Telegram Web
قاطع‌ترین دلیل برای محدودساختن دخالت دولت، شر بزرگی است که از افزودن غیرضروری به قدرت آن حاصل میشود. با هر کار جدیدی که به فهرست کارهای دولت اضافه شود، دامنهٔ نفوذ و تاثیر دولت بر هراس‌ها و امیدهای مردم گسترش بیشتری پیدا میکند و بخش هر چه بزرگتری از مردمانِ هدفمند و جاه‌طلب تبدیل به وابستگان دولت میشوند یا وابستگان حزبی که قدرت را در اختیار دارد. تصور کنید همه جاده‌ها، ریل‌های راه‌آهن، بانکها، دفترهای بیمه، شرکتهای سهامی، دانشگاه‌ها، خیریه‌ها، همه و همه شعباتی از دولت باشند. و تصور کنید علاوه بر این، تمام شوراهای محلی شهر و روستا و پیمانکاران بخش‌هایی از حکومت باشند. تصور کنید که کارمندان همهٔ این موسسات مختلف، منصوب و حقوق‌بگیر دولت باشند و برای هرگونه ارتقایی در زندگی خود چشم‌شان به دولت باشد. در این صورت هر قدر آزادی مطبوعات هم در چنین کشوری برقرار و قانونگذار هم منتخب اکثریت باشد، باز نمی‌توان جز به نام، این کشور را آزاد خواند.

📖رساله درباره‌ی آزادی
✍️جان استوارت میل


https://www.tgoop.com/ecopolitist
مرحوم آخوند خراسانی رحمت‌الله‌علیه در باب حکومت‌ غیرمعصوم و آفات حکومت دینی که معصوم در رأس آن نباشد خطاب به میرزای نائینی می‌گوید:

«خصیصه شرعی نبودن برای هر حکومتی که غیر معصوم در رأس آن باشد مثل سیاهی و سرخی و زردیِ رنگ است برای فرد سیاه پوست و سرخ پوست و زرد پوست چرا که مثلا سیاهی از پوست فرد سیاه‌پوست زایل شدنی نیست.
خصیصه شرعی نبودن نیز از حکومت غیر معصوم زایل شدنی نیست.
آنچه از ما بر‌می‌آید فقط در این حد است که سعی کنیم دایرهٔ ستم توسعه پیدا نکند و محدودتر و تنگ‌تر شود.
هدفی که ما (علما) به همه اعلام میکنیم تحدید ظلم و محدود کردن تصرفات ظالمانه حکومتی است که خصیصه برحق نبودن از آن قابل انفکاک نیست،همین و بس.
اما این‌که به مردم وعده بربایی حکومت حقه و شرعی بدهیم و برای این هدف خودمان حکومت را به دست گیریم،دو خطای بَیِّن است که یکی از دیگری خطرناک‌تر است.
وعده برپایی حکومت شرعی و حقه به مردم دادن به معنای این است که یک شعار غیر عملی به دهان مردم بگذاریم و یک خواسته غیر واقع بینانه را به آنها القا کنیم که تحقق آن ممکن نیست و چنین شعاری می‌تواند در مرحله اول برای مردم خوشایند و یک چندی سرشان به آن گرم شود،اما بالاخره که بی‌عدالتی های موجود در حکومت ما،یکایک چهره خود را نشان داده و معلوم شد که وعده برپایی حکومت شرعی و حقه به وسیله ما بی‌پایه بوده آن‌گاه وعده برپایی چنین حکومتی به وسیله امام معصوم علیه السلام هم مورد تردید قرار می‌گیرد.
اینجاست که در بقیهٔ مقدسات هم به شک و شبهه می‌افتند و سیل ناسزا و ناروا به سوی ما و آیین و معتقدات ما سرازیر میشود.
ما (علما) باید همیشه برای کاستن از تباهی‌ها در حال مبارزه باشیم و نباید در جایی بنشینیم که مسئول مظالم و تباهی ها قلمداد شویم.»


📖دیدگاه‌های آخوند خراسانی و شاگردانش
✍️اکبرثبوت


https://www.tgoop.com/ecopolitist
« محافظه‌کار بودن یعنی ترجیح دادن شناخته‌شده‌ها به ناشناخته‌ها، ترجیح دادن آزمده‌شده‌ها به ناآزموده‌ها، ترجیح واقعیّت بر خیال، ترجیح حقیقت بر امکان، محدودیّت بر لجام‌گسیختگی، ترجیح نزدیکی بر فاصله، ترجیح مکفّی بودن بر فراوانی بیش از حد، ترجیح راحتی بر عالی‌گرایی، ترجیح شادکامی در همین زمان به‌جای سعادت جاودانی آرمان‌شهری.  وفاداری و روابط آشنا به اغواگری دلبستن‌های سودآور ترجیح داده می‌شود. در محافظه‌کاری، حفظ داشته‌ها و لذّت بردن از آن‌ها بر بیشتر داشتن و بزرگ شدن، ارجحیّت دارد. غم از دست دادن داشته‌ها، سنگین‌تر از هیجان دستاوردهای تازه یا وعدهٔ آن‌ها خواهد بود.  هم‌سطح بودن با سرنوشت، زیستن در حد توانایی‌های خود، قانع بودن به درخواست رشد بیشتر در محدودهٔ خود و توانایی‌های خود. این ارجحیّت‌ها برای بعضی یک انتخاب است. در بعضی دیگر این حالت به‌صورت خودبه‌خودی و پیوسته یا ناپیوسته در امیال یا بیزاری‌های آن‌ها پدیدار می‌شود و سپس انتخاب می‌شود تا پرورانده گردد... »

#مایکل اوکشات
#محافظه کاری

https://www.tgoop.com/ecopolitist
تنها راه تأسیس یک قدرت عمومی که بتواند آدميان را از هجوم بیگانگان و آسیب های یکدیگر محفوظ بدارد و از ایشان چنان حراست کند که بتوانند از طریق کوشش خود و بواسطه ثمرات ارض، خودشان را تغذيه نمایند و بخوبی و خوشی زندگی کنند، اینست که تمامی قدرت و توان خود را به یک تن و به مجمعی از کسان واگذار کنند تا آنکه از طریق شیوه اکثریت آراء اراده های مختلف را به یک اراده تبديل کند:و این بدان معنی است که آن‌ها یک نفر یا مجمعی از افراد را منصوب کنند که نماینده ایشان باشد؛ و هر کس همه اقداماتی را که چنین نماینده ای در امور مربوط به صلح و امنیت عمومی رأساً یا بواسطه انجام دهد چنان پذیرد که گویی خود عامل آن بوده است و بدین ترتیب اراده خود را به اراده او و رای و نظر خود را به رای و نظر او تسلیم کند. این خود چیزی بیش از اجماع و توافق است؛ يعنی در واقع وحدت همگان در یک شخص است که به موجب عهد و پیمان همه با یکدیگر و به شیوه ای انتخاب می گردد که گویی در عقد آن هر کسی به دیگری چنین می‌گوید: که من حق خود به حکومت کردن به خود را به این شخص و یا به این مجمع از اشخاص وا می‌گذارم و تمامی اعمال او را بر حق و جایز میدانم، به این شرط که تو نيز حق خود به حکومت کردن به خود را به او واگذار کنی و بهمان نحو تمامی اعمال او را بر حق و جایز بدانی. وقتی که این توافق صورت بپذیرد، جماعتی که بدین شیوه در یک شخص وحدت می یابد دولت و به زبان لاتین CIVITAS خوانده می شود و این به معنی تکوین و ايجاد همان لویاتان یا خدای میرایی است که آدميان در سایه خدای جاویدان، صلح و آرامش و امنیت خود را مدیون آن هستند. زیرا حاکم به موجب اقتداری که از جانب آحاد مردم در کشور به او واگذار شده، از چنان قدرت و قوتی برخوردار است که می‌تواند با تکیه بر هیبت و هول آن، اراده همگان را به حفظ صلح در داخل و تعاون بر ضد دشمن در خارج معطوف کند. و جوهر دولت در او ظاهر می شود و دولت ( در مقام تعریف) عبارتست از شخصی که جمع کثیری از آدمیان به موجب عهد و پیمان با يکديگر خودشان را یک به یک مرجع اعتبار و جواز عمل او ساخته اند تا اینکه او بتواند تمامی قوا و امکانات همه آنها را چنانکه خود مقتضی می‌بیند، برای حفظ آرامش و امنیت و حراست عمومی به کار ببرد. حاصل این نقش، حاکم خوانده می شود که صاحب قدرت حاکمه به شمار می رود و همگان اتباع او هستند».

#توماس هابز
#لویاتان

https://www.tgoop.com/ecopolitist
کسی که تلاش می کند تا انسان دیگری را در حیطه ی قدرت مطلق خود قرار دهد خود را در وضعیت جنگ با او قرار داده است. چنین عملی نشان دهنده ی آن است که قصد جان او را کرده باشد. از این امر نتیجه می گیرم که کسی که بدون توافق من، مرا در حیطه ی قدرت خود درآورد، هر گونه که بخواهد از من بهره کشی می کند، و هر زمان که هوس کند مرا تباه خواهد کرد. زیرا کسی خواهان آن نیست که مرا در حیطه ی قدرت مطلق خود درآورد مگر اینکه بخواهد آزادی مرا، بدون رضایت من، از من بگیرد و مرا برده ی خود گرداند. تنها ضامن بقای من این است که خود را از چنین زورگویی رها سازم؛ و عقل حکم می کند که کسی را که می خواهد آزادی مرا، که حافظ بقای من است، از من بگیرد دشمن خود به شمار آورم. از این رو، کسی که تلاش میکند تا مرا برده ی خود سازد خود را در وضعیت جنگ با من قرار داده است. کسی که در وضعیت طبیعی قصد گرفتن آزادی ای را داشته باشد که متعلق به همه ی کسانی است که در آن وضعیت به سر می برند، باید یقین داشت که او قصد گرفتن همه ی چیزهای دیگر را نیز دارد، چرا که آزادی، بنیان و اساس همه چیزهای دیگر است.

#جان لاک
#رساله ای درباره حکومت

https://www.tgoop.com/ecopolitist
کشورها به جهت منابع طبیعی خود ثروتمند نیستند که اگر چنین بود، می‌بایست روسیه ثروتمندترین کشور جهان می‌بود. آن کشور همه چیز دارد، نفت، گاز، الماس، پلاتین، طلا، نقره، فلزات صنعتی، چوب و خاک غنی.
با این حال کشورهای ثروتمند آنهایی هستند که دولت‌هایشان سیاست‌هایی برای تشویق خلاقیت اساسی انسان دارند، تا افراد برای موفقیت به همراه دیگران برای تولید کالاها و خدماتی که مردم برای خرید انتخاب می‌کنند همکاری کنند.
چنان که ژاپن، سوئیس، هنگ کنگ، تایوان، سنگاپور و غیره فاقد منابع طبیعی هستند اما در حال حاضر جزو مرفه‌ترین کشورهای جهان هستند.
بازار، اختراع جدید برخی از اقتصاددانان دانشگاهی نیست، بلکه کهن‌ترین تشکیلات اقتصادی شناخته شده بشر است.
تنها یک اقتصاد تجاری آزاد شکوفا می‌تواند استانداردهای زندگی بالاتر و مشاغلی را که مردم به آن نیاز دارند را ایجاد کند که اگر صادقانه بگوییم، آنها از مزایای آزادی بهره می‌برند.

#مارگارت تاچر
#ثروت و رفاه

https://www.tgoop.com/ecopolitist
دمکراسی در معنای حداقلی آن نه ناظر بر يک شیوهٔ زندگی دمکراتیک در همه حوزه ها، بلکه بمعنی نوعی از نظام های سیاسی یا شیوه ای از حکومت و یا «تکنولوژی سیاسی» است که در آن اقتدار سیاسی از رأی و رضایت اکثریت مردم بعنوان سرچشمهٔ اصلی مشروعیت سیاسی نشئت می‌گیرد. در دمکراسی بمعنای حداقلی آن حزب یا گروه حاکمه منتخب مردم بر اساس انتخابات آزاد، رقابتی و منظم قدرت دولتی را برای مدتی معین بدست می گیرد و در جهت اهداف اعلام شدهٔ خود اعمال می کند. در دمکراسی حداقلی یا دمکراسی بعنوان روش و تکنولوژی، سیاست و حکومت نیازمند تضمین آزادی‌های سیاسی و انتقال آزاد اطلاعات و رقابت ایدئولوژیک در عرصه عمومی است که لوازم حداقل دمکراسی به شمار می روند. شاید بتوان گفت که دمکراسی حداقلی مفهومی سیاسی است در حالی که دمکراسی حداکثری مفهومی فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی است که در آن باید آزادیها و حقوق مدنی و عمومی در معنای سیاسی آن بواسطه برقراری میزانی از توزیع عادلانه و عدالت اجتماعی از پشتوانه لازم برخوردار شوند. بنحوی که همه گروه‌های ذینفع و طبقات اجتماعی بتوانند به شیوه ای نسبتاً برابر در حوزه قدرت دولتی رقابت و مشارکت کنند و در نتیجه فرهنگ دمکراتیک در سطح کل جامعه ورای نخبگان سیاسی گسترش یابد. در حالیکه مفهوم دمکراسی حداقلی و یا سیاسی در نظریه های گذار برجستگی بیشتری دارد، مفهوم دموکراسی حداکثری در بررسی میزان تحکیم و تعمیق و نهادمند شدن دموکراسی مورد تأکید قرار می گیرد.


📖گذار به دموکراسی
✍️حسین بشیریه


https://www.tgoop.com/ecopolitist
منطقه خاورمیانه اهمیت استراتژیکی فوق‌العاده دارد و از لحاظ نفت دارای ثروت افسانه ای است. در این منطقه مجموعه ای از دولت‌های ضعیف و ملت‌هایی بی اندازه فقیر و غالباً بیسواد بسر می‌برند. کشورهای خاورمیانه بقدری عقب مانده‌اند که به رغم ظاهر مستقل، رهبرانشان عروسکهایی بیش نیستند که گاهی بر یک امپراتوری و گاهی بر یک قدرت بزرگ تکیه می‌کنند تا امتیازات شخصی بدست آوردند و بر ثروتشان بیفزایند. امیدی به برقراری صلح در خاورميانه نمیتوان داشت مگر اینکه  کشورهای بزرگ غربی ترتیبی بدهند که همه این عناصر را در بر داشته باشد. توافق درباره‌ی امنیت منطقه یا درباره‌ی نفت خاورمیانه بتنهایی کافی نیست. باید از میان گرد و غبار و کثافت این ملت‌های دارای گذاشته تاریخی امیدهای تازه ای بوجود آورد.

📝والتر لیپمن

https://www.tgoop.com/ecopolitist
استعمار نو بر اساس روی کار آمدن حکومتهای نظامی مقتدر محلی در سرزمین های مستعمره می‌باشد که خودشان را حکومتی مستقل و خودمختار می‌نامند. این استعمار نو، استعمار یک دولت خارجی نیست، بل که استعمار یک گروه اندک است که زمام امور کشور را در دست می‌گیرد و چه از نظر سیاسی و چه از لحاظ اقتصادی بر آن تسلط می یابند. اما بطور نامرئی آمریکائیان یا اروپاییان بر آنها تسلط دارند. این گروه اقلیت حتی از محافظه کارترین عناصر کشورهای غربی مرتجع ترند؛ از تمام نهضت‌های لیبرال که حتی در خود کشورهای اصلی غرب وجود دارد برکنارند و همیشه در حالت ترس و وحشت از اکثریت مردمی که تحت حکومتشان هستند بسر می‌برند و فقط دربارهٔ مرعوب ساختن و خفه کردن مردم می انديشند.

📖اندیشه های نهرو
✍️جواهر لعل نهرو


https://www.tgoop.com/ecopolitist
« حکومتِ جبار، خشن‌ترین ولی کم‌اقتدارترین نوع حکومت است.

فی‌الواقع یکی از روشن‌ترین تمایزات میان "قدرت" و "اقتدار" این است که قدرت همیشه نیازمند تعداد است، حال آنکه اقتدار می‌تواند بدون عده و لشکر نیز به حیات خود ادامه دهد چون متکی به اسباب و ادوات خشن نيست.
قدرت، جنسش سخت و خشن است اما جنس اقتدار، نرم است.
از سوی دیگر اقتدار، بدون استفاده از خشونت هم با اکثریتی که محدود به حدود قانون است، یعنی دموکراسی دارای قانون اساسی، می‌تواند بدون پایمال‌کردن حقوق اقلیت‌ها و خفه‌کردن رعب انگیز عقاید مخالف، دوام و بقا بیابد. اما قدرت بدون نمایش خشونت عریان و سرکوب مخالفان و عقائدشان، قابل دوام و بقا نیست. پشتوانه اقتدار به قوت منطق اش است، حال آنكه قدرت به نمايش موئلفه هايش از جمله ارعاب و خشونت متكي است. مأمن اقتدار، بطن جامعه است، در حاليكه مأمن قدرت در پادگانها است. مهمترين حاميان اقتدار، نخبگان جامعه و مهمترين حاميان قدرت، واماندگان اجتماعي مسلح شده هستند»


📗خشونت
✍️هانا آرنت
ترجمۀ عزت‌الله فولادوند

https://www.tgoop.com/ecopolitist
هیچ دین و آیینی نیست که در فقدان و زوال دولتش دچار پریشانی نشود، احکامش تغییر نکند، نشانه هایش از بین نرود و گرفتار بدعت نگردد. همچنان که هیچ دولتمردی نیست که بدون دینی که قلب‌ها را جمع کرده، اطاعت حاکمش را فرض و واجب دانسته و یاری او را لازم شمرد، دولتش دوام یابد. و لاجرم بدون هیچ گونه مشروعیتی یا سلطان قهر و یا مفسد دهر خواهد بود و درست به لحاظ دو جهت فوق است که واجب است در هر زمان امامی باشد و رهبری امت را به عهده گیرد. تا بدین وسیله هم اساس دین به قدرت سلطان حراست شود و هم دولت او بر پایه احکام و سنن دین جاری گردد.

📗ادب الدنیا والدین
✍️ابوالحسن ماوردی

https://www.tgoop.com/ecopolitist
💠💠نگاهی به کتاب سیاست ارسطو

@ecopolitist

ارسطو نخستین کسی است که به قول مرحوم حمید عنایت مترجم کتاب، اندیشه سیاسی را «از آسمان به زمین» آورد و به جای رویا بافی و خیال‌پردازی درباره شهرهای عجیب و غریبی که قرار است طبق ایده‌ای خاص در آینده‌ای نامعین ساخته شوند، به شرح وضع عینی حکومت‌های عصر خود و همچنین روایتی تاریخی و نقد و تحلیل حکومت‌هایی نظیر اسپارت و کارتاژ دست زد، و از این طریق کوشید تا ابزارهایی ملموس و عینی برای درک و شرح وضع موجود به دست دهد. ارسطو این کتاب را در فاصله زمانی طولانی نوشت، به این معنا که آغاز کتاب مدتی پس از مرگ افلاطون، و پایان آن در اواخر عمر ارسطو نوشته شده است، و از این نظر، مسایل مطرح‌شده در سیاست به نوعی دغدغه‌های سالیان درازی از زندگی این نابغه یونان باستان بوده است.
مقدمه حمید عنایت، علاوه بر شرحی مختصر از زندگی ارسطو و چند نکته نه چندان مهم درباره خود کتاب، به توضیح چند کلمه نیز اختصاص دارد که کلماتی بسیار کلیدی برای ورود به عرصه فلسفه سیاسی هستند.
نخستین کلمه پولیس( polis) به معنای شهر است، اما شهری که ویژگی مشخصی داشته باشد، و آن وجود نظام سیاسی در آن است. صرف تجمع عده‌ای از افراد در یک مکان موجب تشکیل پولیس نمی‌شود، آن‌چه پولیس را می‌سازد وجود نظامی سیاسی است که وظیفه هدایت امور آن افراد را بر عهده گیرد و مهم‌تر از آن، بر این جمعیت «حکومت» کند. واژه پولیس در نظریه سیاسی یونانی بسط می‌یابد و صفت کشور نیز می‌شود، تا جایی که می‌توان آن را مفهومی برای تبیین «شخصیت سیاسی یک کشور» نیز دانست. کلمه بعد دموس( demos) است به معنای روستاییان، که ریشه واژه دموکراسی نیز هست. این واژه در اصل به معنای مجموعه‌ای از روستاییان بود که بعدها، پس از تشکیل آتن، به مجموعه‌ای از مردم اطلاق شد که برای انجام امور حکومتی گرد هم می‌آمدند.
‌کلمه بعدی شهروند( polites) است.
پولیتس در واقع آن کسی است که زندگی‌اش به حیات شهر بستگی دارد.

اما در سرآغاز کتاب اول، ارسطو بحث حکومت را به کل اخلاقی می‌کند. او معتقد است که انسان به حکم طبیعت خویش به دنبال خیر است، و هر اجتماعی برای تحقق خیر بر پا می گردد. بنابراین جامعه‌ای که اجتماعات را در بر دارد و پولیس یا همان جامعه سیاسی نام دارد، در جست‌وجوی خیر برین خواهد بود. اما برای شناختن پولیس، ارسطو دست به تجزیه آن می‌زند. او از کوچک‌ترین و نخستین اجتماع موجود در جامعه سیاسی، یعنی خانواده، آغاز می‌کند. سپس به دهکده می‌رسد که مجموعه‌ای است از خانواده‌های به هم پیوسته. ساده‌ترین دهکده‌ها در واقع محل زندگی یک خانواده است، به این معنا که تمام اعضای آن هم‌خون هستند. پس از آن، از به هم پیوستن دهکده‌ها شهر ساخته می‌شود که کمال اجتماعات است. در شهر است که تمام اجزای تشکیل دهنده اجتماعات پیشین به کمال می‌رسند، و به دلیل وجود همین کمال است که ارسطو شهر را پدیده‌ای طبیعی می‌داند، و از نظر او آن کس که در شهر نیست، آن کس که بی‌وطن است، موجودی است یا فراتر از آدمی و یا فروتر از او. انسان موجودی است که در ارتباط با هم‌نوعان خود معنا دارد، موجودی است که نیازهایش از طریق رابطه با دیگران برقرار می‌شود، و به سبب فضیلت‌اش بر حیوانات که همان نطق است (گزاره «انسان حیوان ناطق است» از کتاب اول سیاست ارسطو گرفته شده است) می‌تواند بر محیط خویش تأثیر گذارد. بنابراین، شهر همواره بر فرد و خانواده و دهکده مقدم است، چرا که کل به ضرورت بر جزء مقدم و از آن کامل‌تر است...
درس گفتارهای علوم سیاسی، روابط بین الملل و اقتصاد سیاسی
💠💠نگاهی به کتاب سیاست ارسطو @ecopolitist ارسطو نخستین کسی است که به قول مرحوم حمید عنایت مترجم کتاب، اندیشه سیاسی را «از آسمان به زمین» آورد و به جای رویا بافی و خیال‌پردازی درباره شهرهای عجیب و غریبی که قرار است طبق ایده‌ای خاص در آینده‌ای نامعین ساخته…
اما حال که شهر را شناختیم، باید تحلیل را از سر گیریم و به سراغ خانواده، این بار در متن شهر، برویم. میل ارسطو به تجزیه، به خود نهاد خانواده هم سرایت می‌کند، و او در خانواده، که طبق شرایط زمان او متشکل از اعضای خانواده و بندگان بود، سه نوع رابطه تشخیص می‌دهد که در هر سه، محوریت با مرد است: رابطه ارباب و بنده، رابطه همسری و رابطه پدری.
بندگان برای ارباب جزو ابزارهای جاندارند، همان طور که ملوان ابزار جان‌دار ناخدا و قطب‌نما ابزار بی‌جان اوست. بنده اما فقط در خدمت ارباب نیست، بلکه باز طبق قاعده ارسطو برای رابطه جزء و کل، بنده جزیی از ارباب است، و به همین دلیل در صورت عدم وجود ارباب او نیز وجود ندارد. به زعم ارسطو، فرمان بردن بنده از ارباب امری طبیعی است. ارسطو به دوگانگی جسم و روح اعتقاد راسخ دارد، و معتقد است انسان طبیعی آن کسی است که تنش تحت تسلط روانش باشد. از دید او، زن و بنده در حکم جسم و ارباب در حکم روح است، و خانواده در صورتی طبیعی است که در آن، جسم تحت فرمان روح عمل کند. طبیعت نیز چنین عمل می‌کند، چرا که ارسطو، لابد طبق مشاهداتش، می‌گوید که بندگان، که مادرزاد بنده‌اند، تنی نیرومندتر از اربابان دارند و واضح است که برای کارهای یدی ساخته شده‌اند.
ارسطو اما تبصره‌ای بر حکم خود می‌زند، و در واقع به تناقضی اشاره می‌کند که در واژه «بنده» نهفته است. طبق قانون یونان در آن زمان، اگر کسی در جنگی اسیر می‌شد، چه ذاتاً آزاده بود و چه بنده، در نهایت چاره‌ای نداشت جز آن که پس از اسارت بنده فاتح جنگ باشد. به این ترتیب، کلمه بنده در شرایط خاص به هر دو گروه اطلاق می‌شود. ارسطو تذکر می‌دهد که بنده مختص بربرهاست، و اگر یونانی‌ای در جنگ اسیر شد، صرفاً به خاطر منزلت اجتماعی‌اش او را برده می‌نامند، وگرنه ذاتاً آزاده است. اما تفاوتی هست بین حکومت بر بندگان و حکومت سیاسی بر شهر: ارباب فقط فرمانده بنده است، حال آن که حاکم بر آزادگان حکم می‌کند و به بندگان کاری ندارد. در شهر همه با هم برابرند، هر چند در خانواده هرگز چنین نیست، و بنابراین، ارسطو بندگان را از زمره شهروندان نمی‌داند.
اما در مورد ارباب خانه، ارسطو برای او دانستن دو نوع فن را واجب می‌داند: یکی فن «سوداگری»، که فن به دست آوردن ملزومات زندگی است، و دیگری فن «تدبیر منزل»، که نحوه به کار بستن این ملزومات است. ارسطو از شیوه به دست آوردن غذا آغاز می‌کند که مهم‌ترین وظیفه ارباب خانه است. شبانان از راه کشتن دام‌هایشان غذا به دست می‌آورند، عده‌ای به شکار می‌روند، و اغلب انسان‌ها با کشاورزی، غذایشان را از دل زمین بیرون می‌کشند. پس طبیعت همه چیز را برای انسان فراهم آورده است، و در واقع، به عقیده ارسطو، فن جنگ «فن به دست آوردن مال به شیوه طبیعی» است. پس کار سرور خانواده عملاً نوعی جنگ است، جنگی برای فراهم آوردن اموال مورد نیاز. اما این فرایند فقط باید تا حدی ادامه داشته باشد که نیازها برطرف شوند. اما زمانی که سوداگری به نیت کسب مال بیش از حد نیاز، و در واقع به نیت کسب سود صورت گرفت، فن «بازرگانی»، و به طبع آن پول پدید آمد. از دید ارسطو، ظهور پول به این دلیل بود که کالاهای مورد نیاز طبیعی مردمان همه جا قابل حمل نبود، و باید وسیله‌ای سبک اختراع می‌شد که در واقع همان کار کالا را بکند. اما از دید ارسطو رباخواری وقیح‌ترین کارهاست، چرا که به طبیعت متصل نیست، و در رباخواری پول است که منشأ پول می‌گردد.
اما در عرصه دانش عملی، آن چه سرور خانواده باید بداند یکی دام‌پروری است، دوم کشاورزی که پرورش زنبور و ماکیان را نیز دربر می‌گیرد. این‌ها انواع استخراج مال از طبیعت‌اند، اما نوع دوم بازرگانی است که بر سه نوع کشتی‌رانی و باربری و بازاریابی مشتمل است، و سوم رباخواری است که پست ترین شیوه‌هاست.
اما دو نوع دیگر رابطه که ذکر شد، رابطه پدری و رابطه همسری است. پدر خانواده بر زن و فرزندانش نیز حکم می‌راند، اما حکومتش بر زن خود همچون حکومت حاکم شهر بر شهروندان است، و از جنس رابطه ارباب و بنده نیست. در رابطه با فرزندان اما پدر صاحب اختیار است، و اوست که سرنوشت فرزندان را در دست دارد. ارسطو در پایان کتاب اول پس از بحث در باب فضایل زنان و کودکان، فضیلت آن‌ها را پایین‌تر از فضایل سروران خانه و بالاتر از بندگان می‌داند.



https://www.tgoop.com/ecopolitist
قدرت قدرتمندان هرگز (یا تقریبا هرگز) نشئت گرفته از امتیازات بالاتر، یا ارزش‌های روحی والاتر، یا فهم بیش‌تر از حقیقت یا حکمت نبوده است، اگر چه قدرتمندان همیشه کوشیده‌اند چنین ادعایی را مطرح کنند. قدرت قدرتمندان همیشه صرفا ناشی از نیروی غالبشان بوده است، نیرویی که معمولا مبتنی بر شمار نفوس تحت تسلطشان، قدرت سلاح‌هایشان، و توانایی‌شان برای سازماندهی بوده است. 
ترس همواره یکی از متحدان وفادار قدرت بوده است.
در رژیم‌های توتالیتر، فعالیت فکری ناممکن است. حتی افراد، فارغ از آنچه در درون دارند، ناگزیرند خودشان را با الگوی رسمی وفق دهند، قید و بندهایی هست که نمی‌گذارند شخصیت در افراد پرورده شود؛ و فضایی که در آن جان و ذهن انسان حرکت می‌کند دائما تنگ‌تر و تنگ‌تر می‌شود.

📓روح پراگ
✍️ایوان کلیما

https://www.tgoop.com/ecopolitist
غاصبان حکومت باید پیوسته دوستان خود را از میان کسانی انتخاب کنند که منفعت‌شان در تداوم حکومت ایشان باشد.

غاصبان حکومت باید در یک اقدام ناگهانی و غافلگیرکننده تمامی مخالفان و مدعیان حکومت را روانه‌ی چوبه‌ی دار یا کنج زندان کنند تا مجبور به تکرار هرروزه‌ی این عمل نشوند.

نیازی نیست که شهریار از تمامی خصائل پسندیده برخوردار باشد؛ اما ضروری است که به داشتنِ تمامیِ آن‌ها تظاهر کند.

لازم نیست که شهریار در همه‌حال نیک‌رفتار باشد، بلکه بنا به ضرورت، باید گاه نیک‌رفتار باشد و گاه نباشد.

هدف اعمال سیاسی، کسب قدرت است. پس هیچ حکم اخلاقی نمی‌تواند محدود‌کننده‌ی آن باشد.

کسی‌ که ارکان حکومتش را بر پایه‌ی حمایت مردمی استوار می‌کند، همچون معماری است که در تالاب منزل می‌سازد.

آنان‌که حکومتی را به زور و خدعه تصرف کرده‌اند، اگر چنین نکنند می‌بایست برای خویش تختی از شمشیر و بالشتی از دشنه فراهم کنند.


📘شهریار
✍️ نیکولو ماکیاولی


https://www.tgoop.com/ecopolitist
سیر بشر بر حسب طبع و فطرتش به سوی اختلاف است ،همان فطرتی که او را به تشکیل اجتماع مدنی دعوت می کند ،همان فطرت نیز او را به طرف اختلاف می‌کشاند؛ زیرا از یک طرف بسیاری از رفتارهای انسان بر اساس نظام تخیل از او سر میزند و از طرف دیگر ماهیت اجتماعی -مدنی و
ناخودسامان فطرت انسان او را وادار به پذیرش اجتماع از روی اضطرار می‌کند و وقتی چنین اختلافی پدید می آید و باعث می‌شود که انسان از رسیدن به کمال و سعادتی که لایق و مستعد رسیدن به آن است محروم شود، و خودش نمیتواند آن چه را که فاسد کرده اصلاح کند، لاجرم اصلاح باید از جهت دیگری غیر از جهت طبیعت باشد، و آن منحصرا جهتی الهی خواهد بود که همان نبوت است و وحی، و به همین جهت خدای سبحان از قیام انبیاء به«بعث» تعبیر کرده و در سراسر کتاب آنرا به خود نسبت داده تا بفهماند که تنها اوست که میتواند اختلاف بشر را حل کند.

#سید محمد حسین طباطبایی
#تفسیر المیزان جلد دوم


https://www.tgoop.com/ecopolitist
«هدف قهری استعماری نه‌تنها این است که این مردم اسیر و منقاد، دست از پا خطا نکنند؛ بلکه این نیز هست که ایشان را از انسانیت بیندازد. از این رو، برای آن‌که سنت‌ها و رسوم‌شان از میان برود و زبان‌های ما جانشین زبان‌هایشان شود و فرهنگ‌شان خوار و تباه گردد، بی‌آنکه فرهنگ خودمان را به آن‌ها بدهیم از هیچ‌کار فروگذار نمی‌شود. با خستگی جسمی، گیج و خرفت‌شان می‌کنیم. گرسنگی‌شان می‌دهیم و در پنجه مرض نگاه‌شان می‌داریم. و با این همه اگر روحی در ایشان باقی بماند، عفریت ترس، کار را تمام می‌کند: تفنگ‌ها به روی زارع قراول می‌روند و بعد، غیرنظامی‌ها می‌آیند که زمینش را تصرف کنند و به زور شلاق مجبورش کنند که در آن برایشان کشت و زرع کند. اگر مقاومت کند، سربازان به گلوله‌اش می‌بندند و کشته می‌شود و اگر تسلیم شود، خوار و پست شده است و دیگر آدم نیست. شرم و ترس بنای منش و شخصیتش را از هم می‌پاشد و داغان می‌کند. با وجود همه این کوشش‌ها، استعمارگران در هیچ کجا به مقصود نمی‌رسند: نه در کنگو که دست سیاهان را می‌بریدند و در آنگولا که لبان کسانی را که آماده شورش بودند، سوراخ می‌کردند و قفل می‌زدند. من نمی‌گویم که غیرممکن است انسانی را به حیوان تبدیل کرد. فقط می‌گویم این کار بی‌آنکه آدمی خارج از حد ضعیف شود، امکان‌پذیر نیست. کتک و شلاق هرگز کافی نیست. باید درجه کمی و کیفی فقط غذایی را بالا برد (هم کم غذا داد و هم غذاهایی را داد که آدمی را پخمه و رام و مطیع و حیوان سازد)... نتیجه و حاصل این کار چیست؟ موجودی نه انسان و نه حیوان: همان بومی کتک‌خورده، دچار فقر غذایی، بیمار، خوف‌زده...»

✍️ژان پل سارتر
📘دوزخیان زمین


https://www.tgoop.com/ecopolitist
نظریه ولایت فقیه با اصل حاکمیت امت تناقض دارد . بخصوص در تصمیمات سرنوشت سازی که ولی فقیه به تنهایی می گیرد. مانند تصمیم مربوط به جنگ ، سیاست ، اقتصاد و حتی مسائل و اجتهادات و فتاوی دینی و اجتماعی همه. یعنی در نهایت این ولی فقیه است که تصمیم می گیرد و در آنها نه رییس جمهور مشارکت دارد و نه مجلس نمایندگان و بالطبع ملت نیز در آن مشارکتی ندارند. آری انتخایات نمایندگی و ریاست جمهوری در ایران هر چهار سال یک بار برگزار می شود اما این انتخاب ها چیزی را تغییر نمی دهند. زیرا کاری به مرکز قدرت واقعی در ایران که همان امام فقیه باشد ندارند.

https://www.tgoop.com/ecopolitist
ظاهرا آغاز فلسفه به سده‌های ششم، پنجم و چهارم پیش از میلاد مربوط بوده است. یعنی زمانی که بشر دست به کوشش زد تا جهان را نه از راه دین یا قبول مرجعیت، سنت یا مکاشفه بلکه از راه عقل درک کند. پرسش آغازین و اساسی در ابتدا عبارت بود از اینکه جهان از چه چیزی ساخته شده و چه چیزی جهان را پابرجا نگه می‌دارد. به گونه ای که اولین نظرات فلسفی نیز حول محور هسته و ماده اولیه جهان شکل گرفتند و انرا یکی از عناصر قلمداد می‌کردند .تنها با آمدن سقراط بود که این سوال جای خود را به سوالات دیگری داد. پرسش در مورد بهترین نوع زندگی و چیستی عدالت را سقراط عرضه کرد و با ظهور فلاسفه دیگر سوالات دیگر در مورد چیستی حقیقت و زیبایی مطرح و فلسفه گام بلند خود را به سمت ناشناخته‌ها آغاز کرد.


📖تاریخ اندیشه سیاسی غرب - جلد اول، از یونان باستان تا عصر روشنگری
✍️جان مکللند
#ترجمه جهانگیر معین علمداری


https://www.tgoop.com/ecopolitist
در حقیقت حقوق حقه‌ای به نام عقل سلیم وجود دارد که با طبیعت وفق می‌دهد و شامل حال عموم مردم و هم غیر قابل تغییر و جاودانی است. این قانون به فرمان خود، مردم را دعوت به انجام وظایف می‌کند و به وسیله مقررات منعی خود مردم را از عمل خطا باز میدارد. اوامر و نواحی آن همیشه در مردم نیک موثر است، ولی تاثیری در بدان ندارد. تضعیف این قانون به وسیله مقررات موضوعه بشری هیچگاه اخلاقا صحیح نیست و محدود کردن عمل آن نیز هرگز مجاز نمی‌باشد و ابطال کامل آن هم محال است. قانون طبیعی تنها قانونی است که جاودانی و بی‌تغیر است و در تمام ازمنه حاکم بر تمام مردم می‌باشد. و چنین بوده و خواهد بود که همیشه یک سرور مشترک و یک زمامدار مشترک برای مردم وجود دارد و آن خداست که خود واضح این قانون و مفسر و حامی آن است. هر فرد آدمی که اطاعت از آن ننماید ترک مصلحت خویشتن گفته و انکار طبیعت واقعی بشری را نموده است. لذا مبتلای به سخت‌ترین کیفرها خواهد شد ولو آنکه از کلیه عواقبی که مردم آن را به نام مجازات‌ها می‌خوانند فرار کرده باشد.

📓جمهور
✍️سیسرو


https://www.tgoop.com/ecopolitist
2025/01/13 09:03:13
Back to Top
HTML Embed Code: