tgoop.com/essporos/226
Last Update:
بررسی شفافیت استدلال در ابطال تسلسل
برای ابطال تسلسل چند برهان وجود دارد. مهمترین و محکمترین آنها برهانی است که میگوید:
"اگر سلسله علیت نامتناهی باشد بنابراین تمام حلقههای این سلسله در این حکم مشترک خواهند بود که تا علتی پیش از آنها رخ ندهد، موجود نمیشوند. بنابراین اگر این سلسله بیآغاز باشد، هیچکدام از حلقههای آن به وجود نمیآمدند."
قبل از بررسی این استدلال لازم است درباره شفافیت در استدلال توضیحی بدهم.
شفافیت نکتهای است که کمتر مورد توجه قرار میگیرد. زیرا معمولا استدلال در اثبات یک فرضیه به کار میرود نه به عنوان آنچه حقیقت را در سطح خود میسازد.
وقتی فرضیهای در کار است، معنای اجزای استدلال به گونهای قصد میشوند که فرضیه اثبات یا رد گردد. در واقع اجزا معنای خود را از فرضیه یا میل برای اثبات و رد فرضیه، میگیرند. درحالی که در استدلال شفاف، فرضیهای در کار نیست. هرنتیجهای به دست آید تنها از روند استدلال شکل گرفته است.
با این مقدمه سراغ استدلال ابطال تسلسل میرویم.
در استدلال مورد بحث، نامتناهی بودن سلسله، مستلزم این است که هر حلقه علتی داشته باشد. یعنی علت داشتن هر چیزی، دلیلی است بر نامتناهی بودن علیت.
این استدلال درستی است.
البته همچنین میتوان از طرز بیان استدلال موردبحث، اینگونه فهمید که نامتناهی بودن دلیل معلول بودن هرحلقه است.
این استدلال اشتباه است اما ازین استدلال میگذریم و بنا را بر آن استدلال درست میگذاریم.
در مرحله بعد، از نامتناهی بودن نتیجه گرفته شده که سلسله بیآغاز است.
این هم استدلال درستی است.
در مرحله بعد اما از بیآغاز بودن نتیجه گرفته شده که حلقههای این سلسله وجود نخواهند داشت.
این استدلال نادرستی است. چرا؟
نخست به این دلیل که وجود حلقههای سلسله مقدمه استدلال است و رد آنها به معنی رد استدلال است.
دوم اینکه وجود حلقههای سلسله بر آمده از علیت است نه آغاز داشتن سلسله. حلقهها وجود دارند چون هر کدام علتی دارند نه اینکه چون سلسله آغاز دارد. اتفاقا اگر سلسله آغاز داشته باشد وجود حلقهها بیبنیان میشود زیرا آنوقت سلسله علیت بیاعتبار است. چون به علت بیعلت میرسیم. علت بیعلت، نظمگریز است و میتوان آن را در هر کجا از سلسله وارد کرد و خارج ساخت. قدرت و نفوذ مطلق دارد.
حالا نادرستی استدلال از کجا سرچشمه میگیرد؟ استدلال میخواهد فرضیه ابطال تسلسل را ثابت کند. میل به اثبات فرضیه باعث شده است بیآغاز بودن در معنای "از عدم به وجود آمدن" به کار رود. یعنی آنچه میل ابطالگر لازم دارد تا ابطال کامل گردد. او به خلقت اعتقاد دارد و در مقابل آن از "عدم به وجود آمدن" را نمیپذیرد.
بنابراین چه بهتر که آن را مقدمه استدلال قرار دهد تا با نتیجه نادرست، مقدمه هم رد گردد.
این استدلال شفافیت ندارد چون معناها محدود و مشروط به مقدمات نیست. بیآغاز بودن یعنی سلسله تداوم دارد و منتهی به آغاز نیست. تنها همین معنا از مقدمه بر میآید اما به یکباره میل نفوذ میکند و معنا را به دلخواه خود در میآورد. در واقع استدلال کدر میشود چون قرار است ابزاری باشد برای رد و اثبات یک هسته بیرون از خود.
اما استدلال شفاف هسته را متلاشی میکند. همه چیز در سطح است یعنی معنایی جز آنچه از استدلال برآمده است، ندارد. این استدلال، تفکر قدرتمند است. نیازی ندارد برای اندیشههایش یک مشت دلیل در جیب داشته باشد. بلکه خود اندیشه در سطح دلیل قرار میگیرد و معلوم نیست چه از آن در میآید. نیچه میگوید:
"چیزهای شریف همچون مردمان شریف، دلایلشان این گونه در آستین آماده نیست. همه دست خود را رو کردن ناشایست است. هرچیزی که نخست باید به اثبات برسد، ارزش چندانی ندارد."
✍ سروش شعبانی
@essporos
BY اسپروس | بذرهای فلسفه
Share with your friend now:
tgoop.com/essporos/226