«آیا حسین (ع) قیام کرد؟»
🖋اگر قیام به معنای طراحی و اقدام علیه دستگاه حاکم باشد، حسین بن علی (ع)، چنین کاری نکرد. این کار ممکن است در شرایطی درست باشد، ولی حسین در زمانه خود هیچ طرح مسلحانه و حتی غیر مسلحانه برای شوریدن بر یزید نداشت. تاریخ در این زمینه روشن است. پس از شهادت امام دوم شیعیان، حسین بن علی بیش از ده سال بود که امامت شیعیان را در دوران معاویه برعهده داشت. پس از مرگ معاویه، یزید، عوامل خود را به مدینه می فرستد تا به طور ویژه و غافلگیرانه از حسین بیعت بگیرند. حسین، تن به این بیعت نمی دهد و از بیم حفظ جان خود، با ترفندهایی از مدینه می گریزد و به مکه می رود. چند ماهی در مکه می ماند، ولی آنجا را هم امن نمی یابد.هر چند امام حسین در مکه غافل گیر نبود و به سبب نفوذ اجتماعی گسترده و همراهی یاران، توان احتمالی مقابله با حمله یزید را داشت، با این حال، حرمت حرم امن الهی را بالاتر از خونریزی می دانست. این است که حج را نیمه کاره گذاشت و به سمت کوفه رفت. هر جای دیگری حتی از مکه خطرناکتر بود. کوفیان حمایت کرده اند و کورسویی وجود دارد.
🖋کوفیان که می ترسند و پا پس می کشند، حسین سرگردان بیابان می شود. جایی برای رفتن ندارد، بخواهد هم، اجازه نمی دهند. یزید هم دست بردار نیست و می گوید یا بیعت یا مرگ. او از پایگاه اجتماعی بسیار وسیع نواده رسول خدا با خبر است. حسین حتی اگر داعیه ای هم برای حکومت نداشته باشد، بازهم دردسر است. او محبوب دلهاست، از خاندان پاک است. هیچ نقطه تاریکی در زندگی اش ندارد. حالا دیگر معاویه هم مرده است و آن عهدها هم که بسته بودند، همگی پایان یافته و گسسته اند و حسین لازم نیست بر عهد پیشین باقی بماند. اگر حسین فعال شود، با محبوبیت و عقلانیتی که دارد، نفوذ اجتماعی اش بیشتر و بیشتر می شود و چند صباح دیگر، عملا او رهبر جامعه مسلمین است و ممکن است با تک جمله ای، بساط یزید در هم بپیچد.
🖋یزید جز به بیعت راضی نیست. آن هم نه یک بیعت خشک و خالی. حسین حتی حق فعالیت اجتماعی هم ندارد. باید دربست تحت فرمان باشد. یزید میخواهد علاج واقعه قبل از وقوع کند. این است که خیلی سفت گرفته و تسمه از گرده همه کشیده است و با ترس و ارعاب می خواهد هرچه سریعتر کار حسین را تمام کند. حتی یک روز هم دیر است.
🖋حالا حسین ناچار است میان این دو یکی را انتخاب کند. یا یزید را بپذیرد و به او رسمیت دهد، یا خون بدهد و او را از رسمیت بیندازد تا حق از باطل جدا شود. حسین اهل بده بستان هم که نیست. پس طبیعی است که دومی را انتخاب کند. به این کلام حسین که در اواخر کار می گوید دقت کنید: «ای مردمان، این حرامیان، مرا بین دو چیز مخیر کرده اند، یا شهادت یا ذلت، هیهات منا الذله».
🖋حسین گریزی از دفاع از خود در برابر جنگی نابرابر نداشت. اصلا جنگی نبود. چند هزار نفر در برابر چند ده نفر که جنگ نیست. جنایت علیه انسانیت است. با این حال، حسین تا آنجا که توانست دیگران را از این صحنه دور کرد تا آتش این جنایت دامن مردمان کوی و برزن را نگیرد. خودش و بهترین یارانش جانانه مقاومت کردند و نور آفریدند و بر فراز تاریخ درخشیدند و راه از بیراهه جدا کردند.
🖋روایت حسین، قصه جنگ و خونریزی نیست، قصه نور و تاریکی است.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
🖋اگر قیام به معنای طراحی و اقدام علیه دستگاه حاکم باشد، حسین بن علی (ع)، چنین کاری نکرد. این کار ممکن است در شرایطی درست باشد، ولی حسین در زمانه خود هیچ طرح مسلحانه و حتی غیر مسلحانه برای شوریدن بر یزید نداشت. تاریخ در این زمینه روشن است. پس از شهادت امام دوم شیعیان، حسین بن علی بیش از ده سال بود که امامت شیعیان را در دوران معاویه برعهده داشت. پس از مرگ معاویه، یزید، عوامل خود را به مدینه می فرستد تا به طور ویژه و غافلگیرانه از حسین بیعت بگیرند. حسین، تن به این بیعت نمی دهد و از بیم حفظ جان خود، با ترفندهایی از مدینه می گریزد و به مکه می رود. چند ماهی در مکه می ماند، ولی آنجا را هم امن نمی یابد.هر چند امام حسین در مکه غافل گیر نبود و به سبب نفوذ اجتماعی گسترده و همراهی یاران، توان احتمالی مقابله با حمله یزید را داشت، با این حال، حرمت حرم امن الهی را بالاتر از خونریزی می دانست. این است که حج را نیمه کاره گذاشت و به سمت کوفه رفت. هر جای دیگری حتی از مکه خطرناکتر بود. کوفیان حمایت کرده اند و کورسویی وجود دارد.
🖋کوفیان که می ترسند و پا پس می کشند، حسین سرگردان بیابان می شود. جایی برای رفتن ندارد، بخواهد هم، اجازه نمی دهند. یزید هم دست بردار نیست و می گوید یا بیعت یا مرگ. او از پایگاه اجتماعی بسیار وسیع نواده رسول خدا با خبر است. حسین حتی اگر داعیه ای هم برای حکومت نداشته باشد، بازهم دردسر است. او محبوب دلهاست، از خاندان پاک است. هیچ نقطه تاریکی در زندگی اش ندارد. حالا دیگر معاویه هم مرده است و آن عهدها هم که بسته بودند، همگی پایان یافته و گسسته اند و حسین لازم نیست بر عهد پیشین باقی بماند. اگر حسین فعال شود، با محبوبیت و عقلانیتی که دارد، نفوذ اجتماعی اش بیشتر و بیشتر می شود و چند صباح دیگر، عملا او رهبر جامعه مسلمین است و ممکن است با تک جمله ای، بساط یزید در هم بپیچد.
🖋یزید جز به بیعت راضی نیست. آن هم نه یک بیعت خشک و خالی. حسین حتی حق فعالیت اجتماعی هم ندارد. باید دربست تحت فرمان باشد. یزید میخواهد علاج واقعه قبل از وقوع کند. این است که خیلی سفت گرفته و تسمه از گرده همه کشیده است و با ترس و ارعاب می خواهد هرچه سریعتر کار حسین را تمام کند. حتی یک روز هم دیر است.
🖋حالا حسین ناچار است میان این دو یکی را انتخاب کند. یا یزید را بپذیرد و به او رسمیت دهد، یا خون بدهد و او را از رسمیت بیندازد تا حق از باطل جدا شود. حسین اهل بده بستان هم که نیست. پس طبیعی است که دومی را انتخاب کند. به این کلام حسین که در اواخر کار می گوید دقت کنید: «ای مردمان، این حرامیان، مرا بین دو چیز مخیر کرده اند، یا شهادت یا ذلت، هیهات منا الذله».
🖋حسین گریزی از دفاع از خود در برابر جنگی نابرابر نداشت. اصلا جنگی نبود. چند هزار نفر در برابر چند ده نفر که جنگ نیست. جنایت علیه انسانیت است. با این حال، حسین تا آنجا که توانست دیگران را از این صحنه دور کرد تا آتش این جنایت دامن مردمان کوی و برزن را نگیرد. خودش و بهترین یارانش جانانه مقاومت کردند و نور آفریدند و بر فراز تاریخ درخشیدند و راه از بیراهه جدا کردند.
🖋روایت حسین، قصه جنگ و خونریزی نیست، قصه نور و تاریکی است.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
Telegram
دلشدهی ولشده (م.نساجی)
مدرس روانشناسی، دانشگاه شهيد بهشتى
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
«چرا حسین بن علی (ع)؟»
◾️تمامی امامان بعد از امام سوم شیعیان، با حاکمان زمان خود بیعت کردند. حتی امام سجاد(ع)، چندی پس از واقعه عاشورا، با همان یزید بیعت نمود.
◾️حسین بن علی با یزید سر جنگ نداشت، نه جنگ نظامی و نه جنگ سیاسی. اصلا فرصتی نشد که حسین بخواهد کاری کند. به محض مرگ معاویه، یزید مسند نشین شد و به سراغ حسین آمد که باید بیعت کنی. حسین نیز از این شهر به آن شهر شد تا بلکه بتواند گزیری برای امتناع از بیعت بیابد. چند ماهی این گونه گذشت و دست آخر هم کار به دست کوفه افتاد و همه می دانیم، شد آنچه که شد.
◾️حسین برخلاف تمامی تمام امامان بعدی، خط قرمزش «بیعت» با یزید بود. می گفت من جنگی با شما ندارم، ولی بیعت نمی کنم. برعکس یزید می گفت من با شما جنگ دارم، مگر بیعت کنی. یا مرده یا بیعت. هر دو طرف به سر خط رسیده بودند، خطی که برای حسین خونین شد.
◾️اما چرا حسین بیعت نکرد؟
◾️حسین، در روزگار عاشورا، نواده رسول خدا، در میان سالگی و در اوج پختگی است. وجاهتش در تمام جهان اسلام بی مانند، محبوب دلها و پرنفوذ درمیان خیل عظیم توده هاست. چشم ها همه به اوست. از آن سو، یزید، گرچه هوشمند است و سیاستگری پدر را به ارث برده، جوان است و کم حوصله. او سر مدارا ندارد. میخواهد همه را زیر چکمه ببرد تا قدرت و ثروت و خوشی را هر سه با هم داشته باشد.
◾️حالا همچو حسینی با همچو یزیدی چه کند؟ اگر تنها باقیمانده خاندان رسول، بیعت کند، تکلیف آن همه رنجهای رسول برای جدایی راه از بی راهه ها چه میشود؟ بیعت حسین، یعنی یگانگی مجدد راه و بیراهه. حتی بدتر از دوران جاهلیت. چه این که این بار بی راهه ها، همه به نام دین محمد، نشانه گذاری می شوند. اگر حسین بیعت کند، مردم از کجا بفهمند، راه رسول خدا و راه یزید از هم جداست؟ حسین در تنگنایی سخت قرار گرفته و یزید او را ناچار از دو راه ذلت و مردن قرار داده است.
◾️اما چه باک برای حسین، اگر قرعه فال به نام او زده شده باشد و از میان آل رسول، او باشد که فارق میان نور و ظلمت گردد، حتی اگر سرش بریده باشد، بی جرم و بی جنایت. حسین که بذل جان کند، آن هم آنگونه که می دانیم، هیمنه یزید فرومیریزد. پس از آن، دیگر مهم نیست امامان بعدی، با امثال یزید و بعد از یزید، بیعت کنند یا نکنند. اگر بیعت حاشیه امنیت برایشان باشد، چرا که نه. حسین آهنگ عشق سروده است و نوای آن در تاریخ پیچیده است. آنان که بیعت امامان بعد را می بینند و می شنوند، صدای حسین را در گوش دارند و این بیعت ها سرگردانشان نمی کند. حاکمان بعد نیز، دست به عصا تر پیش می روند. حتی خود یزید هم بعد از عاشورا می فهمد که عرصه سیمرغ، جولانگه او نبوده است. بلافاصله بعد از عاشورا زیر همه چیز می زند و تقصیر به گردن دیگران می اندازد و خودش می شود میزبان عزای حسین. اما دیر شده بود و کار از کار گذشته بود. داغ این ننگ بر پیشانی یزید و خاندانش ماند و ماند. از آن سو حسین پایان داستان را از آن خود کرد و از ناچاری ها چاره ساخت و نشان داد پاکی و وارستگی مردان خدا، چگونه در بزنگاهها راهگشا است و نور می آفریند.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
◾️تمامی امامان بعد از امام سوم شیعیان، با حاکمان زمان خود بیعت کردند. حتی امام سجاد(ع)، چندی پس از واقعه عاشورا، با همان یزید بیعت نمود.
◾️حسین بن علی با یزید سر جنگ نداشت، نه جنگ نظامی و نه جنگ سیاسی. اصلا فرصتی نشد که حسین بخواهد کاری کند. به محض مرگ معاویه، یزید مسند نشین شد و به سراغ حسین آمد که باید بیعت کنی. حسین نیز از این شهر به آن شهر شد تا بلکه بتواند گزیری برای امتناع از بیعت بیابد. چند ماهی این گونه گذشت و دست آخر هم کار به دست کوفه افتاد و همه می دانیم، شد آنچه که شد.
◾️حسین برخلاف تمامی تمام امامان بعدی، خط قرمزش «بیعت» با یزید بود. می گفت من جنگی با شما ندارم، ولی بیعت نمی کنم. برعکس یزید می گفت من با شما جنگ دارم، مگر بیعت کنی. یا مرده یا بیعت. هر دو طرف به سر خط رسیده بودند، خطی که برای حسین خونین شد.
◾️اما چرا حسین بیعت نکرد؟
◾️حسین، در روزگار عاشورا، نواده رسول خدا، در میان سالگی و در اوج پختگی است. وجاهتش در تمام جهان اسلام بی مانند، محبوب دلها و پرنفوذ درمیان خیل عظیم توده هاست. چشم ها همه به اوست. از آن سو، یزید، گرچه هوشمند است و سیاستگری پدر را به ارث برده، جوان است و کم حوصله. او سر مدارا ندارد. میخواهد همه را زیر چکمه ببرد تا قدرت و ثروت و خوشی را هر سه با هم داشته باشد.
◾️حالا همچو حسینی با همچو یزیدی چه کند؟ اگر تنها باقیمانده خاندان رسول، بیعت کند، تکلیف آن همه رنجهای رسول برای جدایی راه از بی راهه ها چه میشود؟ بیعت حسین، یعنی یگانگی مجدد راه و بیراهه. حتی بدتر از دوران جاهلیت. چه این که این بار بی راهه ها، همه به نام دین محمد، نشانه گذاری می شوند. اگر حسین بیعت کند، مردم از کجا بفهمند، راه رسول خدا و راه یزید از هم جداست؟ حسین در تنگنایی سخت قرار گرفته و یزید او را ناچار از دو راه ذلت و مردن قرار داده است.
◾️اما چه باک برای حسین، اگر قرعه فال به نام او زده شده باشد و از میان آل رسول، او باشد که فارق میان نور و ظلمت گردد، حتی اگر سرش بریده باشد، بی جرم و بی جنایت. حسین که بذل جان کند، آن هم آنگونه که می دانیم، هیمنه یزید فرومیریزد. پس از آن، دیگر مهم نیست امامان بعدی، با امثال یزید و بعد از یزید، بیعت کنند یا نکنند. اگر بیعت حاشیه امنیت برایشان باشد، چرا که نه. حسین آهنگ عشق سروده است و نوای آن در تاریخ پیچیده است. آنان که بیعت امامان بعد را می بینند و می شنوند، صدای حسین را در گوش دارند و این بیعت ها سرگردانشان نمی کند. حاکمان بعد نیز، دست به عصا تر پیش می روند. حتی خود یزید هم بعد از عاشورا می فهمد که عرصه سیمرغ، جولانگه او نبوده است. بلافاصله بعد از عاشورا زیر همه چیز می زند و تقصیر به گردن دیگران می اندازد و خودش می شود میزبان عزای حسین. اما دیر شده بود و کار از کار گذشته بود. داغ این ننگ بر پیشانی یزید و خاندانش ماند و ماند. از آن سو حسین پایان داستان را از آن خود کرد و از ناچاری ها چاره ساخت و نشان داد پاکی و وارستگی مردان خدا، چگونه در بزنگاهها راهگشا است و نور می آفریند.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
Telegram
دلشدهی ولشده (م.نساجی)
مدرس روانشناسی، دانشگاه شهيد بهشتى
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
«کربلا-به-ناچار»
🖋من گمان نمی کنم حسین بن علی (ع)، آغاز گر حوادث منتهی به کربلا بود. در برابر صحنه گردانی های آل امیه، کربلا-به-ناچار بود.
بزرگان متعددی سعی کرده اند، نظریه ای ارایه کنند که توضیح دهنده رفتار حسین در ایام کربلا باشد. نظریه امر به معروف مرحوم مرتضی مطهری، نظریه حکومت مرحوم صالحی نجف آبادی و نظریه شهادت مرحوم شریعتی سه دیدگاه معروف در این زمینه اند. به گمان من،هرکدام از این نظریات، گرچه بخشی از واقعیت را توضیح می دهند، از توضیح جامع و منسجم رفتار و گفتار حسین ناتوانند. هر کدام از این نظریات را که بپذیریم، باید بخشی از تاریخ کربلا را نادیده بگیریم.
🖋به گمان من این نظریات یک پیشفرض نه چندان صحیح دارند و آن این است که ابتکار عمل به دست امام حسین بوده و او طرحی را قدم به قدم پیش برده که در نهایت به کربلا منجر شد. اما به نظر نمی رسد، اساسا حسین آغاز گر حوادث بوده باشد تا به دنبال بازخوانی طرح او برای اقداماتش باشیم. داستان از سوی یزید آغاز شد و نه حسین. او بود که بعد از مرگ معاویه، عواملش به سراغ حسین در مدینه آمدند تا از او بیعت بگیرند و حسین چون نمی خواست یزید را تایید کند، به ناچار از مدینه بیرون رفت و به مکه پناه برد، سپس مکه را هم امن ندید و از مکه بیرون زد و چون احتمال کمی در کوفه می دید، علی رغم این که خوشبین نبود، به ناچار به کوفه رفت. کوفیان که عهد شکستند،هیچ گزینه شرافتمندانه ای در برابرش قرار نداشت، پس به ناچار، در ظهر عاشورا تن به یک جنگ تحمیلی نا برابر داد تا مرز میان حق و باطل روشن بماند. من گمان می کنم کربلا-به-ناچار بود.
🖋نظریه کربلا-به-ناچار، چیزی از اهمیت و ارزش کار حسین و تاثیر گذاری فراتاریخی آن کم نمی کند،بلکه می افزاید. این نشان می دهد چگونه حسین از میان تمام محدودیت ها، فرصتی الهام بخش و ماندگار ساخت. امامان، چوب جادو که نداشتند تا حوادث را به دلخواه خود رقم بزنند. آنها هم مثل هر انسان دیگری در دنیایی با تمام محدودیت ها و عوامل خارج از کنترل زندگی می کردند و این محدودیت ها، گاه انتخاب هایشان را محدود می کند. کسانی چون حسین، علاوه بر محدودیت های بیرونی، باید محدودیت های انسانی و اخلاقی را نیز در مناسبات خود در نظر بگیرند. حسین رفتارش با انبوهی از خطوط قرمز اخلاقی مواجه است و این برخلاف یزید است که یله و رها، برای قدرت هر کاری می کند. حسین، به ناچار خیلی از کارها را نمی کند و به ناچار مسیرهایی را می رود که به ظاهر دست برتر را از آن رقیبان می کند.
🖋اتفاقا، لطف و زیبایی کار حسین در همین است که با تمام محدودیت ها، تهدیدی آنچنانی را به فرصتی فراتاریخی و الهام بخش تبدیل می کند. حسین به ما می آموزد که در بسیاری موارد، «وضعیت» ها را ما رقم نمی زنیم و کنترل آن به دست ما نیست، با اینحال مهم است که ما «موضع گیری» هایمان در مقابل این «وضعیت »ها درست باشد. در زندگی هر روزه ما هم داستان همین است. ما در جهانی سراسر محدودیت و اتفاقات پیش بینی نشده به سر می بریم. هر لحظه ممکن است اتفاقی بیفتد که تمام محاسبات ما را به هم بریزد. از درسهای داستان حسین این است که انسانی که رنگ خدا گرفته، هیچ گاه به بن بست نمی رسد. همه ناچاری های جهان، درون خود چاره ها دارند که بندگان خوب خدا، آنها را می بینند و می یابند.
🖋کربلا-به-ناچار بود ولی از درونش چاره ها برای انسانیت جوشید.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
🖋من گمان نمی کنم حسین بن علی (ع)، آغاز گر حوادث منتهی به کربلا بود. در برابر صحنه گردانی های آل امیه، کربلا-به-ناچار بود.
بزرگان متعددی سعی کرده اند، نظریه ای ارایه کنند که توضیح دهنده رفتار حسین در ایام کربلا باشد. نظریه امر به معروف مرحوم مرتضی مطهری، نظریه حکومت مرحوم صالحی نجف آبادی و نظریه شهادت مرحوم شریعتی سه دیدگاه معروف در این زمینه اند. به گمان من،هرکدام از این نظریات، گرچه بخشی از واقعیت را توضیح می دهند، از توضیح جامع و منسجم رفتار و گفتار حسین ناتوانند. هر کدام از این نظریات را که بپذیریم، باید بخشی از تاریخ کربلا را نادیده بگیریم.
🖋به گمان من این نظریات یک پیشفرض نه چندان صحیح دارند و آن این است که ابتکار عمل به دست امام حسین بوده و او طرحی را قدم به قدم پیش برده که در نهایت به کربلا منجر شد. اما به نظر نمی رسد، اساسا حسین آغاز گر حوادث بوده باشد تا به دنبال بازخوانی طرح او برای اقداماتش باشیم. داستان از سوی یزید آغاز شد و نه حسین. او بود که بعد از مرگ معاویه، عواملش به سراغ حسین در مدینه آمدند تا از او بیعت بگیرند و حسین چون نمی خواست یزید را تایید کند، به ناچار از مدینه بیرون رفت و به مکه پناه برد، سپس مکه را هم امن ندید و از مکه بیرون زد و چون احتمال کمی در کوفه می دید، علی رغم این که خوشبین نبود، به ناچار به کوفه رفت. کوفیان که عهد شکستند،هیچ گزینه شرافتمندانه ای در برابرش قرار نداشت، پس به ناچار، در ظهر عاشورا تن به یک جنگ تحمیلی نا برابر داد تا مرز میان حق و باطل روشن بماند. من گمان می کنم کربلا-به-ناچار بود.
🖋نظریه کربلا-به-ناچار، چیزی از اهمیت و ارزش کار حسین و تاثیر گذاری فراتاریخی آن کم نمی کند،بلکه می افزاید. این نشان می دهد چگونه حسین از میان تمام محدودیت ها، فرصتی الهام بخش و ماندگار ساخت. امامان، چوب جادو که نداشتند تا حوادث را به دلخواه خود رقم بزنند. آنها هم مثل هر انسان دیگری در دنیایی با تمام محدودیت ها و عوامل خارج از کنترل زندگی می کردند و این محدودیت ها، گاه انتخاب هایشان را محدود می کند. کسانی چون حسین، علاوه بر محدودیت های بیرونی، باید محدودیت های انسانی و اخلاقی را نیز در مناسبات خود در نظر بگیرند. حسین رفتارش با انبوهی از خطوط قرمز اخلاقی مواجه است و این برخلاف یزید است که یله و رها، برای قدرت هر کاری می کند. حسین، به ناچار خیلی از کارها را نمی کند و به ناچار مسیرهایی را می رود که به ظاهر دست برتر را از آن رقیبان می کند.
🖋اتفاقا، لطف و زیبایی کار حسین در همین است که با تمام محدودیت ها، تهدیدی آنچنانی را به فرصتی فراتاریخی و الهام بخش تبدیل می کند. حسین به ما می آموزد که در بسیاری موارد، «وضعیت» ها را ما رقم نمی زنیم و کنترل آن به دست ما نیست، با اینحال مهم است که ما «موضع گیری» هایمان در مقابل این «وضعیت »ها درست باشد. در زندگی هر روزه ما هم داستان همین است. ما در جهانی سراسر محدودیت و اتفاقات پیش بینی نشده به سر می بریم. هر لحظه ممکن است اتفاقی بیفتد که تمام محاسبات ما را به هم بریزد. از درسهای داستان حسین این است که انسانی که رنگ خدا گرفته، هیچ گاه به بن بست نمی رسد. همه ناچاری های جهان، درون خود چاره ها دارند که بندگان خوب خدا، آنها را می بینند و می یابند.
🖋کربلا-به-ناچار بود ولی از درونش چاره ها برای انسانیت جوشید.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
Telegram
دلشدهی ولشده (م.نساجی)
مدرس روانشناسی، دانشگاه شهيد بهشتى
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
🌙« و اما آن شب...»
◾️شب عاشورا حسین(ع)، یاران را جمع کرد و گفت: عهدی میان من و شما نیست. آنان به دنبال من اند و کاری به شما ندارند. این هم تاریکی شب، هرکدام سر خویش گیرید و به دیار خود بروید...
◾️آنچه امام گفت، یک نمایش و یا تعارف نبود. او یک تعهد اخلاقی به یاران داشت. یاران با حسین به عنوان رهبر و حاکم بیعت کرده بودند، نه بیعتی برای کشته شدن در جنگی نابرابر. حالا دیگر از آن جلالت ها و شوکت ها خبری نبود و فردا، فردای خون بود و خون. حسین نگران بود مبادا کسی در محذور مانده باشد.
◾️یاران در جواب گفتند، حسین جان! با ما چه می کنی؟ ما همه چیز را می دانیم! گرچه شب است، ولی صحنه کاملا روشن است. ما با تو در تاریکی معامله نکرده ایم. ما جان می دهیم و جانان می خریم. تو خیالت راحت باشد. پیش از این نیز در میانه راه بارها گفته ای که دیگر میان تو و ما بیعتی نیست، خیلی ها هم رها کردند و رفتند. ما به میل خود مانده ایم. می دانیم آل امیه به دنبال تو اند و با تو کار دارند. اما بدان! اتفاقا ما هم به دنبال تو ایم و با تو کار داریم. می خواهیم دنیا نباشد اگر تو نباشی!....
◾️حسین دعایشان کرد...
◾️امام به فرزندان عقیل گفت، شما مسلم داده اید، مسلم شما را بس است. شما بروید. آنها نپذیرفتند... به ابن بشیر گفت، فرزندت توسط دیلمیان اسیر شده، تو برو! این هم پول برای آزاد کردنش. بشیر نپذیرفت، گفت راه دیگری برای آزادی اش می شناسم. او را به دیگران می سپارم و خودم با تو می مانم.
◾️امام گفت هر کس حق الناسی دارد، برود. ابن مشرقی و ابن نضر آمدند و گفتند ما بدهی داریم. عیالوار هم هستیم. ما برویم؟ امام فرمود، بروید. شما با من عهدی ندارید. به خدا می سپارمتان. آنها هم رفتند....
◾️نگرانی حسین آن بود که مبادا کسی، ناخواسته، درگیر آن جنگ نابرابر شود. حسین از روز اول هم همین دغدغه را داشت. اگر حسین می خواست، شاید می توانست با برخی طرح ها و تحریک ها و تهییج ها و تبلیغ ها، جریان را به سمتی ببرد که کارزار میان او و یزید، تبدیل به یک جنگ شهری شود که در این صورت احتمال موفقیت امام بسیار بیشتر می شد. این کاری بود که عبدالله بن زبیر از مخالفان یزید کرد. چندی پس از عاشورا، به مکه پناه برد و به تحریک آنان علیه یزید پرداخت، که در نتیجه، جنگی شهری در گرفت و شد آنچه که شد، حتی کعبه ویران شد. در مدینه نیز در سال شصت و سه هجری، به دلیل تحرکات آل زبیر و کشاندن درگیری ها به درون شهر، پس از شکست مخالفان، قتل و غارت مردم شهر توسط عاملان یزید تا جایی پیش رفت که ناموس شهر به مدت سه روز بر سپاهیان بنی امیه حلال اعلام شد و جنین از شکم مادران بیرون کشیدند.
◾️حسین اهل این کارها نبود. حسین، مردم را ابزار رسیدن به اهدافش نکرد. اهدافی که اتفاقا مقدس بودند. گرچه حقایق را گفت، ولی انتخاب را به عهده خودشان گذاشت. آنان که پای آمدن با حسین نداشتند، باید جوابگوی خدای خودشان باشند. حسین کاری با آنان ندارد. حسین بار دینداری خود را به دوش دیگرانی که نمی خواهند نمی نهد. حسین خود در وسط میدان است.
◾️آن شب به نیمه که رسید، حسین آرام بود. آخرین رفتنی ها هم رفته بودند و صحنه عاشورا خالی از اغیار بود. حالا حسین مانده و هفتاد و چند یار بی قرار، در میانه یک بیابان. خوش به حال حسین! خوش به حال یاران! خوش به حال عاشقی! که رقصی چنین میانه میدانم آرزوست... .
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
◾️شب عاشورا حسین(ع)، یاران را جمع کرد و گفت: عهدی میان من و شما نیست. آنان به دنبال من اند و کاری به شما ندارند. این هم تاریکی شب، هرکدام سر خویش گیرید و به دیار خود بروید...
◾️آنچه امام گفت، یک نمایش و یا تعارف نبود. او یک تعهد اخلاقی به یاران داشت. یاران با حسین به عنوان رهبر و حاکم بیعت کرده بودند، نه بیعتی برای کشته شدن در جنگی نابرابر. حالا دیگر از آن جلالت ها و شوکت ها خبری نبود و فردا، فردای خون بود و خون. حسین نگران بود مبادا کسی در محذور مانده باشد.
◾️یاران در جواب گفتند، حسین جان! با ما چه می کنی؟ ما همه چیز را می دانیم! گرچه شب است، ولی صحنه کاملا روشن است. ما با تو در تاریکی معامله نکرده ایم. ما جان می دهیم و جانان می خریم. تو خیالت راحت باشد. پیش از این نیز در میانه راه بارها گفته ای که دیگر میان تو و ما بیعتی نیست، خیلی ها هم رها کردند و رفتند. ما به میل خود مانده ایم. می دانیم آل امیه به دنبال تو اند و با تو کار دارند. اما بدان! اتفاقا ما هم به دنبال تو ایم و با تو کار داریم. می خواهیم دنیا نباشد اگر تو نباشی!....
◾️حسین دعایشان کرد...
◾️امام به فرزندان عقیل گفت، شما مسلم داده اید، مسلم شما را بس است. شما بروید. آنها نپذیرفتند... به ابن بشیر گفت، فرزندت توسط دیلمیان اسیر شده، تو برو! این هم پول برای آزاد کردنش. بشیر نپذیرفت، گفت راه دیگری برای آزادی اش می شناسم. او را به دیگران می سپارم و خودم با تو می مانم.
◾️امام گفت هر کس حق الناسی دارد، برود. ابن مشرقی و ابن نضر آمدند و گفتند ما بدهی داریم. عیالوار هم هستیم. ما برویم؟ امام فرمود، بروید. شما با من عهدی ندارید. به خدا می سپارمتان. آنها هم رفتند....
◾️نگرانی حسین آن بود که مبادا کسی، ناخواسته، درگیر آن جنگ نابرابر شود. حسین از روز اول هم همین دغدغه را داشت. اگر حسین می خواست، شاید می توانست با برخی طرح ها و تحریک ها و تهییج ها و تبلیغ ها، جریان را به سمتی ببرد که کارزار میان او و یزید، تبدیل به یک جنگ شهری شود که در این صورت احتمال موفقیت امام بسیار بیشتر می شد. این کاری بود که عبدالله بن زبیر از مخالفان یزید کرد. چندی پس از عاشورا، به مکه پناه برد و به تحریک آنان علیه یزید پرداخت، که در نتیجه، جنگی شهری در گرفت و شد آنچه که شد، حتی کعبه ویران شد. در مدینه نیز در سال شصت و سه هجری، به دلیل تحرکات آل زبیر و کشاندن درگیری ها به درون شهر، پس از شکست مخالفان، قتل و غارت مردم شهر توسط عاملان یزید تا جایی پیش رفت که ناموس شهر به مدت سه روز بر سپاهیان بنی امیه حلال اعلام شد و جنین از شکم مادران بیرون کشیدند.
◾️حسین اهل این کارها نبود. حسین، مردم را ابزار رسیدن به اهدافش نکرد. اهدافی که اتفاقا مقدس بودند. گرچه حقایق را گفت، ولی انتخاب را به عهده خودشان گذاشت. آنان که پای آمدن با حسین نداشتند، باید جوابگوی خدای خودشان باشند. حسین کاری با آنان ندارد. حسین بار دینداری خود را به دوش دیگرانی که نمی خواهند نمی نهد. حسین خود در وسط میدان است.
◾️آن شب به نیمه که رسید، حسین آرام بود. آخرین رفتنی ها هم رفته بودند و صحنه عاشورا خالی از اغیار بود. حالا حسین مانده و هفتاد و چند یار بی قرار، در میانه یک بیابان. خوش به حال حسین! خوش به حال یاران! خوش به حال عاشقی! که رقصی چنین میانه میدانم آرزوست... .
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
Telegram
دلشدهی ولشده (م.نساجی)
مدرس روانشناسی، دانشگاه شهيد بهشتى
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
«دردسر رانندگی بانوان»
🖋هنوز هم برخی شریعتمداران سعودی، رانندگی زنان را حرام می دانند، ولی ظاهرا شاهزاده جوان زورش زیاد بوده و آنها را پس زده. شاید بپرسید، یک خانم پشت ماشین بنشیند، گاز بدهد و ترمز کند و فرمان را بچرخاند، کجایش حرام است؟ اینجا که دیگر اختلاط زن و مرد هم نیست!
مساله رانندگی زنان، مساله فرمان و دنده و کلاج نیست. مساله، پیامدهای اجتماعی و فرهنگی رانندگی زنان است.
🖋حالا که رانندگی بانوان در عربستان مجاز شده، از فردا خانمها می خواهند رانندگی یاد بگیرند. رانندگی یاد بگیرند، ماشین هم می خواهند. ماشین دار که بشوند، استقلال پیدا می کنند و می روند کافی شاپ، خرید، میتینگ و خانه دوستان. تا قبل از این هرجا که می رفتند، چون نمی توانستند رانندگی کنند، ناچار مجبور بودند بر اساس تصمیمات یک مرد رفت و آمد کنند و این امکان خوبی به مردان برای کنترل زنان می داد. ولی حالا که خانم راننده است و ماشین هم جلوی درب منزل، دیگر نمی توان خیلی بر سر این که کجا برو و کجا نرو بحث کرد. مثلا اگر مرد، قبلا از این در مقابل خواسته همسرش که برویم فلان جا بهانه می کرد که خسته ام، حالاخانم یک جواب خیلی راحت دارد: پس تو بمان خانه، من خودم می روم. دختران هم خودشان تا دانشگاه رانندگی خواهند کرد. شاید هم وسط راه سینما بروند یا با دوستان دوری در شهر بزنند و ...
🖋خلاصه ،همین حق رانندگی زنان، تحول بزرگی در استقلال زنان و به دنبال آن، به تدریج تغییر موازنه قدرت میان زنان و مردان درجامعه ایجاد می کند و این کار برای فقیهان سعودی با فهم مردانه ای که از دین دارند خیلی خیلی حرام است.
🖋همین آقای علم الهدی خودمان هم که هر چه داد دارد بر سر کنسرت می زند، منظورش همین است که آی خلایق! این کنسرت رفتن ها پیامدهای فرهنگی-اجتماعی دارد. کنسرت رایج شود، پس فردا بچه مذهبی ها هم کنسرتی می شوند. کنسرت که بروند، خوششان می آید، خودشان هم می خواهند خواننده و نوازنده شوند. خواننده و نوازنده که شدند، حتما می خواهند جمع های دوستانه تشکیل بدهند و ... . خب اینجوری بشود، کسی دیگر دنبال حرف ما نمی آید. پای منبر ما خالی و کنسرت ها شلوغ می شوند. همین الان هم فرزندان انقلابیون دیگر برای ما و پدرانشان تره خورد نمی کنند. پسرانشان کت های کمر کرستی می پوشند و شلوارهای تنگ و کفشهای نوک تیز و حالا یک ته ریشی هم می گذارند. دختران هم گرچه فعلا به زور حجاب، تا حدی کنترل می شوند، کم کم زیرآبی می روند که می روند. مگر سرمان درد می کند که دستی دستی، خودمان عرصه عمومی را بدهیم دست یک عده کنسرتی؟ اسلام مهمتر است یا کنسرت؟
🖋به نظرم جناب علم الهدی راست می گوید و با همین کنسرت ها، کم کم فضا برای چیزهایی که ایشان به دنبالش است تنگ تر می شود. حالا ایشان شجاعتش و صداقتش را دارد و می گوید و بقیه ندارند. مثلا آقای رییسی، یا این چیزها را متوجه نمی شود یا می فهمد و خودش را می زند به آن راه که می گوید کنسرت مشکل مردم ما نیست. اتفاقا کنسرت مشکل بخش بزرگی از مردم ایران، و رانندگی مشکل مردم عربستان است.
🖋کسانی چون علم الهدی و رییسی، گرچه دست برتر را در قدرت سیاسی دارند ولی در برابر قدرت اجتماعی مردم، هر روز عقب می نشینند. این افراد هنوز بعد از چهل سال، نتوانسته اند نسبت درستی میان دین و جامعه برقرار کنند و این خود نشان دهنده آن است که فهم درستی از دین ندارند.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
🖋هنوز هم برخی شریعتمداران سعودی، رانندگی زنان را حرام می دانند، ولی ظاهرا شاهزاده جوان زورش زیاد بوده و آنها را پس زده. شاید بپرسید، یک خانم پشت ماشین بنشیند، گاز بدهد و ترمز کند و فرمان را بچرخاند، کجایش حرام است؟ اینجا که دیگر اختلاط زن و مرد هم نیست!
مساله رانندگی زنان، مساله فرمان و دنده و کلاج نیست. مساله، پیامدهای اجتماعی و فرهنگی رانندگی زنان است.
🖋حالا که رانندگی بانوان در عربستان مجاز شده، از فردا خانمها می خواهند رانندگی یاد بگیرند. رانندگی یاد بگیرند، ماشین هم می خواهند. ماشین دار که بشوند، استقلال پیدا می کنند و می روند کافی شاپ، خرید، میتینگ و خانه دوستان. تا قبل از این هرجا که می رفتند، چون نمی توانستند رانندگی کنند، ناچار مجبور بودند بر اساس تصمیمات یک مرد رفت و آمد کنند و این امکان خوبی به مردان برای کنترل زنان می داد. ولی حالا که خانم راننده است و ماشین هم جلوی درب منزل، دیگر نمی توان خیلی بر سر این که کجا برو و کجا نرو بحث کرد. مثلا اگر مرد، قبلا از این در مقابل خواسته همسرش که برویم فلان جا بهانه می کرد که خسته ام، حالاخانم یک جواب خیلی راحت دارد: پس تو بمان خانه، من خودم می روم. دختران هم خودشان تا دانشگاه رانندگی خواهند کرد. شاید هم وسط راه سینما بروند یا با دوستان دوری در شهر بزنند و ...
🖋خلاصه ،همین حق رانندگی زنان، تحول بزرگی در استقلال زنان و به دنبال آن، به تدریج تغییر موازنه قدرت میان زنان و مردان درجامعه ایجاد می کند و این کار برای فقیهان سعودی با فهم مردانه ای که از دین دارند خیلی خیلی حرام است.
🖋همین آقای علم الهدی خودمان هم که هر چه داد دارد بر سر کنسرت می زند، منظورش همین است که آی خلایق! این کنسرت رفتن ها پیامدهای فرهنگی-اجتماعی دارد. کنسرت رایج شود، پس فردا بچه مذهبی ها هم کنسرتی می شوند. کنسرت که بروند، خوششان می آید، خودشان هم می خواهند خواننده و نوازنده شوند. خواننده و نوازنده که شدند، حتما می خواهند جمع های دوستانه تشکیل بدهند و ... . خب اینجوری بشود، کسی دیگر دنبال حرف ما نمی آید. پای منبر ما خالی و کنسرت ها شلوغ می شوند. همین الان هم فرزندان انقلابیون دیگر برای ما و پدرانشان تره خورد نمی کنند. پسرانشان کت های کمر کرستی می پوشند و شلوارهای تنگ و کفشهای نوک تیز و حالا یک ته ریشی هم می گذارند. دختران هم گرچه فعلا به زور حجاب، تا حدی کنترل می شوند، کم کم زیرآبی می روند که می روند. مگر سرمان درد می کند که دستی دستی، خودمان عرصه عمومی را بدهیم دست یک عده کنسرتی؟ اسلام مهمتر است یا کنسرت؟
🖋به نظرم جناب علم الهدی راست می گوید و با همین کنسرت ها، کم کم فضا برای چیزهایی که ایشان به دنبالش است تنگ تر می شود. حالا ایشان شجاعتش و صداقتش را دارد و می گوید و بقیه ندارند. مثلا آقای رییسی، یا این چیزها را متوجه نمی شود یا می فهمد و خودش را می زند به آن راه که می گوید کنسرت مشکل مردم ما نیست. اتفاقا کنسرت مشکل بخش بزرگی از مردم ایران، و رانندگی مشکل مردم عربستان است.
🖋کسانی چون علم الهدی و رییسی، گرچه دست برتر را در قدرت سیاسی دارند ولی در برابر قدرت اجتماعی مردم، هر روز عقب می نشینند. این افراد هنوز بعد از چهل سال، نتوانسته اند نسبت درستی میان دین و جامعه برقرار کنند و این خود نشان دهنده آن است که فهم درستی از دین ندارند.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
Telegram
دلشدهی ولشده (م.نساجی)
مدرس روانشناسی، دانشگاه شهيد بهشتى
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
آقای ظریف متشکریم!
ترامپ بعد از کلی وعید و تهدید و تبلیغ، در سخنرانی خود تقریبا هیچ مطلب مهمی نگفت و جز مقداری نق نق، عملا تا اینجای کار، هم از برجام خارج نشده و هم پذیرفته که ایران آن را نقض نکرده است. برای ادامه داستان هم توپ را درون زمین کنگره انداخته تا خودش را از یکی از وعده های انتخاباتی اش که پاره کردن برجام بود خلاص کند. دست مریزاد به جناب ظریف و همکارانش که تا اینجای کار بازی را به نفع ایران برده اند. ما هم اکنون یک سند حقوقی بین المللی در دست داریم که آمریکا را کلافه کرده است، نه می تواند بماند، نه برود.
البته ترامپ بیکار نخواهد نشست و هر روز تلاش می کند قلاده برجام را که برگردنش است پاره کند. جای نگرانی نیست. ما از سیاستمداران آمریکا توقعی بیش از این نداریم، ولی از آن سو به مردان هسته ای خود می بالیم که سر در دهان گرگ کردند و حق ملت را بیرون کشیدند. ان شاء الله به مدد حق و به دعای ما دلشدگان این سرزمین، بعد ازاین هم برای هر شیطنتی راه حلی خواهد بود.
جناب ظریف! دلواپسان هم هر چه می خواهند بگویند، شما نگران نباش! ما ولشدگان این سرزمین، گرچه صدایمان بلند نیست، ولی خوب را از بد تشخیص می دهیم و قدردان خوبی ها هستیم.
جناب باز هم متشکریم!
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
ترامپ بعد از کلی وعید و تهدید و تبلیغ، در سخنرانی خود تقریبا هیچ مطلب مهمی نگفت و جز مقداری نق نق، عملا تا اینجای کار، هم از برجام خارج نشده و هم پذیرفته که ایران آن را نقض نکرده است. برای ادامه داستان هم توپ را درون زمین کنگره انداخته تا خودش را از یکی از وعده های انتخاباتی اش که پاره کردن برجام بود خلاص کند. دست مریزاد به جناب ظریف و همکارانش که تا اینجای کار بازی را به نفع ایران برده اند. ما هم اکنون یک سند حقوقی بین المللی در دست داریم که آمریکا را کلافه کرده است، نه می تواند بماند، نه برود.
البته ترامپ بیکار نخواهد نشست و هر روز تلاش می کند قلاده برجام را که برگردنش است پاره کند. جای نگرانی نیست. ما از سیاستمداران آمریکا توقعی بیش از این نداریم، ولی از آن سو به مردان هسته ای خود می بالیم که سر در دهان گرگ کردند و حق ملت را بیرون کشیدند. ان شاء الله به مدد حق و به دعای ما دلشدگان این سرزمین، بعد ازاین هم برای هر شیطنتی راه حلی خواهد بود.
جناب ظریف! دلواپسان هم هر چه می خواهند بگویند، شما نگران نباش! ما ولشدگان این سرزمین، گرچه صدایمان بلند نیست، ولی خوب را از بد تشخیص می دهیم و قدردان خوبی ها هستیم.
جناب باز هم متشکریم!
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
Telegram
دلشدهی ولشده (م.نساجی)
مدرس روانشناسی، دانشگاه شهيد بهشتى
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
آقای دوربینی سلام!
🔸دیروز فیلمی در تلگرام از یک جلسه عمومی و شلوغ درس اخلاق پخش شد که شما هم در آن حضور داشتی. استاد سرشناس اخلاق در میانه سخن، همین که متوجه حضور شما می شود، سخنش را قطع می کند و با لحنی تند و با صدای بلند شما را خطاب می کند که «پاشو برو بیرون!...» شما هم جلوی چشم صدها نفر، ناگزیر بلند می شوی تا از دوربین دور باشی و دیده نشوی....
صحنه بسیار دردناک و غم انگیز بود، آنقدر دردناک که طاقت دوباره دیدنش نبود.
🔸آقای دوربینی! من نمی دانم شما چه آزاری برای دیگران داشتی که بیرون ات کردند؟ شما فقط نشسته بودی. این حق شهروندی شما است که در هر مکان عمومی حضور پیدا کنی و هر جا که دلت می خواهد بنشینی.
🔸آقای دوربینی! می دانی گناهت چیست؟ گناهت این است که تو هم مثل همه ما، یک ولشده ای. یک ولشده که به دنبال فرصتی برای دیده شدن است. فرصتی که از ما بهتران بدانند، او هم هست، حقوقی دارد و هر که باشد و هرچه باشد، این سرزمین، سرزمین مادری او نیز هست و او هم سهمی دارد.
🔸آقای دوربینی! اتفاقا تلویزیون وقتی ملی می شود که علی رغم میلش، شما را نشان می دهد. شما نماینده خیل عظیم ولشدگان این سرزمین هستی.
🔸آقای دوربینی!حالا ظاهرا دیگر بازنشسته شده ای و همین حضور بی زبانت هم تحمل نشد.
🔸آقای دوربینی! غمگین هم نباش. آبرویت هم محفوظ است. شما هیچ خطایی نکردی. ما هنوز هم باور داریم که، آبروی بنده خدا، حرمتش از کعبه هم بالاتر است، حتی اگر آن بنده خدا، یک ولشده باشد. ما همه ولشده ایم، هر کداممان به نوعی.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
🔸دیروز فیلمی در تلگرام از یک جلسه عمومی و شلوغ درس اخلاق پخش شد که شما هم در آن حضور داشتی. استاد سرشناس اخلاق در میانه سخن، همین که متوجه حضور شما می شود، سخنش را قطع می کند و با لحنی تند و با صدای بلند شما را خطاب می کند که «پاشو برو بیرون!...» شما هم جلوی چشم صدها نفر، ناگزیر بلند می شوی تا از دوربین دور باشی و دیده نشوی....
صحنه بسیار دردناک و غم انگیز بود، آنقدر دردناک که طاقت دوباره دیدنش نبود.
🔸آقای دوربینی! من نمی دانم شما چه آزاری برای دیگران داشتی که بیرون ات کردند؟ شما فقط نشسته بودی. این حق شهروندی شما است که در هر مکان عمومی حضور پیدا کنی و هر جا که دلت می خواهد بنشینی.
🔸آقای دوربینی! می دانی گناهت چیست؟ گناهت این است که تو هم مثل همه ما، یک ولشده ای. یک ولشده که به دنبال فرصتی برای دیده شدن است. فرصتی که از ما بهتران بدانند، او هم هست، حقوقی دارد و هر که باشد و هرچه باشد، این سرزمین، سرزمین مادری او نیز هست و او هم سهمی دارد.
🔸آقای دوربینی! اتفاقا تلویزیون وقتی ملی می شود که علی رغم میلش، شما را نشان می دهد. شما نماینده خیل عظیم ولشدگان این سرزمین هستی.
🔸آقای دوربینی!حالا ظاهرا دیگر بازنشسته شده ای و همین حضور بی زبانت هم تحمل نشد.
🔸آقای دوربینی! غمگین هم نباش. آبرویت هم محفوظ است. شما هیچ خطایی نکردی. ما هنوز هم باور داریم که، آبروی بنده خدا، حرمتش از کعبه هم بالاتر است، حتی اگر آن بنده خدا، یک ولشده باشد. ما همه ولشده ایم، هر کداممان به نوعی.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
Telegram
دلشدهی ولشده (م.نساجی)
مدرس روانشناسی، دانشگاه شهيد بهشتى
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
«آقای قرائتی و قرتی ها»
🔹جناب استاد قرائتی! حضرت عالی کمتر از بیست و چهار ساعت بعد از انتشار فیلم برخوردتان با آقای نمازی، عذرخواهی نمودید. این رفتارتان جای تقدیر دارد.
🔹شاید اگر شما این حجم از واکنش مردم را که جز همین فضای مجازی نصفه نیمه، ابزاری برای ابراز ندارند را نمی دیدید، به این نتیجه نمی رسیدید اینگونه عذرخواهی کنید.
🔹حساسیت گروه وسیعی از مردم، خیر عمومی نیز داشت و باعث شد دیگران هم حواسشان باشد و شاید بیشتر ملاحظه مردم را بکنند.
🔹حضرت استاد! مردمان ولشده، در پی له شدن شما نبودند و نیستند. نشانه اش هم این که با همان سرعتی که سیل انتقادات جاری شد، خبر عذرخواهی شما هم رسید. جالب آنکه خبر عذرخواهی شما را، به اصطلاح برخی، قرتی ها هم منتشر کردند و من در این ینگه دنیا، چندین مورد آن را دریافت نمودم. قرتی ها، همان ها هستند که پوشش و ظاهرشان با من و شما فرق دارد. همان ها که در هیچ جلسه رسمی حق حضور ندارند.هیچ مسوولیت رسمی به آنها داده نمی شود. نه دیده می شوند و نه صدایشان شنیده می شود. هیچ گاه هم مخاطب قرار نمی گیرند. وقتی هم که گفته می شود «مردم»، منظور، آنها نیستند. ظاهرا فقط هستند، وجودهای «نخودی»، شاید هم «بیخودی». ولی باور کنید همین اکثریت نخودی ها و بی خودی ها، هم می فهمند، هم احساس مسوولیت می کنند و هم می توانند در تحکیم و توسعه ارزشهای مادی و معنوی جامعه کوشا باشند. بسیاری از نخبگان کشور در میان همین قرتی ها هستند. مردمانی که فقط کمی متفاوت از من و شما فکر می کنند.
🔹حضرت آیت الله! خدا را شکر که صدای مردم را شنیدید و شجاعتش را داشتید و تصحیح کردید که نزدیک بود، سرمایه هفتاد ساله هبائا منثورا شود.
🔹اما جناب استاد! ای کاش راههای دیگری هم برای مشارکت مردم و تحکیم رابطه میان ملت و دولت برقرار بود. ای کاش اقشار مختلف مردم با هر فکر و سلیقه ای، می توانستند با تشکیل نهادهای مدنی ، رابطه ارگانیک و سیستماتیک با مراکز تصمیم گیر برقرار کنند و در تصحیح امور بکوشند. ای کاش کارکرد مردم، در حد نظاره گر وقایع و یا حداکثر، سیاه لشکر تجمعات و یا زینت مجالس نبود.
🔹حضرت استاد! به قول عزیزی، مملکت مسجد یا کلیسا نیست تا فقط یک عده خاص در آن رفت و آمد داشته باشند و به رسمیت شناخته شوند. ایران سرزمین مادری همه ایرانیان است و همه حق دارند دیده شوند، از آقای نمازی گرفته تا قرتی ها.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
🔹جناب استاد قرائتی! حضرت عالی کمتر از بیست و چهار ساعت بعد از انتشار فیلم برخوردتان با آقای نمازی، عذرخواهی نمودید. این رفتارتان جای تقدیر دارد.
🔹شاید اگر شما این حجم از واکنش مردم را که جز همین فضای مجازی نصفه نیمه، ابزاری برای ابراز ندارند را نمی دیدید، به این نتیجه نمی رسیدید اینگونه عذرخواهی کنید.
🔹حساسیت گروه وسیعی از مردم، خیر عمومی نیز داشت و باعث شد دیگران هم حواسشان باشد و شاید بیشتر ملاحظه مردم را بکنند.
🔹حضرت استاد! مردمان ولشده، در پی له شدن شما نبودند و نیستند. نشانه اش هم این که با همان سرعتی که سیل انتقادات جاری شد، خبر عذرخواهی شما هم رسید. جالب آنکه خبر عذرخواهی شما را، به اصطلاح برخی، قرتی ها هم منتشر کردند و من در این ینگه دنیا، چندین مورد آن را دریافت نمودم. قرتی ها، همان ها هستند که پوشش و ظاهرشان با من و شما فرق دارد. همان ها که در هیچ جلسه رسمی حق حضور ندارند.هیچ مسوولیت رسمی به آنها داده نمی شود. نه دیده می شوند و نه صدایشان شنیده می شود. هیچ گاه هم مخاطب قرار نمی گیرند. وقتی هم که گفته می شود «مردم»، منظور، آنها نیستند. ظاهرا فقط هستند، وجودهای «نخودی»، شاید هم «بیخودی». ولی باور کنید همین اکثریت نخودی ها و بی خودی ها، هم می فهمند، هم احساس مسوولیت می کنند و هم می توانند در تحکیم و توسعه ارزشهای مادی و معنوی جامعه کوشا باشند. بسیاری از نخبگان کشور در میان همین قرتی ها هستند. مردمانی که فقط کمی متفاوت از من و شما فکر می کنند.
🔹حضرت آیت الله! خدا را شکر که صدای مردم را شنیدید و شجاعتش را داشتید و تصحیح کردید که نزدیک بود، سرمایه هفتاد ساله هبائا منثورا شود.
🔹اما جناب استاد! ای کاش راههای دیگری هم برای مشارکت مردم و تحکیم رابطه میان ملت و دولت برقرار بود. ای کاش اقشار مختلف مردم با هر فکر و سلیقه ای، می توانستند با تشکیل نهادهای مدنی ، رابطه ارگانیک و سیستماتیک با مراکز تصمیم گیر برقرار کنند و در تصحیح امور بکوشند. ای کاش کارکرد مردم، در حد نظاره گر وقایع و یا حداکثر، سیاه لشکر تجمعات و یا زینت مجالس نبود.
🔹حضرت استاد! به قول عزیزی، مملکت مسجد یا کلیسا نیست تا فقط یک عده خاص در آن رفت و آمد داشته باشند و به رسمیت شناخته شوند. ایران سرزمین مادری همه ایرانیان است و همه حق دارند دیده شوند، از آقای نمازی گرفته تا قرتی ها.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
Telegram
دلشدهی ولشده (م.نساجی)
مدرس روانشناسی، دانشگاه شهيد بهشتى
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
✍️سفر به «خارج» خوب است، هرجا که باشد...
▪️ایام اربعین، علاوه بر زیارت عتبات و یک حرکت آیینی، فرصت خوبی است که بخش عظیمی از مردم ایران به یک مسافرت «خارج» بروند. البته این سفر خارج از آن خارج ها نیست ولی فرقی نمی کند، مسافرت خارج خوب است هر جا که باشد. بسیاری از جمعیت میلیونی ای که به این سفر می روند، چنین سفری اولین سفر و یا تنها سفر برون مرزیشان است . ایران کشور بسیار محدودی است و مردمان ایران ارتباط دست اول چندانی با جهان بیرون ندارند. در مجموع ، درمقایسه با سایر کشورها، نه ایرانیان چندان به بیرون می روند و نه از بیرون چندان به داخل می آیند. ایام اربعین موجب می شود خیل عظیمی از مردم، حتی گروههای کم درآمد، با چشم خود بعضی چیزها را ببینند و تجربه کنند. خصوصا برای اقشار مذهبی که گمان می کنند، فقط یک راه برای اداره یک کشور مذهبی وجود دارد و آن هم همانی است که در ایران ارایه می شود.
▪️عراق یک کشور مذهبی است و نمونه اش هم همین زیارت اربعین است که از قدیم الایام مرسوم بوده و همیشه هم بسیار گسترده و مردمی برگزار میشده. با اینحال، آزادی های اجتماعی در عراق بسیار بیشتر از ایران است. در عراق، حجاب اجباری نیست ولی مردم خودشان به احترام عتبات، در کربلا و نجف تقریبا همگی با حجاب تردد می کنند. اما مثلا وقتی به بغداد می روید، درصد قابل توجهی از بانوان، حجاب بر سر ندارند. یعنی جامعه خودش بدون آنکه زوری بالای سرش باشد، یک نقطه تعادل برای پوشش زنان پیدا کرده است.
▪️مجلات در عراق آزادند و می توانند هر عکسی را روی مجلات چاپ کنند. بعضا هم عکس بانوان بی حجاب و مدلها را روی مجلات می بینی، ولی همین تصاویر هم حدودی را رعایت می کنند. من چند سال پیش به قصد بررسی اوضاع پوشش زنان به مناطق مختلف عراق سفر کردم. به عنوان یک نمونه، تجربه من از یک شب بغداد در یک خیابان که محل تفریح مردم بود به این قرار است:
▪️خیابان کراده خیلی شلوغ بود. رستوران ها و مغازه های زیادی داشت. خیابان نسبتا تمیزی بود. چند ساختمان و پاساژ نوساز در آن دیده می شد. گرچه محله جوان گرد بود ولی فضا به گونه ای نبود که خانواده ها نتوانند در آنجا گشت و گذار کنند. اکثریت زنان و دختران با حجاب بودند. البته حد حجابشان متفاوت بود. از چشم چرانی پسران خبری نبود. پلیس مواظب مردم نبود. حدودا بیست درصد بانوان بی حجاب بودند.بالاترین حد بی حجابی هم این بود که خانمی شلوار سه ربع پوشیده باشد با یک تاپ. از گروههای دسته جمعی دختران و پسران خبری نبود. اگر دختری بی حجاب بود، معمولا یک همراه داشت و تنها گرد نبود. کسی چندان زبان دار راه نمی رفت. یکی دو کازینو هم در طبقات بالای مغازه ها دیدم. از مشروب فروشی خبری نبود، ولی وقتی پرسیدم، گفتند در غیر از ماه رمضان، تک و توک مشروب فروشی هایی وجود دارند.
▪️من احتمال می دهم اگر عراق مشکل تامین امنیت نداشت و از جنگ و جدال بیرونیان در امان بود، عراق پس از صدام می توانست مدل متفاوتی از رابطه میان دین و آزادی اجتماعی ارایه کند.
▪️امیدوارم مسافران اربعین به سلامت بروند و بازگردند و علاوه بر تجربه معنوی، تجربیات اجتماعی نیز به همراه بیاورند. نیز امیدوارم دولت ایران، سعی در غلبه بر فضای عمومی عراق در ایام اربعین نداشته باشد، تا یک نوع گفتگو و تعامل فرهنگی دست اول میان دو ملت برقرار شود. لازم نیست دولت در هر کاری دخالت کند و در این تعامل فرهنگی بالای سر مردم بایستد.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
▪️ایام اربعین، علاوه بر زیارت عتبات و یک حرکت آیینی، فرصت خوبی است که بخش عظیمی از مردم ایران به یک مسافرت «خارج» بروند. البته این سفر خارج از آن خارج ها نیست ولی فرقی نمی کند، مسافرت خارج خوب است هر جا که باشد. بسیاری از جمعیت میلیونی ای که به این سفر می روند، چنین سفری اولین سفر و یا تنها سفر برون مرزیشان است . ایران کشور بسیار محدودی است و مردمان ایران ارتباط دست اول چندانی با جهان بیرون ندارند. در مجموع ، درمقایسه با سایر کشورها، نه ایرانیان چندان به بیرون می روند و نه از بیرون چندان به داخل می آیند. ایام اربعین موجب می شود خیل عظیمی از مردم، حتی گروههای کم درآمد، با چشم خود بعضی چیزها را ببینند و تجربه کنند. خصوصا برای اقشار مذهبی که گمان می کنند، فقط یک راه برای اداره یک کشور مذهبی وجود دارد و آن هم همانی است که در ایران ارایه می شود.
▪️عراق یک کشور مذهبی است و نمونه اش هم همین زیارت اربعین است که از قدیم الایام مرسوم بوده و همیشه هم بسیار گسترده و مردمی برگزار میشده. با اینحال، آزادی های اجتماعی در عراق بسیار بیشتر از ایران است. در عراق، حجاب اجباری نیست ولی مردم خودشان به احترام عتبات، در کربلا و نجف تقریبا همگی با حجاب تردد می کنند. اما مثلا وقتی به بغداد می روید، درصد قابل توجهی از بانوان، حجاب بر سر ندارند. یعنی جامعه خودش بدون آنکه زوری بالای سرش باشد، یک نقطه تعادل برای پوشش زنان پیدا کرده است.
▪️مجلات در عراق آزادند و می توانند هر عکسی را روی مجلات چاپ کنند. بعضا هم عکس بانوان بی حجاب و مدلها را روی مجلات می بینی، ولی همین تصاویر هم حدودی را رعایت می کنند. من چند سال پیش به قصد بررسی اوضاع پوشش زنان به مناطق مختلف عراق سفر کردم. به عنوان یک نمونه، تجربه من از یک شب بغداد در یک خیابان که محل تفریح مردم بود به این قرار است:
▪️خیابان کراده خیلی شلوغ بود. رستوران ها و مغازه های زیادی داشت. خیابان نسبتا تمیزی بود. چند ساختمان و پاساژ نوساز در آن دیده می شد. گرچه محله جوان گرد بود ولی فضا به گونه ای نبود که خانواده ها نتوانند در آنجا گشت و گذار کنند. اکثریت زنان و دختران با حجاب بودند. البته حد حجابشان متفاوت بود. از چشم چرانی پسران خبری نبود. پلیس مواظب مردم نبود. حدودا بیست درصد بانوان بی حجاب بودند.بالاترین حد بی حجابی هم این بود که خانمی شلوار سه ربع پوشیده باشد با یک تاپ. از گروههای دسته جمعی دختران و پسران خبری نبود. اگر دختری بی حجاب بود، معمولا یک همراه داشت و تنها گرد نبود. کسی چندان زبان دار راه نمی رفت. یکی دو کازینو هم در طبقات بالای مغازه ها دیدم. از مشروب فروشی خبری نبود، ولی وقتی پرسیدم، گفتند در غیر از ماه رمضان، تک و توک مشروب فروشی هایی وجود دارند.
▪️من احتمال می دهم اگر عراق مشکل تامین امنیت نداشت و از جنگ و جدال بیرونیان در امان بود، عراق پس از صدام می توانست مدل متفاوتی از رابطه میان دین و آزادی اجتماعی ارایه کند.
▪️امیدوارم مسافران اربعین به سلامت بروند و بازگردند و علاوه بر تجربه معنوی، تجربیات اجتماعی نیز به همراه بیاورند. نیز امیدوارم دولت ایران، سعی در غلبه بر فضای عمومی عراق در ایام اربعین نداشته باشد، تا یک نوع گفتگو و تعامل فرهنگی دست اول میان دو ملت برقرار شود. لازم نیست دولت در هر کاری دخالت کند و در این تعامل فرهنگی بالای سر مردم بایستد.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
Telegram
دلشدهی ولشده (م.نساجی)
مدرس روانشناسی، دانشگاه شهيد بهشتى
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
✍️اربعین و شیعیان بیست و یک امامی
▪️این روزها بسیاری ایرانیان به مناسبت اربعین در سرزمین عراق هستند. این سفر علاوه بر دستاوردهای معنوی، دستاوردهای اجتماعی نیز دارد و فرصتی است تا شیعیان ایران، مدارا و هم زیستی مسالمت آمیز فرقه های مذهبی موجود در عراق را تجربه کنند. به عنوان نمونه خوب است زائران ایرانی بدانند بسیاری از مکانهای مذهبی عراق، از جمله مسجد زیبا، وسیع و معروف کوفه و ضریح کنونی امام علی در نجف و ضریح پیشین امام حسین که در سال 91 هجری شمسی توسط ایران جایگزین شد، با هزینه و هنر فرقه ای از شیعیان 21 امامی، به نام بُهره ای های داوودی ساخته شده است.
▪️بهره ای ها، در حقیقت انشعابی از شیعیان اسماعیلی هستند. اسماعیلیه، خودش یک فرقه و انشعاب از تشیع است. بهره ای ها، همچون سایر اسماعیلی ها، معتقدند اسماعیل فرزند امام صادق، امام بعد از اوست. لذا به جای امامت امام کاظم ، قایل به امامت اسماعیل برادر امام کاظم هستند. بعد از اسماعیل نیز سلسله امامت تا قرنها بعد ادامه پیدا می کند و در مجموع آنان بیست و یک امام دارند. بعد از غیبت امام بیست و یکم، «داعی مطلق» نائب بر حق اوست و سلسه داعیان مطلق تا کنون نیز ادامه دارد. ظاهرا نه تنها امامان بهره دارای عصمت اند، بلکه نایبان آنها نیز حجت کامل پیروان خود می باشند.
▪️مفضل سيف الدين پنجاه و سومین داعی مطلق است که هم اکنون در بمبئی زندگی می کند. ادعا می شود بهره ای ها در صد کشور جهان پراکنده اند ولی بیشتر جمعیت حدودا دو میلیون نفری آنان در هند و پاکستان مستقر هستند. مفضل سیف الدین، سه سال پیش در سن 68 سالگی، پس از مرگ پدر، امامت و زعامت خود را از جوار ضریح امام علی علیه السلام در نجف آغاز کرد. می گویند وقتی داعیان مطلق برای زیارت عتبات به عراق می روند، پیروانشان به اندازه وزنشان برای آنان طلا نذر می کنند.
▪️در همان سال که مفضل سیف الدین امامت خود را آغاز کرد، با مراجع نجف، از جمله آية الله سيستانى، حكيم، فياض وآية الله بشير نجفى ملاقات كرده، مورد احترام آنان قرار می گیرد. سیف الدین اخیرا سفری به لندن داشته، از آنجا نیز به مصر رفته و با مقامات آن کشور دیدار کرده است. وی دکترای علوم دینی از دانشگاه الازهر مصر نیز دارد.
▪️این که جامعه عراقی، بهره ای ها را تحمل می کند و آنان در سرزمین عراق رفت و آمد دارند و این که آنان را تکفیر نکرده اند و ملحد و خود فروخته و وابسته و فریب کار و فتنه گر و فتنه جو نخوانده اند، تا حدی نشان از فهم مدارا جوی دینی در جامعه عراق دارد.
▪️اگر به حساب و کتاب ما ایرانیان باشد، بهره ای ها از خیلی از فرقه های دینی ای که ما به آنها انگ می زنیم، احتمالا انحرافی تر و تماسشان با شیعیان دوازده امامی گمراه کننده تر و خطرناک تر است.
▪️یادم می آید، در سفر سالها پیش به عراق، دوستی به شوخی می گفت این بهره ای ها شانس آورده اند که امام رضا علیه السلام امامشان نیست. وگرنه همین اعتقاد باعث می شد که با ایرانی جماعت بر سر زیارت امام هشتم، دچار مشکل شوند.
▪️امید که راهپیمایان ایرانی اربعین، در محدوده بسته جامعه ایرانی نمانند و از فرصت حضور در سرزمین عراق، برای آموختن مدارا و همزیستی مسالمت آمیز با سایر فرق و فرهنگ ها بهره ببرند.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
▪️این روزها بسیاری ایرانیان به مناسبت اربعین در سرزمین عراق هستند. این سفر علاوه بر دستاوردهای معنوی، دستاوردهای اجتماعی نیز دارد و فرصتی است تا شیعیان ایران، مدارا و هم زیستی مسالمت آمیز فرقه های مذهبی موجود در عراق را تجربه کنند. به عنوان نمونه خوب است زائران ایرانی بدانند بسیاری از مکانهای مذهبی عراق، از جمله مسجد زیبا، وسیع و معروف کوفه و ضریح کنونی امام علی در نجف و ضریح پیشین امام حسین که در سال 91 هجری شمسی توسط ایران جایگزین شد، با هزینه و هنر فرقه ای از شیعیان 21 امامی، به نام بُهره ای های داوودی ساخته شده است.
▪️بهره ای ها، در حقیقت انشعابی از شیعیان اسماعیلی هستند. اسماعیلیه، خودش یک فرقه و انشعاب از تشیع است. بهره ای ها، همچون سایر اسماعیلی ها، معتقدند اسماعیل فرزند امام صادق، امام بعد از اوست. لذا به جای امامت امام کاظم ، قایل به امامت اسماعیل برادر امام کاظم هستند. بعد از اسماعیل نیز سلسله امامت تا قرنها بعد ادامه پیدا می کند و در مجموع آنان بیست و یک امام دارند. بعد از غیبت امام بیست و یکم، «داعی مطلق» نائب بر حق اوست و سلسه داعیان مطلق تا کنون نیز ادامه دارد. ظاهرا نه تنها امامان بهره دارای عصمت اند، بلکه نایبان آنها نیز حجت کامل پیروان خود می باشند.
▪️مفضل سيف الدين پنجاه و سومین داعی مطلق است که هم اکنون در بمبئی زندگی می کند. ادعا می شود بهره ای ها در صد کشور جهان پراکنده اند ولی بیشتر جمعیت حدودا دو میلیون نفری آنان در هند و پاکستان مستقر هستند. مفضل سیف الدین، سه سال پیش در سن 68 سالگی، پس از مرگ پدر، امامت و زعامت خود را از جوار ضریح امام علی علیه السلام در نجف آغاز کرد. می گویند وقتی داعیان مطلق برای زیارت عتبات به عراق می روند، پیروانشان به اندازه وزنشان برای آنان طلا نذر می کنند.
▪️در همان سال که مفضل سیف الدین امامت خود را آغاز کرد، با مراجع نجف، از جمله آية الله سيستانى، حكيم، فياض وآية الله بشير نجفى ملاقات كرده، مورد احترام آنان قرار می گیرد. سیف الدین اخیرا سفری به لندن داشته، از آنجا نیز به مصر رفته و با مقامات آن کشور دیدار کرده است. وی دکترای علوم دینی از دانشگاه الازهر مصر نیز دارد.
▪️این که جامعه عراقی، بهره ای ها را تحمل می کند و آنان در سرزمین عراق رفت و آمد دارند و این که آنان را تکفیر نکرده اند و ملحد و خود فروخته و وابسته و فریب کار و فتنه گر و فتنه جو نخوانده اند، تا حدی نشان از فهم مدارا جوی دینی در جامعه عراق دارد.
▪️اگر به حساب و کتاب ما ایرانیان باشد، بهره ای ها از خیلی از فرقه های دینی ای که ما به آنها انگ می زنیم، احتمالا انحرافی تر و تماسشان با شیعیان دوازده امامی گمراه کننده تر و خطرناک تر است.
▪️یادم می آید، در سفر سالها پیش به عراق، دوستی به شوخی می گفت این بهره ای ها شانس آورده اند که امام رضا علیه السلام امامشان نیست. وگرنه همین اعتقاد باعث می شد که با ایرانی جماعت بر سر زیارت امام هشتم، دچار مشکل شوند.
▪️امید که راهپیمایان ایرانی اربعین، در محدوده بسته جامعه ایرانی نمانند و از فرصت حضور در سرزمین عراق، برای آموختن مدارا و همزیستی مسالمت آمیز با سایر فرق و فرهنگ ها بهره ببرند.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
Telegram
دلشدهی ولشده (م.نساجی)
مدرس روانشناسی، دانشگاه شهيد بهشتى
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
دین آسان (1)
▪️این روزها دینداری برای برخی آسان شده است. نه تنها آسان، بلکه تا حدی مفرح و پرهیجان. نشاط و هیجانی که حتی گاه خود را در دل ماتم و عزا نهفته می کند.
▪️محرم و صفر، برای عده ای تا حدی حالت تفریح به خود گرفته اند. دوستان و اعضای خانواده در شبهای محرم و صفر در مجالس، دور هم جمع می شوند و روضه ای و سینه ای و گریه ای تا به قول معروف مقداری استخوان سبک کنند. در آخرهم سفره ای و قیمه ای و گپ و گفتی و به این ترتیب یک شب خوب شکل می گیرد... خیلی ها به شوق محرم و صفر ایام به سر می کنند.
▪️به این مجموعه راهپیمایی اربعین هم اضافه شده است. سفری هیجان انگیز با دیدنی ها و خوردنی های جالب، در فضای امن و با هزینه کم.
ماه رمضان هم یک تنوع است. میهمانی ها و افطاری های متنوع، از این خانه به آن خانه. بعد از افطار هم که تازه دوره افتادن و خیابان گردی شروع می شود و فالوده و بستنی و آش و حلیم تا صبح ادامه دارد.
▪️سفر حج هم برای برخی، به غیر از دو سه روزش، بیشتر به یک سفر خارج می ماند، سفری برای گشتن در شاپینگ مال ها و رستوران های آنچنانی.
▪️زیارت امام رضا (ع) هم برای عده ای بیشتر یک سفر سیاحتی است، به همراه چند ساعتی نشستن در فضای دل انگیز حرم رضوی، خصوصا در شبهای مهتابی تابستان. اگر غذای حضرتی هم بدهند که عالی می شود.
▪️مشارکت فعال در مناسک و آیین های مذهبی، بخش عمده ای از وقت یک دیندار امروزی را پر میکند و آن شخص چندان نیازی ندارد به دنبال برنامه های پرهزینه برای پرکردن اوقات فراغت خود و خانواده اش در طول سال باشد.
▪️خیلی خوب است. یک دین آسان! هم فال و هم تماشا. چه این که همه این مناسک و آیین ها، با انگیزه های معنوی صورت می گیرند و نوعی آرامش روحی نیز برای فرد حاصل می شود که از تفریحات غیر دینی مثل رفتن کنار دریا و یا سفر به اروپا حاصل نمی شود.
▪️ این روزها، تنها قسمت سخت دین، همان حفظ حجاب است، که این یکی هم، صرفا سهم بانوان است.
▪️البته هستند کسانی که درک عمیق تری از مناسک دارند و مناسک و آیین های مذهبی را به نیت تعظیم شعائر الهی انجام می دهند و آنچه می کنند به تعبیر قرآن ریشه در پارسایی شان دارد. ولی به نظر می رسد این روزها عده ای پارسایی ها را رها و به آسانی ها مشغول اند و این نگران کننده است.
▪️خطر آنجاست که کسی تفریح کند و گمان کند بر قله ایمان ایستاده است و فراموش کند دینداری باور و عمل به این کلام اولیای دین هم هست که:
▪️آنچه برای خود نمی پسندی برای دیگران هم مبپسند و برعکس! دلت را از کینه پاک کن! از مال حرام دور باش! شجاع باش و عذرخواهی کن! حرف و سخن بین این و آن مبر! فتنه به پا مکن! از کوره در نرو! گذشت کن! دروغ نگو! حسد نورز! خیانت مکن! تملق مگوی! پا روی حق مگذار!.....
دینداری این هم هست که بت شکن باش! مرد سالار نباش! زن سالار نباش! پدر سالار نباش! فرزند سالار نباش! دیوان سالار نباش! سپه سالار نباش! زر سالار نباش! قدرت سالار نباش! و ...
▪️آری دینداری اصیل سخت است ومحدود به محرم و صفر و رمضان و حج و زیارت و پیاده روی هم نیست. دینداری یک تلاش مستمر و هر روزه است، مبارزه ای تمام نشدنی ، یک کشاکش دمادم با خود با فراز و فرودهای مکرر. دینداری خون دل دارد. دینداری خیلی سخت است؛ خیلی خیلی سخت؛ که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها.
(ادامه دارد...)
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
▪️این روزها دینداری برای برخی آسان شده است. نه تنها آسان، بلکه تا حدی مفرح و پرهیجان. نشاط و هیجانی که حتی گاه خود را در دل ماتم و عزا نهفته می کند.
▪️محرم و صفر، برای عده ای تا حدی حالت تفریح به خود گرفته اند. دوستان و اعضای خانواده در شبهای محرم و صفر در مجالس، دور هم جمع می شوند و روضه ای و سینه ای و گریه ای تا به قول معروف مقداری استخوان سبک کنند. در آخرهم سفره ای و قیمه ای و گپ و گفتی و به این ترتیب یک شب خوب شکل می گیرد... خیلی ها به شوق محرم و صفر ایام به سر می کنند.
▪️به این مجموعه راهپیمایی اربعین هم اضافه شده است. سفری هیجان انگیز با دیدنی ها و خوردنی های جالب، در فضای امن و با هزینه کم.
ماه رمضان هم یک تنوع است. میهمانی ها و افطاری های متنوع، از این خانه به آن خانه. بعد از افطار هم که تازه دوره افتادن و خیابان گردی شروع می شود و فالوده و بستنی و آش و حلیم تا صبح ادامه دارد.
▪️سفر حج هم برای برخی، به غیر از دو سه روزش، بیشتر به یک سفر خارج می ماند، سفری برای گشتن در شاپینگ مال ها و رستوران های آنچنانی.
▪️زیارت امام رضا (ع) هم برای عده ای بیشتر یک سفر سیاحتی است، به همراه چند ساعتی نشستن در فضای دل انگیز حرم رضوی، خصوصا در شبهای مهتابی تابستان. اگر غذای حضرتی هم بدهند که عالی می شود.
▪️مشارکت فعال در مناسک و آیین های مذهبی، بخش عمده ای از وقت یک دیندار امروزی را پر میکند و آن شخص چندان نیازی ندارد به دنبال برنامه های پرهزینه برای پرکردن اوقات فراغت خود و خانواده اش در طول سال باشد.
▪️خیلی خوب است. یک دین آسان! هم فال و هم تماشا. چه این که همه این مناسک و آیین ها، با انگیزه های معنوی صورت می گیرند و نوعی آرامش روحی نیز برای فرد حاصل می شود که از تفریحات غیر دینی مثل رفتن کنار دریا و یا سفر به اروپا حاصل نمی شود.
▪️ این روزها، تنها قسمت سخت دین، همان حفظ حجاب است، که این یکی هم، صرفا سهم بانوان است.
▪️البته هستند کسانی که درک عمیق تری از مناسک دارند و مناسک و آیین های مذهبی را به نیت تعظیم شعائر الهی انجام می دهند و آنچه می کنند به تعبیر قرآن ریشه در پارسایی شان دارد. ولی به نظر می رسد این روزها عده ای پارسایی ها را رها و به آسانی ها مشغول اند و این نگران کننده است.
▪️خطر آنجاست که کسی تفریح کند و گمان کند بر قله ایمان ایستاده است و فراموش کند دینداری باور و عمل به این کلام اولیای دین هم هست که:
▪️آنچه برای خود نمی پسندی برای دیگران هم مبپسند و برعکس! دلت را از کینه پاک کن! از مال حرام دور باش! شجاع باش و عذرخواهی کن! حرف و سخن بین این و آن مبر! فتنه به پا مکن! از کوره در نرو! گذشت کن! دروغ نگو! حسد نورز! خیانت مکن! تملق مگوی! پا روی حق مگذار!.....
دینداری این هم هست که بت شکن باش! مرد سالار نباش! زن سالار نباش! پدر سالار نباش! فرزند سالار نباش! دیوان سالار نباش! سپه سالار نباش! زر سالار نباش! قدرت سالار نباش! و ...
▪️آری دینداری اصیل سخت است ومحدود به محرم و صفر و رمضان و حج و زیارت و پیاده روی هم نیست. دینداری یک تلاش مستمر و هر روزه است، مبارزه ای تمام نشدنی ، یک کشاکش دمادم با خود با فراز و فرودهای مکرر. دینداری خون دل دارد. دینداری خیلی سخت است؛ خیلی خیلی سخت؛ که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها.
(ادامه دارد...)
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
Telegram
دلشدهی ولشده (م.نساجی)
مدرس روانشناسی، دانشگاه شهيد بهشتى
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
دین آسان (2)
🔹حدود بیست سال پیش، در آغاز جوانی، با جمعی از دانشجویان، مجموعه دیدارهایی با یکی از علمای نه چندان مشهور قم داشتیم. در یکی از جلسات، از ایشان خواستیم مقداری درس اخلاق بگویند. ایشان گفت جلسه پیش، در این زمینه صحبت کردم و این جلسه دیگر این کار را نمی کنم. پرسیدیم چرا؟ گفت خیلی سراغ درس اخلاق و این چیزها نروید، درس اخلاق کم باشد خوب است. این چیزها زیادی اش مضر است. دلیلش هم این است که وقتی شما مرتب درس اخلاق می روید و می خوانید و گوش می کنید (یا به تعبیر امروزی من پست تلگرامی اخلاقی می بینید و منتشر می کنید)، کم کم به اشتباه می افتید و احساس می کنید انسانهای اخلاقی ای هستید، در حالی که شاید اینگونه نباشد و شما فقط مشغول گفتگوهای اخلاقی هستید و از عمل اخلاقی خبری نیست.
🔹سپس مثال زد و گفت از آفت های حرفه شاعری و مداحی این است که چنین افرادی بخش عمده ای از وقتشان را مشغول سخت گفتن درباره عشق و ارادت به بزرگان دین هستند و همین کار باعث می شود، نوعی غفلت از عمل و رفتار اخلاقی ایجاد شود. کسی که شبانه روز مدح اهل بیت می گوید، ممکن است توازن میان حرف و عملش به هم بریزد و از عمل غافل شده، به گفتن راضی باشد. البته ایشان اشاره ای هم به جلسات مولوی خوانی و حافظ خوانی و غیره کرد و گفت، شیوع این جلسات نیز اگر تناسبی با شیوع عمل اخلاقی در جامعه نداشته باشد، نه تنها مفید نیست که مضر است. خلاصه حواستان باشد خودتان را گول نزنید.
🔹من گمان می کنم انجام آیین های مذهبی مثل عزاداری ها و زیارت ها و اخیرا پیاده روی اربعین، در صورتی که از حد بگذرد و یا به ابعاد باطنی اش توجه نشود، ممکن است اثر معکوس داشته باشد. به هر حال کسی که بخش عمده ای از ایام سال را یا مشغول ماه محرم و صفر است، یا فاطمیه یا اربعین یا رمضان و یا زیارت کربلا و مشهد و مکه و مدینه، ممکن است به اشتباه گمان کند که دین همین است و جز این نیست و او بر بلندای دین و ایمان قرار دارد. در حالی که همه میدانیم دینداری بسیار فراتر از این است.
🔹از همه بدتر این که کسانی که حضور حداکثری در چنین آیین هایی دارند، در حالیکه که توازن درستی بین این گونه دین ورزی و عمل اخلاقی برقرار نکرده اند، کم کم احساس «خود دیندار پنداری» نموده، دیگران را بی دین شمرده، طلب کار هم می شوند. وقتی طلب کار شدند، کم کم به دنبال طلبشان می روند و خود را «خودی» و مستحق هر امتیاز و باقی مردم را در شمار «بیخودی ها» و مستوجب حرمان و تحقیر می دانند.
🔹اشکالی ندارد کسی فقط همان بخش آسان دین را بخواهد و صرفا مشغول آیین ها و مدیحه ها باشد. به هر حال این هم یک نوع دینداری است و شاید کسی بگوید من بیش از این نمی توانم یا نمی خواهم، فقط به این شرط که قدر و اندازه این میزان دینداری را بداند و با خودش «رو راست» باشد و دچار توهم نشود. این کلام امیرالمومنین چه زیباست که می فرماید «ما هلك امرؤ عرف قدره» یعنی، هلاک نشود کسی که قدر و اندازه خویش را بداند.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
🔹حدود بیست سال پیش، در آغاز جوانی، با جمعی از دانشجویان، مجموعه دیدارهایی با یکی از علمای نه چندان مشهور قم داشتیم. در یکی از جلسات، از ایشان خواستیم مقداری درس اخلاق بگویند. ایشان گفت جلسه پیش، در این زمینه صحبت کردم و این جلسه دیگر این کار را نمی کنم. پرسیدیم چرا؟ گفت خیلی سراغ درس اخلاق و این چیزها نروید، درس اخلاق کم باشد خوب است. این چیزها زیادی اش مضر است. دلیلش هم این است که وقتی شما مرتب درس اخلاق می روید و می خوانید و گوش می کنید (یا به تعبیر امروزی من پست تلگرامی اخلاقی می بینید و منتشر می کنید)، کم کم به اشتباه می افتید و احساس می کنید انسانهای اخلاقی ای هستید، در حالی که شاید اینگونه نباشد و شما فقط مشغول گفتگوهای اخلاقی هستید و از عمل اخلاقی خبری نیست.
🔹سپس مثال زد و گفت از آفت های حرفه شاعری و مداحی این است که چنین افرادی بخش عمده ای از وقتشان را مشغول سخت گفتن درباره عشق و ارادت به بزرگان دین هستند و همین کار باعث می شود، نوعی غفلت از عمل و رفتار اخلاقی ایجاد شود. کسی که شبانه روز مدح اهل بیت می گوید، ممکن است توازن میان حرف و عملش به هم بریزد و از عمل غافل شده، به گفتن راضی باشد. البته ایشان اشاره ای هم به جلسات مولوی خوانی و حافظ خوانی و غیره کرد و گفت، شیوع این جلسات نیز اگر تناسبی با شیوع عمل اخلاقی در جامعه نداشته باشد، نه تنها مفید نیست که مضر است. خلاصه حواستان باشد خودتان را گول نزنید.
🔹من گمان می کنم انجام آیین های مذهبی مثل عزاداری ها و زیارت ها و اخیرا پیاده روی اربعین، در صورتی که از حد بگذرد و یا به ابعاد باطنی اش توجه نشود، ممکن است اثر معکوس داشته باشد. به هر حال کسی که بخش عمده ای از ایام سال را یا مشغول ماه محرم و صفر است، یا فاطمیه یا اربعین یا رمضان و یا زیارت کربلا و مشهد و مکه و مدینه، ممکن است به اشتباه گمان کند که دین همین است و جز این نیست و او بر بلندای دین و ایمان قرار دارد. در حالی که همه میدانیم دینداری بسیار فراتر از این است.
🔹از همه بدتر این که کسانی که حضور حداکثری در چنین آیین هایی دارند، در حالیکه که توازن درستی بین این گونه دین ورزی و عمل اخلاقی برقرار نکرده اند، کم کم احساس «خود دیندار پنداری» نموده، دیگران را بی دین شمرده، طلب کار هم می شوند. وقتی طلب کار شدند، کم کم به دنبال طلبشان می روند و خود را «خودی» و مستحق هر امتیاز و باقی مردم را در شمار «بیخودی ها» و مستوجب حرمان و تحقیر می دانند.
🔹اشکالی ندارد کسی فقط همان بخش آسان دین را بخواهد و صرفا مشغول آیین ها و مدیحه ها باشد. به هر حال این هم یک نوع دینداری است و شاید کسی بگوید من بیش از این نمی توانم یا نمی خواهم، فقط به این شرط که قدر و اندازه این میزان دینداری را بداند و با خودش «رو راست» باشد و دچار توهم نشود. این کلام امیرالمومنین چه زیباست که می فرماید «ما هلك امرؤ عرف قدره» یعنی، هلاک نشود کسی که قدر و اندازه خویش را بداند.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
Telegram
دلشدهی ولشده (م.نساجی)
مدرس روانشناسی، دانشگاه شهيد بهشتى
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
«دین از سیاست جدا هست و جدا نیست!»
🔸دولت متولی خوبی نیست، نه برای اقتصاد و نه برای دین. دولت نباید بنگاه داری کند و اقتصاد باید به بخش خصوصی واگذار شود، این را همه می دانیم. اما شاید هنوز زمان لازم است تا به این نتیجه برسیم دولت متولی خوبی برای دین هم نیست و امر دین باید به مردم سپرده شود و این به نفع دین است.
🔸همانطور که دولت مطلوب از اقتصاد جدا است، از دین نیز جدا است. دولت صرفا وظیفه بستر سازی برای فعالیت آزاد و سالم اقتصادی را دارد. به همین ترتیب، همین که دولت بتواند فضای آرام و سالمی را برای فعالیت فرهنگی و دینی جامعه ایجاد کند، کافی است و بیشتر ازآن شاید مضر باشد.
در دولت مطلوب، رشد و پویایی اقتصاد بستگی به تلاش و همت بنگاههای خصوصی دارد. بنگاههای خصوصی با یکدیگر رقابت سالمی را شکل می دهند و رهاورد این تلاش و رقابت، یک اقتصاد پویا ومولد است که دولت در آن دخالتی ندارد. در امر دین و فرهنگ نیز، رشد و پویایی دین، وابسته به تلاش و همت دینداران است. دغدغه مندان دینی در قالب نهادهای مدنی و مردمی که خودشان تشکیل داده اند، با هزینه خودشان و از جیب خودشان، سعی در توسعه و جلب رضایت مردم به امر دین می کنند.
🔸در یک فرآیند طبیعی، به میزان موفقیت دینداران، دین در جامعه توسعه پیدا می کند. طبیعی است اگر آنچه آنان ارایه می کنند، بد و غلط و ناکارآمد باشد، از سوی جامعه پس زده می شود. همان طور که در اقتصاد، رقابت موجب پویایی می شود، در امر دین نیز می توان رقابت سالمی را تصور کرد که در آن فکر و اندیشه و عمل دینی بهتر، در نهایت مقبولیت بیشتری پیدا می کند.
🔸در تمام این رقابت ها و افت و خیزها، دولت نظاره گر و پایش از معرکه بیرون است. دولت همانطور که مواظب است فساد و سوء استفاده اقتصادی اتفاق نیفتد، در مورد امر دین هم صرفا وظیفه جلوگیری از فساد و سوء استفاده دارد، صد البته در چارچوب های تعریف شده، مشخص برای همگان، شفاف و قابل سنجش و نه سلیقه ای.
🔸یک دولت مطلوب، یک دولت حداقلی در اقتصاد است. همچنین یک دولت مطلوب دینی، یک دولت حداقلی در امر دین است. همانطور که در اقتصاد، دولت در موارد معدودی، مثل کالاهای استراتژیک چون گندم، دخالت بیشتری دارد، در امر دین هم یک دولت مطلوب دینی، حداقلی از امورات دینی را به عهده می گیرد. مثلا دولت حداقلی از آموزش دینی را جزو آموزشهای همگانی در مدرسه قرار می دهد، یا دولت تسهیلاتی را برای ساخت مساجد در همه نقاط کشور فراهم می کند و یا هزینه آموزش و تربیت قضات را برای قضاوت در چارچوب احکام اسلامی را تقبل می کند، اما درست مانند امر اقتصاد، در امر دین نیز، دولت هرچه تصدی گری را کمتر کند، بهتر است.
🔸این پیشنهاد، اصلا به معنای بی اهمیت جلوه دادن دین نیست. اتفاقا برعکس، همانطور که اقتصاد وقتی به مردم واگذار می شود، قدرتمند شده و پشتوانه دولت ها قرار می گیرد، اگر در یک جامعه ای که اکثریت مردم دیندارند، دین هم به مردم واگذار شود، قدرتمندتر شده، و پشتوانه دولتها قرار می گیرد. ملاحظه کنید که چگونه مرجعیت آیت الله سیستانی به عنوان یک نهاد مدنی و وابسته به مردم، در بزنگاهها به کمک دولت عراق می آید.
🔸 مشکل اینجاست که باور به مردم در جامعه ما نهادیه نشده است. مردم، هم می دانند دنیایشان را چگونه اداره کنند و هم دینشان را. دولت ها، با دخالت های بیمورد، هم دنیای مردم را خراب می کنند و هم دینشان را.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
🔸دولت متولی خوبی نیست، نه برای اقتصاد و نه برای دین. دولت نباید بنگاه داری کند و اقتصاد باید به بخش خصوصی واگذار شود، این را همه می دانیم. اما شاید هنوز زمان لازم است تا به این نتیجه برسیم دولت متولی خوبی برای دین هم نیست و امر دین باید به مردم سپرده شود و این به نفع دین است.
🔸همانطور که دولت مطلوب از اقتصاد جدا است، از دین نیز جدا است. دولت صرفا وظیفه بستر سازی برای فعالیت آزاد و سالم اقتصادی را دارد. به همین ترتیب، همین که دولت بتواند فضای آرام و سالمی را برای فعالیت فرهنگی و دینی جامعه ایجاد کند، کافی است و بیشتر ازآن شاید مضر باشد.
در دولت مطلوب، رشد و پویایی اقتصاد بستگی به تلاش و همت بنگاههای خصوصی دارد. بنگاههای خصوصی با یکدیگر رقابت سالمی را شکل می دهند و رهاورد این تلاش و رقابت، یک اقتصاد پویا ومولد است که دولت در آن دخالتی ندارد. در امر دین و فرهنگ نیز، رشد و پویایی دین، وابسته به تلاش و همت دینداران است. دغدغه مندان دینی در قالب نهادهای مدنی و مردمی که خودشان تشکیل داده اند، با هزینه خودشان و از جیب خودشان، سعی در توسعه و جلب رضایت مردم به امر دین می کنند.
🔸در یک فرآیند طبیعی، به میزان موفقیت دینداران، دین در جامعه توسعه پیدا می کند. طبیعی است اگر آنچه آنان ارایه می کنند، بد و غلط و ناکارآمد باشد، از سوی جامعه پس زده می شود. همان طور که در اقتصاد، رقابت موجب پویایی می شود، در امر دین نیز می توان رقابت سالمی را تصور کرد که در آن فکر و اندیشه و عمل دینی بهتر، در نهایت مقبولیت بیشتری پیدا می کند.
🔸در تمام این رقابت ها و افت و خیزها، دولت نظاره گر و پایش از معرکه بیرون است. دولت همانطور که مواظب است فساد و سوء استفاده اقتصادی اتفاق نیفتد، در مورد امر دین هم صرفا وظیفه جلوگیری از فساد و سوء استفاده دارد، صد البته در چارچوب های تعریف شده، مشخص برای همگان، شفاف و قابل سنجش و نه سلیقه ای.
🔸یک دولت مطلوب، یک دولت حداقلی در اقتصاد است. همچنین یک دولت مطلوب دینی، یک دولت حداقلی در امر دین است. همانطور که در اقتصاد، دولت در موارد معدودی، مثل کالاهای استراتژیک چون گندم، دخالت بیشتری دارد، در امر دین هم یک دولت مطلوب دینی، حداقلی از امورات دینی را به عهده می گیرد. مثلا دولت حداقلی از آموزش دینی را جزو آموزشهای همگانی در مدرسه قرار می دهد، یا دولت تسهیلاتی را برای ساخت مساجد در همه نقاط کشور فراهم می کند و یا هزینه آموزش و تربیت قضات را برای قضاوت در چارچوب احکام اسلامی را تقبل می کند، اما درست مانند امر اقتصاد، در امر دین نیز، دولت هرچه تصدی گری را کمتر کند، بهتر است.
🔸این پیشنهاد، اصلا به معنای بی اهمیت جلوه دادن دین نیست. اتفاقا برعکس، همانطور که اقتصاد وقتی به مردم واگذار می شود، قدرتمند شده و پشتوانه دولت ها قرار می گیرد، اگر در یک جامعه ای که اکثریت مردم دیندارند، دین هم به مردم واگذار شود، قدرتمندتر شده، و پشتوانه دولتها قرار می گیرد. ملاحظه کنید که چگونه مرجعیت آیت الله سیستانی به عنوان یک نهاد مدنی و وابسته به مردم، در بزنگاهها به کمک دولت عراق می آید.
🔸 مشکل اینجاست که باور به مردم در جامعه ما نهادیه نشده است. مردم، هم می دانند دنیایشان را چگونه اداره کنند و هم دینشان را. دولت ها، با دخالت های بیمورد، هم دنیای مردم را خراب می کنند و هم دینشان را.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
Telegram
دلشدهی ولشده (م.نساجی)
مدرس روانشناسی، دانشگاه شهيد بهشتى
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
🔸رسول خدا را همه می شناختند...🔸
1- کافر کسی نیست که باور به خدا ندارد، بلکه برعکس، می داند که خدایی هست با اینحال، انکار می کند.
2- شخصی از امام صادق (ع) سوال کرد اگر کسی در خدا و رسولش تردید ایجاد کند، آیا کافر است؟ امام پاسخ داد بلی، البته به این شرط که بداند خدا هست و رسول هست ولی با اینحال منکر شود ، همان امام همام می فرماید اگر بندگان خدا، به خداوند و رسول، جاهل باشند ولی فراتر از آن نروند و دست به انکار نزنند، کافر شمرده نمی شوند.
3- در بیان قرآن نیز کافر کسی است که یقین دارد خدا هست بااینحال منکر می شود ( و جحدوا بها واستیقنتها انفسهم).
4- در قرآن به منکرین خدا و رسول لفظ کافر اطلاق شده است، به این دلیل که هیچ کدام از کسانی که منکر خدا و رسول او بودند، حتی ذره ای در حقانیت آنها تردید نداشتند. قرآن می گوید کسانی که در آغاز اسلام رسول خدا را انکار می کردند، او را حتی از فرزندان خودشان بهتر می شناختند.
5- کفر در لغت به معنای پوشاندن حق است. در معنای کفر نوعی لجاجت و دشمنی و عناد با حق و حقیقت مستتر است.
6- بنابراین کسی که بنا به دلایلی نه تنها به حقانیت اسلام، بلکه به وجود خداوند هم باور ندارد و یا در آن آن تردید دارد و این عدم باور از روی عناد و دشمنی نیست، از نظر قرآن و روایات کافر نیست.
7- به صرف اطلاع از وجود دینی به نام اسلام، حجت بر مردمان سرزمینهای غیر مسلمان تمام نمی شود. بلکه باید زمینه هایی ایجاد شود که به قول علامه طباطبایی ذهن آنها متوجه حقیقت دین اسلام هم بشود و در مرحله بعد، توان تحقیق نیز داشته باشند.
8- به نظر نمی رسد، حتی در عصر ارتباطات و اطلاعات شرایط تحقیق برای اکثریت قریب به اتفاق مردمان جهان مهیا باشد. مردمان جهان، هر روزه در معرض سیل عظیمی از افکار و اندیشه های گوناگون و نیز شبهات ریز و درشت قرار دارند و نمی توان از کسانی که در گوشه و کنار جهان به یک زندگی عادی مشغولند وبیشتر وقت خود را نیز در تکاپوی آب و نان و نیازهای اولیه خویش اند، توقع داشت در این هیاهوها، توان گزینش داشته باشند و به حقیقت دسترسی پیدا کنند. چه این که شبهه ای مثل داعش کافی است که حتی فکر حقانیت اسلام هم به ذهن بسیاری خطور نکند.
9- آنچه گفته شد، مطلب جدیدی نیست. مرحوم مطهری، نیم قرن پیش در کتاب عدل الهی اینگونه گفته است:«اگر کسی دارای صفت تسلیم باشد و به عللی حقیقت اسلام بر او مکتوم باشد و او در این باره بی تقصیر باشد، هرگز خداوند او را معذب نمی سازد، او اهل نجات از دوزخ است.دکارت فیلسوف فرانسوی میگوید "من نمیگویم مسیحیت حتماً بهترین دینی است که در همه دنیا وجود دارد؛ من میگویم در میان ادیانی که الآن من میشناسم و به آنها دسترسی دارم مسیحیت بهترین دین است. من با حقیقت، جنگ ندارم؛ شاید در جاهای دیگر دنیا، دینی باشد که بر مسیحیت ترجیح داشته باشد". ...اینگونه اشخاص را نمیتوان کافر خواند، زیرا اینها عناد نمیورزند، اینها در مقام پوشیدن حقیقت نیستند. ماهیت کفر، چیزی جز عناد و میل به پوشانیدن حقیقت نیست. اینها «مسلم فطری» هستند.»
10- تکفیری، یعنی کسی که چوب تکفیرش بلند است و بی جهت دیگران را کافر می شمارد. آیا ما هم تکفیری هستیم؟
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
1- کافر کسی نیست که باور به خدا ندارد، بلکه برعکس، می داند که خدایی هست با اینحال، انکار می کند.
2- شخصی از امام صادق (ع) سوال کرد اگر کسی در خدا و رسولش تردید ایجاد کند، آیا کافر است؟ امام پاسخ داد بلی، البته به این شرط که بداند خدا هست و رسول هست ولی با اینحال منکر شود ، همان امام همام می فرماید اگر بندگان خدا، به خداوند و رسول، جاهل باشند ولی فراتر از آن نروند و دست به انکار نزنند، کافر شمرده نمی شوند.
3- در بیان قرآن نیز کافر کسی است که یقین دارد خدا هست بااینحال منکر می شود ( و جحدوا بها واستیقنتها انفسهم).
4- در قرآن به منکرین خدا و رسول لفظ کافر اطلاق شده است، به این دلیل که هیچ کدام از کسانی که منکر خدا و رسول او بودند، حتی ذره ای در حقانیت آنها تردید نداشتند. قرآن می گوید کسانی که در آغاز اسلام رسول خدا را انکار می کردند، او را حتی از فرزندان خودشان بهتر می شناختند.
5- کفر در لغت به معنای پوشاندن حق است. در معنای کفر نوعی لجاجت و دشمنی و عناد با حق و حقیقت مستتر است.
6- بنابراین کسی که بنا به دلایلی نه تنها به حقانیت اسلام، بلکه به وجود خداوند هم باور ندارد و یا در آن آن تردید دارد و این عدم باور از روی عناد و دشمنی نیست، از نظر قرآن و روایات کافر نیست.
7- به صرف اطلاع از وجود دینی به نام اسلام، حجت بر مردمان سرزمینهای غیر مسلمان تمام نمی شود. بلکه باید زمینه هایی ایجاد شود که به قول علامه طباطبایی ذهن آنها متوجه حقیقت دین اسلام هم بشود و در مرحله بعد، توان تحقیق نیز داشته باشند.
8- به نظر نمی رسد، حتی در عصر ارتباطات و اطلاعات شرایط تحقیق برای اکثریت قریب به اتفاق مردمان جهان مهیا باشد. مردمان جهان، هر روزه در معرض سیل عظیمی از افکار و اندیشه های گوناگون و نیز شبهات ریز و درشت قرار دارند و نمی توان از کسانی که در گوشه و کنار جهان به یک زندگی عادی مشغولند وبیشتر وقت خود را نیز در تکاپوی آب و نان و نیازهای اولیه خویش اند، توقع داشت در این هیاهوها، توان گزینش داشته باشند و به حقیقت دسترسی پیدا کنند. چه این که شبهه ای مثل داعش کافی است که حتی فکر حقانیت اسلام هم به ذهن بسیاری خطور نکند.
9- آنچه گفته شد، مطلب جدیدی نیست. مرحوم مطهری، نیم قرن پیش در کتاب عدل الهی اینگونه گفته است:«اگر کسی دارای صفت تسلیم باشد و به عللی حقیقت اسلام بر او مکتوم باشد و او در این باره بی تقصیر باشد، هرگز خداوند او را معذب نمی سازد، او اهل نجات از دوزخ است.دکارت فیلسوف فرانسوی میگوید "من نمیگویم مسیحیت حتماً بهترین دینی است که در همه دنیا وجود دارد؛ من میگویم در میان ادیانی که الآن من میشناسم و به آنها دسترسی دارم مسیحیت بهترین دین است. من با حقیقت، جنگ ندارم؛ شاید در جاهای دیگر دنیا، دینی باشد که بر مسیحیت ترجیح داشته باشد". ...اینگونه اشخاص را نمیتوان کافر خواند، زیرا اینها عناد نمیورزند، اینها در مقام پوشیدن حقیقت نیستند. ماهیت کفر، چیزی جز عناد و میل به پوشانیدن حقیقت نیست. اینها «مسلم فطری» هستند.»
10- تکفیری، یعنی کسی که چوب تکفیرش بلند است و بی جهت دیگران را کافر می شمارد. آیا ما هم تکفیری هستیم؟
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
Telegram
دلشدهی ولشده (م.نساجی)
مدرس روانشناسی، دانشگاه شهيد بهشتى
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
🌘 یلدا و انارهای چروک! 🌒
♦️مادرم می گوید، پدربزرگش نان-دلیوری داشت. یعنی هر روز می رفت از نانوایی نان سنگک می خرید، آنها را روی یک تخته چوبی روی هم می چید و روی دوش می گذاشت و پیاده راه می افتاد و سفارش ها را می رساند به دست اعیان محله خانی آباد تهران. حالا نمی دانم این پولش چه برکتی داشت که با آن زندگی تشکیل داد و فرزند و بعد هم داماد و نوه و .... .
♦️مادرم می گوید بهترین تفریح ما رفتن به خانه پدر بزرگ در جمعه ها بود. تمام لذت ما این بود که در خانه پدر بزرگ دور هم جمع شویم. گرچه پدر بزرگ یک نان فروش بود، با اینحال ما همیشه میوه فصل را در سبد خانه پدر بزرگ می دیدیم. یک سبد پر از عشق و نوبرانه.
♦️مادرم می گوید از دعواهای مادر بزرگ با پدر بزرگ این بود که پدر بزرگ عادت داشت مقداری جنس بنجل و میوه چروک و خرت و پرت بخرد و بیاورد خانه. مادر بزرگ هم شکایت کند و بگوید: آخه این ها به چه درد می خورد که خریدی مرد! ما لازم نداریم. آنهم چنین بنجل هایی؟ طالبی و لیمو و انار چروک به چه درد می خورد؟ چرا پولت را هدر می دهی؟ پدر بزرگ هم می گفت، دعوا نکن خانم جان، دیدم دیروقت است، از فلان دست فروش، ته بارش را خریدم. گفتم او هم برود خانه پیش زن و بچه اش. میوه خوب هم که خریده ام. می بینی! مادر بزرگ هم عصبانی می شد و می گفت خیلی خودت گنج قارون داری! برای بقیه ام دل می سوزانی؟
♦️مادرم می گوید وقتی پدر بزرگ درسال 49 در سن 73 سالگی در گذشت من 17 ساله بودم. وقتی خواستند او را غسل بدهند متوجه شدیم که شانه راست پدر بزرگ، در اثر سالها به دوش کشیدن تخته و بار نان، فرورفته است. پدربزرگ وقتی مرد، تنها سرمایه زندگی اش، همان تخته نانی بود که یک عمر به دوش کشیده بود. او زیر این آسمان خدا، خانه ملکی که هیچ، یکی سنگ خاره هم نداشت. با اینحال وقتی پدر بزرگ رفت، یک دنیا عشق و صفا از میان ما رفت و دیگر هم بازنگشت. او یک دلشده دوره گرد بود که برکت زندگی اش همه از همان نان حلالی بود که بر دوش می کشید. پدر بزرگ، نه دکتر بود و نه مهندس، نه حاجی بود و نه کربلایی، نه ملا بود و نه صاحب کمپانی. او هیچ کدام از این دکان و مغازه ها را نداشت، ولی با همه نداری هایش یک وسعت بی انتها بود که نه تنها محل امن ما نوه ها که قرارگاه هر بی قراری بود.
♦️چه خوشبخت! چه خوشنام! چه بی نام! چه آرام!
♦️کاش از پس سالهای دور، دوباره پدر بزرگ در شب یلدا می آمد، چند لیمو و انار چروک که از دست فروشها خریده بود را در بشقاب می گذاشت، بوی نفت چراغش با عطر انار و لیمو در هم می پیچید و در نور کم رمق چراغ، دور پدر بزرگ می نشستیم و پدر بزرگ انار دانه دانه می کرد و قربان صدقه مان می رفت. کاش دوباره می آمد و در ما می دمید و ما را از فرسودگی های روزمره نجات می داد:
با همه بی سر و سامانی ام
باز به دنبال پریشانی ام
طاقت فرسودگی ام بیش نیست
در پی ویران شدنی آنی ام
دلخوش گرمای کسی نیستم
آمده ام تا تو بسوزانی ام
آمده ام با آتش سالها
تا تو کمی عشق بنوشانیم
حرف بز حرف بزن سالهاست
در پی یک صحبت طولانی ام
🌘یلدایتان مبارک🌒
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
♦️مادرم می گوید، پدربزرگش نان-دلیوری داشت. یعنی هر روز می رفت از نانوایی نان سنگک می خرید، آنها را روی یک تخته چوبی روی هم می چید و روی دوش می گذاشت و پیاده راه می افتاد و سفارش ها را می رساند به دست اعیان محله خانی آباد تهران. حالا نمی دانم این پولش چه برکتی داشت که با آن زندگی تشکیل داد و فرزند و بعد هم داماد و نوه و .... .
♦️مادرم می گوید بهترین تفریح ما رفتن به خانه پدر بزرگ در جمعه ها بود. تمام لذت ما این بود که در خانه پدر بزرگ دور هم جمع شویم. گرچه پدر بزرگ یک نان فروش بود، با اینحال ما همیشه میوه فصل را در سبد خانه پدر بزرگ می دیدیم. یک سبد پر از عشق و نوبرانه.
♦️مادرم می گوید از دعواهای مادر بزرگ با پدر بزرگ این بود که پدر بزرگ عادت داشت مقداری جنس بنجل و میوه چروک و خرت و پرت بخرد و بیاورد خانه. مادر بزرگ هم شکایت کند و بگوید: آخه این ها به چه درد می خورد که خریدی مرد! ما لازم نداریم. آنهم چنین بنجل هایی؟ طالبی و لیمو و انار چروک به چه درد می خورد؟ چرا پولت را هدر می دهی؟ پدر بزرگ هم می گفت، دعوا نکن خانم جان، دیدم دیروقت است، از فلان دست فروش، ته بارش را خریدم. گفتم او هم برود خانه پیش زن و بچه اش. میوه خوب هم که خریده ام. می بینی! مادر بزرگ هم عصبانی می شد و می گفت خیلی خودت گنج قارون داری! برای بقیه ام دل می سوزانی؟
♦️مادرم می گوید وقتی پدر بزرگ درسال 49 در سن 73 سالگی در گذشت من 17 ساله بودم. وقتی خواستند او را غسل بدهند متوجه شدیم که شانه راست پدر بزرگ، در اثر سالها به دوش کشیدن تخته و بار نان، فرورفته است. پدربزرگ وقتی مرد، تنها سرمایه زندگی اش، همان تخته نانی بود که یک عمر به دوش کشیده بود. او زیر این آسمان خدا، خانه ملکی که هیچ، یکی سنگ خاره هم نداشت. با اینحال وقتی پدر بزرگ رفت، یک دنیا عشق و صفا از میان ما رفت و دیگر هم بازنگشت. او یک دلشده دوره گرد بود که برکت زندگی اش همه از همان نان حلالی بود که بر دوش می کشید. پدر بزرگ، نه دکتر بود و نه مهندس، نه حاجی بود و نه کربلایی، نه ملا بود و نه صاحب کمپانی. او هیچ کدام از این دکان و مغازه ها را نداشت، ولی با همه نداری هایش یک وسعت بی انتها بود که نه تنها محل امن ما نوه ها که قرارگاه هر بی قراری بود.
♦️چه خوشبخت! چه خوشنام! چه بی نام! چه آرام!
♦️کاش از پس سالهای دور، دوباره پدر بزرگ در شب یلدا می آمد، چند لیمو و انار چروک که از دست فروشها خریده بود را در بشقاب می گذاشت، بوی نفت چراغش با عطر انار و لیمو در هم می پیچید و در نور کم رمق چراغ، دور پدر بزرگ می نشستیم و پدر بزرگ انار دانه دانه می کرد و قربان صدقه مان می رفت. کاش دوباره می آمد و در ما می دمید و ما را از فرسودگی های روزمره نجات می داد:
با همه بی سر و سامانی ام
باز به دنبال پریشانی ام
طاقت فرسودگی ام بیش نیست
در پی ویران شدنی آنی ام
دلخوش گرمای کسی نیستم
آمده ام تا تو بسوزانی ام
آمده ام با آتش سالها
تا تو کمی عشق بنوشانیم
حرف بز حرف بزن سالهاست
در پی یک صحبت طولانی ام
🌘یلدایتان مبارک🌒
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
Telegram
دلشدهی ولشده (م.نساجی)
مدرس روانشناسی، دانشگاه شهيد بهشتى
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
▪️گاهی نمیشود که نمیشود که نمیشود...▪️
🖋شرایط در ایران به گونه ای است که اصلاحات بنیادین که منجر به زندگی بهتر اقشار مختلف مردم شود، بسیار کند و محدود پیش می رود. با چنین حرکت لاک پشتی ای، ممکن است نه تنها ما، که فرزندان ما نیز نتایج ملموس اصلاحات را تجربه نکنند. این واقعیتی است که اصلاح طلبان باید به مخاطبان خود بگویند.
🖋بسیاری از عزیزانی که این روزها به خیابان ریختند، نه دلبسته اصلاحاتیان اند و نه اصولگرایان، آنان صرفا به دنبال یک زندگی حداقلی، آرام و شرافتمندانه هستند. احتمالا اگر به آنها صادقانه گفته شود که آنچه شما میخواهید از مسیر اصلاحات، حداقل به این زودی ها میسر نیست، دلبریده شوند.
🖋اما چاره چیست؟ گاهی نمیشود که نمیشود که نمیشود.
🖋اصلاحات صبر و حوصله بسیار می خواهد و گاهی نتایج آن را نسلهای بعد خواهند دید. کسانی چون بازرگان و سحابی و یزدی، سالها قبل از انقلاب ایران مسیر اصلاح را شروع کردند، تمام عمر تلاش کردند و بعد از افت و خیزهای بسیار، بازهم آن طور که می خواستند نشد ولی تای پای مرگ از پای ننشستند. آنان اصلاح گری را زندگی میکردند.
🖋نمونه بالاتر آن، امامان شیعه، بیش از دو قرن، نسل اندر نسل، آرام آرام مسیر اصلاح را پیش بردند. آنان به فراتر از خود و نسل خود می اندیشدند وبرای اصلاح، چارچوب های بزرگتری از زمینه و زمانه خود متصور بودند.
🖋به گمان من، امروز بسیاری از مردم ایران دغدغه اصلی شان زندگی بهتر برای خودشان و حداکثر، فرزندانشان است. آنان نتایج عملی و سریع می خواهند. آنان حق دارند اینگونه فکر کنند و بخواهند ولی باید بدانند که مسیر اصلاحات، حداقل در شرایط حاضر، راهی برای رسیدن به این آرزو در مشتش ندارد.
🖋اصلاح طلبان هم نباید با مفهوم اصلاح طلبی کاسبی کنند؛ نزدیک هر انتخابات وعده های آنچنانی بدهند و بعد از آن ندای ما نمیتوانیم. چنین کاری غیر اخلاقی است. اصلاح طلبان باید خود را صادقانه در معرض انتخاب ملت قرار دهند.
🖋به گمان من، کماکان ایران عزیز، راهی جز اصلاح طلبی ندارد و هر مسیر دیگری به ناکجا آباد می رود، ولی در نهایت انتخاب با مردم است.
ممکن است اقشار فرودست جامعه اشکال کنند شما صدایتان از جای گرم در می آید و برای ما نسخه اصلاحات می پیچید. حق با آنهاست. کسی چون من، آب و نانی برای خوردن و سقفی برای آسودن و از همه مهمتر قلمی برای نوشتن دارد و زندگی اش، حتی در این شرایط بد، کم و بیش به سامان است، هر چند دلنگران است. شاید به دلیل همین تفاوت ها، راهبرد اصلاحات، درمیان اقشار فرودست خریدار نداشته باشد. با این حال بازهم باید گفت، گاهی نمی شود که نمی شود که نمی شود... .
🖋با این که ساختار قدرت در ایران به گونه ای است که اصلاحات مسیری کند و طولانی طی می کند، من کماکان به این مسیر پایبندم. اصلاح طلبی فراتر از جریان موسوم به اصلاحات است. من یک اصلاح طلب ولشده ام که از هفت دولت که هیچ، از هر دوازده دولت گذشته در جمهوری اسلامی آزاد بوده است و در آسمان سیاست و قدرت، یکی سنگ خاره هم ندارم.شاید همین ولشدگی، نقطه پیوند من و امثال من با خیل عظیم ولشدگان سرزمینمان باشد که این روزها نه تنها منتقد وضع موجود که معترض اند و حق با آنان است.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
🖋شرایط در ایران به گونه ای است که اصلاحات بنیادین که منجر به زندگی بهتر اقشار مختلف مردم شود، بسیار کند و محدود پیش می رود. با چنین حرکت لاک پشتی ای، ممکن است نه تنها ما، که فرزندان ما نیز نتایج ملموس اصلاحات را تجربه نکنند. این واقعیتی است که اصلاح طلبان باید به مخاطبان خود بگویند.
🖋بسیاری از عزیزانی که این روزها به خیابان ریختند، نه دلبسته اصلاحاتیان اند و نه اصولگرایان، آنان صرفا به دنبال یک زندگی حداقلی، آرام و شرافتمندانه هستند. احتمالا اگر به آنها صادقانه گفته شود که آنچه شما میخواهید از مسیر اصلاحات، حداقل به این زودی ها میسر نیست، دلبریده شوند.
🖋اما چاره چیست؟ گاهی نمیشود که نمیشود که نمیشود.
🖋اصلاحات صبر و حوصله بسیار می خواهد و گاهی نتایج آن را نسلهای بعد خواهند دید. کسانی چون بازرگان و سحابی و یزدی، سالها قبل از انقلاب ایران مسیر اصلاح را شروع کردند، تمام عمر تلاش کردند و بعد از افت و خیزهای بسیار، بازهم آن طور که می خواستند نشد ولی تای پای مرگ از پای ننشستند. آنان اصلاح گری را زندگی میکردند.
🖋نمونه بالاتر آن، امامان شیعه، بیش از دو قرن، نسل اندر نسل، آرام آرام مسیر اصلاح را پیش بردند. آنان به فراتر از خود و نسل خود می اندیشدند وبرای اصلاح، چارچوب های بزرگتری از زمینه و زمانه خود متصور بودند.
🖋به گمان من، امروز بسیاری از مردم ایران دغدغه اصلی شان زندگی بهتر برای خودشان و حداکثر، فرزندانشان است. آنان نتایج عملی و سریع می خواهند. آنان حق دارند اینگونه فکر کنند و بخواهند ولی باید بدانند که مسیر اصلاحات، حداقل در شرایط حاضر، راهی برای رسیدن به این آرزو در مشتش ندارد.
🖋اصلاح طلبان هم نباید با مفهوم اصلاح طلبی کاسبی کنند؛ نزدیک هر انتخابات وعده های آنچنانی بدهند و بعد از آن ندای ما نمیتوانیم. چنین کاری غیر اخلاقی است. اصلاح طلبان باید خود را صادقانه در معرض انتخاب ملت قرار دهند.
🖋به گمان من، کماکان ایران عزیز، راهی جز اصلاح طلبی ندارد و هر مسیر دیگری به ناکجا آباد می رود، ولی در نهایت انتخاب با مردم است.
ممکن است اقشار فرودست جامعه اشکال کنند شما صدایتان از جای گرم در می آید و برای ما نسخه اصلاحات می پیچید. حق با آنهاست. کسی چون من، آب و نانی برای خوردن و سقفی برای آسودن و از همه مهمتر قلمی برای نوشتن دارد و زندگی اش، حتی در این شرایط بد، کم و بیش به سامان است، هر چند دلنگران است. شاید به دلیل همین تفاوت ها، راهبرد اصلاحات، درمیان اقشار فرودست خریدار نداشته باشد. با این حال بازهم باید گفت، گاهی نمی شود که نمی شود که نمی شود... .
🖋با این که ساختار قدرت در ایران به گونه ای است که اصلاحات مسیری کند و طولانی طی می کند، من کماکان به این مسیر پایبندم. اصلاح طلبی فراتر از جریان موسوم به اصلاحات است. من یک اصلاح طلب ولشده ام که از هفت دولت که هیچ، از هر دوازده دولت گذشته در جمهوری اسلامی آزاد بوده است و در آسمان سیاست و قدرت، یکی سنگ خاره هم ندارم.شاید همین ولشدگی، نقطه پیوند من و امثال من با خیل عظیم ولشدگان سرزمینمان باشد که این روزها نه تنها منتقد وضع موجود که معترض اند و حق با آنان است.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
Telegram
دلشدهی ولشده (م.نساجی)
مدرس روانشناسی، دانشگاه شهيد بهشتى
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
«ماجرای انتخاب رهبر از نگاهی دیگر»
🔹در ماجرای انتخاب رهبر، مرحوم هاشمی رفسنجانی به درستی استدلال می کند که آیت الله خامنه ای با دریافت مقداری کمک از برخی آشنایان با فقه می تواند استنباط های مورد نیاز را انجام دهد و همین مقدار مورد قبول است. در حقیقت استدلال هاشمی این است که نه تنها شرط مرجعیت برای رهبری لازم نیست، حتی توان اجتهاد «به تنهایی» هم لازم نیست و همین که رهبر بتواند با کمک یک هیات کارشناسی به جمع بندی فقهی برسد کافی است.
🔹استدلال فوق مورد قبول اکثریت خبرگان واقع میشود و آنان آیت الله خامنه ای را بر مرحوم آیت الله گلپایگانی که مرجع به نام زمان خود بود ترجیح می دهند (رهبری آیت الله گلپایگانی به رای گذاشته میشود و تنها 14 رای موافق می آورد).
🔹درپس ذهن اکثریت اعضای خبرگان رهبری درک این نکته بوده که رهبری علاوه بر شان فقاهت می بایست با بسیاری دیگر از امور مربوط به مملکت داری آشنا باشد و فقاهت تنها بخش کوچکی از توانمندی های یک رهبر است. لذا اگر قرار است بین یک فقیه خبره که در اجتهاد و مرجعیت او هیچ تردیدی نیست (همچون آیت الله گلپایگانی)، و شخصی (همچون آیت الله خامنه ای) که تجربه اداره کشور را دارد ولو برای استنباط فقهی احتیاج به مشورت با فقیهان را داشته باشد، انتخاب شود، دومی بر اولی رجحان دارد.
🔹به گمان اینجانب که مقداری با فقه و اصول فقه آشنایی دارد، هم استدلال مرحوم هاشمی و هم دیدگاه در پس ذهن اکثریت اعضای خبرگان مجلس، درست بوده است. شاید کمتر از ده درصد مسایلی که رهبری باید در مورد آنها تصمیم بگیرد، ماهیت فقهی دارند و بخش عمده ای از این ده درصد نیز، مربوط به چارچوب های کلی ای است که حتی یک طلبه پایان دوره سطح نیز آنها را به خوبی می داند. در مقابل، بسیاری از مسایلی که رهبری با آن به طور روزمره سرو کار دارد، احتیاج به حوزه وسیعی از کارشناسی دارد که از حوزه فقه مصطلح خارج است.
🔹بنابراین، به نظر نمی رسد احتیاجی باشد که رهبری، متخصص در فقه باشد، همانطور که لازم نیست وی متخصص در سیاست خارجی یا امور نظامی باشد. مقام رهبری همین مقدار که تشخیص دهد در کدام موضوعات احتیاج به نظر فقها دارد و آنقدر از فقه اطلاع داشته باشد که پس از مراجعه به هیات کارشناسان فقهی بتواند با آنها مفاهمه نموده و به جمع بندی برسد برای مسوولیت رهبری کافی است. به گمان من این همان چیزی است که در پس ذهن مرحوم هاشمی و اکثریت اعضای خبرگان بوده است.
🔹با این توضیح، در آینده نیز برای انتخاب رهبر، شرایطی همچون مدیر و مدبر بودن و نیز آشنایی با اصول مملکت داری و درک درست موقعیت داخلی و نیز مناسبات جهانی و فهم درست اقتصاد و سیاست و اجتماع و بسیاری امور دیگر، بر توان فقهی رهبر ارجحیت دارد و کسی که دارای مقام رهبری می شود، همین مقدار که تشخیص دهد چه موقع باید به نظر فقها رجوع کند و بتواند با آنها مفاهمه کند، برای او کافی است.
🔹با این اوصاف کسی چون حسن روحانی و یا حتی افرادی با سواد فقهی کمتر که گذشته موفقی در امورد مملکت داری و مقبولیت گسترده اجتماعی دارند، در آینده برای مسوولیت رهبری مانع شرعی ندارند و مقام رهبری آینده همان طور که در امور اقتصادی، سیاسی، نظامی، اجتماعی و دهها موضوع دیگر، بامشاورانش در حوزه های مختلف مشورت می کند و به جمع بندی میرسد، در امور فقهی نیز می تواند به مشاوران فقهی خود مراجعه کند و تصمیم بگیرد. خصوصا این که قانون اساسی جدید، با حذف شرط مرجعیت، راه را برای این گونه انتخاب ها، هموار تر از گذشته کرده است.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
🔹در ماجرای انتخاب رهبر، مرحوم هاشمی رفسنجانی به درستی استدلال می کند که آیت الله خامنه ای با دریافت مقداری کمک از برخی آشنایان با فقه می تواند استنباط های مورد نیاز را انجام دهد و همین مقدار مورد قبول است. در حقیقت استدلال هاشمی این است که نه تنها شرط مرجعیت برای رهبری لازم نیست، حتی توان اجتهاد «به تنهایی» هم لازم نیست و همین که رهبر بتواند با کمک یک هیات کارشناسی به جمع بندی فقهی برسد کافی است.
🔹استدلال فوق مورد قبول اکثریت خبرگان واقع میشود و آنان آیت الله خامنه ای را بر مرحوم آیت الله گلپایگانی که مرجع به نام زمان خود بود ترجیح می دهند (رهبری آیت الله گلپایگانی به رای گذاشته میشود و تنها 14 رای موافق می آورد).
🔹درپس ذهن اکثریت اعضای خبرگان رهبری درک این نکته بوده که رهبری علاوه بر شان فقاهت می بایست با بسیاری دیگر از امور مربوط به مملکت داری آشنا باشد و فقاهت تنها بخش کوچکی از توانمندی های یک رهبر است. لذا اگر قرار است بین یک فقیه خبره که در اجتهاد و مرجعیت او هیچ تردیدی نیست (همچون آیت الله گلپایگانی)، و شخصی (همچون آیت الله خامنه ای) که تجربه اداره کشور را دارد ولو برای استنباط فقهی احتیاج به مشورت با فقیهان را داشته باشد، انتخاب شود، دومی بر اولی رجحان دارد.
🔹به گمان اینجانب که مقداری با فقه و اصول فقه آشنایی دارد، هم استدلال مرحوم هاشمی و هم دیدگاه در پس ذهن اکثریت اعضای خبرگان مجلس، درست بوده است. شاید کمتر از ده درصد مسایلی که رهبری باید در مورد آنها تصمیم بگیرد، ماهیت فقهی دارند و بخش عمده ای از این ده درصد نیز، مربوط به چارچوب های کلی ای است که حتی یک طلبه پایان دوره سطح نیز آنها را به خوبی می داند. در مقابل، بسیاری از مسایلی که رهبری با آن به طور روزمره سرو کار دارد، احتیاج به حوزه وسیعی از کارشناسی دارد که از حوزه فقه مصطلح خارج است.
🔹بنابراین، به نظر نمی رسد احتیاجی باشد که رهبری، متخصص در فقه باشد، همانطور که لازم نیست وی متخصص در سیاست خارجی یا امور نظامی باشد. مقام رهبری همین مقدار که تشخیص دهد در کدام موضوعات احتیاج به نظر فقها دارد و آنقدر از فقه اطلاع داشته باشد که پس از مراجعه به هیات کارشناسان فقهی بتواند با آنها مفاهمه نموده و به جمع بندی برسد برای مسوولیت رهبری کافی است. به گمان من این همان چیزی است که در پس ذهن مرحوم هاشمی و اکثریت اعضای خبرگان بوده است.
🔹با این توضیح، در آینده نیز برای انتخاب رهبر، شرایطی همچون مدیر و مدبر بودن و نیز آشنایی با اصول مملکت داری و درک درست موقعیت داخلی و نیز مناسبات جهانی و فهم درست اقتصاد و سیاست و اجتماع و بسیاری امور دیگر، بر توان فقهی رهبر ارجحیت دارد و کسی که دارای مقام رهبری می شود، همین مقدار که تشخیص دهد چه موقع باید به نظر فقها رجوع کند و بتواند با آنها مفاهمه کند، برای او کافی است.
🔹با این اوصاف کسی چون حسن روحانی و یا حتی افرادی با سواد فقهی کمتر که گذشته موفقی در امورد مملکت داری و مقبولیت گسترده اجتماعی دارند، در آینده برای مسوولیت رهبری مانع شرعی ندارند و مقام رهبری آینده همان طور که در امور اقتصادی، سیاسی، نظامی، اجتماعی و دهها موضوع دیگر، بامشاورانش در حوزه های مختلف مشورت می کند و به جمع بندی میرسد، در امور فقهی نیز می تواند به مشاوران فقهی خود مراجعه کند و تصمیم بگیرد. خصوصا این که قانون اساسی جدید، با حذف شرط مرجعیت، راه را برای این گونه انتخاب ها، هموار تر از گذشته کرده است.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
Telegram
دلشدهی ولشده (م.نساجی)
مدرس روانشناسی، دانشگاه شهيد بهشتى
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
«باشد که چو وا بینی خیر تو در این باشد»
🔸محمد هاشمی رفسنجانی گلایه کرده است که «توقع و باور خانواده این بود که برای سالگرد مرحوم آیت الله هاشمی ستادی مرکب از نمایندگان سازمان هایی چون مجلس خبرگان، مجمع تشخیص مصلحت، ریاست جمهوری، سپاه، دبیرخانه ایمه جمعه و ... تشکیل خواهد شد و در سالگرد این یاور راستین امام و رهبری، از او قدردانی و راه روش او برای مردم بازگو میشد».
🔸به نظر من این اتفاق نه تنها گلایه ندارد که جای خوشحالی دارد که در سالگرد درگذشت هاشمی، کمتر شاهد صرف بودجه های آنچنانی و جماعات اتوبوسی و بزرگداشتهای ملال انگیز بودیم. خانواده مرحوم هاشمی باید خوشحال باشند که مردمان تنگدست جامعه، شاهد تشریفات هزینه بر بزرگداشت یک سیاستمدار و رهبر اجتماعی نیستند.
🔸مردم خودشان در این روزها به اندازه کافی در فضای مجازی - با همه محدودیت هایی که این روزها برای آن اعمال شده است- در مورد آقای هاشمی نوشتند و گفتند و منتشر کردند.
🔸امیرکبیر تنها 39 ماه صدارت داشت و به دلیل خدمتهایش در حافظه تاریخی مردمان این کشور حتی پس از دست به دست شدن حکومت ها باقی ماند، بدون آن که برای او سالگردی گرفته شود. هاشمی نزیک به 39 سال بعد از انقلاب در عرصه سیاسی و اجتماعی کشور فعال و تاثیر گذار بوده و در این دوران افت و خیز های بسیار داشته است. مردم ایران قدردان خدمات او و منتقد اشتباهات او خواهند بود و برای زمینه و زمانه خود درسها خواهند گرفت و به دلیل نقش موثر هاشمی در گذشته، در هر اتفاقی در آینده نیز، گفتار و رفتار هاشمی مجددا مورد بازاندیشی جامعه قرار خواهد گرفت.
🔸هاشمی در اواخر عمر توجه بیشتری به مردم کرد و این موجب عاقبت به خیری و ماندگاری او شد. خانواده هاشمی اجازه دهند این نام نیک در ذهنهای مردم بماند و به دنبال تشریفات حکومتی برای زنده نگه داشتن یاد او نباشند. هاشمی اگر خدمتی کرده باشد، ماندگار خواهد بود حتی اگر به قول جناب محمد هاشمی، «هاشمی زدایی» در دستور کار برخی نهادها قرار گرفته باشد.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
🔸محمد هاشمی رفسنجانی گلایه کرده است که «توقع و باور خانواده این بود که برای سالگرد مرحوم آیت الله هاشمی ستادی مرکب از نمایندگان سازمان هایی چون مجلس خبرگان، مجمع تشخیص مصلحت، ریاست جمهوری، سپاه، دبیرخانه ایمه جمعه و ... تشکیل خواهد شد و در سالگرد این یاور راستین امام و رهبری، از او قدردانی و راه روش او برای مردم بازگو میشد».
🔸به نظر من این اتفاق نه تنها گلایه ندارد که جای خوشحالی دارد که در سالگرد درگذشت هاشمی، کمتر شاهد صرف بودجه های آنچنانی و جماعات اتوبوسی و بزرگداشتهای ملال انگیز بودیم. خانواده مرحوم هاشمی باید خوشحال باشند که مردمان تنگدست جامعه، شاهد تشریفات هزینه بر بزرگداشت یک سیاستمدار و رهبر اجتماعی نیستند.
🔸مردم خودشان در این روزها به اندازه کافی در فضای مجازی - با همه محدودیت هایی که این روزها برای آن اعمال شده است- در مورد آقای هاشمی نوشتند و گفتند و منتشر کردند.
🔸امیرکبیر تنها 39 ماه صدارت داشت و به دلیل خدمتهایش در حافظه تاریخی مردمان این کشور حتی پس از دست به دست شدن حکومت ها باقی ماند، بدون آن که برای او سالگردی گرفته شود. هاشمی نزیک به 39 سال بعد از انقلاب در عرصه سیاسی و اجتماعی کشور فعال و تاثیر گذار بوده و در این دوران افت و خیز های بسیار داشته است. مردم ایران قدردان خدمات او و منتقد اشتباهات او خواهند بود و برای زمینه و زمانه خود درسها خواهند گرفت و به دلیل نقش موثر هاشمی در گذشته، در هر اتفاقی در آینده نیز، گفتار و رفتار هاشمی مجددا مورد بازاندیشی جامعه قرار خواهد گرفت.
🔸هاشمی در اواخر عمر توجه بیشتری به مردم کرد و این موجب عاقبت به خیری و ماندگاری او شد. خانواده هاشمی اجازه دهند این نام نیک در ذهنهای مردم بماند و به دنبال تشریفات حکومتی برای زنده نگه داشتن یاد او نباشند. هاشمی اگر خدمتی کرده باشد، ماندگار خواهد بود حتی اگر به قول جناب محمد هاشمی، «هاشمی زدایی» در دستور کار برخی نهادها قرار گرفته باشد.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
Telegram
دلشدهی ولشده (م.نساجی)
مدرس روانشناسی، دانشگاه شهيد بهشتى
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
✍️ترامپ با همه دیوانگی هایش عاقل است
☑️کتاب پر سر و صدای «آتش و خشم» حدس و گمان هایی را در مورد سلامت روانی ترامپ مطرح کرده است. ترامپ هم گفته من کاملا دارای سلامت روانی هستم و برای اثبات حرفش دواطلبانه رفته پیش پزشکان تا از او تست های سلامت روانی بگیرند. دکتر جکسون که دارای سمت «پزشک رییس جمهور» هست و این پست را در زمان اوباما هم داشته رسما اعلام کرده که معاینات مربوط به سلامت روانی از جمله آزمون معروف «ارزیابی روانشناختی مونترال»، همگی نشان دهنده سلامت کامل روانی ترامپ هستند.
☑️شایدخنده دار به نظر برسد که عده ای رییس جمهور یک کشور را به اختلال روانی متهم کنند،او هم بگوید نخیر من مشکل روانی ندارم و بفرمایید این هم گزارش پزشکان مبنی بر سلامت روانی اینجانب.
☑️ولی ترامپ علی رغم همه دیوانگی هایش کار کاملا عاقلانه ای انجام داده. او وقتی دیده فضای عمومی جامعه به سمت متهم کردن او به عدم سلامت روانی است، هوشمندانه یک پاسخ مشخص و مستدل به افکار عمومی داده و با این کارش دهانها را بسته است. بالاخره یک مرجعی باید باشد که تشخیص دهد یک شخص دارای سلامت روانی هست یا نه و چه کسی بهتر از یک تیم پزشکی متخصص.
☑️ترامپ که خود را رییس جمهور قدرتمند ترین کشور جهان می داند، کسر شأن خودش ندیده است که برود تست سلامت روانی بدهد تا پاسخگوی افکار عمومی باشد.
☑️حالا اگر اتهامی به یکی از مسوولین کشور ما وارد شود، مسوولان به جای پاسخ های قانع کننده و مستدل، شروع می کنند به اتهام زنی های متقابل و این که مثلا یک عده جیره خوار اجانب وقیحانه چنین گفتند و چنان و مساله نه تنها حل نمیشود بلکه مشکلی بر مشکلات کشور اضافه و فاصله مردم و مسوولان بیشتر و بیشتر میشود.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
☑️کتاب پر سر و صدای «آتش و خشم» حدس و گمان هایی را در مورد سلامت روانی ترامپ مطرح کرده است. ترامپ هم گفته من کاملا دارای سلامت روانی هستم و برای اثبات حرفش دواطلبانه رفته پیش پزشکان تا از او تست های سلامت روانی بگیرند. دکتر جکسون که دارای سمت «پزشک رییس جمهور» هست و این پست را در زمان اوباما هم داشته رسما اعلام کرده که معاینات مربوط به سلامت روانی از جمله آزمون معروف «ارزیابی روانشناختی مونترال»، همگی نشان دهنده سلامت کامل روانی ترامپ هستند.
☑️شایدخنده دار به نظر برسد که عده ای رییس جمهور یک کشور را به اختلال روانی متهم کنند،او هم بگوید نخیر من مشکل روانی ندارم و بفرمایید این هم گزارش پزشکان مبنی بر سلامت روانی اینجانب.
☑️ولی ترامپ علی رغم همه دیوانگی هایش کار کاملا عاقلانه ای انجام داده. او وقتی دیده فضای عمومی جامعه به سمت متهم کردن او به عدم سلامت روانی است، هوشمندانه یک پاسخ مشخص و مستدل به افکار عمومی داده و با این کارش دهانها را بسته است. بالاخره یک مرجعی باید باشد که تشخیص دهد یک شخص دارای سلامت روانی هست یا نه و چه کسی بهتر از یک تیم پزشکی متخصص.
☑️ترامپ که خود را رییس جمهور قدرتمند ترین کشور جهان می داند، کسر شأن خودش ندیده است که برود تست سلامت روانی بدهد تا پاسخگوی افکار عمومی باشد.
☑️حالا اگر اتهامی به یکی از مسوولین کشور ما وارد شود، مسوولان به جای پاسخ های قانع کننده و مستدل، شروع می کنند به اتهام زنی های متقابل و این که مثلا یک عده جیره خوار اجانب وقیحانه چنین گفتند و چنان و مساله نه تنها حل نمیشود بلکه مشکلی بر مشکلات کشور اضافه و فاصله مردم و مسوولان بیشتر و بیشتر میشود.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
Telegram
دلشدهی ولشده (م.نساجی)
مدرس روانشناسی، دانشگاه شهيد بهشتى
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
«آیت الله امامی کاشانی چه میگوید؟»
🖋در فیلم منتشر شده خبرگان رهبری، آیت الله امامی کاشانی مطالبی می گوید که کمتر مورد توجه قرار گرفت ولی مهم و جالب توجه اند. خلاصه حرف ایشان این است که رهبر نه تنها لازم نیست مرجع تقلید باشد، حتی لازم نیست مجتهد هم باشد، بلکه رهبر اصلا لازم نیست «صاحب نظر در امور دینی» باشد.
🖋ایشان توضیح می دهد همین که اعضای مجلس خبرگان صاحب نظر و فقیه هستند، می توانند «استنابه» کنند، یعنی یک غیر فقیه را نایب بگیرند تا به نیابت از فقها، مسوولیت رهبری را به عهده بگیرند. وی می افزاید که فقیه می تواند «اصالتا» یا «استنابتا» حکم کند. در حالت اول فقیه خودش حکم می کند و در حالت دوم کسی را نایب می گیرد تا به نیابت از او حکم کند. ایشان سپس آیت الله خامنه ای را مخاطب قرار می دهد و می گوید، از نظر فقهای خبرگان، یا شما فقیه هستید یا نیستید. اگر فقیه هستید که اصالتا حکم می کنید و اگر فقیه نیستید فقهای خبرگان «استنابه می گیرند» و به شما به نیابت از خودشان اجازه می دهند که حکم کنید و با این منطق احتیاط شما (آیت الله خامنه ای) هم برطرف می شود.
🖋خلاصه این که از نظر ایشان، لازم نیست فقها مستقیما رهبری را به عهده بگیرند. بلکه آنها می توانند غیر فقیه را به نیابت از خود به مقام رهبری بگمارند و این شخص تمامی تصمیماتش مشروع و نافذ است.
🖋آیت الله امامی کاشانی چنین توضیحاتی را به عنوان آخرین سخنران قبل از انتخاب رهبری مطرح می کند و ظاهرا کسی هم مخالف نظر ایشان نیست.
🖋با این توضیح می توان برای جامعه اسلامی اینگونه فرض کرد که دارای رهبری هست که فقیه نیست ولی از فقها برای رهبری اجازه دارد. هم زمان، می توان شورایی از فقها در نظر گرفت تا مراقبت کند تا تصمیمات رهبر مخالف شرع نباشد.
🖋هر چند اگر این نکته را بپذیریم که رهبر لازم نیست فقیه باشد و همین که از سوی فقها اجازه داشته باشد کافی است، می توان این مدل را هم در نظر گرفت که رهبری با ریاست جمهوری ادغام شود و ریاست جمهور همان شخصی باشد که از سوی فقها اجازه تصرفات را داشته باشد. البته در این صورت شورایی از خبرگان، نظارت می کند که تصمیمات رییس جهمور مخالف احکام اسلام نباشد. احکام اسلام هم مشخص هستند و موارد معدود و محدودی پیش می آید که رییس جمهور تصمیمی بگیرد که مخالف احکام اسلام باشد. با این حال برای اطمینان از این مساله، شورایی از خبرگان همواره بر تصمیمات رییس جمهور نظارت می کند. شبیه نظارت شورای نگهبان بر قوانین مجلس.
🖋چنین الگویی، نوع دیگری از جمع بین اسلامیت و جمهوریت نظام است و کسی که از سوی مردم مستقیما انتخاب میشود از سوی خبرگان نیز اجازه دارد تا مسوولیت های مربوط به رهبری دینی جامعه اسلامی را نیز به عهده بگیرد.
🖋توجه شود که در نظریه ولایت فقیه، حتی بر مبنای نظر امام خمینی، آنچه مهم است این است که احکام اجتماعی اسلام در عصر غیبت تعطیل نشود. در اسلام هیچ مدل خاصی برای تحقق این هدف پیش بینی نشده و مسلمانان در زمانهای مختلف بر حسب شرایط می توانند ساختارهای متفاوتی را طراحی کنند.
🖋البته قانون اساسی فعلی جمهوری اسلامی ایران، اجازه ادغام مسوولیت رهبری را در ریاست جمهوری نمی دهد. ولی بر اساس مذاکرات مطرح در مجلس خبرگان در هنگام انتخاب حضرت آیت الله خامنه ای، چنین ادغامی حتی بنابر نظریه امام خمینی شرعا مجاز است. ضمنا پیش نویس قانون اساسی اول که توسط مرحوم دکتر حبیبی تنظیم شده بود، مدل ادغامی را پیشنهاد کرده بود که ظاهرا مورد تایید اولیه امام خمینی نیز بوده است هرچند در نهایت به تصویب خبرگان نرسید.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
🖋در فیلم منتشر شده خبرگان رهبری، آیت الله امامی کاشانی مطالبی می گوید که کمتر مورد توجه قرار گرفت ولی مهم و جالب توجه اند. خلاصه حرف ایشان این است که رهبر نه تنها لازم نیست مرجع تقلید باشد، حتی لازم نیست مجتهد هم باشد، بلکه رهبر اصلا لازم نیست «صاحب نظر در امور دینی» باشد.
🖋ایشان توضیح می دهد همین که اعضای مجلس خبرگان صاحب نظر و فقیه هستند، می توانند «استنابه» کنند، یعنی یک غیر فقیه را نایب بگیرند تا به نیابت از فقها، مسوولیت رهبری را به عهده بگیرند. وی می افزاید که فقیه می تواند «اصالتا» یا «استنابتا» حکم کند. در حالت اول فقیه خودش حکم می کند و در حالت دوم کسی را نایب می گیرد تا به نیابت از او حکم کند. ایشان سپس آیت الله خامنه ای را مخاطب قرار می دهد و می گوید، از نظر فقهای خبرگان، یا شما فقیه هستید یا نیستید. اگر فقیه هستید که اصالتا حکم می کنید و اگر فقیه نیستید فقهای خبرگان «استنابه می گیرند» و به شما به نیابت از خودشان اجازه می دهند که حکم کنید و با این منطق احتیاط شما (آیت الله خامنه ای) هم برطرف می شود.
🖋خلاصه این که از نظر ایشان، لازم نیست فقها مستقیما رهبری را به عهده بگیرند. بلکه آنها می توانند غیر فقیه را به نیابت از خود به مقام رهبری بگمارند و این شخص تمامی تصمیماتش مشروع و نافذ است.
🖋آیت الله امامی کاشانی چنین توضیحاتی را به عنوان آخرین سخنران قبل از انتخاب رهبری مطرح می کند و ظاهرا کسی هم مخالف نظر ایشان نیست.
🖋با این توضیح می توان برای جامعه اسلامی اینگونه فرض کرد که دارای رهبری هست که فقیه نیست ولی از فقها برای رهبری اجازه دارد. هم زمان، می توان شورایی از فقها در نظر گرفت تا مراقبت کند تا تصمیمات رهبر مخالف شرع نباشد.
🖋هر چند اگر این نکته را بپذیریم که رهبر لازم نیست فقیه باشد و همین که از سوی فقها اجازه داشته باشد کافی است، می توان این مدل را هم در نظر گرفت که رهبری با ریاست جمهوری ادغام شود و ریاست جمهور همان شخصی باشد که از سوی فقها اجازه تصرفات را داشته باشد. البته در این صورت شورایی از خبرگان، نظارت می کند که تصمیمات رییس جهمور مخالف احکام اسلام نباشد. احکام اسلام هم مشخص هستند و موارد معدود و محدودی پیش می آید که رییس جمهور تصمیمی بگیرد که مخالف احکام اسلام باشد. با این حال برای اطمینان از این مساله، شورایی از خبرگان همواره بر تصمیمات رییس جمهور نظارت می کند. شبیه نظارت شورای نگهبان بر قوانین مجلس.
🖋چنین الگویی، نوع دیگری از جمع بین اسلامیت و جمهوریت نظام است و کسی که از سوی مردم مستقیما انتخاب میشود از سوی خبرگان نیز اجازه دارد تا مسوولیت های مربوط به رهبری دینی جامعه اسلامی را نیز به عهده بگیرد.
🖋توجه شود که در نظریه ولایت فقیه، حتی بر مبنای نظر امام خمینی، آنچه مهم است این است که احکام اجتماعی اسلام در عصر غیبت تعطیل نشود. در اسلام هیچ مدل خاصی برای تحقق این هدف پیش بینی نشده و مسلمانان در زمانهای مختلف بر حسب شرایط می توانند ساختارهای متفاوتی را طراحی کنند.
🖋البته قانون اساسی فعلی جمهوری اسلامی ایران، اجازه ادغام مسوولیت رهبری را در ریاست جمهوری نمی دهد. ولی بر اساس مذاکرات مطرح در مجلس خبرگان در هنگام انتخاب حضرت آیت الله خامنه ای، چنین ادغامی حتی بنابر نظریه امام خمینی شرعا مجاز است. ضمنا پیش نویس قانون اساسی اول که توسط مرحوم دکتر حبیبی تنظیم شده بود، مدل ادغامی را پیشنهاد کرده بود که ظاهرا مورد تایید اولیه امام خمینی نیز بوده است هرچند در نهایت به تصویب خبرگان نرسید.
https://www.tgoop.com/delshodeyevelshode
Telegram
دلشدهی ولشده (م.نساجی)
مدرس روانشناسی، دانشگاه شهيد بهشتى
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode
ارتباط با نویسنده: @Delshodevelshode