در دنیای شعری پنجهای، میتوان به توجهی ویژهاش به زبان و ساختار آن اشاره کرد. او با انتخاب دقیق کلمات و ایجاد ترکیبات نو، به عمق معنا میرسد ...بقیه اینجا👇 https://www.tgoop.com/Alirezapanjeei/4896
https://www.instagram.com/p/DGBSfO9q8ws/?igsh=cWJzempjNHgzdTFs
دوران پیشِ رو، دوران جلوهی نخبههاست
مدخل:
علیرضا پنجهیی، شاعری نوآور و تأثیرگذار در ادبیات معاصر ایران
علیرضا پنجهیی، شاعر، روزنامهنگار ، نظریهپرداز و منتقد ادبی برجستهی ایرانی، با مجموعهای غنی از آثار خود، جایگاه ویژهای در ادبیات معاصر ایران به دست آورده است. او که ریشهای رشتی دارد، در ۲۷ اَمرداد ۱۳۴۰ در ساوه متولد شد. خالق "برشی از ستارهی هذیانی"، علاوه بر شاعری، در زمینههای روزنامهنگاری و نقد ادبی نیز فعالیت داشته و آثار متعددی از خود به جای گذاشته است.
از جمله ویژگیهای شعری شاعر "آنسوی مرز باد" پرداختن به موضوعات گوناگونی از جمله عشق، اجتماع و فلسفه است. گزارههایی دیگر از فرم در شعر کوتاه که ماحصل کوتاههای شعریاوست را میتوان آغازی بر شعر کوتاهی نامید که از کتاب اولش "سوگپاییزی" ۲۷ آذر ۱۳۵۷ و کتاب دومش همنفس سروهای جوان ۱۳۶۶ تا "آنسوی مرز باد" ادامه داشت و البته بعدها پس از طرح در گفتوگوها و بهویژه ایسنا در عشق همان اویم است ۱۳۹۳،به نام چامک تا اکنون از وجوه آن پردهبرداری کردهاست. زبان شعری خالق مجموعهشعر "پیامبر کوچک" با ارائه و پیشنهاد "شعرتوگراف" و "شعر دیجیتال" گونههای متنوع از چامهنگاری بر صراحت و جسارت در حوزهی هندسهی زبانی به نیت افزودن به بسامدهای دیداری کوششهای حرفهای نمود. او در دفتر شعر "از خویش میدوم" به کاوش در دنیای درونی و بیرونی انسان میپردازد و جاذبههای نهان زبانیت را پیش روی مخاطبان جدی ادبیات مینهد. پنجهیی در "کوچه چهرزاد"، ویژگیهای برندینگ شهرش را با مضامینی نوستالژیک به چالش میکشد. با پرفروشترین مجموعهشعرش در سه چاپ، "عشق اول" غرقه در نوستالژی ،به نوآوری برای عشق میپردازد و با نوآوری در فرم و زبان، درخلق دنیایی تازه در شعر کوششهای جدی و مثمر میکند.
خالق "مسافرخانهی بهشت گیلان" با تزویج تاریخ، شعر،نقد ادبی، با بهره از عناصر نمایشی برای چهرههای دوستداشتنی و تاریخی در قالب منثور، با گذر از تونل زمان در وضعیت رؤیاگونوشاعرانه داستانپردازی میکندوهمراه رؤیاهای زادبومی با رستاخیز مردگان به تصرف تاریخ در فرمتی نوآورانه و بینارشتهای وجوه تازهای از عملکرد شعر را روی پیشخوان ادبیات امروز میگذارد.
شایان ذکر است که از ویژگیهای برجسته در دنیای شعری پنجهای، میتوان به توجهی ویژهاش به زبان و ساختار آن اشاره کرد. او با انتخاب دقیق کلمات و ایجاد ترکیبات نو، به عمق معنا میرسد ...بقیه اینجا👇 https://www.tgoop.com/Alirezapanjeei/4896
https://www.instagram.com/p/DGBSfO9q8ws/?igsh=cWJzempjNHgzdTFs
Telegram
Alireza panjeei علیرضا پنجهیی علیرضا پنجهای
علیرضا پنجهیی:
دوران پیشِرو بهشت نخبگان خواهد بود
گفت و گوی روزنامهِ آرمان ملی با به مناسبت انتشار سَک سَک های عاشقانه
https://www.tgoop.com/Alirezapanjeei/4896
دوران پیشِرو بهشت نخبگان خواهد بود
گفت و گوی روزنامهِ آرمان ملی با به مناسبت انتشار سَک سَک های عاشقانه
https://www.tgoop.com/Alirezapanjeei/4896
Forwarded from Alireza panjeei علیرضا پنجهیی علیرضا پنجهای (علیرضا پنجهیی)
Forwarded from Alireza panjeei علیرضا پنجهیی علیرضا پنجهای (علیرضا پنجهیی)
علیرضا پنجهیی:
گفت و گو با علیرضا پنجهیی به بهانهی انتشار سُکسُکهای عاشقانه برشی از چامکها و چامهها
دوران پیش رو بهشت نخبگان خواهد بود
□تبریک ما را به مناسبت انتشار چهاردهمین مجموعه شعرتان به نام «سکسکهای عاشقانه» بپذیرید، درباره شعرهای این مجموعه توضیح دهید؟ آیا تغییر و تحولی به لحاظ زیباییشناسی در شعر شما اتفاق افتاده است؟
■ برای پاسخ به این پرسش، لازم میبینم شناختی مجمل از سرفصلهای ملاحضات شاعرانهام را برایتان برشمرم:
اگر شاعران را به دو طیف تقسیم کنیم:
[۱_ نو آور
و
۲_بهرهور از دستاوردهای نوآورانه] پسا انتشار دومین مجموعه شعرم 《همنفس سروهای جوان》در [۱۳۶۶]، در شعر من باور به نوآوری و گذر کردن همراه با احتیاط از طیف دوم_ 《طرز نیما》یی و 《طرز شاملو》یی_ قوت گرفت؛ تا مقطع انتشار 《همنفس سروهای جوان 》[۱۳۶۶]،من از طیف بهرهوران (ردیف دوم) محسوب میشدم ، دفتر دوم من اما《همنفس سروهای جوان》 تحرک آونگی داشت بین 《طرزنیما》یی و 《طرز شاملو》یی ، سپس شعرهای چهار سال بعدیام، [١٣٦٦ تا ١٣٧٠]شدند مهمترین کتابهایم در سال [۱۳۷۰]،
١_《برشی از ستارهی هذیانی》شعرهای منثوری که در تعداد قابل توجهی از آنها نشانههایی از شاعری که عزم جزم کرده تا رفتار دیگری با شعر داشته باشد، دیده شد، اگرچه ته ماندههایی از دغدغه و گرایش به《طرز شاملو》یی هنوز از من، کاملا دور نرفته بود، اگرچه معتقدم روند نوآورانه پسا مشروطه شتاب افسار گسیخته و هیجانی داشت، با این همه دست کم سه دهه از طرح این عقیدهام میگذرد که شعر نیمایی دست کم تا دههی شصت میتوانست چهرههایی خلاق و گونهآور و دارای نوآوریهای دیگر معرفی کند، چهرههایی چون: اخوان، سهراب ، نصرت ،فروغ، آتشی، سپانلو، و... بر جمع بزرگان شعر ما بیفزاید، و چون وزن برای طیف گسترده و اکثریت مخاطبان، مرکزیت قابل تاملی داشته، میتوانستیم در وضعیت نیمایی شاهد شاخههای نو و تنومندی بر پیکره ی درخت شعر باشیم.
من از انتشار شعرهای دومین دفتر شعرم 《همنفس سروهای جوان》تا در هیات جدید و نوآورانه آزمون سعی و خطا کنم چهار سال فرصت داشتم. تا برسم به سال۱۳۷۰؛ بگذارید تا خاطرهای برایتان بگویم،
امروزه اگرچه از کلمهی برش راحت در همه جا استفاده میشود ولی آن زمان نام مهمترین کتاب جوانیام 《برشی از ستارهی هذیانی》حساسیتهایی ایجاد کرده بود که ذهن نجربه گرای من با آن کنار نمیآمد، ذهنیت انجمن ادبینشین با هر بدعتی از این دست سر ستیز داشت، از دایرهی معانی حقیقی و مجازی واژهی برش معادل قاچ خربزه و هندوانه میگرفت و آن را بزرگنمایی میکرد و مستمسکی برای استهزاء نوگرایان ، خود نام کتاب مشکل مضاعف بود البته، به مسخره میگفتند مگر ستاره هذیان میبیند؟ مگر ستاره هندوانه است که قاچ شود؟! همزمان با آن در سال ۱۳۷۰ _《آنسوی مرز باد》شعرهای کوتاه آن چهار سال پس از 《همنفس سروهای جوان》، تجربیات نوآورانهای را گروه کرده بود كه در ۴۸ صفحه كتاب شده بود. این هر دو از نخستین کتابهای پر فروش شعر در آغاز دهه محسوب میشد،
□پس از انتشار این دو کتاب در سال ٧٠ با شما در گردون گفت و گو شد؟
■نه، پیش از انتشار آن دو کتاب بوددر واقع گفت و گوی 《عباس معروفی》 و 《منصور کوشان》 در 《گردون》 [مهر ۱۳۷۰ ]بر اساس چاپ برخی از شعرهای این دو در آدینه، دنیای سخن، ویژهنامههای کادح، بود حدود پنج صفحه در قطع رحلی. جالب است که همین گفت و گو سبب شد انوشه یاد منوچهر حسنزاده از انتشارات مروارید سراغ مرا از شمس لنگرودی بگیرد، از سر اتفاق قرار بود علی اشرف درویشیان را ساعت ۱۸ در زیر پل کریم خان ،کتابفروشی چشمه ببینم، مهرداد فلاح هم همراهم بود، سه تنه با شمس رفتیم سر قرار ، من در آن گفت و گو تدوین برشی از شعر گیلان را مطرح کرده بودم ، آن گفت و گو در ذهن یکی از شرکای نشر مروارید خوش نشسته بود ، ؟
ص۱
این گفت و گو اهمیت زیادی داشت ، این دو نویسنده آن زمان هنوز مانند امروز اسم و رسم دار نشده بودند، معروفی تازه سمفونی مردگان را برایم امضا کرده بود که یعنی معروفترین رمانش که سبب ازدیاد شهرتش در کنار انتشار گردون شده بود و اما با این همه آنها شاعر جوانتری را که فکر میکردند باید دیده شود را مطرح کردند، در فرهنگ خانوادهی ما که مهربانی بیدر و پیکر بود درش، قدردانی نیز دارای جایگاه رفیعی بود،بنابراین طبیعیست که همچو منی قدر دان آن گفت و گو و رسالت بی چشمداشت روزنامهنگاریشان باشم، شاید چون خود من در کار روزنامهنگاری مانند آنها میل به مطرح کردن افراد شناخته شده با من کمتر بود و بیشترینهی سیاستم مطرح کردن کمتر شناخته شدهها و نوآمدهها بود، عملکرد آنها در نظرگاه پر نقش ظاهر شد، هماز این رو قدردان آن گفت و گوی موثرشانشان بودهام! خود من علیرغم ارتباط با نوآوران نامی در امور سردبیری بیشتر سراغ جوانان
گفت و گو با علیرضا پنجهیی به بهانهی انتشار سُکسُکهای عاشقانه برشی از چامکها و چامهها
دوران پیش رو بهشت نخبگان خواهد بود
□تبریک ما را به مناسبت انتشار چهاردهمین مجموعه شعرتان به نام «سکسکهای عاشقانه» بپذیرید، درباره شعرهای این مجموعه توضیح دهید؟ آیا تغییر و تحولی به لحاظ زیباییشناسی در شعر شما اتفاق افتاده است؟
■ برای پاسخ به این پرسش، لازم میبینم شناختی مجمل از سرفصلهای ملاحضات شاعرانهام را برایتان برشمرم:
اگر شاعران را به دو طیف تقسیم کنیم:
[۱_ نو آور
و
۲_بهرهور از دستاوردهای نوآورانه] پسا انتشار دومین مجموعه شعرم 《همنفس سروهای جوان》در [۱۳۶۶]، در شعر من باور به نوآوری و گذر کردن همراه با احتیاط از طیف دوم_ 《طرز نیما》یی و 《طرز شاملو》یی_ قوت گرفت؛ تا مقطع انتشار 《همنفس سروهای جوان 》[۱۳۶۶]،من از طیف بهرهوران (ردیف دوم) محسوب میشدم ، دفتر دوم من اما《همنفس سروهای جوان》 تحرک آونگی داشت بین 《طرزنیما》یی و 《طرز شاملو》یی ، سپس شعرهای چهار سال بعدیام، [١٣٦٦ تا ١٣٧٠]شدند مهمترین کتابهایم در سال [۱۳۷۰]،
١_《برشی از ستارهی هذیانی》شعرهای منثوری که در تعداد قابل توجهی از آنها نشانههایی از شاعری که عزم جزم کرده تا رفتار دیگری با شعر داشته باشد، دیده شد، اگرچه ته ماندههایی از دغدغه و گرایش به《طرز شاملو》یی هنوز از من، کاملا دور نرفته بود، اگرچه معتقدم روند نوآورانه پسا مشروطه شتاب افسار گسیخته و هیجانی داشت، با این همه دست کم سه دهه از طرح این عقیدهام میگذرد که شعر نیمایی دست کم تا دههی شصت میتوانست چهرههایی خلاق و گونهآور و دارای نوآوریهای دیگر معرفی کند، چهرههایی چون: اخوان، سهراب ، نصرت ،فروغ، آتشی، سپانلو، و... بر جمع بزرگان شعر ما بیفزاید، و چون وزن برای طیف گسترده و اکثریت مخاطبان، مرکزیت قابل تاملی داشته، میتوانستیم در وضعیت نیمایی شاهد شاخههای نو و تنومندی بر پیکره ی درخت شعر باشیم.
من از انتشار شعرهای دومین دفتر شعرم 《همنفس سروهای جوان》تا در هیات جدید و نوآورانه آزمون سعی و خطا کنم چهار سال فرصت داشتم. تا برسم به سال۱۳۷۰؛ بگذارید تا خاطرهای برایتان بگویم،
امروزه اگرچه از کلمهی برش راحت در همه جا استفاده میشود ولی آن زمان نام مهمترین کتاب جوانیام 《برشی از ستارهی هذیانی》حساسیتهایی ایجاد کرده بود که ذهن نجربه گرای من با آن کنار نمیآمد، ذهنیت انجمن ادبینشین با هر بدعتی از این دست سر ستیز داشت، از دایرهی معانی حقیقی و مجازی واژهی برش معادل قاچ خربزه و هندوانه میگرفت و آن را بزرگنمایی میکرد و مستمسکی برای استهزاء نوگرایان ، خود نام کتاب مشکل مضاعف بود البته، به مسخره میگفتند مگر ستاره هذیان میبیند؟ مگر ستاره هندوانه است که قاچ شود؟! همزمان با آن در سال ۱۳۷۰ _《آنسوی مرز باد》شعرهای کوتاه آن چهار سال پس از 《همنفس سروهای جوان》، تجربیات نوآورانهای را گروه کرده بود كه در ۴۸ صفحه كتاب شده بود. این هر دو از نخستین کتابهای پر فروش شعر در آغاز دهه محسوب میشد،
□پس از انتشار این دو کتاب در سال ٧٠ با شما در گردون گفت و گو شد؟
■نه، پیش از انتشار آن دو کتاب بوددر واقع گفت و گوی 《عباس معروفی》 و 《منصور کوشان》 در 《گردون》 [مهر ۱۳۷۰ ]بر اساس چاپ برخی از شعرهای این دو در آدینه، دنیای سخن، ویژهنامههای کادح، بود حدود پنج صفحه در قطع رحلی. جالب است که همین گفت و گو سبب شد انوشه یاد منوچهر حسنزاده از انتشارات مروارید سراغ مرا از شمس لنگرودی بگیرد، از سر اتفاق قرار بود علی اشرف درویشیان را ساعت ۱۸ در زیر پل کریم خان ،کتابفروشی چشمه ببینم، مهرداد فلاح هم همراهم بود، سه تنه با شمس رفتیم سر قرار ، من در آن گفت و گو تدوین برشی از شعر گیلان را مطرح کرده بودم ، آن گفت و گو در ذهن یکی از شرکای نشر مروارید خوش نشسته بود ، ؟
ص۱
این گفت و گو اهمیت زیادی داشت ، این دو نویسنده آن زمان هنوز مانند امروز اسم و رسم دار نشده بودند، معروفی تازه سمفونی مردگان را برایم امضا کرده بود که یعنی معروفترین رمانش که سبب ازدیاد شهرتش در کنار انتشار گردون شده بود و اما با این همه آنها شاعر جوانتری را که فکر میکردند باید دیده شود را مطرح کردند، در فرهنگ خانوادهی ما که مهربانی بیدر و پیکر بود درش، قدردانی نیز دارای جایگاه رفیعی بود،بنابراین طبیعیست که همچو منی قدر دان آن گفت و گو و رسالت بی چشمداشت روزنامهنگاریشان باشم، شاید چون خود من در کار روزنامهنگاری مانند آنها میل به مطرح کردن افراد شناخته شده با من کمتر بود و بیشترینهی سیاستم مطرح کردن کمتر شناخته شدهها و نوآمدهها بود، عملکرد آنها در نظرگاه پر نقش ظاهر شد، هماز این رو قدردان آن گفت و گوی موثرشانشان بودهام! خود من علیرغم ارتباط با نوآوران نامی در امور سردبیری بیشتر سراغ جوانان
Forwarded from Alireza panjeei علیرضا پنجهیی علیرضا پنجهای (علیرضا پنجهیی)
و کمتر شناخته
شدهها میرفتم ، و اغلب دمبال نخستین گفت و گوها با فعالان ادبیات بودم، چرا که اعتقاد داشتم باید بر ادبیات افزود ، و آستین پلوخوران و آن ها که خودشان را به بزرگان چه چهره ها و چه جایگاههای شناسا میچسبانند تا از آن طیف منتفع و خود بنمایانند خوشم نمیآمد. حتی به نظر خودم آن گفت و گو بهتر بود شش ماه بعد و پسا انتشار دو کتابم در سال 70 با من میشد و به عنوان یک روزنامه نگار آن را زودهنگام میدانستم، هر چند منجر به مطرح شدنم شده بود. جالب آن که از این دو هرگز در نشریاتی که دبیر و سردبیرشان بودم ، کاری چاپ نکرده بودم و این یعنی که بده بستانی در کار نبود، و هیچ متنی هم مرتبط به آنها تا آن تاریخ جاپ نکرده بودم، البته سالها بعد دو شعر برای خالق سمفونی مردگان و منصور کوشان نوشتم، پاری... توجه شود که من شاعری سی ساله و هنوز جوان بودم اما این گفت و گو سبب آگاهی یک انتشاراتی از چند و چون فعالیتم و تدوین کتابی شامل شرح حال و منتخب بهترین شعرهای دهه شصت شاعران نوگرای گیلانی شده بود ، شاعرانی که اغلب چندان شناخته شده نبودند ، تحت شرایطی که اطلاعات شرح حالی مرتبط با ایشان ، بکر بود و منحصر! قرار ما در چشمه با مدیر نشر مروارید منتهی به دیدار فردای آن روز در نشر مروارید شد ، شب در منزل خیابان جمهوری ،خیابان باستان شمس خوابیدیم و صبح با مهرداد فلاح عازم نشر مروارید در خیابانی منشعب از خیابان انقلاب شدیم، و همان روز هم قرارداد بین ما منعقد شد و چک نصف حق التحریر کتاب پرداخت شد، و چک بعدی ماند یک ماه پس از انتشار کتاب ، و شمارگانش هم در 3300 نسخه که 3000 هزار نسخه معیار محاسبه قرارداد قرار گرفت و سیصد نسخه برای تبلیغات و امور مرتبط، البته کتاب بهواسطهی ناخوشنشستن واژهی برش در ذهن حتی روشنفکران آن زمان ،از برشی به گزینه تغییر یافت، کتاب گزینه نبود، برش بود، و یک موضع پراگماتیستی باب طبع بازار کتاب سبب آمد 《برشی از شعر گیلان》 به غلط بشود 《گزینه شعر گیلان》! البته بدون اطلاع من از آن ، نداشتن تلفن و اتلاف زمان در مراودات با صندوق پستی و نشانی منزل و مسافت راه،سبب آمده بود تا مراوده با مولف بهویژه ساکن شهرستان مانند امروز بهرهمند از امکانات رسانهای سریع تحت وب و نت نباشد ، اگر بخواهم مقطعی از زندگیام را مقطع تولد دیگرم بنامم بیشک همین گفت و گو ، قرارداد، و انتشار دو کتاب مهمم بود! با انتشار همزمان《برشی از ستارهی هذیانی》 و شعرهای کوتاهتر《آنسوی مرز باد》 در دو هزار نسخه و با پخش خوب نشر چشمه ، کتابها به خوبی دیده، ارایه، و فروخته شد، بهزاد عشقی منتقد سینما، سناریست، کارگردان تئاتر و تلویزیون و روزنامهنگار هنری هم گفت و گویی با من به مناسبت انتشار دو کتابم در ۱۳۷۰ انجام داد، در آن دوران دکتر رضا براهنی دبیر نقد مجلهی تکاپو شده بود، کوشان از معروفی و گردون جدا شده بود ، و شده بود سردبیر تکاپو، براهنی در معرفی این دو کتاب از تلاش من برای ارایهی زبان مستقل شعری یاد کرده بود.کاظم کریمیان شاعر و منتقد جنوبی که ندیدهام او را تا کنون، نیز با مقالهای تحت عنوان صدای پای دگرگونی شعر امروز در چند صفحه، شعر 《نخستین اردیبهشت》 را برای اعلام این دگرگونی از جمله ده شعر مصداق ادعایش آورده بود، و بیژن نجدی در روزنامهی خزر ،زمان سردبیری علی صدیقی در پاسخ به جواد شجاعی فرد در دفاع از حرکت نویی که در دههی ۷۰ آغاز شده بود از شعرهای براهنی، سید علی صالحی و شعرهای من پس از انتشار این دو کتاب نوشته بود .
ص٢
با این اوصاف باید بگویم من در شعر بهدنبال رسیدن به ساحل امن و ایجاد ثبات و سپس صید از منقطهای محدود در ساحل امن نیستم، ماهیگیری من رودارود و پیشرونده است، میروم پایین و بالا، وسط آب، بالای پل، کنار سختترین قسمتهای رود تا از رمز و رموز صید هر گونه ماهی برخوردار شوم، تجربه بیاموزم و روشهای صید را به کتاب مرجع ماهیگیری بیفزایم، دمبال افزایش درهم و کلی و یکجا به مخاطبانم نیستم، بی آنکه از قشر متوسط کتابخوان غافل مانده باشم و ماهیهایی در دسترس برای این طیف نداشته باشم، نه ، نیت من اما ،در طول زمان و جلب اعتمادشان به نوآوری و افزودن این طیف به صف شعرهای تجربی و نوآورانه است، همواره پا به پا رود شعر را رودارود بالا و پست، در نهانجاها و بیراهه هاو سختگذرها گز میزنم تا برای اثرمندی ،گونههای ناشناخته را ،با روشهای غیر معمول صید کنم. فروشگاه صیادیام مانند ارزانسراها نیست، مشتریهایم را خودم برچین میکنم؛ اخیراً هم حدود ششصد فالور اینستاگرامم را حذف کردم، در هر حال من از نخستین کاربران رایانهی خانگی دنیا بودم ، آن زمان در دههی شصت خورشیدی و هشتاد میلادی ما با زبان داس باید برای داشتن یک دفترچهی تلفن کامپیوتری از روی کتاب برنامههای داس برنامه
شدهها میرفتم ، و اغلب دمبال نخستین گفت و گوها با فعالان ادبیات بودم، چرا که اعتقاد داشتم باید بر ادبیات افزود ، و آستین پلوخوران و آن ها که خودشان را به بزرگان چه چهره ها و چه جایگاههای شناسا میچسبانند تا از آن طیف منتفع و خود بنمایانند خوشم نمیآمد. حتی به نظر خودم آن گفت و گو بهتر بود شش ماه بعد و پسا انتشار دو کتابم در سال 70 با من میشد و به عنوان یک روزنامه نگار آن را زودهنگام میدانستم، هر چند منجر به مطرح شدنم شده بود. جالب آن که از این دو هرگز در نشریاتی که دبیر و سردبیرشان بودم ، کاری چاپ نکرده بودم و این یعنی که بده بستانی در کار نبود، و هیچ متنی هم مرتبط به آنها تا آن تاریخ جاپ نکرده بودم، البته سالها بعد دو شعر برای خالق سمفونی مردگان و منصور کوشان نوشتم، پاری... توجه شود که من شاعری سی ساله و هنوز جوان بودم اما این گفت و گو سبب آگاهی یک انتشاراتی از چند و چون فعالیتم و تدوین کتابی شامل شرح حال و منتخب بهترین شعرهای دهه شصت شاعران نوگرای گیلانی شده بود ، شاعرانی که اغلب چندان شناخته شده نبودند ، تحت شرایطی که اطلاعات شرح حالی مرتبط با ایشان ، بکر بود و منحصر! قرار ما در چشمه با مدیر نشر مروارید منتهی به دیدار فردای آن روز در نشر مروارید شد ، شب در منزل خیابان جمهوری ،خیابان باستان شمس خوابیدیم و صبح با مهرداد فلاح عازم نشر مروارید در خیابانی منشعب از خیابان انقلاب شدیم، و همان روز هم قرارداد بین ما منعقد شد و چک نصف حق التحریر کتاب پرداخت شد، و چک بعدی ماند یک ماه پس از انتشار کتاب ، و شمارگانش هم در 3300 نسخه که 3000 هزار نسخه معیار محاسبه قرارداد قرار گرفت و سیصد نسخه برای تبلیغات و امور مرتبط، البته کتاب بهواسطهی ناخوشنشستن واژهی برش در ذهن حتی روشنفکران آن زمان ،از برشی به گزینه تغییر یافت، کتاب گزینه نبود، برش بود، و یک موضع پراگماتیستی باب طبع بازار کتاب سبب آمد 《برشی از شعر گیلان》 به غلط بشود 《گزینه شعر گیلان》! البته بدون اطلاع من از آن ، نداشتن تلفن و اتلاف زمان در مراودات با صندوق پستی و نشانی منزل و مسافت راه،سبب آمده بود تا مراوده با مولف بهویژه ساکن شهرستان مانند امروز بهرهمند از امکانات رسانهای سریع تحت وب و نت نباشد ، اگر بخواهم مقطعی از زندگیام را مقطع تولد دیگرم بنامم بیشک همین گفت و گو ، قرارداد، و انتشار دو کتاب مهمم بود! با انتشار همزمان《برشی از ستارهی هذیانی》 و شعرهای کوتاهتر《آنسوی مرز باد》 در دو هزار نسخه و با پخش خوب نشر چشمه ، کتابها به خوبی دیده، ارایه، و فروخته شد، بهزاد عشقی منتقد سینما، سناریست، کارگردان تئاتر و تلویزیون و روزنامهنگار هنری هم گفت و گویی با من به مناسبت انتشار دو کتابم در ۱۳۷۰ انجام داد، در آن دوران دکتر رضا براهنی دبیر نقد مجلهی تکاپو شده بود، کوشان از معروفی و گردون جدا شده بود ، و شده بود سردبیر تکاپو، براهنی در معرفی این دو کتاب از تلاش من برای ارایهی زبان مستقل شعری یاد کرده بود.کاظم کریمیان شاعر و منتقد جنوبی که ندیدهام او را تا کنون، نیز با مقالهای تحت عنوان صدای پای دگرگونی شعر امروز در چند صفحه، شعر 《نخستین اردیبهشت》 را برای اعلام این دگرگونی از جمله ده شعر مصداق ادعایش آورده بود، و بیژن نجدی در روزنامهی خزر ،زمان سردبیری علی صدیقی در پاسخ به جواد شجاعی فرد در دفاع از حرکت نویی که در دههی ۷۰ آغاز شده بود از شعرهای براهنی، سید علی صالحی و شعرهای من پس از انتشار این دو کتاب نوشته بود .
ص٢
با این اوصاف باید بگویم من در شعر بهدنبال رسیدن به ساحل امن و ایجاد ثبات و سپس صید از منقطهای محدود در ساحل امن نیستم، ماهیگیری من رودارود و پیشرونده است، میروم پایین و بالا، وسط آب، بالای پل، کنار سختترین قسمتهای رود تا از رمز و رموز صید هر گونه ماهی برخوردار شوم، تجربه بیاموزم و روشهای صید را به کتاب مرجع ماهیگیری بیفزایم، دمبال افزایش درهم و کلی و یکجا به مخاطبانم نیستم، بی آنکه از قشر متوسط کتابخوان غافل مانده باشم و ماهیهایی در دسترس برای این طیف نداشته باشم، نه ، نیت من اما ،در طول زمان و جلب اعتمادشان به نوآوری و افزودن این طیف به صف شعرهای تجربی و نوآورانه است، همواره پا به پا رود شعر را رودارود بالا و پست، در نهانجاها و بیراهه هاو سختگذرها گز میزنم تا برای اثرمندی ،گونههای ناشناخته را ،با روشهای غیر معمول صید کنم. فروشگاه صیادیام مانند ارزانسراها نیست، مشتریهایم را خودم برچین میکنم؛ اخیراً هم حدود ششصد فالور اینستاگرامم را حذف کردم، در هر حال من از نخستین کاربران رایانهی خانگی دنیا بودم ، آن زمان در دههی شصت خورشیدی و هشتاد میلادی ما با زبان داس باید برای داشتن یک دفترچهی تلفن کامپیوتری از روی کتاب برنامههای داس برنامه
Forwarded from Alireza panjeei علیرضا پنجهیی علیرضا پنجهای (علیرضا پنجهیی)
مینوشتیم تا
بتوانیم یک دفترچه تلفن در فایلهامان داشته باشیم، رستهی فعالیت کاریام هم روزنامهنگاری و روابط عمومی بود، و البته که رمز و رموز جمعآوری فالور و گروه عکاسی و فیلمبرداری درست کردن و چند دختر و پسر هم زیر پا غش و ضعف رفتن را بلد بودیم، اما شرمنده نمیشود آدمی وقتی با ادعای فالورهای سیصد هزاری به بالا کتاب آدم هنوز پس از پانزده سال در پانصد نسخه به نازلترین قیمت در کتابفروشیها خاک بخورد؟ قسم حضرت عباس یا دم خروس را باور کنند مخاطبان؟ بنابراین خیالتان را راحت کنم، من در ادبیات دمبال بیزینس نیستم، حتی آن زمان که برای نوآمدهها در دفتر کار و منزل و خانهی فرهنگ گیلان کارگاه خصوصی و رخ به رخ ، و عمومی در بارهی جهان بینی و زیباشناسی ادبيات و شعر و روزنامه نگاری داشتم، بدون گرفتن ریالی خدمتگزار ادبیات میدانم، و دلخوشم که کاخ آن چشمنواز و باشکوه جلوه کند . چون معتقدم اگر بهجای حافظ و مولانا نامشان را مخفف خطاب کنیم 《ح》، 《میم》، به هیچ وجه_ ذره ای_از کارکرد و اثرمندی غزلیات شمسالدین حافظ وجلالالدین محمد کم نمیشود، نامها و شهرت فقط ذهنها را معطوف به تعداد و تمرکز و عمق یابی خواهد داشت، مخلص کلام گفته باشم، در هر شعری ، و نه در هر کتاب صرفاً بهجست و جوی افزودن به ظرفیتهای نو هستم، ادبیات نزد من نفس میکشد و نفسکش میطلبد، عضلات و سیستم ایمنیاش را با رژیم سخت تقویت کنیم، برایش عناصر مورد نیازش را فراهم آوردیم، من مینویسم چرا که کسی در من فرمان میراند بنویس! حق انتخاب ندارم، حتی با کتاب مسافرخانهی بهشت گیلان به صورت پروژهیی مواجهه نداشتم، نخستین شعر که با نخ سفر نیما به رشت در ذهن و سپس کاغذ جاری شد ، چیزی نگذشت دستم را گرفت و مرا برد سراغ سایر چالشهای دغدغهمند ذهنم، سراغ ذوالفقار خان مهندس، نخستین رسام نقشهی تمام رنگی رشت در دورهی ناصری، یا ذهنم را از مرکزیت شخصیت بدمن قصهی جنگل هدایت کرد سمتِ :از شکوه 《میرزاکوچک》 نوشتن، و در برههای هم 《عطار》ِ شاعر را از تونل زمان گذر دادم و با او شاعرانه قصههای اینزمانی ساختیم. و الخ...بله در این کتاب شما با چامکهایی نوساختار مواجهاید، چیستانهای بهروز رسانی و شاعرانه شدند، زبان گاه سَخته پَخته شد، گاه نرم نرم، گاه فلسفید، گاه نگاه کرد به آمد و شد وقایع اتفاقیه ، در واقع ذهنم شکلی منحصر به فرد و خاص از مدرنیسم و آوانگاردیسم را خرج ادبیات کرد .
□این مجموعه با سایر مجموعههای پیشین، خاصه مجموعه شعر «عشق همان اویم است» که در دهه ی نود و «آن سوی مرز باد» که در دهه هفتاد منتشر شده و دارای شعرهای کوتاه هستند، چه فرقی دارد؟
■پختگی و ارایهی تجربههایی دیگردست ، یکی از ثمراههای ذهن چشمه زاست، من چشمههای نو از نو کم بنیاد نکردهام و گاه هم به مهندسی بهتر و افزودن به امکانات موجود پرداختهام، چه در نزد ذهن خودم و چه در خورجین ادبیات! خاصیت بروز رسانی، افزودن بر امکانات و، اصلاح بیراههها و کژیهای یحتملِ پیش رو نیز هست.
مطالعات مبانی نظری هم از دههی پنجاه هرگز نتوانست در من به شیفتگی و اسنوبیسم بیانجامد، در کارگاه ذهن من مهوع نادانستگی نیست، بل برای اثبات شعور خود فاکتهای نخنما از این و آن نظریهپرداز مکتب این و آن است، خواندن آنها اغلب با ایجاد جاذبه نزد نوآمدگان نمود داشته، بی که تحلیل مشخص از شرایط مشخص داشته باشد، بی که خود به تأویل سرچشمهی آن آرا به دیدهی مستقل نگریسته باشد.
ص۳
ما سیال در زمانیم، همانطور که زمان و زمانه تغییر کرده ، تورم بیشتر شده، جنگهای نیابتی مستقیم شده، تقاضاهای جامعه تغییر ماهوی یافته، من نیز، در چامکهای《آنسوی مرز باد》در سال ۷۰،_همانگونه که زمان گذر کرده از ما، دغدغههای ما هم گذر کرده از نهاد گذشته، این نهاد با تجربیات دیگر گزارههای نوتری قصه کرده برای مخاطبان، _ پس از همنفس سروهای جوان که شعرهای انقلاب ۵۷ تا سال ۶۶ را گروه کرده بود و شعرها سوژهمند بودند و از تم نیمایی و طرز،شاملویی بهرهمند و البته شعرهای کوتاه خواندنی در آن کم نبودند در بازهی زمانی خودش، باید تصریح کنم《 آنسوی مرز باد》 شعرهای کوتاه حرفهیی مرا در بر گرفته بود، شعرهایی که اغلب در ویژهی هنر و ادبیات کادح ، آدینه، دنیای سخن و گردون چاپخش شده بودند، شعرهای مربوط به آغاز دورهی اول روزنامهنگاریام .
کار روزنامهنگاری: برخی سختگیریها و برگزین کردنها یاد شاعر و نویسنده میدهد، در هر حال ذهن مدام دارد میخواند و داورانه میخواند، در حالیکه مخاطبان کتابها اغلب همدلی و همذاتپندارانه مشتری کتاب و مولفاند اما نگاه روزنامهنگار نگاهی نقادانه و سختگیر و بازرس مآبانه است، ورنه عرفان، فلسفه، اجتماع و سیاست و دید غنایی از پیش همواره ذاتی من بوده است.ناگفته پیداست که باورها بر ما در گذر زمان مدام
بتوانیم یک دفترچه تلفن در فایلهامان داشته باشیم، رستهی فعالیت کاریام هم روزنامهنگاری و روابط عمومی بود، و البته که رمز و رموز جمعآوری فالور و گروه عکاسی و فیلمبرداری درست کردن و چند دختر و پسر هم زیر پا غش و ضعف رفتن را بلد بودیم، اما شرمنده نمیشود آدمی وقتی با ادعای فالورهای سیصد هزاری به بالا کتاب آدم هنوز پس از پانزده سال در پانصد نسخه به نازلترین قیمت در کتابفروشیها خاک بخورد؟ قسم حضرت عباس یا دم خروس را باور کنند مخاطبان؟ بنابراین خیالتان را راحت کنم، من در ادبیات دمبال بیزینس نیستم، حتی آن زمان که برای نوآمدهها در دفتر کار و منزل و خانهی فرهنگ گیلان کارگاه خصوصی و رخ به رخ ، و عمومی در بارهی جهان بینی و زیباشناسی ادبيات و شعر و روزنامه نگاری داشتم، بدون گرفتن ریالی خدمتگزار ادبیات میدانم، و دلخوشم که کاخ آن چشمنواز و باشکوه جلوه کند . چون معتقدم اگر بهجای حافظ و مولانا نامشان را مخفف خطاب کنیم 《ح》، 《میم》، به هیچ وجه_ ذره ای_از کارکرد و اثرمندی غزلیات شمسالدین حافظ وجلالالدین محمد کم نمیشود، نامها و شهرت فقط ذهنها را معطوف به تعداد و تمرکز و عمق یابی خواهد داشت، مخلص کلام گفته باشم، در هر شعری ، و نه در هر کتاب صرفاً بهجست و جوی افزودن به ظرفیتهای نو هستم، ادبیات نزد من نفس میکشد و نفسکش میطلبد، عضلات و سیستم ایمنیاش را با رژیم سخت تقویت کنیم، برایش عناصر مورد نیازش را فراهم آوردیم، من مینویسم چرا که کسی در من فرمان میراند بنویس! حق انتخاب ندارم، حتی با کتاب مسافرخانهی بهشت گیلان به صورت پروژهیی مواجهه نداشتم، نخستین شعر که با نخ سفر نیما به رشت در ذهن و سپس کاغذ جاری شد ، چیزی نگذشت دستم را گرفت و مرا برد سراغ سایر چالشهای دغدغهمند ذهنم، سراغ ذوالفقار خان مهندس، نخستین رسام نقشهی تمام رنگی رشت در دورهی ناصری، یا ذهنم را از مرکزیت شخصیت بدمن قصهی جنگل هدایت کرد سمتِ :از شکوه 《میرزاکوچک》 نوشتن، و در برههای هم 《عطار》ِ شاعر را از تونل زمان گذر دادم و با او شاعرانه قصههای اینزمانی ساختیم. و الخ...بله در این کتاب شما با چامکهایی نوساختار مواجهاید، چیستانهای بهروز رسانی و شاعرانه شدند، زبان گاه سَخته پَخته شد، گاه نرم نرم، گاه فلسفید، گاه نگاه کرد به آمد و شد وقایع اتفاقیه ، در واقع ذهنم شکلی منحصر به فرد و خاص از مدرنیسم و آوانگاردیسم را خرج ادبیات کرد .
□این مجموعه با سایر مجموعههای پیشین، خاصه مجموعه شعر «عشق همان اویم است» که در دهه ی نود و «آن سوی مرز باد» که در دهه هفتاد منتشر شده و دارای شعرهای کوتاه هستند، چه فرقی دارد؟
■پختگی و ارایهی تجربههایی دیگردست ، یکی از ثمراههای ذهن چشمه زاست، من چشمههای نو از نو کم بنیاد نکردهام و گاه هم به مهندسی بهتر و افزودن به امکانات موجود پرداختهام، چه در نزد ذهن خودم و چه در خورجین ادبیات! خاصیت بروز رسانی، افزودن بر امکانات و، اصلاح بیراههها و کژیهای یحتملِ پیش رو نیز هست.
مطالعات مبانی نظری هم از دههی پنجاه هرگز نتوانست در من به شیفتگی و اسنوبیسم بیانجامد، در کارگاه ذهن من مهوع نادانستگی نیست، بل برای اثبات شعور خود فاکتهای نخنما از این و آن نظریهپرداز مکتب این و آن است، خواندن آنها اغلب با ایجاد جاذبه نزد نوآمدگان نمود داشته، بی که تحلیل مشخص از شرایط مشخص داشته باشد، بی که خود به تأویل سرچشمهی آن آرا به دیدهی مستقل نگریسته باشد.
ص۳
ما سیال در زمانیم، همانطور که زمان و زمانه تغییر کرده ، تورم بیشتر شده، جنگهای نیابتی مستقیم شده، تقاضاهای جامعه تغییر ماهوی یافته، من نیز، در چامکهای《آنسوی مرز باد》در سال ۷۰،_همانگونه که زمان گذر کرده از ما، دغدغههای ما هم گذر کرده از نهاد گذشته، این نهاد با تجربیات دیگر گزارههای نوتری قصه کرده برای مخاطبان، _ پس از همنفس سروهای جوان که شعرهای انقلاب ۵۷ تا سال ۶۶ را گروه کرده بود و شعرها سوژهمند بودند و از تم نیمایی و طرز،شاملویی بهرهمند و البته شعرهای کوتاه خواندنی در آن کم نبودند در بازهی زمانی خودش، باید تصریح کنم《 آنسوی مرز باد》 شعرهای کوتاه حرفهیی مرا در بر گرفته بود، شعرهایی که اغلب در ویژهی هنر و ادبیات کادح ، آدینه، دنیای سخن و گردون چاپخش شده بودند، شعرهای مربوط به آغاز دورهی اول روزنامهنگاریام .
کار روزنامهنگاری: برخی سختگیریها و برگزین کردنها یاد شاعر و نویسنده میدهد، در هر حال ذهن مدام دارد میخواند و داورانه میخواند، در حالیکه مخاطبان کتابها اغلب همدلی و همذاتپندارانه مشتری کتاب و مولفاند اما نگاه روزنامهنگار نگاهی نقادانه و سختگیر و بازرس مآبانه است، ورنه عرفان، فلسفه، اجتماع و سیاست و دید غنایی از پیش همواره ذاتی من بوده است.ناگفته پیداست که باورها بر ما در گذر زمان مدام
Forwarded from Alireza panjeei علیرضا پنجهیی علیرضا پنجهای (علیرضا پنجهیی)
دستخوش ملاحظات
جدیدتر میشوند، میل به پوییدن و پاییدن و سرفصل و سرخط شدن! در چنین باور و چشماندازی نه بهره از یافتههای ثبت شده نه حتی تولید نسخههای جدید مشابهی قبلیها! شاعرانی مشهور داریم که پشت ذهن مستعملشان مخفی میشوند و در صدد ایجاد مشغولیت ذهن برای مخاطباناند نه خلق چشماندازهای نو، و پر تعدادی مخاطبان دغدغهشان است ، با یکی بود یکی نبود و تسلسل مراجعهی نهاد و قهرمان قصه به نهادهای دیگر و گزارههای دارای رویهی یکسان و سپس با گفتن: قصهی ما به سر رسید کلاغه به خونش نرسید هم قصهی بین خود و مخاطب را سر هم میآورند. قصههایی از این دست نوشتن برای آموزش و پند و اندرز و خواب خوب است، اگر چه قصههای من اغلب خواب را از سر میپراند و مجبورت میکند چند بار بخوانی و آخرش هم با امکان خوانش از سویهی دیگر از خستگی : چرا، چطور، مگه میشه... بیهوشت میکند و صبح هنگام پا شدن از بستر با تکرار سویهای از خوانش که چرا، چطور... در مخاطب کنجکاو چالشگرانه ادامه مییابد. شعر نباید مانند قند در لحظه کامت را شیرین کند،
ص۴
بل مانند دانهی هل و گشنیز باید باشد که هم کام و هم دهانت را برای نه یک لحظه بل لحظهها به یاد کامت بماند. چامک، چامه، تابلو، داستان، فیلم در منظر من چنین اثرمند باید باشد نه مصرفی، و زودگذر البته در انتخاب شعرها ناشر شعرهای ویترینی هم به عنوان بیمهنامهی کتاب گذاشته، چامکهایی برای طیف گستردهتری هم، اما کفهی هل و گشنیز آن میچربد به چند حبه قندیهاش! آنسوی مرز باد نسبت به همنفس سروهای جوان مخاطبان حرفهییتری میطلبد، عشق همان اویم است نسبت به آنسوی مرز باد صیقلییافتهتر و چامکانهتر و گونههای کمنظیرترین را گروه کرده است، و سکسکهای عاشقانه و چامکهای بیشمار هنوز تدوین نیافته در قالب کتاب ، سیر تکاملی مثمری دارند، میشود در آخر کار منتخبی از چامکهایم که اثرمندترند و دنبالهدارترند را شاید توسط ناشران حرفهای منتشر کنم، البته با سختگیری بیش از سی مجموعه شعر . چندین کتاب ترجمهی شعر، گفت و گو، نقد و نظر و مقاله و یک رمان سیصد صفحهای از سال ۱۳۹۳ هنوزا منتظر تدویناند، کاش استادان دانشگاه شاگردان مستعد خود را برای کسب تجربیات کمنظیر، تألیف زندگینامه و تاریخ شفاهی و آشنایی با دنیای شاعر و نویسنده و پژوهنده برای مدتی به دستیاری ایشان پیشنهاد کنند. اینطور رشتهی ادبیات کاربردیتر بهکار جامعه و فرهنگ آن خواهد پرداخت.
□آنچه که پس از مطالعه اشعار شما در این مجموعه و سایر مجموعه های اخیر شما به نظر می رسد، به نظر علیرضا پنجهیی بسیار درگیر ساخت شعرهایش و مهندسی کردن آن در بازی با کلمات به منظور عبور از سطح روساخت زبان است. به نظر شما این رفتار موجب نخواهد شد که مخاطب بعضاً با اشعاری معماگونه مواجه شود و التذاذ لازم را نبرد. در واقع فهم شعرهای شما در این وضعت سخت خواهد شد. ضمن اینکه این رفتار موجب میشود از توان احساسی و تخیل شعر کاسته شود چرا که به نظر توان شما معطوف به جنبه های دیگر شده است؟
■من نگاه مصرفی به ادبیات ندارم، نگاه ماکیاولی نیز، هدف من وسیله را توجیه نمیکند، دنبال چهره شدن و سلبریتیبازیهای لوثشده نیستم، کار ادبیات شومنی نیست، بازار به من ربط ندارد ، در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود کاین شاهد بازاری وآن پرده نشین باشد.
گلاب من برند خودش را دارد، غنچهی من ممکن است از آفت بری نباشد، ولی ارگانیک است ، قدما شرط شاعری را از بر کردن بیست هزار بیت میدانستند، میگفتند آنقدر حفظ کن تا وزن بشود ملکهی ذهنت، آیا کاربرد جناس، ایهام، توشیح، تضاد، قافیه، ردیف زحفات، عروض مهندسی شهر نیست؟ هست! اما این مهندسی از بخش کوشش برای باد گیری رفته به بخش جوشش چشمه حالا چشمه مقفی و مردف و مخیل و .... میجوشد
ص۵
در ذهن شاعر، در ذهن من هم نوآوری،نیز واژهپردازی، معطوف به نظریه و ذاتی شده، هر شعری که از من میخوانید آخرین نسخهی آن نیست شعر تا من زندهام با من نفس میکشد ، من بدون بدعت مردهام شعرهایم اغلب با من نا آشنا هستند چون کثیرند و من وقت نمیکنم
تکرار شوندهشان کنم، مگر برخی که هم مخاطبان، هم مرا به خود عادت دادهاند ، نه اینکه بقیه عادت ندادهاند، بقیه وقت حتی دوبار خواندن و مرور توسط من شاعر را_ از بس مدام دارد به تعداد و حجم شعرها افزوده میشود _ پیدا نکردهاند، بنابراین هر شعر مرا که میخوانید ممکن است حتي در چاپ چندم کتاب ویرایشش کنم. مهندسی و وسواسهای شاعرانه پسا مدتی ذاتمند میشوند، فقط میماند تغییر ذائقهی مخاطب! مردم اغلب دوست دارند در ساحل امن بنشینند و موج را ببینند ، خب من نه اینکه برای چنین مخاطبانی تابلوهایی از این دست از منظرهی دریا نیافریده باشم، نه، دارم، کم هم نیست، چرا که توسط آن تابلوها باورشان را به خود تقویت میکنم، چه با
جدیدتر میشوند، میل به پوییدن و پاییدن و سرفصل و سرخط شدن! در چنین باور و چشماندازی نه بهره از یافتههای ثبت شده نه حتی تولید نسخههای جدید مشابهی قبلیها! شاعرانی مشهور داریم که پشت ذهن مستعملشان مخفی میشوند و در صدد ایجاد مشغولیت ذهن برای مخاطباناند نه خلق چشماندازهای نو، و پر تعدادی مخاطبان دغدغهشان است ، با یکی بود یکی نبود و تسلسل مراجعهی نهاد و قهرمان قصه به نهادهای دیگر و گزارههای دارای رویهی یکسان و سپس با گفتن: قصهی ما به سر رسید کلاغه به خونش نرسید هم قصهی بین خود و مخاطب را سر هم میآورند. قصههایی از این دست نوشتن برای آموزش و پند و اندرز و خواب خوب است، اگر چه قصههای من اغلب خواب را از سر میپراند و مجبورت میکند چند بار بخوانی و آخرش هم با امکان خوانش از سویهی دیگر از خستگی : چرا، چطور، مگه میشه... بیهوشت میکند و صبح هنگام پا شدن از بستر با تکرار سویهای از خوانش که چرا، چطور... در مخاطب کنجکاو چالشگرانه ادامه مییابد. شعر نباید مانند قند در لحظه کامت را شیرین کند،
ص۴
بل مانند دانهی هل و گشنیز باید باشد که هم کام و هم دهانت را برای نه یک لحظه بل لحظهها به یاد کامت بماند. چامک، چامه، تابلو، داستان، فیلم در منظر من چنین اثرمند باید باشد نه مصرفی، و زودگذر البته در انتخاب شعرها ناشر شعرهای ویترینی هم به عنوان بیمهنامهی کتاب گذاشته، چامکهایی برای طیف گستردهتری هم، اما کفهی هل و گشنیز آن میچربد به چند حبه قندیهاش! آنسوی مرز باد نسبت به همنفس سروهای جوان مخاطبان حرفهییتری میطلبد، عشق همان اویم است نسبت به آنسوی مرز باد صیقلییافتهتر و چامکانهتر و گونههای کمنظیرترین را گروه کرده است، و سکسکهای عاشقانه و چامکهای بیشمار هنوز تدوین نیافته در قالب کتاب ، سیر تکاملی مثمری دارند، میشود در آخر کار منتخبی از چامکهایم که اثرمندترند و دنبالهدارترند را شاید توسط ناشران حرفهای منتشر کنم، البته با سختگیری بیش از سی مجموعه شعر . چندین کتاب ترجمهی شعر، گفت و گو، نقد و نظر و مقاله و یک رمان سیصد صفحهای از سال ۱۳۹۳ هنوزا منتظر تدویناند، کاش استادان دانشگاه شاگردان مستعد خود را برای کسب تجربیات کمنظیر، تألیف زندگینامه و تاریخ شفاهی و آشنایی با دنیای شاعر و نویسنده و پژوهنده برای مدتی به دستیاری ایشان پیشنهاد کنند. اینطور رشتهی ادبیات کاربردیتر بهکار جامعه و فرهنگ آن خواهد پرداخت.
□آنچه که پس از مطالعه اشعار شما در این مجموعه و سایر مجموعه های اخیر شما به نظر می رسد، به نظر علیرضا پنجهیی بسیار درگیر ساخت شعرهایش و مهندسی کردن آن در بازی با کلمات به منظور عبور از سطح روساخت زبان است. به نظر شما این رفتار موجب نخواهد شد که مخاطب بعضاً با اشعاری معماگونه مواجه شود و التذاذ لازم را نبرد. در واقع فهم شعرهای شما در این وضعت سخت خواهد شد. ضمن اینکه این رفتار موجب میشود از توان احساسی و تخیل شعر کاسته شود چرا که به نظر توان شما معطوف به جنبه های دیگر شده است؟
■من نگاه مصرفی به ادبیات ندارم، نگاه ماکیاولی نیز، هدف من وسیله را توجیه نمیکند، دنبال چهره شدن و سلبریتیبازیهای لوثشده نیستم، کار ادبیات شومنی نیست، بازار به من ربط ندارد ، در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود کاین شاهد بازاری وآن پرده نشین باشد.
گلاب من برند خودش را دارد، غنچهی من ممکن است از آفت بری نباشد، ولی ارگانیک است ، قدما شرط شاعری را از بر کردن بیست هزار بیت میدانستند، میگفتند آنقدر حفظ کن تا وزن بشود ملکهی ذهنت، آیا کاربرد جناس، ایهام، توشیح، تضاد، قافیه، ردیف زحفات، عروض مهندسی شهر نیست؟ هست! اما این مهندسی از بخش کوشش برای باد گیری رفته به بخش جوشش چشمه حالا چشمه مقفی و مردف و مخیل و .... میجوشد
ص۵
در ذهن شاعر، در ذهن من هم نوآوری،نیز واژهپردازی، معطوف به نظریه و ذاتی شده، هر شعری که از من میخوانید آخرین نسخهی آن نیست شعر تا من زندهام با من نفس میکشد ، من بدون بدعت مردهام شعرهایم اغلب با من نا آشنا هستند چون کثیرند و من وقت نمیکنم
تکرار شوندهشان کنم، مگر برخی که هم مخاطبان، هم مرا به خود عادت دادهاند ، نه اینکه بقیه عادت ندادهاند، بقیه وقت حتی دوبار خواندن و مرور توسط من شاعر را_ از بس مدام دارد به تعداد و حجم شعرها افزوده میشود _ پیدا نکردهاند، بنابراین هر شعر مرا که میخوانید ممکن است حتي در چاپ چندم کتاب ویرایشش کنم. مهندسی و وسواسهای شاعرانه پسا مدتی ذاتمند میشوند، فقط میماند تغییر ذائقهی مخاطب! مردم اغلب دوست دارند در ساحل امن بنشینند و موج را ببینند ، خب من نه اینکه برای چنین مخاطبانی تابلوهایی از این دست از منظرهی دریا نیافریده باشم، نه، دارم، کم هم نیست، چرا که توسط آن تابلوها باورشان را به خود تقویت میکنم، چه با
Forwarded from Alireza panjeei علیرضا پنجهیی علیرضا پنجهای (علیرضا پنجهیی)
ساخت دوبیتی و رباعی،
چه غزل و مثنوی و چه چامههای نویی که کمتر چالش برانگیزند و پسند مخاطبان کتابخوان و نه شعرخوانی حرفهیی در آنها لحاظ شده، اینگونه شعرها بینابینی هستند با درصد چالش کمتر، خب با اینها اعتمادسازی میشود، سپس پیش رویشان شعرهایی هست که باید برای مواجهه با آنها سرحالتر، پر حوصلهتر باشند وقت بیشتری بگذارند، تا راه لذت از آن را بیابند. البته در برخی از شعرها توانستهام خودم را به شیوهی حافظ نزدیک کنم، یعنی هر مخاطب به فراخور از آن اثر خوشش بیاید، این تنوع همواره از دیر باز بوده، کتاب کالایی فرهنگیست، و متناسب بازار خود برای مشتریهایش برنامهریزی میکند. سبکها برای همین پدید آمدهاند، عمیق و در دسترس بودن دغدغهی من است، عمیق و نادسترسی هرگز، هنر طراحی شده برای طیفهای متنوع جامعه
فرق بین نوشتن یک روایت توسط من، و همکاران دیگر و هوش مصنوعی چیست؟
برنامهریزان هوش مصنوعی الگوریتمش را بر اساس فعالیتها و دیتاهایی که از ما منتشر شده جدول بندی و مقوم سازی کرده، و با ادبیات تحت گرامر تعریف شده و هر آنچه در حین سرچینگ و جست و جو با بیشترین بسامد پیش رویش گذاشته میشود متن را در کسری از دقیقه به شما ارایه میدهد سرعت و الگوگیری بر اساس الگوریتم از پیش تعریف شده، اما ممکن است متن من و همکارانم نه سریع باشد نه راحت در یک نگاه قابل فهم و گاه با جابه جاییهای گرامری، اما آنچه ما مینویسیم محصول چالش ذهن ما با بسامدهاییستکه دستاورد دغدغه و کارکرد عادتمند ما و سبک نوشتاری ماست، همان که مخاطب و منتقدی حرفهیی و دارای آرتیکل، از متنی میتواند بر اساس عادات و شاخصههای ما بفهمد رتوریک و نحو و گرامر متن مربوط به کدام طیف از نویسندگان و شاعران و نهایت شخص مورد نظر است، بنابراين اگر من پنجهیی با دیدن یک شعر بسیار خوب پرداخته شده متوجه میشوم که این ربطی به مولوی ندارد، من همهی آثار مولانا را که از بر نیستم، اینجا جهانبینی، سبک و رتوريك زیباشناسانهی شعری مولانا و بازهی زمان و مکان و فرهنگ زادبومی در فلات ایران است که میتواند به من در تشخیص کمک کند، هم از این رو شاخصههای کارکردی هر نویسنده و شاعر حرفهیی نشاندهندهی سیاق و سبک اوست، اگر از شما بپرسیم شاخصههای شعر شاملو چیست، یا شعر سهراب، شعر اخوان، شعر ،نیما، شعر نصرت ملاحظههای شعریشان را برخواهید شمرد، و از این برشمردنها قادرید تفاوت فیمابین ایشان را نیز قلمداد کنید.
□وضعیت شعر در دههی پیش رو را چگونه ارزیابی و آینده را چگونه پیشبینی میکنید؟
■ادبیات زنده است ، خودش بلد است خودش را مرمت کند، من یاد گرفتهام خودم باشم و بگذارم این خودم ،خودم را به چالش گیرد و بنویسد، آینده به طرز شگفت انگیزی با شتاب فزاینده دارد بروز رسانی میشود، در چشمانداز دوران، آرزوها دارند محقق میشوند،
ص۶
در چنین بزنگاهی ادبیات و شعر، نویسنده و شاعر ناگزیر به بروزرسانی خود خواهد بود، دوران پیش رو دوران جولان نخبههاست، بسیاری از مشاغل توسط تکنولوژی معطوف به هوش مصنوعی از جرگهی مولد به مصرف کننده تغییر ماهیت کارکردی خواهند یافت، بیگمان دوران پیش رو بهشت نخبگان خواهد بود، و آنان که بستر را برای رشد ایشان مهیا میکنند نیز از آن سود مادی و معنوی خواهند برد، آمیزهای از هوش مصنوعی ربات و انسان ، بسا طیالارض که در فراواقعیت عرفان از آن یاد میشد جامهی عمل بپوشد، وسائط ترابری: کشتیها،هواپیماها و سفینهها بدون هدایت انسانی متردد خواهند شد، توفیق انسان در بهره از هوش مصنوعی در مهندسی ژنتیک و سلولهای بنیادی و نانو تکنولوژی و به چالشگیری و بینابینی شدن ماهیت بیولوژیستی انسان و موجودات زنده، سفر به مریخ، ماشین زمان و چه و چه و چه، با این همه شعر و عشق نامیراست، میماند با همان تعبیر حافظ: یک قصه بیش نیست غم عشق و این عجب،_اگرچه_ از هر زبان که میشنوم نا مکرر است، زبان اما دوران ساز جلوه خواهد کرد، و دوران در تغییرات کارکردی زبان کم رنگ نخواهد بود، از زبان هوش مصنوعی، متاورس و ... رصد رمانتیسیسم، با فرمتهای رویایی، مفاهیمی مانند هجران و وصل، انتظار، تنهایی، شدت و حدت برخی عوارض ، حوایج نفسانی ، افزایش طول عمر و جوانسازی سلولها.... دوران ما به شکل غمانگیزی در کسری از زمان برای بشر بدل به دنیایی نوستالژیک خواهد شد، اقتصاد، فرهنگ، سیاست، اجتماع، فلسفه، علوم نظری، انسانی، همه و همه با شتاب زایدالوصفی دوران به دوران مفهوم دیگری از زندگی را مطرح میسازد، عضلات اندیشهی نسلها اگر ورزیده نباشند جز احساس عقب ماندن و خسران غیر قابل جبران ماحصلی برای ایشان در بر نخواهد داشت.
ص٧
چه غزل و مثنوی و چه چامههای نویی که کمتر چالش برانگیزند و پسند مخاطبان کتابخوان و نه شعرخوانی حرفهیی در آنها لحاظ شده، اینگونه شعرها بینابینی هستند با درصد چالش کمتر، خب با اینها اعتمادسازی میشود، سپس پیش رویشان شعرهایی هست که باید برای مواجهه با آنها سرحالتر، پر حوصلهتر باشند وقت بیشتری بگذارند، تا راه لذت از آن را بیابند. البته در برخی از شعرها توانستهام خودم را به شیوهی حافظ نزدیک کنم، یعنی هر مخاطب به فراخور از آن اثر خوشش بیاید، این تنوع همواره از دیر باز بوده، کتاب کالایی فرهنگیست، و متناسب بازار خود برای مشتریهایش برنامهریزی میکند. سبکها برای همین پدید آمدهاند، عمیق و در دسترس بودن دغدغهی من است، عمیق و نادسترسی هرگز، هنر طراحی شده برای طیفهای متنوع جامعه
فرق بین نوشتن یک روایت توسط من، و همکاران دیگر و هوش مصنوعی چیست؟
برنامهریزان هوش مصنوعی الگوریتمش را بر اساس فعالیتها و دیتاهایی که از ما منتشر شده جدول بندی و مقوم سازی کرده، و با ادبیات تحت گرامر تعریف شده و هر آنچه در حین سرچینگ و جست و جو با بیشترین بسامد پیش رویش گذاشته میشود متن را در کسری از دقیقه به شما ارایه میدهد سرعت و الگوگیری بر اساس الگوریتم از پیش تعریف شده، اما ممکن است متن من و همکارانم نه سریع باشد نه راحت در یک نگاه قابل فهم و گاه با جابه جاییهای گرامری، اما آنچه ما مینویسیم محصول چالش ذهن ما با بسامدهاییستکه دستاورد دغدغه و کارکرد عادتمند ما و سبک نوشتاری ماست، همان که مخاطب و منتقدی حرفهیی و دارای آرتیکل، از متنی میتواند بر اساس عادات و شاخصههای ما بفهمد رتوریک و نحو و گرامر متن مربوط به کدام طیف از نویسندگان و شاعران و نهایت شخص مورد نظر است، بنابراين اگر من پنجهیی با دیدن یک شعر بسیار خوب پرداخته شده متوجه میشوم که این ربطی به مولوی ندارد، من همهی آثار مولانا را که از بر نیستم، اینجا جهانبینی، سبک و رتوريك زیباشناسانهی شعری مولانا و بازهی زمان و مکان و فرهنگ زادبومی در فلات ایران است که میتواند به من در تشخیص کمک کند، هم از این رو شاخصههای کارکردی هر نویسنده و شاعر حرفهیی نشاندهندهی سیاق و سبک اوست، اگر از شما بپرسیم شاخصههای شعر شاملو چیست، یا شعر سهراب، شعر اخوان، شعر ،نیما، شعر نصرت ملاحظههای شعریشان را برخواهید شمرد، و از این برشمردنها قادرید تفاوت فیمابین ایشان را نیز قلمداد کنید.
□وضعیت شعر در دههی پیش رو را چگونه ارزیابی و آینده را چگونه پیشبینی میکنید؟
■ادبیات زنده است ، خودش بلد است خودش را مرمت کند، من یاد گرفتهام خودم باشم و بگذارم این خودم ،خودم را به چالش گیرد و بنویسد، آینده به طرز شگفت انگیزی با شتاب فزاینده دارد بروز رسانی میشود، در چشمانداز دوران، آرزوها دارند محقق میشوند،
ص۶
در چنین بزنگاهی ادبیات و شعر، نویسنده و شاعر ناگزیر به بروزرسانی خود خواهد بود، دوران پیش رو دوران جولان نخبههاست، بسیاری از مشاغل توسط تکنولوژی معطوف به هوش مصنوعی از جرگهی مولد به مصرف کننده تغییر ماهیت کارکردی خواهند یافت، بیگمان دوران پیش رو بهشت نخبگان خواهد بود، و آنان که بستر را برای رشد ایشان مهیا میکنند نیز از آن سود مادی و معنوی خواهند برد، آمیزهای از هوش مصنوعی ربات و انسان ، بسا طیالارض که در فراواقعیت عرفان از آن یاد میشد جامهی عمل بپوشد، وسائط ترابری: کشتیها،هواپیماها و سفینهها بدون هدایت انسانی متردد خواهند شد، توفیق انسان در بهره از هوش مصنوعی در مهندسی ژنتیک و سلولهای بنیادی و نانو تکنولوژی و به چالشگیری و بینابینی شدن ماهیت بیولوژیستی انسان و موجودات زنده، سفر به مریخ، ماشین زمان و چه و چه و چه، با این همه شعر و عشق نامیراست، میماند با همان تعبیر حافظ: یک قصه بیش نیست غم عشق و این عجب،_اگرچه_ از هر زبان که میشنوم نا مکرر است، زبان اما دوران ساز جلوه خواهد کرد، و دوران در تغییرات کارکردی زبان کم رنگ نخواهد بود، از زبان هوش مصنوعی، متاورس و ... رصد رمانتیسیسم، با فرمتهای رویایی، مفاهیمی مانند هجران و وصل، انتظار، تنهایی، شدت و حدت برخی عوارض ، حوایج نفسانی ، افزایش طول عمر و جوانسازی سلولها.... دوران ما به شکل غمانگیزی در کسری از زمان برای بشر بدل به دنیایی نوستالژیک خواهد شد، اقتصاد، فرهنگ، سیاست، اجتماع، فلسفه، علوم نظری، انسانی، همه و همه با شتاب زایدالوصفی دوران به دوران مفهوم دیگری از زندگی را مطرح میسازد، عضلات اندیشهی نسلها اگر ورزیده نباشند جز احساس عقب ماندن و خسران غیر قابل جبران ماحصلی برای ایشان در بر نخواهد داشت.
ص٧
Forwarded from Alireza panjeei علیرضا پنجهیی علیرضا پنجهای (علیرضا پنجهیی)
علیرضا پنجهیی به بهانهی انتشار چهاردهمین کتاب خود سکسکهای عاشقانه:
دوران پیشِ رو، دوران جلوهی نخبههاست
مدخل:
علیرضا پنجهیی، شاعری نوآور و تأثیرگذار در ادبیات معاصر ایران
علیرضا پنجهیی، شاعر، روزنامهنگار ، نظریهپرداز و منتقد ادبی برجستهی ایرانی، با مجموعهای غنی از آثار خود، جایگاه ویژهای در ادبیات معاصر ایران به دست آورده است. او که ریشهای رشتی دارد، در ۲۷ اَمرداد ۱۳۴۰ در ساوه متولد شد. خالق "برشی از ستارهی هذیانی"، علاوه بر شاعری، در زمینههای روزنامهنگاری و نقد ادبی نیز فعالیت داشته و آثار متعددی از خود به جای گذاشته است.
از جمله ویژگیهای شعری شاعر "آنسوی مرز باد" پرداختن به موضوعات گوناگونی از جمله عشق، اجتماع و فلسفه است. گزارههایی دیگر از فرم در شعر کوتاه که ماحصل کوتاههای شعریاوست را میتوان آغازی بر شعر کوتاهی نامید که از کتاب اولش "سوگپاییزی" ۲۷ آذر ۱۳۵۷ و کتاب دومش همنفس سروهای جوان ۱۳۶۶ تا "آنسوی مرز باد" ادامه داشت و البته بعدها پس از طرح در گفتوگوها و بهویژه ایسنا در عشق همان اویم است ۱۳۹۳،به نام چامک تا اکنون از وجوه آن پردهبرداری کردهاست. زبان شعری خالق مجموعهشعر "پیامبر کوچک" با ارائه و پیشنهاد "شعرتوگراف" و "شعر دیجیتال" گونههای متنوع از چامهنگاری بر صراحت و جسارت در حوزهی هندسهی زبانی به نیت افزودن به بسامدهای دیداری کوششهای حرفهای نمود. او در دفتر شعر "از خویش میدوم" به کاوش در دنیای درونی و بیرونی انسان میپردازد و جاذبههای نهان زبانیت را پیش روی مخاطبان جدی ادبیات مینهد. پنجهیی در "کوچه چهرزاد"، ویژگیهای برندینگ شهرش را با مضامینی نوستالژیک به چالش میکشد. با پرفروشترین مجموعهشعرش در سه چاپ، "عشق اول" غرقه در نوستالژی ،به نوآوری برای عشق میپردازد و با نوآوری در فرم و زبان، در خلق دنیایی تازه در شعر کوششهای جدی و مثمر میکند.
خالق "مسافرخانهی بهشت گیلان" با تزویج تاریخ، شعر، نقد ادبی، با بهره از عناصر نمایشی برای چهرههای دوستداشتنی و تاریخی در قالب منثور، با گذر از تونل زمان در وضعیت رؤیاگون و شاعرانه داستانپردازی میکند و همراه رؤیاهای زادبومی با رستاخیز مردگان به تصرف تاریخ در فرمتی نوآورانه و بینارشتهای وجوه تازهای از عملکرد شعر را روی پیشخوان ادبیات امروز میگذارد.
شایان ذکر است که از ویژگیهای برجسته در دنیای شعری پنجهای، میتوان به توجهی ویژهاش به زبان و ساختار آن اشاره کرد. او با انتخاب دقیق کلمات و ایجاد ترکیبات نو، به عمق معنا میرسد و تصاویری بدیع و چندلایه را در ذهن مخاطب خلق میکند.
خالق "شب هیچوقت نمیخوابد" پس از "آنسوی مرز باد" که نخستین کتاب شعرهای کوتاه مستقل اوست، در مجموعهی دیگر شعرهای کوتاهش "عشق همان اویم است" آنها را در تداوم تئوریزه کردن چامک، چامک مینامد و در گفتوگو با ایسنا در دههی هشتاد پیشنهاد میدهد مردم از قالب چامک برای ارسال پیامکهای شاعرانه استفاده کنند. پنجهیی خود به مسائل سیاسی، اجتماعی نیز توجه دارد و ضمن آنکه آوانگاردیسم را در چشمانداز دارد، در تلاش است تا از سکوی مدرنیسم به ظرفیتهای شعر معاصر بیفزاید و با زبان شعر به نقد وضعیت موجود و بیان دغدغههای انسان معاصر بپردازد.
از دیگر جنبههای جالب توجه در جهانبینی شعری پنجهیی، میتوان به بهرهوری او از ادبیات قدمایی و نخستین مکتوبات بشری،نیز به فناوری و نگاه به آینده اشاره کرد؛ او معتقد است که شعر باید با زمانهی خود همراه باشد و از ابزارهای جدید برای بیان مفاهیم استفاده کند.
نشر چشمه در زمستان ۱۴۰۳ مجموعه شعر "سُک سُکهای عاشقانه" را از علیرضا پنجهیی منتشر کرده است. این مجموعه شامل برشی از چامکها و چامههای این شاعر است.
https://www.tgoop.com/Alirezapanjeei/4899
دوران پیشِ رو، دوران جلوهی نخبههاست
مدخل:
علیرضا پنجهیی، شاعری نوآور و تأثیرگذار در ادبیات معاصر ایران
علیرضا پنجهیی، شاعر، روزنامهنگار ، نظریهپرداز و منتقد ادبی برجستهی ایرانی، با مجموعهای غنی از آثار خود، جایگاه ویژهای در ادبیات معاصر ایران به دست آورده است. او که ریشهای رشتی دارد، در ۲۷ اَمرداد ۱۳۴۰ در ساوه متولد شد. خالق "برشی از ستارهی هذیانی"، علاوه بر شاعری، در زمینههای روزنامهنگاری و نقد ادبی نیز فعالیت داشته و آثار متعددی از خود به جای گذاشته است.
از جمله ویژگیهای شعری شاعر "آنسوی مرز باد" پرداختن به موضوعات گوناگونی از جمله عشق، اجتماع و فلسفه است. گزارههایی دیگر از فرم در شعر کوتاه که ماحصل کوتاههای شعریاوست را میتوان آغازی بر شعر کوتاهی نامید که از کتاب اولش "سوگپاییزی" ۲۷ آذر ۱۳۵۷ و کتاب دومش همنفس سروهای جوان ۱۳۶۶ تا "آنسوی مرز باد" ادامه داشت و البته بعدها پس از طرح در گفتوگوها و بهویژه ایسنا در عشق همان اویم است ۱۳۹۳،به نام چامک تا اکنون از وجوه آن پردهبرداری کردهاست. زبان شعری خالق مجموعهشعر "پیامبر کوچک" با ارائه و پیشنهاد "شعرتوگراف" و "شعر دیجیتال" گونههای متنوع از چامهنگاری بر صراحت و جسارت در حوزهی هندسهی زبانی به نیت افزودن به بسامدهای دیداری کوششهای حرفهای نمود. او در دفتر شعر "از خویش میدوم" به کاوش در دنیای درونی و بیرونی انسان میپردازد و جاذبههای نهان زبانیت را پیش روی مخاطبان جدی ادبیات مینهد. پنجهیی در "کوچه چهرزاد"، ویژگیهای برندینگ شهرش را با مضامینی نوستالژیک به چالش میکشد. با پرفروشترین مجموعهشعرش در سه چاپ، "عشق اول" غرقه در نوستالژی ،به نوآوری برای عشق میپردازد و با نوآوری در فرم و زبان، در خلق دنیایی تازه در شعر کوششهای جدی و مثمر میکند.
خالق "مسافرخانهی بهشت گیلان" با تزویج تاریخ، شعر، نقد ادبی، با بهره از عناصر نمایشی برای چهرههای دوستداشتنی و تاریخی در قالب منثور، با گذر از تونل زمان در وضعیت رؤیاگون و شاعرانه داستانپردازی میکند و همراه رؤیاهای زادبومی با رستاخیز مردگان به تصرف تاریخ در فرمتی نوآورانه و بینارشتهای وجوه تازهای از عملکرد شعر را روی پیشخوان ادبیات امروز میگذارد.
شایان ذکر است که از ویژگیهای برجسته در دنیای شعری پنجهای، میتوان به توجهی ویژهاش به زبان و ساختار آن اشاره کرد. او با انتخاب دقیق کلمات و ایجاد ترکیبات نو، به عمق معنا میرسد و تصاویری بدیع و چندلایه را در ذهن مخاطب خلق میکند.
خالق "شب هیچوقت نمیخوابد" پس از "آنسوی مرز باد" که نخستین کتاب شعرهای کوتاه مستقل اوست، در مجموعهی دیگر شعرهای کوتاهش "عشق همان اویم است" آنها را در تداوم تئوریزه کردن چامک، چامک مینامد و در گفتوگو با ایسنا در دههی هشتاد پیشنهاد میدهد مردم از قالب چامک برای ارسال پیامکهای شاعرانه استفاده کنند. پنجهیی خود به مسائل سیاسی، اجتماعی نیز توجه دارد و ضمن آنکه آوانگاردیسم را در چشمانداز دارد، در تلاش است تا از سکوی مدرنیسم به ظرفیتهای شعر معاصر بیفزاید و با زبان شعر به نقد وضعیت موجود و بیان دغدغههای انسان معاصر بپردازد.
از دیگر جنبههای جالب توجه در جهانبینی شعری پنجهیی، میتوان به بهرهوری او از ادبیات قدمایی و نخستین مکتوبات بشری،نیز به فناوری و نگاه به آینده اشاره کرد؛ او معتقد است که شعر باید با زمانهی خود همراه باشد و از ابزارهای جدید برای بیان مفاهیم استفاده کند.
نشر چشمه در زمستان ۱۴۰۳ مجموعه شعر "سُک سُکهای عاشقانه" را از علیرضا پنجهیی منتشر کرده است. این مجموعه شامل برشی از چامکها و چامههای این شاعر است.
https://www.tgoop.com/Alirezapanjeei/4899
Telegram
Alireza panjeei علیرضا پنجهیی علیرضا پنجهای
👍1
تا به ابد
او زیباست
و هیچ وقت زشت نبوده است
و رنگهای آبی، زرد، صورتی، قرمز و سبز را میپسندد
و فکر میکند آبی
از عمقِ روشنِ تصویر
به سمتِ آدم
کوچ میکند
او دریا دریا دور است
و رفتارِ سنگ را در کوه میپسندد
و من که هنوز
موسمِ پاییزم
و هر وقت دلم میگیرد
موج میزنم
نمیدانم چگونه دوستش نداشته باشم
۲۴ بهمن ۱۴۰۳
#سیدمرتضی_کاظمی
https://www.tgoop.com/davat1394/17289
او زیباست
و هیچ وقت زشت نبوده است
و رنگهای آبی، زرد، صورتی، قرمز و سبز را میپسندد
و فکر میکند آبی
از عمقِ روشنِ تصویر
به سمتِ آدم
کوچ میکند
او دریا دریا دور است
و رفتارِ سنگ را در کوه میپسندد
و من که هنوز
موسمِ پاییزم
و هر وقت دلم میگیرد
موج میزنم
نمیدانم چگونه دوستش نداشته باشم
۲۴ بهمن ۱۴۰۳
#سیدمرتضی_کاظمی
https://www.tgoop.com/davat1394/17289
لطف کنید متنها ویراسته ارسال شوند، چشمها دیگر توان اصلاح و درستنویسی ندارند. نیمفاصلهها ، رعایت فاصلهها و جدانویسیها خاصه در شعر. بسا متنهای ارسالی مناسب که بهواسطهی شلختگی در تایپ بازنشر نمیشوند در کانال ممکن است از آفرینشگری شعر یا متنی ضغیفتر از اثر شما بهدستمان برسد، اما در اینجا متن افراد با آثار پیشینشان سنجیده میشود، اگر کار رو به رشد باشد، یا نکتههای تجربی جدید داشته باشد، حتماً منعکس میشود، آفرینهها در تناسب با کارهای خود افراد نه دیگری سنجیده میشود، هر اثر بنابر سیکل خود ِخالق آن مورد توجه برای نشر یا بازنشر قرار میگیرد. یک نوآمده در تناسب کارهای خودش، یک شاعر دارای کارنامه و تثبیت شده نیز به تناسب خود. سپاس.
Forwarded from درنگ
محمد لوطیج
قرار است این سایه مال شما باشد
دنبالت راه بیفتد
در صحنه ای
صندلی
و کمی لبخند تعارف کند
و بعد
صندلی که چه عرض کنم
چراغ هم
چراغ را نمی بیند
و تو
هی خواب می بینی
خواب یک شانه
و دختری
که با لهجه ی محلی
دوستت دارد
#محمد_لوطیج
https://www.tgoop.com/derangeadabi
قرار است این سایه مال شما باشد
دنبالت راه بیفتد
در صحنه ای
صندلی
و کمی لبخند تعارف کند
و بعد
صندلی که چه عرض کنم
چراغ هم
چراغ را نمی بیند
و تو
هی خواب می بینی
خواب یک شانه
و دختری
که با لهجه ی محلی
دوستت دارد
#محمد_لوطیج
https://www.tgoop.com/derangeadabi
Telegram
درنگ
شعر و درباره ی شعر
.
ارتباط با ادمین و ارسال اثر👇
https://www.tgoop.com/derangadbi
.
ارتباط با ادمین و ارسال اثر👇
https://www.tgoop.com/derangadbi
به فروغ میگویم
به سالهای سرآمده
در این عکس فکر کن
ببین فرق سرت چطور باز میشود
و موهای حناییات
چگونه از روسری بیرون
میدوند
میگویم
پروانههای ویران شده
درموهایت را بگذار
و از سرخگلهای دامنت
سرریز شو
هنوز چیزی از زندگی
مثل آرزو یکیها
دیوانگی میکند
میخواهد از اعماق
به آشوب برخیزد
اما آوخ!
خاطرات
چه شیب پر از پریشانی دارند
باد از آن روزها
به این لحظهها و ساعت
میپیچد
به خیابان شریعتی
آنک از رودخانه
به چشمانداز
آدم بالا میآید
مرد
زن
کودک
آنهایی
که زیر پل اتلاق
اتراق کردهاند
نمیدانند
و آنهایی
که روی پل ایستادهاند نیز
همه چیز در میگذرد است
چیزی از تابستان را
به تن باید زنده و ابدی نگه داشت
چیزی از خاطرهها
بازیها فکرها را
یک فکر ممنوع شاید
یک بستنی قیفی
آیا باد
زیرگذر را مسدود میکند
از شریعتی میگذرد
از امامزاده رودبند
مثل بالونی بزرگ
از روی رودخانه غلت
میخورد
پاییز
با بدنی فربه دارد به ما نزدیک میشود
در یال بالهای اسب میپیچخمد میخمچمد...
#رضا_روشنی
#اعطرافاط
https://www.tgoop.com/davat1394/17294
به سالهای سرآمده
در این عکس فکر کن
ببین فرق سرت چطور باز میشود
و موهای حناییات
چگونه از روسری بیرون
میدوند
میگویم
پروانههای ویران شده
درموهایت را بگذار
و از سرخگلهای دامنت
سرریز شو
هنوز چیزی از زندگی
مثل آرزو یکیها
دیوانگی میکند
میخواهد از اعماق
به آشوب برخیزد
اما آوخ!
خاطرات
چه شیب پر از پریشانی دارند
باد از آن روزها
به این لحظهها و ساعت
میپیچد
به خیابان شریعتی
آنک از رودخانه
به چشمانداز
آدم بالا میآید
مرد
زن
کودک
آنهایی
که زیر پل اتلاق
اتراق کردهاند
نمیدانند
و آنهایی
که روی پل ایستادهاند نیز
همه چیز در میگذرد است
چیزی از تابستان را
به تن باید زنده و ابدی نگه داشت
چیزی از خاطرهها
بازیها فکرها را
یک فکر ممنوع شاید
یک بستنی قیفی
آیا باد
زیرگذر را مسدود میکند
از شریعتی میگذرد
از امامزاده رودبند
مثل بالونی بزرگ
از روی رودخانه غلت
میخورد
پاییز
با بدنی فربه دارد به ما نزدیک میشود
در یال بالهای اسب میپیچخمد میخمچمد...
#رضا_روشنی
#اعطرافاط
https://www.tgoop.com/davat1394/17294
Forwarded from سنگپشت ِ مزدک پنجهای
چرا بیژن الهی شاعری آوانگاردی نبود
مزدک پنجهای
روزنامه ایران، ضمیمه اردیبهشت 1401 صفحهی نوگرا: «بیژن الهی» شاعر، مترجم و نقاش ایرانی را «شاعر اعجازها» مینامند. اگر قرار باشد زندگی فرهنگی، هنری و ادبی او را در چند سطر بهطور خلاصه نوشت، باید گفت: «او در تیرماه ۱۳۲۴ در چهارراه حسنآباد تهران به دنیا آمد. نوجوانیاش در کلاسهای نقاشی جواد حمیدی گذشت. با دعوت «فریدون رهنما» نخستین شعرش را در شمارۀ آبان ماه ۱۳۴۳ مجلۀ «طرفه» به چاپ رساند. پس از آن با «اسماعیل نوریعلا» در انتشار مجلۀ «جزوۀ شعر» همکاری کرد. برخی از ترجمههای او درمجلۀ «اندیشه و هنر» منتشر شدهاند. او از شاعران شعر «موج نو» و «شعر دیگر» بود. آثار او از سال 1393 در قالب کتاب منتشر شدهاند. او دو بار ازدواج کرد، یک بار با غزاله علیزاده و دیگری بانو ژاله کاظمی که دوبلور، گوینده و مجری تلویزیون بود. «الهی» در عصر سهشنبه ۱۰ آذر ۱۳۸۹ در ۶۵ سالگی در تهران بر اثر عارضۀ قلبی درگذشت. در روستای «بیجده نو» از توابع شهرستان «مرزنآباد» استان مازندران به خاک سپرده شد. بنا بر وصیتش بر سنگ گور او هیچ نامی حک نشده است.»
زندگی خصوصی و هنری هر هنرمندی، نمایانگر بخشی از شخصیت و جایگاه اوست. بسیاری از مخاطبانِ بیژن الهی او را از طریق کتابها و آثارش استشمام می¬کنند. به روایت «حضور» و «غیاب» او در عرصهی ادبیات و البته وصیتش، نیز اقوالی که دوستان نزدیکش پیرامون شخصیت و هویت هنریاش بیان کردهاند، جملگی نشان میدهد مخاطبان، با شاعری به شدت درونگرا مواجه هستند. شاعری که خود ارجاع است و به تعبیری جهان هنریاش را فقط میتوان از خود آثارش کشف کرد. اینکه جهان او چگونه شکل میگیرد و او متأثر از چه اتمسفری بوده، بحثی است که در این مجال به آن پرداخته خواهد شد. اما در وهلهی اول میخواهم به این موضوع بپردازم که نقش و تأثیر بیژن الهی در شعر معاصر چگونه است؟ آیا بیژن الهی شاعر مهمی است یا شاعر مطرحی است؟ آیا بیژن الهی توانسته در جریان شعر معاصر فارسی تاثیرگذار باشد!؟ آیا میتوان او را شاعری آوانگارد دانست!
وقتی به قامت شعر ایران در دههی چهل نگریسته میشود، از جمله نامهایی که در آن سالها هویتمند و شاخصهمند بودهاند، بیژن الهی است. در واقع جریان ِ«شعر دیگر» که یکی از شاخههای موج نوی ادبیات ایران بود، در دهۀ چهل شکل گرفت. این جریان شعری به شدت از شعر متعهدِ دوران خودگریزان بود، این وضعیت در دورهای رخ میدهد که شعر بسیاری از شاعران، متأثر از فضای سیاه و تاریک کودتای 28 مرداد 1332 بود و گویی شاعر در جایگاه روشنفکر و بلندگوی تبلیغات حزب توده بود. اما گروهی دیگر از شاعران چون شاملو، اخوان، سیاوش کسرایی و ... بر خلاف جریان رودخانه شنا میکردند و آنچنان نگاهشان معطوف به مباحث و مسائل روز نبود و سعی داشتند تا شعرشان متفاوت از نگاه جاری و مرسوم باشد. در واقع شاعران شعر دیگر خاصه بیژن الهی تاکید بیشتری بر فردیت شاعرانه، ساختمان شعر و جنبۀ زیباییشناسانۀ شعر داشتند. در این میان جریان ِ«شعر دیگر» با استفاده از انواع صور خیال و گسترش آن، تاکید بر اهمیت زیبایی در شعر و ارتباط با متون ادب کلاسیک، توانست تمایزهایی را با اشعار روزگار خود ایجاد کند. این جریان یکی از مطرحترین جریانهای شعری دهۀ چهل محسوب میشود که در ادامۀ مسیر خود ناکام ماند. بیژن الهی در کنار بهرام اردبیلی، محمود شجاعی، هوشنگ چالنگی، هوشنگ آزادیور، پرویز اسلامپور و فیروز ناجی، راهی تازه را در شعر نو آغاز کردند و با انتشار دو شماره از مجلۀ «شعر دیگر» به نوعی تفاوت خود را با جریانهای شعری اعلام کردند. جریان «شعر دیگر» به مانند جریان «شعر حجم» و بسیاری از جریانهای شعری آن روزگار پس از مدتی از تبوتاب افتاد و صرفاً بنیانگذاران آن چون رویایی، آتشی، احمدی و ... در عرصهی ادبیات چهره و مطرح شدند که البته دربارهی بیژن الهی این مسیر و این اعتبار به واسطهی نگاه و رفتار اجتماعیاش چندان امتداد نیافت.
بیژن الهی بعد از دورهی پر فروغ سالهای 40 به یک باره گوشه گرفت و به جز چند کتاب ترجمه، اشعارش را منتشر نکرد و در سالهای بعد از آن نیز بیشتر حرف از ترجمههایش بود و یک بار نیز بعد از خودکشی غزاله علیزاده(همسر اولش)، نامش مجددا بر دهانها گردید و جامعهی ادبی سراغ او را گرفت. برخی نیز البته در این بین معتقد بودند با حضور شاعرانی چون شاملو، فروغ، نصرت، براهنی و ... رسانهها به شاعرانی چون بیژن الهی که خصلت انزواطلبی نیز داشتند، کمتر توجه میکرده است و شاید بر اساس همین قضاوتها باشد که دوست شفیق و دیرین او مسعود کیمیایی مینویسد:« معمای بیژن الهی روبهروی ما است؛ معمایی که تأخیر در کشفش بیش از پیش گره را کور خواهد کرد.
مزدک پنجهای
روزنامه ایران، ضمیمه اردیبهشت 1401 صفحهی نوگرا: «بیژن الهی» شاعر، مترجم و نقاش ایرانی را «شاعر اعجازها» مینامند. اگر قرار باشد زندگی فرهنگی، هنری و ادبی او را در چند سطر بهطور خلاصه نوشت، باید گفت: «او در تیرماه ۱۳۲۴ در چهارراه حسنآباد تهران به دنیا آمد. نوجوانیاش در کلاسهای نقاشی جواد حمیدی گذشت. با دعوت «فریدون رهنما» نخستین شعرش را در شمارۀ آبان ماه ۱۳۴۳ مجلۀ «طرفه» به چاپ رساند. پس از آن با «اسماعیل نوریعلا» در انتشار مجلۀ «جزوۀ شعر» همکاری کرد. برخی از ترجمههای او درمجلۀ «اندیشه و هنر» منتشر شدهاند. او از شاعران شعر «موج نو» و «شعر دیگر» بود. آثار او از سال 1393 در قالب کتاب منتشر شدهاند. او دو بار ازدواج کرد، یک بار با غزاله علیزاده و دیگری بانو ژاله کاظمی که دوبلور، گوینده و مجری تلویزیون بود. «الهی» در عصر سهشنبه ۱۰ آذر ۱۳۸۹ در ۶۵ سالگی در تهران بر اثر عارضۀ قلبی درگذشت. در روستای «بیجده نو» از توابع شهرستان «مرزنآباد» استان مازندران به خاک سپرده شد. بنا بر وصیتش بر سنگ گور او هیچ نامی حک نشده است.»
زندگی خصوصی و هنری هر هنرمندی، نمایانگر بخشی از شخصیت و جایگاه اوست. بسیاری از مخاطبانِ بیژن الهی او را از طریق کتابها و آثارش استشمام می¬کنند. به روایت «حضور» و «غیاب» او در عرصهی ادبیات و البته وصیتش، نیز اقوالی که دوستان نزدیکش پیرامون شخصیت و هویت هنریاش بیان کردهاند، جملگی نشان میدهد مخاطبان، با شاعری به شدت درونگرا مواجه هستند. شاعری که خود ارجاع است و به تعبیری جهان هنریاش را فقط میتوان از خود آثارش کشف کرد. اینکه جهان او چگونه شکل میگیرد و او متأثر از چه اتمسفری بوده، بحثی است که در این مجال به آن پرداخته خواهد شد. اما در وهلهی اول میخواهم به این موضوع بپردازم که نقش و تأثیر بیژن الهی در شعر معاصر چگونه است؟ آیا بیژن الهی شاعر مهمی است یا شاعر مطرحی است؟ آیا بیژن الهی توانسته در جریان شعر معاصر فارسی تاثیرگذار باشد!؟ آیا میتوان او را شاعری آوانگارد دانست!
وقتی به قامت شعر ایران در دههی چهل نگریسته میشود، از جمله نامهایی که در آن سالها هویتمند و شاخصهمند بودهاند، بیژن الهی است. در واقع جریان ِ«شعر دیگر» که یکی از شاخههای موج نوی ادبیات ایران بود، در دهۀ چهل شکل گرفت. این جریان شعری به شدت از شعر متعهدِ دوران خودگریزان بود، این وضعیت در دورهای رخ میدهد که شعر بسیاری از شاعران، متأثر از فضای سیاه و تاریک کودتای 28 مرداد 1332 بود و گویی شاعر در جایگاه روشنفکر و بلندگوی تبلیغات حزب توده بود. اما گروهی دیگر از شاعران چون شاملو، اخوان، سیاوش کسرایی و ... بر خلاف جریان رودخانه شنا میکردند و آنچنان نگاهشان معطوف به مباحث و مسائل روز نبود و سعی داشتند تا شعرشان متفاوت از نگاه جاری و مرسوم باشد. در واقع شاعران شعر دیگر خاصه بیژن الهی تاکید بیشتری بر فردیت شاعرانه، ساختمان شعر و جنبۀ زیباییشناسانۀ شعر داشتند. در این میان جریان ِ«شعر دیگر» با استفاده از انواع صور خیال و گسترش آن، تاکید بر اهمیت زیبایی در شعر و ارتباط با متون ادب کلاسیک، توانست تمایزهایی را با اشعار روزگار خود ایجاد کند. این جریان یکی از مطرحترین جریانهای شعری دهۀ چهل محسوب میشود که در ادامۀ مسیر خود ناکام ماند. بیژن الهی در کنار بهرام اردبیلی، محمود شجاعی، هوشنگ چالنگی، هوشنگ آزادیور، پرویز اسلامپور و فیروز ناجی، راهی تازه را در شعر نو آغاز کردند و با انتشار دو شماره از مجلۀ «شعر دیگر» به نوعی تفاوت خود را با جریانهای شعری اعلام کردند. جریان «شعر دیگر» به مانند جریان «شعر حجم» و بسیاری از جریانهای شعری آن روزگار پس از مدتی از تبوتاب افتاد و صرفاً بنیانگذاران آن چون رویایی، آتشی، احمدی و ... در عرصهی ادبیات چهره و مطرح شدند که البته دربارهی بیژن الهی این مسیر و این اعتبار به واسطهی نگاه و رفتار اجتماعیاش چندان امتداد نیافت.
بیژن الهی بعد از دورهی پر فروغ سالهای 40 به یک باره گوشه گرفت و به جز چند کتاب ترجمه، اشعارش را منتشر نکرد و در سالهای بعد از آن نیز بیشتر حرف از ترجمههایش بود و یک بار نیز بعد از خودکشی غزاله علیزاده(همسر اولش)، نامش مجددا بر دهانها گردید و جامعهی ادبی سراغ او را گرفت. برخی نیز البته در این بین معتقد بودند با حضور شاعرانی چون شاملو، فروغ، نصرت، براهنی و ... رسانهها به شاعرانی چون بیژن الهی که خصلت انزواطلبی نیز داشتند، کمتر توجه میکرده است و شاید بر اساس همین قضاوتها باشد که دوست شفیق و دیرین او مسعود کیمیایی مینویسد:« معمای بیژن الهی روبهروی ما است؛ معمایی که تأخیر در کشفش بیش از پیش گره را کور خواهد کرد.
👍1