Telegram Web
تاریخ بخوبی نشان می دهد که هر چند حکومت های کمونیست از جهت مبارزه با قحطی، افزایش سطح بهداشت، گسترش حجم محصولات ملی، ایحاد صنعت و بالا بردن سطح رفاه از حکومت های آزاد بهتر نیستند، اما از پس یک کار بخوبی بر می آيند و آن اینست که آنها اقتدار موثری را می‌توانند پایه ریزی کنند. ایدئولوژی پایه مشروعیت را برای این حکومت‌ها فراهم می سازد و سازمان حزبی شان مکانیسم نهادی لازم را برای جلب پشتیبانی از سیاست های حکومتی و اجرای آنها در دسترس شان قرار می دهد. سرنگونی حکومت در بسیاری از کشورهای در حال توسعه کار ساده ای است و یک گردان، دو تانک و چند سرهنگ برای اینکار کفایت می کند. اما هیچ حکومت کمونیستی را در این کشورها نمی‌توان سراغ کرد که با یک کودتا سرنگون شده باشد. شگرد راستین کمونیستها در کشورهای در حال توسعه این نیست که آنها در سرنگون کردن حکومت‌ها چیره دست اند، بلکه می‌توانند حکومت را به خوبی پایه ریزی کنند(کاری که بس دشوار است). کمونیستها شاید که آزادی را به ارمغان نیاورند، اما بیگمان پایه های اقتدار را می‌توانند فراهم سازند و قادرند حکومت هایی را برپا کنند که توانایی حکومت کردن را دارند. برخلافِ آمریکایی ها که سرسختانه می‌کوشند تا شکاف اقتصادی را تنگتر سازند، کمونیست ها به کشورهای رو به رشد روش آزموده و اثبات شده پر کردن شکاف سیاسی را ارمغان می دهند. کمونیست ها در هنگامه کشمکش ها و خشونت های اجتماعی که بلایی برای کشورهای رو به رشدند، نوعی اطمينان به سامان سیاسی را به بار می آورند.


📓سامان سیاسی در جوامع دستخوش دگرگونی
ساموئل هانتینگتون

https://www.tgoop.com/ecopolitist
🔖🔖خلاصه نامه مرحوم آخوند به مرحوم نائينى وپيش بينى مشكلات وبحران هاى ناشى از تاسيس حكومت اسلامى توسط فقهاء در حدود بيش از ١٠٠ سال قبل

@ecopolitist

🔹 دیگر ادیان هم ترغیب می شوند حکومت متعصب دینی تشکیل دهند و نزاع دینی شکل می گیرد.

🔹وقتی روحانیون پا به حکومت بگذارند دیگر نمی توانند عیوب خود را ببینند و توجیه می کنند و فسادها را نادیده می‌گیرند.

🔹 مسند روحانیت مسند مبارزه با فساد است و مسند حاکمان همواره توام با فساد. با این کار هم مسند مبارزه با فساد را از دست می دهیم و هم روحانیت را مفسد می کنیم. وای به روزی که بگندد نمک / حتی اگر فاسد نشویم همه مفاسد را به گردن روحانیت می نویسند و دین نابود می شود.

🔹 علم حکومت داری و سیاست یک علم و فن است و روحانیون از این علم حداقل تا الان کاملاً تهی هستند و ورود بدون علم و تجربه و فن به این حوزه بدون طی مراحل آن باعث آبروریزی برای روحانیون می شود. صرف اینکه روحانیون انسانهای خوبی هستند که دلیل نمی شود هر علمی و هر فنی را بلد باشند

🔹 آمال وآرزوی ما تبعیت حکومت از دین است در حالیکه اگر حکومت را در دست گیریم، به تبعیت دین از حکومت دچار خواهیم شد.

🔹چون مردم ما را نایبان امام زمان می دانند انتظار دارند حکومت دینی هم همان شرایط را ایجاد کند و وقتی نتوانیم در آن سطح عدالت را برقرار کنیم نسبت به امام زمان و دین سست عقیده می شوند.

🔹اکنون که مناصب حکومتی نداریم، اینهمه اختلاف نظر وجود دارد. اگر به حکومت برسیم این اختلاف نظر باعث چندپارگی دین و ایجاد فرقه های جدید و آسیب به دین می شود.

🔹 ما فقط سواد فقهی داریم و چون فقیه خوبی هستیم که تازه همه ابواب فقه را هم نمی دانیم، دلیل نمی شود که به علوم دیگر مانند مدیریت و ... هم تسلط داشته باشیم. علم فقه یک علم است با مسائل خودش و ربطی به اداره جامعه و مسائل آن ندارد.

🔹بستگان ما در صورت حکومت از موقعیت استفاده خواهند کرد و باعث آبرو ریزی برای مرجعیت و دین اسلام خواهند شد و مردم آنها را به پای ما می نویسند.

🔹 مردم تاوقتی فکر کنند که هدف از مبارزه ، برچیدن ظلم است با ما همراهی می کنند. اما به محضی که احساس کنند تلاش های ما برای رسیدن به قدرت و مقام و منصب است، دیگر اطراف ما را خالی می کنند و حمایت آنها کمرنگ می شود. خصوصاً آنکه نسبت به دین هم بدبین می شوند.

🔹 ذات حکومت کردن دروغ گفتن است و نمی شود حکومت با اخلاق داشت. لذا در شان روحانیت نیست که دروغ بگوید و دامن دین را بیالاید.

🔹حب نفس باعث می شود حاکم اسلامی نتواند مسائل را درست ببیند و در جهت منافع خودش در برخی موارد حکم کند و حتی دین را تغییر دهد. لذا باعث می شود هم دین آسیب ببیند و هم حکومت.

🔹اسلام را در طول چندین قرن، حکومت اسلامی نگه نداشته است بلکه حوزه های علمیه نگه داشته اند.

ادامه ⬇️⬇️
درس گفتارهای علوم سیاسی، روابط بین الملل و اقتصاد سیاسی
🔖🔖خلاصه نامه مرحوم آخوند به مرحوم نائينى وپيش بينى مشكلات وبحران هاى ناشى از تاسيس حكومت اسلامى توسط فقهاء در حدود بيش از ١٠٠ سال قبل @ecopolitist 🔹 دیگر ادیان هم ترغیب می شوند حکومت متعصب دینی تشکیل دهند و نزاع دینی شکل می گیرد. 🔹وقتی روحانیون پا به…
🔹دامن حکومت مطلقه آلوده به فساد است و ما مشروطه برپا کردیم تا استبداد و خود رأیی کنار رود. در صورتی که عالم دینی در راس قرار گیرد، این نقد ها هم دامن حکومت را می گیرد و هم دامن دین را و به بن بستهایی می رسیم که دیگر یارای حل مشکلات دینی - حکومتی را نداریم.

🔹هزاران نفر در اثر بیماری می میرند ولی ایرادی به روحانیت نمی گیرند. اگر روحانیت متولی امور حکومت شود، همه مشکلات بهداشتی، حکومتی، مالی، عدالتی و ... را به پای روحانیت و دین می گذارند. و این مساله اجتناب ناپذیر است و با زوال حکومت دینی ، زوال دین پدیدار خواهد شد.

🔹 تا جامعه به بلوغ کافی نرسیده باشد ما نباید به دنبال کسب مقام و منصب حکومتی باشیم. فقط در صورتی باید به حکومت روی بیاوریم که مردم بخواهند. در غیر اینصورت باید کار فرهنگی انجام داد.

🔹 تشکیل حکومت اسلامی انتظار ایجاد عدالت کامل و آرمان نهایی را تداعی می کند و برای ما که ناتوان و کم تجربه هستیم سنگ بزرگ است و باعث می شود به اساس مساله آسیب بزنیم . باید سنگ های کوچک تر برداریم تا از افراط و تفریط مردم در عصر های مختلف جلوگیری کنیم. کم کم به سمت ایجاد عدالت و اصلاح امور گام برداشته شود تا به هدف آرمانی نهایی برسیم . لذا این ایده (تشکیل  حکومت دینی توسط روحانیت ) محکوم به افراط و سپس تفریط و در نهایت آسیب دیدن حکومت و دین خواهد بود.

🔹 مشکلی که اهل سنت با آن مواجه شد و باعث شد باب اجتهاد در سنی ها بسته شود این بود که در هر عصری گروهی از علمای سنی با حکومت هم جهت می شدند و به نفع حکومت کاری می کردند که غیر از دیدگاه آنها، دیدگاه های دیگر مجتهدانه سرکوب و منکوب شوند. کم کم باعث شد که از اجتهاد در اهل سنت هیچ باقی نماند. لذا اگر حکومت دینی را تشکیل دهیم، آنها که در راس هستند اجازه فتاوای مختلف و اجتهاد در دین را نخواهند داد و نظر خود را به زور غالب خواهند کرد و باعث مرگ شیعه و حوزه های دینی خواهد شد.

🔹 دسترسی به مرجعیت امروز از دسترسی به هر فرد دیگری راحت تر است. اگر من حکومت را در دست بگیرم دسترسی به من سخت از هر کسی خواهد شد و این یعنی فاصله مرجعیت با مردم.

🔹جریان های سیاسی غیر از روحانیت قدرت زیادی دارند و برخی از آنها تحت هیچ شرایطی سازش با ما نمی کنند و ممکن است منتج به جنگ داخلی و یا تفرقه های جدی شود و از هدف اصلی باز بمانیم و همه عمرمان را به جای کار دینی و فرهنگی درگیر منازعات سیاسی شویم.

🔹علمای شیعه همواره با احتیاط فراوان فعالیت می کردند و حتی کار مباح نمی کردند که دامنشان آلوده نشود. حکومت یک امر بسیار پیچیده و سخت است و دامن روحانیت را آلوده به گناه می کند.

https://www.tgoop.com/ecopolitist
معمولاً یونانی ها بخاطر ابداع دمکراسی دارای اعتبار هستند؛ نظامی که در آن حاکمان موروثی نبودند بلکه با رای گیری انتخاب می شدند. اکثر جوامع قبیله ای نیز نسبتاً مساوات طلب اند و حاکمانشان را برمی‌گزینند اما یونانی ها با معرفی مفهوم شهروند که بیشتر مبتنی بر معیار سیاسی بود و نه خویشاوندی از آن فراتر رفتند. شکل حکومتی که در آتنِ قرن پنجم یا در دوران جمهوری رم پياده می شد احتمالاً با عنوان «جمهوری خواهی کلاسیک» بهتر توصیف می شود تا «دموکراسی» زیرا حق رای فقط به تعداد محدودی از شهروندان داده می‌شد و تمایزات شدیدی وجود داشت که تعداد زیادی از مردم را از مشارکت سیاسی محروم می کرد. افزون بر این، اینها دولتهای لیبرال نبودند بلکه دولت‌های اشتراکی بودند که به حریم خصوصی یا استقلال شهروندان احترام نمی‌گذاشتند.  جمهوری کلاسیک که به دست یونان و رم تاسیس شد از سوی بسیاری دیگر از جوامع کپی برداری شد، اما این شکل از حکومت نقص مهلکی داشت که بعدها توسط کسانی همچون پدران بنیانگذار آمریکا تشخيص داده شد؛ جمهوری خواهی کلاسیک وزن خوبی ندارد. این نوع حکومت در جوامع کوچک و یکدست مانند دولت - شهرهای یونان قرن پنجم یا رم در سال‌های اوایل کارش بهتر جواب میداد. اما هر چه این جمهوری ها از طریق فتح سرزمینی یا رشد اقتصادی بزرگتر می‌شدند، تداوم مطالب ارزشهای اشتراکی که آنها را به هم پیوند می داد غیرممكنتر شد. جمهوری رم با گسترش جمعیتی و جغرافیایی با نزاع های غیر قابل حلی بر سر تقسیم غنایم و برخورداری از امتیازات شهروندی مواجه شد و این جمهوری، پس از یک جنگ داخلی طولانی، جای خود را به امپراتوری داد و سلطنت توانایی خود را برای اداره امپراتوری و افزایش قدرت و وسعت اثبات کرد و دولت - شهرهای یونان نیز همگی از سوی پادشاهی ها فتح شدند.


📓سامان سیاسی در جوامع دستخوش دگرگونی
ساموئل هانتینگتون

https://www.tgoop.com/ecopolitist
یکی از ویژگی‌های سر بر کشیدنِ جنبش نازی در آلمان و جنبش‌های کمونيستی در اروپا پس از سال ١٩٣٠، این بود که آنها اعضایشان را از میان توده ها یا مردمِ آشکارا بیتفاوت پیدا می‌کردند،مردمی که احزاب دیگر بدلیل بی حسی و یا خرفتی مفرط شان آنها را نادیده می گرفتند. پیامد این گونه عضوگیری آن بود که اکثریت اعضای این جنبشها را کسانی تشکیل می دادند که پیش از آن، هرگز در صحنه سیاسی حضور پیدا نکرده بودند. این وضع به پیدایش روش‌های کاملا نو پدید در تبلیغات سیاسی و بی‌تفاوتی نسبت به استدلالهای مخالفان سیاسی جنبش کمک کرد؛ این جنبشها نه تنها خودشان را بیرون و علیه هر گونه نظام حزبی قرار داده بودند، بل که اعضایی نیز پیدا کرده بودند که هرگز به یک نظام حزبی دسترسی نیافته و «آلودهٔ» آن نگشته بودند. از همین‌رو، آنها نیازی به رد استدلال های مخالف احساس نمی‌کردند و پیوسته روش‌های منتهی به مرگ را برتری می‌دادند و بیشتر با زبان ارعاب سخن می گفتند تا بیان متقاعد کننده. آنها عدم توافق‌ها را به چنان شیوه ای ارائه می کردند که تو گویی از سرچشمه های عمیقاً طبیعی، اجتماعی یا روانشناختی آب می‌خورند و از همینرو در فراسوی قدرتِ خرد جای دارند. این روش آنها در صورتی یک کاستی بود که در یک رقابت صمیمانه با احزاب دیگر وارد میشدند؛ اما این برای آنها کاستی نبود، چرا که مطمئن بودند با مردمی سروکار دارند که به دلایلی با همه احزاب بیکسان دشمنی دارند.


📖توتالیتاریسم
هانا آرنت

https://www.tgoop.com/ecopolitist
یکی از راه‌های راستی آزمایی مشروعیت هر نظام حکومتی مقایسه عملکرد آن با حکومت معیار و الگو است.

عملکرد این روزهای مدعیان نیابت عامه فقهاء از معصومین علیهم السلام در زمان غیبت را مقایسه کنید با کلام و عمل حکومت علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) بعنوان الگوی ایده آل حکومت اسلامی :

«و من نمى‌توانم شما را به كارى وادارم كه خود نمى‌خواهيد.»
(خطبه۱۹۹)

«دادگری را به کار بر و از زورگویی و رو آوردن به ستم بپرهیز زیرا زورگویی مردم را به کوچ و پراکندگی می‌کشاند و ستمگری آنان را به شورش مسلحانه فرا می‌خواند.»
(حکمت۴۷۶)

«به خدا سوگند، اگر شب را تا بامداد بر بسترى از خار سخت بيدار بمانم يا بسته به زنجيرم بر روى زمين بكشانند، مرا دوست داشتنى‌تر از آن است كه در روز شمار به ديدار خدا و پيامبرش روم، در حالى كه، به يكى از بندگانش ستمى كرده يا پشيزى از مال مردم را به غصب گرفته باشم.
چگونه بر كسى ستم روا دارم به خاطر نفسى كه پيوسته روى در فنا دارد و سالها و سالها زير خاک آرميدن خواهد.»
(خطبه۲۱۵، ترجمه عبدالمحمد آیتی)

«بپرهيز از خون‌ها و خونريزی‌های به‌ناحق. زيرا هيچ چيز، بيش از خونريزی به‌ناحق، موجب کيفر خداوند نشود و بازخواستش را سبب نگردد و نعمتش را به زوال نکشد.
و رشته عمر را نبُرد. خداوند سبحان، چون در روز حساب به داوری در ميان مردم پردازد، نخستين داوری او درباره‌ خون‌هايی است که مردم از يکديگر ريخته‌اند.

پس مباد که حکومت خود را با ريختن خون حرام تقويت کنی، زيرا ريختن چنان خونی نه تنها حکومت را ناتوان و سست سازد، بلکه آن را از ميان برمی‌دارد يا به ديگران می‌سپارد.»
(نامه۵۳،)

«سخنى از آن حضرت (علیه السلام) هنگامى كه شنيد گروهى از اصحابش در جنگ صفين، شاميان را دشنام مى گويند چنين فرمود:

دوست ندارم كه شما دشنام‌دهنده باشيد. ولى اگر به توصيف اعمال و بيان حالشان بپردازيد، سخنتان به صواب نزديک‌تر و عذرتان پذيرفته‌تر است.

به جاى آنكه دشنامشان دهيد، بگوييد: بار خدايا خونهاى ما و آنها را از ريختن نگه دار و ميان ما و ايشان آشتى انداز و آنها را كه در اين گمراهى هستند راه بنماى. تا هر كه حق را نمى‌شناسد، بشناسد و هر كه آزمند گمراهى و دشمنى است از آن باز ايستد.»
(خطبه۱۹۷،)

«از سخيف‌ترين حالات واليان در نزد مردم صالح اين است كه مردم پندارند كه آنان دوستدار فخر و مباهات‌اند. و بناى كار خود بر كبر و غرور مى‌نهند.

من ناخوش دارم كه در پندار شما چنين آيد كه من خواهان ثنا و ستايشم و سپاس خدا را كه چنين نيستم. اگر هم دوست مى‌داشتم كه بستايندم به سبب فروتنى در برابر پروردگارم آن را ترک مى‌كردم. زيرا تنها اوست كه سزاوار عظمت و كبرياست.

بسيار افتد كه مردم پس از انجام كار مهمى كه كرده‌اند، خواهند كه آنان را بستايند، ولى مرا به سبب فرمانبرداريم از خدا و نيز رفتار نيكويى كه با شما داشته‌ام، به نيكى مستاييد زيرا هنوز حقوقى است كه من ادايشان نكرده‌ام و فرايضى بر گردن من است كه بايد آنها را بگزارم.

آنسان كه با جباران سخن مى‌گويند، با من سخن مگوييد و از من پنهان مداريد آنچه را از مردم خشمگين به هنگام خشمشان پنهان مى‌دارند. نيز به چاپلوسى و تملق با من آميزش مكنيد.

و مپنداريد كه گفتن حق بر من گران مى‌آيد. و نخواهم كه مرا بزرگ انگاريد، زيرا هر كه شنيدن حق بر او گران آيد، يا نتواند اندرز كسى را در باب عدالت بشنود، عمل كردن به حق و عدالت بر او دشوارتر است.

پس با من از گفتن حق يا رأى زدن به عدل باز نايستيد، زيرا من در نظر خود بزرگتر از آن نيستم كه مرتكب خطا نشوم و در اعمال خود از خطا ايمن باشم. مگر آنكه، خدا مرا در آنچه با نفس من رابطه دارد، كفايت كند زيرا او تواناتر از من به من است.»
(خطبه۲۰۷)

«برای کسانی که به تو نياز دارند، زمانی معين کن که در آن فارغ از هر کاری به آنان پردازی. برای ديدار با ايشان به مجلس عام بنشين، مجلسی که همگان در آن حاضر توانند شد و، برای خدايی که آفريدگار توست، در برابرشان فروتنی نمايی و بفرمای تا سپاهيان و ياران و نگهبانان و پاسپانان به يک سو شوند، تا سخنگويشان بی‌هراس و بی‌لکنت زبان سخن خويش بگويد.

که من از رسول‌الله (صلی‌الله‌عليه‌وآله) بارها شنيدم که می‌گفت: پاک و آراسته نيست امتی که در آن امت، زيردست نتواند بدون لکنت زبان حق خود را از قوی‌دست بستاند.

پس تحمل نمای، درشت‌گويی يا عجز آنها را در سخن گفتن. و تنگ‌حوصلگی و خودپسندی را از خود دور ساز تا خداوند درهای رحمتش را به روی تو بگشايد و ثواب طاعتش را به تو عنايت فرمايد.»
(نامه۵۳)

«بايد که محبوبترين کارها در نزد تو، کارهايی باشد که با ميانه‌روی سازگارتر بود و با عدالت دمسازتر و خشنودی رعيت را در پی داشته باشد زيرا خشم توده‌های مردم، خشنودی نزديکان را زير پای بسپرد و حال آنکه، خشم نزديکان اگر توده‌های مردم از تو خشنود باشند، ناچيز گردد.»
(نامه ۵۳)

https://www.tgoop.com/ecopolitist
روند توسعه سیاسی شباهت زیادی به تکامل بیولوژیکی ارائه شده توسط داروین دارد؛ تکامل داروینی حول دو اصل «اختلاف» و «انتخاب» دور می‌زند: ارگانیسم‌ها جهش ژنتیکی تصادفی را تجربه می کنند و آنهایی که به بهترین وجه با محیط خود سازگار می‌شوند زنده مانده و تکثیر می یابند. و در توسعه سیاسی اینگونه است که: در نهادهای سیاسی تنوع وجود دارد و آنهایی که به بهترین شکل با محیط فیزیکی و اجتماعی خود سازگار شوند بقا یافته و تکثیر می‌شوند. از سوی دیگر اما تفاوت‌های بسیار مهمی میان تکامل بیولوژیکی و سیاسی وجود دارد : نهادهای بشری، برخلافِ ژن‌ها، در معرض طراحی و انتخاب آگاهانه هستند؛ آن‌ها در طول زمان به شکل فرهنگی و نه ژنتیکی انتقال می‌یابند؛ با ارزش ذاتی از طریق مجموعه ای از ساز و کارهای فیزیکی و اجتماعی که تغییر آنها را دشوار می سازد بر روی آنها سرمایه گذاری می‌شود. از این رو، محافظه کاری ذاتی نهادهای انسانی توضیح می‌دهد که چرا اغلب توسعه سیاسی با زوال سیاسی معکوس می شود چرا که اغلب یک واماندگی اساسی میان تغییرات در محیط بیرونی که باید سبب ساز تغییر نهادی شود و تمایل واقعی جوامع برای ايجاد تغییرات وجود دارد.


📓سامان سیاسی در جوامع دستخوش دگرگونی
ساموئل هانتینگتون

https://www.tgoop.com/ecopolitist
پیروزی جنبش های توتالیتر در میان توده ها، بمعنای پایان دو توهم بود، یکی توهم وجود کشورهای دارای حکومت دمکراتیک و دیگری توهم وجود دولت‌های ملی در اروپا و بویژه نظام حزبی در این دولت‌ها. توهم نخست از این تصور برمیخاست که اکثریت مردم در حکومت فعالانه سهیم بودند و توهم دوم بر این پندار استوار بود که هر فردی با حزب خود یا حزب فرد دیگر همفکری داشت. برعکس، این جنبشها نشان دادند که توده های از نظر سیاسی خنثی و بی‌تفاوت، بآسانی می‌توانند در کشوری که بگونه ای دمکراتیک اداره می شود اکثریت را تشکیل دهند و از همینروی، یک دمکراسی می‌تواند بر طبق قوانینی کارکرد داشته باشد که تنها یک اقلیت آنها را به رسمیت می شناسد. دومین توهم دمکراتیکی که با پیدایش جنبشهای توتالیتر نقش بر آب شد، بر این تصور استوار بود که این توده های از نظر سیاسی بیتفاوت، اهمیتی ندارند و این آدمهای براستی خنثی، برای حیات سیاسی یک ملت چیزی بیش از یک زمینه حاشیه ای و گنگ نیستند. اکنون همین توده ها این واقعیت را که هیچ ارگان دیگری از افکار عمومی نتوانسته بود نشان دهد، آشکار ساخته بودند که حکومت دمکراتیک بیشتر بر پایه موافقت خاموش و بردباری بخشهای بی‌تفاوت و بی سروصدای مردم استوار بود تا بر نهادها و سازمان‌های محسوس و ملموس کشور. از همین رو زمانی که جنبش‌های توتالیترِ متنفر از حکومتهای پارلمانی به پارلمان هجوم بردند، تنها واکنش این حکومت‌ها بی ثباتی بود؛ جنبش های توتالیتر عملا موفق شده بودند که بیشتر مردم را متقاعد سازند که اکثریت های پارلمانی دروغین هستند و با واقعیت های کشور ضرورتاً تطابق ندارند و بدین‌ترتیب توانستند اعتماد به نفس حکومتهایی را که به فرمانروایی اکثریت بیشتر از قانون اساسی اعتقاد داشتند، از بین ببرند.


📖توتالیتاریسم
هانا آرنت

https://www.tgoop.com/ecopolitist
استفاده از قدرت برای تحدید قدرت طلبی در صحنه بین المللی شیوه خام و غیر قابل اعتماد است. اگر در سیاست بین الملل، شناخت انگیزه های پنهانِ مبارزه قدرت و مکانیسم هایی که قدرت از طریق آن اعمال می‌شود، کافی بود، صحنه سیاست بین الملل در حقیقت مشابه وضع طبیعی می شد که هابز آن را «جنگ همه علیه همه» می‌داند. سیاست بین الملل منحصراً تابع مقتضیات سیاسی است که ماکیاولی به دقیق ترین و منصفانه ترین شکل آن را شرح داده است. در چنین جهانی، ضعیف در چنگال قوی و به واقع حق با قوی است.

البته عملاً این تهدید دنیایی که قدرت، حاکم بلامنازع آن است، شورشی علیه قدرت برمی‌انگیزد که مانند قدرت‌طلبی پدیده ای جهانشمول است. قدرت طلبان برای دفع این شورش، و تسکین خشم و خصومتی که با تشخیص ماهیت سائق قدرت به وجود می آید از ایدئولوژی ها برای اختفای اهداف خود استفاده می‌کنند. بدین ترتیب، به نظر می‌رسد که آنچه عملاً قدرت‌طلبی محسوب می شود، چیز دیگری است، چیزی هماهنگ با مقتضیات منطق، اخلاق و عدالت. بنیان ایدئولوژی‌های سیاست بین الملل را باید در دستور های هنجاری، اخلاق، رسوم و قوانین یافت.

کار ویژه اصلی نظام های هنجاری، از انجیل تا اخلاقیات و ترتیبات حقوق اساسی در دموکراسی‌های نوین، حفظ قدرت طلبی در چارچوب اجتماعیِ قابل تحمل بوده است. همه اخلاقیات، رسوم و نظام های حقوقی حاکم بر تمدن غرب، حضور گسترده سائق های قدرت را تشخیص می دهند و آن را محکوم می‌کنند. برعکس، فلسفه های سیاسی نظیر فلسفه ماکیاولی و هابز، حضور همه سائقهای قدرت را اصلی ترین واقعیت زندگی اجتماعی می دانند، که به جای محکوم و محدود کردن، باید آنها را پذیرفت. این فلسفه سیاسی بر خلاف فلسفه های سیاسی آگوستین قدیس و لاک که به نیروهای توانمند در تمدن غرب تبدیل شدند، فاقد نفوذ فکری و عملی بودند.

از سوی دیگر، با همین سنت تمدن غرب که می‌کوشد قدرت برتر اقویا را به خاطر ضعفا محدود کند، بعنوان سنتی اطوار گونه، احساساتی و منحط مخالفت شده است. مخالفین، کسانی بودند که مانند نیچه، هیتلر و موسولینی نه تنها اراده معطوف به قدرت و مبارزه قدرت را واقعیات اساسی جامعه می دانند، بلکه جلوه های نامحدود آن را ارج می‌نهند و فقدان محدودیت را آرمان جامعه و قاعده رفتاری فرد تلقی می‌کنند. اما فلسفه ها و نظام های سیاسی که حرص و آز و مبارزه قدرت را نقطه اتکای خود قرار می‌دهند، در بلندمدت، ناتوان و خود - ویرانگر بوده اند. ضعف آنها نشانگر توان سنت غربی است که حداقل، اگر خواهان امحاء سائق های قدرت نباشد، می خواهد این سائقها را تنظیم و محدود کند، و الا آنها یا جامعه را از هم می‌پاشند یا زندگی و نیکبختی ضعفا را تسلیم اراده خودکامانهٔ اقویا می سازند.
درس گفتارهای علوم سیاسی، روابط بین الملل و اقتصاد سیاسی
استفاده از قدرت برای تحدید قدرت طلبی در صحنه بین المللی شیوه خام و غیر قابل اعتماد است. اگر در سیاست بین الملل، شناخت انگیزه های پنهانِ مبارزه قدرت و مکانیسم هایی که قدرت از طریق آن اعمال می‌شود، کافی بود، صحنه سیاست بین الملل در حقیقت مشابه وضع طبیعی می شد…
در این دو نقطه است که اخلاق، آداب و قانون برای حفظ جامعه در مقابل از هم گسیختگی و حفظ فرد در برابر انقیاد و انقراض، مداخله می کنند. هنگامیکه جامعه یا بعضی از اعضای آن می توانند با اتکاء به قدرت خویش، خود را در برابر سائقهای قدرت دیگران حفظ کنند - به عبارت دیگر، هنگامی که ضعف ابعاد فنی سیاست قدرت، همانگونه که انتظار می‌رود، دیر یا زود آشکار می‌شود - این نظام‌های هنجاری می کوشند با قواعد رفتاری خود، جای سیاست قدرت را بگیرند. پیام نظام های هنجاری به اقویا و ضعفا این است : قدرت فائقه، متضمن این حق قانونی یا حقوقی نیست که بتوان از قدرت برای انجام هر کاری که از نظر فیزیکی امکان پذیر است استفاده کرد. قدرت، به نفع جامعه در کل و تک‌تک اعضای آن، تابع محدودیت هایی است که پیامد مکانیزم مبارزه قدرت نیست، بلکه به اراده خود اعضای جامعه، و به شکل هنجارها و قواعد رفتاری بر مبارزه قدرت اعمال می‌شود.

سه نوع هنجار یا قاعده رفتاری در همه جوامع پیشرفته تر اعمال می شود: اخلاق، رسوم و قانون. در مورد ویژگی های شاخص آنها در آثار فلسفی و حقوقی های زیادی شده است ذکر این نکته در اینجا کافی است که هر قاعده رفتاری، دو عنصر دارد: فرمان و ضمانت اجرا. هیچ فرمان خاصی مختص هنجار خاصی نیست- «قتل نفس مکن» می تواند فرمان اخلاق، رسوم یا قانون باشد. ضمانت اجرا این است که این نوع قاعده رفتاری را از یکدیگر متمایز می کند.

اگر ضمانت اجرایی که برای تخلف از فرمان «قتل نفس مکن» و تنبیه متخلف و پیشگیری از تخلفات بعدی اعمال می شود، خاص اخلاق، رسوم یا قانون باشد، فرمان مزبور اخلاقی، سنتی یا قانونی است. اگر فردی شخصی را به قتل برساند و پس از آن دچار عذاب وجدان یا ندامت شود، ما با ضمانت اجرای خاص اخلاق، و بنابراین هنجاری اخلاقی روبرو هستیم. در همین وضعیت یعنی قتل شخصی بدست دیگری، اگر جامعه غیرمتشکل با اظهار مخالفت های خود جوش، مانند تحریم شغلی، طرد اجتماعی و مانند آن واکنش نشان دهد، ما با ضمانت اجرای خاص آداب و رسوم سنتی روبرو هستیم. در همین وضعیت یعنی قتل یک شخص توسط دیگر، اگر جامعه به شکل جریانی عقلانی و با اقدامات پلیسی معین، پیگرد قانونی، محاکمه، صدور حکم و مجازات واکنش نشان دهد، ضمانت اجرا، ماهیت حقوقی دارد و بنابراین، هنجار از مقوله قانون است.
مجموعهٔ پیچیده ای از این نوع قواعد رفتاری، که موید یا متناقض یکدیگرند و یا مستقل از یکدیگر عمل می‌کنند، همه جوامع داخلی را تنظیم می‌کند. هر چقدر جامعه ای منافع و ارزش ها را ( که می کوشد آنها را با قواعد رفتاری حفظ کند) مهمتر تلقی نماید، ضمانت‌های اجرایی جامعه برای مقابله با تخلف از قواعدش قوی تر خواهد بود. جامعه بیشترین فشار را اعمال میکند و بنابراین هنگامی که جامعه انواع مختلف ضمانت های اجرایی را به طور همزمان برای تحمیل بر متخلفین از قواعد خود در اختیار داشته باشد، بهترین فرصت را برای اجرای قواعد رفتاری خود علیه اعضای سرکش دارد. هنگامی که یکی از انواع ضمانت های اجرایی از منافع و ارزش‌های آن حمایت می کند، جامعه بسیار ضعیف است و بنابراین به احتمال قوی ضمانت‌های اجرایی آن غیر موثر است. در مواردی که قاعده های رفتاری مستلزم اقدامی است که قاعده رفتاری دیگر آن را محکوم می‌کند، سرشت منافع یا ارزش های مربوطه به توان نسبی ضمانت هایی بستگی دارد که از فرمان های متناقض حمایت می کنند...
درس گفتارهای علوم سیاسی، روابط بین الملل و اقتصاد سیاسی
در این دو نقطه است که اخلاق، آداب و قانون برای حفظ جامعه در مقابل از هم گسیختگی و حفظ فرد در برابر انقیاد و انقراض، مداخله می کنند. هنگامیکه جامعه یا بعضی از اعضای آن می توانند با اتکاء به قدرت خویش، خود را در برابر سائقهای قدرت دیگران حفظ کنند - به عبارت…
جامعه در مقابل خیانت یا انقلاب که موجودیت آن را تهدید می‌کند و یا وقتی که از طریق قتل، اعضای منفرد آن تهدید می‌شوند هر سه نوع ضمانت اجرایی را به کار می گیرد. بدین ترتیب، اخلاق، رسوم، و قانون با تقویت یکدیگر، از حیات اجتماعی و زندگی افراد تشکیل دهنده آن حمایت می کنند. خائن یا قاتل بالقوه با عذاب وجدان و واکنش‌های خودجوش جامعه، به شکل طرد و مجازات قانون روبرو است. همین وضعیت در مواردی که موجودیت جامعه یا اعضای منفرد آن در خطر نیست، بلکه اموال آنها در معرض خطر میباشد، حاکم است. مالکیت نیز در محاصره دیوار سه گانه اخلاق،رسوم و قانون میباشد. جامعه میان سارق و تقلب و اموالی که او بدان طمع دارد، همه ضمانتهای اجرایی را که می تواند به کار گیرد، وارد می کند.

در مواردی که منافع و ارزش‌های کم بهاتری در معرض خطر هستند، جامعه ممکن است به یکی از این ضمانت های اجرایی متوسل شود. بدین ترتیب، با بعضی از انواع اعمال رقابت آمیز در کار و سیاست، مانند دروغگویی، تنها از طریق اخلاقیات مقابله می شود. رسوم تنها در موارد حاد وارد میدان می شوند؛ برای مثال در صورتيکه مقدار و میزان دروغ از حدی که جامعه قابل تحمل می‌داند، فراتر می‌رود. قانون اگر نه به دلیل دیگر، به این علت که هیچ قانونی را نمی‌توان برای ممنوعیت دروغهای معمولی اجرا کرد، در این مورد سکوت می کند و تنها در مورد دروغهای معینی مانند سوگند دروغ و تقلب که منافع و ارزش‌هایی فراتر از حقیقت محض را در معرض تهدید قرار می دهد، اظهار نظر می کند. از سوی دیگر، قواعد مربوط به مُد را منحصراً رسوم تعیین می کنند، زیرا مسائل مربوط آنچنان اهمیتی ندارند که اخلاق و قانون به آنها توجه کنند. سرانجام، قانون به تنهایی تخلف از برخی مقررات راهنمایی و رانندگی را اعمال می کند. اخلاق و رسوم در اجرای آن نقشی ندارند، زیرا ضمانت های اجرایی قانونی عموماً برای ایجاد نوعی نظم مکانیکی در حوزه راهنمایی و رانندگی کافی است.

تعارض میان قواعد مختلف رفتاری را فشار نسبی ضمانت‌های اجرایی قواعد متعارض بر اراده افراد، حل می کند. فردی که نمیتواند با همه هنجارهایی که به طور همزمان او را مخاطب خود قرار می‌دهند، خود را تطبیق دهد، باید یکی را برگزیند و از بقیه سرپیچی کند. توان نسبی این فشارها به نوبه خود، مبین توان نسبی نیروهای اجتماعی است که از مجموعه ای از ارزش‌ها و منافع در مقابل مجموعه ای دیگر حمایت می‌کنند. نظم هنجاری جامعه‌ای که هدف آن حفظ قدرت طلبی هر یک از اعضای جامعه در چهارچوبی قابل تحمل است، خود تا حدی برآیند نیروهای اجتماعی است که از طریق نفوذ خود، مثلاً بر تصمیمات محاکم یا قوه مقننه، برای سلطه بر جامعه با یکدیگر رقابت می‌کنند...
درس گفتارهای علوم سیاسی، روابط بین الملل و اقتصاد سیاسی
جامعه در مقابل خیانت یا انقلاب که موجودیت آن را تهدید می‌کند و یا وقتی که از طریق قتل، اعضای منفرد آن تهدید می‌شوند هر سه نوع ضمانت اجرایی را به کار می گیرد. بدین ترتیب، اخلاق، رسوم، و قانون با تقویت یکدیگر، از حیات اجتماعی و زندگی افراد تشکیل دهنده آن حمایت…
حیات اجتماعی به شکلی خارق العاده از واکنش های متوالی در مقابل فشارهای جامع بر اعضایش از طریق قواعد رفتاری تشکیل می‌شود که تا حد زیادی خودکار شده اند. این قواعد رفتاری از بامداد تا شامگاه بر فرد تامین می شوند و رفتارهای او را هماهنگ با معیارهای جامعه شکل می دهند. حتی می‌توان گفت که جامعه به عنوان نیروی پویا چیزی جز مجموع قواعد رفتاری آن نیست که الگوهای رفتار را به اعضا تحمیل می‌کند. آنچه که ما تمدن می نامیم، به یک معنا واکنش های خودکار اعضای جامعه در برابر قواعد رفتاری است که جامعه از طریق آن ها می کوشد اعضای خود را با معیارهای عینی خاصی انطباق دهد، در قدرت‌طلبی آنها محدودیت ایجاد کند و در همه جوانب مهم اجتماعی، آنها را رام و آرام کند. در میان تمدن های موجود، تمدن غرب تا حد زیادی در این تلاش موفق بوده است. البته این تمدن، آن‌گونه که بسیاری از نویسندگان قرن نوزدهم و بیستم باور داشتند، مبارزه قدرت را در کل از صحنه داخلی حذف نکرده و چیزی متفاوت و بهتر مانند تعاون، هماهنگی، صلح پایدار و از این قبیل را جایگزین آن ننموده و چنین هدفی نیز نداشته است. بهترین چیزی که تمدن غرب توانسته به آن نائل شود - و تا آنجا که ما می دانیم، بهترین چیزی است که هر تمدنی می تواند به آن دست یابد - کاهش مبارزه قدرت در صحنه داخلی، متمدن کردن ابزار آن و هدایت آن به سوی اهدافی است، که در صورت نیل به آنها، میزان تداخل مبارزه قدرت در زندگی، آزادی و سعادت طلبی هر یک از اعضای جامعه به حداقل می رسد. بالاخص، ابزار ظریف رقابت اجتماعی، تجاری و حرفه ای جایگزین روشهای نزاع شخصی شده است. مبارزه قدرت تنها از طریق سلاح های مرگبار صورت نمی‌گیرد، بلکه با آزمونهای رقابت آمیز، رقابت بر سر تمایزات اجتماعی، انتخابات ادواری برای مناصب عمومی و خصوصی، و بالاتر از همه رقابت بر سر تملک پول (با توجه به اینکه پول به نماد بارز تملک قدرت مبدل شده است) و اشیایی که میتوان آنها را با پول سنجید نیز صورت می گیرد. قدرت طلبی فردی در جوامع غربی از طریق رقابت برای کسب پول، مفری هماهنگ با اصول تمدن و قواعد رفتاری و جامعه است و دستورهای هنجار های مختلف علیه قتل نفس و هر نوع خشونت فردی و جمعی در ایجاد شرایط هنجاری لازم برای این هدایت مجدد و متمدن مبارزه قدرت است. ابزارها و نهادهای اجتماعی مربوط به ابزار رقابت آمیز مختلف جامعه، در خدمت حذف مبارزه قدرت نیستند، بلکه هدف از همه آنها ایجاد جایگزین‌هایی هماهنگ با اصول تمدن برای سبعیت و خشونت مبارزه قدرت نامحدود و نامنظم است.


📕سیاست میان ملتها
✍️هانس جی مورگنتا


https://www.tgoop.com/ecopolitist
در تحلیل نهایی، فرمانروایان توتالیتر، از راه فراگستراندن تمهید «گناه همدستی» تا دورترین و غریب ترین حد آن، توانسته اند جامعه ای متشکل از افراد جدا جدا و ذره ذره شده بیافرینند که همانند آن تاکنون نه دیده شده و نه رویدادها و مصائب روزگار بتنهایی قادر به خلق چنین جامعه ای هستند؛ تبديل جامعه شوروی به توده ای از ذرات، با استفاده از تصفیه های مکرر که مقدم بر هر گونه انهدام بالفعل گروهی بود، مثال بارز این اقدام است. برای نابود ساختن هر گونه بستگی اجتماعی و خانوادگی، تصفیه ها بشیوه ای اعمال می‌شدند که متهم و بستگان نزدیک او، از آشنایان صرف تا نزدیکترین دوستان و خویشاوندان، را سرنوشتی یکسان تهدید کند. پیامد ترفند ساده و ماهرانهٔ گناه همدستی این بود که همینکه فردی متهم واقع می‌شد، دوستان پیشین او بی‌درنگ بگونهٔ سرسختترین دشمنان او در می آمدند. بستگان و دوستان متهم برای نجات جان خودشان داوطلبانه علیه او گواهی می‌دادند و او را زیر رگبار نکوهشهایشان می‌گرفتند و بدینگونه، مدارک واهی علیه متهم را تأیید می کردند؛ این تنها راه اثبات قابل اعتماد بودن خودشان بود. آنها می‌کوشیدند تا ثابت کنند که آشنایی و دوستی شان با متهم، تنها برای سر درآوردن از کارهای او و کشف خرابکاریهای او بعنوان یک تروتسکیست، جاسوس یا فاشیست بود. در اینجا، شایستگی هر فرد، « با شماره نکوهشهای دوستان نزدیک اندازه گیری میشود». روشن است که در اینجا احتیاط شدید ایجاب می کند که شخص تا آنجا که ممکن است از هر گونه تماس نزدیک با دیگران - نه تنها برای آنکه از کشف اسرار خود توسط دیگران جلوگيری کند، بلکه بیشتر بخاطر آنکه در مواجهه با هر گونه گرفتاری شخصی در آینده، همه اشخاصی که امکان داشت نه تنها بخاطر جلب منفعتی معمولی بلکه صرفاً برای نجات جانشان از او سپر بلایی برای خود بسازند، در حول و حوش او نباشند، پرهیز کند.


📖توتالیتاریسم
هانا آرنت

https://www.tgoop.com/ecopolitist
💠💠دموکراسی پارلمانی و دموکراسی ریاستی

نظام‌های پارلمانی و ریاستی دو شکل عمدهٔ حکومت دموکراتیک هستند. در نظام‌های ریاستی، رئیس جمهور و پارلمان (یا کنگره) هر یک به طور جداگانه برای مدت معین انتخاب می‌شوند. معمولاً کنگره نمی‌تواند رییس‌جمهور را برکنار سازد، هرچند به ندرت امکان استیضاح وی به وسیلهٔ کنگره وجود دارد. از سوی دیگر رییس‌جمهور معمولاً نمی‌تواند کنگره را منحل سازد. برعکس در نظام‌های پارلمانی، رئیس دولت (اغلب نخست‌وزیر) ممکن است به موجب رأی عدم اعتماد پارلمان، از کار برکنار شود. نخست‌وزیر هم معمولاً می‌تواند پارلمان را منحل کند و انتخابات جدیدی فرابخواند. پس در نظام ریاستی تفکیک قوا نیرومندتر است. اما در نظام پارلمانی میان دو قوه مجریه و مقننه در عین جدایی، همکاری نیز وجود دارد.
در نظام‌های ریاستی رئیس‌جمهور به وسیله مردم مستقیماً و یا به طور غیرمستقیم (از طریق کالج انتخاباتی) انتخاب می‌شود، اما در نظام‌های پارلمانی مردم تنها نمایندگان خود در پارلمان را انتخاب می‌کنند و آن‌ها نیز رئیس‌دولت را برمی‌گزینند. در نظام‌های پارلمانی رئیس کشور (رئیس جمهور یا پادشاه) قدرت اجرایی ندارد، و حکومت در دست رئیس دولت، یا نخست‌وزیر است. در نظام‌های ریاستی محدودیت‌هایی برای انتخاب مجدد رئیس جمهور وجود دارد، اما در نظام پارلمانی نخست وزیر می‌تواند تا وقتی که حزب وی و یا ائتلاف احزاب حامی دولت دز پارلمان اکثریت داشته باشند، در قدرت باقی بماند.

در نظام‌های ریاستی مردم در هنگام انتخابات بیشتر به شخصیت نامزدهای ریاست جمهوری نظر دارند تا به سیاست‌ها و برنامه‌های حزبی. در نتیجه ممکن است کسی در انتخابات پیروز شود که از حمایت هیچ حزبی در کنگره برخوردار نباشد و در نتیجه نتواند کارایی لازم از خود نشان دهد. اما در نظام‌های پارلمانی، سیاستمداری که که قصد کسب مقام نخست‌وزیری داشته باشد، باید از حمایت گستردهٔ یک حزب یا ائتلافی از احزاب برخوردار باشد و حمایت حزب اکثریت یا مجموعه‌ای از احزاب در پارلمان را به دست آورد. در نظام‌های ریاستی، نامزدهای ریاست جمهوری اگر شکست بخورند، ممکن است به طور کلی از عرصه فعالیت سیاسی خارج شوند، اما در نظام‌های پارلمانی، رهبر حزب شکست خورده در انتخابات، رهبری اپوزیسیون را به دست می‌گیرد.
در نظام‌های پارلمانی تنها پارلمان از مشروعیت دموکراتیک برخوردار است و می‌تواند نخست‌وزیر را ابقا یا اخراج کند. اما در نظام‌های ریاستی، رئیس جمهور و کنگره هردو از مشروعیت دموکراتیک برخوردارند. در صورت بروز اختلاف و نزاع میان، تنها را فیصلهٔ نزاع، رجوع به نظر دیوان عالی یا دیوان قانون اساسی است. در آمریکا اگر رییس‌جمهور از حمایت چندانی در کنگره برخوردار نباشد، در اجرای سیاست‌های خود دچار محدودیت‌های عمده‌ای می‌گردد و در عین حال طبعاً نمی‌تواند کنگره را منحل کند.

بعضی از نظام‌های دموکراتیک هم هستند که نیمه ریاستی خوانده شده‌اند. در این نظام‌ها هم رئیس جمهور منتخب و هم نخست وزیری وجود دارد که به وسیلهٔ اکثریت پارلمان انتخاب شده است. رئیس جمهور معمولاً در روابط خارجی و امور دفاعی اعمال قدرت می‌کند و نخست‌وزیر به امور اجرایی متعارف می‌پردازد. ممکن است رییس‌جمهور از یک حزب و نخست‌وزیر از حزب دیگری باشد.


📗آموزش دانش سیاسی
دکتر حسین بشیریه


https://www.tgoop.com/ecopolitist
اجتماع سیاسی در یک جامعه به نیروی سازمان ها و شیوه‌های عمل سیاسی جامعه بستگی دارد. این نیرو نیز به نوبه خود دامنه پشتیبانی مردم از سازمان ها و شیوه های عمل سیاسی و سطح نهادمندی آنها وابسته است. منظور از دامنه یاد شده اينست که سازمانها و شیوه‌های عمل سیاسی در جامعه یا چه وسعتی فعالیت دارند. اگر تنها یک گروه کوچکِ متشکل از طبقه بالا به سازمان های سیاسی تعلق داشته باشند و این گروه با شیوه‌ عمل های محدودی اعمال سیاست کند، دامنه فعالیت این سازمان محدود است. اما اگر برعکس، بخش بزرگی از جمعیت جامعه از نظر سیاسی سازمان داده شوند و از شیوه عمل های سیاسی پیروی کنند، دامنه سیاست گسترده است. نهادها الگوهای رفتاری پایدار، ارزشمند و تکرار شونده اند. سازمانها و شیوهٔ عمل ها از نظر نهادمندی می‌توانند متفاوت باشند. نهادمند شدن فراگردی است که سازمان ها و شیوه‌های عمل با آن ارزش و ثبات می يابند. سطح نهادمندی هر نظام سیاسی را می‌توان با تطبیق پذیری، پیچیدگی، استقلال و انسجام نهادها و شیوه‌های آن نظام تعیین کرد. همچنین سطح نهادمندی هر سازمان یا شیوه عمل ویژه ای را میتوان با تطبیق پذیری، پیچیدگی، استقلال و انسجام آنها اندازه گیری کرد. اگر بتوان این معیارها را تشخیص داد و اندازه گیری کرد، نظام‌های سیاسی را نیز می‌توان بر حسب سطح نهادمندی شان با يکديگر مقایسه کرد. همچنين از این طریق می‌شود افزایش و کاهش نهادمندی سازمانها و شیوه عمل های سیاسی را در چارچوب یک نظام سیاسی اندازه گیری کرد.


📓سامان سیاسی در جوامع دستخوش دگرگونی
ساموئل هانتینگتون

https://www.tgoop.com/ecopolitist
اگر روا باشد تمدن اسلامی را به نام یکی از فرآورده هایش بنامیم، باید بگوییم تمدن اسلامی «تمدن فقه» است؛ درست به همان معنایی که می‌توان به تمدن یونانی «تمدن فلسفه» گفت و تمدن اروپایی معاصر را «تمدن علم و تکنولوژی» خواند. به واقع، هنگامی که به فرآورده‌های فکری تمدن اسلامی - چه از جهت کمیت و چه از حیث کیفیت - می‌نگریم، می‌بینیم که فقه بی هیچ رقیب و منازعی در مقام نخست نشسته است. مطولات و مختصرات و شروح و شروحِ شروح و نوشته هایی که درباره فقه نگاشته شده، شماره نمی‌پذیرند و آنچه از این همه کتاب گوناگون استنساخ شده، بررسیدنی و برشمردنی نیست. حتی می‌توان باور یافت تا چند عهد پیش، از خلیج فارس گرفته تا اقیانوس اطلس و بل در ژرفای آسیا و آفریقا، خانهٔ هیچ مسلمانی از کتاب درباره‌ی فقه تهی نبوده است. به دیگر سخن، هیچ مسلمانی یافت نمی شده که خواندن به عربی بداند و ارتباط مستقیم با کتاب‌های فقهی نداشته باشد. از این لحاظ، در جامعهٔ عربی - اسلامی، فقه «عادلانه ترین چیزی است که میان مردمان تقسیم شده بود». بر همین روی، باید تأثیر نیرومندی بر آن بازنهاده شده باشد؛ نه تنها بر رفتار عملی فرد و اجتماع - که اساساً هدف آن است - که هم چنین بر «سلوک» عقلی، یعنی بر شیوهٔ اندیشیدن و آفرینش فکری.


📒از ورای حجاب/جُستارهایی دربارهٔ روحانیت، شریعت و دولت
مهدی خلجی

https://www.tgoop.com/ecopolitist
درس گفتارهای علوم سیاسی، روابط بین الملل و اقتصاد سیاسی:
هر چند که همه گروه‌های سیاسی به تعدادِ متناسبِ هواخواهانشان وابسته اند، اما جنبش‌های توتالیتر به دلیل نیاز به سازماندهی توده ها چنان به نیروی کثرت عددی اعضایشان متکی هستند که حتی تحت شرایط دلخواه نیز اینگونه رژیم‌ها نمی‌توانند در کشورهای نسبتاً کم جمعیت پا بگیرند. حقیقت این است که کشورهای مختلفی که بستر لازم برای تبديل جنبش‌های توتالیتر به یک دولت توتالیتر در آنها کاملا فراهم بود، منابع انسانی کافی برای برقراری چیرگی تام را در اختیار نداشتند و نمی‌توانستند تلفات جمعیتی عظیمی را که رژیم‌های توتالیتر رقم می‌زنند را تحمل کنند. بدون امیدواری زیاد به فتح مناطق پرجمعیت‌تر، بیدادگران در این کشورهای کوچک ناچار به پذیرش یکنوع میانه روی بسبک قدیم - یعنی ایجاد دیکتاتوری های حزبی یا طبقاتی - بودند، تا مبادا آن مقدار جمعیت لازم برای حکومت کردن را از دست دهند؛ پس از آن که موجی ضد دمکراتیک و هواخواه دیکتاتوری از جنبش‌های نیمه توتالیتر تا تمام توتالیتر اروپای پس از جنگ جهانی اول را درنوردید، و جنبش‌های فاشیستی از ایتالیا تا تقریباً همه کشورهای اروپای مرکزی و خاوری گسترش یافتند؛ همه آنها ، حتی خود موسولینی نیز که از اصطلاح «دولتِ توتالیتر» بسیار خوشش می آمد، نکوشیدند تا یک رژیم توتالیتر را برقرار سازند و به دیکتاتوری و فرمانروایی تک حزبی بسنده کردند.
و دقیقاً به همین دلیل بود که نازیسم تا پیش از رخداد جنگ جهانی دوم و گسترش آن به سرتاسر اروپا، در بی‌رحمی و سرسختی از همتای روسی خود بسیار پس افتاده بود؛ «آلمان برای توسعه این تازه ترین نوع حکومت باندازه کافی جمعیت نداشت و تنها در صورتی که در جنگ برنده میشد، می‌توانست یک فرمانروایی توتالیتر کاملا توسعه یافته را بخود ببیند که در آن صورت، قربانيان چنین حکومتی نمی‌بایست تنها «نژادهای پست تر» بوده باشند، بلکه خود آلمانیها نیز می‌بایست نتایج تلخ طرح های هیتلر را میچشیدند».

📖توتالیتاریسم
هانا آرنت

https://www.tgoop.com/ecopolitist
جنبش‌های توتالیتر، سازمان های توده ای متشکل از افراد ذرّه ذرّه شده و جدا از هم می‌باشند. در مقایسه با جنبشها و احزاب دیگر، ویژگی آشکار جنبشهای توتالیتر اینست که از فرد فرد اعضایشان وفاداری تام، نامحدود، بی چون و چرا و دگرگونی ناپذیر می‌خواهند. این درخواست از سوی رهبران جنبش‌های توتالیتر حتی پیش از به قدرت رسیدن آنها بعمل می آید. درخواست یادشده معمولاً پیش از آنکه کل سازمان کشور تحت فرمانروایی عملی آنها درآید مطرح می شود و از این داعیه‌ی ایدئولوژیک آنها مایه می‌گیرد که سازمان هایشان در زمان مقتضی سراسر نژاد بشری را در بر خواهد گرفت. در آنجا که فرمانروایی توتالیتر با یک جنبش توتالیتر فراهم نشده است (بمانند آلمان)، جنبش توتالیتر باید پس از تثبیت فرمانروایی توتالیتر سازمان داده شود و شرایط رشد آن باید بگونه ای ساختگی آفریده شود تا وفاداری تام - مبنای روانشناختی چیرگی تام- امکان پذیر گردد. چنین وفاداری را تنها می‌توان از انسان کاملاً انزوا یافته چشمداشت، انسانی که هر گونه پیوند اجتماعیش با خانواده، دوستان و آشنایان بریده شده است و تنها از طریق تعلق به يک جنبش و عضویت در حزب احساس می کند که در این جهان جایی دارد.


📖توتالیتاریسم
هانا آرنت

https://www.tgoop.com/ecopolitist
هرمنوتیک دانشی است که از یک سو به معرفت شناسی فهم، و از سوی دیگر به هستی شناسی آن برمی‌گردد. مباحث اساسی این دانش، که در قرن هفدهم و دوران پس از قرون وسطای فری با دغدغه‌های دینی پا به عرصه وجود گذاشت، پیشینه ای طولانی در میان اندیشمندان اسلامی دارد. مباحث هرمنوتیکی در آثار متفکران مسلمان، البته نه در ذیل اصطلاح علمی هرمنوتیک، بلکه در ادبیات مربوط به چندین رشتهٔ علمی همچون معرفت شناسی، اصول فقه، اصول و تفسیر قرآن، و قواعد فهم حدیث کانون توجه قرار گرفته است.

با توجه به تطورات بنیادینی که در میان مکاتب هرمنوتیکی رخ داده است، به سختی می‌توان تعریف مشخصی از آن به دست داد؛ ولی با اندکی تسامح می‌توان موضوع دانش هرمنوتیک را «فهم انسان» در نسبت با امور گوناگونی همچون سخنان، مکتوبات و رفتارهای دیگران، و حتی همه اشیای خارج دانست. این شیوه، از سویی به تحلیل اصل فهم و فرایند تحقق آن، و از سوی دیگر به تبیین شیوه های تحقق فهم صحیح می‌پردازد. از این رو، در این دانش، هم هستی شناسی و هم معرفت شناسی فهم مد نظر است.

#هرمنوتیک
#مقدمه ای بر هنر فهم
#معرفت شناسی و هستی شناسی


https://www.tgoop.com/ecopolitist
اگر هیچ نیازی ارضا نشود و نیازهای فیزیولوژیک بر انسان فشار وارد آورند، سایر نیازها موجودیت خود را از دست می‌دهند یا اینکه کنار گذاشته می‌شوند. در آن صورت، معقول است که در مورد این «موجود زنده» تنها بگوییم که او گرسنه است، زیرا گرسنگی به صورت کامل بر وی غالب آمده است. همهٔ استعدادها و توانایی‌های چنین موجودی در خدمت حرکاتی در می‌آیند که بتواند این نیاز (گرسنگی) را ارضا نماید، و این توانایی‌ها و استعدادها به گونه‌ای تنظیم می‌شوند که با تمام نیرو بتوانند هدف یاد شده را تأمین نمایند و موجود مزبور را از گرسنگی برهانند. تمام توانایی‌ها و استعداد انسان، تمام توانی را که او برای جلب توجه دیگران دارد، توان اثرگذاری، هوش و ذکاوت، حافظه و عادت و... همگی به صورت ابزار و وسایلی در می‌آیند که بتوانند رفع گرسنگی کنند.

توانایی‌هایی که برای تأمین چنین هدفی کارساز نباشند، کنار گذارده یا بی‌اثر می‌گردند. میل به شاعری و شعر گفتن، تمایل به خرید یک خودرو، علاقه به خواندن تاریخ کشور آمریکا، ابراز تمایل به یک جفت کفش نو، همگی، تحت‌الشعاع قرار می‌گیرند و از نظر اهمیت در درجهٔ دوم قرار خواهند گرفت.
کسی که به شدت گرسنه است و از این بابت حالتی خطرناک پیدا کرده است، هیچ میل یا علاقه‌ای جز به غذا نخواهد داشت. او خواب غذا را می‌بیند، خاطرهٔ غذا در ذهن او زنده می‌شود، دربارهٔ غذا می‌اندیشد، به هیچ چیزی جز غذا فکر نمی‌کند و هیچ چیز جز غذا نمی‌خواهد و سرانجام اینکه هیچ چیز جز غذا احساس وی را بر نمی‌انگیزد.

برای کسی که مدت‌ها گرسنه مانده و از گرسنگی ناتوان شده است، مدینهٔ فاضله همان مکانی است که در آن مقدار زیادی غذا وجود داشته باشد و او تنها در این‌باره می‌اندیشد. اگر تضمین شود که در بقیهٔ زندگی غذا به او خواهد رسید، او احساس سعادت کامل می‌کند و هیچ‌گاه تمنای دیگری نخواهد داشت و به چیزی جز آن نمی‌اندیشد. زندگی در قالب خوردن معنی پیدا می‌کند، هر چیز دیگری بی‌اهمیت می‌شود. در چنین حالتی از نظر او آزادی، عشق، احساس اجتماعی، احترام و فلسفه، همگی بی‌ارزش می‌شوند، زیرا آنها نمی‌توانند معدهٔ گرسنه را پر کنند.


📕تئوری های انگیزه های انسانی
آبراهام مازلو


https://www.tgoop.com/ecopolitist
2025/01/13 06:17:26
Back to Top
HTML Embed Code: