tgoop.com/epitomebooks/647
Last Update:
هابز فیلسوف انگلیسی (1588-1679م) یکی از کسانی بود که تلاش کرد در بحبوحۀ جنگ داخلی انگلستان به این پرسش پاسخ دهد که کدام مهمتر است؟ آزادی یا امنیت؟ و برای پاسخ گفتن به این پرسش ابتدا سراغ تعریف آزادی رفت و بعد سعی کرد نشان دهد که در حکومتهای خودکامه یا به بیان امروزی حکومتهای امنیتی، آزادی نه تنها از بین نمیرود بلکه به اندازه جمهوریها یا حتی بیشتر از آنها آزادی وجود دارد. اما چطور اینکار را کرد؟ همه چیز برمیگردد به تعریف او از آزادی. به زعم هابز «آزادی... چیزی جز نبود موانع و بازدارندههای حرکت نیست ... و هر فرد کم و بیش دارای آزادی است، همچنین او کم و بیش دارای فضایی است که در آن به خود میپردازد. فرد هنگامی آزادی بیشتری دارد که در فضای وسیعی باشد، پس کسی که در زندانی در بسته نگهداری میشود، آزاد نیست... و این گونه موانع، بیرونی و مطلق است. در این حالات، تمامی نوکران و شهروندان آزادند چرا که در قید و زندان نیستند.» وقتی تعریف از آزادی میشود نبود موانعی خارجی برای حرکت اثبات اینکه در حکومتهای مطلقه، دیکتاتوری و توتالیتر آزادی وجود دارد آسان است. این دیدگاه وقتی روشنتر میشود که هابز مثال فردی مریض را میزند یا وقتی به بحث ارتباط ترس و ضرورت با آزادی میرسد. در مثال مریض میگوید مریض نمیتواند حرکت کند اما مانع حرکت او بیرونی نیست بلکه درونی است پس در نتیجه آزاد است. در مورد ترس و ضرورت هم میگوید اقداماتی که فرد از روی ترس یا ضرورت انجام میدهد آزادانه است. یعنی فرد انتخاب میکند که کاری را به دلیل ترس یا ضرورت انجام دهد یا ندهد و به زعم هابز همین که میتواند انتخاب کند یعنی آزاد است. یعنی اگر کسی بگوید اگر فلان کار را نکنی خانوادهات را میکشیم و فرد انتخاب کند که آن کار را انجام دهد آن فرد آزادانه دست به چنین کاری زده است. در انتخاب بین بد و بدتر هم هابز قطعا معتقد است که آزادی وجود دارد که نه تنها با برداشت امروزی ما از آزادی نمیخواند بلکه با برداشت آزادی در زمان خود هابز هم در تناقض بود. همه اینها به این دلیل بود که هابز برخلاف همعصران خود اراده انسان را آزاد نمیدانست، هابز اعتقاد داشت عمل آزادانه بنا به ضرورت انجام میشود یعنی ضرورتی وجود دارد که انسان دست به عمل میزند حال این عمل میتواند به موانعی خارجی برخورد کند که یعنی آزادی نیست و میتواند به موانع برخورد نکند و انجام شود که یعنی آزادی هست.
هابز سلطنت طلب بود یا به بیان امروزی محافظه کار و به شدت از جنگ و ستیز داخلی میترسید، هابز در جریانات شورش علیه سلطنت چارلز اول بخاطر عقاید سلطنت طلبانهاش مجبور شد از انگلستان فرار کند و بیشتر آثار خود را در فرانسه نوشت. همین وقایع در اندیشه هابز تاثیر گذاشت. به زعم او همه چیز مردم، حتی بدنهایشان به حاکم تعلق داشت و جز مایملک او بود. یعنی هیچ کس حق نداشت علیه حکومت اقدام کند چرا که انسانها تصمیم گرفته بودند آزادی طبیعی خود را بدهند و به جایش امنیت بگیرند چون اگر نمیکردند در وضع طبیعی یعنی جنگ همه علیه همه گرفتار میشدند و امکان زیست نداشتند. پس وقتی تصمیم گرفتند آزادی خود را قربانی کنند باید به عهد خود وفادار میماندند هر چند که حاکم ظالم و خونخوار باشد. پس باید آزادی را داد تا امنیت به دست آورد. و در نظر هابز مهم نیست که این حکومت پادشاهی باشد یا جمهوری کرامول. هابز در قطعهای تاثیر گذار در لویاتان مینویسد: «این است زایش آن لویاتان بزرگ، یا (به بیانی احترام آمیزتر) آن خدای فانی، که در لوای خدای جاوید، صلح و دفاع را به او مدیون هستیم.» یا به بیانی امروزیتر و عامیانهتر «وقتی در زندون بازه اونی که در بره خیلی خره!»
در کتاب هابز و آزادی جمهوری خواهانه ما با آرای هابز دربارۀ آزادی آشنا میشویم آرائی که بر نویسندگان و متفکران بعد از خودش بسیار تاثیر داشت چرا که هابز با آثارش دست به گسست با اندیشه قدما زد در بینش هابز حاکمان از طرف خداوند تعیین نمیشوند بلکه این مردمند که حاکمی را حاکم میکنند و اینکه هابز معتقد نبود که انسان بنا به تعریف ارسطو حیوانی سیاسی است. اگر بنا دارید تعریف هابز از آزادی را با این متن کوتاه بفهمید سخت در اشتباهید این متن صرفا برداشت من از درک هابز از آزادی و این کتاب بود که ممکن است درک من کاملا اشتباه باشد پس پیشنهاد من همچنان این است که کتاب را بخوانید که به منزلۀ دریچهای است برای ورود به دنیای تامس هابز فیلسوف انگلیسی.
اطلاعات بیشتر در ادامه 👇
©@epitomebooks
#هابز #فلسفه #آزادی #سیاست #حکومت #ناداستان
BY EpitomeBooks
Share with your friend now:
tgoop.com/epitomebooks/647