رفیق سی و پنج ساله ام، پاسپورت کانادا توی جیبش است. چهار سالی استرالیا بوده و تازگی برای ویزای آمریکا اقدام کرده. می گوید کانادا هوایش خوب نیست. استرالیا دور است و رفت و آمدش سخت. آمریکا احتمالا بهتر باشد برای زندگی در میانسالی و برنامه دارد برای بازنشستگیاش برود اسپانیا
🔸 پدربزرگم، هفتاد و پنج سال عمر کرد. خانه اش، یک عمارت حیاط دار بود در کوچه عیدگاه، اطراف حرم نزدیک فلکه آب مشهد. اقامت هیچ کجای دنیا غیر از خانه خودش را نداشت. همان جا ماند. از بچگی تا پیری. پاییز، زمستان، بهار و تابستان. یک مغازه باطری سازی داشت اطراف حرم، ده دقیقه پیاده بیشتر راه نبود از خانهاش. بازنشستگیاش را هم همانجا توی همان پس کوچههای عیدگاه قدم زد.
✅ رفیقم، فارغ التحصیل صنعتی شریف است. دکترای مهندسی الکترونیک، از دانشگاه نیوسوت ولز استرالیا. دانشگاه درس میدهد. دانشجو تربیت می کند. اهل کتاب است. زیاد فیلم می بیند. زیاد سفر می کند.
🔸 پدر بزرگم، مدرسه و مکتب نرفت. سواد خواندن و نوشتن نداشت. از سر کار می آمد خانه، دو شاخه سماور را می زد به برق و پیچ رادیو را می پیچاند تا ته تا ببیند دنیا دست کیست.
✅ رفیقم، چند تایی دوست دختر داشته ولی هنوز عشق زندگی اش را پیدا نکرده. می گوید آدم باید حواسش باشد با چه کسی می رود زیر یک سقف. آلن دوباتن می خواند. الیف شافاک گوش می کند.، عقیده اش اینست که دوست داشتن از عشق بالاتر است. و تاکید می کند که ازدواج، تصمیم مهمی ست!
🔸 پدربزرگم، نمی دانست عشق چیست. سواد نداشت کریشنا مورتی و بابارا دی آنجلیس بخواند، بیست و سه ساله بود که ازدواج کرد. مادربزرگم را دوست داشت. وقتی هم مُرد، تن به تجدید فراش نداد. شاید از فرط عادت بود. شاید هم از علاقه زیاد. هر چه بود توصیه کرد سنگ قبرشان زیاد از هم فاصله نداشته باشد.
✅ رفیقم، مخالف بچه دار شدن است. می گوید دنیا جای امنی نیست. می گوید بچه دار شدن در چنین شرایطی، خیانت محض است به بشریت. برای همین همیشه از کاندوم دولایه استفاده می کند.
🔸 پدربزرگم، پنج تا پسر و یک دختر داشت و ده دوازده تا نوه، نمی دانست خدمت است یا خیانت. برای همین نمی دانست کاندوم چیست. به جایش سرش توی کار خودش بود. بچه هایش را بزرگ می کرد، توی همان عمارت حیاط دار با حوض پر از ماهی قرمز و آجرهای نارنجی دودی
✅رفیقم ورزش می کند، هفته ای لااقل دو سه باری می رود جیم. غذاهای سالم و ارگانیک می خورد. صبحها شیر و لبنیات غیرفراوری شده می زند توی رگ، و حواسش هست مبادا سرطلان بگیرد.
🔸 پدربزرگم جیم نمی رفت. زورخانه برو و اینها هم نبود. سیگار می کشید پشت سیگار. تیر و بهمن بدون فیلتر. و آخرسر هم مُرد. نه از سرطان ریه. دق کرد! از تنهایی. از نبودن مادر بزرگم.
✅رفیقم آدم موفقی ست. از زندگی اش مفید استفاده کرده و می خواهد دنیا به او احترام بگذارد.
🔸 پدربزرگم، نمی دانست موفقیت چیست. نمی فهمید اصلا موفق هست یا نیست. فقط اگر فروش دکان خوب بود، خوشحال می آمد خانه و می نشست پای رادیو و چایی را می گذاشت دم و بعد شروع می کرد به آبپاشی جاروی حیاط.
✅رفیقم دنیا را توی مشتهايش دارد. از این سر تا آن سرش، یک بلیط کاغذی ست و ده ساعتی پرواز در یک صندلی گرم و نرم بزینس کِلس. می گوید دنیا عجب کوچک شده. انقدر که آدم حوصلهاش سر می رود. گاهی دوست دارد فرار کند به جایی که نمی داند کجاست. به چیزی که نمی داند چیست. می گوید کاش همه چیز دکمه پلی بَک داشت. می شد زد اول تِرَک، و همان جا ایستاد و گوش تیز کرد به هر چه بود. مثلا خشخش نامفهوم تک موج اف ام یک رادیوی روسی رنگ و رورفته، سرطاقچه یک خانه دورافتاده و بعد هم خیال کرد که لابد همهاش همین است.
نوشته علی معتمدی
🔸 پدربزرگم، هفتاد و پنج سال عمر کرد. خانه اش، یک عمارت حیاط دار بود در کوچه عیدگاه، اطراف حرم نزدیک فلکه آب مشهد. اقامت هیچ کجای دنیا غیر از خانه خودش را نداشت. همان جا ماند. از بچگی تا پیری. پاییز، زمستان، بهار و تابستان. یک مغازه باطری سازی داشت اطراف حرم، ده دقیقه پیاده بیشتر راه نبود از خانهاش. بازنشستگیاش را هم همانجا توی همان پس کوچههای عیدگاه قدم زد.
✅ رفیقم، فارغ التحصیل صنعتی شریف است. دکترای مهندسی الکترونیک، از دانشگاه نیوسوت ولز استرالیا. دانشگاه درس میدهد. دانشجو تربیت می کند. اهل کتاب است. زیاد فیلم می بیند. زیاد سفر می کند.
🔸 پدر بزرگم، مدرسه و مکتب نرفت. سواد خواندن و نوشتن نداشت. از سر کار می آمد خانه، دو شاخه سماور را می زد به برق و پیچ رادیو را می پیچاند تا ته تا ببیند دنیا دست کیست.
✅ رفیقم، چند تایی دوست دختر داشته ولی هنوز عشق زندگی اش را پیدا نکرده. می گوید آدم باید حواسش باشد با چه کسی می رود زیر یک سقف. آلن دوباتن می خواند. الیف شافاک گوش می کند.، عقیده اش اینست که دوست داشتن از عشق بالاتر است. و تاکید می کند که ازدواج، تصمیم مهمی ست!
🔸 پدربزرگم، نمی دانست عشق چیست. سواد نداشت کریشنا مورتی و بابارا دی آنجلیس بخواند، بیست و سه ساله بود که ازدواج کرد. مادربزرگم را دوست داشت. وقتی هم مُرد، تن به تجدید فراش نداد. شاید از فرط عادت بود. شاید هم از علاقه زیاد. هر چه بود توصیه کرد سنگ قبرشان زیاد از هم فاصله نداشته باشد.
✅ رفیقم، مخالف بچه دار شدن است. می گوید دنیا جای امنی نیست. می گوید بچه دار شدن در چنین شرایطی، خیانت محض است به بشریت. برای همین همیشه از کاندوم دولایه استفاده می کند.
🔸 پدربزرگم، پنج تا پسر و یک دختر داشت و ده دوازده تا نوه، نمی دانست خدمت است یا خیانت. برای همین نمی دانست کاندوم چیست. به جایش سرش توی کار خودش بود. بچه هایش را بزرگ می کرد، توی همان عمارت حیاط دار با حوض پر از ماهی قرمز و آجرهای نارنجی دودی
✅رفیقم ورزش می کند، هفته ای لااقل دو سه باری می رود جیم. غذاهای سالم و ارگانیک می خورد. صبحها شیر و لبنیات غیرفراوری شده می زند توی رگ، و حواسش هست مبادا سرطلان بگیرد.
🔸 پدربزرگم جیم نمی رفت. زورخانه برو و اینها هم نبود. سیگار می کشید پشت سیگار. تیر و بهمن بدون فیلتر. و آخرسر هم مُرد. نه از سرطان ریه. دق کرد! از تنهایی. از نبودن مادر بزرگم.
✅رفیقم آدم موفقی ست. از زندگی اش مفید استفاده کرده و می خواهد دنیا به او احترام بگذارد.
🔸 پدربزرگم، نمی دانست موفقیت چیست. نمی فهمید اصلا موفق هست یا نیست. فقط اگر فروش دکان خوب بود، خوشحال می آمد خانه و می نشست پای رادیو و چایی را می گذاشت دم و بعد شروع می کرد به آبپاشی جاروی حیاط.
✅رفیقم دنیا را توی مشتهايش دارد. از این سر تا آن سرش، یک بلیط کاغذی ست و ده ساعتی پرواز در یک صندلی گرم و نرم بزینس کِلس. می گوید دنیا عجب کوچک شده. انقدر که آدم حوصلهاش سر می رود. گاهی دوست دارد فرار کند به جایی که نمی داند کجاست. به چیزی که نمی داند چیست. می گوید کاش همه چیز دکمه پلی بَک داشت. می شد زد اول تِرَک، و همان جا ایستاد و گوش تیز کرد به هر چه بود. مثلا خشخش نامفهوم تک موج اف ام یک رادیوی روسی رنگ و رورفته، سرطاقچه یک خانه دورافتاده و بعد هم خیال کرد که لابد همهاش همین است.
نوشته علی معتمدی
Forwarded from دلشدهی ولشده (م.نساجی) (Mehdi Nassaji)
«کربلا-به-ناچار»
🖋من گمان نمی کنم حسین بن علی (ع)، آغاز گر حوادث منتهی به کربلا بود. در برابر صحنه گردانی های آل امیه، کربلا-به-ناچار بود.
بزرگان متعددی سعی کرده اند، نظریه ای ارایه کنند که توضیح دهنده رفتار حسین در ایام کربلا باشد. نظریه امر به معروف مرحوم مرتضی مطهری، نظریه حکومت مرحوم صالحی نجف آبادی و نظریه شهادت مرحوم شریعتی سه دیدگاه معروف در این زمینه اند. به گمان من،هرکدام از این نظریات، گرچه بخشی از واقعیت را توضیح می دهند، از توضیح جامع و منسجم رفتار و گفتار حسین ناتوانند. هر کدام از این نظریات را که بپذیریم، باید بخشی از تاریخ کربلا را نادیده بگیریم.
🖋به گمان من این نظریات یک پیشفرض نه چندان صحیح دارند و آن این است که ابتکار عمل به دست امام حسین بوده و او طرحی را قدم به قدم پیش برده که در نهایت به کربلا منجر شد. اما به نظر نمی رسد، اساسا حسین آغاز گر حوادث بوده باشد تا به دنبال بازخوانی طرح او برای اقداماتش باشیم. داستان از سوی یزید آغاز شد و نه حسین. او بود که بعد از مرگ معاویه، عواملش به سراغ حسین در مدینه آمدند تا از او بیعت بگیرند و حسین چون نمی خواست یزید را تایید کند، به ناچار از مدینه بیرون رفت و به مکه پناه برد، سپس مکه را هم امن ندید و از مکه بیرون زد و چون احتمال کمی در کوفه می دید، علی رغم این که خوشبین نبود، به ناچار به کوفه رفت. کوفیان که عهد شکستند،هیچ گزینه شرافتمندانه ای در برابرش قرار نداشت، پس به ناچار، در ظهر عاشورا تن به یک جنگ تحمیلی نا برابر داد تا مرز میان حق و باطل روشن بماند. من گمان می کنم کربلا-به-ناچار بود.
🖋نظریه کربلا-به-ناچار، چیزی از اهمیت و ارزش کار حسین و تاثیر گذاری فراتاریخی آن کم نمی کند،بلکه می افزاید. این نشان می دهد چگونه حسین از میان تمام محدودیت ها، فرصتی الهام بخش و ماندگار ساخت. امامان، چوب جادو که نداشتند تا حوادث را به دلخواه خود رقم بزنند. آنها هم مثل هر انسان دیگری در دنیایی با تمام محدودیت ها و عوامل خارج از کنترل زندگی می کردند و این محدودیت ها، گاه انتخاب هایشان را محدود می کند. کسانی چون حسین، علاوه بر محدودیت های بیرونی، باید محدودیت های انسانی و اخلاقی را نیز در مناسبات خود در نظر بگیرند. حسین رفتارش با انبوهی از خطوط قرمز اخلاقی مواجه است و این برخلاف یزید است که یله و رها، برای قدرت هر کاری می کند. حسین، به ناچار خیلی از کارها را نمی کند و به ناچار مسیرهایی را می رود که به ظاهر دست برتر را از آن رقیبان می کند.
🖋اتفاقا، لطف و زیبایی کار حسین در همین است که با تمام محدودیت ها، تهدیدی آنچنانی را به فرصتی فراتاریخی و الهام بخش تبدیل می کند. حسین به ما می آموزد که در بسیاری موارد، «وضعیت» ها را ما رقم نمی زنیم و کنترل آن به دست ما نیست، با اینحال مهم است که ما «موضع گیری» هایمان در مقابل این «وضعیت »ها درست باشد. در زندگی هر روزه ما هم داستان همین است. ما در جهانی سراسر محدودیت و اتفاقات پیش بینی نشده به سر می بریم. هر لحظه ممکن است اتفاقی بیفتد که تمام محاسبات ما را به هم بریزد. از درسهای داستان حسین این است که انسانی که رنگ خدا گرفته، هیچ گاه به بن بست نمی رسد. همه ناچاری های جهان، درون خود چاره ها دارند که بندگان خوب خدا، آنها را می بینند و می یابند.
🖋کربلا-به-ناچار بود ولی از درونش چاره ها برای انسانیت جوشید.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
🖋من گمان نمی کنم حسین بن علی (ع)، آغاز گر حوادث منتهی به کربلا بود. در برابر صحنه گردانی های آل امیه، کربلا-به-ناچار بود.
بزرگان متعددی سعی کرده اند، نظریه ای ارایه کنند که توضیح دهنده رفتار حسین در ایام کربلا باشد. نظریه امر به معروف مرحوم مرتضی مطهری، نظریه حکومت مرحوم صالحی نجف آبادی و نظریه شهادت مرحوم شریعتی سه دیدگاه معروف در این زمینه اند. به گمان من،هرکدام از این نظریات، گرچه بخشی از واقعیت را توضیح می دهند، از توضیح جامع و منسجم رفتار و گفتار حسین ناتوانند. هر کدام از این نظریات را که بپذیریم، باید بخشی از تاریخ کربلا را نادیده بگیریم.
🖋به گمان من این نظریات یک پیشفرض نه چندان صحیح دارند و آن این است که ابتکار عمل به دست امام حسین بوده و او طرحی را قدم به قدم پیش برده که در نهایت به کربلا منجر شد. اما به نظر نمی رسد، اساسا حسین آغاز گر حوادث بوده باشد تا به دنبال بازخوانی طرح او برای اقداماتش باشیم. داستان از سوی یزید آغاز شد و نه حسین. او بود که بعد از مرگ معاویه، عواملش به سراغ حسین در مدینه آمدند تا از او بیعت بگیرند و حسین چون نمی خواست یزید را تایید کند، به ناچار از مدینه بیرون رفت و به مکه پناه برد، سپس مکه را هم امن ندید و از مکه بیرون زد و چون احتمال کمی در کوفه می دید، علی رغم این که خوشبین نبود، به ناچار به کوفه رفت. کوفیان که عهد شکستند،هیچ گزینه شرافتمندانه ای در برابرش قرار نداشت، پس به ناچار، در ظهر عاشورا تن به یک جنگ تحمیلی نا برابر داد تا مرز میان حق و باطل روشن بماند. من گمان می کنم کربلا-به-ناچار بود.
🖋نظریه کربلا-به-ناچار، چیزی از اهمیت و ارزش کار حسین و تاثیر گذاری فراتاریخی آن کم نمی کند،بلکه می افزاید. این نشان می دهد چگونه حسین از میان تمام محدودیت ها، فرصتی الهام بخش و ماندگار ساخت. امامان، چوب جادو که نداشتند تا حوادث را به دلخواه خود رقم بزنند. آنها هم مثل هر انسان دیگری در دنیایی با تمام محدودیت ها و عوامل خارج از کنترل زندگی می کردند و این محدودیت ها، گاه انتخاب هایشان را محدود می کند. کسانی چون حسین، علاوه بر محدودیت های بیرونی، باید محدودیت های انسانی و اخلاقی را نیز در مناسبات خود در نظر بگیرند. حسین رفتارش با انبوهی از خطوط قرمز اخلاقی مواجه است و این برخلاف یزید است که یله و رها، برای قدرت هر کاری می کند. حسین، به ناچار خیلی از کارها را نمی کند و به ناچار مسیرهایی را می رود که به ظاهر دست برتر را از آن رقیبان می کند.
🖋اتفاقا، لطف و زیبایی کار حسین در همین است که با تمام محدودیت ها، تهدیدی آنچنانی را به فرصتی فراتاریخی و الهام بخش تبدیل می کند. حسین به ما می آموزد که در بسیاری موارد، «وضعیت» ها را ما رقم نمی زنیم و کنترل آن به دست ما نیست، با اینحال مهم است که ما «موضع گیری» هایمان در مقابل این «وضعیت »ها درست باشد. در زندگی هر روزه ما هم داستان همین است. ما در جهانی سراسر محدودیت و اتفاقات پیش بینی نشده به سر می بریم. هر لحظه ممکن است اتفاقی بیفتد که تمام محاسبات ما را به هم بریزد. از درسهای داستان حسین این است که انسانی که رنگ خدا گرفته، هیچ گاه به بن بست نمی رسد. همه ناچاری های جهان، درون خود چاره ها دارند که بندگان خوب خدا، آنها را می بینند و می یابند.
🖋کربلا-به-ناچار بود ولی از درونش چاره ها برای انسانیت جوشید.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
Telegram
دلشدهی ولشده (م.نساجی)
مدرس روانشناسی، دانشگاه شهيد بهشتى
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
Forwarded from دلشدهی ولشده (م.نساجی) (Mehdi Nassaji)
🌙« و اما آن شب...»
◾️شب عاشورا حسین(ع)، یاران را جمع کرد و گفت: عهدی میان من و شما نیست. آنان به دنبال من اند و کاری به شما ندارند. این هم تاریکی شب، هرکدام سر خویش گیرید و به دیار خود بروید...
◾️آنچه امام گفت، یک نمایش و یا تعارف نبود. او یک تعهد اخلاقی به یاران داشت. یاران با حسین به عنوان رهبر و حاکم بیعت کرده بودند، نه بیعتی برای کشته شدن در جنگی نابرابر. حالا دیگر از آن جلالت ها و شوکت ها خبری نبود و فردا، فردای خون بود و خون. حسین نگران بود مبادا کسی در محذور مانده باشد.
◾️یاران در جواب گفتند، حسین جان! با ما چه می کنی؟ ما همه چیز را می دانیم! گرچه شب است، ولی صحنه کاملا روشن است. ما با تو در تاریکی معامله نکرده ایم. ما جان می دهیم و جانان می خریم. تو خیالت راحت باشد. پیش از این نیز در میانه راه بارها گفته ای که دیگر میان تو و ما بیعتی نیست، خیلی ها هم رها کردند و رفتند. ما به میل خود مانده ایم. می دانیم آل امیه به دنبال تو اند و با تو کار دارند. اما بدان! اتفاقا ما هم به دنبال تو ایم و با تو کار داریم. می خواهیم دنیا نباشد اگر تو نباشی!....
◾️حسین دعایشان کرد...
◾️امام به فرزندان عقیل گفت، شما مسلم داده اید، مسلم شما را بس است. شما بروید. آنها نپذیرفتند... به ابن بشیر گفت، فرزندت توسط دیلمیان اسیر شده، تو برو! این هم پول برای آزاد کردنش. بشیر نپذیرفت، گفت راه دیگری برای آزادی اش می شناسم. او را به دیگران می سپارم و خودم با تو می مانم.
◾️امام گفت هر کس حق الناسی دارد، برود. ابن مشرقی و ابن نضر آمدند و گفتند ما بدهی داریم. عیالوار هم هستیم. ما برویم؟ امام فرمود، بروید. شما با من عهدی ندارید. به خدا می سپارمتان. آنها هم رفتند....
◾️نگرانی حسین آن بود که مبادا کسی، ناخواسته، درگیر آن جنگ نابرابر شود. حسین از روز اول هم همین دغدغه را داشت. اگر حسین می خواست، شاید می توانست با برخی طرح ها و تحریک ها و تهییج ها و تبلیغ ها، جریان را به سمتی ببرد که کارزار میان او و یزید، تبدیل به یک جنگ شهری شود که در این صورت احتمال موفقیت امام بسیار بیشتر می شد. این کاری بود که عبدالله بن زبیر از مخالفان یزید کرد. چندی پس از عاشورا، به مکه پناه برد و به تحریک آنان علیه یزید پرداخت، که در نتیجه، جنگی شهری در گرفت و شد آنچه که شد، حتی کعبه ویران شد. در مدینه نیز در سال شصت و سه هجری، به دلیل تحرکات آل زبیر و کشاندن درگیری ها به درون شهر، پس از شکست مخالفان، قتل و غارت مردم شهر توسط عاملان یزید تا جایی پیش رفت که ناموس شهر به مدت سه روز بر سپاهیان بنی امیه حلال اعلام شد و جنین از شکم مادران بیرون کشیدند.
◾️حسین اهل این کارها نبود. حسین، مردم را ابزار رسیدن به اهدافش نکرد. اهدافی که اتفاقا مقدس بودند. گرچه حقایق را گفت، ولی انتخاب را به عهده خودشان گذاشت. آنان که پای آمدن با حسین نداشتند، باید جوابگوی خدای خودشان باشند. حسین کاری با آنان ندارد. حسین بار دینداری خود را به دوش دیگرانی که نمی خواهند نمی نهد. حسین خود در وسط میدان است.
◾️آن شب به نیمه که رسید، حسین آرام بود. آخرین رفتنی ها هم رفته بودند و صحنه عاشورا خالی از اغیار بود. حالا حسین مانده و هفتاد و چند یار بی قرار، در میانه یک بیابان. خوش به حال حسین! خوش به حال یاران! خوش به حال عاشقی! که رقصی چنین میانه میدانم آرزوست... .
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
◾️شب عاشورا حسین(ع)، یاران را جمع کرد و گفت: عهدی میان من و شما نیست. آنان به دنبال من اند و کاری به شما ندارند. این هم تاریکی شب، هرکدام سر خویش گیرید و به دیار خود بروید...
◾️آنچه امام گفت، یک نمایش و یا تعارف نبود. او یک تعهد اخلاقی به یاران داشت. یاران با حسین به عنوان رهبر و حاکم بیعت کرده بودند، نه بیعتی برای کشته شدن در جنگی نابرابر. حالا دیگر از آن جلالت ها و شوکت ها خبری نبود و فردا، فردای خون بود و خون. حسین نگران بود مبادا کسی در محذور مانده باشد.
◾️یاران در جواب گفتند، حسین جان! با ما چه می کنی؟ ما همه چیز را می دانیم! گرچه شب است، ولی صحنه کاملا روشن است. ما با تو در تاریکی معامله نکرده ایم. ما جان می دهیم و جانان می خریم. تو خیالت راحت باشد. پیش از این نیز در میانه راه بارها گفته ای که دیگر میان تو و ما بیعتی نیست، خیلی ها هم رها کردند و رفتند. ما به میل خود مانده ایم. می دانیم آل امیه به دنبال تو اند و با تو کار دارند. اما بدان! اتفاقا ما هم به دنبال تو ایم و با تو کار داریم. می خواهیم دنیا نباشد اگر تو نباشی!....
◾️حسین دعایشان کرد...
◾️امام به فرزندان عقیل گفت، شما مسلم داده اید، مسلم شما را بس است. شما بروید. آنها نپذیرفتند... به ابن بشیر گفت، فرزندت توسط دیلمیان اسیر شده، تو برو! این هم پول برای آزاد کردنش. بشیر نپذیرفت، گفت راه دیگری برای آزادی اش می شناسم. او را به دیگران می سپارم و خودم با تو می مانم.
◾️امام گفت هر کس حق الناسی دارد، برود. ابن مشرقی و ابن نضر آمدند و گفتند ما بدهی داریم. عیالوار هم هستیم. ما برویم؟ امام فرمود، بروید. شما با من عهدی ندارید. به خدا می سپارمتان. آنها هم رفتند....
◾️نگرانی حسین آن بود که مبادا کسی، ناخواسته، درگیر آن جنگ نابرابر شود. حسین از روز اول هم همین دغدغه را داشت. اگر حسین می خواست، شاید می توانست با برخی طرح ها و تحریک ها و تهییج ها و تبلیغ ها، جریان را به سمتی ببرد که کارزار میان او و یزید، تبدیل به یک جنگ شهری شود که در این صورت احتمال موفقیت امام بسیار بیشتر می شد. این کاری بود که عبدالله بن زبیر از مخالفان یزید کرد. چندی پس از عاشورا، به مکه پناه برد و به تحریک آنان علیه یزید پرداخت، که در نتیجه، جنگی شهری در گرفت و شد آنچه که شد، حتی کعبه ویران شد. در مدینه نیز در سال شصت و سه هجری، به دلیل تحرکات آل زبیر و کشاندن درگیری ها به درون شهر، پس از شکست مخالفان، قتل و غارت مردم شهر توسط عاملان یزید تا جایی پیش رفت که ناموس شهر به مدت سه روز بر سپاهیان بنی امیه حلال اعلام شد و جنین از شکم مادران بیرون کشیدند.
◾️حسین اهل این کارها نبود. حسین، مردم را ابزار رسیدن به اهدافش نکرد. اهدافی که اتفاقا مقدس بودند. گرچه حقایق را گفت، ولی انتخاب را به عهده خودشان گذاشت. آنان که پای آمدن با حسین نداشتند، باید جوابگوی خدای خودشان باشند. حسین کاری با آنان ندارد. حسین بار دینداری خود را به دوش دیگرانی که نمی خواهند نمی نهد. حسین خود در وسط میدان است.
◾️آن شب به نیمه که رسید، حسین آرام بود. آخرین رفتنی ها هم رفته بودند و صحنه عاشورا خالی از اغیار بود. حالا حسین مانده و هفتاد و چند یار بی قرار، در میانه یک بیابان. خوش به حال حسین! خوش به حال یاران! خوش به حال عاشقی! که رقصی چنین میانه میدانم آرزوست... .
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
Telegram
دلشدهی ولشده (م.نساجی)
مدرس روانشناسی، دانشگاه شهيد بهشتى
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
«استخاره از منظر روانشناختی» (قسمت اول)
🔹در ادبیات دینی، دو نوع استخاره وجود دارد که یکی بسیار توصیه شده است و دیگری توصیه چندانی ندارد . عدم تفکیک بین این دو نوع استخاره، موجب شده است که درک درستی از مفهوم استخاره برای عموم وجود نداشته باشد. استخاره ای که توصیه شده است، به این معنا است که انسان، در هر کاری که قصد انجام آن را دارد، از خداوند "طلب خیر" کند. یعنی انسان توجه داشته باشد که تمام نیکی ها به دست پروردگار است و بر همین اساس، از خداوند بخواهد خیر و صلاح فرد را در هر اقدامی قرار دهد. این نوع از استخاره، مختص به مواردی نیست که شخص در درستی یا نادرستی عملی مردد است. بلکه در روایات توصیه شده است که افراد، حتی در کارهایی که مطمئن هستند آن کار درست است، مانند واجبات دینی، بازهم استخاره کنند . در حقیقت، این نوع استخاره، تمرین این نکته است که همیشه به یاد داشته باشیم که هرچه ازخیر و نیکی به ما می رسد ، از جانب خداوند است. در روایات شیعه آدابی برای این نوع استخاره نیز مطرح شده است. به عنوان نمونه گفته شده است که قبل از هر کار مهمی، نماز استخاره به جای آوریم و از خداوند بخواهیم که خیر وصلاح ما را در آن کار قرار دهد .
🔹نوع دوم استخاره، همان معنای اصطلاحی استخاره است که در میان مردم رایج است. یعنی کسی که درستی انجام کاری را نمی داند، با خداوند از طریق استخاره مشورت نموده، راهنمایی طلب می کند. این استخاره می تواند از طریق قرآن، تسبیح و روشهای دیگر انجام شود. بر خلاف تصور بسیاری، برای این نوع از استخاره، توصیه چندانی از سوی امامان شیعه وجود ندارد. حتی کسانی چون ابن ادریس، از فقهای معروف شیعه در قرن ششم، معتقدند که اساسا هر جا که در روایات اشاره ای به استخاره شده است، منظور استخاره به معنای " طلب خیر" است و باید این مفهوم را از زواید بیشتر زدود . هرچند عموم فقهای شیعه استخاره اصطلاحی را معتبر شمرده و شرایطی را برای آن ذکر کرده اند. از شرایط مهم استخاره آن است که استخاره باید پس از به کارگیری عقل و مشورت باشد. یعنی اگر پس از بررسی عقلانی موضوع و نیز مشورت با متخصصین و افراد مجرب، شخص واقعا متحیر ماند و نتوانست تصمیم بگیرد،آنگاه با استفاده از روشهایی که در سنت دینی آمده است، استخاره نموده، خود را از وضعیت تردید خارج نماید.
🔹نکته مهم درباره استخاره - به معنای اصطلاحی آن - این است که این نوع استخاره، به معنای اطلاع از غیب نیست. علامه طباطبایی می گوید: "استخاره كارى جز تعيين يكى از دو طرف ترديد را انجام نمى دهد، نه غير واجبى را واجب و حلالى را حرام و خلاصه حكمى از احكام خداى را تغيير مى دهد، و نه آدمى را به آنچه در پس پرده غيب است خبردار مى كند" . بنابراین، نباید توقع داشت که از طریق استخاره، اطلاعاتی از خزانه غیب الهی درباره سرنوشت کارها به دست آید. بلکه کارکرد استخاره، کارکردی روانشناختی است.
🔹به این بیان که وقتی افراد دچار تردید در تصمیم هستند و روشهای عرفی تصمیم گیری نیز کمک حالشان نیست، و در همان حال، ناچار از تصمیم گیری نیز می باشند، کوچکترین عاملی که بتواند فرد را به یک طرف- انجام دادن یا انجام ندادن – متمایل کند، می تواند حالت روانی وی را در یک وضعیت انجام یا عدم انجام تثبیت کند. در این فرض، یکی از روشهای توصیه شده، استخاره است.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
🔹در ادبیات دینی، دو نوع استخاره وجود دارد که یکی بسیار توصیه شده است و دیگری توصیه چندانی ندارد . عدم تفکیک بین این دو نوع استخاره، موجب شده است که درک درستی از مفهوم استخاره برای عموم وجود نداشته باشد. استخاره ای که توصیه شده است، به این معنا است که انسان، در هر کاری که قصد انجام آن را دارد، از خداوند "طلب خیر" کند. یعنی انسان توجه داشته باشد که تمام نیکی ها به دست پروردگار است و بر همین اساس، از خداوند بخواهد خیر و صلاح فرد را در هر اقدامی قرار دهد. این نوع از استخاره، مختص به مواردی نیست که شخص در درستی یا نادرستی عملی مردد است. بلکه در روایات توصیه شده است که افراد، حتی در کارهایی که مطمئن هستند آن کار درست است، مانند واجبات دینی، بازهم استخاره کنند . در حقیقت، این نوع استخاره، تمرین این نکته است که همیشه به یاد داشته باشیم که هرچه ازخیر و نیکی به ما می رسد ، از جانب خداوند است. در روایات شیعه آدابی برای این نوع استخاره نیز مطرح شده است. به عنوان نمونه گفته شده است که قبل از هر کار مهمی، نماز استخاره به جای آوریم و از خداوند بخواهیم که خیر وصلاح ما را در آن کار قرار دهد .
🔹نوع دوم استخاره، همان معنای اصطلاحی استخاره است که در میان مردم رایج است. یعنی کسی که درستی انجام کاری را نمی داند، با خداوند از طریق استخاره مشورت نموده، راهنمایی طلب می کند. این استخاره می تواند از طریق قرآن، تسبیح و روشهای دیگر انجام شود. بر خلاف تصور بسیاری، برای این نوع از استخاره، توصیه چندانی از سوی امامان شیعه وجود ندارد. حتی کسانی چون ابن ادریس، از فقهای معروف شیعه در قرن ششم، معتقدند که اساسا هر جا که در روایات اشاره ای به استخاره شده است، منظور استخاره به معنای " طلب خیر" است و باید این مفهوم را از زواید بیشتر زدود . هرچند عموم فقهای شیعه استخاره اصطلاحی را معتبر شمرده و شرایطی را برای آن ذکر کرده اند. از شرایط مهم استخاره آن است که استخاره باید پس از به کارگیری عقل و مشورت باشد. یعنی اگر پس از بررسی عقلانی موضوع و نیز مشورت با متخصصین و افراد مجرب، شخص واقعا متحیر ماند و نتوانست تصمیم بگیرد،آنگاه با استفاده از روشهایی که در سنت دینی آمده است، استخاره نموده، خود را از وضعیت تردید خارج نماید.
🔹نکته مهم درباره استخاره - به معنای اصطلاحی آن - این است که این نوع استخاره، به معنای اطلاع از غیب نیست. علامه طباطبایی می گوید: "استخاره كارى جز تعيين يكى از دو طرف ترديد را انجام نمى دهد، نه غير واجبى را واجب و حلالى را حرام و خلاصه حكمى از احكام خداى را تغيير مى دهد، و نه آدمى را به آنچه در پس پرده غيب است خبردار مى كند" . بنابراین، نباید توقع داشت که از طریق استخاره، اطلاعاتی از خزانه غیب الهی درباره سرنوشت کارها به دست آید. بلکه کارکرد استخاره، کارکردی روانشناختی است.
🔹به این بیان که وقتی افراد دچار تردید در تصمیم هستند و روشهای عرفی تصمیم گیری نیز کمک حالشان نیست، و در همان حال، ناچار از تصمیم گیری نیز می باشند، کوچکترین عاملی که بتواند فرد را به یک طرف- انجام دادن یا انجام ندادن – متمایل کند، می تواند حالت روانی وی را در یک وضعیت انجام یا عدم انجام تثبیت کند. در این فرض، یکی از روشهای توصیه شده، استخاره است.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
Telegram
دلشدهی ولشده (م.نساجی)
مدرس روانشناسی، دانشگاه شهيد بهشتى
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
«استخاره از منظر روانشناختی» (قسمت دوم)
🔹در حقیقت استخاره، نوعی درمان برای وضعیت بی تصمیمی افراد است و نه کسب اطلاع از ماوراء. با این توضیح کاملا روشن است که چرا در سنت امامان ما، به استخاره توصیه نشده است. استخاره یک نوع کمک به افراد بی تصمیم در تصمیم گیری است و طبیعی است که بهترین حالت این است که انسان تا آنجا که ممکن است تلاش کند که از وضعیت تردید و بی تصمیمی دوری کند. هر چند اگر فرد، ناتوان از مدیریت وضعیت روانی خود شد و تحقیق و مشورت هم کارساز نبود، استخاره به عنوان آخرین راه حل می تواند مشکل گشا باشد. جالب اینجا است که برخی، استخاره اصطلاحی را به نوعی قرعه برای اتخاذ تصمیم نهایی تفسیر نموده اند . البته قرعه ای که در آن از خداوند خواسته می شود که سرنوشت تصمیم فرد سرنوشتی نیک و خوش فرجام باشد.
نکات زیر در تکمیل بحث فوق قابل ذکر است:
📍از باورهای غلط آن است که افراد در "مسایل مهم زندگی" استخاره می کنند. ظاهرا دلیل آن این است که چون مساله مهم است، ریسک نکنند و از خداوند بخواهند که راه را نشانشان دهد. با توضیحی که ارایه شد، مشخص می شود که این تصور نادرست است. البته بنا بر توصیه پیشوایان دین، استخاره به معنای طلب خیر- معنای اول - همیشه و در همه جا، خصوصا کارهای مهم بسیار خوب است.
📍انجام زیاد استخاره – به معنای اصطلاحی – نشان از معنوی بودن افراد نیست. بلکه برعکس، بیان گر آن است که افراد قدرت تصمیم گیری به روشهای معمول را از دست داده اند. این تصور نادرست است که در کارهای مهم، تبرکا در نهایت استخاره بگیریم. هرچند همان طور که گفته شد، کسانی که همیشه از خداوند چه در امور کلی و چه جزیی، طلب خیر- استخاره به معنای اول- می نمایند، چون همواره یاد خداوند را در دل دارند، افراد معنوی تری هستند.
📍اگر به هر دلیل، شخصی برای انجام عملی استخاره نمود، ولی پیش از انجام عمل، اطلاعات جدیدی به دست آورد و نتیجه گرفت که مخالف استخاره عمل کند، هیچ گونه مانع شرعی و عقلی ای برای این کار وجود ندارد. بلکه می تواند به راحتی استخاره را در نظر نگیرد و بر مبنای تصمیم خود عمل کند. در حقیقت در این فرض، شرایط جدیدی ایجاد شده که تصمیم جدیدی را می طلبد. هر چند توصیه شده است که برای آنکه اثر بد روانشناختی حاصل از مخالفت با استخاره از بین برود، افراد مقداری صدقه بدهند تا اگر هم تصور بر این است که ضرری احتمالی در مخالفت با استخاره وجود دارد، با توکل به خداوند و صدقه، دفع شود.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
🔹در حقیقت استخاره، نوعی درمان برای وضعیت بی تصمیمی افراد است و نه کسب اطلاع از ماوراء. با این توضیح کاملا روشن است که چرا در سنت امامان ما، به استخاره توصیه نشده است. استخاره یک نوع کمک به افراد بی تصمیم در تصمیم گیری است و طبیعی است که بهترین حالت این است که انسان تا آنجا که ممکن است تلاش کند که از وضعیت تردید و بی تصمیمی دوری کند. هر چند اگر فرد، ناتوان از مدیریت وضعیت روانی خود شد و تحقیق و مشورت هم کارساز نبود، استخاره به عنوان آخرین راه حل می تواند مشکل گشا باشد. جالب اینجا است که برخی، استخاره اصطلاحی را به نوعی قرعه برای اتخاذ تصمیم نهایی تفسیر نموده اند . البته قرعه ای که در آن از خداوند خواسته می شود که سرنوشت تصمیم فرد سرنوشتی نیک و خوش فرجام باشد.
نکات زیر در تکمیل بحث فوق قابل ذکر است:
📍از باورهای غلط آن است که افراد در "مسایل مهم زندگی" استخاره می کنند. ظاهرا دلیل آن این است که چون مساله مهم است، ریسک نکنند و از خداوند بخواهند که راه را نشانشان دهد. با توضیحی که ارایه شد، مشخص می شود که این تصور نادرست است. البته بنا بر توصیه پیشوایان دین، استخاره به معنای طلب خیر- معنای اول - همیشه و در همه جا، خصوصا کارهای مهم بسیار خوب است.
📍انجام زیاد استخاره – به معنای اصطلاحی – نشان از معنوی بودن افراد نیست. بلکه برعکس، بیان گر آن است که افراد قدرت تصمیم گیری به روشهای معمول را از دست داده اند. این تصور نادرست است که در کارهای مهم، تبرکا در نهایت استخاره بگیریم. هرچند همان طور که گفته شد، کسانی که همیشه از خداوند چه در امور کلی و چه جزیی، طلب خیر- استخاره به معنای اول- می نمایند، چون همواره یاد خداوند را در دل دارند، افراد معنوی تری هستند.
📍اگر به هر دلیل، شخصی برای انجام عملی استخاره نمود، ولی پیش از انجام عمل، اطلاعات جدیدی به دست آورد و نتیجه گرفت که مخالف استخاره عمل کند، هیچ گونه مانع شرعی و عقلی ای برای این کار وجود ندارد. بلکه می تواند به راحتی استخاره را در نظر نگیرد و بر مبنای تصمیم خود عمل کند. در حقیقت در این فرض، شرایط جدیدی ایجاد شده که تصمیم جدیدی را می طلبد. هر چند توصیه شده است که برای آنکه اثر بد روانشناختی حاصل از مخالفت با استخاره از بین برود، افراد مقداری صدقه بدهند تا اگر هم تصور بر این است که ضرری احتمالی در مخالفت با استخاره وجود دارد، با توکل به خداوند و صدقه، دفع شود.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
Telegram
دلشدهی ولشده (م.نساجی)
مدرس روانشناسی، دانشگاه شهيد بهشتى
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
🔷«رسول خدا: فال نیک بزنید، آن را خواهید یافت»
🔹پیامبر،خودش این گونه عمل می کرد. در ماجرای حدیبیه، وقتی «سهیل بن عمرو» از جانب مشرکین برای مذاکره آمد، رسول خدا گفت: کار ما «سهل» شد، چرا که «سهیل» آمده است. در داستان دعوت نامه پیامبر به خسرو پرویز پادشاه ایران، وقتی خسرو پرویز مشتی خاک در جواب نامه فرستاد، حضرت آن را به «فال نیک» گرفت و گفت: خسرو پرویز خاک کشورش را تقدیم ما کرد، بزودی ندای اسلام به سرزمین ایرانیان خواهد رسید.
🔹مرحوم علامه طباطبایی می گوید: فال زدن یا «تفال»، به معنای آن است که«حادثه ای را دلیل وقوع حادثه ای که بعدا اتفاق خواهد افتاد بدانیم، هر چند بین آنها ارتباطی نباشد».
🔹در فال زدن به اشتباه نیفتیم. «فال» خبر از غیب نمی دهد و تفال به معنای پیشگویی نیست.همانطور که علامه طباطبایی می گوید، فال، صرفا اثری روانشناختی دارد. مثلا فال حافظ، خبری درباره آینده به ما نمی دهد؛ بنابراین اگر برای ازدواج یا سفر و یا هر کار دیگر تفالی به حافظ زدیم و اشعاری مطابق میل ما آمد، معنایش این نیست که حافظ، خبری از خزانه غیب برای ما آورده است و نتیجه اقدام ما را پیش گویی کرده است. بلکه اینکه فال حافظ خوب آمده است، ما را به این نکته یادآوری می کند که خداوند همیشه برای بندگانش خیر و نیکی می خواهد، پس امیدواریم که کاری را که در پیش داریم، سرانجامش نیک باشد.
نکات زیر را درباره «فال زدن» به خاطر داشته باشیم:
🔹همانطور که فال خوب، اثر مطلوب دارد، فال بد نیز اثر نامطلوب دارد. لذا هرگز فال بد نزنیم. بنابر آنچه گفته شد، هیچ خصوصیتی در حوادث پیرامونی ما نیست و فال، چه خوب و چه بد، صرفا اثری روانشناختی دارد. بنابر نظر علامه طباطبایی، فال بد زدن موثر تر از فال نیک زدن است، چرا که انسان از نظر روانی به گونه ای است که بیشتر تحت تاثیر افکار منفی قرار می گیرد. بنابراین فال بد نزنیم تا از اثرات بد روانی آن به دور باشیم.
🔹امام صادق (ع) می فرماید: اگر فال بدی پیش آمد، به آن بی اعتنا باشید. اگر به آن بی توجه بودید ایام به کامتان خواهد بود. اما اگر به آن توجه کردید و اجازه دادید روح و روانتان با آن درگیر شود، فال بد، کار خودش را می کند.
🔹هر اتفاق خوشایندی را می توان به فال نیک گرفت. از اشعار حافظ گرفته، تا بارش باران و سرسبزی باغ و بستان و دیدن یک دوست خوب در صبحگاهان. به هر حال انتخاب با ما است. هدف آن است که نسبت به آینده خوشبین باشیم. فقط مواظب باشیم که با دامن خرافات نیفتیم. در آنچه به آن فال می زنیم اثری مستقیم نیست.
🔹برخی بزرگان دین توصیه می کنند که از فال زدن به «قرآن» پرهیز کنیم. شاید به این دلیل که برای افراد عادی فهم آیات مشکل است و ممکن است اشتباه در فهم ایجاد شود. دلیل دیگرش هم شاید این باشد که چون مردم عادی، معمولا نمی دانند فال زدن برای چیست و به اشتباه گمان می کنند که فال خبر از آینده می دهد و از سوی دیگر چون اعتقاد راسخی به قرآن دارند، وقتی به قرآن فال می زنند، گمان می کنند که قرآن برای آنها خبر از آینده می دهد، و بر همین اساس بر اساس فالی که به قرآن می زنند درباره مسایل زندگی خود تصمیم می گیرند. کاری که هیچ مبنای منطقی ای ندارد.
🔹فال زدن با «استخاره» فرق دارد. استخاره در مواردی است که فرد کاملا متحیر و سرگردان است و از تصمیم گیری عاجز است، در این موارد فرد استخاره می کند تا از حالت بی تصمیمی و سرگردانی درآید. در حالیکه، به فال نیک گرفتن امور کمکی به تصمیم گیری فرد نمی کند. فال نیک زدن صرفا باعث می شود که انسان نسبت به نتایج تصمیمی که قبلا گرفته است خوشبین باشد.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
🔹پیامبر،خودش این گونه عمل می کرد. در ماجرای حدیبیه، وقتی «سهیل بن عمرو» از جانب مشرکین برای مذاکره آمد، رسول خدا گفت: کار ما «سهل» شد، چرا که «سهیل» آمده است. در داستان دعوت نامه پیامبر به خسرو پرویز پادشاه ایران، وقتی خسرو پرویز مشتی خاک در جواب نامه فرستاد، حضرت آن را به «فال نیک» گرفت و گفت: خسرو پرویز خاک کشورش را تقدیم ما کرد، بزودی ندای اسلام به سرزمین ایرانیان خواهد رسید.
🔹مرحوم علامه طباطبایی می گوید: فال زدن یا «تفال»، به معنای آن است که«حادثه ای را دلیل وقوع حادثه ای که بعدا اتفاق خواهد افتاد بدانیم، هر چند بین آنها ارتباطی نباشد».
🔹در فال زدن به اشتباه نیفتیم. «فال» خبر از غیب نمی دهد و تفال به معنای پیشگویی نیست.همانطور که علامه طباطبایی می گوید، فال، صرفا اثری روانشناختی دارد. مثلا فال حافظ، خبری درباره آینده به ما نمی دهد؛ بنابراین اگر برای ازدواج یا سفر و یا هر کار دیگر تفالی به حافظ زدیم و اشعاری مطابق میل ما آمد، معنایش این نیست که حافظ، خبری از خزانه غیب برای ما آورده است و نتیجه اقدام ما را پیش گویی کرده است. بلکه اینکه فال حافظ خوب آمده است، ما را به این نکته یادآوری می کند که خداوند همیشه برای بندگانش خیر و نیکی می خواهد، پس امیدواریم که کاری را که در پیش داریم، سرانجامش نیک باشد.
نکات زیر را درباره «فال زدن» به خاطر داشته باشیم:
🔹همانطور که فال خوب، اثر مطلوب دارد، فال بد نیز اثر نامطلوب دارد. لذا هرگز فال بد نزنیم. بنابر آنچه گفته شد، هیچ خصوصیتی در حوادث پیرامونی ما نیست و فال، چه خوب و چه بد، صرفا اثری روانشناختی دارد. بنابر نظر علامه طباطبایی، فال بد زدن موثر تر از فال نیک زدن است، چرا که انسان از نظر روانی به گونه ای است که بیشتر تحت تاثیر افکار منفی قرار می گیرد. بنابراین فال بد نزنیم تا از اثرات بد روانی آن به دور باشیم.
🔹امام صادق (ع) می فرماید: اگر فال بدی پیش آمد، به آن بی اعتنا باشید. اگر به آن بی توجه بودید ایام به کامتان خواهد بود. اما اگر به آن توجه کردید و اجازه دادید روح و روانتان با آن درگیر شود، فال بد، کار خودش را می کند.
🔹هر اتفاق خوشایندی را می توان به فال نیک گرفت. از اشعار حافظ گرفته، تا بارش باران و سرسبزی باغ و بستان و دیدن یک دوست خوب در صبحگاهان. به هر حال انتخاب با ما است. هدف آن است که نسبت به آینده خوشبین باشیم. فقط مواظب باشیم که با دامن خرافات نیفتیم. در آنچه به آن فال می زنیم اثری مستقیم نیست.
🔹برخی بزرگان دین توصیه می کنند که از فال زدن به «قرآن» پرهیز کنیم. شاید به این دلیل که برای افراد عادی فهم آیات مشکل است و ممکن است اشتباه در فهم ایجاد شود. دلیل دیگرش هم شاید این باشد که چون مردم عادی، معمولا نمی دانند فال زدن برای چیست و به اشتباه گمان می کنند که فال خبر از آینده می دهد و از سوی دیگر چون اعتقاد راسخی به قرآن دارند، وقتی به قرآن فال می زنند، گمان می کنند که قرآن برای آنها خبر از آینده می دهد، و بر همین اساس بر اساس فالی که به قرآن می زنند درباره مسایل زندگی خود تصمیم می گیرند. کاری که هیچ مبنای منطقی ای ندارد.
🔹فال زدن با «استخاره» فرق دارد. استخاره در مواردی است که فرد کاملا متحیر و سرگردان است و از تصمیم گیری عاجز است، در این موارد فرد استخاره می کند تا از حالت بی تصمیمی و سرگردانی درآید. در حالیکه، به فال نیک گرفتن امور کمکی به تصمیم گیری فرد نمی کند. فال نیک زدن صرفا باعث می شود که انسان نسبت به نتایج تصمیمی که قبلا گرفته است خوشبین باشد.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
Telegram
دلشدهی ولشده (م.نساجی)
مدرس روانشناسی، دانشگاه شهيد بهشتى
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
🔴خدای خوب، خدای بد
دوستی از تلخی و بی وفایی روزگار شکوه می کرد. می گفت اگر خدای ما عادل است، پس این همه رنج و زجر ما از برای چیست؟ این چه خدایی است که مصیبت بندگانش را می بیند و دم برنمی دارد و سکوت نمی شکند و کاری نمی کند؟
گفتم آشفته مباش! در مجموع، قصه جهان از دو حال خارج نیست. یا خدایی هست یا خدایی نیست.
اگر خدایی نباشد و اراده¬ای بر جهان حاکم نباشد، اساسا" پرسش از عدالت بی¬معنا است.کسی که هیچ باوری به موجودی برتر از این جهان ندارد و هیچ چیز در پس پرده این عالم نمی¬بیند، اعتراضش به چه کسی است؟ وقتی هیچ اراده¬ای جهان را راهبری نمی¬کند، و همه چیز به حرکات ذاتی ذرات بنیادین بازمی¬گردد، اصلا" خدا و یا موجودی برتر وجود ندارد که ما از عدالت و حکمت او پرسش کنیم. جهان همین است که هست؛ و آن طرف قصه کسی نیست که ما یقه او را بگیریم و از عدالتش بپرسیم. جهان مجموعه ای از روابط کور و بی هدف است و رنج و دردهای ما و هر موجود دیگری در این جهان، محصول جبر مکانیکی این جهان است و جهان را صاحبی نیست که از او حکمت و عدالت و لطف و مهربانی بخواهیم.
اگر هم خدایی باشد حتما" آن خدا خدای سراسر عدالت و حکمت است. خدای ناعادل ونادان وجود ندارد. اگر خدای ما عادل نباشد که نخواسته یا نتوانسته عادلانه عمل کند، در حقیقت چنین موجودی خدا نیست چون خودش دارای ضعف و نقصان و مقهور نیازها و هوسهای خودش است. خدای بد، نمی تواند از بندگان پرسشگری کند، چون خودش متهم است و یکی باید تکلیف خودش را مشخص کند.
بنابراین ما خدای ناعادل و سفیه و نامهربان نمی¬توانیم داشته باشیم. یا خدا هست و همۀ خوبی¬ها را دارد یا اصلا" خدایی نیست. اگر اصلا" خدایی نباشد که عدالت معنا ندارد و اگر هم خدایی باشد که جهان را قطعا" عادلانه آفریده هر چند که در پس پرده این عالم رازهایی باشد که در فهم من و شما نیاید.
آنچه ما را در برابر مصیبت ها و بلاها آرامش می دهد، آن است که بدانیم، خدای بد محال است. اگر خدایی هست، که هست، سراسر خوبی و مهر و عدالت و حکمت و لطف است، هرچند مهربانی ها و حکمتهای ناشناخته اش را در دل دردها و رنجها قرار داده باشد. آن روز که کار جهان سرآید، حکمت های مستور این جهان بر پرده می افتد و آرامش جاودانه روزی بندگان خوب و صبور خدا خواهد شد. به قول مرحوم عین صاد:
در این سو پای ما آماده می گردد، با رنج و فشار و درد، در آن سو، سخت می تازیم تا آن مقصد بی مرز.....
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
دوستی از تلخی و بی وفایی روزگار شکوه می کرد. می گفت اگر خدای ما عادل است، پس این همه رنج و زجر ما از برای چیست؟ این چه خدایی است که مصیبت بندگانش را می بیند و دم برنمی دارد و سکوت نمی شکند و کاری نمی کند؟
گفتم آشفته مباش! در مجموع، قصه جهان از دو حال خارج نیست. یا خدایی هست یا خدایی نیست.
اگر خدایی نباشد و اراده¬ای بر جهان حاکم نباشد، اساسا" پرسش از عدالت بی¬معنا است.کسی که هیچ باوری به موجودی برتر از این جهان ندارد و هیچ چیز در پس پرده این عالم نمی¬بیند، اعتراضش به چه کسی است؟ وقتی هیچ اراده¬ای جهان را راهبری نمی¬کند، و همه چیز به حرکات ذاتی ذرات بنیادین بازمی¬گردد، اصلا" خدا و یا موجودی برتر وجود ندارد که ما از عدالت و حکمت او پرسش کنیم. جهان همین است که هست؛ و آن طرف قصه کسی نیست که ما یقه او را بگیریم و از عدالتش بپرسیم. جهان مجموعه ای از روابط کور و بی هدف است و رنج و دردهای ما و هر موجود دیگری در این جهان، محصول جبر مکانیکی این جهان است و جهان را صاحبی نیست که از او حکمت و عدالت و لطف و مهربانی بخواهیم.
اگر هم خدایی باشد حتما" آن خدا خدای سراسر عدالت و حکمت است. خدای ناعادل ونادان وجود ندارد. اگر خدای ما عادل نباشد که نخواسته یا نتوانسته عادلانه عمل کند، در حقیقت چنین موجودی خدا نیست چون خودش دارای ضعف و نقصان و مقهور نیازها و هوسهای خودش است. خدای بد، نمی تواند از بندگان پرسشگری کند، چون خودش متهم است و یکی باید تکلیف خودش را مشخص کند.
بنابراین ما خدای ناعادل و سفیه و نامهربان نمی¬توانیم داشته باشیم. یا خدا هست و همۀ خوبی¬ها را دارد یا اصلا" خدایی نیست. اگر اصلا" خدایی نباشد که عدالت معنا ندارد و اگر هم خدایی باشد که جهان را قطعا" عادلانه آفریده هر چند که در پس پرده این عالم رازهایی باشد که در فهم من و شما نیاید.
آنچه ما را در برابر مصیبت ها و بلاها آرامش می دهد، آن است که بدانیم، خدای بد محال است. اگر خدایی هست، که هست، سراسر خوبی و مهر و عدالت و حکمت و لطف است، هرچند مهربانی ها و حکمتهای ناشناخته اش را در دل دردها و رنجها قرار داده باشد. آن روز که کار جهان سرآید، حکمت های مستور این جهان بر پرده می افتد و آرامش جاودانه روزی بندگان خوب و صبور خدا خواهد شد. به قول مرحوم عین صاد:
در این سو پای ما آماده می گردد، با رنج و فشار و درد، در آن سو، سخت می تازیم تا آن مقصد بی مرز.....
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
Telegram
دلشدهی ولشده (م.نساجی)
مدرس روانشناسی، دانشگاه شهيد بهشتى
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
Forwarded from Sol Tqs
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔶خاتمی: بازنده ای سرفراز
🔸نسل جدید بیشتر به فکر زندگی بهتر و راحت جان و لذت و برخورداری است تا به فکر آرمان و ایدئولوژی. ما تقریبا دیگر شاهد جنبش های آرمان گرا در هیچ جای دنیا نیستیم. برای همین است که ماهیت حرکات اعتراضی در همه جای جهان، حتی کشورهای پیشرفته از جمله فرانسه، بیشتر شبیه شورش است تا یک جنبش آرمان خواه. نسل جدید، حوصله برنامه های مبارزاتی دراز مدت که شاید نتایج آن در نسل های بعد آشکار شود و نیز مبارزات پرهزینه را ندارد.
🔸نسل جدید به دنبال زندگی شاد و راحت است و به شرطی به مبارزات و تلاشهای اجتماعی می پردازد که این تلاش ها اولا هزینه سنگین نداشته باشد و ثانیا حاصل این تلاش ها به خود او هم برسد، نه این که او فدا شود تا دیگران را راحت جان باشد.
🔸چنین رویکردی نتیجه «فردی» شدن جهان امروز است و ایران و غرب و شرق هم ندارد. عصر حاضر، عصر فردی شدگی است و تعداد کسانی که حاضر باشند، برای آرمان خود هزینه بدهند، اندک است. اشکالی هم ندارد، این انتخاب نسل جدید است و خرده ای نیست.
🔸به نظر می رسد خاتمی با توجه به محدودیت های متعددی که در عرصه سیاسی کشور وجود دارد، دستش از ارایه راه حلی برای نسل جدید کم حوصله خالی است. او چیزی در مشتش ندارد که روی میز بریزد تا بلکه اوضاع کشور دگرگون شود و یا حتی اندکی بهبود یابد.
🔸خاتمی در یک مخمصه گیر کرده است. از یک طرف، تصمیم گیران کشور، گوششان بدهکار نیست و راه خودشان را می روند و مردم را هر روز ناراضی تر می کنند و هیچ افق کوتاه مدتی از تغییر و اصلاح در برابر جامعه قرار نمی دهند. از سوی دیگر نیز جامعه جوان ما حوصله راه حلهای دراز مدت را ندارد و دلش می خواهد به زودی با یک افق روشن و کوتاه مدت، مشکلاتش حل شود. ظاهرا خاتمی برای این شرایط هیچ راه حلی ندارد.
🔸البته قرار هم نیست که یک سیاستمدار برای هر شرایطی وهر مشکلی و خواسته ای راه حل داشته باشد.گاهی نمی شود که نمی شود که نمی شود. مگر ما برای همه مشکلات زندگی شخصی مان راه حل داریم؟ خصوصا اگر بخواهیم از یک سری اصول تخطی نکنیم. ما حتی خیلی وقت ها در میان رقابت ها و دشمنی های اطرافیانمان بازنده ایم. چون نمی خواهیم به هر وسیله و با هر ترفندی پیروز میدان باشیم.
🔸شاید خاتمی حرفهایش تکراری شده باشد ولی این حرفهای تکراری حرفهای اصولی و درستی هستند. خاتمی هم می توانست و می تواند موج سواری کند. مگر رضا پهلوی بر موج اعتراضات آبان 98 سوار نشد؟ اما آیا برای خاتمی اخلاقی بود که جوانان را دعوت به ریختن در خیابان کند، در جایی که هیچ افق روشنی برای اعتراضات خیابانی وجود نداشت، جز ریخته شدن خون یک عده انسان بی گناه؟
🔸خاتمی یک سیاست مدار با اصول و آرمانهای مشخص است. حالا اگر جامعه جوان ما حوصله او را ندارد، این دیگر تقصیر خاتمی نیست. به نظر می رسد تنها کاری که خاتمی در شرایط انسداد سیاسی کشور می تواند انجام دهد این است که اولا موضع گیری ای نکند که اوضاع را بدتر از این کند و ثانیا تلاش کند روزنه های اصلاح را باز نگه دارد تا شاید در آینده ای که چندان هم زمانش مشخص نیست، همین اندک روزنه ها موجبات گشایش را فراهم کنند.
🔸البته که چنین تلاشهایی نه برای جان به لب رسیدگان نان و آب می شود و نه توقعات حداقلی جامعه جوان را برآورده می کند. اما اگر خاتمی بخواهد کماکان بر اصول انسانی و اخلاقی خود پایبند باشد، این حداکثر کاری است که می تواند انجام دهد.
🔸خاتمی یک سیاست مدار آرمانگرا است و حتی اگر تلاشهایش در زمان حیات خودش نتیجه ندهند، بازهم دست از تلاش برنمی دارد. شاید چنین سیاستمداری دیگر به درد نسل حاضر نخورد. اشکالی هم ندارد. جامعه می تواند افراد و راه حلهای دیگر را امتحان کند.
🔸ممکن است خاتمی بازنده عرصه سیاست باشد. اما گمان نمی کنم خاتمی نگران چنین چیزی باشد. او کماکان بر اصول خود پایبند می ماند، حتی اگر چند صباح دیگر همه او را فراموش کرده باشند. گاهی اخلاقی زیستن، انسان را بازنده می کند، اما چنین بازنده ای ، بازنده ای سرفراز است.
🔸من امیدوارم، کماکان فضایی برای تاکتیک های هوشمندانه خاتمی وجود داشته باشد. اما اگر نبود، بازهم برای من، خاتمی خاتمی است. چه تکرار کند، چه نکند و چه تکرار او پاسخ داده شود چه نشود.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
🔸نسل جدید بیشتر به فکر زندگی بهتر و راحت جان و لذت و برخورداری است تا به فکر آرمان و ایدئولوژی. ما تقریبا دیگر شاهد جنبش های آرمان گرا در هیچ جای دنیا نیستیم. برای همین است که ماهیت حرکات اعتراضی در همه جای جهان، حتی کشورهای پیشرفته از جمله فرانسه، بیشتر شبیه شورش است تا یک جنبش آرمان خواه. نسل جدید، حوصله برنامه های مبارزاتی دراز مدت که شاید نتایج آن در نسل های بعد آشکار شود و نیز مبارزات پرهزینه را ندارد.
🔸نسل جدید به دنبال زندگی شاد و راحت است و به شرطی به مبارزات و تلاشهای اجتماعی می پردازد که این تلاش ها اولا هزینه سنگین نداشته باشد و ثانیا حاصل این تلاش ها به خود او هم برسد، نه این که او فدا شود تا دیگران را راحت جان باشد.
🔸چنین رویکردی نتیجه «فردی» شدن جهان امروز است و ایران و غرب و شرق هم ندارد. عصر حاضر، عصر فردی شدگی است و تعداد کسانی که حاضر باشند، برای آرمان خود هزینه بدهند، اندک است. اشکالی هم ندارد، این انتخاب نسل جدید است و خرده ای نیست.
🔸به نظر می رسد خاتمی با توجه به محدودیت های متعددی که در عرصه سیاسی کشور وجود دارد، دستش از ارایه راه حلی برای نسل جدید کم حوصله خالی است. او چیزی در مشتش ندارد که روی میز بریزد تا بلکه اوضاع کشور دگرگون شود و یا حتی اندکی بهبود یابد.
🔸خاتمی در یک مخمصه گیر کرده است. از یک طرف، تصمیم گیران کشور، گوششان بدهکار نیست و راه خودشان را می روند و مردم را هر روز ناراضی تر می کنند و هیچ افق کوتاه مدتی از تغییر و اصلاح در برابر جامعه قرار نمی دهند. از سوی دیگر نیز جامعه جوان ما حوصله راه حلهای دراز مدت را ندارد و دلش می خواهد به زودی با یک افق روشن و کوتاه مدت، مشکلاتش حل شود. ظاهرا خاتمی برای این شرایط هیچ راه حلی ندارد.
🔸البته قرار هم نیست که یک سیاستمدار برای هر شرایطی وهر مشکلی و خواسته ای راه حل داشته باشد.گاهی نمی شود که نمی شود که نمی شود. مگر ما برای همه مشکلات زندگی شخصی مان راه حل داریم؟ خصوصا اگر بخواهیم از یک سری اصول تخطی نکنیم. ما حتی خیلی وقت ها در میان رقابت ها و دشمنی های اطرافیانمان بازنده ایم. چون نمی خواهیم به هر وسیله و با هر ترفندی پیروز میدان باشیم.
🔸شاید خاتمی حرفهایش تکراری شده باشد ولی این حرفهای تکراری حرفهای اصولی و درستی هستند. خاتمی هم می توانست و می تواند موج سواری کند. مگر رضا پهلوی بر موج اعتراضات آبان 98 سوار نشد؟ اما آیا برای خاتمی اخلاقی بود که جوانان را دعوت به ریختن در خیابان کند، در جایی که هیچ افق روشنی برای اعتراضات خیابانی وجود نداشت، جز ریخته شدن خون یک عده انسان بی گناه؟
🔸خاتمی یک سیاست مدار با اصول و آرمانهای مشخص است. حالا اگر جامعه جوان ما حوصله او را ندارد، این دیگر تقصیر خاتمی نیست. به نظر می رسد تنها کاری که خاتمی در شرایط انسداد سیاسی کشور می تواند انجام دهد این است که اولا موضع گیری ای نکند که اوضاع را بدتر از این کند و ثانیا تلاش کند روزنه های اصلاح را باز نگه دارد تا شاید در آینده ای که چندان هم زمانش مشخص نیست، همین اندک روزنه ها موجبات گشایش را فراهم کنند.
🔸البته که چنین تلاشهایی نه برای جان به لب رسیدگان نان و آب می شود و نه توقعات حداقلی جامعه جوان را برآورده می کند. اما اگر خاتمی بخواهد کماکان بر اصول انسانی و اخلاقی خود پایبند باشد، این حداکثر کاری است که می تواند انجام دهد.
🔸خاتمی یک سیاست مدار آرمانگرا است و حتی اگر تلاشهایش در زمان حیات خودش نتیجه ندهند، بازهم دست از تلاش برنمی دارد. شاید چنین سیاستمداری دیگر به درد نسل حاضر نخورد. اشکالی هم ندارد. جامعه می تواند افراد و راه حلهای دیگر را امتحان کند.
🔸ممکن است خاتمی بازنده عرصه سیاست باشد. اما گمان نمی کنم خاتمی نگران چنین چیزی باشد. او کماکان بر اصول خود پایبند می ماند، حتی اگر چند صباح دیگر همه او را فراموش کرده باشند. گاهی اخلاقی زیستن، انسان را بازنده می کند، اما چنین بازنده ای ، بازنده ای سرفراز است.
🔸من امیدوارم، کماکان فضایی برای تاکتیک های هوشمندانه خاتمی وجود داشته باشد. اما اگر نبود، بازهم برای من، خاتمی خاتمی است. چه تکرار کند، چه نکند و چه تکرار او پاسخ داده شود چه نشود.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
Telegram
دلشدهی ولشده (م.نساجی)
مدرس روانشناسی، دانشگاه شهيد بهشتى
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
«برای جان و سوزان!
کریسمس و سال نو مبارک!
زمان زود می گذرد، ما بزودی دوباره پدربزرگ و مادر بزرگ می شویم!
با عشق
از طرف جنیفر و اسپایک»
این کارت تبریک سال نوی مسیحی را امروز پست چی به خانه ما انداخت.
نه! اشتباه نشده و آدرس درست است.
جان و سوزان ساکنان قبلی این خانه بودند. جان سال گذشته میلادی ناباورانه سرطان گرفت و مرد. سوزان هم که دلتنگ جان بود بعد از او، دیگر نتوانست در این خانه بماند، این شد که فروخت و رفت و ما ساکن این خانه شدیم.
ظاهرا جنیفر و اسپایک هنوز از مردن جان و رفتن سوزان خبر ندارند. راست می گویند، زمان زود می گذرد، حالا دیگر جان مرده است، هرچند هنوز برای او خبرهای خوب میرسد: این که جنیفر و اسپایک قرار است فرزند نوه شان هم به دنیا بیاید.
کارت تبریک جنیفر و اسپایک، مرگ و زندگی را با هم داشت. نامه خطاب به مرده ای بود که نوید تولد نوه های کوچک جنیفر و اسپایک را می داد.
مرگ و حیات چقدر به هم نزدیک اند!
دیر نخواهد بود که برای ما هم نامه ای به این خانه بیاید، و نه ما، که دیگران نامه را بازکنند!
کریسمس و سال نو مبارک!
زمان زود می گذرد، ما بزودی دوباره پدربزرگ و مادر بزرگ می شویم!
با عشق
از طرف جنیفر و اسپایک»
این کارت تبریک سال نوی مسیحی را امروز پست چی به خانه ما انداخت.
نه! اشتباه نشده و آدرس درست است.
جان و سوزان ساکنان قبلی این خانه بودند. جان سال گذشته میلادی ناباورانه سرطان گرفت و مرد. سوزان هم که دلتنگ جان بود بعد از او، دیگر نتوانست در این خانه بماند، این شد که فروخت و رفت و ما ساکن این خانه شدیم.
ظاهرا جنیفر و اسپایک هنوز از مردن جان و رفتن سوزان خبر ندارند. راست می گویند، زمان زود می گذرد، حالا دیگر جان مرده است، هرچند هنوز برای او خبرهای خوب میرسد: این که جنیفر و اسپایک قرار است فرزند نوه شان هم به دنیا بیاید.
کارت تبریک جنیفر و اسپایک، مرگ و زندگی را با هم داشت. نامه خطاب به مرده ای بود که نوید تولد نوه های کوچک جنیفر و اسپایک را می داد.
مرگ و حیات چقدر به هم نزدیک اند!
دیر نخواهد بود که برای ما هم نامه ای به این خانه بیاید، و نه ما، که دیگران نامه را بازکنند!
❇️مملکت بی صاحب
✅انگلیس (یا بهتر بگویم بریتانیا)، مملکتی بی صاحب است و هرسیاستمداری، هر کاری زورش برسد انجام می دهد.
✅حدود چهار سال پیش، نخست وزیر وقت، دیوید کامرون، برای آن که حزبش در انتخابات رای بیاورد، به هواداران تندرو حزبش وعده داد در صورتی که مجدد انتخاب شود، «خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا» را به رای می گذارد. او مطمئن بود که چنین رفراندومی رای نمی آورد و فقط ترفندی بود که بتواند مجددا نخست وزیر شود.
✅کامرون رای آورد و نخست وزیر شد و حالا نوبت عمل به وعده اش بود. با اطمینان فرآیند رفراندوم را شروع کرد. اما دست برقضا همه چیز آنگونه که او و بسیاری دیگر فکر می کردند پیش نرفت و ناباورانه «برگزیت» با اختلاف اندک رای آورد.
✅کامرون که افتضاح به بار آورده بود و می دانست پارلمان موافق خروج نیست، بلافاصله استعفا داد و عرصه را به ترزا می هم حزبی اش واگذار کرد. او هم در مدت سه سال هر چه کرد تا رضایت پارلمان را بر سر برگزیت به دست آورد نتوانست. حتی انتخابات مجدد هم جایگاه او را بهتر نکرد.
✅خلاصه مملکت هر روز یک داستانی بود. مواردی بود که طرفداران و مخالفان برگزیت هر دو با جمعیت انبوه هم زمان در مقابل پارلمان راهپیمایی می کردند.
✅ترزا می شکست خورد و نوبت به بوریس جانسون رسید. او هم به دلیل توازن قوا هر کار کرد نتوانست برگزیت را در پارلمان قبل به سرانجام برساند. حتی پارلمان را تعطیل کرد تا پارلمان نتواند سد راهش برای برگزیت باشد. در مقابل عده ای از او شکایت کردند و دادگاه به بازگشایی مجدد پارلمان رای داد. او هر ترفندی که می توانست به کار برد ولی نشد. آخر سر پارلمان رای به انتخابات زودهنگام برای بار دوم داد. بوریس جانسون هم حاضر شد چنین قماری را بپذیرد و مجددا خود را در معرض انتخاب قرار داد.
✅همین چند روز پیش انتخابات برگزار شد و در نهایت به دلیل استراتژی مبهم مخالفان بوریس جانسون، او رای قاطعی به دست آورد. جانسون به فاصله سه روز پارلمان مجدد را تشکیل داد و امروز هم با رای قاطع توانست برگزیت را به نتیجه برساند. هر چند راه درازی در پیش است.
✅در این چهار سال، حوادث سیاسی انگلستان با دینامیک بسیار سریعی اتفاق افتاد و صحنه سیاست بارها و بارها عوض شد. هر کس هر چه زور داشت به میان آورد. این وسط هم هیچ کس نبود که قدرت کامل داشته باشد و در این زورآزمایی ها حرف آخر را بزند و تکلیف مملکت را روشن کند.
ملکه چه قبل از رفراندوم و چه بعد از رفراندوم، کلمه ای در رد یا تایید برگزیت، صراحتا یا تلویحا نگفت. حتی یک بار خبرنگاری از دربار پرسید که آیا ملکه اصلا درباره برگزیت (صرف نظر از این که مخالف یا موافق باشد) با نخست وزیر صحبت کرده است؟ دربار در این باره هم اظهار نظری نکرد.
✅در طول چهار سال گذشته، آنچه حاکم بود فرآیندهای قانونی نهادینه شده بود. با این که حتی عده ای می خواستند از قانون سوء استفاده کنند، همچون تعطیلی پارلمان توسط بوریس جانسون، با اینحال نظام درهم پیچیده قانون گذاری که محصول قرنها قانون ورزی در این کشور است، به گونه ای است که راههاى قانونی برای جلوگیری از سوء استفاده های قانونی وجود دارد.
✅سرانجام هم تکلیف توسط آرای عمومی مشخص شد و از این پس بوریس جانسون می تواند کار خودش را در چارچوب قانون، با قدرتی که از آرای عمومی به دست آورد پیش ببرد.
✅گرچه حوادث چهارسال گذشته برگزیت نشان داد بریتانیا بی صاحب است و حرف آخر وجود ندارد، ولی در کشوری که قانون و دموکراسی نهادینه شده باشد، هر چند پر افت و خیز، در نهایت مسایل حل می شوند و جامعه هم ملتهب نمی شود.
✅انگلیس (یا بهتر بگویم بریتانیا)، مملکتی بی صاحب است و هرسیاستمداری، هر کاری زورش برسد انجام می دهد.
✅حدود چهار سال پیش، نخست وزیر وقت، دیوید کامرون، برای آن که حزبش در انتخابات رای بیاورد، به هواداران تندرو حزبش وعده داد در صورتی که مجدد انتخاب شود، «خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا» را به رای می گذارد. او مطمئن بود که چنین رفراندومی رای نمی آورد و فقط ترفندی بود که بتواند مجددا نخست وزیر شود.
✅کامرون رای آورد و نخست وزیر شد و حالا نوبت عمل به وعده اش بود. با اطمینان فرآیند رفراندوم را شروع کرد. اما دست برقضا همه چیز آنگونه که او و بسیاری دیگر فکر می کردند پیش نرفت و ناباورانه «برگزیت» با اختلاف اندک رای آورد.
✅کامرون که افتضاح به بار آورده بود و می دانست پارلمان موافق خروج نیست، بلافاصله استعفا داد و عرصه را به ترزا می هم حزبی اش واگذار کرد. او هم در مدت سه سال هر چه کرد تا رضایت پارلمان را بر سر برگزیت به دست آورد نتوانست. حتی انتخابات مجدد هم جایگاه او را بهتر نکرد.
✅خلاصه مملکت هر روز یک داستانی بود. مواردی بود که طرفداران و مخالفان برگزیت هر دو با جمعیت انبوه هم زمان در مقابل پارلمان راهپیمایی می کردند.
✅ترزا می شکست خورد و نوبت به بوریس جانسون رسید. او هم به دلیل توازن قوا هر کار کرد نتوانست برگزیت را در پارلمان قبل به سرانجام برساند. حتی پارلمان را تعطیل کرد تا پارلمان نتواند سد راهش برای برگزیت باشد. در مقابل عده ای از او شکایت کردند و دادگاه به بازگشایی مجدد پارلمان رای داد. او هر ترفندی که می توانست به کار برد ولی نشد. آخر سر پارلمان رای به انتخابات زودهنگام برای بار دوم داد. بوریس جانسون هم حاضر شد چنین قماری را بپذیرد و مجددا خود را در معرض انتخاب قرار داد.
✅همین چند روز پیش انتخابات برگزار شد و در نهایت به دلیل استراتژی مبهم مخالفان بوریس جانسون، او رای قاطعی به دست آورد. جانسون به فاصله سه روز پارلمان مجدد را تشکیل داد و امروز هم با رای قاطع توانست برگزیت را به نتیجه برساند. هر چند راه درازی در پیش است.
✅در این چهار سال، حوادث سیاسی انگلستان با دینامیک بسیار سریعی اتفاق افتاد و صحنه سیاست بارها و بارها عوض شد. هر کس هر چه زور داشت به میان آورد. این وسط هم هیچ کس نبود که قدرت کامل داشته باشد و در این زورآزمایی ها حرف آخر را بزند و تکلیف مملکت را روشن کند.
ملکه چه قبل از رفراندوم و چه بعد از رفراندوم، کلمه ای در رد یا تایید برگزیت، صراحتا یا تلویحا نگفت. حتی یک بار خبرنگاری از دربار پرسید که آیا ملکه اصلا درباره برگزیت (صرف نظر از این که مخالف یا موافق باشد) با نخست وزیر صحبت کرده است؟ دربار در این باره هم اظهار نظری نکرد.
✅در طول چهار سال گذشته، آنچه حاکم بود فرآیندهای قانونی نهادینه شده بود. با این که حتی عده ای می خواستند از قانون سوء استفاده کنند، همچون تعطیلی پارلمان توسط بوریس جانسون، با اینحال نظام درهم پیچیده قانون گذاری که محصول قرنها قانون ورزی در این کشور است، به گونه ای است که راههاى قانونی برای جلوگیری از سوء استفاده های قانونی وجود دارد.
✅سرانجام هم تکلیف توسط آرای عمومی مشخص شد و از این پس بوریس جانسون می تواند کار خودش را در چارچوب قانون، با قدرتی که از آرای عمومی به دست آورد پیش ببرد.
✅گرچه حوادث چهارسال گذشته برگزیت نشان داد بریتانیا بی صاحب است و حرف آخر وجود ندارد، ولی در کشوری که قانون و دموکراسی نهادینه شده باشد، هر چند پر افت و خیز، در نهایت مسایل حل می شوند و جامعه هم ملتهب نمی شود.
🔴«انتقام، کدام انتقام؟»
▪️با ریخته شدن خون سردار سرافراز قاسم سلیمانی، «انتقام گیری» تبدیل به یک خواست جمعی شده است.
▪️اما فراموش نکنیم، انتقام نه یک مفهوم والای دینی و معنوی و نه یک اصطلاح اخلاقی است. انتقام دو کارکرد دارد. در حوزه فردی، انتقام نوعی شفای خاطر با کارکرد روانشناختی برای شخصی است که مورد ظلم واقع شده است. در حوزه اجتماعی نیز انتقام، نوعی پاسخ برای ایجاد موازنه قدرت است.
▪️انتقام در حوزه فردی یک انتخاب شخصی است و فرد می تواند انتقام بگیرد، حتی اگر این انتقام جویی، منفعتی برای شخص نداشته باشد و یا حتی ضرر داشته باشد ولی شخص را از نظر روحی ارضاء کند. انتقام فردی، می تواند صرفا یک واکنش هیجانی بدون محاسبه ضررها و منفعت های آن باشد.
▪️اما انتقام در حوزه اجتماعی و بین الملل، نمی تواند صرفا کارکرد فروکش کردن هیجان و شفای خاطر داشته باشد. انتقام در حوزه بین الملل، باید در چارچوب منافع ملی و برای ایجاد موازنه قدرت باشد.
▪️گاهی به دلیل هیجانی شدن جامعه، اصطلاح «انتقام» صرفا کارکرد هیجانی پیدا می کند و این یک خطای معرفت شناختی و روانشناختی است که باید از آن پرهیز شود.
▪️در حوادث پس از عاشورا، عموم مسلمانان و خصوصا گروههای شیعه که خبر شهادت امام حسین را شنیدند، بسیار ملتهب و آماده انتقام گیری شدند. امام سجاد به عنوان حجت باقیمانده از عاشورا، با رفتار معقول خود، این هیجانات را مدیریت کرد و عقلانیت بخشید و با آن که شخصا حق انتقام گیری شخصی را داشت، از آن صرف نظر نمود و منافع دراز مدت جامعه را فدای هیجانات و شفای خاطر فردی ننمود.
▪️امروز هم اگر در پس ترور ناجوانمردانه سردار سلیمانی عزیز، عواطف جامعه به شدت جریحه دار شده است، باید مراقب بود که «انتقام» تبدیل به یک واکنش هیجانی نشود، بلکه اگر سخن از «انتقام» به میان می آید، منظور رفتاری حساب شده در پاسخ به یک شرارت بین المللی در جهت منافع دراز مدت و کوتاه مدت ملی باشد.
▪️با درود به روان پاک شهید سرافراز، قاسم سلیمانی که تمام عمر خود را صرف منافع ملی ایران نمود.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
▪️با ریخته شدن خون سردار سرافراز قاسم سلیمانی، «انتقام گیری» تبدیل به یک خواست جمعی شده است.
▪️اما فراموش نکنیم، انتقام نه یک مفهوم والای دینی و معنوی و نه یک اصطلاح اخلاقی است. انتقام دو کارکرد دارد. در حوزه فردی، انتقام نوعی شفای خاطر با کارکرد روانشناختی برای شخصی است که مورد ظلم واقع شده است. در حوزه اجتماعی نیز انتقام، نوعی پاسخ برای ایجاد موازنه قدرت است.
▪️انتقام در حوزه فردی یک انتخاب شخصی است و فرد می تواند انتقام بگیرد، حتی اگر این انتقام جویی، منفعتی برای شخص نداشته باشد و یا حتی ضرر داشته باشد ولی شخص را از نظر روحی ارضاء کند. انتقام فردی، می تواند صرفا یک واکنش هیجانی بدون محاسبه ضررها و منفعت های آن باشد.
▪️اما انتقام در حوزه اجتماعی و بین الملل، نمی تواند صرفا کارکرد فروکش کردن هیجان و شفای خاطر داشته باشد. انتقام در حوزه بین الملل، باید در چارچوب منافع ملی و برای ایجاد موازنه قدرت باشد.
▪️گاهی به دلیل هیجانی شدن جامعه، اصطلاح «انتقام» صرفا کارکرد هیجانی پیدا می کند و این یک خطای معرفت شناختی و روانشناختی است که باید از آن پرهیز شود.
▪️در حوادث پس از عاشورا، عموم مسلمانان و خصوصا گروههای شیعه که خبر شهادت امام حسین را شنیدند، بسیار ملتهب و آماده انتقام گیری شدند. امام سجاد به عنوان حجت باقیمانده از عاشورا، با رفتار معقول خود، این هیجانات را مدیریت کرد و عقلانیت بخشید و با آن که شخصا حق انتقام گیری شخصی را داشت، از آن صرف نظر نمود و منافع دراز مدت جامعه را فدای هیجانات و شفای خاطر فردی ننمود.
▪️امروز هم اگر در پس ترور ناجوانمردانه سردار سلیمانی عزیز، عواطف جامعه به شدت جریحه دار شده است، باید مراقب بود که «انتقام» تبدیل به یک واکنش هیجانی نشود، بلکه اگر سخن از «انتقام» به میان می آید، منظور رفتاری حساب شده در پاسخ به یک شرارت بین المللی در جهت منافع دراز مدت و کوتاه مدت ملی باشد.
▪️با درود به روان پاک شهید سرافراز، قاسم سلیمانی که تمام عمر خود را صرف منافع ملی ایران نمود.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
Telegram
دلشدهی ولشده (م.نساجی)
مدرس روانشناسی، دانشگاه شهيد بهشتى
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
Forwarded from دلشدهی ولشده (م.نساجی) (Mehdi Nassaji)
🔷 ما ولشدگان و خانم زینب ابوطالبی
برخلاف تصور بسیاری، ایشان در ویدیوی جدیدی که پخش کرده اند، از حرفی که زده بود برنگشته،عذرخواهی هم نکرده اند.
خانم ابوطالبی، شخصیتی باهوش و سخنران است و کلامش را به دقت انتخاب می کند.
ایشان فقط از این که حرفشان «موجب تشنج شده» عذرخواهی کردند، یعنی نباید این موضوع را به این پوست کندگی در تلویزیون می گفتم و مردم را نگران می کردم .
در میانه کلام هم گفتند «من کسی نیستم که تصمیم بگیرم چه کسی مثل من فکر کنه» که این هم حرف درستی است و ایشان تصمیم گیر نیستند و تصمیم را قبلا کسان دیگری گرفته اند.
در آخر هم گفتند که «همه ما با هم داریم سرنوشت این کشور رو رقم می زنیم و سرنوشت دیگری وجود نخواهد داشت» که معنای دیگرش احتمالا با توجه به سخنان قبل ایشان این است که «همینی که هست و اگر نمی خواهید بروید».
ایشان هیچ جا نمی گوید که حرفی که من زدم اشتباه بوده است. واقعا هم از نظر خودش حرفش اشتباه نبوده و بیانگر یک اعتقاد دیرینه است.
اساسا او به چه دلیل باید عذرخواهی کند؟ ایشان که، مثل آن یکی که به سرکار خانم بنی اعتماد توهین کرد، به کسی توهین یا بی احترامی نکرده است. هیچ کس هم باورش ظرف یکی دو روز عوض نمی شود، باوری که با آن زندگی کرده و براساس آن عمل کرده.
اتفاقا من از این جهت ایشان را تحسین می کنم که از حرفی که زده بود برنگشت و سلحشورانه بر سر حرفش ایستاد. برعکس، بانوی استواری چون ایشان، اگر از حرفش بازمی گشت جای تعجب بود.
اساسا ایشان حرف عجیبی نزده است. آنچه ایشان گفته عملا در کشور دارد اجرا می شود.
این که اکثر مردم ایران در شمار «ولشدگان» هستند که حالا همین جوری در کشور هستند، معنایش غیر از این نیست که هرکس مثل ما فکر نمی کند، بگذارد و برود.
وقتی میلیون ها زنی که مثل ایشان فکر نمی کنند و نمی پوشند، عملا از صحنه های رسمی کشور حذف هستند و لایق ترین آنها حداکثر در حد یک کارمند جزء به کار گرفته می شود، معنایش غیر از این نیست که اگر نمی خواهید بروید.
آیا این که هر جا می روی، از مجلس گرفته تا مدرسه، فیلترهای چندگانه گذاشته اند تا افراد را گزینش کنند، معنایش غیر از این است که هرکس نمی خواهد برود؟
خیلی ها هم از قبل پیام ناگفته ولی عملی شده ایشان را گرفته اند و اگر توانسته اند، گذاشته اند و رفته اند.
البته که بحث شخص نیست و مهم هم نیست که ایشان عذرخواهی کند یا نکند، که نکرده است. مهم این است که کماکان عموم مردمان این سرزمین، بیگانگان اند که در بهترین حالت، جزو «ولشدگان» اند که بودن و نبودنشان برای برخی فرقی ندارد.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
برخلاف تصور بسیاری، ایشان در ویدیوی جدیدی که پخش کرده اند، از حرفی که زده بود برنگشته،عذرخواهی هم نکرده اند.
خانم ابوطالبی، شخصیتی باهوش و سخنران است و کلامش را به دقت انتخاب می کند.
ایشان فقط از این که حرفشان «موجب تشنج شده» عذرخواهی کردند، یعنی نباید این موضوع را به این پوست کندگی در تلویزیون می گفتم و مردم را نگران می کردم .
در میانه کلام هم گفتند «من کسی نیستم که تصمیم بگیرم چه کسی مثل من فکر کنه» که این هم حرف درستی است و ایشان تصمیم گیر نیستند و تصمیم را قبلا کسان دیگری گرفته اند.
در آخر هم گفتند که «همه ما با هم داریم سرنوشت این کشور رو رقم می زنیم و سرنوشت دیگری وجود نخواهد داشت» که معنای دیگرش احتمالا با توجه به سخنان قبل ایشان این است که «همینی که هست و اگر نمی خواهید بروید».
ایشان هیچ جا نمی گوید که حرفی که من زدم اشتباه بوده است. واقعا هم از نظر خودش حرفش اشتباه نبوده و بیانگر یک اعتقاد دیرینه است.
اساسا او به چه دلیل باید عذرخواهی کند؟ ایشان که، مثل آن یکی که به سرکار خانم بنی اعتماد توهین کرد، به کسی توهین یا بی احترامی نکرده است. هیچ کس هم باورش ظرف یکی دو روز عوض نمی شود، باوری که با آن زندگی کرده و براساس آن عمل کرده.
اتفاقا من از این جهت ایشان را تحسین می کنم که از حرفی که زده بود برنگشت و سلحشورانه بر سر حرفش ایستاد. برعکس، بانوی استواری چون ایشان، اگر از حرفش بازمی گشت جای تعجب بود.
اساسا ایشان حرف عجیبی نزده است. آنچه ایشان گفته عملا در کشور دارد اجرا می شود.
این که اکثر مردم ایران در شمار «ولشدگان» هستند که حالا همین جوری در کشور هستند، معنایش غیر از این نیست که هرکس مثل ما فکر نمی کند، بگذارد و برود.
وقتی میلیون ها زنی که مثل ایشان فکر نمی کنند و نمی پوشند، عملا از صحنه های رسمی کشور حذف هستند و لایق ترین آنها حداکثر در حد یک کارمند جزء به کار گرفته می شود، معنایش غیر از این نیست که اگر نمی خواهید بروید.
آیا این که هر جا می روی، از مجلس گرفته تا مدرسه، فیلترهای چندگانه گذاشته اند تا افراد را گزینش کنند، معنایش غیر از این است که هرکس نمی خواهد برود؟
خیلی ها هم از قبل پیام ناگفته ولی عملی شده ایشان را گرفته اند و اگر توانسته اند، گذاشته اند و رفته اند.
البته که بحث شخص نیست و مهم هم نیست که ایشان عذرخواهی کند یا نکند، که نکرده است. مهم این است که کماکان عموم مردمان این سرزمین، بیگانگان اند که در بهترین حالت، جزو «ولشدگان» اند که بودن و نبودنشان برای برخی فرقی ندارد.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
Telegram
دلشدهی ولشده (م.نساجی)
مدرس روانشناسی، دانشگاه شهيد بهشتى
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
◼️نادیدگان کرمان
▪️جان باختن دهها کرمانی تشییع کننده، یک تراژدی افسون شده است. مرگ خاموش عده ای که هم جسمشان له شد و هم خبرشان زیر دهها خبر جذاب تر و پرسودتر دفن شد. انگار برای هیچ کس صرف نداشت که به این از دست رفتگان بپردازد. اینطرفی ها لابد گفتند به ما چه! می خواستند دنبال تابوت راه نیفتند. مگر کور بودند و ندیدند که شلوغ است. آن طرفی ها هم گفتند، همه به قربان قاسم شدند! مبارکشان باد، عوضش جمعیت باشکوهی بود.
▪️من نمی دانم این تشییع کنندگان با چه نیتی رفته بودند و فکرشان از کدام گروه بود. جزب اللهی بودند یا صرفا برای تکریم و تشییع سرباز وطن رفته بودند. برخی هم طعنه وار می گویند چون غذا می دادند رفتند. حتما به انگیزه های مختلف رفته اند، اما به هر دلیلی که رفته باشند مرگ حقشان نبود.
▪️نیز نمی دانم آنان چه کسانی بودند، ولی هر کس که بودند، از مسوولین نبودند، آقازاده هم نبودند، هنرمند و اهل قلم و ادبیات و فلسفه و علم هم در میانشان نبود، که اگر هر کدام از اینها بودند خبرشان به ما می رسید که فلان فرماندار یا فلان مدیر یا فلان هنرمند و یا فلان دانشمند هم مرده است.
بیشتر اینها در حقیقت هیچ کس نبودند و برای همین کسی یادی از آنان نمی کند و دنبال حقشان نمی رود. اینها ولشدگان این سرزمین بودند که زیر دست و پا له شدند.
▪️عجیب است! من حدودا سی نفر از جانبختگان پرواز اوکراین را با واسطه می شناختم. داستان بسیاری از آنها را هم در فضای مجازی خواندم. از ترانه و عکس گرفته تا خاطرات و فضیلت هایشان و عشقهایشان را همگی خواندیم و دیدیم. اما من حتی یک عکس یا یک خاطره و یا حتی یک اسم از مرحومان کرمان، ندیدم و نشنیدم و نخواندم. این نشان می دهد که ارتباط من با بخش عظیمی از جامعه به کلی قطع است و عملا من هم آنها را نه می بینم و نه می شناسم.
▪️درست است که ما طبقه متوسط هم ولشدگانیم و بالاتری ها، ما را به خود واگذاشته اند، ولی حداقلش این است که خودمان به نحوی گلیممان را از آب کشیده ایم و هیچ هم نداشته باشیم، قلمی داریم و می نویسیم و یک عده را همراه می کنیم. یعنی به هر حال ما هم قدرتی داریم و بالاتری ها صد در صد نمی توانند ما را نادیده بگیرند.
▪️اما رفتگان کرمان، آنقدر از طبقات ضعیف و دست و پا بسته بودند که حتی در میان دوستان و اقوامشان کسی اهل نوشتن و گفتن نبود که خاطره ای، نکته ای یا فضیلتی درباره آنها بگوید و یا حداقل برای استیفای حقشان مطلبی بنویسد. انگار اینها طرد شدگان این سرزمین بودند که جایشان از اول در پستوها بوده. پستوهای بی خبری. انگار اینها هیچ حرفی برای گفتن و هنری برای عرضه نداشتند و هیچ عشقی در میانشان نبود که کسی روایت کند. انگار بودن و مردنشان فرقی نمی کرد.
▪️من خودم را متهم می دانم. من از رنج کرمان دورم، خیلی دور... .
▪️جان باختن دهها کرمانی تشییع کننده، یک تراژدی افسون شده است. مرگ خاموش عده ای که هم جسمشان له شد و هم خبرشان زیر دهها خبر جذاب تر و پرسودتر دفن شد. انگار برای هیچ کس صرف نداشت که به این از دست رفتگان بپردازد. اینطرفی ها لابد گفتند به ما چه! می خواستند دنبال تابوت راه نیفتند. مگر کور بودند و ندیدند که شلوغ است. آن طرفی ها هم گفتند، همه به قربان قاسم شدند! مبارکشان باد، عوضش جمعیت باشکوهی بود.
▪️من نمی دانم این تشییع کنندگان با چه نیتی رفته بودند و فکرشان از کدام گروه بود. جزب اللهی بودند یا صرفا برای تکریم و تشییع سرباز وطن رفته بودند. برخی هم طعنه وار می گویند چون غذا می دادند رفتند. حتما به انگیزه های مختلف رفته اند، اما به هر دلیلی که رفته باشند مرگ حقشان نبود.
▪️نیز نمی دانم آنان چه کسانی بودند، ولی هر کس که بودند، از مسوولین نبودند، آقازاده هم نبودند، هنرمند و اهل قلم و ادبیات و فلسفه و علم هم در میانشان نبود، که اگر هر کدام از اینها بودند خبرشان به ما می رسید که فلان فرماندار یا فلان مدیر یا فلان هنرمند و یا فلان دانشمند هم مرده است.
بیشتر اینها در حقیقت هیچ کس نبودند و برای همین کسی یادی از آنان نمی کند و دنبال حقشان نمی رود. اینها ولشدگان این سرزمین بودند که زیر دست و پا له شدند.
▪️عجیب است! من حدودا سی نفر از جانبختگان پرواز اوکراین را با واسطه می شناختم. داستان بسیاری از آنها را هم در فضای مجازی خواندم. از ترانه و عکس گرفته تا خاطرات و فضیلت هایشان و عشقهایشان را همگی خواندیم و دیدیم. اما من حتی یک عکس یا یک خاطره و یا حتی یک اسم از مرحومان کرمان، ندیدم و نشنیدم و نخواندم. این نشان می دهد که ارتباط من با بخش عظیمی از جامعه به کلی قطع است و عملا من هم آنها را نه می بینم و نه می شناسم.
▪️درست است که ما طبقه متوسط هم ولشدگانیم و بالاتری ها، ما را به خود واگذاشته اند، ولی حداقلش این است که خودمان به نحوی گلیممان را از آب کشیده ایم و هیچ هم نداشته باشیم، قلمی داریم و می نویسیم و یک عده را همراه می کنیم. یعنی به هر حال ما هم قدرتی داریم و بالاتری ها صد در صد نمی توانند ما را نادیده بگیرند.
▪️اما رفتگان کرمان، آنقدر از طبقات ضعیف و دست و پا بسته بودند که حتی در میان دوستان و اقوامشان کسی اهل نوشتن و گفتن نبود که خاطره ای، نکته ای یا فضیلتی درباره آنها بگوید و یا حداقل برای استیفای حقشان مطلبی بنویسد. انگار اینها طرد شدگان این سرزمین بودند که جایشان از اول در پستوها بوده. پستوهای بی خبری. انگار اینها هیچ حرفی برای گفتن و هنری برای عرضه نداشتند و هیچ عشقی در میانشان نبود که کسی روایت کند. انگار بودن و مردنشان فرقی نمی کرد.
▪️من خودم را متهم می دانم. من از رنج کرمان دورم، خیلی دور... .
Audio
آیا اقتصاد سرمایه داری سرطان کره زمین است؟
گفتگوی مهدی نساجی (دانش آموخته فلسفه-انگلستان) با علی مختاری (دانش آموخته اقتصاد-سویس)
گفتگوی مهدی نساجی (دانش آموخته فلسفه-انگلستان) با علی مختاری (دانش آموخته اقتصاد-سویس)
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
آیا اقتصاد سرمایه داری سرطان کره زمین است؟
🔴 کرونا و چند محاسبه ساده برای کاهش نگرانی ها
📍براساس گزارش سازمان بهداشت جهانی (ٌWHO)، سالانه حدود 400 هزار نفر در جهان بر اثر آنفلوانزا می میرند. در آمریکا نیز سالانه 36 هزار نفر بر اثر آنفلوانزا می میرند. در فصل سرد امسال حدود 15 هزار در آمریکا از آنفلوانزا مرده اند.
📍این رقم برای کشور انگلیس سالانه 10 هزار نفر است و صدها هزار نفر آنفلوانزا می گیرند. اگر فصل سرما را پنج ماه بگیریم، این بدان معناست که در فصل سرد سال، به طور متوسط، روزانه 67 نفر در کشور انگلیس بر اثر آنفلوانزا می میرند.
📍جمعیت ایران از انگلستان بیشتر و استاندارد بهداشت و سطح رفاه پایین تر است، لذا به طور طبیعی، میزان مرگ و میر بر اثر آنفلوانزا در ایران احتمالا به مراتب بیشتر از کشور انگلیس است.
📍بنابراین، حتی اگر کرونا هم نبود و ما روزانه حداقل حدود هفتاد کشته در اثر آنفلوانزا داشتیم، کاملا عادی و در حد استانداردهای جهانی بود. در حقیقت اگر طی دو هفته گذشته (14 روز)، حدودا 1000 نفر بر اثر آنفلوانزا در ایران جان خود را از دست داده باشند، کاملا طبیعی است.
📍تا اینجای کار (تاکید می کنم تا اینجای کار) به نظر نمی رسد کرونا، تغییر معناداری در نرخ مرگ و میر در اثر آنفلوانزا ایجاد کرده باشد.
📍حتی ممکن است نرخ مرگ و میر، امسال نسبت به سالهای گذشته کمتر هم شده باشد، چرا که عموم مردم به دلیل ترس از کرونا به شدت مراقبت می کنند و این مراقبت ها، میزان ابتلا به آنفلوانزا را احتمالا کاهش می دهد.
📍آنچه نگرانی های مردم را دو چندان کرده، دو چیز است: یکی عدم اعتماد به آمار و توضیحات ارایه شده و نحوه مديريت مسوولان و دیگری وحشت ایجاد شده به دلیل پوشش خبری غیر حرفه ای و نامتوازن.
📍براساس گزارش سازمان بهداشت جهانی (ٌWHO)، سالانه حدود 400 هزار نفر در جهان بر اثر آنفلوانزا می میرند. در آمریکا نیز سالانه 36 هزار نفر بر اثر آنفلوانزا می میرند. در فصل سرد امسال حدود 15 هزار در آمریکا از آنفلوانزا مرده اند.
📍این رقم برای کشور انگلیس سالانه 10 هزار نفر است و صدها هزار نفر آنفلوانزا می گیرند. اگر فصل سرما را پنج ماه بگیریم، این بدان معناست که در فصل سرد سال، به طور متوسط، روزانه 67 نفر در کشور انگلیس بر اثر آنفلوانزا می میرند.
📍جمعیت ایران از انگلستان بیشتر و استاندارد بهداشت و سطح رفاه پایین تر است، لذا به طور طبیعی، میزان مرگ و میر بر اثر آنفلوانزا در ایران احتمالا به مراتب بیشتر از کشور انگلیس است.
📍بنابراین، حتی اگر کرونا هم نبود و ما روزانه حداقل حدود هفتاد کشته در اثر آنفلوانزا داشتیم، کاملا عادی و در حد استانداردهای جهانی بود. در حقیقت اگر طی دو هفته گذشته (14 روز)، حدودا 1000 نفر بر اثر آنفلوانزا در ایران جان خود را از دست داده باشند، کاملا طبیعی است.
📍تا اینجای کار (تاکید می کنم تا اینجای کار) به نظر نمی رسد کرونا، تغییر معناداری در نرخ مرگ و میر در اثر آنفلوانزا ایجاد کرده باشد.
📍حتی ممکن است نرخ مرگ و میر، امسال نسبت به سالهای گذشته کمتر هم شده باشد، چرا که عموم مردم به دلیل ترس از کرونا به شدت مراقبت می کنند و این مراقبت ها، میزان ابتلا به آنفلوانزا را احتمالا کاهش می دهد.
📍آنچه نگرانی های مردم را دو چندان کرده، دو چیز است: یکی عدم اعتماد به آمار و توضیحات ارایه شده و نحوه مديريت مسوولان و دیگری وحشت ایجاد شده به دلیل پوشش خبری غیر حرفه ای و نامتوازن.
🙆♀️ کرونا و بچه ها
🤷♀️ لازم نیست نگرانی هایمان از کرونا را به بچه ها منتقل کنیم. حتی آنها می توانند به خاطر تعطیلی مدارس شاد باشند. حالا که چاره ای نیست و مدرسه ها تعطیل است، حداقل از تعطیلی ها لذت ببرند.
🤷♂️ یادم می آید زمان جنگ بود. ما کودک بودیم و بعد نوجوان شدیم. صدام وقتی کودک بودیم با هواپیما، بمب روی سرمان می انداخت و وقتی نوجوان شدیم، پیشرفت کرده بود و موشک می انداخت. گرچه ما با مرگ بزرگ شدیم ولی راستش را بخواهید، از بهترین سالهای عمر من همان دوران کودکی و نوجوانی بود که با بمب و موشک سرشد.
🤷♀️ پدرم در زیر زمین خانه مان یک اتاق کوچک بتنی درست کرده بود تا اگر موشک صاف توی سرمان خورد، خیلی نمیریم! اواخر جنگ مادر بزرگم و پدر بزرگم و خاله مادرم و چند نفر دیگر از فامیل همگی آمده بودند در آن پناهگاه کوچک و ما شب و روز آنجا زندگی می کردیم. خیلی کیف میداد. ناهار همگی دور هم بودیم و شب ها هم تشک و لحاف پهن می کردیم و ردیفی می خوابیدیم.
🤷♂️ مادرم آرامش خاصی داشت و این باعث می شد که دوران موشک باران به ما بچه ها خوش بگذرد. هر چند یک روز ظهر، سر ناهار، موشک چنان نزدیک خانه مان خورد که از شدت تکان خانه، قاشق غذا از دستانمان پرت شد.
🤷♀️ در زمان جنگ مدرسه ها برای مدت ها تعطیل بود. اما اتفاقی نیفتاد. ما هم بیسواد و کودن بار نیامدیم!
🤷♂️ کمی صبور باشیم و این روزها در خانه های امن خود بمانیم و با بچه ها بگوییم و بخندیم و دور هم سر سفره بنشینیم. کرونا هم خواهد رفت...
🤷♀️ لازم نیست نگرانی هایمان از کرونا را به بچه ها منتقل کنیم. حتی آنها می توانند به خاطر تعطیلی مدارس شاد باشند. حالا که چاره ای نیست و مدرسه ها تعطیل است، حداقل از تعطیلی ها لذت ببرند.
🤷♂️ یادم می آید زمان جنگ بود. ما کودک بودیم و بعد نوجوان شدیم. صدام وقتی کودک بودیم با هواپیما، بمب روی سرمان می انداخت و وقتی نوجوان شدیم، پیشرفت کرده بود و موشک می انداخت. گرچه ما با مرگ بزرگ شدیم ولی راستش را بخواهید، از بهترین سالهای عمر من همان دوران کودکی و نوجوانی بود که با بمب و موشک سرشد.
🤷♀️ پدرم در زیر زمین خانه مان یک اتاق کوچک بتنی درست کرده بود تا اگر موشک صاف توی سرمان خورد، خیلی نمیریم! اواخر جنگ مادر بزرگم و پدر بزرگم و خاله مادرم و چند نفر دیگر از فامیل همگی آمده بودند در آن پناهگاه کوچک و ما شب و روز آنجا زندگی می کردیم. خیلی کیف میداد. ناهار همگی دور هم بودیم و شب ها هم تشک و لحاف پهن می کردیم و ردیفی می خوابیدیم.
🤷♂️ مادرم آرامش خاصی داشت و این باعث می شد که دوران موشک باران به ما بچه ها خوش بگذرد. هر چند یک روز ظهر، سر ناهار، موشک چنان نزدیک خانه مان خورد که از شدت تکان خانه، قاشق غذا از دستانمان پرت شد.
🤷♀️ در زمان جنگ مدرسه ها برای مدت ها تعطیل بود. اما اتفاقی نیفتاد. ما هم بیسواد و کودن بار نیامدیم!
🤷♂️ کمی صبور باشیم و این روزها در خانه های امن خود بمانیم و با بچه ها بگوییم و بخندیم و دور هم سر سفره بنشینیم. کرونا هم خواهد رفت...