Telegram Web
آیه نور را بخوان!
آیت الله صدر الدین حائری:
🔸 زمانی که در رژیم شاه در زندان بودم، قضیه ای پیش آمد که باعث نگرانی من و مانع از خواب و آرامشم شد.
🔸 ناگهان دیدم علامه طباطبایی(ره) حاضر شد و به من فرمود:
🔸 «دست روی قلب خود بگذار و آیه نور را بخوان».

سوره نور آیه ۳۵

ٱللَّهُ نُورُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ مَثَلُ نُورِهِۦ كَمِشۡكَوٰةٖ فِيهَا مِصۡبَاحٌۖ ٱلۡمِصۡبَاحُ فِي زُجَاجَةٍۖ ٱلزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوۡكَبٞ دُرِّيّٞ يُوقَدُ مِن شَجَرَةٖ مُّبَٰرَكَةٖ زَيۡتُونَةٖ لَّا شَرۡقِيَّةٖ وَلَا غَرۡبِيَّةٖ يَكَادُ زَيۡتُهَا يُضِيٓءُ وَلَوۡ لَمۡ تَمۡسَسۡهُ نَارٞۚ نُّورٌ عَلَىٰ نُورٖۚ يَهۡدِي ٱللَّهُ لِنُورِهِۦ مَن يَشَآءُۚ وَيَضۡرِبُ ٱللَّهُ ٱلۡأَمۡثَٰلَ لِلنَّاسِۗ وَٱللَّهُ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٞ
🔸 من متوجه خود شدم و آیه نور را خواندم و دلم آرام گرفت و دیدم کسی آنجا نیست!(فهمیدم با طی الارض آمد و بعد از فهماندن مطلب ، با همان طریق رفت ، خدا رحمت کند بزرگان ما را )

📔 روزنه هایی از عالم غیب، ص222


@ahadis_tollab کانال احادیث الطلاب
مرحوم عموی بزرگوارم را فاتحه‌ای میهمان کنید
https://www.tgoop.com/dralihaeri
در روزهای آخر حیات ایت الله حائری شیرازی برای اسکن استخوان به بخش ما آمدند از ایشان با وجودی که حال مسائدی نداشتند درخواست یه هدیه و یادگاری کردم و ایشان با خط خودشان تحریر کردند و سالهاست در بخش ما به یادگار مانده،‏
‏ بسم الله الرحمن الرحیم
خواهران و برادران اسکن
آنچه داریم از رحمت رحمانی خداست و آنچه باید به دست بیاوریم رحمت رحیمی خداست
اگر به خود و خانواده و مردم خدمت میکنید مرتبا رحمت رحمانی را به رحیمی تبدیل میکنید.آنچه از رحمانی بدست ماست با ما به آخرت نمیاید و آنچه رحیمی ذره ای از آن به جا نمیماند و با ما به آخرت میآید خوش به حال خدمتگذاران به خود و خانواده و مردم و بیچارگان والسلام
محی الدین حائری شیرازی
خاطره دکتر عاطفی از مرحوم آیت الله حائری شیرازی
https://www.tgoop.com/dralihaeri
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هوای روی تو دارم نمی‌گذارندم
مگر به کوی تو این ابرها ببارندم
مرا که مست توام این خمار خواهد کشت
نگاه کن که به دست که می‌سپارندم
مگر در این شب دیر انتظارِ عاشق‌کُش
به وعده‌های وصال تو زنده دارندم
غمم نمی‌خورد ایام و جای رنجش نیست
هزار شکر که بی غم نمی‌گذارندم
https://www.tgoop.com/dralihaeri
پاسخ به شایعه ای دیگر...
مرحوم عموی بزرگوارم آیت الله صدرالدین حائری_شیرازی_ره از مجاهدان و سرآمدان مبارزات در دوران شاه بود شاید شکنجه های که چشید کمتر کسی در شیراز چشیده باشد پدرم نقل کرد باری بازجو تمام ریشهایش را بادست کنده بود
بدترین آسیبی که مرحوم عمو در بازجویی چشید منجر به نابینایی یک چشم و عفونت چشم دیگرش شد
وقتی آخرین امید های برای حفظ بینایی چشم دوم هم رو به نامید گذاشت مرحوم دکتر خدادوست با مراجعه و دوا درمان تنواست این چشم را نجات دهد
مرحوم پدر ما از آن به بعد خود را مدیون دکتر خدادوست میدانست...
وقتی در دهه هفتاد دکتر پیشنهاد ساخت بیمارستانش را به پدر داد پدر گفت تمام قد می‌ایستم تا کار تمام شود و یکی از نیروی های زبده اجرایی خودش را برای ساخت بیمارستان به او معرفی کرد...
یاد روزهای که با شعف به دکتر در آمریکا تماس میگرفت که من الان پای بیمارستان شما هستم ستونها برافراشته شد
یاد روزی که بیمارستان تکمیل شد و دکتر در خانه ما اشک ریخت که اگر تو نبودی کار تمام نمیشد تاکنون با ماست
خدایش رحمت کند آدم با حقیقتی بود داشت چشم مادرم را معاینه میکرد گفتم به من درس زندگی بدهید گفت سعی کن در کار خودت تک باشی من در کار خودم تکم پدرت در کار خودش تک است تو هم تک باش...
اینروزها پس از شایعه مصادره خانه دکتر قربان توسط پدر که در فضای مجازی بصورت گسترده منتشر شد...
مصادره ای که در زمان شهید والامقام دستغیب و حاکم شرع منصوب وی اتفاق افتاده بود و تشييع جنازه پیکر شهید از همین منزل مصادره ای دکتر قربان آغاز شده بود که توضیحاتش در پست های قبل آمده...
به شایعه ای دیگر می‌رسیم و شایعه کارشکنی مرحوم پدر در ساخت بیمارستان دکتر خدادوست که روایتش گذشت
بگذریم...
يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ
میخواهند با دهانهایشان نور خدا را خاموش کنند، اما خدا نورش را کامل خواهد کرد ولو کافران نخواهند...
https://www.tgoop.com/dralihaeri
شیرینی های پدر با من 3
🇮🇷شما میخواهید سبیل من را چرب کنید!
تابستان نود و دو تمام شده بود دولت جدید روی کار آمده بود زمزمه تغییرات استانداران جدی شده بود یکی از گزینه های استانداری فارس معاون سیاسی امنیتی دوران پیشین بود که هم عصر زعامت پدر در فارس مسئولیت داشت خلق و خوی سلامت روحی پدر را خوب می‌شناخت از آن طرف افراط مسئولین قبلی فارس در هتک حرمت پدر ایشان را بیش از پیش مظلوم کرده بود و از آن سو پدر تنها نماینده خبرگانی بود که نسبت به عدم احراز صلاحیت مرحوم هاشمی رفسنجانی موضع صریح و شفاف گرفته بود همه این ویژگی ها باعث شده بود پدر بیش از پیش در انتصاب مسئولین مورد توجه قرار گیرد.
به هر صورت بخت با جناب معاون سیاسی سابق یار شد ایشان استاندار فارس شد چندی نگذشته بود که یکی از نزدیکان ایشان  اطلاع داد شما جز گزینه های مطرح برای بحث جوانان هستید کار به ارسال رزومه و مدارک رسید هفته ای نگذشت بود که گفتند کار تمام شده و حکم صادر شده فقط جناب استاندار تقاضای دیدار پدر را دارند همان جا حکم شما را هم تحویل خواهند داد.
پدر شیراز نبود و گاه گاهی سر میزد برنامه را جویا شدم بنا داشتند شنبه هفته بعد سری به شیراز بیایند با ایشان تماس گرفتم گفتم استاندار تقاضای دیدار دارد گفتند چه عیبی داره هماهنگ کن بیاد خونه اطلاع دادم وقت هماهنگ شد .
موعد دیدار رسید در اتاق پشتی منزل استاندار و معاونش و رفیق مشترکمان را مستقر کردم ،پدر آمد سلامی مختصر و نشست اول سخن جویای وضعیت آب شدند و احوال عشایر را پرسیدند که بی آبی چه آسیبی تاکنون متوجه ایشان کرده بعد بحث از زراعت شد و احیای اب رکن آباد استاندار هم گزارشهایی داد که یادم نیست نیم ساعتی گذشت استاندار وارد بحث عزل و نصب های که کرده بود شد او میگفت فلانی را فلان جا گذاشتیم و پدر اسم کوچکش را میبرد که یعنی می شناسمش ....
تا اینکه بحث به سر مبارک ما رسید ، استاندار فولدر حاوی حکم مرا برداشت و گفت برای بحث جوانان افراد متعددی مطرح بودند آقازاده های فلان بیت اما ما گفتیم فقط علی آقا بالأخره ما باید یک راه ارتباطی با شما داشته باشیم ...
میدانستم مقدمه خوبی را انتخاب نکرده بود زیر چشمی به پدر نگاه میکردم خیلی آرام آرام چهره در هم کشید و در آخر چشمانش را بست !
صحبت استاندار که تمام شد نگاهی به ایشان کرد گفت :این علی ما چی داره!چرا او را انتخاب کردید؟شما میخواهید سبیل مرا چرب کنید ! شما میخواهید دهن من را ببندید ! شما دارید به من باج میدید میخواهید مرا بخرید....استاندار چشمانش از حدقه بیرون زده بود... نه حاج آقا ما کی چنین جسارتی به شما میکنیم ...ما غلط کنیم اگر چنین قصدی داشته باشیم ...اصلا اشتباه کردیم من رفیقم و معاون هر سه میخندیدیم خنده ای که بیشتراز روی تعجب بهت بود تا فضا کمی تلطیف شود پدر کار من و جلسه را تمام کرد و رفت معاون استاندار نگاهی به من کرد حاج آقا در جریان نبودند؟سکوت کردم گفت فلان حاج آقا برای انتصاب دامادش پدر ما را در آورده هر روز پیغام و پسغام میدهد ....و من همچنان در سکوتی عمیق فرو رفته بودم....
@dralihaeri
روی پشت بام یک سنگر با دو هم رزم دیگر دراز افتاده بودیم درست روبروی دستشویی های صحرایی
این دستشویی ها بدلیل عمق کم چاه و عدم تراز بودن چاه نسبت به سطح بعضا درست کار نمی‌کرد یک دستشویی که در وسط قرار داشت وضعش آنقدر خراب بود که هرکس واردش میشد به لحظه ای نمی‌رسید که سراسیمه خارج میشد ما سه نفر کنجکاوانه عکس العمل کسانی را که از این دستشویی خارج می‌شدند را رصد میکردیم و
تبسمی میزدیم ...
آقای حائری شیرازی آمد و یک راست رفت در همان دستشویی خراب...
(( آنروزها آقای حائری بر خلاف سایر لشکر ها در لشکر فجر فارس محبوب نبود برخی از رزمندگان فارسی او را نماد لابی گری در تهران ،سوگلی مقامات ارشد نظام و غاصب جایگاهی مردمی همچون امامت جمعگی شیراز و جایگزین نا مناسبی برای شهید محراب می‌دانستند ))
توجه ما به عکس العمل او چند برابر شد و آماده بودیم تا او هم سراسیمه از دستشویی بیرون بپرد تا ما از خنده منفجر شویم ...
اما زمان توقف او طولانی شد بیش از ربع ساعت بعد در باز شد قبا را کامل در شلوار کرده بود آستین ها تا بالای آرنج بالا زده دست ها را به احتیاط بالا گرفته بیرون آمد دست ها را شصت وضو گرفت قبا را بیرون کشید و آرام آرام بسمت نماز خانه رفت رفتم بسمت دستشویی پاک پاکیزه با دست راه چاه را باز کرده دستشویی را سامان داده بود.
چیزی درون من شکفت و جوانه زد
نه این شخصيت با آن چیزهایی که در موردش فکر میکردم متفاوت بود ...
او بعدها بيشترين آثار اخلاقی را روی من گذاشت بطوری که اول صبح مثل کله پزها پیشش میرفتم و آخر شب مثل الواطها به خانه برمیگشتم ...
از خاطرات شفاهی حجت الاسلام والمسلمین محمد رضا رنجبر
مرحوم پدر در نامه ای که اواخر عمر برای آقای رنجبر نوشت آورد
"برخی مطالب و تمثیلات من مانند دفینه ای بود که سالها زیر خاک پنهان مانده بود و شما با به نثر در آوردن آنها در مجموعه تمثیلات پندها و مثلها آنها را از زیر خاک بیرون کشیده و به نمایش عموم در آوردید "
https://www.tgoop.com/dralihaeri
Forwarded from Tools | ابزارک
‌‌‌‌‌@sholeye_toor
🔻براي آيت الله حائري شیرازی ره 🔻

دوست نداشتم كه اين مطلب را بنويسم اما اين هنگامه اي كه از وفات اين بزرگ مرد در قلبم ايجاد شد مجبورم كرد كه اين مطلب را قلم بزنم...

من ايشان را اسما مي شناختم و ميدانستم كه از علمای فاضلی هستند که درس اخلاق دارند و بعضا دیده بودم شرح اشعار حافظ ایشان از تلویزیون پخش می شد اما بیش از این نه ارادتی داشتم نه فکری و نه انگیزه ای...

تا اینکه بعد از اینکه حدود یک سال بود که به نجف اشرف منتقل شده بودیم کمی دلم گرفت و اشکی وافر از درونم جوشیدن گرفت و
امیرالمومنین را قسم دادم که یا امیرالمومنين من می خواهم که امشب به من کاملی از اولیاء خودتان را معرفی کنید تا من از او بهره ببرم...
مطلب از ذهنم رفته بود اما در عالم رویا این مرد بزرگ را دیدم (آیت الله حائری شیرازی)که با عمامه ای مشکی رنگ سراغ من آمد و در منزل مان در نجف جلوس کرد
ندایی شنيدم که منظورش ایشان بود و قریب به این مضمون فرمود که ایشان از کسانی اند که تا بحال بیشترین استفاده را از امیرالمومنین ع کرده اند، اما آقای حائری كلماتي را اشاره کرد که من فهمیدم او همان کسی است که من از امیرالمومنین علیه السلام طلب کردم...
من سبک سلوکی او را نمی شناختم اما او در عالم رویا بسم الله الرحمن الرحیمی را نشان داد و نکاتی رادر همان حال متوجهم ساخت ، بعد ها فهمیدم که سلوک ایشان در سیر از اسم الرحمن خدای تبارک و تعالی به اسم الرحیم او تعریف شده است ...

پس از مدت کوتاهی آمدم ایران دنبال ایشان را گرفتم که حتما خدمتشان برسم و ببینم این چه بود و آن چه بود که الحمدلله به طرز جالبی به دیدارش در تاریکی شب در باغی که در طایقان قم داشتند حاضر شدم و دیدم در تاریکی محض در مقابل در ایستاده است من ساعت نه با ایشان قرار داشتم و ایشان خودش از باغ بیرون آمده بود و در تاریکی رأس ساعت نه منتظر من بود،تا نزدیکش شدم فرمود شما همان طلبه ای هستی که از نجف آمدی..؟ عرض کردم بله، سکوتی سنگین کرد و جلو افتاد دقیقا از همین مسیر که در عکس می بینید به سمت اتاقکی برد، فقط همین را بگویم که برای دوستان موضوع مشتبه نشود وقتی وارد شدم و نشستم ،کلامش را با همان بسم الله الرحمن الرحیم و توضیح معنای سلوکی آن آغاز نمود اما بعد ایشان چون صقر صائد مرا عتاب نمود و تذكر داد که خود خدای عالی اعلی می داند و البته این برای من رزقی بود تا که خودم را جمع و جور کنم و از این آتشی که درش می سوزم نجات یابم ، اما تشخیص و درایت و شفافیت و احاطه اش به ضمیر برایم تعجب آور بود...
کاری به باقی این ماجرا و محضر ندارم اما قبل از آن که خدمتش برسم از چند تن از اساتیدم راجع به ایشان پرسیدم چون اصلا تصور نمی کردم ایشان در فضای قضایای توحیدی بوده باشند، آن هم درجات وصول ولایی و شهودی، اما بعد از اساتیدم نقل قول های عجیبی راجع به ایشان شنیدم که بعضا براي فايده اي مي آید:

آیت الله عبدالقائم شوشتری حفظه الله می فرموده اند که اگر امام زمان علیه السلام ظهور بفرمایند من یقین دارم یکی از 313 نفر از یاران ایشان آیت الله حائری شیرازی است...
و عجیب تر نقلی بود که از بیان واسطه ی آن خودداری می کنم اما شنیدم که گفته شد آیت الله حائری شیرازی برای تربیت سلوکی از امام عصر علیه آلاف التحیه و الثناء رقعه ی مکتوب در دست داشته اند...

این نقل ها چه راست باشد و چه دروغ کلمات و کتاب های این مرد آسمانی و واصل حاکی از شدت انحدار او در تقرب الی الله است
تمثیلات بی نظیر و کلمات بسیار عمیق و آسمانی و محضر شریف و حضور عجیبی که از لابلای کلمات او هویداست...
و نکته ی بسیار مهم دیگر دقت سیاسی او و بلندای افق او در تشخیص سیاسی اش و پشتوانه ی رهبری بودن به حد اعلی است .
نامه ی ایشان به رهبری در سال 88 نامه ایست که خیلی ها نخوانده اند و باید از پیشگاه شعور تاریخ متن این نامه بار ها بازدید و تکرار شود...

اینها را نوشتم تا سه نتیجه بگیرم
نتیجه ی اول توصیه ی اکید کنم به حضور در تشییع ایشان برای اتصال ارتباط روحانی به ایشان و بهره وری از فضای ملکوتی حاضر در این جمع...

نتیجه ی دوم ارجاع همه مان به خواندن و گوش کردن کتاب ها و صوت های ایشان چرا که ایشان عارفی بود که بدرد جامعه می خورد و عرفانش او را از میانه ی مردم به کنج خانه نکشانده بود و اندیشه های او به روز و قابل استفاده و عملی بود و آنکه بهره وری در جهت گیری های سیاسی او راهی روشن توأم با اطمینان برای کسانی است که طالب حق و حقیقتند...

و سوم ادای دینی که نسبت به او دارم و از شما بخواهم که برای او فاتحه ای بخوانید و با خود عهد کنید که کلمات او را از منظر بگذرانید که گشایشی عظیم و کم نظیر در بر خواهد داشت...
روح پاکش را با 14 صلوات و فاتحه ای متوجه خویش سازید...

#حائری_شیرازی
#امیرالمومنین
مكتوبات طلبه ای در نجف اشرف🔻
https://www.tgoop.com/joinchat-AAAAAEJP7i3O3rGLeBrNFQ
یک لقمه تربیت..‌.
بنظرم ده سالی داشتم تفریح عمومی تابستان آن سالها همبازی شدن با بچه های کوچه بود با بچه ها در حال بازی فوتبال گل کوچیک هستیم خواهر کوچک یکی از بچه هایی همسایه که شاید هفت هشت سالی داشت داخل دروازه ایستاده پدر همراه با محافظین از راه می‌رسد نگاهی به من می‌کند و نگاهی به دختر بچه درون دروازه میفهمم از اینکه با دختر همبازی شده ام حس خوبی پیدا نکرده اما چیزی نمی‌گوید ...
همان شب بعد از شام از من می‌خواهد برایش آب ببرم کمی از آب را می‌خورد بعد به من می‌گوید خودت هم بخور میخورم می‌گوید طعم چه میداد طالبی!بله
ادامه می‌دهد این آب چند ساعتی همنشین طالبی بوده و بو طعم آنرا گرفته میخندد با تبسم می‌گوید علی بابا مراقب باش با بازی با بچه های کوچه طعم و مزه بدی نگیری ها تو الان آب گوارایی هستی همین را می‌گوید عبور می‌کند ...
بعدها من هم پسر دار شدم پدر صدایم می‌کند
پسرت را چگونه خطاب میکنی
یحیی..
همین
بله
نه خطابش کن آقا یحیی بهش شخصیت بده پدر و مادر باید به بچه اش شخصیت بدهد تا او احساس شخصیت کند بعد این بچه هر کاری رو نمیکنه چرا چون هر کاری رو در شأن و شخصیت خودش نمیبینه هر حرفی رو نمیزنه اشکال تربیت غربی اینه که فکر میکنه با خورد کردن شخصیت میشه اونها رو رام و دست آموز کرد و این دقيقا خلاف انسان شناسی...
انسان با عزیز شدن و با محترم شمرده شدن تربیت میشه نه با ذلیل شدن
https://www.tgoop.com/dralihaeri
در تابستان سال۷۷ با دوستانی به همدان رفتیم تا دو سه روزی در معیت استاد «حاج شیخ حسین انصاریان» باشیم. پیش از ظهر، ما را به سیاحتی در درّۀ «گنجنامه» بردند، چون تابستان و تعطیلات بود، جمعیت زیادی آمده بودند و متوجه شدیم مردم برای قضای حاجت مشکل دارند. به ما هم سرایت کرد؛ چون سه چشمۀ توالت موجود در گنجنامه گرفته بود. کاسۀ آنها پُر و لبریز از کثافت شده بود. مردم به ناچار با سنگ و کلوخ و...
ما که قصد داشتیم در آنجا تا غروب بمانیم، با این وضع ممکن نبود. تصمیم گرفتیم کمی در تپه ها و باغات پیاده روی کنیم و برگردیم.
ساعاتی بعد که به محل پارک ماشین ها کنار توالت های غیر قابل استفاده برگشتیم، متوجه صف مردم برای قضای حاجت و وضو گرفتن بعضی دیگر شدیم.
تصور کردیم شهرداری یا سازمان گردشگری که پول ورودی می گیرند، بالأخره وظیفۀ معطّل مانده شان را انجام داده اند! اما در میان مردم سخن از یک شیخ محترم بود که می گفتند به اینجا آمده برای دیدن گنجنامه و کار را ایشان درست کرده اند. راننده ما -که آنجا مانده بود- برایمان نقل کرد که یک روحانی آمد و وضع مستراح ها و مشکل مردم را که دید، اول سراغ مسئولین را گرفت، کسی حضور نداشت. به راننده و همراهانش گفت: کاری بکنند و آنان هم دیدند آنجا پر از تعفّن و... است، به ایشان گفتند: خیلی بوی بد می دهد و ابزاری برای پاکسازی نداریم. شیرهای آب هم خراب اند. نمی توانیم کاری بکنیم. ولی خود ایشان رفتند و اوضاع را دیدند. آنگاه، لباس روحانیت را از تن در آوردند و آستین ها را بالا زدند و دست هایشان را در کیسه های پلاستیکی میوه هایی که در ماشین بود گذاشتند. سپس، گفتند: هرچه کیسۀ پلاستیک در ماشین ها است، بیاورند. ایشان پارچه ای روی دهان و بینی خود بستند و شخصا تمام اشیاء و لجن ها و... را با دست از کاسه های توالت بیرون کشیده و در کیسه ها ریختند و از راننده و محافظ ها -که حالشان به هم میخورد- خواستند از درّه با دبّه ها آب بیاورند. پس از تخلیه و باز کردن گرفتگی ها، همۀ توالت ها را شسته و آمادۀ استفاده مردم کردند. خرابی لوله ها و شیرهای آب را هم برطرف کردند و سپس، خود را طاهر کرده، وضو گرفته و در گوشۀ باغچه ای در آن نزدیکی به نماز ایستادند.
مشتاق شدم بروم ایشان را ببینم و بدانم کدام روحانی اند. از دور به ما نشانش دادند و تا آمدیم به ایشان برسیم سوار خودرو شده بودند. ماشین چرخی زد و از کنار ما رد شد و دیدم ایشان «آیت الله حائری شیرازی» نمایندۀ ولی فقیه و امام جمعه شیراز است. بسیار تحت تاثیر قرار گرفتم و به همراهان گفتم: ای کاش رسیده بودیم و برای این کار، دستشان را بوسیده بودیم. همراهم به شوخی گفت: حالا نذر کن هر وقت دیدی، ببوسی تا قضای دست بوسی را بجا بیاوری! من با جدّیت گفتم: نذر می کنم حتما برای بوسیدن هردو دستش به شیراز بروم.
چند ماه بعد استاد «حاج شیخ حسین انصاریان» را برای منبر به شیراز دعوت کردند و من هم برای دیدن آشنایان و دیدار ایشان و میزبانش «آیت الله حائری» به شیراز رفتم. هم فال بود و هم تماشا. هنگامی که به خانۀ آیت الله حائری رفتیم، تعدادی از روحانیان و مسئولان نشسته بودند. می دانستم آقای حائری به هیج وجه نمی گذارند کسی دستش را ببوسد. وسط مجلس ایستاده و اعلام کردم حاج آقا اجازۀ دست بوسی نمی دهند، اما من چند ماه پیش در همدان برای کاری که کرده اند، نذر شرعی کرده ام تا در نخستین دیدار، هر دو دست ایشان را ببوسم. بلافاصله، به سمتشان رفتم و با ذکاوت و هوشی که داشت متوجه علت شدند. تا آمدند دست ها را پس بکشند، آن دو را گرفتم و بوسیدم و بر دیده گذاشتم. به مطایبه و نکته پرانی همیشگی گفتند: شما فقط اهل تشویق کار خوب هستید یا اهل عمل به کارهای خوب هم هستید؟ عرض کردم: دعایمان کنید که اهل عمل بشویم، چون پیش از جنابعالی، ما هم گرفتاری مردم و خودمان را در آن تنگه دیده بودیم و رد شدیم. کُمیت کار ما لنگ است، امیدوارم از شما بیاموزیم.
بعد آهسته تر فرمود: حالا نمی خواهد به این آقایان بگویید. بین خودمان باشد.
خاطره از محمدعلی نادعلی
https://www.tgoop.com/dralihaeri
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹

🔸زهدنمایی نکنید؛ تفریح بروید!🔸

کارهایی هست که خدا حلال کرده؛ اما ما برای اینکه دیگران بگویند ما زاهدیم و از دنیا گذر کرده‌ایم و آدم پاک و وارسته‌ای هستیم، این حلال‌ها را بر خودمان حرام می‌کنیم. خب حالا نگویند که شما وارسته‌اید؛ نگویند که شما خیلی آدم خوبی هستید؛ بگویند: اهل تفریح و اهل گردش است؛ چه میشود؟ اگر حلال است که با خانواده‌ات بروی و بگردی، خب بگرد. خدا حلال کرده و دلش می‌خواهد تو استفاده نکنی؟!
علی علیه السلام به آن آقایی که عبایی پوشیده بود و هیچ کاری به خانه و زندگی نداشت، گفت: خدا که این نعمت‌ها را بر تو حلال کرد، باطناً می‌خواست تو از آنها استفاده نکنی؟! تو خیلی کوچک‌تر از آن هستی که خدا با تو رودربایستی کند.
اگر خدا چیزی را حلال کرد، می‌خواست انجام بدهی که حلال کرد. «اِنَّ اللّهَ يُحِبُّ اَنْ يُؤخَذَ بِرُخَصِهِ كَما يُحِبُّ اَنْ يُؤخَذَ
بِعَزائِمِهِ» (خداوند همچنانکه دوست دارد به تکالیفش عمل شود، دوست دارد که از اموری که حلال دانسته نيز استفاده شود.)
من توصیه می‌کنم به عزیزان که تفریحتان را جدی بگیرید، تفریح با خانواده‌تان را جدی نگه بدارید، مراکز تفریحی‌تان را خیلی جدی نگه بدارید. اگر تفریحتان را تعطیل کنید، دنیا و آخرتتان خراب می‌شود.

@haerishirazi
عیب می جمله بگفتی،هنرش نیز بگو
انصاف زیباست ...
حریت و جسارت هم زیباست ...
خدا رحمت کند پدرم را باری به او گفتم شما زیادی محافظه کارید چشم رو در هم کشید سکوت طولانی کرد بعد با صدای بی جوهره ای گفت خیلی از شکنجه هایی که شدم را احدی نفهمید زندان و تبعید را دانسته برای ادامه زندگیم انتخاب کرده بودم و خدا می‌داند هر بار منتظر شهادت بودم چون محافظه کار نبودم...
امروز مشکلات هست خیلی هم هست اما من کودک نوپایی را می‌بینم که دست به دیوار گرفته دارد اولین گام های زندگیش را بر می‌دارد و شما از او انتظار جمع آوری نظافت خانه را دارید ...
باید حوصله کرد تا این حکومت نوپا بتواند روی پای خود بایستد راه برود به بلوغ فکری و جسمي برسد ...
او معتقد بود کارآمدی اسلام در کارآمد شدن نظام اسلامیست مگر نه هیچ گاه این خورشید از پس کوه بیرون نخواهد آمد...
اما برخی از منتقدین همچون برادرم برای رهایی اسلام از اتهام ناکارآمدی روی به ذبح نظام به پای حفظ اسلام آورده اند نمی‌خواهند همه عقاید مردم همراه با این غریق ناکارآمدی ها غرق شود می‌خواهند گره های پیوند زده شده بین این دو تا آنجا که می‌شود باز کنند تا اسلام را از خطر غرق شدن در امواج ناکارآمدی های نظام نجات‌ دهند که این نگاه هم برای خودش نگاه مقدسی است!...
اما آنچه طریق اعتدال و تدبیر می‌تواند باشد آن است که باید حوصله کرد و فرصت داد نه با سکوتی منفعلانه بل با نگاهی نقادانه جسورانه نظام را بسمت پختگی وبلوغ فکری آراستگی به کارآمدی هر چه بیشتر سوق دهیم..
که اگه این نظام برود اثری نه از اسلام می‌ماند نه ایران...
#حائری_شیرازی_ره
#بحران_ناکارآمدی
#نقد_منصفانه
@ahmadzeidabadiii
https://www.instagram.com/reel/CxKYtKMIooq/?igshid=ODk2MDJkZDc2Zg==
https://www.tgoop.com/dralihaeri
شیرینی های پدر... pinned «‌‌‌‌‌‌@sholeye_toor 🔻براي آيت الله حائري شیرازی ره 🔻 دوست نداشتم كه اين مطلب را بنويسم اما اين هنگامه اي كه از وفات اين بزرگ مرد در قلبم ايجاد شد مجبورم كرد كه اين مطلب را قلم بزنم... من ايشان را اسما مي شناختم و ميدانستم كه از علمای فاضلی هستند که درس اخلاق…»
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹

پاسخ به یک سوال مهم (بخش دوم)

قرآن می فرماید: (هُوَ الَّذِي أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ)
قرآن، محکم و متشابه دارد؛ #حوادث_زندگی هم محکم و متشابه دارد. #پیشامدهایی که برای انسان به وجود می‌آیند؛ #تصمیماتی که می‌خواهد بگیرد، همگی محکم و متشابه دارد.

🔆 مسائل زندگی مثل حل «#جدول_کلمات_متقاطع» است. جدول کلمات متقاطع هم محکم و متشابه دارد. این جدول کلمات متقاطع، یک عبرتی است برای انسان. به شما توصیه می‌کنم که چند بار جدول کلمات متقاطع را حل بکنید؛ نه به خاطر تفریح یا به خاطر تشحیذ ذهن یا وقت گذراندن، بلکه به خاطر اینکه مسئلۀ محکم و متشابه در دستتان بیاید.

🔆 شما چه جوری این جدول را حل می‌کنید؟ وقتی می‌خواهید این جدول را حل کنید ابتدا یک مروری در افقی‌ها می‌کنید، یک مروری هم در عمودی‌ها می‌کنید. جواب‌هایی برای هرکدام از سؤالات در ذهنتان می‌آید. بعضی‌هایش دو احتمالی هستند، بعضی‌هایش سه احتمالی یا چهار احتمالی و ... بعضی‌هایش هم #تک_احتمالی هستند؛ یعنی یقین و قطع دارید که جوابش چه چیزی هست. شما اول همین‌که یقین دارید را می‌آورید و حروفش را در جدول پر می‌کنید. اگر بر اساس این حروف، یکی دیگر هم یقینی شد آن را هم در تقاطع با این، درستش می‌کنید. وقتی چند تا از این محکماتت را نوشتی، بعد متشابهاتی که مانده است، هرکدامش دو تا حرفش‌، سه تا حرفش با بقیه تقاطع پیدا می‌کند و خودبه‌خود روشن می‌شود. از همین‌جا تا آخر جدول پیشروی می‌کنید. همین‌طور که رو به آخر می‌روی، هی مسائلت حل می‌شود. در نهایت شما نگاه می‌کنید می‌بینید تمامش را بدون هیچ شبهه‌ای حل کرده‌اید. به این‌هایی که اول یقین داشتید می‌گوییم: «محکمات»، به این‌هایی که دو احتمالی، سه احتمالی بودند می‌گوییم: «متشابهات».

🔆 همه‌چیز زندگی همین است، در همه کارها محکم و متشابه بکنید. محکماتش را پیاده بکنید و اساس نقشه و برنامه‌تان قرار بدهید، بعد متشابهات، خودش لابه‌لای این‌ها شکل می‌گیرد و معنا می‌شود. خودش #کشف می‌شود. #خیر_و_شر هم عیناً همین است. کفر و ایمان هم عیناً همین است. اول صحبتم نگفتم که یک عده‌ای هر روز که می‌گذرد، روشن‌تر می‌شوند؛ بصیرتر می‌شوند؛ آگاه‌تر می‌شوند. اما یک عده‌ای هر روز که می‌گذرد گمراه‌تر می‌شوند؟ علتش همین است. جدول کلمات متقاطع این درس را به انسان می‌دهد که تا وقتی مسئله محکمات حل نشده، انسان نرود سراغ متشابهات و روی آنها اقدامی نکند. ابتدا جاهای خالی که جای محکمات است را پر کند، متشابهات جای خودش را پیدا می‌کند.

🔆 وقتی متشابهات بعد از محکمات می‌آید دیگر متشابه نیست. محکمات به او می‌گوید جایت اینجا است. هرکدامش سر جای خودش می‌نشیند. این‌طوری انسان همه‌چیز را سامان‌دهی کرده است. اینکه قرآن می‌فرماید: (هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ) یعنی محکمات به منزلۀ مادر این کتاب هستند. بقیه قسمت‌ها فرزندان این قسمت‌اند. یعنی همان‌طوری که فرزند باید از مادر متولد بشود، فهم متشابهات از محکمات متولد می‌شود.

(ادامه دارد)

@haerishirazi
https://www.tgoop.com/dralihaeri
یک لقمه تربیت...
بعد از نماز صبح با پدر روی بهارخواب حیاط منزل نشسته ایم می‌گوید علی بابا میدانی مقصود ما از آمدن به این دنیا چه بود ...
ما آمدیم تا از مقام رحمانیت خدا به مقام رحیمیتش برسیم برگردیم بعد ادامه می‌دهد او این گندم را با رحمت رحمانیش به ما داده اگر من گندم را آسیاب کردم آردش را خمیر کردم و در تنور از آن نان داغ دلپذیر پختم این لذتی که از تناول آن میبرم از رحمت رحیمه اوست ...
همه قرآن همان بسم الله الرحمن الرحیمش بود...
باز می‌گوید خدا به ما توان حرکت داده دست داده پا داده اگر چنانچه با این توان کمک به حال مردم شدیم میل از نقطه ای به نقطه دیگر پیدا کردیم سیر این حرکت همان تربیت شدن است
اینروزها اصطلاحا می‌گویند فلان کالا نرخ ارزش افزوده پیدا کرده بعد با تبسمی می‌گوید این ارزش افزوده همان رحمت رحیمیست
این دنیا کارخانه ایست تا مواد اولیه را تبدیل به یک کالای مصرفی کند
حکمت ما از آمدن به اینجا همین بود تا ارزش افزوده پیدا کنیم..تا گندم روحمان نان شود و تا زیر فشار سنگ آسیاب له نشوی و در تنور گداخته پخته نگردی..نان نشوی
#حائری_شیرازی
https://www.tgoop.com/dralihaeri
🔻خود شکستن

📝سیدعطاءالله مهاجرانی

🔸بگذارید برایتان داستانی بگویم که هر وقت به یادم می‌آید، دلم می‌لرزد و برای شیخ بهلول دعا می‌کنم که خداوند درجات عالی او را متعالی بگرداند. شئونات را به وقت ضرورت و کشیدن مهار نفس، زیر پا انداخته بود.

🔸معمولأ چنین داستانی را نبایست روایت کرد. اما این داستان برای همیشه به یادتان می‌ماند.

🔸در آستانه صد سالگی بود. در منزل یکی از اعیان متدین شيراز که خانه‌اش همیشه محفل عالمان و در دوران انقلاب در خدمت انقلاب بود، اهل اصطلاح بود و با اهل علم نشست و برخاست و مؤانست داشت، محفلی به افتخار حضور شیخ بهلول آراسته بودند. شیخ بهلول پوستی و استخوانی بود، مردی که خلاصه خود بود! با چشمانی سرشار از زندگی و شور که  بارقه تیزهوشی از آن می‌تابید، و طنین صدا و لهجه‌ای که گویی روستایی خراسانی در صحرایی دور دست اما آشنا با شما حرف می‌زند. وقتی با او دست می‌دادی، سرپنجه استخوانی اش محکم بود. مثل گیره ای قایم دست را نگاه می‌داشت. در چشمانت نگاه می‌کرد و مکث می‌کرد. مرا معرفی کردند: «ایشان نماینده شیرازند!» گفت: «بِچه جانم! نماینده اخلاص باش، الخلاص فی الاخلاص!» این تعبیر مرا با خودش برده بود.

🔸نشستیم. جمعی حدود پانزده تا بیست نفره، مرحوم آیت الله محی‌الدین حائری شیرازی امام جمعه شيراز هم بود. گفتگوهایی و از هر دری سخنی. ناگاه صدای ناخوشایندی به گوش رسید! زود چند نفر که نزدیک‌تر به بهلول بودند، به نوجوان ده دوازده ساله ای  که  در گوشه‌ای نشسته بود، نگاه تند ملامت آمیزی کردند، که یعنی ماجرا از ایشان است. بهلول برخاست. به طرف نوجوان که چهره‌اش قرمز شده بود رفت. دو زانو جلوی نوجوان نشست خم شد صورت و دست نوجوان را بوسید، گفت: «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. إنّ النفس لَامّارة بالسوء الا ما رحم ربّی، آقایان عزیز من نزدیک صد سالمه، مریض هم هستم، این صدای ناخوشایند از من بود. از همه شما معذرت می‌خواهم. از این نوجوان صد بار معذرت می‌خواهم که نگاه شما او را شرمنده کرد و چهره‌اش سرخ شد و سرش را پایین انداخت.» چه مجلسی شد! بغض‌هایی که ترکید و آيت‌الله حائری که سر بر زانو نهاده بود و با صدای بلند گریه می‌کرد. 

🔸در راه که برمی‌گشتیم، اقای حائری سکوت کرده بود. سکوتی سنگین، من هم در بهت و سکوت بودم. ناگاه رو به من کرد و گفت: «شیخ بهلول در خاکسار کردن نَفْسش بی رحم است. برای همین به او عنایت شده است. چیزهایی به او داده‌اند که به هر کسی نمی دهند.» زمزمه کرد:
نه در اختر حرکت بود و نه در قطب سکون
گر نبودی به زمین خاک نشینانی چند

📌برگرفته از: روزنامه اطلاعات، یکشنبه ۲۸ أبان ماه ۱۴۰۲

@ayine_ensani
https://www.tgoop.com/dralihaeri
🇾🇪یمن و ماادراک الیمن
پدر داشت روزهای پایانی را می‌گذراند دکتر ها برایش اصطلاح سپسیس عفونی را بکار میبردند سپسیس یک بیماری خطرناک و مرگبار است که بر اثر واکنش شدید سیستم ایمنی بدن در برابر عفونت شدید ایجاد می شود.سپسیس شدید منجر به شوک سپتیک می شود.
این شوک فشارش را کمتر از ۷ کرده بود بوسيله دارویی که دائم و بتدریج به بدن تزریق میشد سعی در جلوگيري از افت شدید فشار داشتند
این حالات پدر را در خوابی عمیق و متفاوت فرو می‌برد حالتی اغماء گونه ...
از شب نوبت حضور من بالای سرشان است حالتی رفت و برگشت دارند بی هوش و هوشیار در نیمه های شب نگاهی به من کردند علی بیا بعد بلافاصله از یمن چه خبر؟! متعجب نگاه میکنم با موشک کجا را زده ...گویی نظاره گر واقعه ای بوده که من از آن بی خبرم می‌گویم خواب دیدید در بیمارستان نمازی هستیم رویش برمی‌گرداند...
نه خواب نبود یمن را دریاب اخبار یمن را پیگیر باش آخرالزمان از یمن آغاز میشود از شلیک اولین موشک‌ها ....!بعد سکوتی طولانی کرد دوباره می‌گوید علی بیا
اشاره میکند سرت را جلو بیار سرم را میچسبانم به دهانش باصدای بی جوهره ای میگوید انشالله تو ظهور را درک میکنی ...!مو به تنم سیخ میشود میگویم انشالله...
و در دل همه این فضا را حمل بر حال اغماگونه او میکنم عبور میکنم..‌
تا اینروزها که شلیک اولین موشک‌ها با جسارتی وصف ناشدنی از یمن به سمت تمام منافع اسرائیل و آمریکا شلیک میشود ...و تنگه ای که لقب مهمترین آبراهه جهان را یدک می‌کشد برای همه کشتی های اسرائیل و آمریکا ناایمن شده یمن یک تنه دارد صف آرایی و آبرو داری می‌کند باز صدای پدر را میشنوم ... یمن را دریاب ...!
https://www.tgoop.com/dralihaeri
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔸 #ویژه ⛪️ بخشی از سخنرانی جالب

مرحوم آیت الله حائری شیرازی ره
در کلیسای ارامنۀ شیراز👌
به مناسبت ولادت حضرت عیسی (ع) ۱۳۸۰

﷽اهل انجیل: إِذَا سَمِعُواْ مَآ أُنزِلَ إِلَى ٱلرَّسُولِ تَرَىٰٓ أَعۡيُنَهُمۡ تَفِيضُ مِنَ ٱلدَّمۡعِ مِمَّا عَرَفُواْ مِنَ ٱلۡحَقِّۖ يَقُولُونَ رَبَّنَآ ءَامَنَّا فَٱكۡتُبۡنَا مَعَ ٱلشَّٰهِدِينَ ﴿۸۳﴾المائده

و هر زمان آیاتی را که بر پیامبر نازل شده بشنوند، چشمهای آنها را می‌بینی که از شوق، اشک می‌ریزد، بخاطر حقیقتی که دریافته‌اند؛ آنها می‌گویند: «پروردگارا! ایمان آوردیم؛ پس ما را با گواهان نبوت بنویس!

وَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسّٰاعَةِ فَلاٰ تَمْتَرُنَّ بِهٰا وَ اِتَّبِعُونِ هٰذٰا صِرٰاطٌ مُسْتَقِيمٌ

و او [= مسیح‌] سبب آگاهی بر روز قیامت است. (زیرا نزول عیسی گواه نزدیکی رستاخیز است)؛ هرگز در آن تردید نکنید؛ و از من پیروی کنید که این راه مستقیم است! الزخرف(آيه: 61)

قُلۡ إِنۡ أَدۡرِيٓ أَقَرِيبٞ مَّا تُوعَدُونَ أَمۡ يَجۡعَلُ لَهُۥ رَبِّيٓ أَمَدًا ﴿۲۵﴾الجن
بگو ای پیامبر : «من نمی‌دانم آنچه به شما وعده داده شده نزدیک است یا پروردگارم زمانی برای آن قرارمی‌دهد؟!
https://www.tgoop.com/dralihaeri
🔹آخرین نامه سیاسی آیت الله
◀️ نامه مشفقانه مرحوم آیت الله حائری شیراز ی به سید عطاءالله مهاجرانی در واپسین روزهای زندگی دنیوی .
بسم الله الرحمن الرحیم
جناب آقای عطاءالله مهاجرانی سلام علیکم
چون درباره حقیرحسن ظن ابراز کرده اید و اینکه بعضی مسائل را در جوانی از اینجانب فراگرفته اید و آن اینکه حساب هرچیزی در جای خودش باشد عیب می جمله بگفتی هنرش نیز بگوی
پیش خود گفتم اصول عقاید خود را برای ایشان مطرح میکنم اگر پسندید و بآن رفتار کرد برای من از اینکه همه زمین را طلا کنند و ببخشند ارزشمند تر است.
عقیده دینی من یک آیه کریمه از قرآن است.
جمله "بسم الله الرحمن الرحیم" اگر فرق "رحمن" و "رحیم" را متوجه شویم "رحمن" همان " و رحمتی وسعت کل شیء" و "رحیم" همان " الا رحمت من ربک ولذلک خلقهم" است.
عالم را آفرید برای ما و ما را آفرید برای خودش
" یبنی آدم خلقت الاشیاء لاجلک و خلقتک لاجلی"
رحمن" رحمت الهی است دنیائی است ذره ای از این امانت ها با ما نخواهد آمد. نه شهرت نه محبوبیت نه ثروت نه هرچیز دیگر
اما رحمت رحیمی سر سوزنی از آن بعد از مرگ مارا رهانمی کند. دارائى و موقعیت و شخصیت سیاسی اجتماعی ما همراه ما باخرت نمیایند چون هم ارز دنیائی هستند.
ارز دنیائى رحمانی باید در دنیا تبدیل به ارز رحیمی گردد که ارز آخرتی است.
انبیا و اولیاء آمده اند تا بما بیاموزند چگونه ارز رحمانی را مصرف کنیم که به ارز رحیمی تبدیل شود و ما را در سفر آخرت همراه باشد.
ما باید بر این برنامه روش اخلاق فردی و اجتماعی, سیاسی و اقتصادی مهندسی کنیم که سرتاسر رحمانی ها رحیمی شوند.
شما فکر می کنید ابوموسی اشعری که بظاهر بزرگترین مخالف . . . بود و میگفت عالم اسلام بیک وحدت جامع نیاز دارد و از دید یاران ساده دل علی علیه السلام پیام آور وحدت بود. دیدیم ضرر ابوموسی از عمر و عاص بیشتر بود چون عمروعاص بین مردم جایگاه نداشت.
1. مواظب باشیم اگر میگوئیم وحدت; اول "واعتصموا بحبل الله جمیعا" را مطرح کنیم و بعد "لاتفرقوا" را کاری که ابو موسی عکس آن را میکرد.
2. در مناظرات تلویزیونی سال هشتاد و هشت کارهائی که نباید انجام شود و شد کم نبود اما آیا این ها توجیه دعوت مردم به خیابان میشود؟ این ایستادگی در مقابل نظام بود. به این دو, نامه نوشتم که این کار را قبول کنند اشتباه بوده است. نتیجه نگرفتم شما حساب خود را از کار آنها جدا کن. این کار تبدیل ارز دنیائى رحمانی به ارز آخرتی رحیمی خواهد شد. هرچه باد آباد والسلام.
محی الدین حائری شیراز ی
اول آذرماه نود شش
پدر در تاریخ ۲۹ آذر ماه به جايگاه ابدیش پیوست...
@dralihaeri
2024/11/24 23:15:19
Back to Top
HTML Embed Code: