tgoop.com/enqelabsq/1501
Last Update:
🔰 «دلتنگ سردار»
بخش 1⃣ از 2⃣
✍🏻 ریحانه علیزاده، ۱۴۰۲ فیزیک
🔸 طبق تقویم آموزشی، این هفته کلاسها به پایان رسید. نمیدانم فقط برای من اینگونه است که ساعتهای آخر کلاسها طاقتفرسا میگذرد یا برای شما هم همینطور است؟! اصولا چهارشنبهها دانشگاه خلوت است. اکثرا سعی میکنیم کلاسها را طوری برداریم که چهارشنبهمان خالی بماند. دانشجویان اهل شهرستانها و شهرهای دیگر، از این فرصت برای بیشتر ماندن در کنار خانوادههایشان استفاده میکنند. هر چند کلاسهای حل تمرین و ددلاینها این فرصتها را هم میسوزانند.
🔹 چهارشنبه، ۷:۳۰ صبح بود که به دانشگاه رسیدم. مسجد شاید اولین مقصدی باشد که صبحها یا ظهرها یا هر زمان دیگری که دلتان بخواهد، درهایش به رویتان باز است. سرد بود. پا تند کردم تا زودتر به مسجد برسم. قدمهایم را که به حیاط مسجد ریختم، صدای دلنشین دعای توسل توجهام را جلب کرد. ظاهرا هیأت جدیدی شکل گرفته که قرار است چهارشنبهها از ساعت ۷ تا ۸ صبح، مراسم داشته باشند. جلسهٔ دوم هیأتشان بود. حاجآقای طباطبایی نام هیأت را با اجازهٔ حضار، منتظران مهدی(عج) گذاشت. میگفت بهتر است هیأت چهارشنبهها، مزین به نام حضرت صاحبالزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف باشد. هیأت با حسوحالی بود.
🔸 دیگر از ۸ گذشته بود که حرکت کردم به سمت کلاسها. حیاط مسجد و حوض آبیرنگ و فوارههای بلندقامتش همیشه برایم چشمنواز بوده و هست. رد قدمهایم تا روبهروی مزار شهدا کشیده شد و در این میان نگاهم به حوض بود و آسمان. حس میکنم حق حوض و آسمان و گنبد مسجد و حیاطش را جور دیگری باید ادا کنم. بماند برای بعد. روبهروی مزار شهدا فاتحهای فرستادم و خواستم بروم اما نشد.
نگاهم قفل شد روی سنگ خاکستریرنگی که در قسمت خواهران مزار شهدا، به دیوار تکیه داده شده بود. سنگ خاکستریای که چهرهٔ سردارمان روی آن حک شده. مطمئنا اگر گذرتان به مزار شهدا خورده باشد، آن را دیدهاید. لبخند ملیح حاج قاسم، با آن چشمان نافذ و خیرهکننده هر چند وضوح عکسهای مینیاتوریاش را نداشت اما باز هم جذبهٔ خاصی در میان بود. به یاد دیروز افتادم...
🇮🇷 @Enqelabsq | میدان انقلاب
BY میدان انقلاب
Share with your friend now:
tgoop.com/enqelabsq/1501