Warning: Undefined array key 0 in /var/www/tgoop/function.php on line 65

Warning: Trying to access array offset on value of type null in /var/www/tgoop/function.php on line 65
- Telegram Web
Telegram Web
برای دوست‌ترین استاد ممکن: شاهین

قشنگ یادم است. شما به بچه‌ها گفتید نصیری ماه است. حتا گفتید خیلی دختر خوبی‌ است. وقتی که کنار پنجره‌ی دفتر توی آن مبل قهوه‌یی نرم فرو رفته بود. این از آن جلسه. جلسه‌ی پیشش. گفتید بسیار مستعد است. در آینده از خلاق‌ترین نویسنده‌‌های ایران خاهد بود. آها، وقتی نصیری برای مصاحبه‌ی نویسندگی خلاق ۶٢ تماس گرفته بود. شما گفتید اراده‌ی ادبی سرکوب‌نشدنی است. در اصل منظورتان این بود که اراده‌ی ادبی نصیری سرکوب‌نشدنی است. از امضای کتاب نویسنده‌ساز هم نگویم برایتان، جادوی واژه؟ خدای من. نصیری راست می‌گوید، شما دوست‌ترین استاد ممکن‌اید.

امضا: دفترچه یادداشت شخصی نصیری
تو مثل دختر قصه‌ی پریان زیبایی

خانه‌یی داری در قلبم. خانه‌ات حیاط دارد. حیاط خانه‌ات باغچه دارد. باغچه‌ی حیاط خانه‌‌ات درختی لخت و تکیده دارد. روی تک‌درخت‌ لخت و تکیده‌ی باغچه‌ی خانه‌ات گنجشک‌ها خانه دارند. کنار درخت خانه‌ات که بایستم می‌توانم تو را ببینم که در تراس خانه‌ات ایستادی و ستاره‌ها را تماشا می‌کنی. با کنجکاوی کودکانه و نگاه نویسنده‌‌ات. تو مثل دختر قصه‌ی پریان زیبایی: عاطفه عطایی.
نه به چیزی که به آن نه می‌گویی

ساعت ١:۴٧ است. این نامه‌هایی که می‌بینی یک‌جور تمرین دوست داشتن است مامان. هیچ‌وقت به من نگفته‌یی: «الهه دوست بدار. الهه دوست داشتن را تمرین کن».

وقتی حرکت و زنده بودن الناز و آتنا و فاطمه و محمد را می‌بینم احساس می‌کنم باید دوست داشتن را تمرین کنم. وقتی دوستانم را می‌بینم که آنها برای دوست داشتن من تلاش می‌کنند و من فقط یک نگاهم در سکوت، احساس می‌کنم باید دوست داشتن را تمرین کنم.

دوست داشتن از مسئولیت‌پذیر بودن می‌آید. همان‌طور که «بودن» می‌طلبد ما مسئولیت‌پذیر باشیم.

با تو حرف نمی‌زنم مامان. شاید نزدیک به دو ماه است. نگاهت نمی‌کنم مامان. شاید نزدیک به دو ماه است. این قهر به‌نوعی صلح است. این قهر به‌نوعی بُریدن و مستقل شدن است. باید از تو جدا شوم. باید از من جدا شوی. و این به‌نوعی دوست داشتن است مامان.

تو به عشق، تو به دوست داشتن، تو به آزادی، تو به زندگی داری نه می‌گویی، و نمی‌توانم این را بپذیرم. می‌بینی که بحث دیگر سر مادر بودن تو نیست، وگرنه مگر می‌شود آدم مامان نخاهد مامان؟
الهه نصیری

اگر بگویم دوستت دارم زر مفت زدم. اگر بگویم دوستت ندارم زر مفت زدم. تا توام، از تو بیزارم، از دور که نگاهت می‌کنم برایم موجودی عجیب و جالب و کنجکاوی‌برانگیزی. از تو خوشم می‌آید: الهه نصیری.
من می‌توانم به دوستی‌مان بیاندیشم

قرار شد یک هفته‌ی تمام نامه بنویسیم. عاطی پرسید اول برای کی می‌نویسی؟ گفتم معلومه، مب. از مب خیلی کم گفتم. از تو کم گفتم شاید چون به تو زیاد می‌گویم.

دوستی من و تو در حافظه‌ام «مسیر» دارد. اگر برخی رابطه‌ها تابلو‌فرش‌هایی‌اند آویخته به دیوار حافظه‌ام، دوستی با تو فرش دستبافت خوش‌طرحی است که مدام دارد بافته می‌شود.

برای دوستی با تو می‌توانم پرسش طرح کنم.
همین‌طور می‌توانم مفصل و با جزییات به این سؤال پاسخ بدهم: چرا با مبینا ملائی دوستم؟
Audio
برای تقویت مهارت کپی‌رایتینگ اول از همه نیازه یادداشت‌بردار فعال و پویایی باشیم. یعنی در زندگی روزمره نسبت به تبلیغ‌هایی که مستقیم و غیرمستقیم داره انجام می‌شه حواس‌جمع باشیم، اونا رو ثبت و تحلیل کنیم، ایده‌ی مرکزی و تکنیکی که استفاده شده رو دریابیم و در نهایت به این پرسش‌ها بپردازیم: برای این تکنیک چه تمرینی می‌تونم طراحی کنم؟ به‌‌عنوان یک کپی‌رایتر کجا و چگونه می‌تونم از این تکنیک استفاده کنم؟

با چنین برخوردی پس از مدتی مجموعه‌هایی خاهیم داشت از نمونه‌های تبلیغاتی، تکنیک‌های تبلیغاتی و تمرین‌هایی برای تقویت مهارت کپی‌رایتینگ. همین‌طور به دسته‌بندی‌‌یی خاهیم رسید از گونه‌های مختلف تبلیغ.

پ.ن: تبلیغی که امروز دیدیم رو می‌ذارم توی کامنت‌ها.

الهه نصیری

#وبینار_کپی‌رایتینگ

@elahebaseda
این‌جا چه می‌کنی مونولوگ‌آدم؟

_ لعنت به دیالوگ.
_ لعنت به دیالوگ.
_ معمولن نفر دوم نباید مخالفت کند با نفر اول؟
_ معمولن نفر دوم نباید مخالفت کند با نفر اول؟
_ بیا، این هم دلیل برای این‌که بگویم: لعنت به دیالوگ.
_ چون من باهات راه نمی‌آیم؟ اصلن همین الان یک «چرا» طرح کن.
_ هر چرایی؟
_ هر چرایی مگر چرایی که بز بچرد توش.
_ این‌ الان شوخی بود؟
_ این‌ الان شوخی بود؟ هاهاها.
_ درد.
_ «چرا با دیالوگ مشکل داری؟» این هم چرا.
_ با دیالوگ مشکل دارم چون
_ با دیالوگ مشکل داری چون؟
_ اصلن این چرای خوبی است؟
_ چرا چرای خوبی نباشد؟
_ اصلن من می‌خاستم این‌جا به چنین چراهایی بپردازم؟
_ حالا می‌بینی که نمی‌توانی به آن‌ها بپردازی، باید از دیگر چراها بگذری؟ نوشتن نوشتن است.
_ همین‌ دیگر، نوشتن نوشتن است، نوشتن پشکل نیست.
_ فاز برداشته‌ای گوگولی.
_ بزغاله، نگفتم این‌طور با من حرف نزن؟
_ اصلن ما چرا اینجاییم؟
_ که به چرایی‌ها بپردازیم.
_ کجا به چرایی‌ها می‌پردازند؟
_ توی متن؟ یعنی چی اصلن؟ مگر مکان دارد؟
_ آدم در چه شرایطی به چرایی‌هایش بپردازد قشنگ و پذیرفته است؟
_ یعنی چه؟
_ یعنی این پرداختن چطور باشد تو با خودت نمی‌گویی «حالا چه نیازی بود دوست عزیز؟»؟
_ خب نمی‌دانم.
_ خب می‌دانی.
_ واقعن نمی‌دانم. خودت بگو. نکند خودت هم نمی‌دانی؟
_ یک بازیکن فوتبال را در نظر بگیر. اصلن خودت که نویسنده‌یی را در نظر بگیر. یا خودت که آدمی و زنده‌یی و زندگی می‌کنی را در نظر بگیر.
_ خب؟
_ فکرت وقتی درباره‌ی چیزی می‌جوشد که مشغول آن باشی، نه دور از آن.
_ خب این چه ربطی به من دارد؟
_ یک قالب داری: دیالوگ. هفت سؤال که با چرا شروع می‌شوند. چالش این هفته است که با عاطی در کانال‌هایتان به هفت چرایی پاسخ دهید. هدفت برای انجام این کار هم مشخص است.
_ خب؟
_ به هدفت نگاه کن، و با توجه به هدفت به پرسش‌هایت بنگر. انتخاب‌های خوبی‌اند؟ این یک.
_ دو؟
_ پشت‌صحنه را بیاور روی صحنه. مثل همین الان.
_ خب؟
_ خب که کوفوت، این شد یک فرسته‌ی دیالوگی، اسمت و نشانی کانالت را بکار پای متن و تمام. این می‌شود شروع ماجرا.
_ اسمم و نشانی کانالم را می‌کارم پای متن و تمام. این شد شروع ماجرا:

الهه نصیری
الهه نصیری

#چرایی‌ها
@elahebaseda
مونولوگ‌آدم چرا نوشتن؟

_ صدای چیک‌چیک باران و صدای عوعوی یک گربه، تو نویسنده هستی چون؟

_ گربه‌ها میومیو نمی‌کنند، گربه‌ها در واقع عوعو می‌کنند، صدای جیغ‌مانندی که جیغ نیست، من نویسنده شدم چون یا نویسنده هستم چون؟

_ صدای شب، صدای سگی که دور است از این‌جا، تو نویسنده شدی چون؟ تو نویسنده هستی چون؟

_ صدای سگ‌ها از دور شبیه صدای جیرجیرک‌هاست کمی کلفت‌تر و تیزتر، صدای سگ‌ها شبیه شکل کوه‌هاست، اصلن نویسنده کیست؟ نوشتن چیست؟

_ حالا صدای خرت‌خرت لمس پوست دست روی تن خیس لیوان شیشه‌یی و صدای آب که می‌ریزد توی ظرف‌شویی، دیشب از بهار رهادوست خاندم: «و من توانسته بودم بیش از سی سال زندگی کنم، بی‌آنکه نویسنده شده باشم؛ کتابدار شده بودم، ازدواج کرده بودم، بچه داشتم، و مثل خیلی‌ها وقتم را صرف کار، خانه، سفر، خرید، معاشرت، و خواندن کرده بودم، بی‌آنکه مثل یک نویسنده زندگی کنم.» نویسنده بودن یعنی با نوشتن زندگی کردن؟ چگونه زندگی می‌کند یک نویسنده؟

_ صدای شکم ماشین لباس‌شویی که می‌پیچد به‌هم، این گه‌خوری‌ها چیست دوست عزیز؟ فقط برو نوشتنت را بنویس. هی سوال و سوال که به کجا؟

#چرایی‌ها

@elahebaseda
مثل گوشت که دیگر نمی‌سازد به وگنیسم

شب. ٢٣:۴۴. شانزده دقیقه مانده به دوازده.
به فردا فکر می‌کنم. به فردا که نمی‌خاهم شبیه امروز، شبیه دیروز باشد. نوشتن. لمس کیبورد لپ‌تاپم را می‌خاهم. وبینار. وبینارهای کپی‌رایتینگم را می‌خاهم. نویسنده‌ساز. تدریس استاد محبوبم و جمع دوستانم، شنیدن از نوشتن را می‌خاهم. نامه. ارسال نامه‌‌ به تو و دریافت نامه از تو را می‌خاهم. میت. دیدن و شنیدن مب را می‌خاهم. کتاب. رسیدن کتاب‌هایی که سفارش دادم را می‌خاهم. فرهنگ لغت. ورق زدن فرهنگ لغت و کلمه‌برداری را می‌خاهم. مطالعه. نوک زدن به کتاب‌های سبد مطالعه‌ام و رونویسی را می‌خاهم. کانال تلگرام. با کانالم بودن، با کانالم بودن، با کانالم بودن را می‌خاهم. همه‌ی این‌هایی که می‌خاهم در اتاقم بالاترین میزان کیفیت را دارند. چیزهایی ساخته شده، چیزهایی ساخته‌ام. نوشتن با من یکی شده. هرچیز که برخلاف نوشتن و نویسنده بودن باشد دیگر به من نمی‌سازد. بدحال می‌شوم. و الان بدحالم.

الهه نصیری
@elahebaseda
تبلیغات کم و پیوسته یا تبلیغات گسترده با حجم بیشتر اما دوره‌ای؟

همون‌قدر که تبلیغ نیازه، تبلیغ نیاز نیست.

#وبینار_کپی‌رایتینگ

@elahebaseda
من آدم من‌مند، من آدم آدم‌مندی‌ام.

#روزگفتار
@elahebaseda
زندگی‌جای اِلا نصیری

هرچه که به زندگی راه دارد، به صفحه‌ی نوشتن من هم دارد. از آن‌چه که به زندگی راه دارد من عاشق کج‌ و معوج‌ترین‌شانم.

ا ل ه ه نصیری
@elahebaseda
سرهنگ

اگر نوجوان را دست‌کم می‌گیری، سرتیپی کودن‌های کله‌پشکلی برای تو.
اگر کودک را هپروتی و غافل می‌انگاری، سرلشکری کودن‌های کله‌پشکلی صددرصد طبیعی بدون ناخالصی برای تو.
اگر باقی‌اش مقر بیایی و خودت را معرفی کنی، وای آن‌وقت ببین به چه درجه‌یی نائل خاهی شد سرهنگ.


ا ل ه ه نصیری

@elahebaseda
١. موضوع جالبیه.
٢. دوست دارم و نیازه بهش فکر کنم.
٣. تا به پرسشی برسم مستقل و محرک.

#روزگفتار
@elahebaseda
Forwarded from در مرکزِ همیشگیِ انفجار (Hosein M.)
عباس نعلبندیان.pdf
258.1 KB
گفت‌وگوئی با عباس نعلبندیان
از مجله‌ی تماشا، سال اول، شماره‌ی پنجم.
[از این‌جـــا برداشتم.]

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نعلبندیان: من فکر نمی‌کنم که تحرک را نفی بکنم، بلکه من می‌بینم که تحرک نیست یا اگر بوده امروز دیگر نیست.

[~] تو تحت تأثیر چه جریانات و چه علت‌هائی به این نتیجه رسیده‌ای که دیگر تحرک وجود ندارد؟

نعلبندیان: تحت جریانات اجتماعی مملکتم. تحت تأثیر چیزهایی که ما به چشم می‌بینیم. چیزهای کاملاً مرئی که وجود دارند.

[~]

نعلبندیان: [~] من بهرام صادقی را قبول دارم.

به‌ چه دلیل؟

نعلبندیان: برای این که خوشم می‌آید. من هیچ دوست ندارم برای اثبات علاقه‌ام دلیلی بیاورم که بسته به چند تا «ایسم» و «ایست» باشد.
سبز

دلم می‌خاهد بپوشم‌شان وقتی توی اتاقم و خانه راه می‌روم. وقت خاب، تصور می‌کنم وقت خاب به پاهایم باشند. چه ناراحتم. اگر بپوشم‌شان. خشک‌ند. چه ناراحتم. همین الان. و یک چیز خشک و ناراحت‌کننده می‌خاهم. پیچیدگی. ارتباط‌های راحت‌‌الحلقوم. هم‌‌فکری‌های راحت‌‌الحلقوم. ندارم. پیچیدگی، حوصله‌اش را ندارم. چیزها زود خسته و کلافه‌ام می‌کنند. می‌خاست بپرد. به درخت، به شاخه‌ی پر گنجشک، به پریدن از درخت می‌اندیشید و وسوسه‌ی پریدن،
می‌خاست بپرد. وسوسه بپرد اگر. وسوسه پیچک است. می‌تند. تنیده. از ذهن تو ریشه دوانده و تنیده. پیچک‌ها، پوچک‌ها، مارشکل و ماروار، سبز، نازک، ترد، با چشمانی ریز و زبان‌هایی باریک و تیز، صورتی، سمی؟ سم چیست؟ پیچیدگی‌یی دیگر. چه بهتر که وسوسه پریدنی باشد و از همین‌ پرت‌جا بپرد، سبز:



الهه نصیری

@elahebaseda
گُه‌یی

دیشب سبز، امشب گُه‌‌یی. اول می‌خاستم بنویسم، گهویی. شکلِ قهوه‌یی. نه، نمی‌رساند. گهویی گوگولی است. انگار گه میوه باشد. ولی امشب هم چنین چیزی است. گُه ملوسی است امشب. پس گهویی. گه‌به‌یی. آ، می‌گفتم آشناست، پس شکلِ قهوه‌یی بود، داداش گلبهی. لعنت سگ بر گلبهی. از هرچیزی که گل داشته باشد متنفرم. البته به جز امشب. امشب گل مجاز است. پس یک گل رز قرمز تقدیم به شما مخاطب عزیز. عجب عجب‌روز عجیبی بود امروز. فرهنگ موضوعی فارسی جلویم است با nآ قطر. خوشگل است. خوشگل. آن هم با جلد گهویی. البته تنها بخشی از جلد. وبینار اما حیف شد. دلم تنگ شده بود. دلم، تنگ شده بود. دو ماه پیش چی؟ تصور می‌کردم دلم تنگ بشود؟ تصور نمی‌کردم دلم تنگ بشود. خب این اثر وجود آدم‌هاست. یادم می‌آید مبی یک‌بار می‌گفت کامنت‌های کانالم را باز کردم چون دلم می‌خاست شوخی کنم. حالا من مشتاق وبینار برگزار کردن شدم چون دلم می‌خاهد شوخی و گفت‌وگو کنم. و این هیچ به معنی جدی نگرفتن کار نیست، خودت می‌دانی. فایل جلسه‌‌ی امروز را ضبط می‌کنم و منتظر سه‌شنبه می‌مانم. سه‌شنبه سه‌شنبه سه‌‌شنبه.

نصیری الهه

@elahebaseda
کیرم تو آسمونت ای خدا

گفت مرا می‌خاند
فکر کردم چرا مرا می‌خاند؟

گفت مرا می‌خاند
فکر کردم چرا مرا می‌خاند؟

گفت مرا می‌خاند
فکر کردم چرا مرا می‌خاند؟

گفت مرا می‌خاند
فکر کردم چرا نویسنده‌یی که ممکن است بنویسد کیرم تو آسمونت خدا را باید خاند؟

الهه نصیری

@elahebaseda
البته با شما موافقم

گفت الهه تو در شعر خوبی
گفتم نه واقعن نیستم

گفت الهه تو در شعر خوبی
گفتم نه واقعن نیستم

گفت الهه تو در شعر خوبی
گفتم نه واقعن نیستم

گفت الهه تو در شعر خوبی
گفتم بله البته که با شما موافقم، الهه در
کس‌شعر هم خوب است.

الهه نصیری

@elahebaseda
گفت ١٩٩ ممبر
گفتم نه لطفن دویستش کن

گفت ١٩٩ ممبر
گفتم نه لطفن دویستش کن

گفت ١٩٩ ممبر
گفتم نه لطفن دویستش کن

گفت بیا این هم ٢٠٠ که ریدی بهش
چقدر گفتم کیر و کس را به کار نبر، مردم ندارند، بهشان برمی‌خورد.

الهه نصیری
@elahebaseda
2025/02/25 06:55:21
Back to Top
HTML Embed Code: