Warning: Undefined array key 0 in /var/www/tgoop/function.php on line 65

Warning: Trying to access array offset on value of type null in /var/www/tgoop/function.php on line 65
587 - Telegram Web
Telegram Web
#اصلاحیه

#اشعار_جعلی :

از پشت تریبون دلم عشق چنین گفت
محبوب تو زیباست، قشنگ است، ملیح است
اعضای وجودم همه فریاد کشیدند
احسنت صحیح است، صحیح است، صحیح است ...

شاعر اصلی : رضا‌شاه‌شرقی
#ملک‌الشعرابهار

از ملک الشعرا بهار نیست.

@molavi_asar_o_afkar
@eslah_e_ashaar_e_jaali_e_shaeran
#اصلاحیه

#اشعار_جعلی‌

✳️ ماجرای رباعی معروف در کتاب‌های درسی

❇️ محسن احمدوندی در نوشتاری به انتساب رباعی «کم گوی و به‌جز مصلحت خویش مگوی...» به خواجه‌نصیرالدین طوسی پرداخته و معتقد است این رباعی از خواجه‌ نصیرالدین طوسی نیست.

◀️ محسن احمدوندی، دکتری زبان و ادبیات فارسی در یادداشتی که به سیدعلی میرافضلی، رباعی‌پژوه برجستۀ معاصر، تقدیم کرده و به بازبینی او رسیده است و نسخه‌ نهایی آن نیز برای انتشار در اختیار ایسنا قرار داده، نوشته است: «در بسیاری از صفحات مجازی و به تبع آن در کتاب فارسی پایۀ نهم، رباعیِ «کم‌گوی و به‌جز مصلحت خویش مگوی...» به غلط به خواجه نصیرالدین طوسی نسبت داده شده است. یادداشت پیشِ رو می‌کوشد تا سیر انتساب‌های این رباعی به شاعران مختلف را در طول تاریخ ادب فارسی نشان دهد و در نهایت سرایندۀ اصلی آن را مشخص کند.»

 ◀️ در متن نوشتار می‌خوانیم:  «در بسیاری از صفحات مجازی و به تبع آن در کتاب فارسی پایۀ نهم، رباعیِ زیر به خواجه نصیرالدین طوسی نسبت داده شده است و آن را از کتاب اخلاق ناصری چنین نقل کرده‌اند:

کم گوی و به‌جز مصلحت خویش مگوی
چیزی که نپرسند تو از پیش مگوی

دادند دو گوش و یک زبانت ز آغاز
یعنی که دو بشنو و یکی بیش مگوی

(فارسی پایۀ نهم، ۱۴۰۱: ۵۲)

این در حالی است که نه‌تنها در اخلاق ناصری که در هیچ‌کدام از آثار خواجه نصیرالدین طوسی و دیگرانی هم که شعری از او نقل کرده‌اند اثری از این رباعی نیست

(ر.ک: مدرس رضوی، ۱۳۵۴، ۵۹۸ ـ ۶۲۸؛ نفیسی، ۱۳۳۵: ۷۳ ـ ۸۱؛ اقبالی، ۱۳۷۰: ۹۱ ـ ۱۴۶).

 البته مضمون این رباعی در اخلاق ناصری به‌صورت نثر آمده است. خواجه نصیر در بخشی از کتاب خود که دربارۀ آداب سخن گفتن است چنین می‌نویسد:

و از غیبت و نمّامی و بهتان و دروغ گفتن تجنّب کند، چنان‌که به هیچ حال بر آن اقدام ننماید و با اهل آن مداخلت نکند و استماع آن را کارِهْ باشد و باید که شنیدن او از گفتن بیشتر بود. از حکیمی پرسیدند که چرا استماع تو از نطق زیادت است؟ گفت: زیرا که مرا دو گوش داده‌اند و یک زبان، یعنی دوچندان که گویی می‌شنو

(نصیرالدین طوسی، ۱۳۵۶: ۲۳۱).

◀️ هرچند با تأمل در متون کهن بر ما روشن می‌شود که این مضمون نیز از آنِ خواجه نصیرالدین طوسی نیست و در متون پیش از او بارها تکرار شده است. برای نمونه ابوالقاسم قشیری در رسالۀ قشیریه همین مضمون را چنین نقل کرده است:

و یکی از حکیمان گوید مردم را یک زبان آفریده‌اند و دو گوش و دو چشم تا شنودن و دیدن بیشتر بود از گفتن

(قشیری، ۱۳۸۷: ۲۴۶).

◀️ یا عبادی در مناقب‌الصوفیه این سخن را به بقراط نسبت داده و دراین‌باره چنین نوشته است: بقراط حکیم بزرگ بوده است و ازجملۀ محقّقان و موحّدان [...] پادشاهی که در وقت او بود به وی نامه نوشت و یاد کرد که [...] سخن اندک می‌گویی [...] جواب نوشت [...] سبب آن است که حق ـ سبحانه و تعالی ـ ما را یک زبان و دو گوش داده است، یعنی دو سخن بشنوید و یکی بگویید. این گفتنِ من بیش از آن است که می‌شنوم (عبادی، ۱۳۶۲: ۴۶ ـ ۴۷)
این مضمون در متون بعد از خواجه نصیر هم آمده است، برای نمونه در کشکول شیخ بهایی این سخن به سقراط نسبت داده شده است:
یکی از فلاسفه به او [سقراط حکیم] نوشت [...] سرّ بُخلی که در کلام داری و با کس متکلّم نشوی بر ما معلوم نیست. سقراط باز در جواب نوشت: از چیزی که مفارقت گزینی و دیگری را باشد، اشتغال به آن بیهوده است. حضرت حق جلّ‌وعلا از این جهت انسان را دو گوش و یک زبان عطا فرمود که کم گوید و پُر شنود، نه پُر گوید و کم شنود (شیخ بهایی، ۱۳۸۸، ج۲: ۳۳۵).
یا در هفت اورنگ جامی که باز هم این حکمت به سقراط نسبت داده شده و جامی آن را چنین به نظم درآورده است:

زبان را چه داری به گفتن گرو
ز هر سو گُشا گوشِ حکمت‌شنو

خدا یک زبانت بداد و دو گوش
که کم گوی یعنی و افزون نیوش

خموشی بود دولت ایزدی
دلیل هنرمندی و بخردی

 (جامی، ۱۳۷۸، ج۲: ۴۵۸)

◀️ بنابراین مضمون یادشده که در کتاب اخلاق ناصری به‌صورت نثر آمده است، از آن خواجه نصیرالدین طوسی نیست و او این مضمون را از پیشینیان گرفته و در کتاب خود به کار برده است.

◀️ اما به‌راستی این رباعی از کیست؟ در تذکره‌های عصر صفوی این رباعی به باباافضل کاشانی نسبت داده شده است. نخستین بار اوحدی بلیانی در تذکرۀ عرفات‌العاشقین و عرصات‌العارفین است که رباعی یادشده را به باباافضل کاشانی نسبت داده و آن را چنین نقل کرده است:

کم گوی و به‌جز مصلحت خویش مگوی
چیزی که نپرسند تو در پیش مگوی

گوشِ تو دو دادند و زبانِ تو یکی
یعنی که دو بشنو و یکی بیش مگوی

            (اوحدی بلیانی، ۱۳۸۸، ج۱: ۳۳۵)

❇️ بخش : اول
@molavi_asar_o_afkar
@eslah_e_ashaar_e_jaali_e_shaeran

👇👇👇👇
◀️ بعدها رضاقلی‌خان هدایت همین انتساب را در تذکرۀ ریاض‌العارفین تکرار کرده است. هدایت در شرح‌حالِ افضل‌الدین محمد القاشانی [کاشانی] ضمن این که به رابطۀ شاعرانۀ او با خواجه نصیر اشاره می‌کند و دو رباعی را که خواجه نصیر برای باباافضل گفته و پاسخ بابا افضل بدان‌ها را برمی‌شمرد[در تذکرۀ هفت‌اقلیم نیز ذیل شرح‌حال و اشعار باباافضل کاشانی به قطعه‌ای که خواجه نصیرالدین طوسی در حق او سروده، اشاره شده است

(امین احمد رازی، ۱۳۷۸، ج۲: ۱۰۱۰).]،

تعدادی از رباعیات او را نقل می‌کند که یکی از آن‌ها رباعی یادشده است:

و هُوَ افضل‌الدین محمد القاشانی حکیمی است بلندپایه و فاضلی است گران‌مایه [...] و این رباعیات از نتایج افکار ایشان است [...]

کم گوی به‌جز مصلحت خویش مگوی
چیزی که نپرسند تو خود پیش مگوی

گوشِ تو دو دادند و زبانِ تو یکی
یعنی که دو بشنو و یکی بیش مگوی

(هدایت، ۱۳۴۴: ۲۶۵ ـ ۲۶۷)

همین انتساب اشتباه در دیوان باباافضل کاشانی به تصحیح مصطفی فیضی و همکارانش نیز تکرار شده است:

کم گوی و به‌جز مصلحت خویش مگوی
چیزی که نپرسند ز تو پیش مگوی

دادند دو گوش و یک زبانت ز آغاز
یعنی که دو بشنو و یکی بیش مگوی

(باباافضل کاشانی، ۱۳۵۱: ۲۱۰)

درحالی‌که این رباعی در منابعِ کهنِ رباعیاتِ باباافضل کاشانی نیست و در چند مجموعه از رباعیات او که در قرن نهم گردآوری شده نیز این رباعی وجود ندارد و انتساب آن متأخر است. شاید به همین دلیل نیز در رباعیات باباافضل کاشانی به تصحیحِ سعید نفیسی و همچنین مصنّفات باباافضل کاشانی به تصحیحِ مجتبی مینوی و یحیی مهدوی اثری از این رباعی نیست.

◀️ رباعی یادشده به احتمال قریب به یقین سرودۀ اوحدالدین کرمانی است. زیرا در چند مجموعۀ کهن به نام او ثبت شده است.

نخست در دست‌نویس رباعیات او (مورّخ  ۷۰۶هـ .ق.) که در کتابخانۀ ایاصوفیا نگهداری می‌شود و اساس چاپ دیوان رباعیات اوحدالدین کرمانی به تصحیح احمد ابومحبوب بوده چنین ضبط شده است:

صرّاف سخن باش و سخن بیش مگوی
چیزی که نپرسند تو از پیش مگوی

گوشِ تو دو دادند و زبانِ تو یکی
هرگه که دو بشنوی، یکی بیش مگوی

(اوحدالدین کرمانی، ۱۳۶۶: ۱۵۷)

همچنین در اوراق آغازین دست‌نویسی از دیوان عراقیات ابیوردی که به سال ۷۲۴ کتابت شده است، این رباعی از آنِ اوحدالدین کرمانی دانسته شده است:

تا بتوانی سخن کمابیش مگوی
هرچ از تو بپرسند همان بیش مگوی

گوشِ تو دو دادند و زبانِ تو یکی
یعنی که دو بشنو [و] و یکی بیش مگوی

 (ابیوردی، برگ ۲رو)

همچنین در دست‌نویسی متعلق به کتابخانۀ دانشگاه استانبول که تاریخ مالکیت ۷۳۴ هـ.ق. را دارد  و به گمان غالب در اواخر قرن هفتم گردآوری شده است، رباعی یادشده به اوحدالدین کرمانی نسبت داده شده است:

چیزی که نپرسند تو از پیش مگوی
هرگه که دو بشنوی، یکی بیش مگوی

 (اوحدالدین کرمانی، برگ ۳ رو)

بنابرآنچه گفته شد رباعی مذکور از اوحدالدین کرمانی است و انتساب آن به باباافضل کاشانی که از تذکره‌های عصر صفوی آغاز شده، درست نیست. همچنین هیچ سندی برای انتساب آن به خواجه نصیرالدین طوسی در دست نیست و نسبت آن به خواجه کاملاً غلط و نارواست.

❇️ منابع

ـ ابیوردی، ابوالمظفر محمد بن احمد کوفَنی، دیوان عراقیات، دست‌نویس شمارۀ Arabe۳۱۱۷، نگهداری‌شده در کتابخانۀ ملی پاریس. کتابت ۷۲۴ هجری قمری.

ـ اقبالی، معظمه [اعظم]، ۱۳۷۰، شعر و شاعری در آثار خواجه نصیرالدین طوسی. به انضمام مجموعه اشعار فارسی خواجه نصیر و متن کامل و مُنَقّح معیارالاشعار، چاپ اول، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.

ـ امین احمد رازی، ۱۳۷۸، تذکرۀ هفت اقلیم، با تصحیح و تعلیقات و حواشی محمدرضا طاهری (حسرت)، سه جلد، چاپ اول، تهران، سروش.

 ـ اوحدالدین کرمانی،حامد بن ابی‌الفخر، ۱۳۶۶، دیوان رباعیات اوحدالدین کرمانی،به کوشش احمد ابومحبوب، با مقدمه‌ای از ابراهیم باستانی پاریزی،ویراستاری کمال اجتماعی جندقی،تهران،سروش.

ـ اوحدالدین کرمانی،حامد بن ابی‌الفخر، انیس‌الطالبین و جلیس‌الصالحین، دست‌نویس شمارۀ F۷۰۱، نگهداری‌شده در کتابخانۀ دانشگاه استانبول،بدون رقم،کتابت سدۀ هفتم و هشتم هجری قمری، ۶۵ برگ.

ـ اوحدی بلیانی،تقی‌الدین محمد بن محمد، ۱۳۸۸،عرفات‌العاشقین و عرصات‌العارفین، مقدمه،تصحیح و تحقیق محسن ناجی نصرآبادی،هفت جلد،چاپ اول،تهران،اساطیر.

ـ باباافضل کاشانی،محمد بن حسین، ۱۳۶۶، مصنفات افضل‌الدین محمد مرقی کاشانی،به تصحیح مجتبی مینوی و یحیی مهدوی،چاپ دوم،تهران،خوارزمی.

ـ جامی،عبدالرحمن بن احمد، ۱۳۷۸،مثنوی هفت اورنگ،مقدمه از اعلاخان افصح‌زاد،تصحیح و تحقیق جابلقا دادعلیشاه، اصغر جانفدا،ظاهر احراری، حسین احمد تربیت،اعلاخان افصح‌زاد، با همکاری انستیتو شرق‌شناسی و میراث خطی،زیر نظر دفتر نشر میراث مکتوب،۲جلد، چاپ اول،تهران،مرکز مطالعات ایرانی و دفتر نشر میراث مکتوب.

❇️ بخش : دوم

@molavi_asar_o_afkar
@eslah_e_ashaar_e_jaali_e_shaeran

👇👇👇👇
ـ شیخ بهایی، محمد بن حسین، ۱۳۸۸، کشکول شیخ بهایی، به کوشش و مقدمۀ صادق برزگر بفرویی، ۲جلد، چاپ اول، تهران، پیروزی.

ـ عبادی، مظفر بن اردشیر، ۱۳۶۲، مناقب‌الصوفیه، به کوشش محمدتقی دانش‌پژوه و ایرج افشار، چاپ اول، تهران، منوچهری.

ـ فارسی پایۀ نهم دورۀ اول متوسطه، ۱۴۰۱، مؤلفان: فریدون اکبری شلدره، علیرضا چنگیزی، محمدرضا سنگری و عباسعلی وفایی، چاپ هشتم، تهران، شرکت چاپ و نشر کتاب‌های درسی ایران.

ـ قشیری، عبدالکریم بن هوازن، ۱۳۸۷، رسالۀ قشیریه، ترجمۀ ابوعلی حسن بن احمد عثمانی، با تصحیحات و استدراکات بدیع‌الزمان فروزانفر، چاپ اول، تهران، زوّار.

ـ مدرس رضوی، محمدتقی، ۱۳۵۴، اح‍وال‌ و آث‍ار ق‍دوۀ م‍ح‍قّق‍ی‍ن‌ و س‍ل‍طان‌ ح‍ک‍م‍ا و م‍ت‍ک‍لّم‍ی‍ن‌ اس‍ت‍اد ب‍ش‍ر و ع‍ق‍ل‌ ح‍ادی‌ع‍ش‍ر ابوجعفر م‍ح‍م‍د ب‍ن‌ م‍ح‍م‍د ب‍ن‌ ال‍ح‍س‍ن‌ ال‍طوس‍ی‌ م‍ل‍ق‍ب‌ به ن‍ص‍یرال‍دی‍ن‌، چاپ اول، تهران، بنیاد فرهنگ ایران.

ـ نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد، ۱۳۵۶، اخلاق ناصری، تصحیح و توضیح مجتبی مینوی و علیرضا حیدری، چاپ اول، تهران، خوارزمی.

ـ نفیسی، سعید، ۱۳۳۵، «اشعار فارسی خواجه»، مجلۀ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی، سال سوم، شمارۀ چهارم، صفحات ۷۳ ـ ۸۱.

ـ نورایی، الیاس و یاری گُل‌دَرّه، سهیل، ۱۳۹۲، «تحقیقی در اشعار نویافتۀ خواجه نصیرالدین طوسی»، سبک‌شناسی نظم و نثر فارسی (بهار ادب)، سال ششم، شمارۀ چهارم، شمارۀ پیاپی ۲۲، ۳۲۹ ـ ۳۴۳.

ـ هدایت، رضاقلی بن محمدهادی، ۱۳۴۴، تذکرۀ ریاض‌العارفین، به کوشش مهرعلی گرگانی، چاپ اول، تهران، کتاب‌فروشی محمودی.

❇️ بخش : سوم ( پایانی )

@molavi_asar_o_afkar
@eslah_e_ashaar_e_jaali_e_shaeran
#اصلاحیه

#اشعار_جعلی :

چنان سرمست و حیرانم من امشب
كه خود را هم نمی‌دانم من امشب

ز ذوق قول مطرب در سماعم
تو پنداری كه رقصانم من امشب

دلا زین‌سان كه می‌یابی خرابم
یقین می‌دان كه زین‌سانم من امشب

گهی شمع و گهی پروانه‌ام من
گهی جان گاه جانانم من امشب

گهی با ظلمت كفرم من امروز
گهی با نور ایمانم من امشب

همان آتش كه در حلاج افتاد
همان افتاده در جانم من امشب

زمن چشم ادب امشب مدارید
که بس مجنون و حیرانم من امشب

به نور شمس بر اوج فلك‌ها
بسان مه فروزانم من امشب

شاعر اصلی: مشرقی‌تبریزی
مولوی

از مولوی نیست.


@molavi_asar_o_afkar
@eslah_e_ashaar_e_jaali_e_shaeran
#اصلاحیه

#اشعار_جعلی :

نه من بیهوده گرد کوچه و بازار می گردم
مذاق عاشقی دارم پی دیدار میگردم

خدایا رحم کن بر من پریشان وار می گردم
خطا کارم گناهکارم به حال زار می گردم

شراب شوق می نوشم به گرد یار می گردم
سخن مستانه می گویم ولی هوشیار می گردم

گهی خندم گهی گریم گهی افتم گهی خیزم
مسیحا در دلم پیدا و من بیمار می گردم

بیا جانا عنایت کن تو مولانای رومی را
غلام شمس تبریزم قلندروار می گردم

#ناشناس
#مولوی

از مولوی نیست.

@molavi_asar_o_afkar
@eslah_e_ashaar_e_jaali_e_shaeran
#اصلاحیه

🔸شکل صحیح شعر سعدی چیست ؟
بنی‌آدم اعضای «یکدیگرند» یا «یک‌پیکرند »؟

🔹بخش اول

شادروان سعید نفیسی شکل صحیح شعر سعدی را چنین می داند:

بنی آدم اعضای یک پیکرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار

وی معتقد است که در زمان سعدی نوعی خط عمومی به نام « خط تعلیق» رواج داشته که همه‌ی مردم در نوشتار خود از آن استفاده می‌کردند. در این نوع خط که برای تندنویسی معمول بوده ، گاهی برخی حروف را که باید جدا بنویسند، مثل خط شکسته‌ی امروز به هم می‌چسباندند. از آن جمله در کلمه «یک دیگر» دال را به یاء متصل می‌کردند و « پیکر» و « دیگر » را مثل هم می‌نوشتند و این چنین در شعر سعدی پیکر ، دیگر خوانده شد. در این شعر شک نیست که عضو یعنی اجزای یک پیکر و یک بدن. وانگهی تصور کنید که اگر «اعضای یکدیگرند» بخوانیم چه قدر مضحک می‌شود. نتیجه این می‌شود که ؛ من سر شما هستم و شما مثلا دست من هستید. مسلماً شاعر بزرگی مثل سعدی هرگز اینگونه سخن نمی گوید.

📚نفیسی، سعید، «در مکتب استاد »، موسسه مطبوعاتی عطایی، چ دوم ، 1344،ص30.

@molavi_asar_o_afkar
@eslah_e_ashaar_e_jaali_e_shaeran
#اصلاحیه

🔸 شکل صحیح شعر سعدی چیست؟
بنی‌آدم اعضای «یکدیگرند» یا «یک‌پیکرند »؟

🔹بخش دوم

حل مشکل بیت با ریاضی:
.
دکتر شرف الدین در کتاب « ریاضی دلاویز در ادب گهر ریز» سعی کرده این مشکل را از طریق ریاضی حل کند. وی می نویسد:

بیت نخست این شعر به صورت نادرست رایج شده و ما با کمک مفاهیم ریاضی طرز صحیح نوشتن بیت را نشان می دهیم:

بنی آدم اعضای یک x اند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار

از بیت نخست معلوم می شود که x یک مجموعه است. زیرا x دارای اعضای است که از یک گوهرند. با توجه به بیت دوم x مجموعه‌ای است که اگر عضوی از آن به درد بیاید دیگر اعضای آن مجموعه بی قرار می شوند. پس x همان « بدن » است.

اکنون باید در بیت نخست به جای x یک کلمه بگذاریم که به معنی بدن بوده و با واژه «گوهر» قافیه باشد. واژه «پیکر» به معنی بدن و با واژه «گوهر» هم قافیه است. در بیت نخست به جای x واژه «پیکر» می گذاریم و به صورت زیر در می آید:

بنی آدم اعضای یک پیکرند
که در آفرینش ز یک گوهرند

اینک بیت دارای معنای مناسب است. ممکن است به جز پیکر کلمه های دیگری وجود داشته باشد که به معنی بدن بوده ، با واژه گوهر هم قافیه باشد. در این باره باید جست و جو کرد اما بعید به نظر می رسد که واژه‌ی دیگری جز پیکر بتوان یافت که منظور ما را تأمین کند.

📚شرف الدین، احمد ، «ریاضی دلاویز در ادب گهرریز»، تهران ، انتشارات مدرسه ، چ دوم،1385 ،صص 18-17.

@molavi_asar_o_afkar
@eslah_e_ashaar_e_jaali_e_shaeran
#اصلاحیه

#اشعار‌_جعلی

هر کس به طریقی دل ما می شکند
بیگانه جدا دوست جدا می شکند

بیگانه اگر می شکند حرفی نیست
از دوست بپرسید چرا می شکند

شاعر اصلی: ناهید‌یوسفی
قیصراصفهانی

از قیصر اصفهانی نیست.

@molavi_asar_o_afkar
@eslah_e_ashaar_e_jaali_e_shaeran
#اصلاحیه

#اشعار_جعلی

لعبت شیرین اگر تُرُش ننشیند
مدعیانش طمع کنند به حلوا

این بیت از غزل سعدی است. (کلیات سعدی چاپ محمدعلی فروغی، غزلیات،ص ۳، کلیات سعدی چاپ مظاهر مصفا، ص٣٤٢)
و مطلع غزل این است:

روی تو خوش می نماید آینه ما
کآینه پاکیزه است و روی تو زیبا

در امثال و حکم ج ۳ ص ١٣٦٥ بیت مورد بحث با دو بیت دیگر به قاآنی شیرازی نسبت داده شده و درست نیست.

📓منبع:
اشعار معروف (گویندگان آنها، روایتهای گوناگون و حکایتهای مربوط به آنها)-سیّد ضیاء‌الدّین سجّادی.
چاپ‌اول ۱۳۷۴. انتشارات پاژنگ،ص ۳۹

❇️ ارسالی از : بانو « شیرین غزل »

@molavi_asar_o_afkar
@eslah_e_ashaar_e_jaali_e_shaeran
#اصلاحیه

#اشعار_جعلی‌

مناظره ﺑﺎ ﺧﺮ !

ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻪ ﺭﻫﯽ ﻣﺮﺍ ﮔﺬﺭ ﺑﻮﺩ
ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻩ ﺑﻪ ﺭﻩ ﺟﻨﺎﺏ ﺧﺮ ﺑﻮﺩ
ﺍﺯ ﺧﺮ ﺗﻮ ﻧﮕﻮ ﮐﻪ ﭼﻮﻥ ﮔﻬﺮ ﺑﻮﺩ
ﭼﻮﻥ ﺻﺎﺣﺐ ﺩﺍﻧﺶ ﻭ ﻫﻨﺮ ﺑﻮﺩ
ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺟﻨﺎﺏ ﺩﺭ ﭼﻪ ﺣﺎﻟﯽ
ﻓﺮﻣﻮﺩ ﮐﻪ ﻭﺿﻊ ﺑﺎﺷﺪ ﻋﺎﻟﯽ
ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺑﯿﺎ ﺧﺮﯼ ﺭﻫﺎ ﮐﻦ
ﺁﺩﻡ ﺷﻮ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺻﻔﺎﮐﻦ
ﮔﻔﺘﺎ ﮐﻪ ﺑﺮﻭ ﻣﺮﺍ ﺭﻫﺎ ﮐﻦ
ﺯﺧﻢ ﺗﻦ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﺩﻭﺍ ﮐﻦ
ﻧﻪ ﻇﻠﻢ ﺑﻪ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻧﻤﻮﺩﯾﻢ
ﻧﻪ ﺍﻫﻞ ﺭﯾﺎ ﻭ ﻣﮑﺮ ﺑﻮﺩﯾﻢ
ﺭﺍﺿﯽ ﭼﻮ ﺑﻪ ﺭﺯﻕ ﺧﻮﯾﺶ ﺑﻮﺩﯾﻢ
ﺍﺯ ﺳﻔﺮﮤ ﮐﺲ ﻧﺎﻥ نَرُﺑﻮﺩﯾﻢ
ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﮐُﺸﺪ ﺧﺮﯼ ﺭﺍ؟
ﯾﺎ ﺁﻧﮑﻪ ﺑَﺮﺩ ﺯ ﺗﻦ ﺳﺮﯼ ﺭﺍ؟
ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﮐﻪ ﮐﻢ ﻓﺮﻭﺷﺪ ؟
ﯾﺎ ﺑﻬﺮ ﻓﺮﯾﺐِ ﺧﻠﻖ ﮐﻮﺷﺪ ؟
ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﮐﻪ ﺭﺷﻮﻩ ﺧﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ؟
ﯾﺎ ﺑﺮ ﺧﺮ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺳﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ؟
ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﭘﯿﻤﺎﻥ؟
ﯾﺎ ﺁﻧﮑﻪ ﺯ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺑﺮﺩ ﻧﺎﻥ؟
ﺩﯾﺪﻡ ﺳﺨﻨﺶ ﻫﻤﻪ ﻣﺘﯿﻦ ﺍﺳﺖ
ﻓﺮﻣﺎﯾﺶ ﺍﻭ ﻫﻤﻪ ﯾﻘﯿﻦ ﺍﺳﺖ
ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺯ ﺁﺩﻣﯽ ﺳﺮﯼ ﺗﻮ
ﻫﺮﭼﻨﺪ ﺑﻪ ﺩﯾﺪ ﻣﺎ ﺧﺮﯼ ﺗﻮ
ﺑﻨﺸﺴﺘﻢ ﻭ ﺁﺭﺯﻭ ﻧﻤﻮﺩﻡ
ﺑﺮ ﺧﺎﻟﻖ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﻭ ﻧﻤﻮﺩﻡ
ﺍﯼ ﮐﺎﺵ ﮐﻪ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺧﺮﯾﺖ
ﺟﺎﺭﯼ ﺑﺸﻮﺩ ﺑﻪ ﺁﺩﻣﯿﺖ .

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شاعر اصلی : فیروز بشیری
ایرج میرزا

از ایرج میرزا نیست .

@molavi_asar_o_afkar
@eslah_e_ashaar_e_jaali_e_shaeran
#اصلاحیه

#اشعار_جعلی

گر مِی نخوری طَعنه مَزن مَستان را
بنیاد مکُن ؛ تو حیله و دستان را
تو غره بدان مشو که مِی می‌نخوری
صد لُقمه خوری که مِی غُلام است آن را

خیام نیشابوری

شاعر اصلی: ناشناس
خیام نیشابوری

از خیام نیشابوری نیست .

✳️ عزیزان و فرهیخته گان حقیر با مراجعه
به چهار جلد منبع افزون از ۳۰۰۰ صفحه یِ
مستندِ کهن و ...از رباعیات حکیم عُمر خیام و ...دیگر منابع و ماخذ در هیچکدام چنین رباعی ضبط نگردیده... هرچه هست در فضای
مجازی و سایت ها صحیح نمی باشد.

@molavi_asar_o_afkar
@eslah_e_ashaar_e_jaali_e_shaeran
#اصلاحیه

#اشعار_جعلی

مستانه مستم می‌کنی، دل را ز دستم می‌کنی
گه، باده نوشم ای صنم، گه می‌پرستم می‌کنی

در سوز و تابم می‌کنی، هر دم خرابم می‌کنی
گه می‌نوازی ماه من، گاهی ز هستم می‌کنی

شاعر اصلی: بانو نسرین نبئی
مولوی

از مولوی نیست.

@molavi_asar_o_afkar
@eslah_e_ashaar_e_jaali_e_shaeran
#اصلاحیه

#اشعار_جعلی

یک قفل زدم بر دل و پیمانه شکستم 
ساقی نظر انداخت، به میخانه نشستم 

بر چشم زدم طعنه، که این بار، نبازی 
زان، مستیِ چشمش، دلِ دیوانه شکستم

گفتم، نزنم زخمه بر این سازِ مخالف 
با نغمه‌ی تارش به طربخانه نشستم 

دیدم نتوان بگذرم از مستیِ عشقش 
مجنون شدم و از خود و بیگانه شکستم

تا آنکه نسوزم، به ره عشق، دگر بار 
بر شمعِ رخش، باز چو پروانه، نشستم 

مستانه وضو کردم و در محضرِ ساقی 
افسانه و پیمانه و بتخانه، شکستم

شاعر اصلی: رضا آسمان
مولوی

از مولوی نیست.

@molavi_asar_o_afkar
@eslah_e_ashaar_e_jaali_e_shaeran
#اصلاحیه

#اشعار_جعلی

د‌ل‌های ما که به هم نزدیک باشند،
دیگر چه فرقی می‌کند
که کجای این جهان باشیم؟!
دور باش اما نزدیک!
من از نزدیک‌بودن‌های دور می‌ترسم.


⛔️احمد_شاملو⛔️

این شعر از احمد شاملو نیست.

@molavi_asar_o_afkar
@eslah_e_ashaar_e_jaali_e_shaeran
#اصلاخیه

#اشعار_جعلی_به_نام_شاملو

آن‌هایی که ما را از دوستی با جنس مخالف با آتش جهنم می‌هراسند، خود نمازشان را به امید همخوابی با حوریان بهشتی می‌خوانند
🌺🌺🌺🌺
دلهای ما که بهم نزدیک باشد ، دیگر چه فرقی می کند که کجای این جهان باشیم ; دور باش اما نزدیک ... من از نزدیک بودنهای دور می ترسم .
🌺🌺🌺
اگر کسی احساست را نفهمید مهم نیست سرت را بالا بگیر و لبخند بزن فهمیدن احســاس کار هر آدمی نیست
🌺🌺🌺
لمسِ تن تو
شهوت است و گناه
حتی اگر خدا عقدمان را ببندد
داغیِ لبت ، جهنم من است
حتی اگر فرشتگان سرود نیکبختی بخوانند
هم آغوشی با تو ، هم خوابگیِ چرک آلودی ست
حتی اگر خانه ی خدا خوابگاهمان باشد…..
فرزندمان، حرام نطفه ترین کودک زمین است
حتی اگر تو مریم باشی و من روح القدس
خاتون من!
حتی اگر هزار سال عاشق تو باشم ،
یک بوسه
ـ یک نگاه حتی ـ حرامم باد !
اگر تو عاشق من نباشی
"عباس آب برین"
🌺🌺🌺🌺
خدا مرا از بهشت راند، از زمین ترساند
شما مرا از زمین راندید،از خدا ترساندید
من اینک در کنار شیطان آرام گرفته ام
که نه مرا از خویش می راند و نه از هیچ می ترساند
🌺🌺🌺🌺
من عاشقانه دوستش دارم.
و او عاقلانه طــردم میکند.
منطق او حتی از حماقت من هــم
احمقانه تر است.. .
🌺🌺🌺🌺
سربرشانه خدا بگذار تا قصه عشق را چنان زیبا بخواند که نه از دوزخ بترسی و نه ازبهشت به رقص درآیی قصه عشق انسان بودن ماست‌ .
🌺🌺🌺
من زندگی خودم را میکنم و
برایم مهم نیست چگونه قضاوت میشوم .
چاقم,لاغرم,قد بلندم,کوتاه قدم,سفیدم,سبزه ام همه به خودم مربوط است
🌺🌺🌺🌺
مهم بودن یا نبودن رو فراموش کن
روزنامه ی روز شنبه زباله ی روز یکشنبه است
زندگی کن به شیوه خودت
با قوانین خودت
با باورها و ایمان قلبی خودت
مردم دلشان می خواهد
موضوعی برای گفتگو داشته باشند
برایشان فرقی نمی کند چگونه هستی
هر جور که باشی
حرفی برای گفتن دارند
شاد باش و
از زندگی لذت ببر

چه انتظاری از مردم داری ؟؟؟

آنها حتی پشت سر خدا هم
حرف می زنند!!!!
: اگر خواستی چیزی را پنهان کنی لای یک کتاب بگذار!
این ملت کتاب نمیخوانند.....

@molavi_asar_o_afkar
@eslah_e_ashaar_e_jaali_e_shaeran
#اصلاحیه

#اشعار_جعلی

که #رستم یلی بود در سیستان؟

بیت زیر (که رستم یلی بود در سیستان) به نام فردوسی سخت مشهور است و حتی ضرب‌المثل شده و به کتاب‌های امثال چه با نام فردوسی و چه بدون نام شاعر راه یافته است:

که رستم یلی بود در سیستان / منش کرده‌ام رستم داستان

این بیت به رغم شهرت آن، نه در هیچ نسخه‌ای از شاهنامه دیده شده است و نه در هیچ یک از چاپ‌های معتبر و نامعتبر آن. بنابر پژوهش سجّاد آیدنلو دربارۀ پیشینۀ بیت مذکور، کهن‌ترین منبعی که در آن صورتی از مصراع دوم این بیت (که من کردمش رستم داستان) به نام فردوسی آمده، ساقی‌نامۀ سالک قزوینی در قرن یازدهم هجری (1021- بین 1083 و 1090ق) است و پس از آن بدون نام گویندۀ آن (با حذف «که» در آغاز بیت) در طومار نقّالی هفت لشکر در اواخر قرن سیزدهم (1292ق) نقل شده است. نگارندۀ این سطور بسیاری را دیده است که با استناد به این بیت، بر این نظر بودند که داستان‌های شاهنامه را فردوسی از روی یک متن نسروده، بلکه آنها تخیّلات شاعر است، اما محتوای بیت مذکور با سخن فردوسی دربارۀ منبع خود و نیز مجموع شواهد و قراین بسیار که شاعر داستان‌های رستم را از روی متن شاهنامۀ ابومنصوری به نظم کشیده است، همخوانی ندارد. این بیت، در دوران معاصر به نام فردوسی چنان شهرت یافته که حتی استاد عالی‌مقامی چون ژیلبر لازار را نیز به این خطا افکنده است که می‌نویسد: «حکیم طوس بانگ برآورد که رستم یلی بود در سیستان / منش کرده‌ام رستم داستان» . باری، نگارنده صورت کامل بیت مورد بحث را - البته با تفاوت‌هایی با صورت مشهور آن- در منبعی مهم‌تر و کهن‌تر یافته است که می‌تواند بر پیشینۀ این بیت پرتو تازه‌ای افکند.

دربارۀ این بیت نکات زیر شایان توجّه است:
1. چنانکه ملاحظه می‌شود برعکس صورت معروف بیت، در اینجا دو مصراع جابه‌جا شده‌اند و این صورت فقط در روایات مردمی تاجیکان از شاهنامه دیده می‌شود و به نظر می‌رسد که به لحاظ ترتیب دو مصراع، همین صورت، کهن‌تر از صورت مشهورتر بیت باشد:
منش ساختم رستم داستان / وگرنه یلی بود در سیستان
2. از آنجا که صورت معروف‌تر با «که رستم ...» آغاز می‌شود، به احتمال فراوان، بیتی از یک قطعه بزرگ‌تر بوده که سرایش آن را به فردوسی نسبت می‌دادند و از آن قطعه گویا همین بیت باقی مانده است. در طومار هفت‌لشکر برای اینکه به بیت مذکور استقلال دهند، حتّی به بهای بر هم زدن وزن بیت، «که» را در آغاز آن انداخته‌اند؛ ولی بیت منقول در لغت‌ شهنامه شاید سرودۀ کسی دیگر و بازهم از یک قطعۀ بزرگ‌تری باشد که در آن، خطاب سراینده به فردوسی است و بیت مذکور در صورت معروف‌تر را به یاد خواننده ‌آورده است؛ زیرا، قاعدتاً باید مرجع «ورا» همان رستم در بیت یا بیت‌های پیشین همین قطعۀ مفقود باشد.

#ابوالفضل_خطیبی

@molavi_asar_o_afkar
@eslah_e_ashaar_e_jaali_e_shaeran
2025/02/22 05:35:36
Back to Top
HTML Embed Code: