tgoop.com/essporos/261
Last Update:
#جستار برابری و استعلا
تا قرن 17 میلادی، حکومتها هیچ اشارهای به رعایت حقوق طبیعی انسان به عنوان معیار مشروعیت حکومت، نمیکردند. حق تنها تا آنجا وجود داشت که فردی عضوی از یک نهاد باشد؛ نهاد خانواده، قبیله، قوم، مذهب و...
ایده حقوق طبیعی انسان به عنوان فرد، نخستین بار در دوران روشنگری و توسط متفکران لیبرال، طرح شد.
اما در اینجا تعارضی وجود دارد. چه حقوقی میتواند به فرد چونان فرد تعلق بگیرد؟ اگر حق چیزی جدا از بدن طبیعی انسان بود و هدف این بود که دوباره به آن منسوب شود، چگونه حق میتوانست حق بماند و همزمان به بدن طبیعی انسان تعلق داشته باشد؟
به عنوان مثال حق زیستن، حق مالکیت، حق امنیت جانی. اینها مواردی هستند که در ساحت نظری و مفهومی پدید آمدهاند و هیچگاه نمیتوانند با بدن چونان سطح ترکیبات فیزیکی_شیمایی سازگار شوند. بنابراین برای اینکه بدن دارای حقوق باشد باید از پیش خودش به یک مفهوم حقوقی-سیاسی تبدیل شود. در واقع بدن طبیعی، بدن حقوقی_سیاسی است.
از طرف دیگر حقوقی که به بدن طبیعی تعلق میگیرد باید فراتر از مرزهای تاریخی و جغرافیایی و هویتهای نژادی و قومی و مذهبی و جنسیتی و زبانی باشد در حالی که بدن طبیعی انسان همواره تحت این مرزها و هویتها شناسایی میشود. بنابراین آن حقوقی که به بدن طبیعی تعلق میگیرد در واقع هیچ است. هیچکس به واسطه اینکه موجودی است زنده از حقوق برخوردار نیست.
بشر برابر، پوسته بدنی است که از برابری بویی نبرده. با این برابری، از یک طرف، بشر ساحتی استعلایی مییابد تا هرگونه نابرابری میان افراد که براساس بازنماییهای ملی، مالی، قومی، زبانی، جنسیتی و مذهبی به وجود میآید، با ارجاع به این میدان، پوشانده شود.
واز طرف دیگر در هر کدام ازین بازنماییها، هسته برابری قرار میدهد.
یک یهودی خود را برتر از مسلمان میداند و یک روشنفکر به او میگوید ما همه انسانیم. اینجا کارکرد اول برابری خود را آشکار میکند. کارکرد دوم وقتی است که یک یهودی خود را با همه یهودیها برابر میداند و هنگام مشکل مالی با یهودی دیگر باز روشنفکر در صحنه حاضر میشود و میگوید ما همه یهودی هستیم.
✍ سروش شعبانی
@essporos
BY اسپروس | بذرهای فلسفه
Share with your friend now:
tgoop.com/essporos/261