tgoop.com/essporos/251
Last Update:
#نوشتار
"تنها پول مطلقا خوب است"
این ادعا شاید در نگاه اول برخاسته از نگاه اخلاقیاتی به پول باشد. مانند این جمله که پول خوب است اما نه همیشه. یا این جمله معروف که پول الزاما نیکبختی نمیآورد اما بیپولی حتما موجب بدبختی است.
این نوع برخورد بیش از آنکه به ما بگوید پول چگونه عمل میکند، میخواهد آن را در یک ساحت اخلاقی قضاوت کند. جستار حاضر چنین هدفی ندارد و سعی میکند خوب بودن پول را نه از طریق بازنماییهای اخلاقی همچون فایده و رفع نیاز و ابزار زیست، بلکه بر اساس هستیشناسی دیالکتیکی پول چونان امر مطلق، معنا کند.
بنابراین بهتر است نخست روشن کنم چرا پول خصلت مطلق دارد و بعد به سراغ قید "تنها"، و "خوب بودن" میروم که معناشان از طریق بحث درباره مطلق، به دست میآید.
مطلق معمولا در معنای آنچه نسبی نیست و همواره حقیقت دارد، به کار میرود. در این جستار من با این معنا کاری ندارم و یک راست سراغ معنای هگلی مطلق میروم.
مطلق در نزد هگل چیزی نیست که خودبهخود و بدون هیچ واسطهای اثبات شود. مثلا اندیشیدن برای دکارت ازپیش و بدون هیچ واسطهای اثبات شده است. در نظر دکارت ما میتوانیم به همه چیز با اندیشیدن شک کنیم جز به اینکه میاندیشیم.
اینگونه برای دکارت اندیشیدن امری مطلق و بینیاز از اثبات (واسطه) است چون هر اثباتی، اندیشیدن را پیشفرض دارد.
برای هگل اما مطلق به معنای بیواسطه بودن خود وساطت و بیشرط بودن خود شرط داشتن است. به طوری که مطلق نه قبل از وساطت، بلکه در خود وساطت عیان میشود. زیرا وساطت از طریق هدف بودن خود وساطت، پیش میرود نه هدف بودن آنچه وساطت میشود.
مثال بارز و روشنگر این روند پیچیده، صورتبندی مارکس از پول در کتاب سرمایه است. مارکس پول را واسطه گردش کالاها میداند اما نسبت پول به کالا، نسبت ابزار به هدف نیست. برعکس؛ کالاها برای اینکه از طریق پول به گردش درآیند، ابتدا باید ارزش مبادلهای (پولی) داشته باشند؛ یعنی قابلیت گردش از طریق پول را کسب کنند. بنابراین پول ازپیش کالاها را به نماینده خود یا به نمودی از خود تبدیل میکند. به تعبیر دیگر، این پول است که در نمود کالاها میچرخد.
به عنوان مثال اینکه کیک خوشمزه است و من نیاز دارم آن را بخورم، شرط لازم به دست آوردنش نیست بلکه ابتدا باید ارزش مبادلهای آن را بپردازم؛ یعنی آن را به نمودی برای گردش پول تبدیل کنم.
همانطور که تولیدکننده کیک هم برای نیاز مردم کیک تولید نمیکند. بلکه میخواهد ارزشی بیشتر از هزینه تولید، به دست آورد.
اینگونه گردش پول، وساطتی است که کل روند را تحت کنترل دارد و هر نمودی (کالا، خدمات) از گردش پول، ازپیش از طریق این گردش به وجود میآید.
در واقع، وساطت مطلق خودش هیچ واسطهای ندارد چون هر واسطهای ( مثلا واسطه بودن کالا برای گردش پول) در واقع نمودی از تحقق وساطت مطلق (گردش پول) است. بنابراین گردش پول در نظم سرمایهداری، مطلق هگلی است. همه چیز را به چرخش در میآورد و خود از طریق آنچه به چرخش درآورده یعنی کالا و خدمات، میچرخد.
حال میرسیم به این پرسش که چرا "تنها" پول مطلقا خوب است، نه چیز دیگر. پاسخ به این پرسش از دل بحث قبلی درباره مطلق، به دست میآید. هیچ چیز نمیتواند وساطت مطلق باشد جز پول.
در این نظم تنها گردش پول است که هدفی برای خود است؛ به طرزی که هرچیزی با مبادله، به خدمت گردش پول درمیآید و نمودی از آن میشود.
ازهمینرو پول مطلقا خوب است. ما از طریق پول چیزهای زیاد به دست میآوریم که نسبتا خوب یا بد هستند اما همه اینها در راستای گردش پول به عنوان امر مطلق انجام میشود. گردش پول خیر اعلی و مطلق اجتماع در نظم سرمایه است. ممکن است پول زیان و ویرانی به بارآورد اما همین که پول این کار را کرده یعنی گردشش غایت و خواست بوده است. نهادها و مشاغل با اهداف خرد و کلان خود تا آنجاکه با پول سروکار دارند، گردش پول را به عنوان خیر اعلی اجتماع انسانی محقق میکنند.
✍ سروش شعبانی
@essporos
BY اسپروس | بذرهای فلسفه
Share with your friend now:
tgoop.com/essporos/251