Telegram Web
☘️🌷🍃🌺🍀

" می گیلان "
🎤 فریدون پور رضا
✍️ ترانه سرا : محسن آریا پاد
🎼 آهنگ : حسین حمیدی
@gilezakan
می گیلان خاکأ قوربان شم
داز به دس گیرم اونی سر را شم
گومار کلانه خالأ فتاشم
فتأشته خال ریشا فاکلاشم
تا جنگل بتانه نفس بکشه
کوجی نیهالانا جی خاک جکشه
امی دونیا میان قشنگه، می گیلان می گیلان
می گیلان خاکأ خوشأ دم ، به سر نم گیرم جان

گیلان باغان جأ بولبول
جی گول مستأ به همش زنه جول
بولبول امرأ دونیایأ بیدین
دشت و روخان و صحرایأ بیدین
کوه و جنگل و دریایأ بیدین
مرغ سورخ و سبز و سیایأ بیدین
بأزین بیا بوگو قشنگه ، می گیلان می گیلان
می گیلان خاکأ خوشأ دم ، به سر نم گیرم جان

باباخان تیر کمان سر
رنگانأ بیدین همما سر به سر
زتون داره دسکلا بزن
جوکول بینی ره اَسین لا بزن
بهشتأ مانه گیلان مورداب
ماهی دوم زنه جیر گول و آب
سل باقلا ایسه آب سوار
آب علفان عین توم بجار
هرچی قشنگی خوایی اویا نأ
سل نامأ نانم مورداب کی بنأ
هسا ده وأ بیگی قشنگه ، می گیلان می گیلان
می گیلان خاکأ خوشأ دم ، به سر نم گیرم جان

زبان ، هنر و ادبیات گیلکی در کانال "گیله زاکان" :
https://www.tgoop.com/gilezakan
☘️🌷🍃🌺🍀
شمایل دیکتاتوری در اینستاگرام

مزدک پنجه‌ای

از منظر اصول رسانه، حذف محتوا به طور خودکار و بدون هیچ‌گونه توضیح یا شفاف‌سازی آن هم از سوی خارجی‌ها نقض حقوق کاربران و آزادی بیان تلقی می‌‌شود. رسانه‌ها باید فضایی برای تبادل نظر و بیان عقاید مختلف فراهم کنند، حتی اگر این عقاید با نظرات حاکم یا اکثریت جامعه مغایرت داشته باشد. این دست رفتارها می‌تواند به ایجاد یک فضای خفقان‌آور نیز منجر شود که در آن افراد از ابراز نظرات خود هراس دارند یا به هر دلیلی حذف می‌شوند، و این خود تهدیدی برای دموکراسی و تنوع فکری به شمار می‌رود.

«هانا آرنت» بر این باور بود که زندگی سیاسی و اجتماعی انسان‌ها نیازمند فضایی برای گفتگو و تبادل نظر است. او تأکید داشت که انسان‌ها تنها در فضایی که بتوانند آزادانه ابراز وجود کنند، می‌توانند به حقیقت نزدیک شوند. چرا که رسالت رسانه بازگویی حقیقت و کشف آن است، اما حذف خودکار محتوا، به ویژه در مورد موضوعات حساسی مانند «خلیج فارس» که اتفاقاً ریشه‌ای تاریخی و تمدنی دارد نه تنها مانع از گفت‌وگو می‌شود، بلکه می‌تواند به انزوای فکری و کاهش تنوع در بیان افکار عمومی منجر شود.
آنچه مسلم است این رفتار به نوعی ضد دموکراسی و آزادی بیان است، از این رو است که می‌بینیم همینتفکر در قالب ترویج آزادی دست به کشتار، تهاجم و نسل‌کشی می‌زند.

آنچه باعث می‌شود این دست اقدامات را در راستای تقویت توتالیتاریسم تلقی کنند آن است که دولت‌ها با کنترل اطلاعات و محدود کردن آزادی بیان، سعی در شکل‌دهی به واقعیت جعلی دارند. اتفاقی که به عنوان نمونه در واقعه‌ی میدان تیان آنمن چین (کشتار دانشجویان) رخ داد و حالا به واسطه‌ی اقدامات حکومت چین کمتر کسی این واقعه را به یاد می‌آورد؛ در چنین شرایطی است که حقیقت ذبح می‌شود و افراد از حقایق عینی دور می‌شوند. بنابراین، این رفتار حذف محتوا - اعتراض به تغییر نام خلیج فارس یا پارس- نه تنها آسیب به آزادی بیان است، بلکه تهدیدی برای حقیقت و واقعیت تاریخی- اجتماعی نیز محسوب می‌شود.
در فضایی که برخی کشورها هنوز مصرف کننده‌ی تکنولوژی هستند تا مولد آن، برای سوءاستفاده‌کنندگان دموکراسی و آزادیْ هدف، وسیله را توجیه خواهد کرد و آزادی بیان، نخستین قربانی جدی این رخداد تلخ است.

@mazdakpanjehee
ای خسرو خوبان جهان حق حققیقی
وی نور تو بر کل جهان مطلققیقی
آن دم که زند بانگ خروسان سحرگاه
قوقا قوققا، قوق قوققا قوق قوققیقی)
فراجاه: مولانا جلال‌الدین‌محمد بلخی
https://www.tgoop.com/davat1394/17567
Forwarded from شعرجهان (علیرضا پنجه‌ای Alireza Panjeei)
چون بسی
ابلیس
آدم‌روی هست
پس به هر دستی
نشاید داد دست

مولانا جلال‌الدین محمد
https://www.tgoop.com/worldpoem/6952
Forwarded from Roshani
(نگاهی به کتاب«اعطرافاط»نوشته ی جناب رضا روشنی)
به قلم جمال بیگ
__
کتاب اعطرافاط نوشته ی جناب رضا روشنی یک اثر ادبی در قالبی خاص و چند لایه می باشد که از نظر ساختار و محتوا، بین شعر،مونولگ های دراماتیک و روایت فلسفی-روانی و حتا ذهنی در نوسان است و همانطور که از جلد کتاب که تقریبن رنگ تیره را برای زمینه ی استفاده کرده است نشان می دهد که مولف آگاهانه این رنگ را برای نام کتاب که خود به شکستن استبداد نوشتاری (اعطرافاط)تاکید داشته، معترض است که همین امر ما را وا می دارد با دقت این کتاب را مطالعه کنیم.
در این اثر، مولف از فرم نمایشی(پرده،پرده) که در شش پرده و دو نیم پرده استفاده کرده و در هر پرده، (عناصر گوناگونی از دیالوگ های پرسوناژهای انسانی و غیر انسانی)بکار برده است، مثل(ربات مردنما به همراه ذهن پریشی،تاملات فلسفی، استعاره های شاعرانه و تحلیل های هستی شناسانه) را در هم آمیخته است.
از ویژگی های اصلی این کتاب،می توان به موارد زیر اشاره کرد

۱- ترکیب شعر و روایت؛
بسیاری از بخش های کتاب دارای ریتم،تصویرسازی،و زبان شاعرانه هستند،ولی در قالب روایی ارائه می شوند،شبیه مونولگ های تاتری که به زبان شعر نزدیک شده اند.

۲-پرسوناژهای نمادین؛
مثل جناب خ، راوی،ربات مردنما،زن مرموز،پیرمرد جهاندیده و شاعران،هریک حامل دیدگاه های متفاوت نسبت به هستی،مرگ،زبان عشق و حقیقت دارند.

۳-زبان فرارونده و گریز از منطق خطی؛
در جای جای اثر و زبان،از مسیر توصیف های معمول منحرف می شود و به شکلی انفجاری،بین گفتار فلسفی،جنون شاعرانه و مونولوگ های ذهنی ،نوسان دارد.

۴-نقد پنهان اجتماعی و سیاسی؛
در لایه های پنهان این مجموعه ، انتقاداتی نسبت به جامعه،تاریخ، تکنولوژی، حقیقت رسانه ای و فروپاشی معنا دیده می‌شود.برای مثال(حضور مکرر مانیتورها، دوربین ها و اعترافات در قالب بازجویی نرم).

۵- رگه هایی از پست مدرنیسم و ذهن گرایی افراطی؛
متن، آگاهانه ساختار خود را می شکند ،معنا را زیر سوال می برد و گاهی خودآگاهانه به خواننده یادآوری می‌کند که با یک (اجرا)روبروست، نه با یک حقیقت یگانه.
برای نمونه پرده ی اول را به تحلیل و بررسی می نشینیم.
در این پرده، فضایی وهم گونه، تیره، روشن شکل می گیرد. (راوی و جناب خ) در دل یک فضای (بازجویی/تحلیلی) وارد دیالوگی ذهنی،فلسفی می شوند.(زمان) هم به عنوان محور روایت، و هم به عنوان مفهومی فلسفی و روان شناختی مطرح می شود(هر چه هست منم......از من است هر چه هست/نیست) در این لایه ، راوی به مقام خدای گونه‌ ی خالق معنا تبدیل می شود ،اما در عین حال، دچار تزلزل هستی شناختی است.
این پرده که با عنوان(زمان) آغاز می‌شود و این انتخاب ،به روشنی جهت گیری هستی شناسی و اگزیستانسیالیستی اثر را مشخص می کند، راوی در برابر نمایشگری نشسته،صدایی محزون و عمیق اتاق را فرا می گیرد و اسامی مردگان یکی یکی مرور می شوند (عبدالحسین ،علیرضا، حسین ، بهزاد،حسن........)
این پرده در واقع نقطه‌ی شروع سفر آگاهی است،لحظه ای که راوی در برابر سیر زمان و چرخش مرگ، دچار تردید وجودی می شود، در اینجا با (لحظه‌ی مکاشفه) مواجهه ایم.
(اولین بار که مرگ را دیدم،کوچک بودم.....مرگ جیره بندی شد،با کوپن و ژتون....)
در اینجا مرگ،به عنوان پایان زیستی و زندگی نیست،بلکه به عنوان یک(کالای مصرفی،سیاسی)بازنمایی می شود،امری قابل توزیع،وابسته به نظام دولتی و قدرت،این تبدیل مرگ به جیره،نشانه ی(افول تراژدی به بوروکراسی) است،همچنین یادآور (جامعه ی پسا ایدیولوژیک) که در آن معنای مرگ، از تقدس، تهی شده است.
اگر بخواهم به موارد دیگر این کتاب اشاره داشته باشم می توانم به دیالوگ های فلسفی ،تضاد هستی با نیستی و به تصویرهای استعاری و زیبا شناسی گسسته و تقابل فرم و محتوا به همراه روایت در مقام استعاره ی تاتر هستی تاکید کنم...
در آخر برای جناب رضا روشنی آرزوی موفقیت روزافزون دارم
=====
جمال بیگ
کافه‌ی فرهنگی هزار و چند شب برگزار می‌کند:

نشست شاهنامه‌خوانی

موضوع: تحلیل، بررسی و دورهم‌خوانی داستان «رستم و شغاد»

اجرا:سارا متقی
هم‌خوانی:حامد رضوی
سخران: دکتر زهرا حیدری

زمان: 17 عصر، پنجشنبه 25 اردیبهشت 1404

نشانی: رشت، گلسار، بلوار گیلان، خیابان 192

@mazdakpanjehee
زندگی هنری یا زندگی اجتماعی، کدام مهمتر است؟

مزدک پنجه‌ای

سال‌هاست که به واسطه‌ی پدرم، با «احمد قربان‌زاده» -شاعر، نویسنده، سینماگر- دوست هستم. من، احمدآقا صدایش می‌کنم. از یک جایی به بعد دیگر ارتباط من با احمدآقا که مدیر کانون وکلا بود، بیشتر شد. محبتش بی‌مانند و صراحت لهجه‌اش زبانزد است. متین و موقر و بسیار مهربان! در عین حال قاطع و شفاف!

من از همان روزهای نخست دانشجویی، باز توسط پدر با «قاسم بزرگ‌زاده» شاعر و وکیل پایه یک دادگستری آشنا شدم، او کارآموز وکالت بود و من دانشجوی ترم دوم فقه و مبانی حقوق اسلامی. در آن دوران از قاسم بزرگ‌زاده با حضور و همراهی‌اش در محاکم، آیین دادرسی مدنی و کیفری یاد می‌گرفتم. با او خیلی وقت‌ها دفتر کانون وکلا می‌رفتم که احمدآقا مدیرش بود. در دقایقی که آنجا می‌نشستیم، صحبت از اخبار فرهنگی-هنری بود. احمدآقا همیشه لطف داشت و سوالات سال‌های قبل آزمون وکالت یا مجلات علمی که توسط اسکودا منتشر می‌شد را به من هدیه می‌داد.

حتی زمانی که نه در کانون بلکه در مرکز وکلا به عنوان وکیل قبول شدم، برای مدیر آموزش دادگستری نامه نوشت تا کارآموزی من در محاکم رشت برگزار شود تا شاید کیفیت دانش‌افزایی‌ام بالا برود. بعدها ارتباط‌مان به خاطر حضور مستمرم در خانه‌ی فرهنگ گیلان و حضور احمد آقا در جلسات مختلف خانه به عنوان یکی از موسسین بیشتر و بیشتر شد.

جذابیت احمدآقا برایم وقتی بسیار بیشتر شد که در پروژه‌ی تاریخ شفاهی با عنوان «هوای تازه» در روزهای کرونا در همان ساختمان کانون که تخلیه شده بود و روزگاری مکان اصلی کانون بود، گفتگو کردیم. اینکه چه‌طور به زعم خودش کودکی که با کفش گالش از روستاهای آبکنار به شهر می‌آید و در دوازده سالگی تازه با ماشین مواجه می‌شود، مسیر رشد و پیشرفتش در عالم کار، هنر را طی کرد. و خاطراتش از همنشینی با بسیاری از بزرگان ادبیات، سینما و عکاسی سبب شد بسیار بیشتر شخصیتش را بشناسم و دوستش داشته باشم و بیشتر نشانه‌های شعرش را درک کنم.

چند وقت قبل از سال نو با من تماس گرفت و حالم را پرسید و من چه قدر خجالت کشیدم که او با تن بیمار و آن همه آلام و رنج یاد من افتاده است.

امروز دوشنبه بیست و دوم هزار و چهارصد و چهار، هم او بود که مرا شرمنده کرد و تماس گرفت، با صدای آهسته و رنجورش از ارس پرسید و من احساس کردم که چه قدر یک انسان می‌تواند زیبا باشد و چه‌قدر من، به خاطر مشغله‌ی کار و زندگی دور از حلقه‌ی احباب هستم.

به احمدآقا گفتم رنج و درد امروز شما و برخی دیگر که اکنون با بیماری دست و پنجه نرم می‌کنند شاید به خاطر این است که روزگار با شما سازگار نبود، نیز شما هم بر تن خود بسیار سخت گرفتید تا خانواده و اطرافیان در رفاه بیشتر باشند.

در سویی دیگر هنرمندانی نیز داشتیم که زندگی و خانواده را فدای هنر خود کردند. یاد گفتگویی افتادم که یکی از نشریات تهران با همسر یک شاعر معروف کرده بود. از همسر شاعر پرسیده بودند اگر بار دیگر به دنیا بیایید حاضرید با استاد فلانی زندگی کنید، در جواب گفته بود: با سگ زندگی می‌کردم اما با آن شاعر نه.

واقعیت این است که خیلی از هنرمندان در سال‌های گذشته می‌پنداشتند زندگی هنری به مراتب مهمتر از خود زندگی خانوادگی است، برای همین همه چیز فنای این تفکر شد. می‌پنداشتند پیامبرانی هستند که برای هنر آفریده شده‌اند، و هیچ رسالتی جز خلق اثر ندارند. بر پایه‌ی همین نگاه خانواده‌ی بسیاری از این شاعران و نویسندگان قربانی چنین تفکری شدند و چه زندگی‌ها و سرنوشت‌ها نابود شد.
برخی دچار طلاق واقعی یا طلاق عاطفی شدند، برخی خودکشی کردند، دق کردند و برخی هم اگر ماندند شاید به خاطر آبروی خانوادگی حرمت‌ نگه‌ داشتند.

امروز اما این‌گونه نیست و نمی‌توان چنین زیستی را تجربه کرد. در واقع آن رویا که همسر خان یا پولداری داشته باشی که خرج تو را بکشد، چیزی شبیه افسانه است. امروز بسیاری از ما وقت‌های مرده را وقف هنر می‌کنیم.

ستارجانعلی‌پور دوست شاعرم در نشست نقد و بررسی مجموعه شعرش می‌گفت: من از سال یازده شب به بعد که منزل می‌رسم تازه سراغ شعر می‌روم. چرا که او و بسیاری از ما یادگرفته‌ایم «انسان دشواری وظیفه است» اما چرا او و دیگرانی که چنین نگاه فلسفی داشتند، زندگی هنری را بر زندگی خانوادگی ترجیح دادند؟ به راستی کدام یک مهمتر و محترم‌تر است؟


#مزدک_پنجه‌ای
#احمد_قربان‌زاده
#قاسم_بزرگ‌زاده
#ستار_جانعلی‌پور
#حامد_اریب

پ. ن: تاریخ شفاهی خانه‌ی فرهنگ گیلان به کارگردانی «حامد اریب» و دستیاری «مزدک پنجه‌ای» با عنوان «هوای تازه» تدوین شد.

برای تماشای این فلیم می‌تواند به لینک زیر مراجعه کنید👇

لینک گفتگو با احمد قربان‌زاده در آپارات

سایت احمد قربان‌زاده


@mazdakpanjehee
👍2
خبرگزاری کتاب(ایبنا): مراسم اختتامییه شصت و نهمین دوره «جایزه ادبی چپو» در سالن اصلی استانداری شهر فلورانس در ایتالیا برگزار شد و گروس عبدالملکیان را به عنوان برنده‌ی امسال این جایزه معرفی کرد. این جایزه‌ی ارزشمند بین‌المللی هر ساله در دو بخش شعر و داستان برگزار می‌شود؛ و شاعران و نویسندگان برجسته‌ای چون ماریو بارگاس یوسا، محمد بنیس، آنتونیو کارواخال و... از برندگان دوره‌های پیشین این جایزه بوده‌اند.

هیئت داوران این جایزه متشکل از ۳۵ شاعر و نویسنده ایتالیایی‌ست که هر ساله به اتفاق آرا یک شاعر یا نویسنده‌‌ی بین‌المللی را که آثارش به ایتالیایی ترجمه و منتشر شده است، برای این جایزه انتخاب می‌کنند‌.

در بخشی از متن بیانیه‌ی امسال هیئت داوران آمده است: شصت و نهمین جایزه جهانی شعر چپو به شاعر معاصر ایرانی گروس عبدالملکیان تعلق می‌گیرد. شعر گروس عبدالملکیان آمیزه‌ای از صداقت، صمیمیت عاطفی و کیفیت بلاغی‌ست. شعری با دغدغه‌هایی انسانی و اجتماعی که با نیرویی زیباشناسانه به کلامی عمیق و تکان‌دهنده تبدیل می‌شود.
CamScanner ۲۰۲۵-۰۵-۱۴ ۰۰.۲۸.pdf
53.1 MB
فصل‌نامه‌ی گیلان‌زمین، شماره‌ی۵_۸ تابستان_بهار ۷۴_۷۵
□صاحب‌امتیاز و مدیرمسوول قربان فاخته جوبنه
□سردبیر علی‌رضا پنجه‌یی
https://www.tgoop.com/davat1394/17579
👍3
ابراهیم رهبر، داستان نویس پیشکسوت به حط پایان رسید
در کمال تاسف با خبر شدیم ابراهیم رهبر، از نویسندگان دارای سبک گیلان، که سال‌ها بود در تهران زندگی می‌کرد، صبح ۲۶ اردی‌بهشت ۱۴۰۴ خرقه تهی کرد. رهبر در دوره‌های سردبیری نشریات گونه‌گون همواره با داستان‌های ارجمندش همراه من بود. این ضایعه را به دوستان و داستان نویسان ، و خواهرزاده‌اش شاعر مهربان و دوست ارجمند ما مهدی ریحانی و خانواده و عزیزان و مخاطبان آثارش تسلیت می‌گوییم.
یادش با هر کلمه از داستان‌هایش با ماست.
شایان ذکر است طبق اطلاع واصله،ابراهیم رهبر پیکر خود را تقدیم دانشگاه علوم پزشکی نموده است.
علی‌رضا پنجه‌یی
۲۶ اردی‌بهشت ۱۴۰۴
https://www.tgoop.com/davat1394/17581
👍1
ابراهیم رهبر، داستان نویس پیشکسوت به خط پایان رسید
در کمال تاسف با خبر شدیم ابراهیم رهبر، از نویسندگان دارای سبک گیلان، که سال‌ها بود در تهران زندگی می‌کرد، صبح ۲۶ اردی‌بهشت ۱۴۰۴ خرقه تهی کرد. رهبر در دوره‌های سردبیری نشریات گونه‌گون همواره با داستان‌های ارجمندش همراه من بود. این ضایعه را به دوستان و داستان نویسان ، و خواهرزاده‌اش شاعر مهربان و دوست ارجمند ما مهدی ریحانی و خانواده و عزیزان و مخاطبان آثارش تسلیت می‌گوییم.
یادش با هر کلمه از داستان‌هایش با ماست.
شایان ذکر است طبق اطلاع واصله،ابراهیم رهبر پیکر خود را تقدیم دانشگاه علوم پزشکی نموده است.
علی‌رضا پنجه‌یی
۲۶ اردی‌بهشت ۱۴۰۴
https://www.tgoop.com/davat1394/17581
https://www.tgoop.com/davat1394/17582
خیامِ تقویم و تقوا، نه خیامِ خم و خرافه
در نفی رباعیات و کشف یک پروژه معرفتی مدفون

✔️بابک‌شاکر

از خیام، آن‌که ماندگار شد، نه اخترشناس، ریاضی‌دان، فیلسوف یا معمار نظم تقویمی، بلکه شاعری بود شراب‌دوست، لاابالی، و در بهترین حالت، عارف‌نما. این خیامِ ساخته‌ ذهن ایرانی گرفتار در گریز، نه تنها با واقعیت تاریخی و معرفتی عمر بن ابراهیم خیامی نیشابوری نسبتی ندارد، بلکه در تضاد کامل با او ایستاده است. در این‌جا، نه فقط از رباعیات خیام انتقاد می‌کنیم، بلکه کل ایده‌ی “خیام رباعی‌گو” را به‌مثابه یک پدیده‌ ایدئولوژیکِ تاریخی-فرهنگی نفی می‌کنیم.
رباعیاتی که به خیام منسوب است—چه آن‌ها که زبان به طعن تقدیر دارند، چه آن‌ها که لب بر جام خمر می‌گذارند—در نهایت چیزی نیستند جز مکانیسمی برای تخلیه‌ی روانی جامعه‌ای که از اندیشیدن گریزان، اما از بیان کنایی خشنود است. این رباعیات، در واقع، نوعی خودسانسوری در لباس فلسفه هستند؛ نه برانگیزاننده‌ی شک معرفتی، بلکه سازوکار دفاعی علیه زیستن با معرفت.

متن کامل را در کانال بخوانید:
https://www.tgoop.com/vagnumchannel
https://www.tgoop.com/davat1394/17585
2025/07/13 18:54:51
Back to Top
HTML Embed Code: